شیوه شهید صدر رحمهالله در شناخت مکتب اقتصادى اسلام و پاسخ به منتقدان
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
چکیده این مقاله، شیوه شهید صدر رحمهالله در کشف مکتب اقتصادى اسلام را در گامهاى ده گانه ذیل توضیح مىدهد: 1. جدایى علم و مکتب؛ 2. تفاوت قائل شدن بین مکتب و قانون، و روبنا شمردن قانون؛ 3. تأکید بر این که وظیفه پژوهشگر اسلامى، کشف و یافتن مکتب است و نه ایجاد آن؛ 4. تأکید بر کلگرایى براى کشف مکتب؛ 5. تأکید بر این که افزون بر احکام، مفاهیم نیز در کشف نظریّه مکتبى نقش دارند؛ 6. تکیه بر مناطق آزاد فقهى؛ 7. نیاز به اجتهاد پیچیده براى پرداختن به متون دینى و کشف مضمون آنها؛ 8. توجّه به خطرهاى تهدید کننده اجتهاد؛ 9. ضرورت آزادى و حقّ انتخاب (البتّه در چارچوب اجتهادهاى گوناگون)؛ 10. غفلت نکردن از لغزشگاههاى واقعیّتهاى اجرایى. در پایان، به طرح دو اشکال درباره فایده و مشروعیّت روش شهید صدر رحمهالله در کشف مکتب پرداخته، به آنها پاسخ مىدهد.متن
پیش درآمد
از جمله نمودهاى محسوس در اندیشههاى امام شهید صدر رحمهالله ، نظریهپردازىهاى او است. کسانى که او را شناخته و پاى درسش نشستهاند، در هر کدام از ابعاد گسترده این اندیشه پربار، آشکارا با این پدیده روبهرو شدهاند.
او همچنان که به لحاظ فکرى و فلسفى، نظریّهپردازى مىکرد، از نظر فقهى و اصولى نیز به ارائه نظریّههاى نو مىپرداخت و حتّى هنگامى که به تدریس تاریخ مىپرداخت یا مىکوشید رابطه میان بشر، آفریدگار و مسؤولیّتهایش را مطرح سازد، نظریّهاى را طرحریزى مىکرد که تاریخ، انسان و هدف از آفرینش انسان را در چارچوب پیوند میان مقولات «جانشینى خدا و شهادت»، در بر مىگرفت.
شیوه شهید صدر رحمهالله در کشف مکتب اقتصادى اسلام
مىتوان این شیوه را در گامهاى ده گانه ذیل فشرده ساخت:
1. کوشش داشت مباحث علمى و مکتبى را بر این اساس که علم مربوط «به آن چه هست» و مکتب بر «آن چه باید باشد» انگشت مىگذارند، از یکدیگر جدا سازد. از این جا است که «مکتب، عهدهدار پرداختن به موضوع عدالت اجتماعى است؛ حال آن که علم، ارائه دهنده تفسیر واقعیّت به گونهاى جدا از عدالت اجتماعى است».(2)
2. همچنان که میان مکتب و قانون، تفاوت قائل شد؛ زیرا مکتب، عبارت از مجموعه نظریّههاى اساسى است که به مشکلات زندگى اقتصادى مىپردازند؛ حال آن که قانون (مدنى) بر جزئیّات روابط مالى افراد و حقوق شخصى و عینى ایشان انگشت مىگذارد و مىگوید:
درست نیست که پژوهشگر اسلامى ـ همچنان که برخى نویسندگان اسلامى انجام مىدهند ـ مجموعهاى از احکام اسلام را که در واقع، به مفهوم امروزى، هم طراز قوانین مدنى هستند، بر اساس متون شرعى و فقهى و به صورت مکتب اقتصادى اسلام، مطرح سازد، گو این که پیوندهاى نیرومندى میان آن دو برقرار است؛ زیرا هر دو به ارگانیسم نظرى واحدى تعلّق دارند؛(3)
بنابراین، قانون، روبناى مکتب به شمار مىرود.
3. تأکید کرده که آن چه پژوهشگر اسلامى انجام مىدهد، به مفهوم تکوین و ایجاد یک مکتب ـ آن چنان که نظریّهپردازان مکاتب وضعى انجام مىدهند ـ نیست؛ بلکه در حقیقت، کشف و یافتن مکتب است؛ زیرا اقتصاد کامل و تمام عیارى که وضع شده و او وظیفه دارد حقیقت آن را دریابد و شالودهاش را مشخّص سازد، در برابرش قرار دارد و از همین رو است که این دو عمل [نظریّهپردازى پژوهشگر مسلمان (کشف کننده) از یک سو و نظریّهپردازى دیگرى (ایجادگر) از سوى دیگر [ویژگىهاى متفاوتى دارند.
نظریّهپرداز ایجادگر براى وضع نظریّههاى کلّى مکتب، پیش از هر چیز از شناخت وضع موجود آغاز مىکند تا روبناهاى آن و قوانین جزئىتر را بر آن شالوده قرار دهد؛ حال آن که نظریّهپرداز کشف کننده، کار خود را با فرود آمدن از طبقات بالا به منظور کشف اعماق نظرى آن آغاز مىکند و امکان دارد که کشف کننده، افزون بر یافتن خطوط اصلى نظریّه از میان متون [فقهى و شرعى] موفق شود بر واقعیتهاى علمى (از جمله کشف دیدگاه اسلام درباره نظریّه جمعیّتى مالتوس) که نظریّه مکتبى بر آن مبتنى شده است نیز واقف شود.
4. او تأکید کرده که براى کشف مکتب، طرح یکایک احکام جزئى، راه به جایى نمىبرد؛ بلکه باید هر کدام را به صورت جزئى از کل و جنبهاى از بافت کلّى و به هم پیوسته، مطالعه کنیم تا سرانجام به کشف قاعده عامى که از کل سرچشمه گرفته باشد، نایل آییم.(4)
5 . همچنان که احکام [شرعى و فقهى] و مفاهیم نیز در کشف نظریّه مکتبى نقش دارند، مقصود از مفاهیم، هر یک از دیدگاههاى اسلامى است که به تفسیر یک واقعیّت هستى، اجتماعى یا تشریعى مىپردازند؛ براى مثال، اعتقاد به پیوند جهان هستى با خداوند متعالى، مفهوم معیّنى از هستى است یا اعتقاد به این که مجموعه بشر، پیش از وصول به مرحله عقل، از مرحله فطرت گذر کرده است نیز خود مفهومى اسلامى از تاریخ و جامعه به شمار مىرود و اعتقاد به این که مالکیّت، حقّى ذاتى نیست و روندى در جهت جانشینى انسان براى مالى است که به خداوند متعالى تعلّق دارد نیز مفهومى در خصوص مالکیّت است. همه این مفاهیم مىتوانند ما را در کشف و ارائه مکتب، یارى رسانند.
6. آن شهید رحمهالله بر آن است:
در این جا و در جریان کشف مکتب اقتصادى اسلام باید به مناطق آزاد [فقهى] توجّه کنیم با این توضیح که نظام اقتصادى، مشتمل بر دو جنبه است: جنبهاى که به طور کامل بدان پرداخته شده و جنبه دیگرى که تصمیمگیرى درباره آن به دولت اسلامى، واگذار شده و منطقه آزاد فقهى به شمار مىرود. پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله جنبه نخست را خود اجرا کرد و در جایگاه ولّى امر، به پر کردن جنبه دوم نیز پرداخت و به رغم این که فرمانها و اوامرى که بر اساس ولایت امرى صادر مىشوند، احکام ثابتى به شمار نمىروند، چنین فرمانهایى (فرمانهاى پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله درباره پر کردن منطقه آزاد فقهى) مىتواند روشنایى بخش و الهام بخش روشهاى انجام این کار، متناسب با تحقّق اهداف عالى اقتصادى باشند.(5)
7. آن مرحوم رحمهالله یادآور شده از آن جا که احکام و مفاهیم، دروازههاى ورود ما به محورهاى مکتب است و نیز از آن جا که متون دینى اغلب به طور مستقیم این احکام و مفاهیم را در اختیار ما قرار نمىدهند و به اجتهاد پیچیدهاى براى پرداختن به آن متون و کشف مضمون آنها نیاز است:
تصویرى که از مکتب اقتصادى [اسلام] ایجاد مىکنیم، چون در پیوند با احکام و مفاهیم است، در واقع بازتاب اجتهاد معیّنى است و تا وقتى که جنبه اجتهادى دارند نمىتوان قاطعانه به واقعى بودن این تصویر حکم داد؛ زیرا امکان بروز خطا در اجتهاد به عمل آمده وجود دارد؛ به همین دلیل، ممکن است اندیشهوران گوناگون اسلامى، متناسب با اجتهادهاى خود، تصویرهاى متفاوتى را از مکتب اقتصادى آن ارائه دهند که البّته هر کدام از آنها، تصویرى اسلامى به شمار مىرود؛ زیرا بیانگر اعمال روند اجتهادى است که خود اسلام آن را روا و مقرّر داشته و بدین ترتیب، تصویر ارائه شده اسلامى است چون برآیند و نتیجه اجتهاد شرعا جایز است.(6)
مىبینیم که در این جا اجتهاد در دو مرحله صورت مىگیرد:
مرحله نخست، مرحله کشف حکم یا مفهوم از میان متون؛
مرحله دوم، مرحله استنباط و برداشت خطّ مکتبى از مجموعه احکام و مفاهیمى است که به نظر کشف کننده در عرصه مورد نظر با یکدیگر هماهنگ هستند که البّته و به طورى که توضیح خواهیم داد، همین جنبه در کشف خطوط و محورهاى مکتب، نقطه ضعف تلّقى شده است.
