فرهنگ، توسعه و دین(الزامها و ضرورتها)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
چکیده پیشرفت اقتصادى و رسیدن به قلّههاى ترقّى و توسعه در ابعاد گوناگون سیاسى، اجتماعى، فرهنگى و اقتصادى، از جمله دغدغههاى ملّتها و جوامع مختلف بهویژه طىّ چند قرن اخیر و بالاخص در طول قرن بیستم میلادى بوده است. این مسأله براى اندیشهوران و کسانى که دل در گرو پیشرفت کشورها و رفاه ملّتشان دارند، داراى اهمّیت خاصّى است. توسعه روزافزون کشورهاى صنعتى و عقبماندگى کشورها در سراسر جهان اعمّ از آسیا و افریقا و امریکاى لاتین باعث شد تا دلسوزان و طرّاحان نظریات توسعه به ارائه آرایى در خصوص علل عقبماندگى و راههاى رسیدن به رشد را بیان دارند. بهطور کلّى، نظریات ارائه شده را مىتوان به دو دسته کلّى تقسیم کرد: دسته اوّل بهطور عمده فقدان سرمایه فیزیکى را عامل عقبماندگى دانسته، رشد اقتصادى را بهصورت پیش نیاز توسعه و به اصطلاح با نگاه به بیرون، و استراتژى توسعه برونزا را بهصورت راه حلّ فرار از وضع موجود تجویز مىکند.(2) دسته دوم از نظریات بر سرمایههاى انسانى مبتنى است و بانگاه به درون و امکانات داخلى، هرگونه توسعهاى را منوط به تحوّلات روحى و فرهنگى مىداند. این دیدگاه که طىّ دو دهه آخر قرن بیستم شکل گرفته، با تأکید بر «انسان محور» بودن توسعه، مىکوشد با مطرح ساختن ویژگىهاى انسان و نقش آن در توسعه، نقش محورى به خصلیتها و نگرشهاى انسانى بدهد و معتقد است که شرط لازم براى دستیابى به توسعه، انسان متحوّل شده به لحاظ فکرى و فرهنگى است (عظیمى، 1371: ص 177). مقاله حاضر نیز با تأثیرپذیرى از نوع اخیر نظریات توسعه به تحقیق دو فرضیه به شرح ذیل مىپردازد: 1. از آنجاکه انسان، منشأ هر گونه تغییرى است، بدون تغییر در باورها و بینشها، امیال و آرزوها و تصوّرات انسانى، امکان توسعه اقتصادى فراهم نمىشود. 2. با توجّه به اینکه هدفگذارى در نظامهاى اقتصادى موجود، صرفا در جهت دستیابى به اهداف مادّى و لذایذ دنیایى است، هر گونه الگوى توسعهاى در ایران با توجّه به بافت مذهبى آن، باید با توجّه به الزامهاى دینى طرّاحى و تدوین شود.متن
مقدمه
مهمترین دستاورد انقلاب اسلامى به رهبرى حضرت امامخمینى قدسسره در ایران، کسب استقلال سیاسى و رهایى از سلطه بیگانگان بوده است؛ امّا استقلال سیاسى به تنهایى براى رسیدن به اهداف متعالى نظام اسلامى کافى نیست و باید با اتّخاذ روش هایى کوشید تا استقلال اقتصادى نیز حاصل شود. استمرار و پایدارى استقلال سیاسى به دستیابى نظام به استقلال اقتصادى منوط است و بدون این دیگرى نمىتواند دوام آوَرَد و در درازمدّت، هویت خود را از دست خواهد داد.
کسب استقلال اقتصادى، همچون سیاسى نیازمند مقدّماتى است. انقلابها و نهضتهاى بزرگ از جمله انقلاب اسلامى ایران نمونه بسیار بارزى از آن است. کسب استقلال سیاسى در ایران، حاصل دو دهه تلاش بزرگمردى بود که با درک صحیح از پیش نیازهاى این هدف متعالى و با قبول واقعیات و الزامهاى مورد نظر و با ایجاد تحوّلات بنیانى در نوع نگرش و تفکّرات دینى و سیاسى جامعه، به نتایج تلاشهاى خود دست یافت.
چنانکه کسب استقلال سیاسى به انسانهایى متحوّل شده نیاز دارد، کسب استقلال اقتصادى نیز نیازمند افرادى است که با درک صحیح از واقعیات موجود در جهان کنونى، خود را آماده بر عهدهگرفتن نقشى کنند که در نهایت به رشد توسعه اقتصادى و رفاه مادّى و معنوى (آسایش فکرى و جسمى) بیانجامد و این مهم در سایه تأکید بر فرهنگ متعالى و سازگار با توسعه است.
تعاریف توسعه و فرهنگ
توسعه در لغت به معناى گسترش دادن است و از نظر اندیشهوران علوم اقتصادى و اجتماعى از جمله مایکل تودارو، جریانى چند بُعدى و به معناى ارتقاى مستمّر کلّ جامعه و نظم اجتماعى به سوى زندگى بهتر یا انسانىتر است (تودارو، 1369: ج 1، ص 23).
از دیدگاه گونار میردال، توسعه عبارت است از «حرکت یک سیستم یکدست اجتماعى به سمت جلو. به عبارت دیگر، نه تنها روش تولید، توزیع محصولات و حجم تولید، مدّنظر است، بلکه تغییرات در سطح زندگى، نهادهاى جامعه، نظرها و سیاستها نیز مورد توجّه مىباشد» (جیروند، 1368: ص 83).
از دیدگاه حسین عظیمى، توسعه، «فرایندى است که تولید از وضعیت سنّتى به روش نوین با ابزارهاى پیشرفته جدید، متحوّل گردیده و انسانها تخصّص و مهارت لازم و فرهنگ مناسب با توسعه را کسب کرده باشند و روند انباشت و به کارگیرى سرمایه در جامعه، همراه با مدیریتى کارا و با ثبات تحقق یافته باشد» (عظیمى، 1371: ص 176).
مکلوپ نیز در تعریف توسعه مىگوید:
توسعه، عبارت است از کاربرد منابع تولیدى بهگونهاى که سبب رشد بالقوّه مداوم درآمد سرانه در جامعه شود. (باهر، 1358: ص 13).
به اعتقاد سازمان ملل نیز توسعه عبارت است از فرایندى که کوششهاى مردم و دولت را براى بهبود اوضاع اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى هر منطقه متّحد، و مردم این مناطق را در زندگى ملّت ترکیب مىکند و آنها را بهطور کامل براى مشارکت در پیشرفت ملّى توانا مىسازد. (ر.ک: موسایى، 1380)
از واژه توسعه تعاریف دیگرى نیز از طریق محقّقان این رشته ارائه شده است که با توجّه به تفاوت دیدگاههاى ارائهکنندگان آن و تفاوت در نوع نگرش از وضعیت خاصّ هر جامعه و ارزشهاى حاکم بر آن، ناشى مىشود.
این تحقیق نیز به دنبال کشف این مطلب نیست و با گزینش نظریات چند تن از کارشناسان این رشته، در تبیین موضوع مورد تحقیق مىکوشد. در این نوشتار، توسعه در ابعاد گوناگون اجتماعى، سیاسى، فرهنگى و اقتصادى مطرح شده لکن با توجّه به موضوع تحقیق توسعه اقتصادى و فرهنگى بیشتر مورد توجّه است.
توسعه اقتصادى بهصورت شاخهاى از علم اقتصاد، از اواسط قرن بیستم، یعنى پس از آنکه موضوع پیشرفت در کشورهاى در حال توسعه با شدّت بیشترى مورد توجّه قرار گرفت، میان پژوهشگران علوم اجتماعى و اقتصادى مطرح شد؛ امّا بهرغم اینکه بیش از سه دهه از عمر آن نمىگذرد، بهواسطه علاقه و اشتیاق اکثر فرهیختگان در جهت دستیابى به توسعه و ترقّى کشورشان، بیش از سایر رشتههاى مرتبط با علم اقتصاد، به چالش کشیده شده و آثار متعدّدى نیز درباره آن نوشته شده است. توسعه اقتصادى در ابتدا به معناى توانایى اقتصاد ملّى براى ایجاد و تداوم رشد سالیانه تولید ناخالص ملّى با نرخهاى پنج تا هفت درصد و بیشتر تعریف مىشد (تودارو، همان: ص 132 و 133).
تا اوایل دهه 60 میلادى، توسعه، فرایندى اقتصادى و تکنولوژیک به شمار مىآمد که در افزایش سرانه محصول ناخالص ملّى و به صورت ایجاد فرصتهاى شغلى و دیگر امکانات اقتصادى ضرور براى توزیع گستردهتر منافع اقتصادى و اجتماعى حاصله، تبلور مىیافت؛ امّا در اواخر دهه، به تدریج آشکار شد که هر چند رشد، شرط ضرور توسعه است، نباید آن را توسعه تلقّى کرد؛ زیرا بهصورت شاخص توسعه نمىتواند تولید براى معاش که غیرقابل فروش در بازار است، و جنبههاى غیراقتصادى شکوفایى فردى و اجتماعى، رفاه و ملاحظات مربوط به توزیع درآمد را در بر گیرد. افزایش محصول ناخالص ملّى، اگرچه مىتواند بر نارسایىهاى درونى پیشرفت اقتصادى سرپوش بگذارد، نابرابرى را نیز تشدید مىکند؛ زیرا چنین پیشرفتى فقط گروه کوچکى را در برمىگیرد؛ بنابراین، تحلیلگران اقتصادى به این نتیجه رسیدند که توسعه را نباید به رشد اقتصادى که خود بر اساس الگوى «انباشتگى سرمایهî سرمایهگذارى î رشد» تفسیر شود، محدود ساخت.
آگاهى از این واقعیت همراه با مسأله حفظ تنوّع فرهنگى در برابر آثار همگونساز مدرنیزاسیون و توسعه مبتنى بر ملاحظات صرفا اقتصادى، توجّه به جنبههاى فرهنگى در توسعه را مطرح ساخت و طىّ دهههاى 80 و 90 میلادى، مفاهیمى جدید از فرهنگ(3) و توسعه مطرح شد که فرایندى چند بعدى داشت (دپویى، 1374: ص 9 و 10).
براى پى بردن به مفهوم جدید توسعه اقتصادى، به تعریف یکى از اجزاى تشکیل دهنده آن یعنى فرهنگ مىپردازیم.
واژه فرهنگ طیف گسترده معنایى دارد؛ بهطورىکه به معناى مسکنگزیدن، کشت کردن، حراست کردن، و پرستش کردن آمده است (پهلوان، فرهنگشناسى، به نقل از دانش انتظامى، 1380).
در زبان فارسى، فرهنگ که ریشه پهلوى دارد و معرّب آن را فرهنج گفتهاند، به معناى علم، دانش، ادب، معرفت، تعلیم و تربیت و آثار علمى و ادبى قوم یا ملّت و نیز به معناى کتابى که شامل لغتهاى یک زبان و شرح آنها باشد، آورده شده است. معناى اصلى به زبان پهلوى همان تعلیم و تربیت است (آشورى، تعریفها و مفهوم فرهنگ، به نقل از عزّتى، 1376).
بهطور کلّى فرهنگ را مىتوان الگوهاى مشترک فکرى و رفتارى تلقّى کرد که شامل عناصر اساسى ذیل است:
1. باورها که به نگرش انسان به جهان و هستى شکل مىدهد و مشروعیت بخش ارزشها است؛
2. ارزشها که محیط را براى انسان معنا مىبخشد و به کُنش او جهت مىدهد، و اهداف و وسایل نیل به اهداف را براى وى ترسیم مىکند و مشروعیت بخش هنجارها واقع مىشود؛
3. هنجارها که بیشتر برآمده از دل ارزشها، و قواعدى است که چگونگى عمل و قاعده بازى رادر زندگى اجتماعى براى انسان تعیین مىکند و بر حقوق و وظایف مورد انتظار مشتمل است؛
4. نمادها که امکان ذخیره و تبادل دانش و تجربه را براى انسان فراهم مىسازد؛
5. فنآورى که ابزار، مهارت و دانش استفاده از ابزار را در اختیار انسان قرار مىدهد.
حضرت امامخمینى قدسسره در اهمّیت فرهنگ مىفرماید:
بىشک، بالاترین و والاترین عنصرى که در موجودیت هر جامعه دخالت اساسى دارد، فرهنگ آن جامعه است. اساسا فرهنگ هر جامعه هویت و موجودیت آن جامعه را تشکیل مىدهد (امامخمینى، ج 15، ص 160). فرهنگ، اساس ملّتها است. اساس ملیّت یک ملّت است. (همان: ج 6، ص 40).
افراد دیگرى نظیر ژوزف اسپنگلر که اهمّیت فراوانى به فرهنگ ملّت و نقش عقاید و ارزشهاى جامعه بهصورت انگیزههاى رفتارى انسان و عامل تعیینکننده در توسعه اقتصادى و سیاسى مىدهد، و مىگوید:
جایى که ارزشهاى توسعهاى غالب شوند، توسعه به حرکت در مىآید و در صورت فقدان این ارزشها، ممکن نیست شاهد توسعه اقتصادى باشیم (متوسّلى، 1374: ص 245).
اقتصاددان دیگر یعنى «هگن» نیز بر اهمّیت فرهنگ و تحوّلات فرهنگى اشاره مىکند:
شخصیت فرهنگى، اصلىترین عامل ایجادکننده توسعه اقتصادى است و هر گونه تحوّلات اقتصادى، معلول تحوّل فرهنگى و منبعث از آن مىباشد (ستارى فر، 1374: ص 171).
ویژگىها و عوامل مساعد فرهنگى براى توسعه اقتصادى
از آنجاکه فرهنگ، پایه رفتارهاى انسانى شمرده و به همین سبب، بخش قابل توجّهى از رفتارهاى اقتصادى نیز بر این اساس استوار شده، توسعه اقتصادى که خود مستلزم انجام رفتارهاى خاصّى در زمینههاى گوناگون زندگى انسانى است، به فرهنگ و ویژگىهاى فرهنگى ملّت، وابستگى بسیارى دارد. بهعبارتى، توسعه اقتصادى نیازمند باورهاى فرهنگى مناسب و سازگار با توسعه است (عظیمى، 1371: ص 183).
