فقرزدایى، چالشها و راهبردهاى اسلامى
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
چکیده فقر، پدیدهاى پیچیده، ناشى از فقدان رشد و نابرابرى است. سیاستهاى کارآمدى که به درک فنّى و تجربى فقر نیازمندند، با نهادهاى کارا و نظامى حمایتگر از ارزشهاى اجتماعى، ترکیب مى شوند. این مقاله، بر چهار مفهوم اساسى نظام اخلاقى اسلامى تکیه مىکند و ویژگىهاى انسان اسلامى را الگو قرار مىدهد که از خلال آن، سیاستهاى اجتماعى ـ اقتصادى مرتبط با فقرزدایى ارزیابى مىشود. نگرش اسلام به جامعه در جایگاه نهادى واحد، این است که در آن، آزادى فردى و شرافت انسانى هر چند با توجّه به اصل مسؤولیت دراوج قرارگیرد. این مفاهیم اخلاقى نشان مىدهند که سیاستها نباید فعّالیتهاى غیر اخلاقى «وابستگى و تعلق و نیازمندى (dependency)» را توسعه دهند یا نباید سبب نهادینهسازى فقر شوند. سیاستهاى مبتنى بر پرداختهاى انتقالى که فقیران را از وضعیت وابستگیشان بالا نمىبرد، بهجز در مواردى که امکان پذیر نباشد، باید پرهیز شوند. این مقاله بنا بر شواهد ادراکى و تجربى، نتیجه مىگیرد که اخلاق اسلامى از راهبرد فقرزدایى مبتنى بر اصل ارتقادهنده رشد اقتصادى همراه با عدالتى مولّد حمایت مىکند.متن
مقدّمه
فقر، پدیده پیچیدهاى است و از قدیم الایام بوده و به درجات گوناگون براى جوامع و اجتماعات مختلف صرفنظر از وفور منابع، مرحله توسعه، سطح فنآورى، ساخت اجتماعى یا فرهنگ، از زمانى که تاریخ بهیاد دارد، سبب نگرانى بوده است؛ با وجود این، نگرشهاى اجتماعى به تخفیف فقر، بهطور معنادارى با یکدیگر متفاوت هستند. برخى به مداخله فعّال حسّاس نیستند. برخى به راهبردهاى خصوصى یا جمعى اعتماد مى کنند، و برخى بین راهبردهاى توزیع و رشد در نوسانند که توجّه به هر یک از این راهبردها، به کارایى نهادهاى اجتماعى اقتصادى موجود و غلبه ارزشهاى اجتماعى بستگى دارد.
در طول تاریخ، ارزشهاى فردى و اجتماعى، بهویژه در جایى که ایدئولوژى مساوات گرایانه رتبه بالایى داشت، عوامل مهمّى بودهاند، در اینکه چگونه افراد و جامعه به فقر بهصورت موضوعى بنگرند که مستلزم توجّه در سطح جامعه مدنى باشد: اسلام در جایگاه نظامى اخلاقى، این فرض منطقى را پذیرفته است که سیاستگذارىها از صافى اخلاق اسلامى بگذرد. نظام اخلاقى اسلام، بیش از «اعلامیه ده مادّهاى حقوق اتباع امریکایى» اقدامهاى احتیاطى بهعمل مىآورد. این نظام، حقوق و تکالیفى را تعریف مىکند که رفتار حکومت و اتباعش را هدایت مىکند؛ با وجود این، ما با خورشید احمد در اظهار نظر اخیرش موافقیم که وضعیت کنونى کشورهاى اسلامى «باز هم تحت سایه نظام غربى است. به معناى دقیق کلمه، تردید جدّى در اینباره وجود دارد که رفتار جارى مسلمانان «نشاندهنده» خلقیات اسلامى باشد» (احمد، 1994: ص 14) بررسى عمل کشورهاى اسلامى و نتیجهگیرى درباره پایبندى آنها به اصول اخلاق اسلامى نیازمند دانش بسیار بیشترى درباره عمل این کشورها و کیفیت پایبندىشان به نظامهاى اخلاقى و حقوقى اسلام است. کارى که از ظرفیت نویسنده حاضر فراتر است.
نگرش مقاله، تمرکز بر اسلام در جایگاه نظامى اخلاقى است و با خلقیات اسلامى بهصورت الگو برخورد مىکند که از طریق این دو معیار، سیاستهاى اجتماعى ـ اقتصادى مربوط به کاهش فقر، یا جلوگیرى از فقر، ارزیابى مىشود. ما از رهیافت اصل موضوعى استفاده مىکنیم که نقوى (1994) آن را تدوین کرده و در تجزیه و تحلیل پیشین ما از مقاله «اسلام، جامعه و سیاست اقتصادى» (سراجالدین، 1996: ص 224 ـ 227) بهکار گرفته شده، و براى بحث فعلى مفید است. این رهیافت بدیهى، بر چهار اصل بنیادى نظام اخلاقى اسلامى مبتنى است:
1. یگانگى (توحید): این اصل موضوعه، بُعد عمودى نظام اخلاقى را نشان مىدهد. این اصل، کنش آزاد و خود مختارانه انسان را بدین صورت ترسیم مىکند که هر فرد، جزء جدایى ناپذیرى از کلّ هستى است.
2. تعادل (العدل والاحسان): این اصل، بُعد افقى عدالت را عرضه مىکند که آزادى بسیارى براى اقدامهاى سیاستى باقى مىگذارد؛ چنانکه تعادلى مناسب بین نیازهاى نسلهاى کنونى و آینده برقرار مىکند.
3. اراده آزاد (اختیار): با اینکه سرمشقهاى بزرگى براى هدایت آزادى فردى وجود دارند، و افراد، مسیر خودشان را مىپیمایند، تعقّل دقیق مستلزم تبیین مکرّر و مؤکّد این نکته است که آزادى در زمینه خاص اجتماعى تحقّق مىیابد و براى تطبیق نیازهاى زمانه متغیّر بدان نیاز داریم (نقوى، 1994: ص 31).
4. مسؤولیت (فرض): این اصل موضوعه بیان مىدارد که «مسؤولیت» داوطلبانه است، و افراد و جامعه، نیازمند محافظت از مصلحت عمومى هستند؛ چون هر دارایى تحت مالکیت یا مدیریت نهاد شخصى یا عمومى، جنبهاى اجتماعى دارد.
این چهار اصل موضوعه، با هم، سبب نظام اخلاقى فراگیرى مىشوند و به این نکته اشاره دارند که سیاستها نباید سبب وابستگى شوند. فرصتهاى محدود نباید توسعه قابلیتهاى فردى را مضیّق کنند یا سیاستها نباید بهگونهاى عمل کنند که مسؤولیتهاى فرد را براى انجام عمل و تحمّل پیامدهاى آن محدود سازند. سیاستها باید انگیزه جستوجوى دانش را بالا ببرند؛ بهرهورى را زیاد کنند، و شفافیت در دولت را افزایش دهند. آنها همچنین باید عدالت درون نسلى و بین نسلى را بالا ببرند.
در بحث حاضر، نظام اصول موضوعه اسلامى در جایگاه «صافى اخلاقى» جهت ارزیابى سیاستها که کارى چالش برانگیز است، انجام وظیفه مىکند؛ با وجود این، هدف ما، تدوین راهحلهاى اسلامى نیست؛ بلکه بررسى برخى راهبردها و برنامه هاى رایج کاهش یا حذف فقر و ارزیابى اهداف و اغراض آنها از لحاظ گذر از صافى اخلاق اسلامى است. برنامه ها و راهبردها، تابع فرایندهاى گزیر ناپذیر آزمون و خطا است که فرایند یادگیرى مداوم بهشمار مىرود.
این مقاله، به سه بخش تقسیم مىشود: بخش اوّل، توصیفى است. این بخش بهطور خلاصه مفهوم فقر، ابعاد مکانى و زمانى، و چالشهاى اندازهگیرى و ارزیابى سیاستى فقر را در طول زمان بررسى مىکند. بخش دوم، تحلیلى است. این بخش حول پرسشى متمرکز مىشود که احساس درونى ما است؛ یعنى دانستن ابعاد کامل علل فقر و سیاستهاى علاجگرانه و پیشگیرانه فقر. آیا فقیران فقیرند، چون در اجتماعهاى فقیر یا محیطهاى نامناسب زندگىکنند یا آیا آنها فقیرند به این سبب که والدینشان فقیر بودند ؟ پاسخ به این پرسش، از تحلیل اقتصادى فراتر است و به ساختار سیاسى ـ اجتماعى جامعه (توزیع درآمد و دارایىها شامل سرمایه انسانى و قابلیتها، توزیع فرصتها، بهویژه در مقام اکتساب دستمزد، نقش رفتار سودجویى، و فقدان تحرّک اجتماعى، جغرافیایى و شغلى) برمىگردد. در این ساختار، مثلّث بنیادین فقر، توزیع و رشد روشن مىشوند.
در بخش سوم مىکوشیم تا راهبردهاى متنوّع مربوط به فقر را به جنبههاى اساسى تقلیل دهیم: سیاستهاى بلند مدّت با هدفگیرى افزایش قابلیتها یا افزایش قلمرو فرصتها و کاهش موانع تحرّک، و سیاستهایى که براى مقیاسهاى علاجگرانه فورى هدفگیرى شده؛ هر چند برخى از سیاستهاى اخیر مىتوانند دستکم براى آنانى که توان کار ندارند؛ ناقصند یا عاجزند، نهادینه شوند.
اشاره به پارادایمها و راهبردهاى توسعه دهه 1960 که مصلحت ملّى و بینالمللى در آن زمان، تمسّک به توسعه اقتصادى و اجتماعى بود نیز آموزنده است. این مقایسه، بهویژه در برخى از آثار جانبى منفى که بر توسعه انسانى اثر مىگذارند، جالب است. نتیجه تحقیق این مىشود که براى کارا بودن سیاستها، درکى فنّى و تجربى از فقر ضرورت دارد؛ امّا کارابودن این درک در گرو ترکیبش با نهادهاى کارآمد و نظامى حمایتگر از ارزشهاى اجتماعى است. داورىهاى ارزشى مبتنى بر وفاق جمعى جهت انتخاب و اجراى سیاستها بهنظر ضرور مىرسد. تعهّد بلندمدّت، نیازمند وفاقى سیاسى بهویژه در محیط بازى از نوع جمع صفر و در جاهایى است که انجام سیاستها به آثار جانبى اجتماعى منفى مىانجامد؛ مثل رفتار سودجویى، رفتار از نوع سوارى مجّانى، یا نهادینه شدن فقر.
این بحث، سبب کشف قانون اسلام در قالب نظامى از اصول موضوعه اخلاقى در حمایت از سیاستهایى مىشود که براى حذف فقر طرّاحى شده است؛ در همان حال که رشد پایدار و توسعه انسانى عادلانه را افزایش مى دهد. سرانجام، این مقاله با ملاحظات پایانى خاتمه مىیابد.
مفهوم و مقیاس فقر
توسعه سیاستهاى کارآمد براى کاهش فقر و نظارت و کنترل پیشرفت و درجه تأثیر این سیاستها، بدون تعریف روشنى از فقر که بتواند با سازگارى در طول مکان و زمان اندازهگیرى شود، امکانپذیر نیست؛ امّا تعریف و اندازهگیرى فقر با مشکلات شناخته شدهاى همراه است. تعریف یا تکنیک اندازهگیرى بهینهاى براى مقایسه فقر میان کشورها یا حتّى درون یک کشورى وجود ندارد. سه دهه پیشین، مارتین راین (1970: ص 46) سه مفهوم گسترده از فقر را شناسایى کرد که گویا بیشتر مشکلات مرتبط با تحلیل فقر را پوشش مىدهد: وسیله معیشت، نابرابرى، و اثر جانبى. وسیله معیشت با «حدّاقل حفاظتهاى لازم براى حفظ سلامت و ظرفیت کار» (قابلیتها) ارتباط دارد. نابرابرى با «موقعیت نسبى گروههاى درآمدى با یکدیگر» مرتبط است. از این جهت که مفهوم فقر باید در متن جامعه به صورت یک کل دیده شود، فقر با جدا کردن فقیران و تمرکز بر رفتارشان در جایگاه گروهى خاص نمىتواند بهطور کامل فهمیده شود. همینطور درک رفتار بقیه جامعه بهویژه بخش ثروتمندتر ومناطق اقتصادى غنى، مهمّ است.
اثر جانبى با پیامدهاى اجتماعى فقر براى بقیه جامعه مرتبط است و به نیازهاى فقیران ارتباط ندارد. بدبختى و گرفتارى آنان هر قدر باشد، براى این نگرش به فقر، رنج و هزینه بخش غیر فقیران اجتماع است که اهمیّت دارد. «این نگرش، بُعد سیاسى و اجتماعى سیاستهاى مرتبط با فقر را ارائه مىکند. از یکسو، خطّ فقر بهصورت شاخص عدم مصرف براى فقیران مطرح است. این شاخص، اندازه تعهّد اجتماعى سیاسى را منعکس مىکند (ر.ک: اسمولنسکى 1966). از سوى دیگر، این شاخص، درها را براى تحلیل فقر که مشکل قشربندى اجتماعى است، مىگشاید بدین ترتیب که آیا فقرمشکلى ساختارى میان نسلها است یا به موقعیتهاى خاصّى منحصر مىشود؛ بنابراین، ادراک فقر از آن زمان (1970) پیشرفت کرده؛ بهویژه پیوندهاى کلان اقتصادىاش با توزیع و رشد پیشرفتهاى اخیر در این مسیر در روشن کردن سیاستها و راهبردهاى مرتبط با فقر مفید بوده است (على و البداوى 1999، اسکوایر 1999، و مقالات ارائه شده در تحقیق استیگلیتز بانک جهانى درباره فقر، و مآخذ ذکر شده)؛ امّا درک محیط اجتماعى ـ سیاسى و قابلیتهاى نهادى لازم در مورد سطوح محلّى، ملّى و بینالمللى براى به راهانداختن چالشها و مسائل غیرقابل پیشبینى تحلیلى و مقیاسى ضرور براى تدوین و توسعه سیاستها و راهبردها ادامه دارد.