8. مرحوم شهید صدر رحمهالله از خطرهایى سخن به میان آورده که عمل اجتهاد را ـ به ویژه در مورد احکامى که به جنبههاى اجتماعى زندگى انسان مربوط مىشوند ـ تهدید مىکنند:
به همین دلیل، خطر خود محورى در روند کشف مکتب اقتصادى اسلام، شدیدتر از همین خطر بر روند اجتهاد در زمینههاى احکام فردى و جزئى است.(7)
به نظر آن شهید رحمهالله خطرهاى دیگر عبارتند از:
أ. توجیه وضع موجود؛
ب. جداسازى استدلال شرعى از وضعیّت زمان و مکان؛
ج. پیشداورى درباره متون.(8)
9. از جمله مهمترین مراحل این شیوه، موضوعى است که مرحوم شهید رحمهالله از آن با عنوان «ضرورت خود محورى» یاد مىکند. او یادآور مىشود که اجتهاد در کشف جزئیات احکام تا هنگامى که کشف کننده به وظیفه خود عمل مىکند و در چارچوب کتاب و سنّت و طبق شرایط کلّى که نمىتوان آنها را نادیده گرفت، به ترسیم موضوع و مشخص ساختن ویژگىهاى آن مىپردازد، ویژگى شرعى و اسلامى دارد؛ ولى در عین حال، کشف کننده احکام [= مجتهد]، با چنین اجتهادى، به مرحله ایجاد و ارائه ایده کلّى درباره اقتصاد اسلامى (مکتب اقتصادى اسلام) مىرسد که در آن، احکام و مفاهیمى را که به مدد اجتهاد استنباط شدهاند، همگى در شمار ساز و کارهاى اقتصاد اسلامى به شمار مىآیند و تصاویر متعدّدى از این اقتصاد را تشکیل مىدهند که جملگى شرعى و اسلامى هستند و ما مىتوانیم در هر عرصهاى قوىترین و تواناترین آنها در حلّ مشکلات جامعه اسلامى و تحقّق اهداف عالیه اسلام را برگزینیم؛ بنابراین کشف کننده [= مجتهد] گستره انتخاب شخصى میان دادههاى گوناگون را دارد؛ بنابراین (و البّته در چارچوب اجتهادهاى مختلف) آزاد است و حق انتخاب دارد.
او مىافزاید: این کشف کننده که در این جا خود مؤلّف هم کشف کننده است، به فتواهاى مجتهد معیّنى مقیّد نیست و براى رسیدن به آن چه درنظر دارد، حتّى به فتواهاى خودش نیز پایبند نمىماند.
براى توجیه این آزادى عمل، یادآور مىشود که این موضوع در برخى حالتها، یگانه راه کشف نظریّه اسلام و شالودههاى مکتبى در اسلام است و در توضیح مطلب به موارد ذیل اشاره مىکند:
أ. احکامى که مسلمانان درباره آنها اتّفاق نظر داشته و تاکنون نیز موضوعیّت و قطعیّت خود را حفظ کردهاند، از پنج درصد مجموعه احکام فراتر نمىروند.
ب. پروسه اجتهاد، عملیّات پیچیدهاى است که از هر سو در معرض تردید قرار دارد و مجتهد به رغم هر نتیجهاى که بدان دست یابد نمىتواند درباره صحّت آن، قاطعانه اظهار نظر کند؛ ولى با این حال، اسلام اجازه داده که همین نظر روا داشته شود و براى مجتهد نیز گستره معیّنى را معیّن کرده است که مىتواند بر اساس گمان و استنباط خود و در چارچوب قواعدى که در علم اصول فقه از آن سخن به میان آمده، به اجتهاد بپردازد.
ج. بنابراین طبیعى است که هر مجتهدى، یک سرى خطاها و مخالفتهایى با شرع واقعى اسلام داشته باشد؛ هر چند عذر وى موجّه شمرده شود.
د. این نیز طبیعى و منطقى است که واقعیّت شرع اسلام به نسبتهاى متفاوتى میان نظریّات مجتهدان، پراکنده باشد (و واقعیّت شریعت با آن تصویر اجتهادى که از سوى مجتهد ترسیم مىشود، تفاوت داشته باشد).
ه . بنابراین ضرورتى ندارد که مجموعه احکام بر گرفته از اجتهادِ هر یک از مجتهدان، مکتب اقتصادى کامل و پایههاى همسان و هماهنگ با ساختار آن احکام و چند و چون آنها را منعکس سازد.
و. در این جا امکان دارد موضع کسى که در پى کشف مکتب اقتصادى اسلام باشد، با موضع مجتهدى که در پى کشف احکام جزئى شرع است، تفاوت داشته باشد بدین معنا که موضع وى در جایگاه مجتهدى که حکم شرع را کشف مىکند، به نتیجهاى انجامد که از نظر همسویى با خط مکتبى، با احکام دیگر هماهنگ نباشد؛ حال آن که موضع وى در جایگاه فقیه و نظریّهپرداز، مجموعه هماهنگ و همسویى از احکام را برگزیند؛ حتّى اگر برخى از آنها، نتیجهگیرىهاى مجتهدان دیگرى باشد. او در حذف نتایج ناهماهنگ و عناصرى که با مجموعههاى دیگر همخوانى ندارند و نیز جایگزینى آنها با عناصر و احکامى که هماهنگى بیشترى داشته باشند، آزادى عمل و امکان اعمال سلیقه خویش را دارد.
عمل تلفیق و گردآورى اجتهادهاى متعدّدى که هماهنگى و همخوانى بیشترى دارند، به منظور فراهم آوردن پشتوانه نظرى یک مجموعه منسجم، صورت مىگیرد.
ز. تأکید مىکند: کمترین نکتهاى که درباره این مجموعه مىتوان گفت، این است:
تصویرى است که مىتواند در به تصویر کشاندن شریعت اسلام، کاملاً صادق باشد؛ ولى امکان صداقت و درستى آن بیش از امکان صداقت هر یک از تصاویر فراوان دیگرى که فقه اجتهادى از آنها سرشار است، نیست؛ ولى با وجود این، توجیههاى شرعى خود را دارد؛ زیرا گویاى اجتهادهاى اسلامى مشروعى است که جملگى از کتاب و سنّت مایه گرفتهاند و به همین دلیل، جامعه اسلامى امکان مىیابد که از میان الگوهاى فراوان اجتهادى شرعى که یکى از آنها باید از سوى امّت انتخاب شود، آن را برگزیند.(9)
10. و سرانجام درباره آن چه (فریب واقعیّتهاى اجرایى) مىنامد، هشدار مىدهد و منظور وى آن است که اسلام طّى دهها سال، وارد عرصه اجرایى شده و چه بسا تلاش براى کشف مکتب اقتصادى آن، با عطف توجه به همین نکته صورت مىگیرد؛ ولى تأکید مىکند که نظریّهپرداز کشف کننده، در کار ارائه تصویر مکتب اسلام، تواناتر است؛ زیرا واقعیّتهاى اجرایى چه بسا محتواى پربار یک متن نظرى را منعکس نسازند و اجراى شخصى موضوعى نیز کشف کننده [= مجتهد] را فریب دهد و براى مثال، او را با توجّه به این که در صدر اسلام افراد در بهرهمندى از ثروت، آزادى کامل داشتند (وارد جزئیات مطلب نمىشویم) به این سوق دهد که وجود عناصر سرمایهدارى در این مکتب را نتیجهگیرى کند.
این بود شیوه شهید صدر رحمهالله در کشف مکتب اقتصادى اسلام که طّى ده نکته، کوشیدیم به امانت آن را مطرح سازیم اکنون مىکوشیم به دو ایرادى که به این کار گرفتهاند، پاسخ گوییم.
ایراد نخست، درباره فایده این عمل؛
ایراد دوم، درباره مشروعیّت (اسلامى) آن.
ایراد نخست: فایده این کار
برخى منتقدان بر این باورند که این کار، تلف کردن وقت و انرژى است؛ چرا که وقتى به حکم اسلامى در موارد گوناگون اقتصادى رسیده باشیم، چه نیازى به این کار که فقط از پایههاى تئوریک این احکام سخن به میان مىآورد و چیزى به تکالیف فرد و جامعه نمىافزاید، وجود خواهد داشت. مگر نه این که خود دین و شریعت، شناخت اوضاع کلّى اقتصاد و حقایق جهان و روابط انسان با طبیعت و با همنوع خود ـ چنان که هست ـ را بر عهده گرفته و صورت کلّى مکتب رفتار شایسته و بایسته را ارائه داده و آن گاه این احکام را براى ما در نظر گرفته که یگانه وظیفه ما در صورتى که بخواهیم با باورهاى خود هماهنگ باشیم و اهداف شریعت را تحقّق بخشیم، به مورد اجرا گذاشتن آنها است؛ پس دیگر چه نیازى به این کوشش خسته کننده براى شناخت پایههاى نظریّهاى است که به هر حال از آن پیروى مىشود؟
این فحواى ایراد اوّل بود.
