«هستی شناسی اجتماعی» به نحوه وجود «موضوعات اجتماعی»، «واقعیت های اجتماعی» و «فرایندها و رخدادهای اجتماعی» می پردازد و به ایده هایی در باب مطالعه ماهیت، ویژگی ها، ساختار و عناصر خودآگاه در زندگی اجتماعی توجه می کند. اصول هستی شناختی صدرایی از جمع افراد، صورت نوعی جامعه را بر محور افق های معرفتی و معنوی پدید می آورد. انسان در اُفق تعامل دیالکتیکی وجودی با ساختارها و عناصر ساختاری جامعه ارتباط می یابد و این گونه سوژه و اُبژه بر مدار واحدی گرد هم می آیند. جامعه، مانند سایر امور وجودی جهان، حاوی «حرکت جوهری» است. عوامل انسانی و کنش های نیتمند آنها کلیت جامعه را به سوی کمال یا انحطاط رهنمون می کند. انسان که تلاقی امکان ها و فعلیت هاست، از خلال عمل صالح و ایمان حقیقی حیث امکانی را عبور می دهد و به تجرد عقلی و هویت لاهوتی دست می یابد. معرفت، امر وجودی و بخشی از فعلیت هایی است که انسان مادی را به هستی لایزال مطلق الهی پیوند می زند و از این مسیر سعادت انسانی و حیات طیبه انسانی فرصت بروز می یابد. این مقاله درصدد است با بررسی بنیادهای فلسفی حکمت متعالیه، ظهور نظری اندیشه صدرایی را در علوم اجتماعی تحلیل کند. با تحلیل بنیادهای صدرایی علوم اجتماعی، راه بومی کردن علوم اجتماعی هموارتر و امید به شکل گیری نظریه های اجتماعی اسلامی در مقیاس کلان افزون تر خواهد شد.