دیدگاههاى گوناگونى در خصوص ویژگىهاى فرهنگى مناسب براى توسعه ارائه شده که در تمام آنها، وجوه مشترک فراوانى مىتوان یافت که همه به نقش انسان و محوریت وى در راه رسیدن به توسعه اقتصادى اشاره دارند.
ماکس وبر معتقد است که سه بدعت عمده در اصول فکرى مسیحیان پروتستان وجود داشته که به نظر وى، آنها را پیشگامان نظام کاپیتالیسم کرده است. این سه عبارتند از:
1. منع هرگونه واسطه میان خالق و مخلوق؛
2. دخالت عقل در ایمان انسانها؛
3. کوشش براى بهبود معاش و یا رسالت کار (موسایى، 1380: ص 38).
از نظر وبر، بدعت سوم، نقش اصلى را در توسعه اقتصادى نظام سرمایهدارى ایفا کرده است. به نظر او، اخلاق پروتستان که از مردم دعوت مىکند از تنبلى و سستى در کار بپرهیزند و با کوشش، جوامع خود را صنعتى کنند، از مهمترین عوامل پیشرفت اقتصادى نظام سرمایهدارى بوده است. همین بینش است که جمعآورى مال و ثروت را مکروه ندانسته، صرفهجویى و امساک را همواره مىستاید (همان).
از نظر تودارو نیز برخى ارزشهاى فرهنگى، سببساز و عامل توسعه اقتصادى هستند. وى احساس شخصیت کردن، عزّت نفس داشتن و آلت دست دیگران قرار نگرفتن را از ارزشهاى اساسى توسعه مىداند و معتقد است:
تمام جوامع نیز به دنبال نوعى اعتماد به نفس مىباشند؛ اگرچه ممکن است به طور صحیح آنرا شخصیت، مقام، احترام، افتخار و استقلال بنامند (تودارو، همان: ص 136).
از نظر دکتر حسین عظیمى که از نظریهپردازان توسعه در داخل کشور به شمار مىرود، باورهاى مناسب فرهنگى عمده و اساسى لازم براى فرایند توسعه اقتصادى، بهشرح ذیل است (عظیمى، همان: ص 183).
ویژگى اوّل: حاکمیت نگرش علمى بر باورهاى فرهنگى جامعه، یعنى انسانها باید به مجموعه فرهنگى خود این تفکّر را اضافه کرده باشند که هر حادثهاى، علّت یا عللى دارد؛ هر علّت و یا هر گروه از علّتها، قابل کشف است و کشف آنها باید به روش علمى صورت پذیرد. ویژگى دوم: باور فرهنگى به برابرى انسانها هم جزئى از همین فرهنگ خواهد بود. بر طبق مطالعات علمى، هیچ مبنا و نگرشى براى ردهبندى نژادى انسانها و نابرابر دانستن آنها وجود ندارد. ویژگى سوم: اعتقاد به لزوم رعایت حقوق دیگران است؛ چرا که اگر به واقع و در عمق باور فرهنگى به برابرى انسانها معتقد شدیم، آنوقت خود بهخود بر این باور خواهیم بود که سایر مردم هم داراى همان حقوقى هستند که براى خودمان قائلیم. چهارمین ویژگى: لزوم نظمپذیرى جمعى است. انسان در تعامل با سایر افراد جامعه قرار داشته و هر گونه رفتار وى مىتواند موجب تأثیر متقابل باشد؛ بنابراین لازم است تا بر مبناى توافق جمعى، به فعّالیتهاى اجتماعى بپردازد و از قانون جمع پیروى نماید. پنجمین ویژگى: آزادى سیاسى است. بر این اساس، باید پذیرفت که دولتهاى سلطهخواه، دولتهاى قبل از انقلاب صنعتى بودهاند. چنین دولتهایى در جوامعى حکومت مىکردند که متّکى بر ردهبندى انسانها بوده است؛ ولى زمانى که انسانها برابر شدند، دولت دیگر نمىتواند دولت تحکّم و زور و ظلم باشد. به عبارت دیگر، اعتقاد به برابرى انسانها و خفقان سیاسى، با یکدیگر سازکار و همخوان نبوده و بلکه متضاد یکدیگرند. ششمین ویژگى: لزوم توجّه معقول به دنیا و مسائل مادّى مربوط به آن و دورى از ریاضت و زهد نامعقول [است]. مردم در کنار اعتقاد به مسائل کیفى، باید به دنبال دنیا هم باشند. هیچ کس نباید فقر و محرومیت و به اصطلاح «چشمپوشیدن» از دنیا را عزیز و گرامى بشمارد. بهطور کلّى و در مجموع مىتوان مجموعه عوامل و ویژگىهاى مطرح شده توسّط عُلماى علوم اجتماعى و اقتصادى را بهشرح زیر مطرح نمود (همان: ص 41):
1. نگرش علمى؛
2. توجّه به دنیا؛
3. اسطورهزدایى از عالم؛
4. اعتقاد به آزادى سیاسى؛
5. لزوم نظمپذیرى جمعى؛
6. تدبیر عقلایى امور معیشت؛
7. اعتقاد به برابرى انسانها؛
8. حرمت نهادن به علم و عالمان طبیعت؛
9. طمع و تکاثر ورزیدن در بهرهجویى از طبیعت؛
10. مشارکت بخشیدن عموم مردم در عموم امور؛
11. گریختن ازعالم درون، و روى آوردن به عالم بیرون؛
12. تقدّسزدایى از فکر و محرم دانستن همه کس در کشف رازهاى هستى؛
13. احساس توانایى مسئولین و مردم در نیل به اهداف توسعه؛
14. وحدت فرهنگى؛
15. قانونگرایى؛
16. توجّه به فرهنگ کار؛
17. تجربهگرایى؛
18. شکگرایى؛
19. فردگرایى؛
20. تحوّلگرایى؛
21. علمگرایى؛
22. تولیدگرایى؛
23. عقلگرایى؛
24. باور به پویایى؛
25. مشارکت زنان؛
26. تقویت روحیه مالاندوزى؛
27. مصرفگرایى؛
علاوه بر موارد فوق مىتوان عوامل دیگرى نظیر اجماع نظر نخبگان، هویت مستحکم، آرامش سیاسى، نظام آموزشى پویا و تفکّر استقرایى را نام برد که بهعنوان مخرج مشترک توسعهیافتگى، قابل طرح مىباشند (سریعالقلم، 1371: ص 50).
تمام شاخصهاى نامبرده حول محور انسان و عملکرد او متمرکز مىشوند، جدا از اینکه کدامیک از آنها از منظر توسعه دینى، غیرقابل پذیرشند. نکته مهم در این حقیقت نهفته است که بدون تغییر در باورها و بینشها، آرزوها و تصوّرات انسانى، رسیدن به نتایج مطلوب (خواه مادّى و خواه معنوى) سرابى بیش نیست. تجربه تاریخى کشورهاى صنعتى شده امروز نیز همین ادّعا را تأیید مىکند.
ابتدا اندیشمندانى مانند گالیله، کپرنیک و نیوتن، انقلابى در بینش انسان نسبت به محیط اطرافش پدید آوردند و در دوران رنسانس، احترام و پشتیبانى از دانشمندان به صورت یک ارزش عام و پذیرفته شده درآمد. مفید واقع شدن علوم در بهبود زندگى، پیشرفت فنآورىهاى تولید و وضع رفاهى مردم، اشتیاق و تقاضاى روزافزون براى توسعه علوم را سبب شد. سازمانهاى تحقیقاتى و دانشگاهى نهادینه شدند و ابتکار عمل دولتها در ایجاد ارتباط، استمرار و پیوستگى بین تحقیقات و فنون تولید، مهمترین دستاورد جهان توسعه یافته کنونى به حساب مىآید (متوسّلى، 1373: ص 15).
تأثیر آموزههاى دینى بر توسعه اقتصادى
برخلاف تصوّرات القاءشده طىّ دهههاى اخیر مبنى بر آثار نامطلوب دین بر روند رشد و توسعه و حتّى ایجاد مانع در این مسیر، باید گفت که «توسعهیافتگى، اصول ثابتى هستند که نخبگان و یا عموم مردم علاقهمند به توسعه نمىتوانند با اینها سلیقهاى برخورد کنند. شما اگر مىخواهید پیشرفت کنید، این پیشرفت نظم درونى مىخواهد؛ به همین دلیل است که توسعه یافتگى به معناى تمدّنسازى ضرورتا یک جامعه را به طرف سکولاریسم نمىبرد و صنعتى شدن، ضرورتا یک جامعه را بىدین نمىکند» (سریعالقلم، همان: ص 51). آنچه تجربه تاریخى کشورهاى توسعه یافته امروزى نشان مىدهد، تأثیر عوامل و آثار دینى در این زمینه است. ابتدا تحوّلى بنیانى در چگونگى نگرش انسانها به جهان اطراف وى پدید آمد؛ سپس با استفاده از ابزار مؤثر و قدرتمند مذهب به تربیت انسانهاى دانشمند و آگاه به جایگاه تاریخى خود، اقدام شد.
این موضوع از دیدگاه افرادى نظیر دکتر حسین عظیمى با عنوان «دوران زایش تاریخى» (کتاب توسعه، 1371: ص 57) مطرح مىشود که سرانجام به تولّدى دوباره مىانجامد یا از دیدگاه افرادى نظیر ماکس وبر، دریافتهاى دینى عملاً از عناصر تعیینکننده رفتارهاى اقتصادىاند و در نتیجه، یکى از علل دگرگونىهاى اقتصادى جوامع به شمار مىروند (ریموند، به نقل از متوسّلى، 1374: ص 54).
رشد سرمایهدارى و تغییرات ملازم با آن، ناشى از فردگرایى و خودخواهى اقتصادى افراد نیست؛ بلکه باید آن را نتیجه جهتگیرى روانشناختى جدیدى دانست که الاهیات کالوین آن را بهوجود آورده است. در الاهیات کالوین، آنچه که انسان انجام مىدهد، خدمتگزارى یا نگهبانى از اموال خدا بر روى زمین است و اراده الاهى بر آن است که مردم باید در نهایت جدّیت و نظم و ترتیب، خدمتگزارى خود را به انجام برسانند. هیچ فردى نباید در اموال خدا اسراف کند و [یا [آن را تلف نماید. ولخرجى و فخرفروشى با استفاده از نعمتهاى خداوند، گناه محسوب شده و صرفهجویى، پشتکار، راستگویى و موفقیت در انجام وظایف شغلى، از نشانههاى تقرّب به خداوند است (وبر، 1371: ص 2).
به نظر وبر، این آموزههاى دینى، میان مؤمنان شورى برانگیخت که سرانجام توانست به رشد سرمایهدارى کمک شایانى کند.
عناصر دینى نظیر قداست کار، امساک، پشتکار، هوشیارى و دوراندیشى همراه با خصلتهایى نظیر ثروتجویى، نفى جادو و ترغیب به عقاید خردگرایانه و نفى لذّتهاى دنیایى و هوسبازى اسرافآمیز، فضایى را پدید آورد که در آن، روند رشد اقتصادى بهشدّت احساس شد.
در ژاپن نیز این اتفّاق به شکلى دیگر رخ داد. ابتدا و طىّ دو قرن (هفده و هیجده میلادى) که به «دوره توکوگاوا» معروف است، درهاى این کشور بر روى دنیاى خارج بسته، (این سرزمین در محاصره دریا قرار داشته، فاقد مرزهاى زمینى است) و هر گونه ارتباطى با خارج ممنوع شد.
آیین مذاهب بومى نظیر شینتو و مذاهب وارداتى نظیر بودا و کنفوسیوس به نحو ماهرانهاى در هم تلفیق و آنگاه آداب و رسومى جدید طبق نیازهاى جامعه شکل گرفت. بدینترتیب، آیین شینتو، امپراتور را در جایگاه خدا مورد توجّه قرار داد. آیین بودیسم بر سلسله مراتب سیاسى تأکید کرد و از طرف دیگر، آیین کنفوسیوسى تأثیر بسیارى بر عقلگرایى سیاسى بر جاى گذاشت (متوسّلى، 1374: ص 83).
در طول این دوره (توکوگاوا) شخصیت فردى از طریق ایجاد سنّتهاى خانوادگى شکل گرفت و فرزندان در داخل خانواده به حفظ ارزشها متعهّد شدند.
بافت اقتصادى جامعه، متأثّر از تعلّقات شخصیتى افراد به خانواده، بهصورت جدیدى تحوّل یافت. سخت کوشى و وجدانکارى همراه با قناعت و بردبارى بهصورت ویژگى جدید در عمق فرهنگ مردم نفوذ کرد؛ بهطورىکه بعد یکى از اصول مسلّم و شاخص ژاپنىها جهت قطع وابستگى و مقاومت در برابر فرهنگ وارداتى غرب شد.
سیاست انزواطلبى دوره توکوگاوا در مقایسه با کشورهاى غربى که دایره شوم و بسته خرافات سنّتى را شکسته و گامهاى نخستین در راه پیشرفت سریع داخلى و خارجى را برداشته بودند، شکست و عقبماندگى بهشمار مىآمد؛ ولى در مقایسه با کشورهاى در حال توسعه که قربانى تجاوزگرىها و استعمار مستقیم و غیرمستقیم غرب شدند، کامیابى به شمار مىرفت و در حقیقت، ملّت ژاپن در پرتو این سیاست، فرصتى یافت تا اتحّاد و انسجام یابد و ارزشهاى اخلاقى، سنّتى و فرهنگى خویش را ابقا کند (همان: ص 11).
حاصل تمام این تحوّلات دینى و فرهنگى، فراهمشدن زمینه و بستر مناسب براى شکوفایى اقتصادى در عصر مسیحى (1868 ـ 1912) بود.
اسلام نیز در جایگاه دین جامع که تمام دستورهاى آن براى تأمین سعادت دنیا و آخرت انسانها آمده، با مباحث توسعهاى قابل تطبیق است. قرآن به موضوع سرمنشأ تحوّلات همه جانبه از جمله تحوّل اقتصادى اشاره مىکند که «ما سرنوشت هیچ قومى را تغییر ندادیم، مگر اینکه خودشان حالات روحى خود را دگرگون سازند».
