اقتصاد، علمی است که در آن سنت های فکری متعددی ظهور، تعالی و افول کرده اند. سنت هایی که هر یک داعیه ی نظریه ی اقتصادی را در سر پرورانده اند. در میان سنت های فکری مختلف، در پی انقلاب مارژینالیستی، سنتی ظهور یافت که توسط وبلن اقتصاد نئوکلاسیک نام گرفت و بعدها از آن با عنوان اقتصاد ارتدکس یاد شد.
در کنار واژه ی ارتدکس، واژه دیگری نیز استفاده می شود که تا حدودی ابهام آور بوده و یکی از اهداف اصلی این مقاله برطرف کردن همین ابهام است. واژه ی مورد نظر، "جریان اصلی " می باشد. در این مقاله سعی شده است ضمن مطالعه در معنا و مفهوم ارتدکس اقتصادی نشان داده شود که آیا تفاوتی بین ارتدکس و جریان اصلی وجود دارد یا خیر. در حقیقت، بحث و سهم اصلی ما در این مقاله طرح اشکالی در برابر دیدگاه اقتصاددانانی هم چون لاوسون است که سعی دارند نشان دهند اقتصاد ارتدکس دیگر رویکرد بی رمقی است و ارجاع به آن چندان منطقی به نظر نمی رسد. در مقابل این ایده ما نشان می دهیم که، به رغم وجود و پیدایش نحله های فکری مختلف در اقتصاد جریان اصلی، هم چنان باید پذیرفت که جریان اصلی خیلی متفاوت از اقتصاد ارتدکس و یا نئوکلاسیک نیست. این موضوع ما را به این نتیجه مهم رهنمون می شود که علاوه بر ویژگی مورد نظر لاوسون، که همان تأکید بر ریاضیات در اقتصاد جریان اصلی می باشد، ویژگی های دیگری نیز وجود دارد که این جریان هم چنان پایبندی خود را به آن ها حفظ کرده است. برای مثال، ویژگی های هم چون فردگرایی روش شناختی، یا اعتقاد عملی به تعادل جویی و رفتار مبتنی بر بهینه سازی از جمله ویژگی های هستند که اقتصاد جریان اصلی پایبندی خود را به آن حفظ کرده است. یافته های این مقاله از یک جهت دیگر نیز مهم و حائز اهمیت است، چرا که به ما کمک می کند تا بتوانیم خط مرزی نسبتاً مناسب تری بین ارتدکس و هترودکس ترسیم کنیم، گرچه ترسیم خط دقیق بین آن ها عملاً غیرممکن است.
طبقه بندی JEL : B00، B13، B41، B50