آرشیو

آرشیو شماره ها:
۹۱

چکیده

چکیده جهان‏بینى حاکم بر رفتار اقتصادى، فلسفه نظام اقتصادى است. مقصود از نظام اقتصادى، مجموعه‏اى از الگوهاى رفتارى است که شرکت‏کنندگان در نظام را به یک‏دیگر و به اموال و منابع پیوند مى‏دهد، و در مسیر اهدافى معیّن، به‏نحو هماهنگ، براى کسب بیش‏ترین کامیابى اقتصادى سامان مى‏یابد. در فلسفه اقتصاد، رابطه خدا با جهان طبیعت، در رابطه خالقیّت، ربوبیّت، مالکیّت، احاطه و سلطه و قیّومیّت آشکار مى‏شود. رابطه خدا با انسان نیز در دو وجه هدایت و رزاقیّت تجلّى مى‏یابد. در جهان‏شناسى از دیدگاه على علیه‏السلام جهان بى‏هدف و بیهوده آفریده نشده، و حرکت هستى به سمت خدا است. همه‏چیز براى انسان آفریده شده، و خداوند مالک خزائن غیبى است. دنیا محلّ آزمایش، و هستى، داراى نظام عِلّى و معلولى است. این دیدگاه، رفتارهاى اقتصادى متفاوتى را پدید مى‏آورد؛ منابع را محدود نمى‏داند؛ علل غیبى را در نظر مى‏آورد و سود را در بهره اقتصادى منحصر نمى‏پندارد. از دیدگاه على علیه‏السلام انسان موجودى دوبعدى است و رفتارهاى اقتصادى او نیز باید سمت و سوى الاهى داشته باشد. این نگاه، آزادى فعّالیّت اقتصادى، عدم دخالت و مالکیّت خصوصى گسترده را برنمى‏تابد. از جامعه‏شناسى امام على، نظریّه اصالت فرد و جامعه برمى‏آید. حاکمیّت سنّت‏هاى الاهى بر جوامع انسانى، امرى مورد تأکید حضرت است. شمارى از این سنّت‏ها بر رفتارهاى اقتصادى مردم با جامعه و دولت یا سیاست‏هاى اقتصادى اثر مى‏نهند. تقوا و ایمان مى‏توانند پویایى اقتصاد را تضمین کنند. شکر و توبه نیز درهاى خزائن الاهى را به‏سوى بندگان مى‏گشایند. سنّت الاهى استدراج چنین معنا مى‏دهد که گاهى خداوند به بندگان نافرمان خود نعمت مى‏بخشد، نه به‏دلیل شایستگى آن‏ها، بلکه به‏جهت آزمایش و مجازات در روز موعود و این‏ها تفاوت اساسى با اقتصاد رایج سرمایه‏دارى، دارد.

متن

 

مقدّمه
استقلال فکرى ما در ساحت اقتصادى، آن گاه حاصل مى‏شود که نظامى اقتصادى بر اساس جهان‏بینى، ارزش‏ها و اهداف اسلام، کشف و طرّاحى کنیم. اگر هدف نهایى در فعّالیّت‏هاى اقتصادى فقط پاسخ دادن به امیال مادّى و شهوانى باشد، الگوهاى رفتارى آن بسیار متفاوت از الگوهاى رفتاریى خواهد بود که هدف غایى آن، کسب رضایت خداوند متعالى باشد. حتّى اگر جامعه، هدف میانى اقتصاد خود را گسترش عدالت اجتماعى و اقتصادى قرار دهد، الگوهاى رفتارى آن متفاوت از جامعه‏اى خواهد بود که آمال و آرمان‏هاى فعّالیّت‏هاى اقتصادى‏اش برآوردن امیال مادّى است.
نظام اقتصادى فعلى حاکم بر دنیا، بنیان‏هاى خود را بر اساس تفسیر خاصّى از خدا، جهان، انسان و جامعه گذاشته، و بر اساس همین تفاسیر، انسان محورى را در همه فعّالیّت‏هاى اقتصادى اصل قرار داده، و نظام سرمایه‏دارى لیبرال را طرّاحى و اجرا کرده است. در این نظام، الگوهاى رفتارى در عرصه فعّالیّت‏هاى اقتصادى، برخاسته از حقوق اقتصادى ویژه، و حقوق اقتصادى در بستر مبانى مکتبى نظام اقتصادى آن، شکل گرفته و مبانى مکتبى‏اش بر اساس دیدگاه خاصّى که درباره مقوله‏هاى خدا، جهان، انسان و جامعه ارائه مى‏دهد، سامان یافته است.
اگر دیدگاه‏هاى اسلام در مبانى فلسفىِ مربوط به نظام اقتصادى، با مبانى فلسفى نظام‏هاى دیگر اقتصادى متفاوت باشد که هست، باید بپذیریم که مبانى مکتبى، حقوق اقتصادى، الگوهاى اقتصادى و در نتیجه، نظام اقتصادى اسلام با نظام‏هاى اقتصادى دیگر تفاوت خواهد داشت.
1. مفاهیم و کلّیّات(2)
پیش از آغاز بحث، مفاهیم و واژه‏هایى را که در مقاله به‏کار مى‏رود، تعریف مى‏کنیم تا تلقّى روشنى از آن‏ها داشته باشیم.
نظام اقتصادى: نظام اقتصادى، مجموعه‏اى از الگوهاى رفتارى است که شرکت‏کنندگان در نظام را به یک‏دیگر و به اموال و منابع براساس مبانى مشخّص پیوند داده و در جهت اهداف معیّنى به نحو هماهنگ براى کسب بیش‏ترین توفیق اقتصادى سامان یافته است.
مبانى فلسفى نظام اقتصادى: منظور از آن، جهان‏بینى حاکم بر رفتار اقتصادى، و مشتمل بر قضایایى است که با کلمه «هست» یا «نیست» بیان مى‏شود و موضوع آن خدا، انسان، جامعه، دنیا و آخرت است.
مبانى مکتبى نظام اقتصادى: مبانى مکتبى، مجموعه‏اى از قضایاىِ کلّىِ دستورى (بایدى) است که ویژگى‏هاى ذیل را دارد:
1. زیربناى نظام و حقوق اقتصادى است؛
2. برگرفته از مبانى فلسفى است؛
3. در تعیین عناصر نظام اقتصادى و چگونگى ارتباط آن‏ها مؤثّر است؛
4. حرکت به سمت اهداف را زمینه‏سازى مى‏کند.
اهداف نظام اقتصادى: اهداف، مقاصدى است که نظام اقتصادى براى رسیدن به آن طرّاحى شده، و برگرفته از مبانى فلسفى نظام اقتصادى است و به طور منطقى باید اهداف نظام با اهداف شرکت‏کنندگان در نظام هماهنگ باشد.
