این مقاله با عنایت به نکتهیی از هانری کربن درباره حکمت سهروردی به این مطلب میپردازد که مباحث ناظر بر عالم میانه در فلسفه هایی یافت میشود که بنوعی وحدت سنخی میان همه مراتب هستی قائل باشند. از اینرو اگر در اندیشه مثلا ً سهروردی نتوانیم چنین وحدت سنخی را میان جهان نور و جهان ظلمت بیابیم، هر چند که او بنوعی بنیانگذار یا احیا کننده مسائل ناظر بر عالم میانه هم باشد اما، نظام هستیشناسی او به ما اجازه نخواهد داد که عالم میانه را داخل در بنیاد هستیشناسی او بدانیم. و این خود حاکی از آنست که در تفکر او ثنویت سنخی در قلمرو هستی باقی است. نقش عالم میانه تنها افزودن عالمی به سایر عوالم نیست، بلکه آنست که دو جهان دیگر را به یکدیگر آنچنان پیوند دهد که جهان مادون، تا حدّ ممکن، برخوردار از احکام و اوصاف جهان مافوق گردد و بدین ترتیب نوعی وحدت سنخی منظور گردد. باید توجه داشت که چنین نقشی مقتضای برزخیت چنین عالمی است. بر همین اساس، بررسی شواهدی از فلسفه شیخ اشراق نشان میدهد که تلقی هانری کربن از حکمت سهروردی بعنوان حکمتی ناظر بر عالم میانه یا بتعبیر خود او حکمت مبتنی بر خیال ... که روش فلسفی را دگرگون میکند و از میان آری و نه میگذرد، در صورتی صحیح خواهد بود که طرح عالم میانه موجب نفوذ و شمول واقعیت جهان برتر در باطن ذات جهان پستتر گردد، حال آنکه ثنویت سنخی جهان نور و جهان ظلمت مجال چنین تصویری از هستیشناسی سهروردی بدست نمیدهد. در همین راستا، با تذکر اجمالی هستیشناسی ابن عربی، دوانی، و ملا صدرا، بعنوان اَشکالی از وحدت وجود در سنت فلسفه اسلا می فرض تحقق عالم میانه را در هر کدام مورد توجه قرار خواهیم داد، البته با این پیش فرض که بنا بگفته خود ملا صدرا تفاوتی میان وحدت تشکیکی او و وحدت شخصی ابن عربی وجود ندارد.