در پاسخ به آن مىگوییم:
تأمّل در نتایج سترگى که این کار دست کم در عرصه نظرى به جاى گذاشته و ملاحظه استقبال گسترده از این پژوهش گرانسنگ، ابتکارى و پیشاهنگ که اکنون دانشگاههاى اسلامى در سرتاسر جهان، مراکز تخصّصى اقتصاد و پژوهشهاى گوناگون اقتصاد اسلامى نمىتوانند از آن و نتایج حاصل از آن بىنیاز باشند و این مطلب، حتّى درباره آن دانشگاههایى صدق مىکند که به نوعى به تعصّبورزى ضدّ فقه اهل بیت علیهالسلام و فتواهاى مجتهدان این فقه معروفند و تعصّبشان به حدّ تکفیر و ردّ آنها نیز مىرسد، این کتاب ارزشمند (اقتصادنا) را تدریس مىکنند و مطالب آن را در معرض بحث و بررسى علمى قرار مىدهند و دیگران نیز به ترجمه آن به زبان خود اقدام کردهاند تا از محتواى پربارش استفاده کنند؛ همچنان که اندیشهوران غربى نیز به تأمّل و دقّت در آن پرداختهاند تا ویژگىهاى اسلام اصیل را از آن میان دریابند. همه این استقبالها، ما را بر آن مىدارد تا ایراد را چندان به جا و وارد ندانیم.
به نظر ما، نتایج سترگى را مىتوان از این کار (نظریّهپردازى مکتب اقتصادى اسلام) به دست آورد که در موارد ذیل، خلاصه مىشوند:
1. امکان بررسى مقایسهاى اسلام با مکتبهاى دیگر
مقایسه میان مکتبهاى گوناگون را نمىتوان بر اساس چند و چون جزئیّات هر مکتب انجام داد و تفاوت آنها فقط هنگامى آشکارا روشن مىشود که مقایسه صورت گرفته، میان محورهاى اصلى هر کدام از مکتبها باشد؛ زیرا ـ همچنان که خود مرحوم صدر رحمهالله نیز هنگام سخن گفتن از رابطه مکتب و قانون به این مسأله اشاره کرده است ـ اجتهادهاى گوناگون کاربردى، ممکن است به تفاوتهاى ظاهرى بینجامد؛ ولى اساس مکتبى آنها یکى باشد و حتما به ناشفّافى مرزها در اجرا و بدفهمى و حتّى نوعى تلفیق و التقاط میان مکتبهاى متضاد منجر مىشود؛ چیزى که نزد بسیارى از اندیشهوران، آنان که افکارى را طرح کرده و به اجراى آنها فراخواندهاند، به عیان دیدهایم؛ از جمله به طور مثال، ایده (اسلام سرمایهدارى) و (سوسیالیسم اسلامى) و ... ، تا جایى که برخىها تصوّر کردهاند هیچگونه تضاد و تناقضى میان «اسلام» و «کمونیسم» وجود ندارد! این درآمیختگى عجیب و غریب، بىهیچ تردیدى زاییده ناآگاهى از ویژگىهاى اصلى اسلام و دیدگاههاى مکتبى آن است. جهان اسلام از «التقاط»، «تلفیق»، «ترکیبهاى متناقض» و ... رنج برده و هنوز هم رنج مىبرد؛ بدین سبب، کوششهاى شهید صدر رحمهالله به گونه بسیار جالبى در جهت طرح واقعیّتها، تعیین مرزهاى عمومى و مشخّص کردن مواضع قرار گرفته است و معتقدیم که ما به ادامه این شیوه به منظور کشف و دستیابى دیگر ویژگىهاى اسلامى و تغذیه روحى و معنوى نسلهاى مسلمان و از آن جا واکسینه کردن آنان در برابر هر گونه انحراف و آشفتگى فکرى نه تنها در عرصه اقتصاد بلکه در عرصههاى دیگر زندگى، به شدّت نیاز داریم و در عین حال نباید از نقش این گونه مطالعات و بررسىها در بیان برترى نظرى اسلام در مقایسه با دیگر مکتبها غافل ماند.
2. تأثیرگذارى بر روند استنباط احکام فرعى
به گمان ما، این کار (نظریّهپردازى درباره مکتب) مىتواند حتّى بر روند استنباط احکام نیز تأثیرى واقعى به جاى گذارد با این توضیح:
أ. ممکن است مجتهد خود به قاعدهاى که به این روش استنباط مىکند به باور ویژهاى دست یابد و با فراوانى احکامى که چنان قاعدهاى را نشان مىدهد، بدان ایمان بیاورد و همین نکته او را متقاعد سازد که شارع مقدّس، در صدور احکام فرعى بسیارى، همین قاعده را مبناى عمل قرار داده است و در این صورت، این اعتماد و اطمینان خاطر بر روند استنباط او اثر مىگذارد و پیامدهاى آن در عرصههاى گوناگونى که چه بسا بر اثر ضعفى در دولت، از آنها آگاه مىشود، نمود مىیابد.
ب. و چه بسا دید و سلیقه خاصّى را در وى به دنبال آورد که مواضع او را حتّى درباره عملیّات متداول استنباط نیز تغییر دهد؛ چرا که دید و سلیقه فقهى، با استحسانى که شرعا نهى شده است، تفاوت دارد. چنان چه این سلیقه، به ریشههاى شرعى قابل قبول مستند نبود، چه بسا سند یا دلالتى، قدرت لازم براى مطرح شدن را نمىیافت.
چه بسا برخورد شهید صدر رحمهالله با دو روایت محمد بن فضیل درباره «منع فروش دَین به بهایى کمتر از آن» و «ملاک بودن قیمت اسمى براى بدهکار» و پذیرش آنها به رغم کاستىهایى که در استدلال براى این دو روایت وجود دارد، از جمله ناشناختگى محمد بن فضیل، از همین جنبه ناشى مىشود. وى رحمهالله مىگوید:
من شخصا به لحاظ درونى، و نه به لحاظ فقهى نمىتوانم با پذیرش رأى مخالف، کنار بیایم و در خود وشمّ فقهى خود چیزى نمىبینم که آشکارا ترک این دو روایت و پذیرش دیدگاه مخالف آنها را توجیه کند.(10)
اطمینان خاطر و پذیرش درونى وى ممکن است از تأثیر محورهاى اصلى مکتبى، در عرصه توزیع پس از تولیدى ناشى باشد که بدان دست یازیده بود.
به هر حال نمىتوان تأثیر درک خطوط و محورهاى اصلى مکتب در شکلدهى به ذوق و شمّ فقهى مجتهدان را که خود داراى نقشى در نتایج استنباط احکام است، منکر شد.
3. تأثیر سترگ بر روند اجراى شریعت اسلام
وقتى نقش نظریّهپردازى در روند اجرا را درک کنیم، پذیرش این ویژگى، کاملاً روشن به نظر مىرسد؛ به طور مثال، هنگامى که دولت اسلامى شکل مىگیرد و ولّى امر، عهدهدار حکومت مىشود، کار اجراى احکام اسلامى، مستلزم پشتوانه عظیمى از نظریّات و دیدگاههاى اسلامى است که با توّجه به محورهاى اصلى و اساس دیدگاههاى اسلامى و مصالح عالیه اسلام و امت اسلامى و با در بر گرفتن انگیزهها و موانع گوناگون و به قصد اجرا در جامعه و تحقّق ویژگىهاى پویاى جامعه اسلامى به مهمترین مشکلات و مسائل زندگى پرداختهاند.
تردیدى نیست که نظریّه مکتب اقتصادى اسلام، جاى خالى مهمّى را در این روند پر مىکند و به سوى تحقّق حالتى ایدهآل، سوق مىدهد.
ما ان شاءاللّه در این باره و ضمن پاسخ به ایراد دوم، با تفصیل بیشترى سخن خواهیم گفت.
ناگفته نماند کسانى که این گونه ایراد مىگیرند، به رغم این که در زمان مطرح شدن این پژوهش تعدادشان بسیار بود، اکنون دیگر، وجود آن چنانى ندارند. این امر نیز در فضاى ناآشنایى که هنگام طرح این اندیشه و پژوهشها وجود داشت تا حدودى طبیعى است. متأسفانه هنوز هم به رغم نیاز مبرم و گسترده و نیز وجود انگیزههاى عینى بسیار نیرومند، امثال چنین مباحثى مطرح نشدهاند.
مرحوم شهید صدر رحمهالله نیز خود، کار صورت گرفته را صرفا کار و کوششى تلقّى کرده که باید فعّالیّتها و تلاشهاى دیگرى که از برداشتهاى متفاوتى در هماهنگى میان احکام نشأت گرفته باشد، آن را همراهى و تکمیل کنند؛ ولى بدبختانه هنوز دیگرانى را ندیدهایم که به ارائه این برداشتهاى متفاوت اقدام کرده باشند و از خداوند متعالى مسألت داریم که این آرزو را تحقّق بخشد تا مطالعات و پژوهشهاى به عمل آمده، سرچشمه پربارى در جهت اجراى احکام اسلام و تحقّق آینده درخشان حکومت فراگیر اسلامى باشد.
ایراد دوم: میزان مشروعیّت این عمل
چه بسا، این مهمترین ایرادى باشد که با ملاحظه این کار ابتکارى، به ذهن خطور کند. پیش از این به دو نوع اجتهاد در مراحل گوناگون این کار اشاره داشتیم:
نوع نخست در عرصه استنباط احکام فرعى از میان متون اصلى (کتاب و سنّت) و بر اساس علم اصول فقه است که اجتهاد مشروع و درستى شمرده مىشود و هیچ تردیدى هم در آن وجود ندارد و حتّى اگر احتمال مخالفت آن با واقعیّت اسلام نیز وجود داشته باشد، حجّت بودن نتیجه استنباط، محرز است و در صورت مخالفت با واقعیّت شرع نیز مجتهد را معذور مىدارد و مکلّف را نیز به احکام عامل مىکند.