دو دیدگاه درباره نظام اقتصادى
درباره نظام اقتصادى، دو دیدگاه کاملاً متفاوت وجود دارد. بر اساس یک دیدگاه، بهترین و کاراترین نظام اقتصادى در عالم خارج موجود است. وظیفه متفکّران اقتصادى فقط درک و کشف آن و هماهنگ شدن با آن است و باید از دخالت‏هاى ناروایى که سبب اختلال کارکرد آن مى‏شود، پرهیز کرد.(3)
بر اساس دیدگاه دوم، نظام اقتصادى بر حسب ضرورت طبیعى و غریزى شکل نمى‏گیرد؛ بلکه دولت‏ها باید قوانین مربوط به فعّالیّت‏هاى افراد و سازمان‏ها را وضع، اجرا و پاسدارى کنند تا زمینه تحقّق نظام اقتصادى مطلوب فراهم آید.(4) این مقاله بر اساس دیدگاه دوم تنظیم شده است.
مبانى فلسفى نظام‏هاى اقتصادى
حال با توجّه به مقدّمات مذکور، مهم‏ترین مبانى فلسفى تأثیرگذار بر نظام‏هاى اقتصادى (خداشناسى، جهان‏شناسى، انسان‏شناسى و جامعه‏شناسى) را با تأکید بر دیدگاه‏هاى امیر مؤمنان علیه‏السلام مطرح مى‏کنیم.
خداشناسى
یکى از اساسى‏ترین مبانى فلسفى نظام سرمایه‏دارى «دئیسم» است. بر اساس اعتقاد به دئیسم، خداوند همانند ساعت‏سازى است که جهان را مانند ساعت ساخته و آن را به حال خود رها کرده است و در آن هیچ‏گونه دخالت و هدایت تکوینى و تشریعى ندارد. خداوند، نظام طبیعى را که کارآمدترین نظام است، آفریده و خود به گوشه‏اى رفته است. نظام اقتصادى نیز جزئى از نظام طبیعى است که خداوند در آن هیچ‏گونه دخالتى ندارد و از طریق هماهنگى افراد با نظام طبیعى که به وسیله «دست نامرئى» از ناحیه جست و جوى منافع مادّى شخصى حاصل مى‏شود، به بهترین وجه شکل مى‏گیرد. اگر هر کس در فعّالیّت‏هاى اقتصادى خود فقط نظرش به حدّاکثر کردن لذّت و منافع مادّى شخصى باشد، منافع مادّىِ اجتماعى، به خودى خود به حدّاکثر خواهد رسید؛ پس نظام اقتصادى که جزئى از نظام طبیعى جهان است، هیچ نیازى به دخالت یا هدایت تکوینى و تشریعى خداوند ندارد.(5) این در حالى است که در جهان‏بینى اسلامى، خداوند در همه عرصه‏هاى جهان حضور فعّال داشته، به‏طور پیوسته به امر آفرینش و هدایت تکوینى و تشریعى مشغول است و این امور در قالب روابطى تعریف مى‏شود که برخى از آن‏ها به این قرار است.
1. رابطه خدا با جهان طبیعت
یک. رابطه خالقیّت
خداى متعالى جهان طبیعت را با همه اجزایش آفریده و خلقت همچنان استمرار دارد:
آسمان‏ها و زمین و هر چیزى که در آن‏ها و بین آسمان و زمین قرار دارد، همه مخلوق خداى متعالى هستند و هیچ مانعى براى قدرت او وجود ندارد.(6)
از این بیان فهمیده مى‏شود که جهان طبیعت، آفریده الاهى است و خداوند یگانه آفریننده مستقّل کلّ اشیاى عالم است و هیچ‏چیز مانع قدرت او در آفرینش اشیا نیست.
امام‏على علیه‏السلام در کلامى به استمرار خلقت الاهى تصریح دارد و مى‏فرماید:
سپاس خدایى را که هرگز مرگ او را فرانمى‏گیرد و هر روزى، خلقت جدیدى دارد که پیش از آن وجود نداشت.(7)
دو. رابطه ربوبیّت
در سخنان امام على علیه‏السلام تدبیر امور عالم، فراوان به خداوند متعالى نسبت داده شده است.(8)
سپاس خدایى را که ... انجام‏دهنده هر امرى است که اراده مى‏کند؛ داناى به امور غیب، آفریننده آفریده‏ها و نازل‏کننده قطرات باران و تدبیرکننده امر دنیا و آخرت است.(9)
در نظر حضرت امیر، تدبیر الاهى چنان نفوذ دارد که گاهى باعث مى‏شود تصمیم‏هاى دقیق بندگانش در هم ریزد و به سمتى حرکت کند که خواسته آنان نیست.(10)
سه. رابطه مالکیت
مقصود از مالکیّت، مالکیّت حقیقى است، نه مالکیت اعتبارى. از دیدگاه امام على علیه‏السلام تمام هستى ملک حقیقى خداى بزرگ است: «له ما فى‏الارضین والسماوات و ما بینهما.»(11)؛ آن‏چه در زمین‏ها و آسمان و بین آن دو وجود دارد، همه مال خدا است».
چهار. رابطه احاطه و سلطه
امیر مؤمنان علیه‏السلام در گفتار فراوانى، احاطه وجودى و علمى خدا را بر تمام موجودات جهان بیان مى‏کند. در برخى از آن‏ها فقط به احاطه وجودى،(12) در بعضى دیگر، احاطه علمى،(13) و در مواردى نیز هم به احاطه علمى و هم وجودى اشاره شده است.(14)
خداى متعال، دانا به تمام اسرار عالم و ضمیر انسان‏ها است؛ بر همه چیز احاطه و غلبه دارد و توانا بر هر امرى است.
پنج. رابطه قیّومیّت
قیّومیّت خداوند، بیانگر آن است که خدا برپادارنده جهان هستى و قوام آن از او است. این مطلب هم به نحو صریح و هم مفهوم آن در بسیارى از بیانات على علیه‏السلام آمده است.(15)
همه‏چیز خشوع‏کننده خدا و قائم به او هستند. هم او بى‏نیازکننده هر فقیرى و عزیزدارنده هر ذلیلى است.(16)
شاید بتوان روابطى بیش از آن‏چه بین خدا و جهان هستى که در حوزه اقتصاد مؤثّر باشد، از گفتار امام على برشمرد؛ امّا براى نشان دادن ویژگى‏هاى نظام اقتصادى از دیدگاه حضرت و تمایز آن از دیگر نظام‏هاى اقتصادى به همین مقدار بسنده مى‏شود.