هر یک از مفاهیم طرّاحى شده بهوسیله راین، مسائل مفهومى، تعریفى، و اندازهگیرى بىشمارى را ارائه مىکند. برخى، بخشى از تحقیق فعّال درباره موضوع است؛ چنانکه براى مثال، در یادداشتهاى محتاطانه درباره کیفیت آمار، مسائل مفهومى و اندازهگیرى همراه با آمارهاى اخیر درباره خطوط فقر ملّى و بینالمللى منعکس شده است (شاخصهاى توسعه جهانى 2000: ص 65)؛ بهطور مثال، شواهدى وجود ندارد که آیا «خطّ فقر بینالمللى درجه یکسانى از نیاز یا محرومیت را میان کشورها اندازهگیرى مىکند» (همان). همینطور براى مقایسه شاخصهاى فقر درون کشورها، بهطور مثال، مقایسه روستا ـ شهر مشکلاتى وجود دارد. در کوششى جهت جمع کردن چهار بُعد اساسى محرومیت انسانى، گزارش توسعه انسانى (1999) شاخص فقر انسانى چندبعدى (HPI) را که بر وضعیت سلامت، دانش، تأمین ذخایر اقتصادى، و شمول اجتماعى مبتنى است، تدوین کرد و توسعه داد؛ اگرچه با حفظ همین ابعاد مفهومى، شاخصهاى (HPI) بین کشورهاى در حال توسعه (HPI1) و کشورهاى صنعتى (HPI2) تفاوت دارند؛ بهطور مثال، براى کشورهاى صنعتى، مقیاس درآمدى، بهطور عادى ذخایر اقتصادى را نشان مىدهد؛ در حالىکه این مقیاس بهصورت تأمین ذخایر عمومى براى کشورهاى در حال توسعه بهکار مىرود. HPIمقایسههاى بینالمللى مقطعى و موقّتى مفیدى را فراهم مىآورد. براى کشورهاى در حال توسعه HPI1آشکار مىکند که در 1997، فقر انسانى از دامنه پایین 6/2 درصدى در باربادوس تا دامنه بالاى 5/65 درصدى در نیجر متغیّر است. سى کشور، شاخص فقر حدّاقل 25 درصدى داشتند و چهارده کشور با حدّاقل 35 درصدى بودند. میزان فقر در افریقا و آسیاى جنوبى گسترش یافته و متمرکز است؛ با وجود این HPI گویا از همان مشکلاتى که پیشتر خاطر نشان شد، یعنى از کیفیت و سازگارى آمارها، و شاخص کلان بودن، سختى تفسیر یافتهها براى تحلیل سیاست یا قاعدهسازى راهبردهاى کاهش فقر، در رنج است.
در مورد روششناسىها و فنون اقتصادسنجى تحقیق، پیشرفتهاى جدیدى پدیدار شده است که مىکوشند تا گزارش کاملترى از درآمد و مصرف بازارى و غیربازارى به دست آورند. تجزیه و تحلیل این بررسىها تصویر روشنترى از مشکل فقر در اطراف جهان فراهم مىکند؛ هرچند با شمول و کیفیت متفاوت؛ بهطور مثال، به نظر برخى نویسندگان، آمارها و شاخصهاى متداوّل این بررسىها، ابعاد کامل فقر را پوشش نمىدهند، و نیازمند تدوین سیاستهاى کارآمدى است که با فقر «مزمن» و «گذرا» در ارتباط دارد (ثوربک 1999). هدف، ارائه شرح تفصیلى موضوعات اندازهگیرى نیست. این مطلب در جاى دیگرى به خوبى بحث شده است.
منظورمان بهطور ساده، نشان دادن این مطلب است که فقر مفهومى چندبعدى است. نگرش کمىِ استانداردِ پولىِ مبتنى بر مصرف (یا درآمد) کافى نیست.مفهوم فقر باید توسعه یابد تا آثار جانبى سیاسى ـ اجتماعى را، هم در وجود فقر، و هم در معرفى سیاستهاى جدیدى جهت حدف فقر بسنجد. معرّفى سیاستهاى جدید جهت حذف فقر مىتواند سرچشمه آثار جانبى منفى مهمّى باشد که تضادّ مستقیمى با اهداف و اجراى سیاستها و برنامههاى اسلام و نیز با حاکمیت نظامهاى اخلاقى از جمله نظام اخلاقى اسلام دارد؛ چنانکه پیشتر گذشت. درک عمیقى از محیط اجتماعى ـ سیاسى درباره سطوح محلّى [قومى] و اجتماع بزرگتر و بینالمللى بهنظر ضرورت دارد. در زمینه تعریف و اندازهگیرى فقر، مطالبات بسیارى وجود دارند؛ بهطور مثال، در حالى که طرّاحى آمارهاى بهتر و سازگار همچنان باید در اولویت باشد، نیازى به موازنه و هماهنگى بهتر بین تعهدات در سطح ملّى و محلّى براى تخفیف فقر وجود دارد؛ هرچند جهانى شدن بازار کار، چالشهایى را براى چنین هماهنگى مطرح مىکند. محلّى کردن سیاستها و افزایش بیدارى اجتماعات محلّى ـ جایى که آمارها دست یافتنىتر و کمهزینهتر و استفاده از آنها کاراتر است ـ درباره ابعاد کامل فقر و آثار جانبىاش باید بخشى از راهبردهاى گستردهتر کاهش فقر باشد. در صورتى که دقّت عمل درباره اندازه بهینه و محدودیت زودگذر اجزاى توزیعى چنین نگرشهایى انجام پذیرد، کار با راهبردها و برنامههاى سالم اجتماعات موفّق، بهویژه آنهایى که با مقرّرات بهبود هزینه و هم افزایىهایشان سیاستهاى کلان اقتصادى موفّقى را بهبار مىآورند مىتواند سرمشق دیگران باشد. در حال حاضر، این دقّت عمل باید در تفسیر یافتهها جهت تحلیل و ارزیابى سیاستها بهکار گرفته شود.
تحوّل و پویایىهاى فقر
بحث پیشین نشان مىدهد که فقر بهطور مجزّا از محیط اجتماعى ـ اقتصادى و نظام سیاسى دیده نمى شود. راهبردها و سیاستهاى کاهش فقر، بخشى از راهبردهاى جامع «توسعه» هستند؛ با وجود این، ما بر مثلّث بنیادى فقر، توزیع، رشد و هم افزایىهاى بین آنها تمرکز مىکنیم.
اگرچه نیروهاى اقتصادى مهمّند، شواهدى وجود دارد که عوامل اجتماعى ـ سیاسى، فرهنگى، و دیگر عناصر غیراقتصادى مرتبط با «توسعه انسانى» در این هم افزایىها عناصر اساسى هستند و در تحلیل سیاست کاهش فقر نقشهاى محورى دارند. عامل مهم مرحله فعلى توسعه کشورهاى اسلامى که با بیشتر کشورهاى در حال توسعه مشترکند، مرحله انتقال جمعیتیشان است. آموزنده است که با پویایىهاى اقتصادى جمعیتى که مبنایى براى درک تحوّل و پویایىهاى فقر در این کشورها هستند آغاز کنیم.
براى این تمرکز سه دلیل وجود دارد: دلیل اوّل این است که تغییر جمعیتى، سرنوشت چشم اندازهاى توسعه را از خلال پیامدهایشان شکل مىدهد در همان حال که خودش بهوسیله فرایندها و دستاوردهاى توسعه شکل مىگیرد. دلیل دوم این است که دستاوردهاى جمعیتى، شامل آثار جانبى هستند که پیامدهاى توزیعى درون نسلى و بین نسلى دارند که بر اندازه و شدّت فقر تاثیر مىگذارند. دلیل سوم آن است که مرحله فعلى انتقال جمعیتى، فرصتهایى را براى توسعه فراهم مىآورد که پتانسیلى براى کاهش فقر دارد. این فرصتها، با وجود این، مشروط به وجود حمایت از سیاستهاى اجتماعى ـ اقتصادى و تعّهدهاى سیاسى هستند.
باید تأکید شود که بحث فعلى، هنجارى به معناى ارتقاى جریان کنش سیاست جمعیتى نیست. این بحث بر روند جمعیتى ایجاد شده در کشورهاى درحال توسعه و تحلیل پیامدهایشان مبتنى است.
بهعلل عملى، تقریبا همه کشورهاى اسلامى به مرحله پایانى گذر جمعیتى داخل شدهاند. این مرحله گذر جمعیتى که با کاهش بارورى تأخیرى، امّا شتابنده مرتبط است، پتانسیلى براى پیامدهاى توسعهاى مثبت از طریق تأثیرش، بر ساختار سنّى، مشارکت نیروى کار، و تحرّک جغرافیایى و شغلى دارد. این پتانسیل توسعهاى در ادبیات موضوع با عنوان «روزنه فرصت جمعیتى» نامیده مىشود. سیاست ملحوظ نظر در این مرحله باید بر چگونگى جمع سرمایه در مورد پتانسیلهاى توسعهاى روزنه فرصتها متمرکز شود. این انتظار وجود دارد که در دهههاى آینده، رشد جمعیت کاهش یابد که بهطور عمده نتیجه کاهش در بارورى است که چند نسل در سطح بالا حفظ شده بود. در ضمن، انتظار این است که نرخ مرگ و میر ناخالص افزایش یابد؛ زیرا ساختار سنّى پیرتر مىشود و با این نتیجه هم جهت است که رشد جمعیت، حتّى سریعتر کاهش مىیابد. پیامد مهم این پویایىهاى جمعیتى، تغییر در نرخهاى رشد طبیعى گروههاى سنّى مختلف است؛ پس، اگرچه نرخ کلّ رشد جمعیت در حال کاهش است، انتظار داریم که رشد جمعیت در سنّ کار در نرخهایى بالاتر از نرخ کل رشد یابد، و بهویژه بالاتر از نرخهاى رشد نسلهاى جوانتر رشد مىیابد. انتظار این است که گروههاى در سنّ کار، این نرخهاى بالاى رشد را دستکم براى یک نسل حفظ کنند در همان حال که گروههاى پیرتر، در دهه هاى آینده در اندازه نسبى اهمیّت مىیابند. در حالى که جمعیتها به وضعیت ثابتشان مىرسند، مقدارشان بیشتر مىشود؛ با وجود این، رسیدن به این اندازه در گروههاى سنّى بالاى سى سال متمرکز خواهد شد. در حقیقت، گروههاى جوانتر، کمتر از 15 سال در مقدار مطلق کاهش مىیابند. این الگوها و تغییرات جمعیتى شناخته شده، بهطور قطع تحقّق مىیابند. تفاوت میان کشورها در پارامترهاى جمعیتى فقط موضوع تنظیم سرعت زمان و اندازه مورد انتظار گروه در وضعیت ثابت است، و تفاوتى در الگوى تغییر ندارند؛ با وجود این، این تفاوتها مىتواند تمایزهاى بین کشورى در سرمایه ـ کاراندوزى ایجاد کند که ممکن است فشارى براى مهاجرت نیروى کار یا سرمایه پدید آورد؛ در همان حال که نابرابرى و میزان فقر افزایش مىیابد.
در این محیط انتقالى نرخهاى بالاى رشد جمعیت در سنّ کار و اندازه نسبتا کوچک جمعیت سالخورده، بار وابستگى اقتصادى کاهش مىیابد و پتانسیل پسانداز، افزون مىشود؛ بنابراین، روزنه فرصت جمعیتى پیشگفته توسعه امکانپذیر مىشود. اندیشه روزنه فرصت، ساده است: با نرخهاى بالاى رشد نیروى کار، تغییر و تبدیل در عرضه نیروى کار در این مرحله گذر، سریعتر است. بسته به کیفیت روزنه فرصت که آیا خوب باشد یا بد مىتواند با نرخى سریع تغییر یابد؛ با وجود این، فرصت مثبت فقط یک پتانسیل است. آن به طور کلّى به این بستگى دارد که آیا پتانسیل براى سرمایهگذارى که بهوسیله تغییرات در ساختار سنّى ایجاد شده، به سرمایهگذارى مولّد و عادلانه در سرمایه انسانى، افزایش تقاضاى نیروى کار، و حضور اصلاحات مناسب اجتماعى تبدیل مىشود یا نه. روزنه فرصت منفى هم مىتواند باشد؛ بهطور مثال، کاهش بارورى ممکن نیست که جدا از دام تعادلى پایین باشد؛ در حالى که هیچ تغییر مهمّى در کیفیت آموزش صورت نگیرد. بدیهى است فراوان نسبى عنصر کار در بسیارى از کشورهاى در حال توسعه از جمله کشورهاى اسلامى شاهد این فرصتى بوده است؛ امّا این فرصت، بهواسطه انباشت محدود سرمایه انسانى و غلبه بیکارى و اشتغال ناقص، از دست رفته است؛ در نتیجه، فقر در مقیاس بزرگ پدیدار مىشود.