نوع دوم در عرصه استنباط محورهاى نظرى احکام و مفاهیم است که ایراد مزبور نیز به این نوع، مطرح، و گفته مىشود که چنین اجتهادى، حتّى اگر احکام یاد شده از سوى مجتهد خبره در هر دو عرصه، استنباط شده باشد، به حجّت قطعى نمىانجامد. چگونه مىتواند حجّیت داشته باشد حال آن که خود مجتهد نیز برخى از آن احکام را نپذیرفته و از مجتهدان دیگر گرفته است؛ زیرا با دیگر احکامى که بیانگر یک خط تئوریک تلقّى مىشوند، هماهنگى بیشترى دارند.
در توضیح مطلب مىتوان گفت:
استنباط خطّ تئوریک (نظرى)، به معناى وصل به چیزى است که عرفا یا عقلاً لازمه کلّى این احکام یعنى محور فراگیر و نظرى است. مىدانیم که بسیارى از آن احکام در پى نبود دلیل اجتهادى در مورد آنها، با بهرهگیرى از اصول عملى از قبیل: «استصحاب»، «تخییر» و «احتیاط» نتیجهگیرى شدهاند.
این نیز مسلّم است که بنا به تأکید اصولىها، لوازم و پیامدهاى اصولى، حجّت به شمار نمىرود و حتّى اگر هم فرض کنیم که احکام اکتشافى همگى از امارات که پیامدها و لوازم آن حجّت تلقّى مىشوند، ناشى شده باشد و درباره این که پیامد جمع میان دو حکم، از نظر حجّت بودن در دیدگاه متداول عرفى از سوى شارع، به رسمیّت شناخته شده است، تردیدى واقعى وجود دارد که به هر حال، نتیجه شک در حجیّت این پیامد (یعنى محور نظرى استنباطى) است و شک در این حجیّت نیز به تعبیر اصولىها کافى است تا عدم چنین حجیّتى را مسلّم فرض کنیم.
راه حل کدام است؟
گفته بودیم که وقتى این ایراد ـ حتّى در صورتى که همه احکام از سوى مجتهدى استنباط شده باشد که در پى استنباط خطوط و محورهاى مکتبى (نظرى) است ـ وارد باشد، در حالتى که این مجتهد، احکامى را برگزیند که ثمره اجتهاد دیگران است و خودش به آنها ایمان ندارد، ایراد مزبور به طریق اَوْلى وارد است، و چنان چه محورها و خطوط استنباطى، حجیّت و معذوریّت و صحّت انتساب به اسلام را از دست بدهند، چگونه مىتوان آنها را نظریّهاى اسلامى تلقّى کرد؟!
پاسخ به این ایراد، به این شرح است:
ما نیز مىپذیریم که اصول عملى، لوازم و پیامدهاى خود را ثابت نمىکنند؛ همچنان که بر این باوریم دلیل حجیّت داشتن، پیامد جمع میان دو اماره را نیز ثابت نمىکند و بر این نیز واقفیم که تردید در حجّت داشتن، براى قطعى دانستن عدم چنین حجیّتى کافى است؛ با این حال مىگوییم که در عرصه نظریّهها، چنان که در عرصه احکام عملى فرعى به عنصر حجیّت به شکل دقیق آن نیاز است، نیازى نیست و فقط صحّت انتساب آن به اسلام کافى است و این جا است که ما با مطرح کنندگان ایراد یاد شده، اختلاف نظر داریم. امام شهید صدر رحمهالله دقیقا بر همین نکته انگشت گذاشته است:
و به همین خاطر، این امکان وجود دارد که اندیشهوران گوناگون اسلامى در پى اختلاف اجتهادهاى خویش، تصاویر مختلفى از مکتب ارائه دهند که هر کدام از آنها، تصاویرى اسلامى از مکتب اقتصادى هم شمرده شود.
تو گویى آن استاد فقید رحمهالله در پى آن بود که موارد ذیل را تأکید کند:
نخست: همه نتایج ناشى از اجتهاد ـ مادام که اسلام آنها را روا داشته است ـ شرعى و اسلامى به شمار مىروند.
دوم: مجموعه اسلام [و احکام اسلامى] به نسبتهاى متفاوتى در این جا و آن جا، پراکنده است.
سوم: کمترین چیزى که درباره تصویر استنباطى از مجموعه احکام هماهنگ با یکدیگر مىتوان گفت، این است که مىتواند واقعیّت شریعت اسلام را صددرصد صادقانه ارائه دهد و امکان درستى و صادقانه بودن آن کمتر از هر تصویر ارائه شده دیگرى از میان تصاویر فراوانى که در فقه اجتهادى مىتوان سراغ کرد، نیست و بدین ترتیب، توجیههاى شرعى خود را دارد؛ زیرا بیانگر اجتهادهاى مشروع اسلامى برداشت شده از محتواى کتاب و سنّت و در حال و هواى آن است.
حاصل مطلب این که این میزان از نزدیکى و پیوند با واقعیّت اسلامى، وابستگى عرفى قابل قبولى به اسلام فراهم مىآورد و مادام که میزان احتمال واقعیّت اسلامى آن به اندازه احتمال هر تصویر ارائه شده دیگرى است نمىتوانیم این پیوند و نزدیکى را نفى کنیم.
افزون بر این، اگر ما نتیجهگیرى پیشین را به این گفته شهید صدر رحمهالله ضمیمه کنیم که مىفرماید:
این یگانه وسیلهاى است که مىتوان از طریق آن به «اصول کلّى اسلام» که براى تنظیم زندگى اجتماعى خود و تحقّق ضرورتها و فوایدى که در سخن از فایده و ثمره این تلاشها بدان اشاره کردیم، برسیم. در این صورت، پذیرش شرعى این وابستگى و نزدیکى را به لحاظ عقلى نیز درک مىکنیم؛ حتّى اگر قرار باشد از باب «مقدّمات دلیل انسداد» که در این گونه موارد مىپذیریم، باشد.
به هر حال، این پرسش به جاى خود باقى است. بر فرض که اسلامى بودن این کار (نظریّهپردازى) را پذیرفته باشیم، حجیّت مطلوب را که هدف ما است و بدان وسیله مىتوانیم در صورت مخالفت این تصویر با اسلام واقعى که اجراى آن از ما خواسته شده است، عذر تقصیر به خداوند آوریم، کجا باید فراهم کنیم؟
از آن مهمتر، چگونه باید این کار را به عنصر «بسندگى شرعى» (تنجیز) و «الزام اجتماعى» که در این جا مورد نیاز است، بیاراییم؟
در این مورد مىگوییم: میان حکم عملى فردى و روند اجتماعى حکومت، تداخل صورت گرفته و این دو با هم در آمیخته شدهاند. اگر ما در مرحله نخست اجتهاد به حجیّت برخاسته از اطمینان قطعى درباره حکم استنباطى یا حجیّت حاصل یک ظنّ معتبر نیاز داریم در این جا به چنین حجیتّى نیاز نداریم؛ زیرا آن چه به این محورها و نظریّات مکتبى، ویژگى الزام و ناگزیرى اجراى آنها را مىبخشد، حکم ولى امر است که به صورت سیاست کلّى در آمده و کشور در پرتو آن اداره مىشود. حکم ولایى نیز به سبب آیه «اطیعوا اللّه و اطیعوا الرسول واولى الامر منکم»، «الزامآور» است و «بسندگى شرعى» دارد. بدیهى است که ولّى امر نیز در پرتو پایبندى به «شورا» و توجّه به رهنمونهایى که شرع مقدّس در اختیارش گذاشته است و نیز با توجّهى که به مصالح عالیه امّت دارد مىتواند فرمانى صادر کند و خطوط و محورهاى اساسى برتر را در جهت تحقّق آن مصالح ـ حتّى اگر خود شخصا به حجّیّت هر یک از احکام مطرح شده نرسیده باشد ـ شالوده سیاستهاى [اقتصادى] قرار دهد. او حتّى مىتواند امّت را به حکم شرعى استنباطى بر اساس شرع و از سوى مجتهد دیگرى ملزم سازد؛ همچنان که مىتواند همه امّت را به عمل به فتواهاى خویش (پس از تبدیل آنها به احکام حکومتى) ملزم کند و در این صورت، دیگر مجتهدان نیز وظیفه دارند در جهت تحقّق وحدت روش اجتماعى و بنا به مقتضیات اطاعت از ولىّ امر، فعّالیّتهاى اجتماعى خود را بر اساس آنها سامان بخشند. در این صورت، اگر ولّى فقیه، عمل به این محورها را درست تشخیص داد، فرمانهاى خود را براى کاربست آنها و اعطاى حجیّت لازم به آنها صادر مىکند.(11)
در پایان از خداوند متعالى مىخواهیم که به ما توفیق اجراى احکام الاهى در روى زمین، و ادامه راه آن استاد شهید رحمهالله را عنایت فرماید و اهداف والایى را که در سر مىپروراند، تحقّق بخشد.
پىنوشتها
________________________________________
1 محقق و نویسنده اقتصاد اسلامى.
2. اقتصادنا، ص 362.
3. همان، ص 366 ـ 365.
4. همان، ص 376.
5. همان، ص 380.
6. همان، ص 383.
7. همان، ص 384.
8. همان.
9. همان، ص 401.
10. البنک اللاربوی فى اسلام، چاپ کویت، ص 160.
