این پژوهش با مفروض انگاشتن تفاوت های فرهنگی بین رشته های دانشگاهی، سعی دارد تا شاخص های تدریس موءثر را با رویکردی انسانشناسانه از منظر دانشجویان رشته های مختلف بررسی نماید. بدین منظور براساس تقسیم بندی تونی بچر از دیسیپلین ها به دو دسته شهری و روستائی، 14 دانشجوی رشته فلسفه، مطالعات فرهنگی، تاریخ، علوم اجتماعی و روانشناسی عمومی (به عنوان نماینده دیسیپلین های روستائی) و 9 دانشجوی رشته مهندسی مکانیک، مهندسی نفت و مهندسی عمران (به عنوان نماینده دیسیپلین های شهری) به عنوان اطلاع رسان در این پژوهش مشارکت نمودند. نمونه گیری در این پژوهش بصورت هدفمند و با بکارگیری راهبرد نمونه گیری ملاک محور و گلوله برفی صورت گرفت. راهبرد پژوهش در مطالعه حاضر مردم نگاری آموزشی با طرح تفسیری می باشد. همچنین داده های پژوهش در چارچوب راهبرد 6 سطحی پیتر وودز تا سطح دوم (یعنی طبقه بندی و مقوله بندی) تحلیل شده و با بکارگیری دو راهبرد بازبینی اعضاء و تحلیل همگنان مورد اعتباربخشی قرار گرفتند. راهبرد جمع آوری داده ها در پژوهش حاضر نیز مصاحبه های نیمه ساختار یافته و غیر رسمی بوده و بازنمائی نتایج پژوهش به شیوه مضمونی صورت گرفته است. بر مبنای یافته های پژوهش، تدریس موثر در دیسیپلین های روستائی با شاخص هایی چون تمرکز بر منابع کلاسیک، انسان محوری، نزدیکی به زبان عوام و تاءکید بر فهم ارزشگذاری می شود. این در حالی است که تدریس موثر در دیسیپلین های شهری با ویژگی هایی چون روزآمدی، محتوی محوری، تاکید بر زبان تخصصی، و تاکید بر کاربردپذیری ارزشگذاری می شود.