در این مرحلهگذر، یک چیز قطعى است. عرضه نیروى کار تقریبا در همه کشورهاى اسلامى در سه دهه آینده، بیش از دو برابر خواهد شد. این رشد غیر قابل اجتناب، دو چالش ایجاد مىکند:
أ. در مواجهه با نرخهاى بالاى رشد نیروى کار، چه کیفیتى از منابع انسانى تولید شود که هم از لحاظ بینالمللى رقابتى بهشمار آید و هم بتواند متضمّن بهرهورى در بازارهاى کار محلّى و جهانى باشد؟ انتظار این است که سرمایهگذارى اجتماعى قابل ملاحظهاى در آموزش عالى، بهداشت و زیربناها صورت بگیرد. همچنین در تخصیص منابع کمیاب، رقابت شدیدى ایجاد خواهد شد.
ب. اینکه چه کسانى و چه تعداد افراد در توزیع قابلیتهاى بهدست آمده و فرصتهاى مولّد کنار گذاشته خواهند شد، تا حدّ فراوانى به راهبردهاى توسعهاى اتّخاذ شده، بهویژه محتواى کارایى و برابریشان بستگى دارد. رومر(1999)، برابرى فرصت در مقام اکتساب دستمزد را مهمترین راهبرد براى سیاستهاى کاهش فقر برمىگزیند؛ در نتیجه، برابرى فرصت را چنین تعریف کرد:
برابرسازى فرصتها در مقام اکتساب دستمزد براى همه شهروندان جامعه، به معناى بهکارگیرى سیاست اجتماعى (سیاست آموزشى افزون بر سیاستهاى دیگر) براى جبران زیانهاى به ارث گذاشته شده در وضعیت محیطى افراد است» (همان emphasis added)؛
امّا اجراى چنین سیاستهایى نیازمند عزم سیاسى، حکومت مطلوب، تعهّد بلندمدّت و حضور نظام اخلاقى پشتیبان است که برخى از آنها کمیاب هستند.
این بررسى خلاصه از فرصتها و قیود قرار داده شده بهوسیله «روزنه فرصت جمعیتى» در کشورهاى اسلامى، پتانسیلى را براى رشد مداوم نشان مىدهد که مىتواند سبب کاهش مداومى در فقر شود؛ اگر محیط سیاسى شفافى غالب باشد. پسانداز بالقوّه به واسطه ساختار خالص جمعیتى مىتواند به تشکیل سرمایه انسانى عادلانه با کیفیت رقابتى بینالمللى تبدیل شود. کشورهایى در آسیاى شرقى، شامل برخى کشورهاى اسلامى، (مالزى و تا حدّ کمترى اندونزى) قادر به دنبال کردن مسیر توسعه پایدار و فقر کاهنده بودند؛ با وجود این، مبادله(3) بین رشد، توزیع و فقر وجود دارد؛ همانطور که مدل اقتصادى اخیر که شامل عوامل سیاسى با همه جزئیات است، این مطلب را نشان داد (ر.ک: رُدریک 1998). برخى، پیشنهادهاى سیاستى روشنى ارائه مىکنند؛ بهطور مثال، در مطالعه اخیر از فقر در جهان عرب و نقش بىعدالتى و رشد (على و البداوى، 1999) مدل پویاى سادهاى از فقر، رشد، و توزیع بهکار گرفته شد تا تجربه مشاهده شده کشورهاى منتخب در حال توسعهاى که در چهار منطقه قرار دارند، تبیین شود: منطقه عرب، شامل شش کشور عرب، افریقاى پایین صحرا، امریکاى لاتین، و آسیا.
این مدل که تحقیق را براى هر یک از کشورها مىپذیرد، براى کاهش مداوم فقر، شتاب رشد، و مقیاسهاى توزیع مجدّدى یا هر دو را لازم مىداند. یافته هاى بازتولید شده در شکل 1 توضیح دهنده این است که فقر چگونه به تغییرات در رشد و توزیع در خلال تحلیل دوره زمانى 1996 ـ 1975 واکنش نشان مىدهد. براى شش کشور عرب، اگرچه نرخ رشد اقتصادى به نسبت بالا بود (3/3 درصد)، فقر تا3/1 درصد افزایش یافت که به طور عمده نتیجه نرخ بالاى پیشبینى شده رشد نابرابرى بود (4/4 درصد) براى افریقاى پایین صحرا، رشد پیش بینى شده در فقر مثبت بود که بهطور عمده، نتیجه بدتر شدن نابرابرى، همراه با رشدى اقتصادى بود که هیچ اثرى بر کاهش فقر نداشت؛ زیرا میانگینش در طول دوره صفر بود. تجربه امریکاى لاتین مشابه تجربه کشورهاى افریقایى بود؛ رشد کم و بدتر شدن نابرابرى که نرخ بالاى رشد فقر را ایجاد کرد.
در طرف دیگر، کاهش مهمّى در فقر در الگوى آسیایى (چین، هند، مالزى، پاکستان، فیلیپین، سرىلانکا) وجود داشت. افزایش در نابرابرى، قابل ملاحظه بود؛ امّا با اثر رشد بزرگى که بر اثر توزیعى منفى غلبه داشت، بیشتر جبران شد؛ با وجود این، یافتهها نشان مىدهند که میانگینهاى گروهى، رفتار کشورهاى منفرد را منعکس نمىکند و تفاوتهاى مهمّى در رفتار کشورهاى درون چهار گروه وجود دارد.
سیاستهاى کاهش فقر نباید بر میانگین رفتار گروهى مبتنى باشد. این درست است که مدلهاى عهدهدار آزمون تجربى، درک جامع بهترى از پیوندها تدارک مىبینند؛ امّا براى جرح و تعدیل این پیوندهاى رفتارى، درک بهترى از محیط موقعیتى لازم است. نابرابرى شاید سبب تضاد و افزایش میزان فقر شود. دستاوردها تا حدّ فراوانى به نظام سیاسى، حضور نهادهاى کارا و انطباقپذیر، سطوح اوّلیه و عمق محرومیت، وسعت قشربندى اجتماعى، و دورنماى رشد بستگى دارند. حتّى نقش محورى رشد در کاهش فقر بسته به ساختارهاى این پارامترهاى اجتماعى ـ سیاسى، ممکن است پذیرفته نشود. ابداع اخیر برخى از این پارامترها، هر چند براى سنجش ناپخته اند، در مدلسازى فقر مبتنى بر تحلیل سرتاسرى [جامع]، گامى به پیش در روشن کردن پویایىهاى فقر هستند. خصوصیات این عوامل اجتماعى ـ سیاسى نشان داده اند که از لحاظ آمارى در بسیارى از مطالعات مهمّند؛ با وجود این، تفسیر این یافتهها جهت قاعدهمند نمودن [= فرموله کردن] سیاست، سختى و جدالآمیز بودن آنها را اثبات کرد (ر. ک: اسکوایر 1999).
کشورهاى در حال توسعه بهطور کلّى، از جمله، بیشتر کشورهاى اسلامى در مرکز دگرگونى اساسى اقتصادى ـ جمعیتى هستند که توانایىها و چالشهایى را ارائه مىکنند. ظرفیتها بهوسیله نمونه کشورهایى نشان داده مىشوند که مىتوانند بهسوى مسیر توسعه پایدار حرکت کنند که بهطور معنادارى میزان فقر را کاهش مىدهد. در بیشتر موارد، این مسیر با تقویت منابع رشد بلندمدّت، بهطور عمده آموزش کیفى مساوات ـ گرایانه، نهادهاى کارا، و اتخّاذ حاکمیت قانون و برابرى سیاسى و حقوقى در حکومت بهدست آمده است. فقدان این شرایط ساختارى، سبب رشد پایینتر، میزان بالاتر فقر، و فرسایش نظامهاى اخلاقى مترقّى مى شود (سراج الدین 2000). سیاستهاى تخفیف فقر باید در این زمینه پویاى تعامل بین دورنماهاى رشد و ارزشهاى مترقّى ملاحظه شوند.
چنین دورنمایى مخصوص تحلیل فقر نیست. بهنظر این نویسنده، شکست دهه توسعه 1960 سازمان ملل که کسرى سرمایه را محدودیت اصلى توسعه دید، یا در زمان اخیرتر، مشکلاتى که اقتصادهاى نفتى براى دستیابى به توسعه پایدار با آن مواجه شدند، هر چند محدودیت سرمایه نداشتند، بهطور عمده نتیجه چشمپوشى از آثار جانبى منفى مرتبط با نوع راهبردهاى توسعه شان است (براى بحث اقتصادهاى نفتى، ر.ک: الابراهیم و سراجالدین، 2000).
بیان مختصرى از پارادایمهاى توسعهاى دهه 1960 آموزنده است. مقایسهاى بین آن تجربه، تأثیرش بر مسیر توسعه آن زمان کشورهاى کمتر توسعه یافته، و کوششهاى جارى مرتبط با تخفیف فقر وجود دارد. این مقایسه بهویژه در مورد الگوهاى آثار جانبى منفى، جالب است. هر دو تجربه در ظاهر مشکل را قابل حل و مشکلى گذرا مىبینند، بدون اینکه هیچ ارزیابى انتقادى از تأثیر چنین نگرشى بر انگیزه فردى، ارزشهاى اجتماعى، یا بر حکومت داشته باشند. به رغم اغراض خوب، نتایج توسعهاى دهه توسعه 1960 لزوما مثبت نبودند. مشکلات همراه با راهبردها و کوششهاى توسعهاى آن دوره، بهخوبى بهوسیله هرى جانسون بیان شد (جانسون، 1965: ص 68 و 100).
بهطور خلاصه، انباشت سرمایه، محور اصلى مسأله توسعه دیده شد. این دید با سه منبع عمده پشتیبانى شد. اینها عبارتند از: 1. سنّت فکرى علم اقتصاد کلاسیک انگلیسى؛ 2. سوء تعبیراز تجربه شوروى که با برنامهریزى اقتصادى همراه بود؛ 3. تلاش جانبدارانه در جهت تحلیل علل توسعه نیافتگى با تبیینهایى که عزّت نفس انسانى را خدشهدار نکند.
در این زمینه، فقدان سرمایه، بهصورت تبیینى از فقر، بر هیچ لکّه ننگى در مورد شرافت انسانى اشاره ندارد؛ در حالى که تنبلى و فقدان ابتکار، بهویژه وقتى که با تعلیم فزاینده و تشکیل سرمایه انسانى مرتبط باشد، چنین لکّه ننگى را زیاد مىکند. بهنظر مىرسد که بیش از یک دهه تجربه با مشکلات توسعه، این مطلب را روشن کرده باشد که توسعه، مسأله ساده ایجاد سرمایه گذارى کافى سرمایه مادّى نیست. توسعه، فراتر از مسأله پیچیده تر ایجاد مهارت و دانش انسانى مورد نیاز براى کار و مدیریت با سرمایه و انطباق با فنآورىها و نوآورىهاى جدید است، و این فرایند، به دگرگونى محیط اقتصادى، اجتماعى، حقوقى، و فرهنگى نیاز دارد. بدون چنین تغییرى، الگوهاى نامطلوب توسعهاى ظهور مىکنند. این الگوها از سرمایهگذارىهاى مولّد دست برداشته، هزینههاى غیرمولّد مربوط به ارتشهاى تجمّلى و بزرگ نمادین، ساختمانها و بناهاى یادبود جذّاب و گرانبها، و منع از خوداتکّایى را ترویج مىکنند. ملاحظه مقایسه تحوّل راهبردهاى فقر با جایگزینکردن فقر بهجاى توسعه در بحث پیشین آسان است. ما اکنون به بررسى کوششهاى رایج تخفیف فقر، چالشهایشان و الصاقشان به نظام اخلاقى اسلامى با تلاشى جهت رتبهبندى راهبردهاى کاهش فقر بر مىگردیم.
ارزشها، سیاستها، و نظام اخلاقى اسلامى
در بخش پیشگفته ما بر ماهیت چندبعدى و پویاى فقر متمرکز شدیم. فقر، جزئى از نظام بزرگتر اجتماعى و سیاسى دیده مىشود. در این چشمانداز چند بعدى، اگر سیاستهاى کاهش فقر به گونه دقیقى طرّاحى نشوند، ممکن است آثار جانبى منفى قابل ملاحظهاى هنگام اجراى آنها درون سیستم پدید آورند که تأخیر مثبت سیاستها را خنثا کنند و زیان خالص اجتماعى بهوجود آورند. در این بخش از مقاله، این قضیه را با دقّت شرح مىدهیم. ما بحثمان را بر آنچه آن را سرمایهگذارى در سیاستهاى کاهش فقر مىنامیم، متمرکز مىکنیم. اینها سیاستهایى هستند که انتظار داریم دستاوردهایشان، تولید و بهره ورى را براى نسلهاى کنونى و آینده افزایش دهد. سیاستهاى دیگر که بر پرداختهاى انتقالى مبتنىاند، و بهطور عمده براى ازدیاد مصرف جارى مردمى که فقیر و فاقد ظرفیت تولید هستند، طرّاحى شده اند، در تحلیل کنونى بررسى نمىشوند؛ هرچند انتظار این است که اجراى توفیقآمیز چنین سیاستهایى، رفاه اجتماعى کل را افزایش دهد؛ زیرا وظیفه حمایت از این گروه از فقیران با ارزشهاى اخلاقى جهانى دمساز است؛ پس باید تکلیفى شخصى و عمومى در هر جامعه متمدّن تلقّى شود. از سوى دیگر، توفیق سیاستهاى نوع اوّل باید سبب کاهش بار تکفّل مراقبت از فقیران فاقد ظرفیت تولید شود. وانگهى، دو نوع اصلى فقر وجود دارند: گذرا و مزمن که نیازمند تبیین دقیق هستند.