11. پس از نوشتن این بخش مقاله، مجلّه وزین اقتصاد اسلامى، شماره 8، سال دوم، صفحه 13 را مطالعه، و ملاحظه کردم که حضرت آیتاللّه سید کاظم حائرى، عین همین اشکال را با خود مرحوم آیتاللّه شهید صدر مطرح کرده و فرمودهاند:
من این اشکال را با خود وى مطرح و عرض کردم: شما بعضى فتاواى دیگران را که گاه خود شما آنها را قبول ندارید، با برخى فتاواى خودتان جمع کرده در کنار هم قرار مىدهید؛ آن گاه قدر مشترک و جامعى از آنها مىگیرید و زیربناها را کشف مىکنید. این کار شما چه حجیّت و اثرى دارد؟ شهید صدر فرمود: نظر من این است که ما چیزى نسبتا منسجم و معتدل به نام مکتب اقتصادى ارائه دهیم. دیگران هم با جمع احکام، زیربناهایى را ارائه دهند؛ آن گاه ولى فقیه هر دو را ملاحظه مىکند و هر کدام را پسندید، در جایگاه ولایت اجرا مىکند.
از جمله نمودهاى محسوس در اندیشههاى امام شهید صدر رحمهالله ، نظریهپردازىهاى او است. کسانى که او را شناخته و پاى درسش نشستهاند، در هر کدام از ابعاد گسترده این اندیشه پربار، آشکارا با این پدیده روبهرو شدهاند.
او همچنان که به لحاظ فکرى و فلسفى، نظریّهپردازى مىکرد، از نظر فقهى و اصولى نیز به ارائه نظریّههاى نو مىپرداخت و حتّى هنگامى که به تدریس تاریخ مىپرداخت یا مىکوشید رابطه میان بشر، آفریدگار و مسؤولیّتهایش را مطرح سازد، نظریّهاى را طرحریزى مىکرد که تاریخ، انسان و هدف از آفرینش انسان را در چارچوب پیوند میان مقولات «جانشینى خدا و شهادت»، در بر مىگرفت.
شیوه شهید صدر رحمهالله در کشف مکتب اقتصادى اسلام
مىتوان این شیوه را در گامهاى ده گانه ذیل فشرده ساخت:
1. کوشش داشت مباحث علمى و مکتبى را بر این اساس که علم مربوط «به آن چه هست» و مکتب بر «آن چه باید باشد» انگشت مىگذارند، از یکدیگر جدا سازد. از این جا است که «مکتب، عهدهدار پرداختن به موضوع عدالت اجتماعى است؛ حال آن که علم، ارائه دهنده تفسیر واقعیّت به گونهاى جدا از عدالت اجتماعى است».(2)
2. همچنان که میان مکتب و قانون، تفاوت قائل شد؛ زیرا مکتب، عبارت از مجموعه نظریّههاى اساسى است که به مشکلات زندگى اقتصادى مىپردازند؛ حال آن که قانون (مدنى) بر جزئیّات روابط مالى افراد و حقوق شخصى و عینى ایشان انگشت مىگذارد و مىگوید:
درست نیست که پژوهشگر اسلامى ـ همچنان که برخى نویسندگان اسلامى انجام مىدهند ـ مجموعهاى از احکام اسلام را که در واقع، به مفهوم امروزى، هم طراز قوانین مدنى هستند، بر اساس متون شرعى و فقهى و به صورت مکتب اقتصادى اسلام، مطرح سازد، گو این که پیوندهاى نیرومندى میان آن دو برقرار است؛ زیرا هر دو به ارگانیسم نظرى واحدى تعلّق دارند؛(3)
بنابراین، قانون، روبناى مکتب به شمار مىرود.
3. تأکید کرده که آن چه پژوهشگر اسلامى انجام مىدهد، به مفهوم تکوین و ایجاد یک مکتب ـ آن چنان که نظریّهپردازان مکاتب وضعى انجام مىدهند ـ نیست؛ بلکه در حقیقت، کشف و یافتن مکتب است؛ زیرا اقتصاد کامل و تمام عیارى که وضع شده و او وظیفه دارد حقیقت آن را دریابد و شالودهاش را مشخّص سازد، در برابرش قرار دارد و از همین رو است که این دو عمل [نظریّهپردازى پژوهشگر مسلمان (کشف کننده) از یک سو و نظریّهپردازى دیگرى (ایجادگر) از سوى دیگر [ویژگىهاى متفاوتى دارند.
نظریّهپرداز ایجادگر براى وضع نظریّههاى کلّى مکتب، پیش از هر چیز از شناخت وضع موجود آغاز مىکند تا روبناهاى آن و قوانین جزئىتر را بر آن شالوده قرار دهد؛ حال آن که نظریّهپرداز کشف کننده، کار خود را با فرود آمدن از طبقات بالا به منظور کشف اعماق نظرى آن آغاز مىکند و امکان دارد که کشف کننده، افزون بر یافتن خطوط اصلى نظریّه از میان متون [فقهى و شرعى] موفق شود بر واقعیتهاى علمى (از جمله کشف دیدگاه اسلام درباره نظریّه جمعیّتى مالتوس) که نظریّه مکتبى بر آن مبتنى شده است نیز واقف شود.
4. او تأکید کرده که براى کشف مکتب، طرح یکایک احکام جزئى، راه به جایى نمىبرد؛ بلکه باید هر کدام را به صورت جزئى از کل و جنبهاى از بافت کلّى و به هم پیوسته، مطالعه کنیم تا سرانجام به کشف قاعده عامى که از کل سرچشمه گرفته باشد، نایل آییم.(4)
5 . همچنان که احکام [شرعى و فقهى] و مفاهیم نیز در کشف نظریّه مکتبى نقش دارند، مقصود از مفاهیم، هر یک از دیدگاههاى اسلامى است که به تفسیر یک واقعیّت هستى، اجتماعى یا تشریعى مىپردازند؛ براى مثال، اعتقاد به پیوند جهان هستى با خداوند متعالى، مفهوم معیّنى از هستى است یا اعتقاد به این که مجموعه بشر، پیش از وصول به مرحله عقل، از مرحله فطرت گذر کرده است نیز خود مفهومى اسلامى از تاریخ و جامعه به شمار مىرود و اعتقاد به این که مالکیّت، حقّى ذاتى نیست و روندى در جهت جانشینى انسان براى مالى است که به خداوند متعالى تعلّق دارد نیز مفهومى در خصوص مالکیّت است. همه این مفاهیم مىتوانند ما را در کشف و ارائه مکتب، یارى رسانند.
6. آن شهید رحمهالله بر آن است:
در این جا و در جریان کشف مکتب اقتصادى اسلام باید به مناطق آزاد [فقهى] توجّه کنیم با این توضیح که نظام اقتصادى، مشتمل بر دو جنبه است: جنبهاى که به طور کامل بدان پرداخته شده و جنبه دیگرى که تصمیمگیرى درباره آن به دولت اسلامى، واگذار شده و منطقه آزاد فقهى به شمار مىرود. پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله جنبه نخست را خود اجرا کرد و در جایگاه ولّى امر، به پر کردن جنبه دوم نیز پرداخت و به رغم این که فرمانها و اوامرى که بر اساس ولایت امرى صادر مىشوند، احکام ثابتى به شمار نمىروند، چنین فرمانهایى (فرمانهاى پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله درباره پر کردن منطقه آزاد فقهى) مىتواند روشنایى بخش و الهام بخش روشهاى انجام این کار، متناسب با تحقّق اهداف عالى اقتصادى باشند.(5)
7. آن مرحوم رحمهالله یادآور شده از آن جا که احکام و مفاهیم، دروازههاى ورود ما به محورهاى مکتب است و نیز از آن جا که متون دینى اغلب به طور مستقیم این احکام و مفاهیم را در اختیار ما قرار نمىدهند و به اجتهاد پیچیدهاى براى پرداختن به آن متون و کشف مضمون آنها نیاز است:
تصویرى که از مکتب اقتصادى [اسلام] ایجاد مىکنیم، چون در پیوند با احکام و مفاهیم است، در واقع بازتاب اجتهاد معیّنى است و تا وقتى که جنبه اجتهادى دارند نمىتوان قاطعانه به واقعى بودن این تصویر حکم داد؛ زیرا امکان بروز خطا در اجتهاد به عمل آمده وجود دارد؛ به همین دلیل، ممکن است اندیشهوران گوناگون اسلامى، متناسب با اجتهادهاى خود، تصویرهاى متفاوتى را از مکتب اقتصادى آن ارائه دهند که البّته هر کدام از آنها، تصویرى اسلامى به شمار مىرود؛ زیرا بیانگر اعمال روند اجتهادى است که خود اسلام آن را روا و مقرّر داشته و بدین ترتیب، تصویر ارائه شده اسلامى است چون برآیند و نتیجه اجتهاد شرعا جایز است.(6)
مىبینیم که در این جا اجتهاد در دو مرحله صورت مىگیرد:
مرحله نخست، مرحله کشف حکم یا مفهوم از میان متون؛
مرحله دوم، مرحله استنباط و برداشت خطّ مکتبى از مجموعه احکام و مفاهیمى است که به نظر کشف کننده در عرصه مورد نظر با یکدیگر هماهنگ هستند که البّته و به طورى که توضیح خواهیم داد، همین جنبه در کشف خطوط و محورهاى مکتب، نقطه ضعف تلّقى شده است.