در تفسیر این آیه شریفه، مرحوم علاّمه طباطبایى مىفرماید:
از این رو نعمتها و موهبت عالى که خداوند به انسان مىدهد، مربوط به حالات نفسانى خود انسان مىباشد که اگر آن حالات، موافق با فطرتش جریان یافت، آن نعمتها هم جریان خواهد یافت (طباطبایى، به نقل از نظرپور، 1378: ص 76)؛
بنابراین، جامعهاى دگرگون خواهد شد و به توسعه دست خواهد یافت که با معیارهاى ارزشى آن سازگار باشد و همان ارزشها، منشأ تحوّلات روحى جامعه خواهد شد تا جامعه به مسیر مطلوب رهنمون شود.
در این بخش به برخى از آنچه پیشتر عوامل مساعد توسعه نامبرده شد، اشاره مىشود:
1. جایگاه علم و الزام به یادگیرى علوم گوناگون: صریحترین و مهمترین آیهاى که در این خصوص نازل شده، به سوره مجادله، آیه یازدهم مربوط مىشود:
خداوند، مقام اهل ایمان و دانشمندان را رفعت مىبخشد.
جمله معروف پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم در خصوص علم آموزى مسلمانان هر چند با تحمّل مشقّت و مرارتهاى سفر به مناطق دورى نظیر چین یا طلب علم بهصورت فریضه واجب نزد کلیه مسلمانان (مجلسى، 1362: ج 1، ص 197)، و سفارشها و تأکیدهاى بسیارى که در این زمینه از پیامبر عظیمالشّأن اسلام صلىاللهعلیهوآلهوسلم و امامان علیهمالسلام نقل شده، مؤیّد این موضوع است که علمآموزى یکى از عوامل مؤثّر در جهت رفع نادانى و ایجاد فضاى علمى است و سبب بهرهمندى مسلمانان از نتایج آن مىشود. جالب اینکه هنگام اوجگیرى علوم گوناگون در سرزمینهاى اسلامى و گسترش آن بین مسلمانان، جوامع دیگر از جمله غرب، در جهالت بهسر مىبرده و وجود مراکز علمى نظیر کتابخانهها با انبوه کتابها و مراکز آموزشى فقط مشخّصه کشورهاى اسلامى بوده است؛ به همین سبب، اروپا هنگام بیدارى با پى بردن به مخازن غنى علوم مختلف در شرق و کشورهاى اسلامى و در طول جنگهاى صلیبى، از آن به طور کامل استفاده کرد؛ بنابراین، نه تنها هیچ مخالفتى از ناحیه اسلام براى کسب دانش وجود ندارد، بلکه بر عکس تأکیدهاى بسیارى در این زمینه اعمّ از آیات قرآنى، احادیث نقل شده از طرف پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم و امامان معصوم علیهمالسلام و بزرگان دین، وجود دارد.
در خاتمه این بحث، جملهاى از معمار بزرگ انقلاب اسلامى حضرت امامخمینى قدسسره در خصوص اهمّیت دانش و ضرورت یادگیرى آن، نقل مىکنیم:
آیات قرآن کریم، آنقدر راجع به علم و راجع به دانش سفارش فرموده است که شاید در کتب دیگر نباشد (امامخمینى، ج 14، ص 232). اساسا اسلام نه تنها جلو رشد علمى و فکرى بشر را نمىگیرد، بلکه خود، زمینههاى این حرکت را آمادهتر مىکند و به این حرکت جهت انسانى و الاهى مىدهد. تکامل علمى و فرهنگى بشر، بعد از ظهور اسلام، محقّقین تاریخ را خیره ساخته است (همان: ج 4، ص 188).
2. تفکّر و تعقّل در امور و پذیرفتن هر چیزى بر اساس نگرش عملى و با ادلّه و شواهد متقن و مطمئن، از جمله دیگر ویژگى هایى است که در اسلام بسیار بر آن تأکید شده است؛ بهطور نمونه، آیه سىوششم سوره اسراء، خطاب به مسلمانان مىفرماید:
از چیزى که به درستى آن آگاهى ندارید، پیروى مکنید.
ضمن اینکه پیروى از گمان نیز براى رسیدن به حقیقت و درستى را کافى ندانسته، در سورههاى مبارکه یونس و النجم آیات 28 و 36 به این موضوع اشاره مىکند. آیات متعدّدى در قرآن کریم به موضوع تفکّر اشاره دارند؛ نظیر سوره مبارکه نحل و رعد آیات 4 و 11 که در آن به کسانى که در نشانههاى خداوند تفکّر مىکنند، بشارت مىدهد. نتیجه اینکه در اسلام نه تنها با تعقّل در امور گوناگون به وسیله تمام افراد جامعه، مخالفتى نشده، بلکه بسیار تأکید و سفارش شده تا با نگرش صحیح و علمى و التزام عملى بدان در مواجهه با مشکلات از آن استفاده، و به رفع مشکلات اقدام کنند.
3. تأکید بر کار و تلاش از جمله سفارشهایى است که در اسلام بسیار بدان توجّه شده. در روایات و احادیث بىشمارى از بزرگان دین به کار و کوشش و عدم تنبلى و تنپرورى سفارش و کارکردن نوعى عبادت شمرده شده و کسى که در پى کسب روزى حلال مىکوشد، مجاهد در راه خدا، معرّفى شده است؛ یعنى بالاترین درجهاى که مخصوص جهادگران در راه خدا است.
به نظر مىرسد که فلسفه این همه تأکید براى انجام کار و دورى از تنبلى بهوسیله مسلمانان در این نکته نهفته است تا عزّت و شخصیت مسلمان به علّت بیکارى و در نتیجه نیاز به دیگران، خدشهدار نشود و همواره جامعه اسلامى از دیگران بىنیاز باشد. در واقع آنچه بهصورت یکى از عوامل مساعد توسعه در بحث پیشین بدان اشاره شد، در فرهنگ دینى مسلمانان عبادت تلقّى مىشود؛ به همین سبب مىتوان گفت: با این دیدگاه، افزون بر پذیرفتن مسؤولیتهاى گوناگون در اجتماع بهوسیله افراد آن جامعه، تلاش دوچندانى هم صورت مىگیرد تا این عبادت (کار) به بهترین نحو به انجام رسد و نتیجه رضایتبخشى هم بهدنبال داشته باشد. این موضوع باعث مىشود تا حدّاکثر تلاش براى کسب بالاترین کارایى بهوسیله افراد به عمل آید. تا کار و تلاش قداست نداشته باشد و نزد افکار عمومى حلاوت و دستمزد و سود حاصل از عرق جبین تقدس نیابد، کارکردها به سوى زد و بندهاى پیدا و پنهان گرایش مىیابد و ثروت جویى صرفا ابزارى جهت اثبات اشرافیت و تفاخر و مباهات طبقهاى خاص مىشود و در نتیجه، ثروت ملّى نزد عدّهاى خاص دست به دست خواهد شد و امکان مشارکت عمومى را در همراهى با طرحى ملّى ناکام مىگذارد.
4. توجّه به دنیا (دنیاگرایى) نیز از جمله عواملى است که در بحث توسعه، یکى از عوامل مؤثّر و مساعد براى توسعه تلقّى مىشود. این خصلت اگر بهدرستى تبیین نشود، آنگاه سبب گمراهى و انحراف خواهد بود. هر گونه مذموم دانستن مواهب الاهى به معناى محروم کردن بندگان خدا از آنها است و از طرف دیگر، توجّه صرف به مادّیات و ظواهر فریبنده دنیا باعث خسران است؛ پس چه باید کرد، و مرز بین این دو کدام است؟ انسان تا چه حدّى مجاز است به مواهب الاهى دست یابد؟ در حالىکه در قرآن، دنیا، با صفاتى نظیر لهو و لعب، متاع قلیل، متاع غرور، تکاثر و تفاخر معرّفى شده (حدید (57): 20؛ انعام (6): 32) که باعث گمراهى است، در برخى مواقع، با صفاتى نظیر فضل الاهى، خیر، رحمت، حسنه (جمعه (62): 10؛ توبه (9): 11؛ بقره (2): 169؛ اعراف (7): آیه 32؛ نمل (16): 114؛ مائده (5): 87) معرّفى شده که مورد تکریم قرار گرفته است.
براى تحلیل این دوگانگى باید گفت که هر گونه دلبستگى و علاقه به ظواهر دنیایى مورد نکوهش است؛ زیرا متاع دنیا در مقایسه با عالم آخرت ا ندک است (توبه (9): 38)؛ امّا در واقع با استفاده از مواهب دنیایى، توشه گرفتن براى آخرت امرى پسندیده و مورد احترام است. در این صورت به دنبال دنیا رفتن و جمعآورى مال، نه تنها مانعى ندارد، بلکه لازم و ضرور نیز هست؛ بنابراین، هر گونه تلاش براى کسب مال دنیا براى ادامه حیات در جهت تعبّد و بندگى خدا و خدمت به خلق خدا سبب جلب رضاى خدا است؛ امّا هر گونه حرص و طمع و خصلتهاى غیرانسانى که باعث غفلت آدمى از اهداف الاهى خلقت و دل بستن به دنیا شود، مطرود و منفور است.
از مجموع بحثهاى به عمل آمده، این نتایج بهدست مىآید.
یک. دنیاخواهى اگر هدف مطلق و نهایى باشد، مردود است و از نظر اسلام، ثروت، مایه امتیاز و برترى نیست.
دو. دل بستن به دارایى، منشأ بسیارى از مفاسد فردى و بىعدالتىهاى اجتماعى است.
سه. اگر ثروت، وسیلهاى براى اداى وظیفه وانجام کارهاى خیر و باارزش در نظر گرفته شود، نه تنها کسب آن مشروع، بلکه کارى مقدّس و از عبادات است و سبب تکامل معنوى فرد مىشود.
چهار. ثروت مىتواند وسیلهاى براى رفاه فرد و جامعه و برقرارى عدالت اجتماعى باشد؛ بنابراین اگر استفاده از آن سبب مفسدهاى براى فرد نباشد، مشروع و قابل ستایش است.
پنج. اسلام، اصل سودطلبى را خصلت ذاتى و محرّک انسان در کارها مىداند؛ ولى مصداق سود را به سود در دنیا و آخرت، و لذّتها را به لذایذ مادّى و لذّتهاى معنوى گسترش داده، و از این راه، تضاد بین منافع فرد و اجتماع را که مشکل بزرگ جوامع سرمایهدارى و سوسیالیستى شمرده مىشود، حل کرده است (دفتر همکارى حوزه و دانشگاه، 1371، ص 75 ـ 77).
مرز بین مکاتب مادّى و نظام اقتصادى اسلام در هدف بودن دنیاطلبى و مواهب مادّى در قرائت این نوع مکاتب است و این نکتهاى است که در فرضیه تحقیق نیز بدان اشاره شد. اگر هدفگذارى در جهت رسیدن به رفاه مطلق عادى باشد، آنگاه مسیر جدا مىشود و نمىتوان به نقاط اشتراکى دست یافت؛ زیرا سرانجام سبب سلطه سرمایه بر سرنوشت اجتماع انسانى مىشود و با پیدایش طبقات مرفه، روحیات اشرافىگرى حاکم و محصولى که سرانجام از این نظام بهدست مىآید، نارس خواهد بود و به گسترش بیمارىهاى گوناگون مىانجامد، و حتّى رفاه مادّى و آسایش و لذّت دنیایى که هدف اصلى بود نیز محقّق نمىشود و این نکته مهمّى است که مورد غفلت قرار گرفته؛ در حالىکه نظام اقتصادى اسلام بهدرستى بر این نکته واقف است و طرّاح آن که ذات اقدس باریتعالى است با توجّه به گوناگونى نیازهاى انسانى اعمّ از نیازهاى مادّى و معنوى، بهگونهاى طرّاحى کرده که محصول آن اوّلاً باعث کسب توفیقات دنیایى و در ثانى سعادت آخرتى شود.(4)
برخى نیز با طرح نادرست مفهوم زهد و رهبانیت در اسلام، هر گونه توجّهى را به دنیا محکوم مىکنند و شرط برخوردارى از نعمتهاى خداوند در سراى جاوید را گوشهگیرى و ترک دنیاى فانى مىپندارند؛ در حالىکه پذیرفتن این گونه نگرش باعث مىشود تا هر آنچه در خصوص استفاده از مواهب دنیایى پیشتر اشاره شد، منتفى شود.
على علیهالسلام در معناى زهد مىفرماید:
زهد در دنیا عبارت است از کوتاهآمدن آرزو، شکر هر نعمت، پرهیز از هر چیزى که خداوند حرام فرموده است (نهجالبلاغه، خطبه 79).
امام صادق علیهالسلام در این زمینه مىفرماید:
زهد در دنیا به ضایع کردن مال و حرام شمردن حلال نیست؛ بلکه زهد در دنیا به این است که اعتماد و اطمینان تو به آنچه در دست دارى، بیشتر از اعتمادت به آنچه در دست خداى عزوجل است نباشد (مجلسى، همان: ج 8، ص 310).
ضمن اینکه پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم نیز مىفرماید:
خداوند تبارک و تعالى، ترک دنیا و دیرنشینى را در دین من قرار نداده است. همانا رهبانیت امّت من جهاد در راه خدا است (مجلسى، همان: ج 70، ص 115).
از مجموع متون دینى چنین استنباط مىشود که جنبه روحى زهد، اصالت دارد و نه جنبه عملى آن؛ یعنى زهد دلبسته نبودن به دنیا است، نه عدم بهرهمندى مادّى از نعمتهاى الاهى (موسایى، همان: ص 59)؛ بنابراین باید گفت: هر گونه تعلّق داشتن به ظواهر فریبنده دنیا سبب مىشود تا انسان در وهله نخست خود را و در مراحل بعد، صاحب و مالک اصلى و بخشنده مواهب دنیایى را فراموش کند ودر آن صورت نه تنها از دستیابى به سعادت و خوشبختى حقیقى محروم شود، بلکه حتّى پس از رسیدن به رفاه مادّى و لذّتهاى دنیایى، احساس خلا و کمبود کند و در پى یافتن گمشدهاش باشد. این موضوع حلقه مفقوده جهان مادّى محض است که به رغم پذیرش آن بهوسیله طرّاحان اوّلیه نظام سرمایهدارى حاکم، پیروان و ادامهدهندگان بعدى از درک آن غافل شده و بشر را به سوى پرتگاه ابتذال کشاندهاند.
اسلام، انسان را از اسیرشدن در گرداب مادّیات برحذر داشته، از گرفتار شدن به صفاتى چون حرص، بخل و طمع ممانعت کرده، با خشکاندن ریشه مادّهپرستى، انسان را از میان انواع آزمایشهاى الاهى، سالم نگاه مىدارد.