فقر گذرا از فقدان موقّت شغل یا کسب و کار شخصى، برداشت محصول بد، یا مهاجرت داوطلبانه در جستوجوى اوضاع اقتصادى بهتر نشأت مىگیرد. مردم با اخراج موقّت، برداشت محصول بد تصادفى، یا مهاجرتها ممکن است انتظار داشته باشند که بهطور موقّت در وضع فقیرانه زندگى کنند؛ امّا امید بهبود وضعیت دارند. همین نکته براى مردمى درست است که مصرف کنونى خود را فداى سرمایه گذارى در آموزش و کارآموزى اضافىکنند. این الگوى پویاى دوره زندگى، جامعه در حال جنبش و پویایى را توصیف مىکند؛ با وجود این، ممکن است انتظارات تحقّق نیابند؛ زیرا دستیابى به اعتبارات امکان پذیر نمى شود یا تحرّک، محدود مىشود، و چون تهى سازىدارایىهاى سرمایه مادّى یا انسانى ممکن است از ظرفیت جایگزینى آنها فراتر باشد، در همان حال که آثار منفى آن به نسلهاى آینده منتقل مىشود، با پیامدهایى منفى که این آثار بر وضعیت سلامت و آموزش دارند، مواجه خواهند شد.
اینها پیامدهاى اجتماعى هستند؛ زیرا مانع توسعه کامل بچه ها و دیگر اعضاى جامعه مىشوند. در چنین وضعى، بهنظر مىرسد که مردم از وضعیت فقر گذرا به مزمن منتقل مىشوند که آسیب پذیرى اقتصادى افزایش مىیابد و مىتواند سبب قحطى شود. شتاب چنین انتقالها علامت مشکلات اجتماعى اقتصادى فزاینده است. فقر مزمن، با کسانى که فقیر هستند مرتبط است؛ چون وسایلى براى خروج از فقر ندارند یا بهدلیل اوضاع محیطى، مهاجرت اجبارى، مسائل مالى، سلامت، یا بهدلیل محدودیتهاى تحرّک اجتماعى، این گروه اخیر، هسته تحلیل فقر مطرح شده قبلى را نمایندگى مىکند و منشأ چالشهاى بنیادین جهت تدوین و توسعه راهبردها و سیاستهاى کاهش فقر مىشود؛ بهویژه هنگامى که با سرایت بین نسلى فقر، و با خانوادهها یا خانوارهاى فقیر از نوع خانواده گسترده مواجه باشیم. متأسفانه، همانطور که پیشتر خاطر نشان شد، آمارها درباره فقر بهگونهاى طرّاحى نشده است که این پویایىهاى بنیادین را نشان دهد.
راهبردهاى گسترده براى کاهش فقر
تحلیل بخش قبلى نشان مىداد که فقر، نتیجه عوامل متنوّعى است و سه راهبرد گسترده براى کاهشش ارائه مىکرد: رشد، توزیع، و توسعه نهادها و قرارهاى اجتماعى سیاسى بهنفع فقیران. این راهبردهاى گسترده، هرچند به هم وابستهاند مىتوانند تأثیرهاى متفاوتى در بلندمدّت و در زمان حال و کوتاه مدّت، بر کاهش مداوم فقر مزمن، گذرا، و انواع دیگر فقر بگذارند. آنها باید بهصورت بستهاى هماهنگ بررسى، و بهصورت عناصر اساسى راهبرد توسعه جامع دیده شوند؛ با وجود این، احساس ما این است که راهبردهاى رشد کاراى ترکیب شده با سازوکار فرصت عادلانه، باید بهصورت اساس وپایهاى براى سیاستهاى کاهش مداوم فقر انجام وظیفه کنند. همانطور که ذیلاً بحث مىشود، این راهبردهاى پیشنهادى با نظام اخلاقى اسلامى که پیشتر طرّاحى شد، سازگارند.
حضور فقر در مقیاس گسترده، با فقدان توسعه مرتبط است. این حقیقت از مطالعه گزارشهاى توسعه انسانى سازمان ملل متحّد بهدست مىآید. همانطور که پیشتر نشان داده شد، کشورهایى که قادر به دستیابى به کاهش مداوم در فقر بودند، آنهایى هستند که سطوح مداومى از رشد اقتصادى و توسعه را بهدست آوردند. نمونه هاى قابل توجّه، کره، مالزى، و سنگاپور هستند که در آنها فقر تا زیر 15 درصد کاهش یافته است. در حقیقت فقر همچنان در همه کشورهاى با رشد بالا و صنعتى وجود دارد؛ امّا به علّت سطوح بهنسبت پایین فقرى که با موارد ذیل ترکیب شده، سیاستهاى کاهش فقر، بهنسبت کمهزینهتر و کاراترند. آن موارد عبارتند از وجود درآمد بالا، محیط جمعیتى مطلوب و نهادهاى کارا.
راهبردهاى رشد ماهیتا فرایندهاى بلندمدّت هستند. براى کامیابى، راهبردهاى رشد، بر افزایش منابع بلندمدّت رشد اقتصادى متمرکز مىشود که این منابع عبارتند از آموزش کیفى، سلامت و دیگر منابع قابلیتهاى انسانى، سرمایه گذارى مولّد، رفتار کارآمد بازار، و توسعه تمرین مردمسالارى و حاکمیت قانون.
مؤلفّه کاهش فقر، در این چارچوب گنجانده مىشود با این شرط که سیاستهاى مساوات گرایانه براى توسعه قابلیتهاى انسانى و توزیع فرصتها اتخّاذ شود. این بخش از راهبرد رشد، براى کاهش مداوم فقر، اساسى است. سرمایه گذارى عادلانه در آموزش و کیفیت آن، بهویژه در سطح پایه، براى همه اعضاى گروههاى جوان شرط لازم است؛ اگر قرار است کشورها از دَوْر باطل فقر رهایى یابند. شروط کافى عبارتند از ارتقاى محیط رقابت سالم، فرصتهاى مولّد، و حکومت بهنسبت خوب؛ امّا توسعه چنین محیطى نیازمند هدایت اخلاقى سازگارى است.
در تحقیقات روانشناسى اخیر، آشکار مىشود که توسعه اخلاقى و هویت معنوى با تأثیرات اجتماعى دوچندانى تغذیه مىشود که شخص را از همان کودکىاش در مسیرى همانند هدایت مىکند؛ بنابراین، در همان حال که والدین، نظام آموزشى، و بستگان درجه یک پایه هاى کار و صنعت، اندیشیدن خلاق و مستقل را در سالهاى شکلگیرى شخصیت فراهم مىکنند، شفّافیت در حکومت، برابرى حقوقى و سیاسى در حاکمیت قانون، و دیگر تمرینها و نهادهاى مردمسالارانه است که حمایت و تقویت مورد نیاز را فراتر از این سالهاى شکل گیرى عرضه مىکند. تبدیل نسل آینده به نیروى مولّد، متعهّد، و از لحاظ بین المللى رقابتى، براى توسعه جامعهاى سالم ضرورت دارد و بقاى چنین جامعهاى در محیط جهانى کنونى، چیزى کمتر از انقلابى حقیقى براى بیشتر کشورهاى در حال توسعه نیست؛ امّا این کار ضرورت بقا است و انجام شده. این دیدگاه از «توسعه عادلانه مولّد» است که من معتقدم جوهر راهبرد کاهش فقر مبتنى بر نظام اخلاقى اسلامى است. در این زمینه، نه تنها راهبرد رشد باید حاکم باشد، بلکه همه راهبردهاى توزیعى باید طبق این اصول، طرّاحى، تنظیم و کنترل، و ارزشیابى شوند.
راهبردها و نظام اخلاقى اسلامى
چهار اصل بنیادین نظام اخلاقى اسلامى مذکور در ابتداى این مقاله نشان مىدهند که اسلام جامعه را نهادی یگانه، با نگرش جامع تعادلى مىنگرد. اسلام همچنین نگرشى انطباق پذیر با قاعده سازى سیاستى بسته به تغییر فنّى و محیط دانش فراهم مىکند. آزادى براى توسعه جزئیات مبتنى بر مفهوم اساسى «نیروهاى متعادل ساز»، درون نسلها و در طول نسلها وجود دارد. وانگهى، هیچ اجبار عملى وجود ندارد. آزادى فردى و شرافت انسانى در اوج است؛ هرچند مشروط به اصل موضوعى مسؤولیت.
این نکته دلالت دارد که تصمیمگیران، با فرض درستى و محق بودن دستیابى به قابلیتها و فرصتها، اقدامهاى تخصیصى خودشان را انجام داده، پیامدهاى آنها را مىپذیرند. جامعه متعهّد است تا محیط لازم براى دستیابى عادلانه به قابلیتها و فرصتها را همراه با شفّافیت حکومت فراهم کند. بار بهرهبردارى بر دوش افراد است. وانگهى، جنبه اجتماعى هر دارایى مورد تملّک یا مدیریت نهادهاى خصوصى یا عمومى مورد توجه است. این بدان معنا است که مصرف مسرفانه نسلهاى کنونى در مقابل نسلهاى آینده تشویق نمىشود و باید از لحاظ اجتماعى، مقاومت صورت پذیرد. ترکیب این اصول موضوعه نشان مىدهند که سیاستها نباید «وابستگى» یا فعّالیتهاى غیرمولّد را توسعه دهد. فقیران نباید در تمام محدوده زندگیشان یا در همه نسلها بهصورت فقیر نهادینه شوند. سیاستهاى مبتنى بر پرداختهاى انتقالى که فقیران را از وضعیت وابستگیشان خارج نمىکنند، نباید اتّخاذ شوند، مگر در مواردى که چنین خروجى امکان پذیر نباشد. بنیاد اخلاقى این تحلیل، مشابه با تحلیل نهاده شده در اصول مالیه اسلامى است که پرداخت یا دریافت از صندوقهاى وام را که تقسیم منصفانه مخاطره و بازده را تصویب نمىکند، ممنوع مىداند؛ همانطور که سازوکار «دائم» انتقال مخاطره را نمى پذیرد.
اخلاق اسلامى همچنین به عمل فردى و شخصى براى کاهش فقر تکیه مىکند. آشکارتر از هر چیز دیگر، نهاد زکات است که اصل مراقبت را در سطح فردى و اجتماعى که براى همبستگى جوامع اسلامى ضرورت دارد، نهادینه مىکند. سیاستهایى که رشد عادلانه (پیشتر مطرح شده) ارتقا مىدهند، از همین اصل پیروى مىکنند. این بخشى از حقوق و وظایف جامع اسلامى است.
ملاحظات پایانى
در این مقاله، ما بر چالشهاى حذف فقر در جوامع در حال توسعه متمرکز شدیم. مشکلات مفهومسازى و اندازه گیرى را روشن کردیم که براى سیاستهاى در حال تدوین و توسعه و در حال تنظیم و کنترل، ضرورت دارد. فقر پیامد فقدان رشد و نابرابرى است. ما بر مؤلّفه رشد متمرکز شدیم؛ چون براى عرضه فرصتها جهت آنانى که در فقر هستند، اساسى است. برابرى ضرورت دارد؛ امّا باید در متن توسعه برابر بلندمدّت قابلیتها و دستیابى فرصتها دیده شود. استدلال کردیم که این دیدگاه، با نظام اخلاقى اسلامى مطابق است که شرافت انسانها را در عدم وابستگى مىداند. وانگهى، نقش محورى تعهّد فردى براى تخفیف فقر وجود دارد. این نقش از طریق نهاد زکات که باید در جایگاه مکمّل تعهّد اجتماعى دیده شود، ایفا مىشود. بهطور خلاصه، اخلاق اسلامى راهبرد تخفیف فقرى را پشتیبانى مى کند که بر اصل ارتقاى رشد اقتصادى همراه با عدالت مولّد، مبتنى است.
References
Ahmed, K. (ed.), 1976. Islam: Its Meaning and Message. London: Islamic Council of Europ.
Ahmed, K. 1994 "Forward". Ethics and Economics: An Islamic Synthesis. Leicester, UK: The Islamic Foundation.
Al-Ebraheem, Yousef and I. Sirageldin 2000. "Renewable Resource Gap and Human Resource Development in Oil Economie" Forthcoming in Ismail Sirageldin, (ed.), Population and Development Challenges in the Middle East and North Africa: Towards the 21st Century. For the Economic Research Forum.
Ali A. Ali and Ibrahim A. Elbadawi. 1999P "Poverty in the Arab World: The Role of Inequity and Growth" Paper presented at the ERF Sixth Annual Conference on Regional Trade, Finance, and Labor. Cairo, 28 - 31 October.
Crow, John A. 1985. Spain: The Root and the Flower- An Interpretation of Spain and the Spanish People. Berkeley: The University of California Press.
Johnson, Harry G. 1965. The World Economy at the Crossroads: A Survey of Current Problems of Money, Trade and Economic Development. Oxford, UK: Clarendon Press.
Naqvi, S.N.H. 1994. Ethics and Economics: An Islamic Synthesis. Leicester, UK: The Islamic Foundation.
Rein, Martin. 1970. "Problems in the Definition and Measurement of Poverty" in Peter Townsend (ed.), The Concept of Poverty: 46-63. London: Heinemann Educational Books.
Rodrik, D. 1998. "Where did all the Growth go? External Shocks, Social Conflict, and Growth Collapse". John F. Kennedy School of Government, Harvard University. Memo.
Roemer, J.E. 1999. "Equality of Opportunity". A Note prepared for the Stiglitz Summer Research Workshop on Poverty, WDR on Poverty and Development 2000/01. Washington DC: World Bank.
Smolensky, E. 1970. "Investment in the Education of the Poor: A Pessimistic Report" American Economic Review, Supplement LV, May.
