آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۲

چکیده

مقاله حاضر به بررسی حوزه «تاریخ هنر اسلامی» در سه مقطع زمانی اختصاص دارد. این مقاله با بررسی تحولات این حوزه، در قالبی تحلیل گفتمانی، ضمن روشن کردن ویژگی های بنیادین آن به تبیین ریشه برخی منازعات شکل گرفته در این حوزه، از جمله منازعه اخیر بر سر خود اصطلاح هنراسلامی، می پردازد. در این راستا پس از ارائه مقدماتی درباب مقوله تحلیل گفتمان که ابزار تحلیل نظری در این مقاله است، به بررسی ابعاد مختلف پیدایش، تحول و نشانه های چرخش در گفتمان هنر اسلامی در سه مقطع زمانی، یعنی قرن نوزدهم، قرن بیستم و دهه های آغازین قرن بیست ویکم، پرداخته شده است. بررسی حاضر نشان می دهد «هنر اسلامی»، به مثابه یک گفتمان، بیش از آنکه محصول واقعیتهایی در جهان بیرونی باشد، محصول اندیشه هایی است که در ادوار مختلف پیرامون این واقعیات به عمل آمده و انعکاس بیرونی خود را در قالب زبان و گفتمان یافته است. این حوزه گفتمانی در قرن نوزدهم و تحت تاثیر جریان شرق شناسی شکل گرفت. در قرن بیستم جابجایی آرام و درون گفتمانی را از رویکرد هویتی-مردم شناختی به رویکرد تاریخی-فرهنگی تجربه کرد؛ و در سالهای آغازین قرن بیست و یکم، عمدتاً تحت تاثیر نظریات پسااستعاری، با نقدهای جدی تری مواجه شد که درنتیجه بسیاری از ابعاد تثبیت شده این گفتمان، از چارچوب شرق شناسانه تا رویکرد فرهنگی-تاریخیِ آن، به پرسش کشیده شد. از دل این پرسش ها رویکردهایی نو و تازه به حوزه هنر اسلامی در حال پدید آمدن است. این پژوهش به روش تاریخی-تفسیری و با رویکرد تحلیل گفتمانی انجام یافته است.

تبلیغات