5. دیگر عوامل و متغیّرهاى تأثیرگذار و مساعد براى توسعه نظیر آزادى اندیشه و اعتقاد به برابرى حقوق انسانها، نظم و انضباط و قانونگرایى، با دستورهاى شرع مقدّس قابل تطبیق است و مىتوان شواهد محکم و مستدلّى را بیان کرد که مشخّصکننده تأکید اسلام به رعایت حقوق یکدیگر و عدم ارحجیت نژادى، قومى و سایر برترىها باشد (حجرات (49): 13).
در تفسیر این آیه (سیزدهم سوره مبارکه حجرات) سه قول را مفسّران بیان کردهاند که هر سه، بیانگر این معنا است که این آیه هنگامى نازل شده که پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم غلام سیاهپوست مسلمانى را مانند سایر مسلمانان و بدون هیچ تبعیضى تکریم کرده و همان حقوقى را که براى مسلمانان دیگر رعایت مىکرده، براى او قائل شده است و به این سبب، مورد اعتراض دیگران واقع شده و بدینسبب براى نفى هر گونه تفاخر و فخرفروشى، این آیه نازل شده است (موسایى، همان: ص 86).
قرآن کریم در آیه مذکور با الغاى فخرفروشى و امتیازطلبى ناشى از برترىهاى قومى، نژادى، به مبارزه با تفکّرات جاهلیت برخاست و با مردود دانستن معیارهاى نادرست به تبیین ملاکهایى پرداخت که از علم و تقوا ناشى است.
آزادى اندیشه در اسلام چنان اهمّیتى داشته است که بعضى از موّرخان یکى از علل گرایش به اسلام و گسترش روزافزون آن درصدر اسلام و قرنهاى بعدى را همین مسأله مىدانند:
آزادى فعّالیتهاى عقلانى فکرى در سزمینهاى اسلامى به قدرى وسیع بود که حتّى اندیشمندان غیرمسلمان در خارج از سرزمینهاى اسلامى ترجیح مىدادند که به مناطق تحت حکومت و حمایت مسلمانان کوچ کنند تا بدینوسیله از آزادىهاى عقلانى در آنجا بهره گیرند. بسیارى از این متفکّرین نیز از آن جهت به مناطق تحت حکومت مسلمانان مهاجرت نمودند تا از خفقان در کشورهاى غیرمسلمان خود، رهایى یابند. این جریان، بیانگر این حقیقت است که متفکّرین، بهطور کلّى در سرزمینهاى اسلامى، احساس آرامش، آسایش و آزادى بیشترى مىنمودند. یهودیان اسپانیایى در پایان قرن پانزده میلادى در گروههاى بزرگ براى فرار از زور و شکنجه حکومت مسیحى آنجا، به مناطق تحت امپراتورى ترکیه عثمانى پناه بردند. بسیارى از مسیحیان ساکن مناطق غیراسلامى با اشتیاق، تبعیت فرمانروایان مسلمان را مىپذیرفتند. بسیارى آرزو داشتند تا از آزادىهایى که مسلمانان از آن برخوردار بوده، بهرهمند شوند و در محیط سالم و آزاد اسلامى زندگى کنند (عزتى، به نقل از موسایى، همان: ص 79).
در خصوص رعایت نظم و انضباط مىتوان به الگوى مجسّم معاصر، یعنى زندگى امامخمینى قدسسره ، اشاره کرد که با تأسّى از قرآن کریم و زندگى معصومان علیهمالسلام و پندهاى عبرتآموز نهجالبلاغه، در جایگاه رهبر دینى مورد استناد قرار گرفته و شاهد بر این ادّعا است که زندگى دینى، همراه با انضباطپذیرى و توأم با مسؤولیت است.
شرع مقدّس، با محترم شمردن ویژگىهایى نظیر پشتکار و جدیّت در کارها، راستگویى و درستکارى در کردار، دور اندیشى، عزّت نفس و بىنیازى از دیگران، امساک، قناعت و صرفهجویى در مصرف، داشتن توکل و رعایت اعتدال در امور و همینطور با مذمّت خصلتهایى نظیر اسراف و تبذیر، تنپرورى و بیکارى، حرص و طمع، تجمّلگرایى و اشرافیگرى، پیشرفتى را براى جامعه انسانى مورد توجّه قرار مىدهد که از طرفى سبب ارتقاى سطح آسایش مىشود و از طرف دیگر، انسان را آماده پذیرفتن نقش و جایگاه بلند و رفیع، خلیفةالاهى و جانشین خداوند بر روى زمین مىکند. بدیهى است که نظامهاى مادّى موجود نیز با هدفگذارى رفاه مطلق و حدّاکثر مطلوبیت از امکانات موجود، از ابزارها و عوامل مؤثّر براى رشد استفاده کرده، توفیق مادّى را براى بشر به ارمغان آوردهاند؛ امّا بهواسطه عدم توجّه به نیازهاى روحى و معنوى بشر به محصول منحط و مبتذلى دست یافتهاند که سرانجام به نابودى بشر و محیطى که در آن زیست مىکند، خواهد انجامید.
الزامها و ضرورتها
بهرغم وجود عوامل و ابزارهاى مورد نیاز و مساعد براى توسعه از طریق توسّل به فرهنگ و تمدّن اسلامى، خلا عدم توفیق براى کشورهاى اسلامى و از جمله ایران وجود داشته و تاکنون هیچیک از کشورهاى مسلمان نتوانسته است با اتکّا به آن به رشد و توسعه همه جانبه دست یابد. این مشکل از کجا ناشى شده و چرا هیچ کشورى تاکنون نتوانسته از این طریق توفیقى کسب کند؟ آیا در جوهر و ذات فرهنگ اسلامى مشکلى وجود دارد که مانع از این توفیق مىشود یا اینکه اساسا کشورهاى مسلمان نتوانستهاند، جوهره واقعى فرهنگ اسلامى را درک کنند؟
براى پاسخ به این گونه ابهامها، و بهطور اختصار مىتوان به الزامها و ضرورتهایى اشاره کرد که مىتواند تا حدودى پاسخگوى سؤالات پیشین باشد.
همانگونه که در بخش مربوط به تأثیر آموزههاى دینى بر توسعه اقتصادى اشاره شد، هیچ تحوّلى صورت نمىگیرد، مگر ابتدا، چگونگى نگرش و نوع تفکّر انسان به دنیاى اطرافش دچار تغییر شود. تا انسان صحیح تربیت نشود و در فضا و محیط فرهنگى و تفکّر عمیق قرار نگیرد، نباید انتظار داشته باشیم که آن شخص پس از مدّتى به انسان صاحب عقل و منطق و اهل تمییز و تشخیص تبدیل شود. بیشترین سرمایهگذارى باید صرف تربیت انسانهایى شود که بار مسؤولیت سنگین اداره کشور را بر عهده بگیرند. در این میان، شناسایى نخبگان و اشخاص هوشمند اهمّیت ویژهاى دارد. این اتفّاق نیز در گرو بهکارگیرى ابزارهاى مورد نیاز از طریق اثرگذارى آن بر آرا و عقاید و آنگاه رفتارها و هنجارهاى جامعه است.
این ابزارها مىتوانند نهادهاى گوناگونى باشند. از نهاد کوچک خانواده گرفته تا نهادهاى بزرگترى نظیر مراکز تعلیم و تربیت و تقویت باورهاى دینى بهطور عام، و متغیّرهاى تأثیرگذار در جهت رشد و توسعه بهطور خاص از طریق بهکارگیرى وسایل ارتباط جمعى و دیگر مراکز نظیر منابر وعظ در مساجد و تریبونهاى جمعه و جماعات مىتوانند نقش مهمّى در جهتگیرى نهاد خانواده بر عهده گیرند.
از آنجا که ذهن انسان از سنین کودکى بیشتر آماده دریافت مطالب و آماده شکلگیرى شخصیت او است، نظام آموزشى مىتواند نقش برجستهاى در انتقال «جوهر تفکّر توسعهاى» را برعهده بگیرد. حسّ برابرى انسانها در مقابل خداوند، آزادى و آزاداندیشى، پذیرفتن پدیدههاى موجود در عالم هستى از طریق عقل، دمیدن روحیه امید به آینده میان نسل جدید، تقویت روحیه خودباورى و از دست ندادن فرصتها و موقعیتها و جسارت فکرى شناسایى استعدادهاى خاص و پرورش آنان، از جمله مسائلى است که مىتوان اجراى آن را از سطح پیش دبستانى تا عالىترین مقاطع دانشگاهى دنبال کرد.
شاید مناسب باشد براى توضیح اهمّیت این مطالب، گریزى به سخنان گهربار بنیانگذار جمهورى اسلامى ایران زده و از نگاه آن بزرگوار، براى حسن ختام این بحث استفاده شود:
مسأله فرهنگ و آموزش و پرورش در رأس مسائل کشور است. اگر مشکلات فرهنگى و آموزشى به صورتى که مصالح کشور اقتضا مىکند، حل شود، دیگر مسائل به آسانى حل مىگردد (امامخمینى، ج 15، ص 192). با علم است که انسان مىتواند تأمین سعادت دنیا و آخرت را بکند. با آموزش است که انسان مىتواند تربیت کند جوان ما را. اگر کشور ما علم را بیاموزد؛ ادب را بیاموزد؛ جهتیابى علم و عمل را بیاموزد، [آنگاه] هیچ قدرتى نمىتواند بر او حکومت کند (همان: ج 13، ص 230). نقش دانشگاه در هر کشورى ساختن انسان است. ممکن است از دانشگاه انسانى خارج شود که یک کشور را نجات بدهد. مقدّرات هر کشورى به دست دانشگاه و آنهایىکه از دانشگاه بیرون مىآیند هست (همان).
بهرغم روشن بودن اهمّیت مسأله نزد تصمیمگیرندگان اقتصادى جامعه، متأسفانه و بنا به عللى نظیر ناکارایى سیستم تخصیص منابع از جمله ضعف نظام بودجهریزى باعث شده است تا فرایند آموزشى کشور، دچار نقصان شود و نتواند بازده مورد انتظار جامعه مستعد براى توسعه را فراهم سازد.
نتیجهگیرى
آیا فرهنگ بهطورعام و فرهنگ دینى بهطور خاص عامل رشد اقتصادى است؟ در پاسخ باید گفت که لازمه هر گونه توسعهاى، دگرگونى در فرهنگ و باور هر جامعه است. براى تحقّق این امر نباید نقش انسان را نادیده انگاشت؛ چون انسان ضامن توسعه و در عین حال غایت آن است؛ یعنى هم نیروى محرّکه و هم هدف غایى آن به شمار مىرود.
حال اگر پذیرفتیم که آنچه در توسعه اقتصادى مهم است، بارور ساختن سرمایه انسانى است، در این صورت، پیش شرط توسعه، داشتن انسانى توانمند، عالم، خلاّق، مبتکر، منظّم، پویا، جسور، عاقل، مدبّر، قانونگرا، باوجدان کار بالا، معتقد به حقوق برابر، انتقادپذیر، امیدوار به آینده، مسؤولیتپذیر، تحوّل گرا، مشارکت گرا، آزاد اندیش، مال اندوز، دوراندیش، جستوجوگر، با اعتماد به نفس بالا است.
مفاهیم پیشین در چارچوب قوانین ودستورهاى دینى و از جمله دین مبین اسلام قابل طرح است؛ اینکه با سفارشها و تجویزهاى ارزشى سازگار با روند توسعه، نظیر داشتن روحیه درستکارى و راستگویى، وجدان کار، و قناعت و صرفهجویى در مصرف، توکّل داشتن به ذات اقدس الاهى، عزّت نفس و عدم اتکّا به دیگران، خیرخواهى و اعتدال در امور، به تصحیح برخى مفاهیم مورد استفاده در توسعه نظامهاى مادّى نظیر مادیت محض و رفاه مطلق پرداخته، با ارائه راهکار، اهداف مادّى را صرفا به منظور هدف متعالىترى پذیرفته، با ردّ سرمایه محورى و با پذیرش «انسان محورى» هر گونه رشد و توسعهاى را در خدمت به انسان جهت دستیابى به کمالات الاهى تأیید و تشویق مىکند.
فهرست منابع
1. امام خمینى، صحیفه نور، (مجموعه آثار جمعآورى شده از امامخمینىره)، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، تهران، 78 ـ 1371 ش.
2. تودارو، مایکل، توسعه اقتصادى در جهان سوم، ترجمه غلامعلى فرجادى، سازمان برنامه و بودجه، دوم، 1369 ش، تهران.
3. جیروند، عبداللّه، توسعه اقتصادى، مجموعه عقاید، انتشارات مولوى، چهارم، 1368 ش، تهران.
4. خلیلیان اشکذرى، محمدجمال، فرهنگ اسلامى و توسعه اقتصادى (بررسى سازگارى و ناسازگارى) مؤسّسه آموزشى و پژوهشى امامخمینى قدسسره ، اوّل، 1381 ش، قم.
5. دفتر همکارى حوزه و دانشگاه، مبانى اقتصاد اسلامى، سمت، 1371 ش، تهران.
6. دوپویى، گزاویه، فرهنگ و توسعه، مترجمان: فاطمه فراهانى و عبدالحمید زرینقلم، انتشارات کمیسیون ملّى یونسکو در ایران، اوّل، 1374 ش، تهران.
7. روشه، گى، تغییرات اجتماعى، ترجمه منصور وثوقى، نشر نى، دوم، 1368 ش، تهران.
8. ستّارىفر، محمد، درآمدى بر سرمایه و توسعه، انتشارات دانشگاه علامه طباطبایى، 1374 ش، تهران.
9. سریعالقلم، محمود، عقل و توسعه یافتگى، نشر سفیر، اوّل، 1372 ش، تهران.
10. عزّتى، مرتضى، فرهنگ توسعه از دیدگاه امامخمینى، انتشارات مرکز پژوهشهاى بنیادى، اوّل، 1376 ش، تهران.
11. عظیمى، حسین، مدارهاى توسعه یافتگى در اقتصاد ایران، نشر نى، دوم، 1371 ش، تهران.
12. کتاب توسعه، ش 4، نشر توسعه، 1371 ش.
13. متوسلى، محمود، توسعه اقتصادى ژاپن با تأکید بر آموزش نیروى انسانى، مؤسّسه مطالعات و پژوهشهاى بازرگانى، اوّل، 1374 ش، تهران.