Squire, Lyn. 1999. ".Employment, Security, and Opportunity." A Note prepared for the Stiglitz Summer Research Workshop on Poverty, WDR on Poverty and Development 2000/01. Washington DC: World Bank.
Sirageldin, Ismail. 1996. "Islam, Society, and Economic Policy" in Ismail Sirageldin (ed.), Population and Development Transformations in the Arab World. Greenwich, Connecticut: JAI Press INC: 219-241.
ـــــ, 1999. "Sustainable Human Development in the 21st Century in the Middle East and North Africa: An Evolutionary Perspective". 2nd Mediterranean Program Lecture. Florence: European University Institute.
Thorbecke, Erik. 1999. ".Short Note on Poverty Indices and Indicators" A Note prepared for the Stiglitz Summer Research Workshop on Poverty, WDR on Poverty and Development 2000/01. Washington DC: World Bank.
فقر، پدیده پیچیدهاى است و از قدیم الایام بوده و به درجات گوناگون براى جوامع و اجتماعات مختلف صرفنظر از وفور منابع، مرحله توسعه، سطح فنآورى، ساخت اجتماعى یا فرهنگ، از زمانى که تاریخ بهیاد دارد، سبب نگرانى بوده است؛ با وجود این، نگرشهاى اجتماعى به تخفیف فقر، بهطور معنادارى با یکدیگر متفاوت هستند. برخى به مداخله فعّال حسّاس نیستند. برخى به راهبردهاى خصوصى یا جمعى اعتماد مى کنند، و برخى بین راهبردهاى توزیع و رشد در نوسانند که توجّه به هر یک از این راهبردها، به کارایى نهادهاى اجتماعى اقتصادى موجود و غلبه ارزشهاى اجتماعى بستگى دارد.
در طول تاریخ، ارزشهاى فردى و اجتماعى، بهویژه در جایى که ایدئولوژى مساوات گرایانه رتبه بالایى داشت، عوامل مهمّى بودهاند، در اینکه چگونه افراد و جامعه به فقر بهصورت موضوعى بنگرند که مستلزم توجّه در سطح جامعه مدنى باشد: اسلام در جایگاه نظامى اخلاقى، این فرض منطقى را پذیرفته است که سیاستگذارىها از صافى اخلاق اسلامى بگذرد. نظام اخلاقى اسلام، بیش از «اعلامیه ده مادّهاى حقوق اتباع امریکایى» اقدامهاى احتیاطى بهعمل مىآورد. این نظام، حقوق و تکالیفى را تعریف مىکند که رفتار حکومت و اتباعش را هدایت مىکند؛ با وجود این، ما با خورشید احمد در اظهار نظر اخیرش موافقیم که وضعیت کنونى کشورهاى اسلامى «باز هم تحت سایه نظام غربى است. به معناى دقیق کلمه، تردید جدّى در اینباره وجود دارد که رفتار جارى مسلمانان «نشاندهنده» خلقیات اسلامى باشد» (احمد، 1994: ص 14) بررسى عمل کشورهاى اسلامى و نتیجهگیرى درباره پایبندى آنها به اصول اخلاق اسلامى نیازمند دانش بسیار بیشترى درباره عمل این کشورها و کیفیت پایبندىشان به نظامهاى اخلاقى و حقوقى اسلام است. کارى که از ظرفیت نویسنده حاضر فراتر است.
نگرش مقاله، تمرکز بر اسلام در جایگاه نظامى اخلاقى است و با خلقیات اسلامى بهصورت الگو برخورد مىکند که از طریق این دو معیار، سیاستهاى اجتماعى ـ اقتصادى مربوط به کاهش فقر، یا جلوگیرى از فقر، ارزیابى مىشود. ما از رهیافت اصل موضوعى استفاده مىکنیم که نقوى (1994) آن را تدوین کرده و در تجزیه و تحلیل پیشین ما از مقاله «اسلام، جامعه و سیاست اقتصادى» (سراجالدین، 1996: ص 224 ـ 227) بهکار گرفته شده، و براى بحث فعلى مفید است. این رهیافت بدیهى، بر چهار اصل بنیادى نظام اخلاقى اسلامى مبتنى است:
1. یگانگى (توحید): این اصل موضوعه، بُعد عمودى نظام اخلاقى را نشان مىدهد. این اصل، کنش آزاد و خود مختارانه انسان را بدین صورت ترسیم مىکند که هر فرد، جزء جدایى ناپذیرى از کلّ هستى است.
2. تعادل (العدل والاحسان): این اصل، بُعد افقى عدالت را عرضه مىکند که آزادى بسیارى براى اقدامهاى سیاستى باقى مىگذارد؛ چنانکه تعادلى مناسب بین نیازهاى نسلهاى کنونى و آینده برقرار مىکند.
3. اراده آزاد (اختیار): با اینکه سرمشقهاى بزرگى براى هدایت آزادى فردى وجود دارند، و افراد، مسیر خودشان را مىپیمایند، تعقّل دقیق مستلزم تبیین مکرّر و مؤکّد این نکته است که آزادى در زمینه خاص اجتماعى تحقّق مىیابد و براى تطبیق نیازهاى زمانه متغیّر بدان نیاز داریم (نقوى، 1994: ص 31).
4. مسؤولیت (فرض): این اصل موضوعه بیان مىدارد که «مسؤولیت» داوطلبانه است، و افراد و جامعه، نیازمند محافظت از مصلحت عمومى هستند؛ چون هر دارایى تحت مالکیت یا مدیریت نهاد شخصى یا عمومى، جنبهاى اجتماعى دارد.
این چهار اصل موضوعه، با هم، سبب نظام اخلاقى فراگیرى مىشوند و به این نکته اشاره دارند که سیاستها نباید سبب وابستگى شوند. فرصتهاى محدود نباید توسعه قابلیتهاى فردى را مضیّق کنند یا سیاستها نباید بهگونهاى عمل کنند که مسؤولیتهاى فرد را براى انجام عمل و تحمّل پیامدهاى آن محدود سازند. سیاستها باید انگیزه جستوجوى دانش را بالا ببرند؛ بهرهورى را زیاد کنند، و شفافیت در دولت را افزایش دهند. آنها همچنین باید عدالت درون نسلى و بین نسلى را بالا ببرند.
در بحث حاضر، نظام اصول موضوعه اسلامى در جایگاه «صافى اخلاقى» جهت ارزیابى سیاستها که کارى چالش برانگیز است، انجام وظیفه مىکند؛ با وجود این، هدف ما، تدوین راهحلهاى اسلامى نیست؛ بلکه بررسى برخى راهبردها و برنامه هاى رایج کاهش یا حذف فقر و ارزیابى اهداف و اغراض آنها از لحاظ گذر از صافى اخلاق اسلامى است. برنامه ها و راهبردها، تابع فرایندهاى گزیر ناپذیر آزمون و خطا است که فرایند یادگیرى مداوم بهشمار مىرود.
این مقاله، به سه بخش تقسیم مىشود: بخش اوّل، توصیفى است. این بخش بهطور خلاصه مفهوم فقر، ابعاد مکانى و زمانى، و چالشهاى اندازهگیرى و ارزیابى سیاستى فقر را در طول زمان بررسى مىکند. بخش دوم، تحلیلى است. این بخش حول پرسشى متمرکز مىشود که احساس درونى ما است؛ یعنى دانستن ابعاد کامل علل فقر و سیاستهاى علاجگرانه و پیشگیرانه فقر. آیا فقیران فقیرند، چون در اجتماعهاى فقیر یا محیطهاى نامناسب زندگىکنند یا آیا آنها فقیرند به این سبب که والدینشان فقیر بودند ؟ پاسخ به این پرسش، از تحلیل اقتصادى فراتر است و به ساختار سیاسى ـ اجتماعى جامعه (توزیع درآمد و دارایىها شامل سرمایه انسانى و قابلیتها، توزیع فرصتها، بهویژه در مقام اکتساب دستمزد، نقش رفتار سودجویى، و فقدان تحرّک اجتماعى، جغرافیایى و شغلى) برمىگردد. در این ساختار، مثلّث بنیادین فقر، توزیع و رشد روشن مىشوند.
در بخش سوم مىکوشیم تا راهبردهاى متنوّع مربوط به فقر را به جنبههاى اساسى تقلیل دهیم: سیاستهاى بلند مدّت با هدفگیرى افزایش قابلیتها یا افزایش قلمرو فرصتها و کاهش موانع تحرّک، و سیاستهایى که براى مقیاسهاى علاجگرانه فورى هدفگیرى شده؛ هر چند برخى از سیاستهاى اخیر مىتوانند دستکم براى آنانى که توان کار ندارند؛ ناقصند یا عاجزند، نهادینه شوند.
اشاره به پارادایمها و راهبردهاى توسعه دهه 1960 که مصلحت ملّى و بینالمللى در آن زمان، تمسّک به توسعه اقتصادى و اجتماعى بود نیز آموزنده است. این مقایسه، بهویژه در برخى از آثار جانبى منفى که بر توسعه انسانى اثر مىگذارند، جالب است. نتیجه تحقیق این مىشود که براى کارا بودن سیاستها، درکى فنّى و تجربى از فقر ضرورت دارد؛ امّا کارابودن این درک در گرو ترکیبش با نهادهاى کارآمد و نظامى حمایتگر از ارزشهاى اجتماعى است. داورىهاى ارزشى مبتنى بر وفاق جمعى جهت انتخاب و اجراى سیاستها بهنظر ضرور مىرسد. تعهّد بلندمدّت، نیازمند وفاقى سیاسى بهویژه در محیط بازى از نوع جمع صفر و در جاهایى است که انجام سیاستها به آثار جانبى اجتماعى منفى مىانجامد؛ مثل رفتار سودجویى، رفتار از نوع سوارى مجّانى، یا نهادینه شدن فقر.
این بحث، سبب کشف قانون اسلام در قالب نظامى از اصول موضوعه اخلاقى در حمایت از سیاستهایى مىشود که براى حذف فقر طرّاحى شده است؛ در همان حال که رشد پایدار و توسعه انسانى عادلانه را افزایش مى دهد. سرانجام، این مقاله با ملاحظات پایانى خاتمه مىیابد.
مفهوم و مقیاس فقر
توسعه سیاستهاى کارآمد براى کاهش فقر و نظارت و کنترل پیشرفت و درجه تأثیر این سیاستها، بدون تعریف روشنى از فقر که بتواند با سازگارى در طول مکان و زمان اندازهگیرى شود، امکانپذیر نیست؛ امّا تعریف و اندازهگیرى فقر با مشکلات شناخته شدهاى همراه است. تعریف یا تکنیک اندازهگیرى بهینهاى براى مقایسه فقر میان کشورها یا حتّى درون یک کشورى وجود ندارد. سه دهه پیشین، مارتین راین (1970: ص 46) سه مفهوم گسترده از فقر را شناسایى کرد که گویا بیشتر مشکلات مرتبط با تحلیل فقر را پوشش مىدهد: وسیله معیشت، نابرابرى، و اثر جانبى. وسیله معیشت با «حدّاقل حفاظتهاى لازم براى حفظ سلامت و ظرفیت کار» (قابلیتها) ارتباط دارد. نابرابرى با «موقعیت نسبى گروههاى درآمدى با یکدیگر» مرتبط است. از این جهت که مفهوم فقر باید در متن جامعه به صورت یک کل دیده شود، فقر با جدا کردن فقیران و تمرکز بر رفتارشان در جایگاه گروهى خاص نمىتواند بهطور کامل فهمیده شود. همینطور درک رفتار بقیه جامعه بهویژه بخش ثروتمندتر ومناطق اقتصادى غنى، مهمّ است.
اثر جانبى با پیامدهاى اجتماعى فقر براى بقیه جامعه مرتبط است و به نیازهاى فقیران ارتباط ندارد. بدبختى و گرفتارى آنان هر قدر باشد، براى این نگرش به فقر، رنج و هزینه بخش غیر فقیران اجتماع است که اهمیّت دارد. «این نگرش، بُعد سیاسى و اجتماعى سیاستهاى مرتبط با فقر را ارائه مىکند. از یکسو، خطّ فقر بهصورت شاخص عدم مصرف براى فقیران مطرح است. این شاخص، اندازه تعهّد اجتماعى سیاسى را منعکس مىکند (ر.ک: اسمولنسکى 1966). از سوى دیگر، این شاخص، درها را براى تحلیل فقر که مشکل قشربندى اجتماعى است، مىگشاید بدین ترتیب که آیا فقرمشکلى ساختارى میان نسلها است یا به موقعیتهاى خاصّى منحصر مىشود؛ بنابراین، ادراک فقر از آن زمان (1970) پیشرفت کرده؛ بهویژه پیوندهاى کلان اقتصادىاش با توزیع و رشد پیشرفتهاى اخیر در این مسیر در روشن کردن سیاستها و راهبردهاى مرتبط با فقر مفید بوده است (على و البداوى 1999، اسکوایر 1999، و مقالات ارائه شده در تحقیق استیگلیتز بانک جهانى درباره فقر، و مآخذ ذکر شده)؛ امّا درک محیط اجتماعى ـ سیاسى و قابلیتهاى نهادى لازم در مورد سطوح محلّى، ملّى و بینالمللى براى به راهانداختن چالشها و مسائل غیرقابل پیشبینى تحلیلى و مقیاسى ضرور براى تدوین و توسعه سیاستها و راهبردها ادامه دارد.
