مرمت تکمیلی به عنوان اقدامی مداخله ای که با هدف جبران بخش کمبود در آثار هنری و تاریخی انجام می شود، مانند هر اقدام حفاظتی دیگری، نیازمند شناخت و درک اثر است. بخش مهمی از شناخت از طریق آگاهی نسبت به دیدگاه و اندیشه جامعه مالک اثر نسبت به مقوله هنر، به عنوان ابزاری برای بیان خود صورت می پذیرد؛ موضوعی که جهان بینی خوانده می شود. در اروپا و بعضی مناطق دیگر، مطالعات زیادی در رابطه با فلسفه و جهان بینی غالب در دوره های مختلف از جمله؛ یونان و رُم باستان، قرون وسطی، رنسانس و ... صورت گرفته اند. حاصل این مطالعات، ارائه نظریات، مبانی و کنوانسیون های متعدد در حوزه حفاظت و مرمت آثار است. در ایران اما به جز پژوهش هایی که بیشتر در مورد هنر و فلسفه اسلامی انجام شده، کمتر به موضوع جهان بینی ایرانیان دوران باستان به ویژه دوره هخامنشی پرداخته شده است. حال آنکه مرمت آثار این محوطه نیز از همان شیوه ها و مبانی مورد توافق بر پایه جهان بینی غربی پیروی می کند. این مقاله با تمرکز بر موضوع مرمت های تکمیلی بخش های کمبود در نقش برجسته های تخت جمشید از طریق مطالعات میدانی و کتابخانه ای، تلاش می کند تا جهان بینی ایرانیان باستان دوره هخامنشی و ارتباط آن با هنر و در نهایت، با مرمت میراث برجای مانده را تحلیل کند. در همین راستا، جهان بینی یونان باستان بررسی شده و دو فرهنگ غالب دنیای باستان؛ یعنی فرهنگ یونانی که نشأت گرفته از اسطورگان یونانی بوده و فرهنگ ایرانی که سرچشمه آن، اصول اخلاقی توحیدی است، مقایسه می شوند. با توجه به وجود تفاوت های بنیادین میان جهان بینی و در نتیجه تاریخ هنر ایرانیان دوره هخامنشی با همتایان اروپایی آنها؛ به ویژه یونانیان – به عنوان فرهنگ مولد تاریخ هنر اروپایی و در نتیجه فلسفه حفاظت و مرمت- به نظر می رسد داشتن رویکردهای یکسان نسبت به موضوعات حفاظت/ مرمت، به ویژه مداخلات حفاظتی، تنها بر اساس رویکردهای فلسفی و تاریخ هنر دنیای غربی قابل قبول نباشد و بنابراین، شاید نیاز به بازبینی اصول حفاظت/ مرمت در خصوص شیوه های مرمت تکمیلی در نقش برجسته های تخت جمشید باشد.