14. متوسّلى، محمود، خصوصىسازى با ترکیب مطلوب دولت و بازار، مؤسّسه مطالعات و پژوهشهاى بازرگانى، اوّل، 1373 ش، تهران.
15. متوسّلى، محمود، نگرشى بر دیدگاهها و تئورىها و سیاستهاى توسعه اقتصادى، وزارت خارجه، اوّل، 1372 ش، تهران.
16. مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، دارالکتب الاسلامى، 1362 ش، تهران.
17. مجله دانش انتظامى، سال سوم، ش 3، پاییز، 1380 ش.
18. مجموعه مقالات نقش دولت در اقتصاد به اهتمام سعید فراهانى، مؤسّسه فرهنگى دانش و اندیشه معاصر، 1381 ش.
19. مدنى، امیرباقر، موانع توسعه اقتصادى ایران (مقایسه با ژاپن)، انتشارات شهر آشوب، اوّل، 1374 ش، تهران.
20. موسایى، میثم، اسلام و فرهنگ توسعه، نشر سرزمین ما، اوّل، 1380 ش، تهران.
21. نظرپور، محمدنقى، ارزشها و توسعه، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، اوّل، 1378 ش، تهران.
22. وبر، ماکس، اخلاق پروتستان و روح سرمایهدارى، ترجمه عبدالمعبود انصارى، انتشارات سمت، اوّل، 1371 ش.
مهمترین دستاورد انقلاب اسلامى به رهبرى حضرت امامخمینى قدسسره در ایران، کسب استقلال سیاسى و رهایى از سلطه بیگانگان بوده است؛ امّا استقلال سیاسى به تنهایى براى رسیدن به اهداف متعالى نظام اسلامى کافى نیست و باید با اتّخاذ روش هایى کوشید تا استقلال اقتصادى نیز حاصل شود. استمرار و پایدارى استقلال سیاسى به دستیابى نظام به استقلال اقتصادى منوط است و بدون این دیگرى نمىتواند دوام آوَرَد و در درازمدّت، هویت خود را از دست خواهد داد.
کسب استقلال اقتصادى، همچون سیاسى نیازمند مقدّماتى است. انقلابها و نهضتهاى بزرگ از جمله انقلاب اسلامى ایران نمونه بسیار بارزى از آن است. کسب استقلال سیاسى در ایران، حاصل دو دهه تلاش بزرگمردى بود که با درک صحیح از پیش نیازهاى این هدف متعالى و با قبول واقعیات و الزامهاى مورد نظر و با ایجاد تحوّلات بنیانى در نوع نگرش و تفکّرات دینى و سیاسى جامعه، به نتایج تلاشهاى خود دست یافت.
چنانکه کسب استقلال سیاسى به انسانهایى متحوّل شده نیاز دارد، کسب استقلال اقتصادى نیز نیازمند افرادى است که با درک صحیح از واقعیات موجود در جهان کنونى، خود را آماده بر عهدهگرفتن نقشى کنند که در نهایت به رشد توسعه اقتصادى و رفاه مادّى و معنوى (آسایش فکرى و جسمى) بیانجامد و این مهم در سایه تأکید بر فرهنگ متعالى و سازگار با توسعه است.
تعاریف توسعه و فرهنگ
توسعه در لغت به معناى گسترش دادن است و از نظر اندیشهوران علوم اقتصادى و اجتماعى از جمله مایکل تودارو، جریانى چند بُعدى و به معناى ارتقاى مستمّر کلّ جامعه و نظم اجتماعى به سوى زندگى بهتر یا انسانىتر است (تودارو، 1369: ج 1، ص 23).
از دیدگاه گونار میردال، توسعه عبارت است از «حرکت یک سیستم یکدست اجتماعى به سمت جلو. به عبارت دیگر، نه تنها روش تولید، توزیع محصولات و حجم تولید، مدّنظر است، بلکه تغییرات در سطح زندگى، نهادهاى جامعه، نظرها و سیاستها نیز مورد توجّه مىباشد» (جیروند، 1368: ص 83).
از دیدگاه حسین عظیمى، توسعه، «فرایندى است که تولید از وضعیت سنّتى به روش نوین با ابزارهاى پیشرفته جدید، متحوّل گردیده و انسانها تخصّص و مهارت لازم و فرهنگ مناسب با توسعه را کسب کرده باشند و روند انباشت و به کارگیرى سرمایه در جامعه، همراه با مدیریتى کارا و با ثبات تحقق یافته باشد» (عظیمى، 1371: ص 176).
مکلوپ نیز در تعریف توسعه مىگوید:
توسعه، عبارت است از کاربرد منابع تولیدى بهگونهاى که سبب رشد بالقوّه مداوم درآمد سرانه در جامعه شود. (باهر، 1358: ص 13).
به اعتقاد سازمان ملل نیز توسعه عبارت است از فرایندى که کوششهاى مردم و دولت را براى بهبود اوضاع اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى هر منطقه متّحد، و مردم این مناطق را در زندگى ملّت ترکیب مىکند و آنها را بهطور کامل براى مشارکت در پیشرفت ملّى توانا مىسازد. (ر.ک: موسایى، 1380)
از واژه توسعه تعاریف دیگرى نیز از طریق محقّقان این رشته ارائه شده است که با توجّه به تفاوت دیدگاههاى ارائهکنندگان آن و تفاوت در نوع نگرش از وضعیت خاصّ هر جامعه و ارزشهاى حاکم بر آن، ناشى مىشود.
این تحقیق نیز به دنبال کشف این مطلب نیست و با گزینش نظریات چند تن از کارشناسان این رشته، در تبیین موضوع مورد تحقیق مىکوشد. در این نوشتار، توسعه در ابعاد گوناگون اجتماعى، سیاسى، فرهنگى و اقتصادى مطرح شده لکن با توجّه به موضوع تحقیق توسعه اقتصادى و فرهنگى بیشتر مورد توجّه است.
توسعه اقتصادى بهصورت شاخهاى از علم اقتصاد، از اواسط قرن بیستم، یعنى پس از آنکه موضوع پیشرفت در کشورهاى در حال توسعه با شدّت بیشترى مورد توجّه قرار گرفت، میان پژوهشگران علوم اجتماعى و اقتصادى مطرح شد؛ امّا بهرغم اینکه بیش از سه دهه از عمر آن نمىگذرد، بهواسطه علاقه و اشتیاق اکثر فرهیختگان در جهت دستیابى به توسعه و ترقّى کشورشان، بیش از سایر رشتههاى مرتبط با علم اقتصاد، به چالش کشیده شده و آثار متعدّدى نیز درباره آن نوشته شده است. توسعه اقتصادى در ابتدا به معناى توانایى اقتصاد ملّى براى ایجاد و تداوم رشد سالیانه تولید ناخالص ملّى با نرخهاى پنج تا هفت درصد و بیشتر تعریف مىشد (تودارو، همان: ص 132 و 133).
تا اوایل دهه 60 میلادى، توسعه، فرایندى اقتصادى و تکنولوژیک به شمار مىآمد که در افزایش سرانه محصول ناخالص ملّى و به صورت ایجاد فرصتهاى شغلى و دیگر امکانات اقتصادى ضرور براى توزیع گستردهتر منافع اقتصادى و اجتماعى حاصله، تبلور مىیافت؛ امّا در اواخر دهه، به تدریج آشکار شد که هر چند رشد، شرط ضرور توسعه است، نباید آن را توسعه تلقّى کرد؛ زیرا بهصورت شاخص توسعه نمىتواند تولید براى معاش که غیرقابل فروش در بازار است، و جنبههاى غیراقتصادى شکوفایى فردى و اجتماعى، رفاه و ملاحظات مربوط به توزیع درآمد را در بر گیرد. افزایش محصول ناخالص ملّى، اگرچه مىتواند بر نارسایىهاى درونى پیشرفت اقتصادى سرپوش بگذارد، نابرابرى را نیز تشدید مىکند؛ زیرا چنین پیشرفتى فقط گروه کوچکى را در برمىگیرد؛ بنابراین، تحلیلگران اقتصادى به این نتیجه رسیدند که توسعه را نباید به رشد اقتصادى که خود بر اساس الگوى «انباشتگى سرمایهî سرمایهگذارى î رشد» تفسیر شود، محدود ساخت.
آگاهى از این واقعیت همراه با مسأله حفظ تنوّع فرهنگى در برابر آثار همگونساز مدرنیزاسیون و توسعه مبتنى بر ملاحظات صرفا اقتصادى، توجّه به جنبههاى فرهنگى در توسعه را مطرح ساخت و طىّ دهههاى 80 و 90 میلادى، مفاهیمى جدید از فرهنگ(3) و توسعه مطرح شد که فرایندى چند بعدى داشت (دپویى، 1374: ص 9 و 10).
براى پى بردن به مفهوم جدید توسعه اقتصادى، به تعریف یکى از اجزاى تشکیل دهنده آن یعنى فرهنگ مىپردازیم.
واژه فرهنگ طیف گسترده معنایى دارد؛ بهطورىکه به معناى مسکنگزیدن، کشت کردن، حراست کردن، و پرستش کردن آمده است (پهلوان، فرهنگشناسى، به نقل از دانش انتظامى، 1380).
در زبان فارسى، فرهنگ که ریشه پهلوى دارد و معرّب آن را فرهنج گفتهاند، به معناى علم، دانش، ادب، معرفت، تعلیم و تربیت و آثار علمى و ادبى قوم یا ملّت و نیز به معناى کتابى که شامل لغتهاى یک زبان و شرح آنها باشد، آورده شده است. معناى اصلى به زبان پهلوى همان تعلیم و تربیت است (آشورى، تعریفها و مفهوم فرهنگ، به نقل از عزّتى، 1376).
بهطور کلّى فرهنگ را مىتوان الگوهاى مشترک فکرى و رفتارى تلقّى کرد که شامل عناصر اساسى ذیل است:
1. باورها که به نگرش انسان به جهان و هستى شکل مىدهد و مشروعیت بخش ارزشها است؛
2. ارزشها که محیط را براى انسان معنا مىبخشد و به کُنش او جهت مىدهد، و اهداف و وسایل نیل به اهداف را براى وى ترسیم مىکند و مشروعیت بخش هنجارها واقع مىشود؛
3. هنجارها که بیشتر برآمده از دل ارزشها، و قواعدى است که چگونگى عمل و قاعده بازى رادر زندگى اجتماعى براى انسان تعیین مىکند و بر حقوق و وظایف مورد انتظار مشتمل است؛
4. نمادها که امکان ذخیره و تبادل دانش و تجربه را براى انسان فراهم مىسازد؛
5. فنآورى که ابزار، مهارت و دانش استفاده از ابزار را در اختیار انسان قرار مىدهد.
حضرت امامخمینى قدسسره در اهمّیت فرهنگ مىفرماید:
بىشک، بالاترین و والاترین عنصرى که در موجودیت هر جامعه دخالت اساسى دارد، فرهنگ آن جامعه است. اساسا فرهنگ هر جامعه هویت و موجودیت آن جامعه را تشکیل مىدهد (امامخمینى، ج 15، ص 160). فرهنگ، اساس ملّتها است. اساس ملیّت یک ملّت است. (همان: ج 6، ص 40).
افراد دیگرى نظیر ژوزف اسپنگلر که اهمّیت فراوانى به فرهنگ ملّت و نقش عقاید و ارزشهاى جامعه بهصورت انگیزههاى رفتارى انسان و عامل تعیینکننده در توسعه اقتصادى و سیاسى مىدهد، و مىگوید:
جایى که ارزشهاى توسعهاى غالب شوند، توسعه به حرکت در مىآید و در صورت فقدان این ارزشها، ممکن نیست شاهد توسعه اقتصادى باشیم (متوسّلى، 1374: ص 245).
اقتصاددان دیگر یعنى «هگن» نیز بر اهمّیت فرهنگ و تحوّلات فرهنگى اشاره مىکند:
شخصیت فرهنگى، اصلىترین عامل ایجادکننده توسعه اقتصادى است و هر گونه تحوّلات اقتصادى، معلول تحوّل فرهنگى و منبعث از آن مىباشد (ستارى فر، 1374: ص 171).
ویژگىها و عوامل مساعد فرهنگى براى توسعه اقتصادى
از آنجاکه فرهنگ، پایه رفتارهاى انسانى شمرده و به همین سبب، بخش قابل توجّهى از رفتارهاى اقتصادى نیز بر این اساس استوار شده، توسعه اقتصادى که خود مستلزم انجام رفتارهاى خاصّى در زمینههاى گوناگون زندگى انسانى است، به فرهنگ و ویژگىهاى فرهنگى ملّت، وابستگى بسیارى دارد. بهعبارتى، توسعه اقتصادى نیازمند باورهاى فرهنگى مناسب و سازگار با توسعه است (عظیمى، 1371: ص 183).
دیدگاههاى گوناگونى در خصوص ویژگىهاى فرهنگى مناسب براى توسعه ارائه شده که در تمام آنها، وجوه مشترک فراوانى مىتوان یافت که همه به نقش انسان و محوریت وى در راه رسیدن به توسعه اقتصادى اشاره دارند.
ماکس وبر معتقد است که سه بدعت عمده در اصول فکرى مسیحیان پروتستان وجود داشته که به نظر وى، آنها را پیشگامان نظام کاپیتالیسم کرده است. این سه عبارتند از:
1. منع هرگونه واسطه میان خالق و مخلوق؛
2. دخالت عقل در ایمان انسانها؛
3. کوشش براى بهبود معاش و یا رسالت کار (موسایى، 1380: ص 38).
از نظر وبر، بدعت سوم، نقش اصلى را در توسعه اقتصادى نظام سرمایهدارى ایفا کرده است. به نظر او، اخلاق پروتستان که از مردم دعوت مىکند از تنبلى و سستى در کار بپرهیزند و با کوشش، جوامع خود را صنعتى کنند، از مهمترین عوامل پیشرفت اقتصادى نظام سرمایهدارى بوده است. همین بینش است که جمعآورى مال و ثروت را مکروه ندانسته، صرفهجویى و امساک را همواره مىستاید (همان).