2. رابطه خدا با انسان
هر چند روابط پیشین، شامل رابطه خدا و انسان نیز مى‏شود، روابط اختصاصى نیز بین خداوند و انسان‏ها موجود است که در عرصه تحلیل‏هاى اقتصادى جایگاه ویژه‏اى دارد. به چند نمونه مهم آن اشاره مى‏شود:
یک. هدایت تکوینى انسان
منظور از هدایت تکوینى هر موجودى، به فعلیّت درآوردن استعدادها و به کمال رساندن آن موجود است. هر چند این هدایت تکوینى شامل همه موجودات عالم مى‏شود، هدایت انسان در جایگاه کسى که رفتارهاى اقتصادى او در سازمان دادن نوع نظام اقتصادى مؤثّر است، منزلت ویژه‏اى در این بحث دارد. گفتار حضرت در این باب فراوان است(17) که به ذکر یک نمونه بسنده مى‏شود:
اى انسانِ آفریده شده در حدّ اعتدال!، اى آن‏که در تاریکى رحم‏ها و در پرده‏هاى تو در تو نگهدارى‏ات کرده‏اند! آفرینش تو از گل خالص آغاز شد و در قرارگاهى مطمئن جایت دادند. تا زمانى معلوم و تا مدّتى که بهره تو است، در شکم مادر خود مى‏جنبیدى و به دعوت کس پاسخ نمى‏گفتى و آواز کسى شنیدن نتوانستى؛ سپس، تو را از قرارگاهت بیرون راندند. به سرایى آمدى که هرگز آن را ندیده بودى و راه رسیدن به منافع آن را نمى‏شناختى. پس چه کسى تو را به کشیدن غذا از پستان مادر راه نمود و به تو آموخت که نیازها و خواسته‏هایت را از کجا طلب کنى؟ هیهات! آن که در شناخت صفات کسى که اندام و اعضا دارد، ناتوان است، از شناخت صفات آفریدگارش ناتوان‏تر است و هر چه او را به صفات مخلوقاتش محدود کند، از شناخت او دورتر گردیده است.(18)
هدایت تشریعى انسان، به معناى نشان دادن راه کمال و سعادت او است. چنان‏که گذشت، مکتب دئیسم که زیربناى فلسفى تفکّر لیبرالیسم اقتصادى است، انسان را از هدایت تشریعى بى‏نیاز مى‏داند، و اعلام مى‏کند که عقل انسان به تنهایى قادر است هم سعادت و کمال خود را بشناسد، و هم توانایى کافى را در تشخیص راه وصول به آن دارد؛ امّا آموزه‏هاى امام على علیه‏السلام در بسیارى از خطبه‏هاى نهج‏البلاغه و دیگر منابع روایى، غیر از آن است.(19) حضرت نیاز انسان به هدایت تشریعى جهت شناسایى کمال و سعادت انسان و همچنین راه وصول آن را به صراحت بیان مى‏کند:
خداوند، انبیاى خود را فرستاد تا بیان‏کننده حق و سفیرانى بین خالق و مخلوق باشند.(20)
دو. رابطه رزاقیّت
على علیه‏السلام درباره رازقیّتِ خداوند مطالب فراوانى فرموده، و ابعاد گوناگون آن را بیان کرده است. در یک نگاه شاید بتوان چنین گزارشى ارائه کرد:
روزى انسان‏ها دو نوع است: روزى‏اى که انسان به دنبال آن مى‏دود و روزى‏اى که به سراغ انسان مى‏آید؛ حتّى اگر انسان در پى آن نباشد.(21) چون انسان‏ها مخلوق خداوند متعال هستند، خدا آن‏ها را دوست دارد و به آن‏ها روزى مى‏دهد؛(22) بلکه بر خود لازم کرده است که روزیشان را عطا کند(23) و توسعه در رزق و روزى مردم را مورد نظر خود قرار بدهد.(24) همو به نحو عادلانه روزى آن‏ها را تقسیم مى‏نماید.(25)
در نگاه حضرت، خداوند بزرگ روزى بندگانش را تقدیر و اندازه‏گیرى مى‏کند(26) و با توسعه و تضییق آن، انسان‏ها را در معرض آزمایش قرار مى‏دهد؛(27) امّا خداوند براى بندگان مؤمن خود امتیاز دیگرى قرار داده است و روزى آن‏ها را از مجراهایى که هیچ‏گاه گمانش را نمى‏برند (من حیث لایحتسب) مى‏دهد.(28)
تقدیر روزى و تعیین و تقسیم آن به وسیله خداوند نه تنها با کار و تلاش منافاتى ندارد، بلکه از دیدگاه حضرت، کار و تلاش یکى از اسباب و علل تعیین روزى است: «لِکُلِّ شى‏ءٍ سبب»؛(29) یعنى هر چیزى سبب دارد. حضرت، ضمانت رزق، و لزوم کار و تلاش را نیز بیان مى‏دارد:
خداوند روزى شما را بر عهده گرفته و شما را به تلاش فرمان داده است (قد تکفّل لکم بالرّزق و اَتم بالعمل) مبادا طلب چیزى را که براى شما بر عهده گرفته، از چیزى که بر شما فریضه کرده‏اند، سزاوارتر جلوه کند،(30)
و سیره عملى امیر مؤمنان علیه‏السلام نیز به‏طور کامل مؤیّد این نظریّه است.(31)
در یک نگاه
رابطه‏اى که امام على علیه‏السلام بین خداى متعالى و جهان هستى و انسان ترسیم مى‏کند، در مقایسه با رابطه‏اى که نظام اقتصادى لیبرال به تصویر مى‏کشد، تفاوت‏هاى اساسى دارد. از گفتار حضرت پیدا است که فیض الاهى پیوسته در جهان هستى جریان دارد و جهان هستى و حلقه‏هاى خلقت آن جریان آفرینش، مستمر بوده، همچنان ادامه دارد. آفریدگار این آفریده‏ها، خداوند حکیم و مدبّر است که به اقتضاى حکمت الاهى، جهان هستى و حلقه‏هاى خلقت آن، با تدبیر پروردگار عالم در جریان، و هدایت تکوینى خداوند در برگیرنده همه موجودات هستى از جمله انسان است که این هدایت، هم در صحنه‏هاى اقتصادى و هم غیراقتصادى جریان دارد. همچنین هدایت تشریعى، امرى مسلّم و ضرور در جمیع رفتارهاى انسان است و خداى بزرگ با ارسال پیامبران و کتاب‏هاى آسمانى، راه وصول به سعادت دنیا و آخرت را به انسان نشان داده و جایگاه وحى را که یکى از راه‏هاى دستیابى به سعادت است، در کنار حسّ و عقل، امرى غیرقابل انکار مى‏شمارد.
این‏گونه آموزه‏ها با دیدگاه دئیسم که آفرینش جهان را «آنى و لحظه‏اى» مى‏پندارد و آفریدگار جهان را همانند معمار بازنشسته، دست بسته مى‏داند که جهان و انسان را به حال خود رها ساخته تا بشر فقط با تجربه و عقل خود، راه سعادت را شناسایى کند و بپیماید، به‏طور کامل متفاوت است و این، تفاوت‏هاى فراوانى را در ساحت اقتصادى نمایان مى‏سازد.