8. مرحوم شهید صدر رحمهالله از خطرهایى سخن به میان آورده که عمل اجتهاد را ـ به ویژه در مورد احکامى که به جنبههاى اجتماعى زندگى انسان مربوط مىشوند ـ تهدید مىکنند:
به همین دلیل، خطر خود محورى در روند کشف مکتب اقتصادى اسلام، شدیدتر از همین خطر بر روند اجتهاد در زمینههاى احکام فردى و جزئى است.(7)
به نظر آن شهید رحمهالله خطرهاى دیگر عبارتند از:
أ. توجیه وضع موجود؛
ب. جداسازى استدلال شرعى از وضعیّت زمان و مکان؛
ج. پیشداورى درباره متون.(8)
9. از جمله مهمترین مراحل این شیوه، موضوعى است که مرحوم شهید رحمهالله از آن با عنوان «ضرورت خود محورى» یاد مىکند. او یادآور مىشود که اجتهاد در کشف جزئیات احکام تا هنگامى که کشف کننده به وظیفه خود عمل مىکند و در چارچوب کتاب و سنّت و طبق شرایط کلّى که نمىتوان آنها را نادیده گرفت، به ترسیم موضوع و مشخص ساختن ویژگىهاى آن مىپردازد، ویژگى شرعى و اسلامى دارد؛ ولى در عین حال، کشف کننده احکام [= مجتهد]، با چنین اجتهادى، به مرحله ایجاد و ارائه ایده کلّى درباره اقتصاد اسلامى (مکتب اقتصادى اسلام) مىرسد که در آن، احکام و مفاهیمى را که به مدد اجتهاد استنباط شدهاند، همگى در شمار ساز و کارهاى اقتصاد اسلامى به شمار مىآیند و تصاویر متعدّدى از این اقتصاد را تشکیل مىدهند که جملگى شرعى و اسلامى هستند و ما مىتوانیم در هر عرصهاى قوىترین و تواناترین آنها در حلّ مشکلات جامعه اسلامى و تحقّق اهداف عالیه اسلام را برگزینیم؛ بنابراین کشف کننده [= مجتهد] گستره انتخاب شخصى میان دادههاى گوناگون را دارد؛ بنابراین (و البّته در چارچوب اجتهادهاى مختلف) آزاد است و حق انتخاب دارد.
او مىافزاید: این کشف کننده که در این جا خود مؤلّف هم کشف کننده است، به فتواهاى مجتهد معیّنى مقیّد نیست و براى رسیدن به آن چه درنظر دارد، حتّى به فتواهاى خودش نیز پایبند نمىماند.
براى توجیه این آزادى عمل، یادآور مىشود که این موضوع در برخى حالتها، یگانه راه کشف نظریّه اسلام و شالودههاى مکتبى در اسلام است و در توضیح مطلب به موارد ذیل اشاره مىکند:
أ. احکامى که مسلمانان درباره آنها اتّفاق نظر داشته و تاکنون نیز موضوعیّت و قطعیّت خود را حفظ کردهاند، از پنج درصد مجموعه احکام فراتر نمىروند.
ب. پروسه اجتهاد، عملیّات پیچیدهاى است که از هر سو در معرض تردید قرار دارد و مجتهد به رغم هر نتیجهاى که بدان دست یابد نمىتواند درباره صحّت آن، قاطعانه اظهار نظر کند؛ ولى با این حال، اسلام اجازه داده که همین نظر روا داشته شود و براى مجتهد نیز گستره معیّنى را معیّن کرده است که مىتواند بر اساس گمان و استنباط خود و در چارچوب قواعدى که در علم اصول فقه از آن سخن به میان آمده، به اجتهاد بپردازد.
ج. بنابراین طبیعى است که هر مجتهدى، یک سرى خطاها و مخالفتهایى با شرع واقعى اسلام داشته باشد؛ هر چند عذر وى موجّه شمرده شود.
د. این نیز طبیعى و منطقى است که واقعیّت شرع اسلام به نسبتهاى متفاوتى میان نظریّات مجتهدان، پراکنده باشد (و واقعیّت شریعت با آن تصویر اجتهادى که از سوى مجتهد ترسیم مىشود، تفاوت داشته باشد).
ه . بنابراین ضرورتى ندارد که مجموعه احکام بر گرفته از اجتهادِ هر یک از مجتهدان، مکتب اقتصادى کامل و پایههاى همسان و هماهنگ با ساختار آن احکام و چند و چون آنها را منعکس سازد.
و. در این جا امکان دارد موضع کسى که در پى کشف مکتب اقتصادى اسلام باشد، با موضع مجتهدى که در پى کشف احکام جزئى شرع است، تفاوت داشته باشد بدین معنا که موضع وى در جایگاه مجتهدى که حکم شرع را کشف مىکند، به نتیجهاى انجامد که از نظر همسویى با خط مکتبى، با احکام دیگر هماهنگ نباشد؛ حال آن که موضع وى در جایگاه فقیه و نظریّهپرداز، مجموعه هماهنگ و همسویى از احکام را برگزیند؛ حتّى اگر برخى از آنها، نتیجهگیرىهاى مجتهدان دیگرى باشد. او در حذف نتایج ناهماهنگ و عناصرى که با مجموعههاى دیگر همخوانى ندارند و نیز جایگزینى آنها با عناصر و احکامى که هماهنگى بیشترى داشته باشند، آزادى عمل و امکان اعمال سلیقه خویش را دارد.
عمل تلفیق و گردآورى اجتهادهاى متعدّدى که هماهنگى و همخوانى بیشترى دارند، به منظور فراهم آوردن پشتوانه نظرى یک مجموعه منسجم، صورت مىگیرد.
ز. تأکید مىکند: کمترین نکتهاى که درباره این مجموعه مىتوان گفت، این است:
تصویرى است که مىتواند در به تصویر کشاندن شریعت اسلام، کاملاً صادق باشد؛ ولى امکان صداقت و درستى آن بیش از امکان صداقت هر یک از تصاویر فراوان دیگرى که فقه اجتهادى از آنها سرشار است، نیست؛ ولى با وجود این، توجیههاى شرعى خود را دارد؛ زیرا گویاى اجتهادهاى اسلامى مشروعى است که جملگى از کتاب و سنّت مایه گرفتهاند و به همین دلیل، جامعه اسلامى امکان مىیابد که از میان الگوهاى فراوان اجتهادى شرعى که یکى از آنها باید از سوى امّت انتخاب شود، آن را برگزیند.(9)
10. و سرانجام درباره آن چه (فریب واقعیّتهاى اجرایى) مىنامد، هشدار مىدهد و منظور وى آن است که اسلام طّى دهها سال، وارد عرصه اجرایى شده و چه بسا تلاش براى کشف مکتب اقتصادى آن، با عطف توجه به همین نکته صورت مىگیرد؛ ولى تأکید مىکند که نظریّهپرداز کشف کننده، در کار ارائه تصویر مکتب اسلام، تواناتر است؛ زیرا واقعیّتهاى اجرایى چه بسا محتواى پربار یک متن نظرى را منعکس نسازند و اجراى شخصى موضوعى نیز کشف کننده [= مجتهد] را فریب دهد و براى مثال، او را با توجّه به این که در صدر اسلام افراد در بهرهمندى از ثروت، آزادى کامل داشتند (وارد جزئیات مطلب نمىشویم) به این سوق دهد که وجود عناصر سرمایهدارى در این مکتب را نتیجهگیرى کند.
این بود شیوه شهید صدر رحمهالله در کشف مکتب اقتصادى اسلام که طّى ده نکته، کوشیدیم به امانت آن را مطرح سازیم اکنون مىکوشیم به دو ایرادى که به این کار گرفتهاند، پاسخ گوییم.
ایراد نخست، درباره فایده این عمل؛
ایراد دوم، درباره مشروعیّت (اسلامى) آن.
ایراد نخست: فایده این کار
برخى منتقدان بر این باورند که این کار، تلف کردن وقت و انرژى است؛ چرا که وقتى به حکم اسلامى در موارد گوناگون اقتصادى رسیده باشیم، چه نیازى به این کار که فقط از پایههاى تئوریک این احکام سخن به میان مىآورد و چیزى به تکالیف فرد و جامعه نمىافزاید، وجود خواهد داشت. مگر نه این که خود دین و شریعت، شناخت اوضاع کلّى اقتصاد و حقایق جهان و روابط انسان با طبیعت و با همنوع خود ـ چنان که هست ـ را بر عهده گرفته و صورت کلّى مکتب رفتار شایسته و بایسته را ارائه داده و آن گاه این احکام را براى ما در نظر گرفته که یگانه وظیفه ما در صورتى که بخواهیم با باورهاى خود هماهنگ باشیم و اهداف شریعت را تحقّق بخشیم، به مورد اجرا گذاشتن آنها است؛ پس دیگر چه نیازى به این کوشش خسته کننده براى شناخت پایههاى نظریّهاى است که به هر حال از آن پیروى مىشود؟
این فحواى ایراد اوّل بود.
در پاسخ به آن مىگوییم:
تأمّل در نتایج سترگى که این کار دست کم در عرصه نظرى به جاى گذاشته و ملاحظه استقبال گسترده از این پژوهش گرانسنگ، ابتکارى و پیشاهنگ که اکنون دانشگاههاى اسلامى در سرتاسر جهان، مراکز تخصّصى اقتصاد و پژوهشهاى گوناگون اقتصاد اسلامى نمىتوانند از آن و نتایج حاصل از آن بىنیاز باشند و این مطلب، حتّى درباره آن دانشگاههایى صدق مىکند که به نوعى به تعصّبورزى ضدّ فقه اهل بیت علیهالسلام و فتواهاى مجتهدان این فقه معروفند و تعصّبشان به حدّ تکفیر و ردّ آنها نیز مىرسد، این کتاب ارزشمند (اقتصادنا) را تدریس مىکنند و مطالب آن را در معرض بحث و بررسى علمى قرار مىدهند و دیگران نیز به ترجمه آن به زبان خود اقدام کردهاند تا از محتواى پربارش استفاده کنند؛ همچنان که اندیشهوران غربى نیز به تأمّل و دقّت در آن پرداختهاند تا ویژگىهاى اسلام اصیل را از آن میان دریابند. همه این استقبالها، ما را بر آن مىدارد تا ایراد را چندان به جا و وارد ندانیم.