از نظر تودارو نیز برخى ارزشهاى فرهنگى، سببساز و عامل توسعه اقتصادى هستند. وى احساس شخصیت کردن، عزّت نفس داشتن و آلت دست دیگران قرار نگرفتن را از ارزشهاى اساسى توسعه مىداند و معتقد است:
تمام جوامع نیز به دنبال نوعى اعتماد به نفس مىباشند؛ اگرچه ممکن است به طور صحیح آنرا شخصیت، مقام، احترام، افتخار و استقلال بنامند (تودارو، همان: ص 136).
از نظر دکتر حسین عظیمى که از نظریهپردازان توسعه در داخل کشور به شمار مىرود، باورهاى مناسب فرهنگى عمده و اساسى لازم براى فرایند توسعه اقتصادى، بهشرح ذیل است (عظیمى، همان: ص 183).
ویژگى اوّل: حاکمیت نگرش علمى بر باورهاى فرهنگى جامعه، یعنى انسانها باید به مجموعه فرهنگى خود این تفکّر را اضافه کرده باشند که هر حادثهاى، علّت یا عللى دارد؛ هر علّت و یا هر گروه از علّتها، قابل کشف است و کشف آنها باید به روش علمى صورت پذیرد. ویژگى دوم: باور فرهنگى به برابرى انسانها هم جزئى از همین فرهنگ خواهد بود. بر طبق مطالعات علمى، هیچ مبنا و نگرشى براى ردهبندى نژادى انسانها و نابرابر دانستن آنها وجود ندارد. ویژگى سوم: اعتقاد به لزوم رعایت حقوق دیگران است؛ چرا که اگر به واقع و در عمق باور فرهنگى به برابرى انسانها معتقد شدیم، آنوقت خود بهخود بر این باور خواهیم بود که سایر مردم هم داراى همان حقوقى هستند که براى خودمان قائلیم. چهارمین ویژگى: لزوم نظمپذیرى جمعى است. انسان در تعامل با سایر افراد جامعه قرار داشته و هر گونه رفتار وى مىتواند موجب تأثیر متقابل باشد؛ بنابراین لازم است تا بر مبناى توافق جمعى، به فعّالیتهاى اجتماعى بپردازد و از قانون جمع پیروى نماید. پنجمین ویژگى: آزادى سیاسى است. بر این اساس، باید پذیرفت که دولتهاى سلطهخواه، دولتهاى قبل از انقلاب صنعتى بودهاند. چنین دولتهایى در جوامعى حکومت مىکردند که متّکى بر ردهبندى انسانها بوده است؛ ولى زمانى که انسانها برابر شدند، دولت دیگر نمىتواند دولت تحکّم و زور و ظلم باشد. به عبارت دیگر، اعتقاد به برابرى انسانها و خفقان سیاسى، با یکدیگر سازکار و همخوان نبوده و بلکه متضاد یکدیگرند. ششمین ویژگى: لزوم توجّه معقول به دنیا و مسائل مادّى مربوط به آن و دورى از ریاضت و زهد نامعقول [است]. مردم در کنار اعتقاد به مسائل کیفى، باید به دنبال دنیا هم باشند. هیچ کس نباید فقر و محرومیت و به اصطلاح «چشمپوشیدن» از دنیا را عزیز و گرامى بشمارد. بهطور کلّى و در مجموع مىتوان مجموعه عوامل و ویژگىهاى مطرح شده توسّط عُلماى علوم اجتماعى و اقتصادى را بهشرح زیر مطرح نمود (همان: ص 41):
1. نگرش علمى؛
2. توجّه به دنیا؛
3. اسطورهزدایى از عالم؛
4. اعتقاد به آزادى سیاسى؛
5. لزوم نظمپذیرى جمعى؛
6. تدبیر عقلایى امور معیشت؛
7. اعتقاد به برابرى انسانها؛
8. حرمت نهادن به علم و عالمان طبیعت؛
9. طمع و تکاثر ورزیدن در بهرهجویى از طبیعت؛
10. مشارکت بخشیدن عموم مردم در عموم امور؛
11. گریختن ازعالم درون، و روى آوردن به عالم بیرون؛
12. تقدّسزدایى از فکر و محرم دانستن همه کس در کشف رازهاى هستى؛
13. احساس توانایى مسئولین و مردم در نیل به اهداف توسعه؛
14. وحدت فرهنگى؛
15. قانونگرایى؛
16. توجّه به فرهنگ کار؛
17. تجربهگرایى؛
18. شکگرایى؛
19. فردگرایى؛
20. تحوّلگرایى؛
21. علمگرایى؛
22. تولیدگرایى؛
23. عقلگرایى؛
24. باور به پویایى؛
25. مشارکت زنان؛
26. تقویت روحیه مالاندوزى؛
27. مصرفگرایى؛
علاوه بر موارد فوق مىتوان عوامل دیگرى نظیر اجماع نظر نخبگان، هویت مستحکم، آرامش سیاسى، نظام آموزشى پویا و تفکّر استقرایى را نام برد که بهعنوان مخرج مشترک توسعهیافتگى، قابل طرح مىباشند (سریعالقلم، 1371: ص 50).
تمام شاخصهاى نامبرده حول محور انسان و عملکرد او متمرکز مىشوند، جدا از اینکه کدامیک از آنها از منظر توسعه دینى، غیرقابل پذیرشند. نکته مهم در این حقیقت نهفته است که بدون تغییر در باورها و بینشها، آرزوها و تصوّرات انسانى، رسیدن به نتایج مطلوب (خواه مادّى و خواه معنوى) سرابى بیش نیست. تجربه تاریخى کشورهاى صنعتى شده امروز نیز همین ادّعا را تأیید مىکند.
ابتدا اندیشمندانى مانند گالیله، کپرنیک و نیوتن، انقلابى در بینش انسان نسبت به محیط اطرافش پدید آوردند و در دوران رنسانس، احترام و پشتیبانى از دانشمندان به صورت یک ارزش عام و پذیرفته شده درآمد. مفید واقع شدن علوم در بهبود زندگى، پیشرفت فنآورىهاى تولید و وضع رفاهى مردم، اشتیاق و تقاضاى روزافزون براى توسعه علوم را سبب شد. سازمانهاى تحقیقاتى و دانشگاهى نهادینه شدند و ابتکار عمل دولتها در ایجاد ارتباط، استمرار و پیوستگى بین تحقیقات و فنون تولید، مهمترین دستاورد جهان توسعه یافته کنونى به حساب مىآید (متوسّلى، 1373: ص 15).
تأثیر آموزههاى دینى بر توسعه اقتصادى
برخلاف تصوّرات القاءشده طىّ دهههاى اخیر مبنى بر آثار نامطلوب دین بر روند رشد و توسعه و حتّى ایجاد مانع در این مسیر، باید گفت که «توسعهیافتگى، اصول ثابتى هستند که نخبگان و یا عموم مردم علاقهمند به توسعه نمىتوانند با اینها سلیقهاى برخورد کنند. شما اگر مىخواهید پیشرفت کنید، این پیشرفت نظم درونى مىخواهد؛ به همین دلیل است که توسعه یافتگى به معناى تمدّنسازى ضرورتا یک جامعه را به طرف سکولاریسم نمىبرد و صنعتى شدن، ضرورتا یک جامعه را بىدین نمىکند» (سریعالقلم، همان: ص 51). آنچه تجربه تاریخى کشورهاى توسعه یافته امروزى نشان مىدهد، تأثیر عوامل و آثار دینى در این زمینه است. ابتدا تحوّلى بنیانى در چگونگى نگرش انسانها به جهان اطراف وى پدید آمد؛ سپس با استفاده از ابزار مؤثر و قدرتمند مذهب به تربیت انسانهاى دانشمند و آگاه به جایگاه تاریخى خود، اقدام شد.
این موضوع از دیدگاه افرادى نظیر دکتر حسین عظیمى با عنوان «دوران زایش تاریخى» (کتاب توسعه، 1371: ص 57) مطرح مىشود که سرانجام به تولّدى دوباره مىانجامد یا از دیدگاه افرادى نظیر ماکس وبر، دریافتهاى دینى عملاً از عناصر تعیینکننده رفتارهاى اقتصادىاند و در نتیجه، یکى از علل دگرگونىهاى اقتصادى جوامع به شمار مىروند (ریموند، به نقل از متوسّلى، 1374: ص 54).
رشد سرمایهدارى و تغییرات ملازم با آن، ناشى از فردگرایى و خودخواهى اقتصادى افراد نیست؛ بلکه باید آن را نتیجه جهتگیرى روانشناختى جدیدى دانست که الاهیات کالوین آن را بهوجود آورده است. در الاهیات کالوین، آنچه که انسان انجام مىدهد، خدمتگزارى یا نگهبانى از اموال خدا بر روى زمین است و اراده الاهى بر آن است که مردم باید در نهایت جدّیت و نظم و ترتیب، خدمتگزارى خود را به انجام برسانند. هیچ فردى نباید در اموال خدا اسراف کند و [یا [آن را تلف نماید. ولخرجى و فخرفروشى با استفاده از نعمتهاى خداوند، گناه محسوب شده و صرفهجویى، پشتکار، راستگویى و موفقیت در انجام وظایف شغلى، از نشانههاى تقرّب به خداوند است (وبر، 1371: ص 2).
به نظر وبر، این آموزههاى دینى، میان مؤمنان شورى برانگیخت که سرانجام توانست به رشد سرمایهدارى کمک شایانى کند.
عناصر دینى نظیر قداست کار، امساک، پشتکار، هوشیارى و دوراندیشى همراه با خصلتهایى نظیر ثروتجویى، نفى جادو و ترغیب به عقاید خردگرایانه و نفى لذّتهاى دنیایى و هوسبازى اسرافآمیز، فضایى را پدید آورد که در آن، روند رشد اقتصادى بهشدّت احساس شد.
در ژاپن نیز این اتفّاق به شکلى دیگر رخ داد. ابتدا و طىّ دو قرن (هفده و هیجده میلادى) که به «دوره توکوگاوا» معروف است، درهاى این کشور بر روى دنیاى خارج بسته، (این سرزمین در محاصره دریا قرار داشته، فاقد مرزهاى زمینى است) و هر گونه ارتباطى با خارج ممنوع شد.
آیین مذاهب بومى نظیر شینتو و مذاهب وارداتى نظیر بودا و کنفوسیوس به نحو ماهرانهاى در هم تلفیق و آنگاه آداب و رسومى جدید طبق نیازهاى جامعه شکل گرفت. بدینترتیب، آیین شینتو، امپراتور را در جایگاه خدا مورد توجّه قرار داد. آیین بودیسم بر سلسله مراتب سیاسى تأکید کرد و از طرف دیگر، آیین کنفوسیوسى تأثیر بسیارى بر عقلگرایى سیاسى بر جاى گذاشت (متوسّلى، 1374: ص 83).
در طول این دوره (توکوگاوا) شخصیت فردى از طریق ایجاد سنّتهاى خانوادگى شکل گرفت و فرزندان در داخل خانواده به حفظ ارزشها متعهّد شدند.
بافت اقتصادى جامعه، متأثّر از تعلّقات شخصیتى افراد به خانواده، بهصورت جدیدى تحوّل یافت. سخت کوشى و وجدانکارى همراه با قناعت و بردبارى بهصورت ویژگى جدید در عمق فرهنگ مردم نفوذ کرد؛ بهطورىکه بعد یکى از اصول مسلّم و شاخص ژاپنىها جهت قطع وابستگى و مقاومت در برابر فرهنگ وارداتى غرب شد.
سیاست انزواطلبى دوره توکوگاوا در مقایسه با کشورهاى غربى که دایره شوم و بسته خرافات سنّتى را شکسته و گامهاى نخستین در راه پیشرفت سریع داخلى و خارجى را برداشته بودند، شکست و عقبماندگى بهشمار مىآمد؛ ولى در مقایسه با کشورهاى در حال توسعه که قربانى تجاوزگرىها و استعمار مستقیم و غیرمستقیم غرب شدند، کامیابى به شمار مىرفت و در حقیقت، ملّت ژاپن در پرتو این سیاست، فرصتى یافت تا اتحّاد و انسجام یابد و ارزشهاى اخلاقى، سنّتى و فرهنگى خویش را ابقا کند (همان: ص 11).
حاصل تمام این تحوّلات دینى و فرهنگى، فراهمشدن زمینه و بستر مناسب براى شکوفایى اقتصادى در عصر مسیحى (1868 ـ 1912) بود.
اسلام نیز در جایگاه دین جامع که تمام دستورهاى آن براى تأمین سعادت دنیا و آخرت انسانها آمده، با مباحث توسعهاى قابل تطبیق است. قرآن به موضوع سرمنشأ تحوّلات همه جانبه از جمله تحوّل اقتصادى اشاره مىکند که «ما سرنوشت هیچ قومى را تغییر ندادیم، مگر اینکه خودشان حالات روحى خود را دگرگون سازند».
در تفسیر این آیه شریفه، مرحوم علاّمه طباطبایى مىفرماید:
از این رو نعمتها و موهبت عالى که خداوند به انسان مىدهد، مربوط به حالات نفسانى خود انسان مىباشد که اگر آن حالات، موافق با فطرتش جریان یافت، آن نعمتها هم جریان خواهد یافت (طباطبایى، به نقل از نظرپور، 1378: ص 76)؛
بنابراین، جامعهاى دگرگون خواهد شد و به توسعه دست خواهد یافت که با معیارهاى ارزشى آن سازگار باشد و همان ارزشها، منشأ تحوّلات روحى جامعه خواهد شد تا جامعه به مسیر مطلوب رهنمون شود.
در این بخش به برخى از آنچه پیشتر عوامل مساعد توسعه نامبرده شد، اشاره مىشود:
1. جایگاه علم و الزام به یادگیرى علوم گوناگون: صریحترین و مهمترین آیهاى که در این خصوص نازل شده، به سوره مجادله، آیه یازدهم مربوط مىشود:
خداوند، مقام اهل ایمان و دانشمندان را رفعت مىبخشد.