هر یک از مفاهیم طرّاحى شده بهوسیله راین، مسائل مفهومى، تعریفى، و اندازهگیرى بىشمارى را ارائه مىکند. برخى، بخشى از تحقیق فعّال درباره موضوع است؛ چنانکه براى مثال، در یادداشتهاى محتاطانه درباره کیفیت آمار، مسائل مفهومى و اندازهگیرى همراه با آمارهاى اخیر درباره خطوط فقر ملّى و بینالمللى منعکس شده است (شاخصهاى توسعه جهانى 2000: ص 65)؛ بهطور مثال، شواهدى وجود ندارد که آیا «خطّ فقر بینالمللى درجه یکسانى از نیاز یا محرومیت را میان کشورها اندازهگیرى مىکند» (همان). همینطور براى مقایسه شاخصهاى فقر درون کشورها، بهطور مثال، مقایسه روستا ـ شهر مشکلاتى وجود دارد. در کوششى جهت جمع کردن چهار بُعد اساسى محرومیت انسانى، گزارش توسعه انسانى (1999) شاخص فقر انسانى چندبعدى (HPI) را که بر وضعیت سلامت، دانش، تأمین ذخایر اقتصادى، و شمول اجتماعى مبتنى است، تدوین کرد و توسعه داد؛ اگرچه با حفظ همین ابعاد مفهومى، شاخصهاى (HPI) بین کشورهاى در حال توسعه (HPI1) و کشورهاى صنعتى (HPI2) تفاوت دارند؛ بهطور مثال، براى کشورهاى صنعتى، مقیاس درآمدى، بهطور عادى ذخایر اقتصادى را نشان مىدهد؛ در حالىکه این مقیاس بهصورت تأمین ذخایر عمومى براى کشورهاى در حال توسعه بهکار مىرود. HPIمقایسههاى بینالمللى مقطعى و موقّتى مفیدى را فراهم مىآورد. براى کشورهاى در حال توسعه HPI1آشکار مىکند که در 1997، فقر انسانى از دامنه پایین 6/2 درصدى در باربادوس تا دامنه بالاى 5/65 درصدى در نیجر متغیّر است. سى کشور، شاخص فقر حدّاقل 25 درصدى داشتند و چهارده کشور با حدّاقل 35 درصدى بودند. میزان فقر در افریقا و آسیاى جنوبى گسترش یافته و متمرکز است؛ با وجود این HPI گویا از همان مشکلاتى که پیشتر خاطر نشان شد، یعنى از کیفیت و سازگارى آمارها، و شاخص کلان بودن، سختى تفسیر یافتهها براى تحلیل سیاست یا قاعدهسازى راهبردهاى کاهش فقر، در رنج است.
در مورد روششناسىها و فنون اقتصادسنجى تحقیق، پیشرفتهاى جدیدى پدیدار شده است که مىکوشند تا گزارش کاملترى از درآمد و مصرف بازارى و غیربازارى به دست آورند. تجزیه و تحلیل این بررسىها تصویر روشنترى از مشکل فقر در اطراف جهان فراهم مىکند؛ هرچند با شمول و کیفیت متفاوت؛ بهطور مثال، به نظر برخى نویسندگان، آمارها و شاخصهاى متداوّل این بررسىها، ابعاد کامل فقر را پوشش نمىدهند، و نیازمند تدوین سیاستهاى کارآمدى است که با فقر «مزمن» و «گذرا» در ارتباط دارد (ثوربک 1999). هدف، ارائه شرح تفصیلى موضوعات اندازهگیرى نیست. این مطلب در جاى دیگرى به خوبى بحث شده است.
منظورمان بهطور ساده، نشان دادن این مطلب است که فقر مفهومى چندبعدى است. نگرش کمىِ استانداردِ پولىِ مبتنى بر مصرف (یا درآمد) کافى نیست.مفهوم فقر باید توسعه یابد تا آثار جانبى سیاسى ـ اجتماعى را، هم در وجود فقر، و هم در معرفى سیاستهاى جدیدى جهت حدف فقر بسنجد. معرّفى سیاستهاى جدید جهت حذف فقر مىتواند سرچشمه آثار جانبى منفى مهمّى باشد که تضادّ مستقیمى با اهداف و اجراى سیاستها و برنامههاى اسلام و نیز با حاکمیت نظامهاى اخلاقى از جمله نظام اخلاقى اسلام دارد؛ چنانکه پیشتر گذشت. درک عمیقى از محیط اجتماعى ـ سیاسى درباره سطوح محلّى [قومى] و اجتماع بزرگتر و بینالمللى بهنظر ضرورت دارد. در زمینه تعریف و اندازهگیرى فقر، مطالبات بسیارى وجود دارند؛ بهطور مثال، در حالى که طرّاحى آمارهاى بهتر و سازگار همچنان باید در اولویت باشد، نیازى به موازنه و هماهنگى بهتر بین تعهدات در سطح ملّى و محلّى براى تخفیف فقر وجود دارد؛ هرچند جهانى شدن بازار کار، چالشهایى را براى چنین هماهنگى مطرح مىکند. محلّى کردن سیاستها و افزایش بیدارى اجتماعات محلّى ـ جایى که آمارها دست یافتنىتر و کمهزینهتر و استفاده از آنها کاراتر است ـ درباره ابعاد کامل فقر و آثار جانبىاش باید بخشى از راهبردهاى گستردهتر کاهش فقر باشد. در صورتى که دقّت عمل درباره اندازه بهینه و محدودیت زودگذر اجزاى توزیعى چنین نگرشهایى انجام پذیرد، کار با راهبردها و برنامههاى سالم اجتماعات موفّق، بهویژه آنهایى که با مقرّرات بهبود هزینه و هم افزایىهایشان سیاستهاى کلان اقتصادى موفّقى را بهبار مىآورند مىتواند سرمشق دیگران باشد. در حال حاضر، این دقّت عمل باید در تفسیر یافتهها جهت تحلیل و ارزیابى سیاستها بهکار گرفته شود.
تحوّل و پویایىهاى فقر
بحث پیشین نشان مىدهد که فقر بهطور مجزّا از محیط اجتماعى ـ اقتصادى و نظام سیاسى دیده نمى شود. راهبردها و سیاستهاى کاهش فقر، بخشى از راهبردهاى جامع «توسعه» هستند؛ با وجود این، ما بر مثلّث بنیادى فقر، توزیع، رشد و هم افزایىهاى بین آنها تمرکز مىکنیم.
اگرچه نیروهاى اقتصادى مهمّند، شواهدى وجود دارد که عوامل اجتماعى ـ سیاسى، فرهنگى، و دیگر عناصر غیراقتصادى مرتبط با «توسعه انسانى» در این هم افزایىها عناصر اساسى هستند و در تحلیل سیاست کاهش فقر نقشهاى محورى دارند. عامل مهم مرحله فعلى توسعه کشورهاى اسلامى که با بیشتر کشورهاى در حال توسعه مشترکند، مرحله انتقال جمعیتیشان است. آموزنده است که با پویایىهاى اقتصادى جمعیتى که مبنایى براى درک تحوّل و پویایىهاى فقر در این کشورها هستند آغاز کنیم.
براى این تمرکز سه دلیل وجود دارد: دلیل اوّل این است که تغییر جمعیتى، سرنوشت چشم اندازهاى توسعه را از خلال پیامدهایشان شکل مىدهد در همان حال که خودش بهوسیله فرایندها و دستاوردهاى توسعه شکل مىگیرد. دلیل دوم این است که دستاوردهاى جمعیتى، شامل آثار جانبى هستند که پیامدهاى توزیعى درون نسلى و بین نسلى دارند که بر اندازه و شدّت فقر تاثیر مىگذارند. دلیل سوم آن است که مرحله فعلى انتقال جمعیتى، فرصتهایى را براى توسعه فراهم مىآورد که پتانسیلى براى کاهش فقر دارد. این فرصتها، با وجود این، مشروط به وجود حمایت از سیاستهاى اجتماعى ـ اقتصادى و تعّهدهاى سیاسى هستند.
باید تأکید شود که بحث فعلى، هنجارى به معناى ارتقاى جریان کنش سیاست جمعیتى نیست. این بحث بر روند جمعیتى ایجاد شده در کشورهاى درحال توسعه و تحلیل پیامدهایشان مبتنى است.
بهعلل عملى، تقریبا همه کشورهاى اسلامى به مرحله پایانى گذر جمعیتى داخل شدهاند. این مرحله گذر جمعیتى که با کاهش بارورى تأخیرى، امّا شتابنده مرتبط است، پتانسیلى براى پیامدهاى توسعهاى مثبت از طریق تأثیرش، بر ساختار سنّى، مشارکت نیروى کار، و تحرّک جغرافیایى و شغلى دارد. این پتانسیل توسعهاى در ادبیات موضوع با عنوان «روزنه فرصت جمعیتى» نامیده مىشود. سیاست ملحوظ نظر در این مرحله باید بر چگونگى جمع سرمایه در مورد پتانسیلهاى توسعهاى روزنه فرصتها متمرکز شود. این انتظار وجود دارد که در دهههاى آینده، رشد جمعیت کاهش یابد که بهطور عمده نتیجه کاهش در بارورى است که چند نسل در سطح بالا حفظ شده بود. در ضمن، انتظار این است که نرخ مرگ و میر ناخالص افزایش یابد؛ زیرا ساختار سنّى پیرتر مىشود و با این نتیجه هم جهت است که رشد جمعیت، حتّى سریعتر کاهش مىیابد. پیامد مهم این پویایىهاى جمعیتى، تغییر در نرخهاى رشد طبیعى گروههاى سنّى مختلف است؛ پس، اگرچه نرخ کلّ رشد جمعیت در حال کاهش است، انتظار داریم که رشد جمعیت در سنّ کار در نرخهایى بالاتر از نرخ کل رشد یابد، و بهویژه بالاتر از نرخهاى رشد نسلهاى جوانتر رشد مىیابد. انتظار این است که گروههاى در سنّ کار، این نرخهاى بالاى رشد را دستکم براى یک نسل حفظ کنند در همان حال که گروههاى پیرتر، در دهه هاى آینده در اندازه نسبى اهمیّت مىیابند. در حالى که جمعیتها به وضعیت ثابتشان مىرسند، مقدارشان بیشتر مىشود؛ با وجود این، رسیدن به این اندازه در گروههاى سنّى بالاى سى سال متمرکز خواهد شد. در حقیقت، گروههاى جوانتر، کمتر از 15 سال در مقدار مطلق کاهش مىیابند. این الگوها و تغییرات جمعیتى شناخته شده، بهطور قطع تحقّق مىیابند. تفاوت میان کشورها در پارامترهاى جمعیتى فقط موضوع تنظیم سرعت زمان و اندازه مورد انتظار گروه در وضعیت ثابت است، و تفاوتى در الگوى تغییر ندارند؛ با وجود این، این تفاوتها مىتواند تمایزهاى بین کشورى در سرمایه ـ کاراندوزى ایجاد کند که ممکن است فشارى براى مهاجرت نیروى کار یا سرمایه پدید آورد؛ در همان حال که نابرابرى و میزان فقر افزایش مىیابد.
در این محیط انتقالى نرخهاى بالاى رشد جمعیت در سنّ کار و اندازه نسبتا کوچک جمعیت سالخورده، بار وابستگى اقتصادى کاهش مىیابد و پتانسیل پسانداز، افزون مىشود؛ بنابراین، روزنه فرصت جمعیتى پیشگفته توسعه امکانپذیر مىشود. اندیشه روزنه فرصت، ساده است: با نرخهاى بالاى رشد نیروى کار، تغییر و تبدیل در عرضه نیروى کار در این مرحله گذر، سریعتر است. بسته به کیفیت روزنه فرصت که آیا خوب باشد یا بد مىتواند با نرخى سریع تغییر یابد؛ با وجود این، فرصت مثبت فقط یک پتانسیل است. آن به طور کلّى به این بستگى دارد که آیا پتانسیل براى سرمایهگذارى که بهوسیله تغییرات در ساختار سنّى ایجاد شده، به سرمایهگذارى مولّد و عادلانه در سرمایه انسانى، افزایش تقاضاى نیروى کار، و حضور اصلاحات مناسب اجتماعى تبدیل مىشود یا نه. روزنه فرصت منفى هم مىتواند باشد؛ بهطور مثال، کاهش بارورى ممکن نیست که جدا از دام تعادلى پایین باشد؛ در حالى که هیچ تغییر مهمّى در کیفیت آموزش صورت نگیرد. بدیهى است فراوان نسبى عنصر کار در بسیارى از کشورهاى در حال توسعه از جمله کشورهاى اسلامى شاهد این فرصتى بوده است؛ امّا این فرصت، بهواسطه انباشت محدود سرمایه انسانى و غلبه بیکارى و اشتغال ناقص، از دست رفته است؛ در نتیجه، فقر در مقیاس بزرگ پدیدار مىشود.
در این مرحلهگذر، یک چیز قطعى است. عرضه نیروى کار تقریبا در همه کشورهاى اسلامى در سه دهه آینده، بیش از دو برابر خواهد شد. این رشد غیر قابل اجتناب، دو چالش ایجاد مىکند:
أ. در مواجهه با نرخهاى بالاى رشد نیروى کار، چه کیفیتى از منابع انسانى تولید شود که هم از لحاظ بینالمللى رقابتى بهشمار آید و هم بتواند متضمّن بهرهورى در بازارهاى کار محلّى و جهانى باشد؟ انتظار این است که سرمایهگذارى اجتماعى قابل ملاحظهاى در آموزش عالى، بهداشت و زیربناها صورت بگیرد. همچنین در تخصیص منابع کمیاب، رقابت شدیدى ایجاد خواهد شد.