به نظر ما، نتایج سترگى را مىتوان از این کار (نظریّهپردازى مکتب اقتصادى اسلام) به دست آورد که در موارد ذیل، خلاصه مىشوند:
1. امکان بررسى مقایسهاى اسلام با مکتبهاى دیگر
مقایسه میان مکتبهاى گوناگون را نمىتوان بر اساس چند و چون جزئیّات هر مکتب انجام داد و تفاوت آنها فقط هنگامى آشکارا روشن مىشود که مقایسه صورت گرفته، میان محورهاى اصلى هر کدام از مکتبها باشد؛ زیرا ـ همچنان که خود مرحوم صدر رحمهالله نیز هنگام سخن گفتن از رابطه مکتب و قانون به این مسأله اشاره کرده است ـ اجتهادهاى گوناگون کاربردى، ممکن است به تفاوتهاى ظاهرى بینجامد؛ ولى اساس مکتبى آنها یکى باشد و حتما به ناشفّافى مرزها در اجرا و بدفهمى و حتّى نوعى تلفیق و التقاط میان مکتبهاى متضاد منجر مىشود؛ چیزى که نزد بسیارى از اندیشهوران، آنان که افکارى را طرح کرده و به اجراى آنها فراخواندهاند، به عیان دیدهایم؛ از جمله به طور مثال، ایده (اسلام سرمایهدارى) و (سوسیالیسم اسلامى) و ... ، تا جایى که برخىها تصوّر کردهاند هیچگونه تضاد و تناقضى میان «اسلام» و «کمونیسم» وجود ندارد! این درآمیختگى عجیب و غریب، بىهیچ تردیدى زاییده ناآگاهى از ویژگىهاى اصلى اسلام و دیدگاههاى مکتبى آن است. جهان اسلام از «التقاط»، «تلفیق»، «ترکیبهاى متناقض» و ... رنج برده و هنوز هم رنج مىبرد؛ بدین سبب، کوششهاى شهید صدر رحمهالله به گونه بسیار جالبى در جهت طرح واقعیّتها، تعیین مرزهاى عمومى و مشخّص کردن مواضع قرار گرفته است و معتقدیم که ما به ادامه این شیوه به منظور کشف و دستیابى دیگر ویژگىهاى اسلامى و تغذیه روحى و معنوى نسلهاى مسلمان و از آن جا واکسینه کردن آنان در برابر هر گونه انحراف و آشفتگى فکرى نه تنها در عرصه اقتصاد بلکه در عرصههاى دیگر زندگى، به شدّت نیاز داریم و در عین حال نباید از نقش این گونه مطالعات و بررسىها در بیان برترى نظرى اسلام در مقایسه با دیگر مکتبها غافل ماند.
2. تأثیرگذارى بر روند استنباط احکام فرعى
به گمان ما، این کار (نظریّهپردازى درباره مکتب) مىتواند حتّى بر روند استنباط احکام نیز تأثیرى واقعى به جاى گذارد با این توضیح:
أ. ممکن است مجتهد خود به قاعدهاى که به این روش استنباط مىکند به باور ویژهاى دست یابد و با فراوانى احکامى که چنان قاعدهاى را نشان مىدهد، بدان ایمان بیاورد و همین نکته او را متقاعد سازد که شارع مقدّس، در صدور احکام فرعى بسیارى، همین قاعده را مبناى عمل قرار داده است و در این صورت، این اعتماد و اطمینان خاطر بر روند استنباط او اثر مىگذارد و پیامدهاى آن در عرصههاى گوناگونى که چه بسا بر اثر ضعفى در دولت، از آنها آگاه مىشود، نمود مىیابد.
ب. و چه بسا دید و سلیقه خاصّى را در وى به دنبال آورد که مواضع او را حتّى درباره عملیّات متداول استنباط نیز تغییر دهد؛ چرا که دید و سلیقه فقهى، با استحسانى که شرعا نهى شده است، تفاوت دارد. چنان چه این سلیقه، به ریشههاى شرعى قابل قبول مستند نبود، چه بسا سند یا دلالتى، قدرت لازم براى مطرح شدن را نمىیافت.
چه بسا برخورد شهید صدر رحمهالله با دو روایت محمد بن فضیل درباره «منع فروش دَین به بهایى کمتر از آن» و «ملاک بودن قیمت اسمى براى بدهکار» و پذیرش آنها به رغم کاستىهایى که در استدلال براى این دو روایت وجود دارد، از جمله ناشناختگى محمد بن فضیل، از همین جنبه ناشى مىشود. وى رحمهالله مىگوید:
من شخصا به لحاظ درونى، و نه به لحاظ فقهى نمىتوانم با پذیرش رأى مخالف، کنار بیایم و در خود وشمّ فقهى خود چیزى نمىبینم که آشکارا ترک این دو روایت و پذیرش دیدگاه مخالف آنها را توجیه کند.(10)
اطمینان خاطر و پذیرش درونى وى ممکن است از تأثیر محورهاى اصلى مکتبى، در عرصه توزیع پس از تولیدى ناشى باشد که بدان دست یازیده بود.
به هر حال نمىتوان تأثیر درک خطوط و محورهاى اصلى مکتب در شکلدهى به ذوق و شمّ فقهى مجتهدان را که خود داراى نقشى در نتایج استنباط احکام است، منکر شد.
3. تأثیر سترگ بر روند اجراى شریعت اسلام
وقتى نقش نظریّهپردازى در روند اجرا را درک کنیم، پذیرش این ویژگى، کاملاً روشن به نظر مىرسد؛ به طور مثال، هنگامى که دولت اسلامى شکل مىگیرد و ولّى امر، عهدهدار حکومت مىشود، کار اجراى احکام اسلامى، مستلزم پشتوانه عظیمى از نظریّات و دیدگاههاى اسلامى است که با توّجه به محورهاى اصلى و اساس دیدگاههاى اسلامى و مصالح عالیه اسلام و امت اسلامى و با در بر گرفتن انگیزهها و موانع گوناگون و به قصد اجرا در جامعه و تحقّق ویژگىهاى پویاى جامعه اسلامى به مهمترین مشکلات و مسائل زندگى پرداختهاند.
تردیدى نیست که نظریّه مکتب اقتصادى اسلام، جاى خالى مهمّى را در این روند پر مىکند و به سوى تحقّق حالتى ایدهآل، سوق مىدهد.
ما ان شاءاللّه در این باره و ضمن پاسخ به ایراد دوم، با تفصیل بیشترى سخن خواهیم گفت.
ناگفته نماند کسانى که این گونه ایراد مىگیرند، به رغم این که در زمان مطرح شدن این پژوهش تعدادشان بسیار بود، اکنون دیگر، وجود آن چنانى ندارند. این امر نیز در فضاى ناآشنایى که هنگام طرح این اندیشه و پژوهشها وجود داشت تا حدودى طبیعى است. متأسفانه هنوز هم به رغم نیاز مبرم و گسترده و نیز وجود انگیزههاى عینى بسیار نیرومند، امثال چنین مباحثى مطرح نشدهاند.
مرحوم شهید صدر رحمهالله نیز خود، کار صورت گرفته را صرفا کار و کوششى تلقّى کرده که باید فعّالیّتها و تلاشهاى دیگرى که از برداشتهاى متفاوتى در هماهنگى میان احکام نشأت گرفته باشد، آن را همراهى و تکمیل کنند؛ ولى بدبختانه هنوز دیگرانى را ندیدهایم که به ارائه این برداشتهاى متفاوت اقدام کرده باشند و از خداوند متعالى مسألت داریم که این آرزو را تحقّق بخشد تا مطالعات و پژوهشهاى به عمل آمده، سرچشمه پربارى در جهت اجراى احکام اسلام و تحقّق آینده درخشان حکومت فراگیر اسلامى باشد.
ایراد دوم: میزان مشروعیّت این عمل
چه بسا، این مهمترین ایرادى باشد که با ملاحظه این کار ابتکارى، به ذهن خطور کند. پیش از این به دو نوع اجتهاد در مراحل گوناگون این کار اشاره داشتیم:
نوع نخست در عرصه استنباط احکام فرعى از میان متون اصلى (کتاب و سنّت) و بر اساس علم اصول فقه است که اجتهاد مشروع و درستى شمرده مىشود و هیچ تردیدى هم در آن وجود ندارد و حتّى اگر احتمال مخالفت آن با واقعیّت اسلام نیز وجود داشته باشد، حجّت بودن نتیجه استنباط، محرز است و در صورت مخالفت با واقعیّت شرع نیز مجتهد را معذور مىدارد و مکلّف را نیز به احکام عامل مىکند.
نوع دوم در عرصه استنباط محورهاى نظرى احکام و مفاهیم است که ایراد مزبور نیز به این نوع، مطرح، و گفته مىشود که چنین اجتهادى، حتّى اگر احکام یاد شده از سوى مجتهد خبره در هر دو عرصه، استنباط شده باشد، به حجّت قطعى نمىانجامد. چگونه مىتواند حجّیت داشته باشد حال آن که خود مجتهد نیز برخى از آن احکام را نپذیرفته و از مجتهدان دیگر گرفته است؛ زیرا با دیگر احکامى که بیانگر یک خط تئوریک تلقّى مىشوند، هماهنگى بیشترى دارند.