جمله معروف پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم در خصوص علم آموزى مسلمانان هر چند با تحمّل مشقّت و مرارتهاى سفر به مناطق دورى نظیر چین یا طلب علم بهصورت فریضه واجب نزد کلیه مسلمانان (مجلسى، 1362: ج 1، ص 197)، و سفارشها و تأکیدهاى بسیارى که در این زمینه از پیامبر عظیمالشّأن اسلام صلىاللهعلیهوآلهوسلم و امامان علیهمالسلام نقل شده، مؤیّد این موضوع است که علمآموزى یکى از عوامل مؤثّر در جهت رفع نادانى و ایجاد فضاى علمى است و سبب بهرهمندى مسلمانان از نتایج آن مىشود. جالب اینکه هنگام اوجگیرى علوم گوناگون در سرزمینهاى اسلامى و گسترش آن بین مسلمانان، جوامع دیگر از جمله غرب، در جهالت بهسر مىبرده و وجود مراکز علمى نظیر کتابخانهها با انبوه کتابها و مراکز آموزشى فقط مشخّصه کشورهاى اسلامى بوده است؛ به همین سبب، اروپا هنگام بیدارى با پى بردن به مخازن غنى علوم مختلف در شرق و کشورهاى اسلامى و در طول جنگهاى صلیبى، از آن به طور کامل استفاده کرد؛ بنابراین، نه تنها هیچ مخالفتى از ناحیه اسلام براى کسب دانش وجود ندارد، بلکه بر عکس تأکیدهاى بسیارى در این زمینه اعمّ از آیات قرآنى، احادیث نقل شده از طرف پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم و امامان معصوم علیهمالسلام و بزرگان دین، وجود دارد.
در خاتمه این بحث، جملهاى از معمار بزرگ انقلاب اسلامى حضرت امامخمینى قدسسره در خصوص اهمّیت دانش و ضرورت یادگیرى آن، نقل مىکنیم:
آیات قرآن کریم، آنقدر راجع به علم و راجع به دانش سفارش فرموده است که شاید در کتب دیگر نباشد (امامخمینى، ج 14، ص 232). اساسا اسلام نه تنها جلو رشد علمى و فکرى بشر را نمىگیرد، بلکه خود، زمینههاى این حرکت را آمادهتر مىکند و به این حرکت جهت انسانى و الاهى مىدهد. تکامل علمى و فرهنگى بشر، بعد از ظهور اسلام، محقّقین تاریخ را خیره ساخته است (همان: ج 4، ص 188).
2. تفکّر و تعقّل در امور و پذیرفتن هر چیزى بر اساس نگرش عملى و با ادلّه و شواهد متقن و مطمئن، از جمله دیگر ویژگى هایى است که در اسلام بسیار بر آن تأکید شده است؛ بهطور نمونه، آیه سىوششم سوره اسراء، خطاب به مسلمانان مىفرماید:
از چیزى که به درستى آن آگاهى ندارید، پیروى مکنید.
ضمن اینکه پیروى از گمان نیز براى رسیدن به حقیقت و درستى را کافى ندانسته، در سورههاى مبارکه یونس و النجم آیات 28 و 36 به این موضوع اشاره مىکند. آیات متعدّدى در قرآن کریم به موضوع تفکّر اشاره دارند؛ نظیر سوره مبارکه نحل و رعد آیات 4 و 11 که در آن به کسانى که در نشانههاى خداوند تفکّر مىکنند، بشارت مىدهد. نتیجه اینکه در اسلام نه تنها با تعقّل در امور گوناگون به وسیله تمام افراد جامعه، مخالفتى نشده، بلکه بسیار تأکید و سفارش شده تا با نگرش صحیح و علمى و التزام عملى بدان در مواجهه با مشکلات از آن استفاده، و به رفع مشکلات اقدام کنند.
3. تأکید بر کار و تلاش از جمله سفارشهایى است که در اسلام بسیار بدان توجّه شده. در روایات و احادیث بىشمارى از بزرگان دین به کار و کوشش و عدم تنبلى و تنپرورى سفارش و کارکردن نوعى عبادت شمرده شده و کسى که در پى کسب روزى حلال مىکوشد، مجاهد در راه خدا، معرّفى شده است؛ یعنى بالاترین درجهاى که مخصوص جهادگران در راه خدا است.
به نظر مىرسد که فلسفه این همه تأکید براى انجام کار و دورى از تنبلى بهوسیله مسلمانان در این نکته نهفته است تا عزّت و شخصیت مسلمان به علّت بیکارى و در نتیجه نیاز به دیگران، خدشهدار نشود و همواره جامعه اسلامى از دیگران بىنیاز باشد. در واقع آنچه بهصورت یکى از عوامل مساعد توسعه در بحث پیشین بدان اشاره شد، در فرهنگ دینى مسلمانان عبادت تلقّى مىشود؛ به همین سبب مىتوان گفت: با این دیدگاه، افزون بر پذیرفتن مسؤولیتهاى گوناگون در اجتماع بهوسیله افراد آن جامعه، تلاش دوچندانى هم صورت مىگیرد تا این عبادت (کار) به بهترین نحو به انجام رسد و نتیجه رضایتبخشى هم بهدنبال داشته باشد. این موضوع باعث مىشود تا حدّاکثر تلاش براى کسب بالاترین کارایى بهوسیله افراد به عمل آید. تا کار و تلاش قداست نداشته باشد و نزد افکار عمومى حلاوت و دستمزد و سود حاصل از عرق جبین تقدس نیابد، کارکردها به سوى زد و بندهاى پیدا و پنهان گرایش مىیابد و ثروت جویى صرفا ابزارى جهت اثبات اشرافیت و تفاخر و مباهات طبقهاى خاص مىشود و در نتیجه، ثروت ملّى نزد عدّهاى خاص دست به دست خواهد شد و امکان مشارکت عمومى را در همراهى با طرحى ملّى ناکام مىگذارد.
4. توجّه به دنیا (دنیاگرایى) نیز از جمله عواملى است که در بحث توسعه، یکى از عوامل مؤثّر و مساعد براى توسعه تلقّى مىشود. این خصلت اگر بهدرستى تبیین نشود، آنگاه سبب گمراهى و انحراف خواهد بود. هر گونه مذموم دانستن مواهب الاهى به معناى محروم کردن بندگان خدا از آنها است و از طرف دیگر، توجّه صرف به مادّیات و ظواهر فریبنده دنیا باعث خسران است؛ پس چه باید کرد، و مرز بین این دو کدام است؟ انسان تا چه حدّى مجاز است به مواهب الاهى دست یابد؟ در حالىکه در قرآن، دنیا، با صفاتى نظیر لهو و لعب، متاع قلیل، متاع غرور، تکاثر و تفاخر معرّفى شده (حدید (57): 20؛ انعام (6): 32) که باعث گمراهى است، در برخى مواقع، با صفاتى نظیر فضل الاهى، خیر، رحمت، حسنه (جمعه (62): 10؛ توبه (9): 11؛ بقره (2): 169؛ اعراف (7): آیه 32؛ نمل (16): 114؛ مائده (5): 87) معرّفى شده که مورد تکریم قرار گرفته است.
براى تحلیل این دوگانگى باید گفت که هر گونه دلبستگى و علاقه به ظواهر دنیایى مورد نکوهش است؛ زیرا متاع دنیا در مقایسه با عالم آخرت ا ندک است (توبه (9): 38)؛ امّا در واقع با استفاده از مواهب دنیایى، توشه گرفتن براى آخرت امرى پسندیده و مورد احترام است. در این صورت به دنبال دنیا رفتن و جمعآورى مال، نه تنها مانعى ندارد، بلکه لازم و ضرور نیز هست؛ بنابراین، هر گونه تلاش براى کسب مال دنیا براى ادامه حیات در جهت تعبّد و بندگى خدا و خدمت به خلق خدا سبب جلب رضاى خدا است؛ امّا هر گونه حرص و طمع و خصلتهاى غیرانسانى که باعث غفلت آدمى از اهداف الاهى خلقت و دل بستن به دنیا شود، مطرود و منفور است.
از مجموع بحثهاى به عمل آمده، این نتایج بهدست مىآید.
یک. دنیاخواهى اگر هدف مطلق و نهایى باشد، مردود است و از نظر اسلام، ثروت، مایه امتیاز و برترى نیست.
دو. دل بستن به دارایى، منشأ بسیارى از مفاسد فردى و بىعدالتىهاى اجتماعى است.
سه. اگر ثروت، وسیلهاى براى اداى وظیفه وانجام کارهاى خیر و باارزش در نظر گرفته شود، نه تنها کسب آن مشروع، بلکه کارى مقدّس و از عبادات است و سبب تکامل معنوى فرد مىشود.
چهار. ثروت مىتواند وسیلهاى براى رفاه فرد و جامعه و برقرارى عدالت اجتماعى باشد؛ بنابراین اگر استفاده از آن سبب مفسدهاى براى فرد نباشد، مشروع و قابل ستایش است.
پنج. اسلام، اصل سودطلبى را خصلت ذاتى و محرّک انسان در کارها مىداند؛ ولى مصداق سود را به سود در دنیا و آخرت، و لذّتها را به لذایذ مادّى و لذّتهاى معنوى گسترش داده، و از این راه، تضاد بین منافع فرد و اجتماع را که مشکل بزرگ جوامع سرمایهدارى و سوسیالیستى شمرده مىشود، حل کرده است (دفتر همکارى حوزه و دانشگاه، 1371، ص 75 ـ 77).
مرز بین مکاتب مادّى و نظام اقتصادى اسلام در هدف بودن دنیاطلبى و مواهب مادّى در قرائت این نوع مکاتب است و این نکتهاى است که در فرضیه تحقیق نیز بدان اشاره شد. اگر هدفگذارى در جهت رسیدن به رفاه مطلق عادى باشد، آنگاه مسیر جدا مىشود و نمىتوان به نقاط اشتراکى دست یافت؛ زیرا سرانجام سبب سلطه سرمایه بر سرنوشت اجتماع انسانى مىشود و با پیدایش طبقات مرفه، روحیات اشرافىگرى حاکم و محصولى که سرانجام از این نظام بهدست مىآید، نارس خواهد بود و به گسترش بیمارىهاى گوناگون مىانجامد، و حتّى رفاه مادّى و آسایش و لذّت دنیایى که هدف اصلى بود نیز محقّق نمىشود و این نکته مهمّى است که مورد غفلت قرار گرفته؛ در حالىکه نظام اقتصادى اسلام بهدرستى بر این نکته واقف است و طرّاح آن که ذات اقدس باریتعالى است با توجّه به گوناگونى نیازهاى انسانى اعمّ از نیازهاى مادّى و معنوى، بهگونهاى طرّاحى کرده که محصول آن اوّلاً باعث کسب توفیقات دنیایى و در ثانى سعادت آخرتى شود.(4)
برخى نیز با طرح نادرست مفهوم زهد و رهبانیت در اسلام، هر گونه توجّهى را به دنیا محکوم مىکنند و شرط برخوردارى از نعمتهاى خداوند در سراى جاوید را گوشهگیرى و ترک دنیاى فانى مىپندارند؛ در حالىکه پذیرفتن این گونه نگرش باعث مىشود تا هر آنچه در خصوص استفاده از مواهب دنیایى پیشتر اشاره شد، منتفى شود.
على علیهالسلام در معناى زهد مىفرماید:
زهد در دنیا عبارت است از کوتاهآمدن آرزو، شکر هر نعمت، پرهیز از هر چیزى که خداوند حرام فرموده است (نهجالبلاغه، خطبه 79).
امام صادق علیهالسلام در این زمینه مىفرماید:
زهد در دنیا به ضایع کردن مال و حرام شمردن حلال نیست؛ بلکه زهد در دنیا به این است که اعتماد و اطمینان تو به آنچه در دست دارى، بیشتر از اعتمادت به آنچه در دست خداى عزوجل است نباشد (مجلسى، همان: ج 8، ص 310).
ضمن اینکه پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم نیز مىفرماید:
خداوند تبارک و تعالى، ترک دنیا و دیرنشینى را در دین من قرار نداده است. همانا رهبانیت امّت من جهاد در راه خدا است (مجلسى، همان: ج 70، ص 115).
از مجموع متون دینى چنین استنباط مىشود که جنبه روحى زهد، اصالت دارد و نه جنبه عملى آن؛ یعنى زهد دلبسته نبودن به دنیا است، نه عدم بهرهمندى مادّى از نعمتهاى الاهى (موسایى، همان: ص 59)؛ بنابراین باید گفت: هر گونه تعلّق داشتن به ظواهر فریبنده دنیا سبب مىشود تا انسان در وهله نخست خود را و در مراحل بعد، صاحب و مالک اصلى و بخشنده مواهب دنیایى را فراموش کند ودر آن صورت نه تنها از دستیابى به سعادت و خوشبختى حقیقى محروم شود، بلکه حتّى پس از رسیدن به رفاه مادّى و لذّتهاى دنیایى، احساس خلا و کمبود کند و در پى یافتن گمشدهاش باشد. این موضوع حلقه مفقوده جهان مادّى محض است که به رغم پذیرش آن بهوسیله طرّاحان اوّلیه نظام سرمایهدارى حاکم، پیروان و ادامهدهندگان بعدى از درک آن غافل شده و بشر را به سوى پرتگاه ابتذال کشاندهاند.
اسلام، انسان را از اسیرشدن در گرداب مادّیات برحذر داشته، از گرفتار شدن به صفاتى چون حرص، بخل و طمع ممانعت کرده، با خشکاندن ریشه مادّهپرستى، انسان را از میان انواع آزمایشهاى الاهى، سالم نگاه مىدارد.
5. دیگر عوامل و متغیّرهاى تأثیرگذار و مساعد براى توسعه نظیر آزادى اندیشه و اعتقاد به برابرى حقوق انسانها، نظم و انضباط و قانونگرایى، با دستورهاى شرع مقدّس قابل تطبیق است و مىتوان شواهد محکم و مستدلّى را بیان کرد که مشخّصکننده تأکید اسلام به رعایت حقوق یکدیگر و عدم ارحجیت نژادى، قومى و سایر برترىها باشد (حجرات (49): 13).
در تفسیر این آیه (سیزدهم سوره مبارکه حجرات) سه قول را مفسّران بیان کردهاند که هر سه، بیانگر این معنا است که این آیه هنگامى نازل شده که پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم غلام سیاهپوست مسلمانى را مانند سایر مسلمانان و بدون هیچ تبعیضى تکریم کرده و همان حقوقى را که براى مسلمانان دیگر رعایت مىکرده، براى او قائل شده است و به این سبب، مورد اعتراض دیگران واقع شده و بدینسبب براى نفى هر گونه تفاخر و فخرفروشى، این آیه نازل شده است (موسایى، همان: ص 86).
قرآن کریم در آیه مذکور با الغاى فخرفروشى و امتیازطلبى ناشى از برترىهاى قومى، نژادى، به مبارزه با تفکّرات جاهلیت برخاست و با مردود دانستن معیارهاى نادرست به تبیین ملاکهایى پرداخت که از علم و تقوا ناشى است.
