یکی از مفاهیم جدید و درعین حال پُرکاربرد در فضای فکری و سیاسی پس از انقلاب اسلامی، مفهوم «جریان شناسی» است و امروزه این واژه برای اندیشمندان عرصه های فکر و فرهنگ و سیاست و دغدغه مندان انقلاب اسلامی غریب نیست. این مفهوم با قیدها و پسوندهای مختلفی همچون «جریان شناسی فکری»، «جریان شناسی فرهنگی»، «جریان شناسی سیاسی» و برخی قیود خاص تر رواج یافته است و محققان و اساتید مختلف هر یک با گرایش های فکری و دغدغه های فرهنگی و جهت گیری های سیاسی خاص و براساس الگوی نظری پذیرفته شده خود، به مقوله بندی اندیشه ها و طبقه بندی کنشگران فرهنگی و توضیح پدیده های تاریخی و فکری و اجتماعی می پردازند. البته این مباحث سوء تفاهم ها، تشتت آرا و درهم ریختگی معرفتی را به دنبال داشته و مخاطبان را دچار سردرگمی و تحیّر کرده است. در ریشه یابی دقیق می توان گفت عامل اساسی این تحیر و سردرگمی نبود یک منطق واحد و روش شناسی کارآمد است؛ ازاین رو، برای رهایی از این تشتت ها و سوء تفاهم ها لازم است منطق و الگوی مشخص و علمی جریان شناسی کشف و منقح شود. این مقاله در تلاش است تا الگویی برای روش شناسی جریان شناسی ارائه دهد. در این الگو با توجه به تحلیل ابعاد جریان شناسی، متناسب با هر بعد از جریان، روش شناسی خاص دانش مربوط به آن بعد در الگویی ترتیبی قرار می گیرد و از این طریق، روش شناسی جریان شناسی اسلامی، مبتنی بر مبانی حکمت اسلامی را مطرح می کند که به نظر موجب شکل گیری دانش میان رشته ای خواهد شد.