ب. اینکه چه کسانى و چه تعداد افراد در توزیع قابلیتهاى بهدست آمده و فرصتهاى مولّد کنار گذاشته خواهند شد، تا حدّ فراوانى به راهبردهاى توسعهاى اتّخاذ شده، بهویژه محتواى کارایى و برابریشان بستگى دارد. رومر(1999)، برابرى فرصت در مقام اکتساب دستمزد را مهمترین راهبرد براى سیاستهاى کاهش فقر برمىگزیند؛ در نتیجه، برابرى فرصت را چنین تعریف کرد:
برابرسازى فرصتها در مقام اکتساب دستمزد براى همه شهروندان جامعه، به معناى بهکارگیرى سیاست اجتماعى (سیاست آموزشى افزون بر سیاستهاى دیگر) براى جبران زیانهاى به ارث گذاشته شده در وضعیت محیطى افراد است» (همان emphasis added)؛
امّا اجراى چنین سیاستهایى نیازمند عزم سیاسى، حکومت مطلوب، تعهّد بلندمدّت و حضور نظام اخلاقى پشتیبان است که برخى از آنها کمیاب هستند.
این بررسى خلاصه از فرصتها و قیود قرار داده شده بهوسیله «روزنه فرصت جمعیتى» در کشورهاى اسلامى، پتانسیلى را براى رشد مداوم نشان مىدهد که مىتواند سبب کاهش مداومى در فقر شود؛ اگر محیط سیاسى شفافى غالب باشد. پسانداز بالقوّه به واسطه ساختار خالص جمعیتى مىتواند به تشکیل سرمایه انسانى عادلانه با کیفیت رقابتى بینالمللى تبدیل شود. کشورهایى در آسیاى شرقى، شامل برخى کشورهاى اسلامى، (مالزى و تا حدّ کمترى اندونزى) قادر به دنبال کردن مسیر توسعه پایدار و فقر کاهنده بودند؛ با وجود این، مبادله(3) بین رشد، توزیع و فقر وجود دارد؛ همانطور که مدل اقتصادى اخیر که شامل عوامل سیاسى با همه جزئیات است، این مطلب را نشان داد (ر.ک: رُدریک 1998). برخى، پیشنهادهاى سیاستى روشنى ارائه مىکنند؛ بهطور مثال، در مطالعه اخیر از فقر در جهان عرب و نقش بىعدالتى و رشد (على و البداوى، 1999) مدل پویاى سادهاى از فقر، رشد، و توزیع بهکار گرفته شد تا تجربه مشاهده شده کشورهاى منتخب در حال توسعهاى که در چهار منطقه قرار دارند، تبیین شود: منطقه عرب، شامل شش کشور عرب، افریقاى پایین صحرا، امریکاى لاتین، و آسیا.
این مدل که تحقیق را براى هر یک از کشورها مىپذیرد، براى کاهش مداوم فقر، شتاب رشد، و مقیاسهاى توزیع مجدّدى یا هر دو را لازم مىداند. یافته هاى بازتولید شده در شکل 1 توضیح دهنده این است که فقر چگونه به تغییرات در رشد و توزیع در خلال تحلیل دوره زمانى 1996 ـ 1975 واکنش نشان مىدهد. براى شش کشور عرب، اگرچه نرخ رشد اقتصادى به نسبت بالا بود (3/3 درصد)، فقر تا3/1 درصد افزایش یافت که به طور عمده نتیجه نرخ بالاى پیشبینى شده رشد نابرابرى بود (4/4 درصد) براى افریقاى پایین صحرا، رشد پیش بینى شده در فقر مثبت بود که بهطور عمده، نتیجه بدتر شدن نابرابرى، همراه با رشدى اقتصادى بود که هیچ اثرى بر کاهش فقر نداشت؛ زیرا میانگینش در طول دوره صفر بود. تجربه امریکاى لاتین مشابه تجربه کشورهاى افریقایى بود؛ رشد کم و بدتر شدن نابرابرى که نرخ بالاى رشد فقر را ایجاد کرد.
در طرف دیگر، کاهش مهمّى در فقر در الگوى آسیایى (چین، هند، مالزى، پاکستان، فیلیپین، سرىلانکا) وجود داشت. افزایش در نابرابرى، قابل ملاحظه بود؛ امّا با اثر رشد بزرگى که بر اثر توزیعى منفى غلبه داشت، بیشتر جبران شد؛ با وجود این، یافتهها نشان مىدهند که میانگینهاى گروهى، رفتار کشورهاى منفرد را منعکس نمىکند و تفاوتهاى مهمّى در رفتار کشورهاى درون چهار گروه وجود دارد.
سیاستهاى کاهش فقر نباید بر میانگین رفتار گروهى مبتنى باشد. این درست است که مدلهاى عهدهدار آزمون تجربى، درک جامع بهترى از پیوندها تدارک مىبینند؛ امّا براى جرح و تعدیل این پیوندهاى رفتارى، درک بهترى از محیط موقعیتى لازم است. نابرابرى شاید سبب تضاد و افزایش میزان فقر شود. دستاوردها تا حدّ فراوانى به نظام سیاسى، حضور نهادهاى کارا و انطباقپذیر، سطوح اوّلیه و عمق محرومیت، وسعت قشربندى اجتماعى، و دورنماى رشد بستگى دارند. حتّى نقش محورى رشد در کاهش فقر بسته به ساختارهاى این پارامترهاى اجتماعى ـ سیاسى، ممکن است پذیرفته نشود. ابداع اخیر برخى از این پارامترها، هر چند براى سنجش ناپخته اند، در مدلسازى فقر مبتنى بر تحلیل سرتاسرى [جامع]، گامى به پیش در روشن کردن پویایىهاى فقر هستند. خصوصیات این عوامل اجتماعى ـ سیاسى نشان داده اند که از لحاظ آمارى در بسیارى از مطالعات مهمّند؛ با وجود این، تفسیر این یافتهها جهت قاعدهمند نمودن [= فرموله کردن] سیاست، سختى و جدالآمیز بودن آنها را اثبات کرد (ر. ک: اسکوایر 1999).
کشورهاى در حال توسعه بهطور کلّى، از جمله، بیشتر کشورهاى اسلامى در مرکز دگرگونى اساسى اقتصادى ـ جمعیتى هستند که توانایىها و چالشهایى را ارائه مىکنند. ظرفیتها بهوسیله نمونه کشورهایى نشان داده مىشوند که مىتوانند بهسوى مسیر توسعه پایدار حرکت کنند که بهطور معنادارى میزان فقر را کاهش مىدهد. در بیشتر موارد، این مسیر با تقویت منابع رشد بلندمدّت، بهطور عمده آموزش کیفى مساوات ـ گرایانه، نهادهاى کارا، و اتخّاذ حاکمیت قانون و برابرى سیاسى و حقوقى در حکومت بهدست آمده است. فقدان این شرایط ساختارى، سبب رشد پایینتر، میزان بالاتر فقر، و فرسایش نظامهاى اخلاقى مترقّى مى شود (سراج الدین 2000). سیاستهاى تخفیف فقر باید در این زمینه پویاى تعامل بین دورنماهاى رشد و ارزشهاى مترقّى ملاحظه شوند.
چنین دورنمایى مخصوص تحلیل فقر نیست. بهنظر این نویسنده، شکست دهه توسعه 1960 سازمان ملل که کسرى سرمایه را محدودیت اصلى توسعه دید، یا در زمان اخیرتر، مشکلاتى که اقتصادهاى نفتى براى دستیابى به توسعه پایدار با آن مواجه شدند، هر چند محدودیت سرمایه نداشتند، بهطور عمده نتیجه چشمپوشى از آثار جانبى منفى مرتبط با نوع راهبردهاى توسعه شان است (براى بحث اقتصادهاى نفتى، ر.ک: الابراهیم و سراجالدین، 2000).
بیان مختصرى از پارادایمهاى توسعهاى دهه 1960 آموزنده است. مقایسهاى بین آن تجربه، تأثیرش بر مسیر توسعه آن زمان کشورهاى کمتر توسعه یافته، و کوششهاى جارى مرتبط با تخفیف فقر وجود دارد. این مقایسه بهویژه در مورد الگوهاى آثار جانبى منفى، جالب است. هر دو تجربه در ظاهر مشکل را قابل حل و مشکلى گذرا مىبینند، بدون اینکه هیچ ارزیابى انتقادى از تأثیر چنین نگرشى بر انگیزه فردى، ارزشهاى اجتماعى، یا بر حکومت داشته باشند. به رغم اغراض خوب، نتایج توسعهاى دهه توسعه 1960 لزوما مثبت نبودند. مشکلات همراه با راهبردها و کوششهاى توسعهاى آن دوره، بهخوبى بهوسیله هرى جانسون بیان شد (جانسون، 1965: ص 68 و 100).
بهطور خلاصه، انباشت سرمایه، محور اصلى مسأله توسعه دیده شد. این دید با سه منبع عمده پشتیبانى شد. اینها عبارتند از: 1. سنّت فکرى علم اقتصاد کلاسیک انگلیسى؛ 2. سوء تعبیراز تجربه شوروى که با برنامهریزى اقتصادى همراه بود؛ 3. تلاش جانبدارانه در جهت تحلیل علل توسعه نیافتگى با تبیینهایى که عزّت نفس انسانى را خدشهدار نکند.
در این زمینه، فقدان سرمایه، بهصورت تبیینى از فقر، بر هیچ لکّه ننگى در مورد شرافت انسانى اشاره ندارد؛ در حالى که تنبلى و فقدان ابتکار، بهویژه وقتى که با تعلیم فزاینده و تشکیل سرمایه انسانى مرتبط باشد، چنین لکّه ننگى را زیاد مىکند. بهنظر مىرسد که بیش از یک دهه تجربه با مشکلات توسعه، این مطلب را روشن کرده باشد که توسعه، مسأله ساده ایجاد سرمایه گذارى کافى سرمایه مادّى نیست. توسعه، فراتر از مسأله پیچیده تر ایجاد مهارت و دانش انسانى مورد نیاز براى کار و مدیریت با سرمایه و انطباق با فنآورىها و نوآورىهاى جدید است، و این فرایند، به دگرگونى محیط اقتصادى، اجتماعى، حقوقى، و فرهنگى نیاز دارد. بدون چنین تغییرى، الگوهاى نامطلوب توسعهاى ظهور مىکنند. این الگوها از سرمایهگذارىهاى مولّد دست برداشته، هزینههاى غیرمولّد مربوط به ارتشهاى تجمّلى و بزرگ نمادین، ساختمانها و بناهاى یادبود جذّاب و گرانبها، و منع از خوداتکّایى را ترویج مىکنند. ملاحظه مقایسه تحوّل راهبردهاى فقر با جایگزینکردن فقر بهجاى توسعه در بحث پیشین آسان است. ما اکنون به بررسى کوششهاى رایج تخفیف فقر، چالشهایشان و الصاقشان به نظام اخلاقى اسلامى با تلاشى جهت رتبهبندى راهبردهاى کاهش فقر بر مىگردیم.
ارزشها، سیاستها، و نظام اخلاقى اسلامى
در بخش پیشگفته ما بر ماهیت چندبعدى و پویاى فقر متمرکز شدیم. فقر، جزئى از نظام بزرگتر اجتماعى و سیاسى دیده مىشود. در این چشمانداز چند بعدى، اگر سیاستهاى کاهش فقر به گونه دقیقى طرّاحى نشوند، ممکن است آثار جانبى منفى قابل ملاحظهاى هنگام اجراى آنها درون سیستم پدید آورند که تأخیر مثبت سیاستها را خنثا کنند و زیان خالص اجتماعى بهوجود آورند. در این بخش از مقاله، این قضیه را با دقّت شرح مىدهیم. ما بحثمان را بر آنچه آن را سرمایهگذارى در سیاستهاى کاهش فقر مىنامیم، متمرکز مىکنیم. اینها سیاستهایى هستند که انتظار داریم دستاوردهایشان، تولید و بهره ورى را براى نسلهاى کنونى و آینده افزایش دهد. سیاستهاى دیگر که بر پرداختهاى انتقالى مبتنىاند، و بهطور عمده براى ازدیاد مصرف جارى مردمى که فقیر و فاقد ظرفیت تولید هستند، طرّاحى شده اند، در تحلیل کنونى بررسى نمىشوند؛ هرچند انتظار این است که اجراى توفیقآمیز چنین سیاستهایى، رفاه اجتماعى کل را افزایش دهد؛ زیرا وظیفه حمایت از این گروه از فقیران با ارزشهاى اخلاقى جهانى دمساز است؛ پس باید تکلیفى شخصى و عمومى در هر جامعه متمدّن تلقّى شود. از سوى دیگر، توفیق سیاستهاى نوع اوّل باید سبب کاهش بار تکفّل مراقبت از فقیران فاقد ظرفیت تولید شود. وانگهى، دو نوع اصلى فقر وجود دارند: گذرا و مزمن که نیازمند تبیین دقیق هستند.
فقر گذرا از فقدان موقّت شغل یا کسب و کار شخصى، برداشت محصول بد، یا مهاجرت داوطلبانه در جستوجوى اوضاع اقتصادى بهتر نشأت مىگیرد. مردم با اخراج موقّت، برداشت محصول بد تصادفى، یا مهاجرتها ممکن است انتظار داشته باشند که بهطور موقّت در وضع فقیرانه زندگى کنند؛ امّا امید بهبود وضعیت دارند. همین نکته براى مردمى درست است که مصرف کنونى خود را فداى سرمایه گذارى در آموزش و کارآموزى اضافىکنند. این الگوى پویاى دوره زندگى، جامعه در حال جنبش و پویایى را توصیف مىکند؛ با وجود این، ممکن است انتظارات تحقّق نیابند؛ زیرا دستیابى به اعتبارات امکان پذیر نمى شود یا تحرّک، محدود مىشود، و چون تهى سازىدارایىهاى سرمایه مادّى یا انسانى ممکن است از ظرفیت جایگزینى آنها فراتر باشد، در همان حال که آثار منفى آن به نسلهاى آینده منتقل مىشود، با پیامدهایى منفى که این آثار بر وضعیت سلامت و آموزش دارند، مواجه خواهند شد.