جهان‏شناسى
بر اساس دیدگاه فلسفى اقتصاد سرمایه‏دارى لیبرال، خداوند، نظامى را در جهان طبیعت قرار داده است که طبق قاعده علّى و معلولى عمل مى‏کند. خدا علّت محدثه آن است؛ امّا علّت مبقیه آن نیست و به صورت خودکار عمل مى‏کند و همیشه کارآمدترین نظام، در عالم تکوین وجود دارد و پیروى و هماهنگى با نظام طبیعى، سعادت بشر را در همه ابعاد تضمین مى‏کند. یگانه وظیفه‏اى که فیلسوفان و عالمان دارند، شناسایى و کشف آن نظام، آن‏گاه پیروى و هماهنگى با آن است.
تأثیر جهان‏شناسى لیبرالیسم بر اقتصاد
نگرش پیشین در عرصه جهان‏شناسى، آثار متعدّدى در حوزه اقتصاد دارد که برخى از آن‏ها بدین قرار است.
1. اقتصاد و رفتارهاى اقتصادى بشر نیز جزو طبیعت بوده؛ بنابراین، قوانین نظام طبیعى در این حوزه نیز جارى مى‏باشد و تنها روش دستیابى به این نظام در عرصه اقتصاد، آزادى همگانى و رقابت کامل فعّالیّت‏هاى اقتصادى مى‏باشد؛ یعنى رقابت براى وصول به حدّاکثر سود و منافع شخصى، منافع جامعه را نیز به حدّاکثر مى‏رساند.
2. خداوند متعال در روند و تنظیم اوضاع اقتصادى، هیچ‏گونه نقش و دستورى ندارد.
3. در تنظیم وضعیّت اقتصادى، هیچ نهادى، حتّى دولت، مجاز به دخالت نیست.(32)
گرچه مکانیزم بازار در مواجهه با بحران‏هایى اجتماعى و اقتصادى همانند جنگ جهانى، عدم توانایى خود را نشان داده و سبب شده تا نظام سرمایه‏دارى لیبرال تعدیل، و به نظام ارشادى همراه با دخالت دولت تبدیل شود، این دخالت همواره به‏صورت یک استثنا و در حدّى که اصول اساسى اقتصاد لیبرالیسم، همانند آزادى‏هاى فردى و مالکیّت خصوصى، کم‏ترین تغییر را متحمّل شود، پذیرفته شده است؛ چنان‏که هنوز هم کلاسیک‏ها، نئوکلاسیک‏ها و طرفداران مکتب پولى بر کارآمدتر بودن نظام لیبرال اصرار مى‏ورزند.
جهان‏شناسى از دیدگاه امام على علیه‏السلام
در بحث پیشین، رابطه خداى متعالى با جهان، تبیین و مشخّص شد که جهان با عنایت و تدبیر الاهى اداره مى‏شود و قوام آن لحظه به لحظه به اراده و مشیّت او وابسته است و این، جهان‏شناسى خاصّى را به ما ارائه مى‏دهد که در عرصه اقتصاد، رفتارهاى ویژه‏اى را معرّفى مى‏کند که متفاوت از رفتارهایى است که نظام اقتصادى لیبرال ارائه مى‏دهد؛ امّا به برخى مشخّصه‏هاى دیگر جهان از دیدگاه حضرت على علیه‏السلام که در رفتارهاى اقتصادى انسان تأثیر دارد، اشاره مى‏شود:(33)
1. هم جهان مادّى و محسوس، و هم جهان غیب با عنایت و تدبیر الاهى اداره، و دوام و قوام آن، لحظه به لحظه به اراده خداى متعالى وابسته است.
2. جهان، هدفدار خلق و اداره مى‏شود و همه موجودات جهت تقرّب به خداوند، او را تسبیح مى‏گویند.
3. بازگشت جهان آفرینش و همه اشیاى آن، به سوى خداوند است.
4. دنیا محلّ آزمایش، کشت، تمرین، مسابقه آمادگى، و جهان آخرت، جهان کیفر، پاداش، درو، و بهشت و جهنّم، پاداش کیفر انسان‏ها است.
5. جهان مادّى و غیرمادّى (غیب) قانون علّى دارد و فیض الاهى از مسیر آن اسباب و علل جریان مى‏یابد. علّیّت در جهان هستى، سلسله‏وار به خداى متعالى منتهى مى‏شود و همه فرمان بردار مطلق اویند.
6. جهان غیب، داراى خزائن ثابت، مجرد، و فناناپذیر است.
پیامدهاى جهان‏شناسى از دیدگاه حضرت على علیه‏السلام در اقتصاد
پیامدهاى طولى و عرضى این گونه نگاه به مقوله جهان، بسیار گسترده است که پرداختن به همه آن‏ها نوشتارى گسترده و مستقل را مى‏طلبد؛ امّا براى نشان دادن تأثیر این نوع جهان‏شناسى، به برخى از پیامدهاى آن در عرصه اقتصادى اشاره مى‏شود.
1. در تعریف نظام اقتصادى، بیان شد: «نظام اقتصادى، مجموعه‏اى از الگوهاى رفتارى است که شرکت‏کنندگان در نظام را به یک‏دیگر و به اموال و منابع پیوند مى‏دهد و بر اساس مبانى مشخّص، در جهت اهداف معیّنى به صورت هماهنگ سامان مى‏یابد». وقتى انسان، جهان را تفسیر کند که محلّ آزمایش، و همه امور جهان بازگشت‏گاهشان خداى بزرگ است و در جهان هستى، علل غیرمادّى وجود دارد که با فرمان‏بردارى از خداوند سبب افزایش توان اقتصادى افراد مى‏شود، به یقین رفتارهاى اقتصادى که از چنین انسانى در حوزه تولید، توزیع و مصرف بروز مى‏کند، بسیار متفاوت از رفتارهاى اقتصادى انسانى خواهد بود که جهان را چنین نمى‏بیند و معتقد است: در جهان، نظام طبیعى بوده و یگانه معیار تعیین کننده نوع رفتار اقتصادى را هماهنگى با آن نظام مى‏داند. نتیجه چنین وضعیّتى در تفاوت در نظام اقتصادى آشکار خواهد شد.
2. وقتى خداى بزرگ در جهان غیب، داراى خزائن غیبى باشد که محسوسات و امور مادّى، مراتب نازله آن خزائن به‏شمار مى‏رود و هر چه از آن خزائن نازل شود، هیچ گونه نقص و کاستى در آن‏ها پدید نمى‏آید، روشن مى‏شود که منابع اقتصادى جهان غیر محدود است؛ هر چند بالفعل (نازل شده مادّى) محدود باشد؛ امّا بر اساس مبانى فلسفىِ اقتصادِ سرمایه‏دارى لیبرال، امور غیرمادّى و غیر قابل تجربه حسّى هیچ گونه جایگاهى ندارد و آنان منابع اقتصادى موجود طبیعت را محدود و غیرقابل افزایش مى‏دانند و در تعریف علم اقتصاد اظهار مى‏دارند: «اقتصاد، تخصیص بهینه منابع محدود براى نیازهاى نامحدود است».
