در این مقاله، با بهره گیری از رویکردهای مرتبط به تحلیل گفتمان انتقادی، کارکرد واژه «زندیق» در طول زمان مطالعه شده است. ظاهراً این واژه در ادبیات پهلویِ ساسانی، نخستین بار در کتیبه های موبد متعصب زرتشتی، کرتیر، به کار رفته است و به مانویانی اطلاق شد که این موبد، آنان را سرکوب و کشتار می کرد. واژه «زندیق» سپس در ادبیات پهلوی، عربی و فارسی، برای طرد و سرکوب مخالفان عقیدتی به کار برده شد. احتمالاً با تلاش موبدان ساسانی، ارتباط «زند» در واژه «زندیق» با ریشه اوستائیِzan- به معنی «دانستن» پنهان شده بود، که تبیین این نظر تازه، در مقاله حاضر، مبتنی بر تقسیم بندی فوکو (1970) از روش های طرد در گفتمان بوده است. در این تحقیق روشن می گردد که بنابرالگوی سه لایه ایِ فرکلاف (1995) در تحلیل ِ گفتمانی و «بینامتنیت»، با اتکا به متون یک دوره،کارکردِ گفتمانیِ واژه ای چون «زندیق» درک نمی شود. همچنین معلوم خواهد شد که در گذرِ زمان، دامنه طرد با «زندقه»، در گفتمان ها گسترده تر می گردد و رهبران هر گفتمان در کنار پیروان خود، برای کسبِ هژمونی در ایدئولوژی خود، غالباً مخالفانشان را با اتهام «زندقه» طرد می کردند. این مدعا بنابر نظریه گفتمان لاکلائو- موفه (1985) روشن می گردد و نیز مشخص می شود که با عناصر متفاوت، مفاهیمی برای «زندیق» از همان گفتمان فقهیِ عصرساسانی تا دوره های بعدی پدید آمد و معنی و کاربرد «زندیق» از مفسر اوستا به مبدِعِ عاملِ گمراهی، هم ارز با جادوگر در گناه و... دگرگون شد. بدین ترتیب، دلالت های فقه اللغوی، بی یاریِ تحلیل گفتمان انتقادی در فهم «زندیق» و کاربردش، کارساز نیستند.