اینها پیامدهاى اجتماعى هستند؛ زیرا مانع توسعه کامل بچه ها و دیگر اعضاى جامعه مىشوند. در چنین وضعى، بهنظر مىرسد که مردم از وضعیت فقر گذرا به مزمن منتقل مىشوند که آسیب پذیرى اقتصادى افزایش مىیابد و مىتواند سبب قحطى شود. شتاب چنین انتقالها علامت مشکلات اجتماعى اقتصادى فزاینده است. فقر مزمن، با کسانى که فقیر هستند مرتبط است؛ چون وسایلى براى خروج از فقر ندارند یا بهدلیل اوضاع محیطى، مهاجرت اجبارى، مسائل مالى، سلامت، یا بهدلیل محدودیتهاى تحرّک اجتماعى، این گروه اخیر، هسته تحلیل فقر مطرح شده قبلى را نمایندگى مىکند و منشأ چالشهاى بنیادین جهت تدوین و توسعه راهبردها و سیاستهاى کاهش فقر مىشود؛ بهویژه هنگامى که با سرایت بین نسلى فقر، و با خانوادهها یا خانوارهاى فقیر از نوع خانواده گسترده مواجه باشیم. متأسفانه، همانطور که پیشتر خاطر نشان شد، آمارها درباره فقر بهگونهاى طرّاحى نشده است که این پویایىهاى بنیادین را نشان دهد.
راهبردهاى گسترده براى کاهش فقر
تحلیل بخش قبلى نشان مىداد که فقر، نتیجه عوامل متنوّعى است و سه راهبرد گسترده براى کاهشش ارائه مىکرد: رشد، توزیع، و توسعه نهادها و قرارهاى اجتماعى سیاسى بهنفع فقیران. این راهبردهاى گسترده، هرچند به هم وابستهاند مىتوانند تأثیرهاى متفاوتى در بلندمدّت و در زمان حال و کوتاه مدّت، بر کاهش مداوم فقر مزمن، گذرا، و انواع دیگر فقر بگذارند. آنها باید بهصورت بستهاى هماهنگ بررسى، و بهصورت عناصر اساسى راهبرد توسعه جامع دیده شوند؛ با وجود این، احساس ما این است که راهبردهاى رشد کاراى ترکیب شده با سازوکار فرصت عادلانه، باید بهصورت اساس وپایهاى براى سیاستهاى کاهش مداوم فقر انجام وظیفه کنند. همانطور که ذیلاً بحث مىشود، این راهبردهاى پیشنهادى با نظام اخلاقى اسلامى که پیشتر طرّاحى شد، سازگارند.
حضور فقر در مقیاس گسترده، با فقدان توسعه مرتبط است. این حقیقت از مطالعه گزارشهاى توسعه انسانى سازمان ملل متحّد بهدست مىآید. همانطور که پیشتر نشان داده شد، کشورهایى که قادر به دستیابى به کاهش مداوم در فقر بودند، آنهایى هستند که سطوح مداومى از رشد اقتصادى و توسعه را بهدست آوردند. نمونه هاى قابل توجّه، کره، مالزى، و سنگاپور هستند که در آنها فقر تا زیر 15 درصد کاهش یافته است. در حقیقت فقر همچنان در همه کشورهاى با رشد بالا و صنعتى وجود دارد؛ امّا به علّت سطوح بهنسبت پایین فقرى که با موارد ذیل ترکیب شده، سیاستهاى کاهش فقر، بهنسبت کمهزینهتر و کاراترند. آن موارد عبارتند از وجود درآمد بالا، محیط جمعیتى مطلوب و نهادهاى کارا.
راهبردهاى رشد ماهیتا فرایندهاى بلندمدّت هستند. براى کامیابى، راهبردهاى رشد، بر افزایش منابع بلندمدّت رشد اقتصادى متمرکز مىشود که این منابع عبارتند از آموزش کیفى، سلامت و دیگر منابع قابلیتهاى انسانى، سرمایه گذارى مولّد، رفتار کارآمد بازار، و توسعه تمرین مردمسالارى و حاکمیت قانون.
مؤلفّه کاهش فقر، در این چارچوب گنجانده مىشود با این شرط که سیاستهاى مساوات گرایانه براى توسعه قابلیتهاى انسانى و توزیع فرصتها اتخّاذ شود. این بخش از راهبرد رشد، براى کاهش مداوم فقر، اساسى است. سرمایه گذارى عادلانه در آموزش و کیفیت آن، بهویژه در سطح پایه، براى همه اعضاى گروههاى جوان شرط لازم است؛ اگر قرار است کشورها از دَوْر باطل فقر رهایى یابند. شروط کافى عبارتند از ارتقاى محیط رقابت سالم، فرصتهاى مولّد، و حکومت بهنسبت خوب؛ امّا توسعه چنین محیطى نیازمند هدایت اخلاقى سازگارى است.
در تحقیقات روانشناسى اخیر، آشکار مىشود که توسعه اخلاقى و هویت معنوى با تأثیرات اجتماعى دوچندانى تغذیه مىشود که شخص را از همان کودکىاش در مسیرى همانند هدایت مىکند؛ بنابراین، در همان حال که والدین، نظام آموزشى، و بستگان درجه یک پایه هاى کار و صنعت، اندیشیدن خلاق و مستقل را در سالهاى شکلگیرى شخصیت فراهم مىکنند، شفّافیت در حکومت، برابرى حقوقى و سیاسى در حاکمیت قانون، و دیگر تمرینها و نهادهاى مردمسالارانه است که حمایت و تقویت مورد نیاز را فراتر از این سالهاى شکل گیرى عرضه مىکند. تبدیل نسل آینده به نیروى مولّد، متعهّد، و از لحاظ بین المللى رقابتى، براى توسعه جامعهاى سالم ضرورت دارد و بقاى چنین جامعهاى در محیط جهانى کنونى، چیزى کمتر از انقلابى حقیقى براى بیشتر کشورهاى در حال توسعه نیست؛ امّا این کار ضرورت بقا است و انجام شده. این دیدگاه از «توسعه عادلانه مولّد» است که من معتقدم جوهر راهبرد کاهش فقر مبتنى بر نظام اخلاقى اسلامى است. در این زمینه، نه تنها راهبرد رشد باید حاکم باشد، بلکه همه راهبردهاى توزیعى باید طبق این اصول، طرّاحى، تنظیم و کنترل، و ارزشیابى شوند.
راهبردها و نظام اخلاقى اسلامى
چهار اصل بنیادین نظام اخلاقى اسلامى مذکور در ابتداى این مقاله نشان مىدهند که اسلام جامعه را نهادی یگانه، با نگرش جامع تعادلى مىنگرد. اسلام همچنین نگرشى انطباق پذیر با قاعده سازى سیاستى بسته به تغییر فنّى و محیط دانش فراهم مىکند. آزادى براى توسعه جزئیات مبتنى بر مفهوم اساسى «نیروهاى متعادل ساز»، درون نسلها و در طول نسلها وجود دارد. وانگهى، هیچ اجبار عملى وجود ندارد. آزادى فردى و شرافت انسانى در اوج است؛ هرچند مشروط به اصل موضوعى مسؤولیت.
این نکته دلالت دارد که تصمیمگیران، با فرض درستى و محق بودن دستیابى به قابلیتها و فرصتها، اقدامهاى تخصیصى خودشان را انجام داده، پیامدهاى آنها را مىپذیرند. جامعه متعهّد است تا محیط لازم براى دستیابى عادلانه به قابلیتها و فرصتها را همراه با شفّافیت حکومت فراهم کند. بار بهرهبردارى بر دوش افراد است. وانگهى، جنبه اجتماعى هر دارایى مورد تملّک یا مدیریت نهادهاى خصوصى یا عمومى مورد توجه است. این بدان معنا است که مصرف مسرفانه نسلهاى کنونى در مقابل نسلهاى آینده تشویق نمىشود و باید از لحاظ اجتماعى، مقاومت صورت پذیرد. ترکیب این اصول موضوعه نشان مىدهند که سیاستها نباید «وابستگى» یا فعّالیتهاى غیرمولّد را توسعه دهد. فقیران نباید در تمام محدوده زندگیشان یا در همه نسلها بهصورت فقیر نهادینه شوند. سیاستهاى مبتنى بر پرداختهاى انتقالى که فقیران را از وضعیت وابستگیشان خارج نمىکنند، نباید اتّخاذ شوند، مگر در مواردى که چنین خروجى امکان پذیر نباشد. بنیاد اخلاقى این تحلیل، مشابه با تحلیل نهاده شده در اصول مالیه اسلامى است که پرداخت یا دریافت از صندوقهاى وام را که تقسیم منصفانه مخاطره و بازده را تصویب نمىکند، ممنوع مىداند؛ همانطور که سازوکار «دائم» انتقال مخاطره را نمى پذیرد.
اخلاق اسلامى همچنین به عمل فردى و شخصى براى کاهش فقر تکیه مىکند. آشکارتر از هر چیز دیگر، نهاد زکات است که اصل مراقبت را در سطح فردى و اجتماعى که براى همبستگى جوامع اسلامى ضرورت دارد، نهادینه مىکند. سیاستهایى که رشد عادلانه (پیشتر مطرح شده) ارتقا مىدهند، از همین اصل پیروى مىکنند. این بخشى از حقوق و وظایف جامع اسلامى است.
ملاحظات پایانى
در این مقاله، ما بر چالشهاى حذف فقر در جوامع در حال توسعه متمرکز شدیم. مشکلات مفهومسازى و اندازه گیرى را روشن کردیم که براى سیاستهاى در حال تدوین و توسعه و در حال تنظیم و کنترل، ضرورت دارد. فقر پیامد فقدان رشد و نابرابرى است. ما بر مؤلّفه رشد متمرکز شدیم؛ چون براى عرضه فرصتها جهت آنانى که در فقر هستند، اساسى است. برابرى ضرورت دارد؛ امّا باید در متن توسعه برابر بلندمدّت قابلیتها و دستیابى فرصتها دیده شود. استدلال کردیم که این دیدگاه، با نظام اخلاقى اسلامى مطابق است که شرافت انسانها را در عدم وابستگى مىداند. وانگهى، نقش محورى تعهّد فردى براى تخفیف فقر وجود دارد. این نقش از طریق نهاد زکات که باید در جایگاه مکمّل تعهّد اجتماعى دیده شود، ایفا مىشود. بهطور خلاصه، اخلاق اسلامى راهبرد تخفیف فقرى را پشتیبانى مى کند که بر اصل ارتقاى رشد اقتصادى همراه با عدالت مولّد، مبتنى است.
References
Ahmed, K. (ed.), 1976. Islam: Its Meaning and Message. London: Islamic Council of Europ.
Ahmed, K. 1994 "Forward". Ethics and Economics: An Islamic Synthesis. Leicester, UK: The Islamic Foundation.
Al-Ebraheem, Yousef and I. Sirageldin 2000. "Renewable Resource Gap and Human Resource Development in Oil Economie" Forthcoming in Ismail Sirageldin, (ed.), Population and Development Challenges in the Middle East and North Africa: Towards the 21st Century. For the Economic Research Forum.
Ali A. Ali and Ibrahim A. Elbadawi. 1999P "Poverty in the Arab World: The Role of Inequity and Growth" Paper presented at the ERF Sixth Annual Conference on Regional Trade, Finance, and Labor. Cairo, 28 - 31 October.
Crow, John A. 1985. Spain: The Root and the Flower- An Interpretation of Spain and the Spanish People. Berkeley: The University of California Press.
Johnson, Harry G. 1965. The World Economy at the Crossroads: A Survey of Current Problems of Money, Trade and Economic Development. Oxford, UK: Clarendon Press.
Naqvi, S.N.H. 1994. Ethics and Economics: An Islamic Synthesis. Leicester, UK: The Islamic Foundation.
Rein, Martin. 1970. "Problems in the Definition and Measurement of Poverty" in Peter Townsend (ed.), The Concept of Poverty: 46-63. London: Heinemann Educational Books.
Rodrik, D. 1998. "Where did all the Growth go? External Shocks, Social Conflict, and Growth Collapse". John F. Kennedy School of Government, Harvard University. Memo.
Roemer, J.E. 1999. "Equality of Opportunity". A Note prepared for the Stiglitz Summer Research Workshop on Poverty, WDR on Poverty and Development 2000/01. Washington DC: World Bank.
Smolensky, E. 1970. "Investment in the Education of the Poor: A Pessimistic Report" American Economic Review, Supplement LV, May.
Squire, Lyn. 1999. ".Employment, Security, and Opportunity." A Note prepared for the Stiglitz Summer Research Workshop on Poverty, WDR on Poverty and Development 2000/01. Washington DC: World Bank.
Sirageldin, Ismail. 1996. "Islam, Society, and Economic Policy" in Ismail Sirageldin (ed.), Population and Development Transformations in the Arab World. Greenwich, Connecticut: JAI Press INC: 219-241.
ـــــ, 1999. "Sustainable Human Development in the 21st Century in the Middle East and North Africa: An Evolutionary Perspective". 2nd Mediterranean Program Lecture. Florence: European University Institute.
Thorbecke, Erik. 1999. ".Short Note on Poverty Indices and Indicators" A Note prepared for the Stiglitz Summer Research Workshop on Poverty, WDR on Poverty and Development 2000/01. Washington DC: World Bank.