از دیدگاه على علیه‏السلام این منابع نامحدود و دست‏یافتنى است و خداوند مى‏تواند در هر زمانى از خزائن غیب خود منابع مادّى را بیفزاید.
3. در جهان‏شناسى از دیدگاه امام على علیه‏السلام ، نظام طبیعى موهوم فلاسفه اقتصاد سرمایه‏دارى لیبرال دور از مشیّت و اراده لحظه به لحظه خداى متعالى وجود ندارد و «دست نامرئى آدام اسمیت» از آستین نظام قیمت‏هاى بازار رقابت آزاد بیرون نمى‏آید تا پیام‏آور آزادى همگانى و رقابت کامل دور از دخالت تکوینى و تشریعى خداوند باشد؛ بلکه امور مربوط به حوزه اقتصاد همانند همه امور جهان مادّى و غیرمادّى در معرض فیض مستقیم و مستمر الاهى بوده و در تنظیم امور اقتصادى به نحوى که خداى متعالى راضى باشد، هم اراده و مشیّت تکوینى الاهى دخالت دارد و هم به اراده تشریعى خدا نیاز است؛ بنابراین، دخالت دولت جهت تنظیم امور اقتصادى منطبق با اراده تکوینى و تشریعى خالق هستى براى دستیابى به سعادت دنیا و آخرت بشر، امرى لازم و ضرور است.(34)
4. اگر انسان دنیا را محلّ کشت محصول و جهان آخرت را محل برداشت آن بداند و عمل او بذر محصولى است که در دنیا کاشته مى‏شود و بهشت محصول و سودى است که به انسان مى‏رسد، سود و زیان در نظر انسان معنا و مفهوم دیگرى مى‏یابد. چه بسا ممکن است فرد مؤمنى در صحنه فعّالیّت‏هاى اقتصادى با زیانى مواجه شود؛ امّا به رغم آن، جامعه سود ببرد و اسباب خشنودى یکایک جامعه فراهم شود؛ ولى آن فرد در یک برآیند بین سود آخرتى و زیان مادّى دنیایى، سود فراوانى برده، خود را سودمند ببیند. انسان در پرتو چنین باورهایى چه بسا از لذّت‏هاى زودگذر مادّى صرف نظر کند و با ایثار و فداکارى، مصالح جامعه را بر مصالح فردى خود ترجیح دهد.
حدّاکثر کردن سود شخصى در فعّالیّت‏هاى اقتصادى، نشأت گرفته از حبّ‏الذّات است که در نهاد هر انسانى نهفته؛ امّا تفسیر سود به سود مادّى اقتصادى مشکل بزرگى را در مسیر اقتصاد امروز جهان قرار داده است؛ چرا که در بسیارى مواقع جمع بین منافع مادّى افراد و جامعه امرى غیرممکن مى‏نماید و دست نامرئى آدام اسمیت در قالب سیستم قیمت‏ها، توان حلّ چنین مشکلى را ندارد و افراد حاضر نیستند براى منافع عمومى و جامعه، از منافع خود چشم بپوشند؛ بنابراین بین منافع فردى و عمومى تضاد و ناسازگارى شدیدى پدید مى‏آید و روز به روز بر امکانات و توان افراد قوى افزوده مى‏شود و افراد ضعیف و محروم، منتظر محرومیّت و ضعف بیش‏ترى خواهند بود، و این مشکل فقط با تفسیرى که امیر مؤمنان علیه‏السلام از سود ارائه کرده، قابل حلّ است.
5. از دیدگاه امام على علیه‏السلام در جهان، از جمله در صحنه‏هاى اقتصادى دو نوع علّت (علّت مادّى و غیبى) وجود دارد. همه علل مادّى و غیبى فیض علّیّت خود را در هر لحظه‏اى از خداوند مى‏گیرند و خدا در هر لحظه‏اى مى‏تواند هر علّتى را از اثر بیندازد.
انسان‏شناسى
در اقتصاد سرمایه‏دارى لیبرال ادّعا مى‏شود که به نظام‏سازى اقتصادى نیازى نیست، و بهترین نظام اقتصادى با آزادگذاشتن انسان‏ها در فعّالیّت‏هاى اقتصادى سامان مى‏یابد و این دیدگاه در مباحث انسان‏شناسى ریشه دارد و به‏صورت عمده از سه اصل متأثّر است.
1. خویش مالکى
از دیدگاه فلسفه لیبرالیسم، انسان مالک مطلق خود، کار و اموال خویش است و هر گونه خواسته باشد مى‏تواند مالش را مصرف کند. این دیدگاه، یکى از مبانى اعتقاد به آزادى فردى در عرصه اقتصادى و مالکیّت خصوصى در نظام اقتصاد سرمایه‏دارى لیبرال است.
2. ارضاى تمنیّات و امیال نفسانى، انگیزه و هدف اقتصادى
هدف از تلاش انسان در عرصه اقتصادى، از امیال و تمنیّات نفسانى‏اش سرچشمه مى‏گیرد؛ بنابراین هر انسانى هر چیزى را که به نفع خویش مى‏پندارد و هر روشى را که براى به دست آوردن آن مفیدتر مى‏داند، برمى‏گزیند. این امیال در نهاد و طبیعت بشر نهاده شده است.
این تفسیر از انسان، گویا سبب شده است که نظام اقتصاد سرمایه‏دارى لیبرال، حدّاکثرکردن منفعت مادّى شخصى را یگانه هدف فعّالیّت‏هاى اقتصادى افراد معرّفى کند؛ بلکه با این گونه معرّفى کردن انسان، خواسته است افراد در کوشش‏هاى اقتصادى خود، فقط به دنبال چنین هدفى باشند.
3. عقل انسان در خدمت شهوات او
عقل انسان خدمتگر شهوات او در برآوردن اهداف و امیال او است و هر کس بتواند از عقل خود استفاده ابزارى بیش‏ترى کند، عاقل‏تر است.