آزادى اندیشه در اسلام چنان اهمّیتى داشته است که بعضى از موّرخان یکى از علل گرایش به اسلام و گسترش روزافزون آن درصدر اسلام و قرنهاى بعدى را همین مسأله مىدانند:
آزادى فعّالیتهاى عقلانى فکرى در سزمینهاى اسلامى به قدرى وسیع بود که حتّى اندیشمندان غیرمسلمان در خارج از سرزمینهاى اسلامى ترجیح مىدادند که به مناطق تحت حکومت و حمایت مسلمانان کوچ کنند تا بدینوسیله از آزادىهاى عقلانى در آنجا بهره گیرند. بسیارى از این متفکّرین نیز از آن جهت به مناطق تحت حکومت مسلمانان مهاجرت نمودند تا از خفقان در کشورهاى غیرمسلمان خود، رهایى یابند. این جریان، بیانگر این حقیقت است که متفکّرین، بهطور کلّى در سرزمینهاى اسلامى، احساس آرامش، آسایش و آزادى بیشترى مىنمودند. یهودیان اسپانیایى در پایان قرن پانزده میلادى در گروههاى بزرگ براى فرار از زور و شکنجه حکومت مسیحى آنجا، به مناطق تحت امپراتورى ترکیه عثمانى پناه بردند. بسیارى از مسیحیان ساکن مناطق غیراسلامى با اشتیاق، تبعیت فرمانروایان مسلمان را مىپذیرفتند. بسیارى آرزو داشتند تا از آزادىهایى که مسلمانان از آن برخوردار بوده، بهرهمند شوند و در محیط سالم و آزاد اسلامى زندگى کنند (عزتى، به نقل از موسایى، همان: ص 79).
در خصوص رعایت نظم و انضباط مىتوان به الگوى مجسّم معاصر، یعنى زندگى امامخمینى قدسسره ، اشاره کرد که با تأسّى از قرآن کریم و زندگى معصومان علیهمالسلام و پندهاى عبرتآموز نهجالبلاغه، در جایگاه رهبر دینى مورد استناد قرار گرفته و شاهد بر این ادّعا است که زندگى دینى، همراه با انضباطپذیرى و توأم با مسؤولیت است.
شرع مقدّس، با محترم شمردن ویژگىهایى نظیر پشتکار و جدیّت در کارها، راستگویى و درستکارى در کردار، دور اندیشى، عزّت نفس و بىنیازى از دیگران، امساک، قناعت و صرفهجویى در مصرف، داشتن توکل و رعایت اعتدال در امور و همینطور با مذمّت خصلتهایى نظیر اسراف و تبذیر، تنپرورى و بیکارى، حرص و طمع، تجمّلگرایى و اشرافیگرى، پیشرفتى را براى جامعه انسانى مورد توجّه قرار مىدهد که از طرفى سبب ارتقاى سطح آسایش مىشود و از طرف دیگر، انسان را آماده پذیرفتن نقش و جایگاه بلند و رفیع، خلیفةالاهى و جانشین خداوند بر روى زمین مىکند. بدیهى است که نظامهاى مادّى موجود نیز با هدفگذارى رفاه مطلق و حدّاکثر مطلوبیت از امکانات موجود، از ابزارها و عوامل مؤثّر براى رشد استفاده کرده، توفیق مادّى را براى بشر به ارمغان آوردهاند؛ امّا بهواسطه عدم توجّه به نیازهاى روحى و معنوى بشر به محصول منحط و مبتذلى دست یافتهاند که سرانجام به نابودى بشر و محیطى که در آن زیست مىکند، خواهد انجامید.
الزامها و ضرورتها
بهرغم وجود عوامل و ابزارهاى مورد نیاز و مساعد براى توسعه از طریق توسّل به فرهنگ و تمدّن اسلامى، خلا عدم توفیق براى کشورهاى اسلامى و از جمله ایران وجود داشته و تاکنون هیچیک از کشورهاى مسلمان نتوانسته است با اتکّا به آن به رشد و توسعه همه جانبه دست یابد. این مشکل از کجا ناشى شده و چرا هیچ کشورى تاکنون نتوانسته از این طریق توفیقى کسب کند؟ آیا در جوهر و ذات فرهنگ اسلامى مشکلى وجود دارد که مانع از این توفیق مىشود یا اینکه اساسا کشورهاى مسلمان نتوانستهاند، جوهره واقعى فرهنگ اسلامى را درک کنند؟
براى پاسخ به این گونه ابهامها، و بهطور اختصار مىتوان به الزامها و ضرورتهایى اشاره کرد که مىتواند تا حدودى پاسخگوى سؤالات پیشین باشد.
همانگونه که در بخش مربوط به تأثیر آموزههاى دینى بر توسعه اقتصادى اشاره شد، هیچ تحوّلى صورت نمىگیرد، مگر ابتدا، چگونگى نگرش و نوع تفکّر انسان به دنیاى اطرافش دچار تغییر شود. تا انسان صحیح تربیت نشود و در فضا و محیط فرهنگى و تفکّر عمیق قرار نگیرد، نباید انتظار داشته باشیم که آن شخص پس از مدّتى به انسان صاحب عقل و منطق و اهل تمییز و تشخیص تبدیل شود. بیشترین سرمایهگذارى باید صرف تربیت انسانهایى شود که بار مسؤولیت سنگین اداره کشور را بر عهده بگیرند. در این میان، شناسایى نخبگان و اشخاص هوشمند اهمّیت ویژهاى دارد. این اتفّاق نیز در گرو بهکارگیرى ابزارهاى مورد نیاز از طریق اثرگذارى آن بر آرا و عقاید و آنگاه رفتارها و هنجارهاى جامعه است.
این ابزارها مىتوانند نهادهاى گوناگونى باشند. از نهاد کوچک خانواده گرفته تا نهادهاى بزرگترى نظیر مراکز تعلیم و تربیت و تقویت باورهاى دینى بهطور عام، و متغیّرهاى تأثیرگذار در جهت رشد و توسعه بهطور خاص از طریق بهکارگیرى وسایل ارتباط جمعى و دیگر مراکز نظیر منابر وعظ در مساجد و تریبونهاى جمعه و جماعات مىتوانند نقش مهمّى در جهتگیرى نهاد خانواده بر عهده گیرند.
از آنجا که ذهن انسان از سنین کودکى بیشتر آماده دریافت مطالب و آماده شکلگیرى شخصیت او است، نظام آموزشى مىتواند نقش برجستهاى در انتقال «جوهر تفکّر توسعهاى» را برعهده بگیرد. حسّ برابرى انسانها در مقابل خداوند، آزادى و آزاداندیشى، پذیرفتن پدیدههاى موجود در عالم هستى از طریق عقل، دمیدن روحیه امید به آینده میان نسل جدید، تقویت روحیه خودباورى و از دست ندادن فرصتها و موقعیتها و جسارت فکرى شناسایى استعدادهاى خاص و پرورش آنان، از جمله مسائلى است که مىتوان اجراى آن را از سطح پیش دبستانى تا عالىترین مقاطع دانشگاهى دنبال کرد.
شاید مناسب باشد براى توضیح اهمّیت این مطالب، گریزى به سخنان گهربار بنیانگذار جمهورى اسلامى ایران زده و از نگاه آن بزرگوار، براى حسن ختام این بحث استفاده شود:
مسأله فرهنگ و آموزش و پرورش در رأس مسائل کشور است. اگر مشکلات فرهنگى و آموزشى به صورتى که مصالح کشور اقتضا مىکند، حل شود، دیگر مسائل به آسانى حل مىگردد (امامخمینى، ج 15، ص 192). با علم است که انسان مىتواند تأمین سعادت دنیا و آخرت را بکند. با آموزش است که انسان مىتواند تربیت کند جوان ما را. اگر کشور ما علم را بیاموزد؛ ادب را بیاموزد؛ جهتیابى علم و عمل را بیاموزد، [آنگاه] هیچ قدرتى نمىتواند بر او حکومت کند (همان: ج 13، ص 230). نقش دانشگاه در هر کشورى ساختن انسان است. ممکن است از دانشگاه انسانى خارج شود که یک کشور را نجات بدهد. مقدّرات هر کشورى به دست دانشگاه و آنهایىکه از دانشگاه بیرون مىآیند هست (همان).
بهرغم روشن بودن اهمّیت مسأله نزد تصمیمگیرندگان اقتصادى جامعه، متأسفانه و بنا به عللى نظیر ناکارایى سیستم تخصیص منابع از جمله ضعف نظام بودجهریزى باعث شده است تا فرایند آموزشى کشور، دچار نقصان شود و نتواند بازده مورد انتظار جامعه مستعد براى توسعه را فراهم سازد.
نتیجهگیرى
آیا فرهنگ بهطورعام و فرهنگ دینى بهطور خاص عامل رشد اقتصادى است؟ در پاسخ باید گفت که لازمه هر گونه توسعهاى، دگرگونى در فرهنگ و باور هر جامعه است. براى تحقّق این امر نباید نقش انسان را نادیده انگاشت؛ چون انسان ضامن توسعه و در عین حال غایت آن است؛ یعنى هم نیروى محرّکه و هم هدف غایى آن به شمار مىرود.
حال اگر پذیرفتیم که آنچه در توسعه اقتصادى مهم است، بارور ساختن سرمایه انسانى است، در این صورت، پیش شرط توسعه، داشتن انسانى توانمند، عالم، خلاّق، مبتکر، منظّم، پویا، جسور، عاقل، مدبّر، قانونگرا، باوجدان کار بالا، معتقد به حقوق برابر، انتقادپذیر، امیدوار به آینده، مسؤولیتپذیر، تحوّل گرا، مشارکت گرا، آزاد اندیش، مال اندوز، دوراندیش، جستوجوگر، با اعتماد به نفس بالا است.
مفاهیم پیشین در چارچوب قوانین ودستورهاى دینى و از جمله دین مبین اسلام قابل طرح است؛ اینکه با سفارشها و تجویزهاى ارزشى سازگار با روند توسعه، نظیر داشتن روحیه درستکارى و راستگویى، وجدان کار، و قناعت و صرفهجویى در مصرف، توکّل داشتن به ذات اقدس الاهى، عزّت نفس و عدم اتکّا به دیگران، خیرخواهى و اعتدال در امور، به تصحیح برخى مفاهیم مورد استفاده در توسعه نظامهاى مادّى نظیر مادیت محض و رفاه مطلق پرداخته، با ارائه راهکار، اهداف مادّى را صرفا به منظور هدف متعالىترى پذیرفته، با ردّ سرمایه محورى و با پذیرش «انسان محورى» هر گونه رشد و توسعهاى را در خدمت به انسان جهت دستیابى به کمالات الاهى تأیید و تشویق مىکند.
فهرست منابع
1. امام خمینى، صحیفه نور، (مجموعه آثار جمعآورى شده از امامخمینىره)، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، تهران، 78 ـ 1371 ش.
2. تودارو، مایکل، توسعه اقتصادى در جهان سوم، ترجمه غلامعلى فرجادى، سازمان برنامه و بودجه، دوم، 1369 ش، تهران.
3. جیروند، عبداللّه، توسعه اقتصادى، مجموعه عقاید، انتشارات مولوى، چهارم، 1368 ش، تهران.
4. خلیلیان اشکذرى، محمدجمال، فرهنگ اسلامى و توسعه اقتصادى (بررسى سازگارى و ناسازگارى) مؤسّسه آموزشى و پژوهشى امامخمینى قدسسره ، اوّل، 1381 ش، قم.
5. دفتر همکارى حوزه و دانشگاه، مبانى اقتصاد اسلامى، سمت، 1371 ش، تهران.
6. دوپویى، گزاویه، فرهنگ و توسعه، مترجمان: فاطمه فراهانى و عبدالحمید زرینقلم، انتشارات کمیسیون ملّى یونسکو در ایران، اوّل، 1374 ش، تهران.
7. روشه، گى، تغییرات اجتماعى، ترجمه منصور وثوقى، نشر نى، دوم، 1368 ش، تهران.
8. ستّارىفر، محمد، درآمدى بر سرمایه و توسعه، انتشارات دانشگاه علامه طباطبایى، 1374 ش، تهران.
9. سریعالقلم، محمود، عقل و توسعه یافتگى، نشر سفیر، اوّل، 1372 ش، تهران.
10. عزّتى، مرتضى، فرهنگ توسعه از دیدگاه امامخمینى، انتشارات مرکز پژوهشهاى بنیادى، اوّل، 1376 ش، تهران.
11. عظیمى، حسین، مدارهاى توسعه یافتگى در اقتصاد ایران، نشر نى، دوم، 1371 ش، تهران.
12. کتاب توسعه، ش 4، نشر توسعه، 1371 ش.
13. متوسلى، محمود، توسعه اقتصادى ژاپن با تأکید بر آموزش نیروى انسانى، مؤسّسه مطالعات و پژوهشهاى بازرگانى، اوّل، 1374 ش، تهران.
14. متوسّلى، محمود، خصوصىسازى با ترکیب مطلوب دولت و بازار، مؤسّسه مطالعات و پژوهشهاى بازرگانى، اوّل، 1373 ش، تهران.
15. متوسّلى، محمود، نگرشى بر دیدگاهها و تئورىها و سیاستهاى توسعه اقتصادى، وزارت خارجه، اوّل، 1372 ش، تهران.
16. مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، دارالکتب الاسلامى، 1362 ش، تهران.
17. مجله دانش انتظامى، سال سوم، ش 3، پاییز، 1380 ش.
18. مجموعه مقالات نقش دولت در اقتصاد به اهتمام سعید فراهانى، مؤسّسه فرهنگى دانش و اندیشه معاصر، 1381 ش.
19. مدنى، امیرباقر، موانع توسعه اقتصادى ایران (مقایسه با ژاپن)، انتشارات شهر آشوب، اوّل، 1374 ش، تهران.
20. موسایى، میثم، اسلام و فرهنگ توسعه، نشر سرزمین ما، اوّل، 1380 ش، تهران.
21. نظرپور، محمدنقى، ارزشها و توسعه، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، اوّل، 1378 ش، تهران.
22. وبر، ماکس، اخلاق پروتستان و روح سرمایهدارى، ترجمه عبدالمعبود انصارى، انتشارات سمت، اوّل، 1371 ش.