«علوم انسانی اسلامی» ترکیبی است که برای تولید دانش علوم انسانی از منابع دینی و گزاره های ارزشی به کار می رود؛ این واژه موافقین و مخالفینی دارد. عده ای با تکیه بر اینکه شناخت انسان به عنوان محورِ این علوم از وحی و قرآن نه میّسر که لازم است، بر راهبریِ تولید این علوم تأکید دارند. در نقطه مقابل گروهی نیز با ارائه نظریه بی طرفی علم و ناممکن بودنِ فرضیه سازی از گزاره های ارزشی، با علوم انسانی اسلامی مخالف اند. اما حقیقت آن است که علوم انسانی با ارائه مباحث مختلفی پیرامون موضوعات و مسائل مرتبط با انسان و ساحت های وجودی او چون: مبدأ آفرینش، مسیر و مقصد، فرجام جهان و نظایر آن ها، اصول اساسی حکمرانی و ارزش های جوامع را تعیین می کنند. به همین علت اگر این علوم بر مبانی سکولاریستی پایه گذاری شود، خروجی بسیار متفاوتی با مبانی دینی و ارزشی خواهد داشت. از سوی دیگر بحثی که غالباً در کنار «الگوی اسلامی - ایرانی پیشرفت» مطرح می شود، مدیریت تحول علوم انسانی و حرکت به سمت تولید علوم انسانی اسلامی است. الگوهای متفاوتی برای تحول ارائه شده است که عمدتاً الگوهای کلان و مفهومی هستند؛ و از منظر راهبردی به مدلی عملیاتی و دقیق برای اجرای طرح تحول نیاز است. لذا مقاله حاضر با بررسی موضوع علوم انسانی اسلامی با تأکید بر فرض های بنیادینِ مدل «مدیریت راهبردی موعودگرا» (که یک مدل مدیریت راهبردی اسلامی و ایرانی است)، به شناسایی و اولویت بندی الزامات مدیریت تحول علوم انسانی پرداخته است.