وقتى حدّاکثر کردن سود شخصى، هدف فعّالیّت‏هاى اقتصادى افراد باشد و این هدف از امیال نفسانى انسان نشأت گرفته و عقل هم خدمتگزار امیال انسان در برآوردن هدفش باشد، باید بپذیریم: «تمام الگوهاى علمى، مانند الگوى مصرف، سرمایه‏گذارى، تولید، هزینه و بازار از امور پیشین متأثّر باشد(35)».(36)
انسان‏شناسى از دیدگاه امام على علیه‏السلام
ویژگى‏هاى انسان الاهى، هدف از آفرینش و برخى ویژگى‏هاى دیگر انسان که از دیدگاه امیر مؤمنان على علیه‏السلام مى‏تواند در رفتارهاى اقتصادى مؤثّر باشد، از این قبیل است:
1. فلسفه آفرینش انسان
در این دیدگاه، انسان نه براى دنیا، بلکه براى جهان آخرت آفریده شده است: «انما خُلِقْتَ لِلاخرة لالِلدنیا(37)» و در آخرت، در معرض حسابرسى اعمال و نیّات قرار مى‏گیرد. انسان مؤمن در هر فعلى، بلکه در هر نیّتى باید هدف غایى پیشین را در نظر داشته باشد؛ در نتیجه، چنین انسانى در ساحت فعّالیّت‏هاى اقتصادى هیچ گاه هدف از تلاش اقتصادى را رفاه مادّى که خلاف دستورهاى الاهى باشد، قرار نمى‏دهد و در کل، نظام اقتصادى باید به نحوى سامان یابد که انسان را به هدف غایى آفرینش (بندگى خداى متعالى) نزدیک سازد. در اتّخاذ سیاست‏هاى کلّى اقتصادى جامعه به‏طور حتم باید به هدف کلّى غایى توجّه جدّى شود. در نظام اقتصادى اسلام، عدالت اقتصادى هدف سیاسى است که در همه حال مى‏تواند به‏صورت ابزارى براى هدف غایى پیشین مورد توجّه سیاست‏گذاران اقتصادى باشد؛ بنابراین، پیگیرى هدف خلقت انسان در فعّالیّت‏هاى اقتصادى در ابعاد خُرد و کلان، سبب تفاوت‏هاى پیشین در رفتارهاى اقتصادى افراد و نظام اقتصادى از دیدگاه لیبرالیسم و امام على علیه‏السلام خواهد شد.
2. دو بعدى بودن انسان
حضرت امیر تصریح مى‏فرماید که انسان از دو بعد مادّى و روحى آفریده شده است: نیمى از او از خاک و نیم دیگرش از روح.(38)
از دیدگاه اسلام، تمایلات نفسانى و غرایز، امورى هستند که براى تکامل انسان در جهان مادّى ضرورت دارند، و نباید آن‏ها را سرکوب کرد؛ چنان‏که نباید زمینه سرکشى آن‏ها را فراهم ساخت؛ بلکه باید آن‏ها را تعدیل کرد، و در اختیار عقل قرار دارد و بدین گونه، راه سعادت را در دنیا و آخرت فراهم آورد.
عقل انسان همراه لشکر خداى رحمان است و شهوات و خواسته‏هاى نفسانى، رهبر لشکر شیطان شمرده مى‏شود. نفس انسان، میان این دو قرار دارد. هر یک از این دو، نفس را به سوى خود مى‏کشد. هر یک از آن دو لشکر، پیروز شود نفس انسان زیرفرمانش خواهد بود.(39)
در مبانى انسان‏شناسى لیبرالیسم، عقل، خدمت‏گزار تمایلات نفسانى و ابزارى براى رسیدن به آن‏ها است.
به یقین، این دو دیدگاه از انسان، سبب تفاوت‏هاى روشنى در اهداف فعّالیّت‏هاى اقتصادى خواهد شد. دیدگاه لیبرالیستى درباره انسان، مبناى ایدئولوژیک آزادى و رقابت کامل و عدم دخالت دولت در اقتصاد را در پى دارد؛ امّا دیدگاه امام على علیه‏السلام درباره انسان چنین الزامى را القا نمى‏کند.
3. مالکیّت خدا و منتخب و مسؤولیّت انسان
امام على، جهان و همه موجودات آن را ملک طِلق خدا مى‏داند. انسان و تمام قوا و نیروهاى روحى و جسمى او از آن خدا است. خدا انسان را آفرید و او را به‏صورت بهترین مخلوق خود برگزید و بار مسؤولیّت اطاعت و فرمانبردارى اختیارى را بر عهده او قرار داد.(40)
ویژگى مالکیّت خدا بر جهان و انسان، و خلیفه و منتخب بودن انسان به طور منطقى دو نتیجه ذیل را به دنبال خواهد داشت:
1. تصرّف در مال و قواى جسمى و فکرى انسان محدود به حدودى است که خدا مشخّص مى‏کند.
2. انسان در برابر خداوند مسؤول است؛ بنابراین اگر از حدود الاهى تجاوز کند، مؤاخذه خواهد شد.
اصول بینشى اسلامى نیز مبناى ایدئولوژیک اصول اقتصادى متعدّدى چون مالکیّت مختلط، آزادى در کادر محدود و دخالت دولت در فعّالیّت‏هاى اقتصادى خواهد بود.(41)
جامعه‏شناسى
نظریّه‏پردازان مکتب لیبرالیسم، مدافع نظریّه اصالت فردى‏اند. بر اساس این نظریّه، در عالم خارج، به حقیقت چیزى جز افراد که در هویّت و اثر، مستقل از یک‏دیگرند، وجود ندارد و جامعه، امرى اعتبارى است و وجود حقیقى ندارد و انسان، در همه کوشش‏ها، مصالح فردى را مدّنظر قرار مى‏دهد و براى امرى اعتبارى نمى‏کوشد؛ پس همه سعى افراد باید براى برآوردن امیال شخصى سازماندهى شود و منافع و مصالح جامعه اعتبارى، از رهگذر پیگیرى منافع و مصالح افراد تأمین خواهد شد. مفاهیم اجتماعى را باید با توجّه به مفاهیم دال بر افراد، رفتار و روابطشان تعریف کرد. همچنین نظم‏هاى اجتماعى باید بر اساس انگیزه، اعتقاد و قابلیّت‏هاى فرد صورت پذیرد و این دیدگاه، تأثیر فراوانى بر الگوهاى اقتصاد سرمایه‏دارى گذاشته است.