در توضیح مطلب مىتوان گفت:
استنباط خطّ تئوریک (نظرى)، به معناى وصل به چیزى است که عرفا یا عقلاً لازمه کلّى این احکام یعنى محور فراگیر و نظرى است. مىدانیم که بسیارى از آن احکام در پى نبود دلیل اجتهادى در مورد آنها، با بهرهگیرى از اصول عملى از قبیل: «استصحاب»، «تخییر» و «احتیاط» نتیجهگیرى شدهاند.
این نیز مسلّم است که بنا به تأکید اصولىها، لوازم و پیامدهاى اصولى، حجّت به شمار نمىرود و حتّى اگر هم فرض کنیم که احکام اکتشافى همگى از امارات که پیامدها و لوازم آن حجّت تلقّى مىشوند، ناشى شده باشد و درباره این که پیامد جمع میان دو حکم، از نظر حجّت بودن در دیدگاه متداول عرفى از سوى شارع، به رسمیّت شناخته شده است، تردیدى واقعى وجود دارد که به هر حال، نتیجه شک در حجیّت این پیامد (یعنى محور نظرى استنباطى) است و شک در این حجیّت نیز به تعبیر اصولىها کافى است تا عدم چنین حجیّتى را مسلّم فرض کنیم.
راه حل کدام است؟
گفته بودیم که وقتى این ایراد ـ حتّى در صورتى که همه احکام از سوى مجتهدى استنباط شده باشد که در پى استنباط خطوط و محورهاى مکتبى (نظرى) است ـ وارد باشد، در حالتى که این مجتهد، احکامى را برگزیند که ثمره اجتهاد دیگران است و خودش به آنها ایمان ندارد، ایراد مزبور به طریق اَوْلى وارد است، و چنان چه محورها و خطوط استنباطى، حجیّت و معذوریّت و صحّت انتساب به اسلام را از دست بدهند، چگونه مىتوان آنها را نظریّهاى اسلامى تلقّى کرد؟!
پاسخ به این ایراد، به این شرح است:
ما نیز مىپذیریم که اصول عملى، لوازم و پیامدهاى خود را ثابت نمىکنند؛ همچنان که بر این باوریم دلیل حجیّت داشتن، پیامد جمع میان دو اماره را نیز ثابت نمىکند و بر این نیز واقفیم که تردید در حجّت داشتن، براى قطعى دانستن عدم چنین حجیّتى کافى است؛ با این حال مىگوییم که در عرصه نظریّهها، چنان که در عرصه احکام عملى فرعى به عنصر حجیّت به شکل دقیق آن نیاز است، نیازى نیست و فقط صحّت انتساب آن به اسلام کافى است و این جا است که ما با مطرح کنندگان ایراد یاد شده، اختلاف نظر داریم. امام شهید صدر رحمهالله دقیقا بر همین نکته انگشت گذاشته است:
و به همین خاطر، این امکان وجود دارد که اندیشهوران گوناگون اسلامى در پى اختلاف اجتهادهاى خویش، تصاویر مختلفى از مکتب ارائه دهند که هر کدام از آنها، تصاویرى اسلامى از مکتب اقتصادى هم شمرده شود.
تو گویى آن استاد فقید رحمهالله در پى آن بود که موارد ذیل را تأکید کند:
نخست: همه نتایج ناشى از اجتهاد ـ مادام که اسلام آنها را روا داشته است ـ شرعى و اسلامى به شمار مىروند.
دوم: مجموعه اسلام [و احکام اسلامى] به نسبتهاى متفاوتى در این جا و آن جا، پراکنده است.
سوم: کمترین چیزى که درباره تصویر استنباطى از مجموعه احکام هماهنگ با یکدیگر مىتوان گفت، این است که مىتواند واقعیّت شریعت اسلام را صددرصد صادقانه ارائه دهد و امکان درستى و صادقانه بودن آن کمتر از هر تصویر ارائه شده دیگرى از میان تصاویر فراوانى که در فقه اجتهادى مىتوان سراغ کرد، نیست و بدین ترتیب، توجیههاى شرعى خود را دارد؛ زیرا بیانگر اجتهادهاى مشروع اسلامى برداشت شده از محتواى کتاب و سنّت و در حال و هواى آن است.
حاصل مطلب این که این میزان از نزدیکى و پیوند با واقعیّت اسلامى، وابستگى عرفى قابل قبولى به اسلام فراهم مىآورد و مادام که میزان احتمال واقعیّت اسلامى آن به اندازه احتمال هر تصویر ارائه شده دیگرى است نمىتوانیم این پیوند و نزدیکى را نفى کنیم.
افزون بر این، اگر ما نتیجهگیرى پیشین را به این گفته شهید صدر رحمهالله ضمیمه کنیم که مىفرماید:
این یگانه وسیلهاى است که مىتوان از طریق آن به «اصول کلّى اسلام» که براى تنظیم زندگى اجتماعى خود و تحقّق ضرورتها و فوایدى که در سخن از فایده و ثمره این تلاشها بدان اشاره کردیم، برسیم. در این صورت، پذیرش شرعى این وابستگى و نزدیکى را به لحاظ عقلى نیز درک مىکنیم؛ حتّى اگر قرار باشد از باب «مقدّمات دلیل انسداد» که در این گونه موارد مىپذیریم، باشد.
به هر حال، این پرسش به جاى خود باقى است. بر فرض که اسلامى بودن این کار (نظریّهپردازى) را پذیرفته باشیم، حجیّت مطلوب را که هدف ما است و بدان وسیله مىتوانیم در صورت مخالفت این تصویر با اسلام واقعى که اجراى آن از ما خواسته شده است، عذر تقصیر به خداوند آوریم، کجا باید فراهم کنیم؟
از آن مهمتر، چگونه باید این کار را به عنصر «بسندگى شرعى» (تنجیز) و «الزام اجتماعى» که در این جا مورد نیاز است، بیاراییم؟
در این مورد مىگوییم: میان حکم عملى فردى و روند اجتماعى حکومت، تداخل صورت گرفته و این دو با هم در آمیخته شدهاند. اگر ما در مرحله نخست اجتهاد به حجیّت برخاسته از اطمینان قطعى درباره حکم استنباطى یا حجیّت حاصل یک ظنّ معتبر نیاز داریم در این جا به چنین حجیتّى نیاز نداریم؛ زیرا آن چه به این محورها و نظریّات مکتبى، ویژگى الزام و ناگزیرى اجراى آنها را مىبخشد، حکم ولى امر است که به صورت سیاست کلّى در آمده و کشور در پرتو آن اداره مىشود. حکم ولایى نیز به سبب آیه «اطیعوا اللّه و اطیعوا الرسول واولى الامر منکم»، «الزامآور» است و «بسندگى شرعى» دارد. بدیهى است که ولّى امر نیز در پرتو پایبندى به «شورا» و توجّه به رهنمونهایى که شرع مقدّس در اختیارش گذاشته است و نیز با توجّهى که به مصالح عالیه امّت دارد مىتواند فرمانى صادر کند و خطوط و محورهاى اساسى برتر را در جهت تحقّق آن مصالح ـ حتّى اگر خود شخصا به حجّیّت هر یک از احکام مطرح شده نرسیده باشد ـ شالوده سیاستهاى [اقتصادى] قرار دهد. او حتّى مىتواند امّت را به حکم شرعى استنباطى بر اساس شرع و از سوى مجتهد دیگرى ملزم سازد؛ همچنان که مىتواند همه امّت را به عمل به فتواهاى خویش (پس از تبدیل آنها به احکام حکومتى) ملزم کند و در این صورت، دیگر مجتهدان نیز وظیفه دارند در جهت تحقّق وحدت روش اجتماعى و بنا به مقتضیات اطاعت از ولىّ امر، فعّالیّتهاى اجتماعى خود را بر اساس آنها سامان بخشند. در این صورت، اگر ولّى فقیه، عمل به این محورها را درست تشخیص داد، فرمانهاى خود را براى کاربست آنها و اعطاى حجیّت لازم به آنها صادر مىکند.(11)
در پایان از خداوند متعالى مىخواهیم که به ما توفیق اجراى احکام الاهى در روى زمین، و ادامه راه آن استاد شهید رحمهالله را عنایت فرماید و اهداف والایى را که در سر مىپروراند، تحقّق بخشد.
پىنوشتها
________________________________________
1 محقق و نویسنده اقتصاد اسلامى.
2. اقتصادنا، ص 362.
3. همان، ص 366 ـ 365.
4. همان، ص 376.
5. همان، ص 380.
6. همان، ص 383.
7. همان، ص 384.
8. همان.
9. همان، ص 401.
10. البنک اللاربوی فى اسلام، چاپ کویت، ص 160.
11. پس از نوشتن این بخش مقاله، مجلّه وزین اقتصاد اسلامى، شماره 8، سال دوم، صفحه 13 را مطالعه، و ملاحظه کردم که حضرت آیتاللّه سید کاظم حائرى، عین همین اشکال را با خود مرحوم آیتاللّه شهید صدر مطرح کرده و فرمودهاند:
من این اشکال را با خود وى مطرح و عرض کردم: شما بعضى فتاواى دیگران را که گاه خود شما آنها را قبول ندارید، با برخى فتاواى خودتان جمع کرده در کنار هم قرار مىدهید؛ آن گاه قدر مشترک و جامعى از آنها مىگیرید و زیربناها را کشف مىکنید. این کار شما چه حجیّت و اثرى دارد؟ شهید صدر فرمود: نظر من این است که ما چیزى نسبتا منسجم و معتدل به نام مکتب اقتصادى ارائه دهیم. دیگران هم با جمع احکام، زیربناهایى را ارائه دهند؛ آن گاه ولى فقیه هر دو را ملاحظه مىکند و هر کدام را پسندید، در جایگاه ولایت اجرا مىکند.