در نقطه مقابل، بر اساس نظریّه اصالت جامعه که در جوامع سوسیالیستى مطرح است، هویت و روح جمعى اصالت دارد. افراد وقتى درون جامعه قرار مى‏گیرند، در پرتو آن، روح جمعى حاکم بر جامعه، هویت شخصى مى‏یابد و احساسات، عواطف، تمایلات و اندیشه‏هاى آن‏ها شکل مى‏گیرد.(42)
جامعه‏شناسى از دیدگاه امام‏على علیه‏السلام
دیدگاه امام على علیه‏السلام درباره جامعه را در دو بخش پى مى‏گیریم:
1. فرد و جامعه از دیدگاه امام على علیه‏السلام
با مراجعه به سخنان حضرت امیر مشخّص مى‏شود که او در برخى سخنان، به اصالت فرد، و در بعضى دیگر به اصالت جامعه اشاره دارد. در دسته دوم، مردم و جامعه را مورد خطاب قرار مى‏دهد. جامعه را در صورتى که هماهنگ با هم، اهداف مشترکى را دنبال کنند، مجراى فیض الاهى بر مى‏شمارد: «اِنَّ یداللّه‏ على الجماعة؛(43) به درستى که دست خدا با جماعت است». در برخى سخنان امام‏على علیه‏السلام ، جامعه چنان ویژگى هایى دارد که «اگر کسى از اعمال جامعه‏اى خشنود باشد، گویى خود داخل کارهاى آن بوده است. بر هر کس که همراه جماعت باطل باشد، دو گناه خواهد بود: یکى گناه آن کار که مرتکب شد، و دیگرى گناه خشنودى او به آن کار».(44)
در عین حال، اصالت فرد نیز در منابع اسلامى و در سخنان حضرت مورد تأیید قرار گرفته است:
هر که عملش او را واپس دارد، نسبش سبب نشود که پیش افتد. هر که شرافت و حسب خود را از دست بدهد، شرافت و حسب نیاکان سودش نکند؛(45)
بنابراین، از دیدگاه امام على علیه‏السلام هم افراد، هویّت حقیقى و فردى دارند و هم هویّت جامعه از قدر مشترک و وجه غالب هویت افراد جامعه انتزاع مى‏شود؛ یعنى افراد در جامعه داراى شخصیّت مستقل هستند، و در عین حال از یک‏دیگر اثر مى‏پذیرند.
مسأله حائز اهمّیّت، نوع تفسیرى است که در منافع فرد و جامعه ارائه مى‏شود. در دیدگاه لیبرالیستى، مقصود از منافع فردى، صرفا منافع مادّى فرد است که خواسته‏ها و تمایلات نفسانى، آن را تعیین مى‏کند؛ امّا در نگرش امام، منافع فرد با توجّه به اهداف عالى انسانى که همانا رسیدن به قلّه رفیع عبودیّت است، تعیین مى‏شود. در جامعه اسلامى با صرف‏نظر کردن افراد از منافع مادّى به جهت رسیدن به منافع معنوى عالى‏تر، امکان تعارض بین منافع افراد و جامعه کم‏تر اتّفاق مى‏افتد و اگر در مواردى چنین اتّفاقاتى بیفتد، با اتّخاذ سیاست‏هایى این مشکل به نفع جامعه اسلامى حل مى‏شود.
2. سنّت‏هاى الاهى حاکم بر جوامع انسانى از دیدگاه امام على علیه‏السلام
مقصود از سنّت‏هاى الاهى یک سلسله قضایایى شرطى است که در صورت وجود شرط یا سبب، جزا و مسبّب هم حاصل خواهد شد. این قضایاى شرطى از طبیعت زندگى انسان و رفتار او در ارتباط با جهان پیرامونش استخراج مى‏شود.
حضرت على علیه‏السلام افزون بر بیان سنّت‏ها، به نحو کلّى و عام، موارد و نمونه‏هاى فراوانى از آن را بر مى‏شمارد تا مردم و جوامع بشرى با درک درست موضوع و موارد آن‏ها، راه سعادت و شقاوت خود را بیابند، و همچنین بدانند که سنّت‏هاى الاهى، امورى تصادفى و بدون برنامه نیستند و با اختیار و آزادى انسان‏ها منافاتى ندارند؛ بلکه بشر مى‏تواند با شناخت سنّت‏هاى الاهى، به آینده بهترى امیدوار باشد و نیز خود را در معرض نابودى قرار ندهد. به تعدادى از این سنّت‏هاى الاهى که در سخنان حضرت وجود دارد و در رفتارهاى اقتصادى مردم، جامعه یا دولت و سیاست‏هاى اقتصادى مؤثّر است، اشاره مى‏کنیم:(46)
تقوا و ایمان
جامعه‏اى که به تقوا آراسته مى‏شود، از امدادهاى غیبى بهره‏مند، و سختى‏ها از آن دور و برکات الاهى بر آن نازل مى‏شود.
هر کس که تقوا پیشه کند، رحمت قطع شده خداوند دوباره تجدید مى‏شود و نعمت‏هاى الاهى بعد از فرونشستن به جوشش درمى‏آیند و برکات تقلیل‏یافته فزونى مى‏یابند.(47)
ایمان و تقوا، اعتقاد به حضور دائم ذات بارى‏تعالى در همه امور اجتماع است و حاصل این ایمان و تقوا عبارت است از اخلاق کارىِ صحیح، معاملات درست، تولید مفید و کارآ، پرهیز از اسراف و تبذیر، عدالت در فعّالیّت‏هاى اقتصادى که به دنبال آن، اقتصادى پویا و بالنده پدید مى‏آید و بى‏ثباتى درونى اقتصاد از بین خواهد رفت.(48)
عدل و قسط
اجراى عدالت، ضرورترین نیاز هر جامعه است. اساس عالم آفرینش بر عدل و حق پایدار است. امام على علیه‏السلام در سخنانش براى عدل نقش محورى قائل است: به وسیله برقرارى عدالت، برکات و نعمت‏هاى خداى متعالى فزونى مى‏یابد.(49)
در عدالت گشایش است و آن‏که از دادگرى به‏تنگ آید، از ستمى‏که بر او مى‏رود، بیش‏تر به‏تنگ مى‏آید.(50)
یارى خدا
در قرآن، و روایات معصومان علیه‏السلام از جمله در سخنان امام على علیه‏السلام فراوان آمده است که اگر کسى خداى متعالى را یارى دهد، در مقابل، خدا نیز به او یارى خواهد رساند. تردیدى نیست که یارى رساندن خدا جز عمل به دستورهاى الاهى در عرصه‏هاى فردى و اجتماعى نیست.
امیر مؤمنان در گفتارى مى‏فرماید:
هرکسى اطاعت خداى متعالى را سرمایه خود قرار دهد، سودهاى فراوانى بدون تجارت به‏دست مى‏آورد.(51)
شکرگزارى خدا
رابطه شکر با نعمت‏هاى الاهى در روایات به ویژه در سخنان امام على و همچنین در قرآن فراوان آمده است. در بیش‏تر این کلمات اشاره به فزونى نعمت‏ها در ازاى سپاسگزارى از خداوند است. در مقابل، ناسپاسى سبب زوال نعمت مى‏شود.(52) یکى از نعمت‏هاى برجسته خداوند، مال دنیا است که اگر شکر آن را بجا آوریم، و در راه درست از آن‏ها استفاده کنیم، خداوند بر اموال انسان و جامعه، خواهد افزود و اگر در برابر این نعمت ناسپاسى صورت پذیرد، و آن‏ها را در غیر مسیرى که خدا خواسته است، به‏کار بریم، زمینه زوال آن‏ها را فراهم کرده‏ایم.
توبه
یکى از اسباب و وسایل معنوى توبه است که آثار مادّى و معنوى فراوانى را در پى دارد. با استغفار، درهاى خزائن زمین و آسمان به سوى بندگان خدا باز مى‏شود و جامعه از فقر و بیچارگى رهایى یافته، به سعادت و رفاه مادى نایل مى‏شود.
استدراج
مقصود از استدراج آن است اگر به کسى نعمت‏هاى فراوان مى‏رسد، همیشه به معناى خوب بودن او نیست؛ بلکه گاه به جهت مهلت دادن به بنده گناهکار است و هر چه گناه مى‏کند، نعمت بیش‏ترى به او مى‏رسد تا شاید از راه نعمت دادن شرم کند و برگردد. خدا او را به حال خود وامى‏گذارد تا به عذاب بسیار سخت در دنیا یا آخرت یا هم در دنیا و آخرت مبتلا سازد.(53) امام على علیه‏السلام در این باره مى‏فرماید:
هنگامى‏که خداى سبحان با وجود گناهانت نعمت‏هایش را پى‏درپى بر تو مى‏فرستد، آن براى تو استدراج است.(54)
سنّت‏هاى الاهى در سخنان امیر مؤمنان علیه‏السلام فراوان آمده است و بیان تفصیلى و تحلیلى هر یک از گنجایش این نوشتار خارج است و به آن‏چه گذشت، بسنده مى‏شود.
پى‏نوشت‏ها:

________________________________________
1 عضو هیأت‏علمى گروه اقتصاد پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى.
2. جهت آشنایى بیش‏تر با این بحث، ر.ک: سیّدحسین میرمعزّى: نظام اقتصادى اسلام (مبانى فلسفى)، اوّل، کانون اندیشه جوان، تهران، 1378 ش، ص 14 ـ 27.
3. ژید، شارل و ژیست، شارل: تاریخ عقاید اقتصادى، ترجمه کریم سنجابى، ج 1، ص 125.
4. همان، ج 2، ص 62 و 67 .
5. ر.ک: فریدون تفضّلى: تاریخ عقائد اقتصادى، دوم، نشر نى، تهران، 1375 ش، ص 87؛ ژید، شارل و ژیست، شارل: تاریخ عقائد اقتصادى، ترجمه کریم سنجابى، دوم، دانشگاه تهران، ج 1، ص 83.
6. الاصول من‏الکافى، ج 1، ص 141، حدیث 7.
7. همان.
8. بحارالانوار، ج 77، ص 308، ح 13؛ ج 57، ص 166، ح 104، ص 107، ح 90؛ ج 3، ص 272، ح 9؛ ج 94، ص 96، ح 12؛ ج 4، ص 319، ح 45، ص 317، ح 41 و ص 253، ح 7؛ ج 84، ص 132، ح 24.
9. من لایحضره‏الفقیه، ج 1، ص 427، ش 1263؛ مصباح‏المتهجّد، ص 380، ش 508.
10. ابى‏جعفر محمد بن على بن الحسین بن بابویه القمى: التوحید، ص 288، ش 6، کتاب‏الخصال، تصحیح و تعلیق: على‏اکبرالغفارى، منشورات جماعة‏المدرسین فى‏الحوزة العلمیه قم‏المقدسه، الطبعة‏الرابعه، ص 33، ش 1.
11. الحافظ ابن نعیم احمد بن عبداللّه‏الاصفهانى: حلیة‏الاولیاء و طبقات‏الأصفیاء، دارالکتب‏العلمیه، الطبعة‏الاولى، لبنان، 409 ق / 1988 م، ج 1، ص 73؛ کنزالعمال، ج 1، ص 409، ش 1737.
12. حلیة‏الاولیا، ج 1، ص 72 و 73، نهج‏البلاغه، خطبه 82 و 151؛ بحارالانوار، ج 4، ص 266، ح 14، ص 269، ح 15، ص 266، ح 14.
13. عبدالواحد محمد تمیمى آمدى: غررالحکم و دررالکلم، شرح جمال‏الدین محمد خوانسارى، با مقدمه و تصحیح میرجلال‏الدین حسینى ارموى، چهارم، انتشارات دانشگاه تهران، 1373 ش، ج 2، ص 444، ش 5053، ص 503، ش 3447؛ ج 4، ص 538، ش 6891؛ نهج‏البلاغه، خطبه 128.
14. نهج‏البلاغه، ترجمه محمد دشتى، سوم، انتشارات مشرقین، 1379 ش، خطبه 186.
15. نهج‏البلاغه، خطبه 89، 108، 159؛ بحارالانوار، ج 4، ص 317، ح 43، ص 310، ح 38، ص 269، ح 15، و ص 221، ح 2.
16. نهج‏البلاغه، خطبه 108؛ بحارالانوار، ج 4، ص 317، ح 43.
17. بحارالانوار، ج 58، ص 10، ح 8؛ ج 60، ص 347، ح 34؛ نهج‏البلاغه، خطبه 162.
18. نهج‏البلاغه، خطبه 162.
19. همان، خطبه 1، 20، 26، 72، 81، 83، 91، 94، 95، 98، 144، 183.
20. غررالحکم و دررالکلم، ج 4، ص 99، ش 5433.
21. ر.ک: نهج‏البلاغه، حکمت 371.
22. بحارالانوار، ج 77، ص 340، ش 28؛ ابن ابى‏الحدید: شرح نهج‏البلاغه، ج 19، ص 141.
23. ر.ک: نهج‏البلاغه، خطبه 108.
24. التوحید، ص 232، ش 5؛ بحارالانوار، ج 57، ص 107، ح 90.
25. ر.ک: نهج‏البلاغه، خطبه 89.
26. غررالحکم و دررالکلم، ج 4، ص 95، ش 5423؛ نهج‏البلاغه، خطبه 90.
27. ر.ک: نهج‏البلاغه، خطبه 90.
28. غررالحکم و دررالکلم، ج 2، ص 539، ش 3533.
29. محمد رى‏شهرى: میزان‏الحکمة، اوّل، انتشارات دارالحدیث، 1416 ق، ج 2، ص 1232، ش 8168.
30. نهج‏البلاغه، خطبه 113.
31. دانشنامه امام على علیه‏السلام ، ج 7، مقاله «سیره اقتصادى على علیه‏السلام »، نوشته سیدرضا حسینى، ص 235.
32. ر.ک: تفضلى، فریدون: تاریخ عقائد اقتصادى، ص 70 و 86؛ شارل ژید ـ ژیست: تاریخ عقائد اقتصادى، ج 1، ص 14، 83 ـ 135.
33. ر.ک: نهج‏البلاغه، خطبه 23، 62، 63، 64، 81، 82، 83، 90، 143، 153، 181، 182؛ بحارالانوار، ج 77، ص 310، ح 14، ص 401، ح 38؛ ج 78، ص 5، ح 55؛ غررالحکم، ج 6، ص 80، ش 9606، ج 5، ص 103، ش 7561.
34. جهت آشنایى بیش‏تر با فلسفه و ضرورت دخالت دولت در اقتصاد از دیدگاه امام على علیه‏السلام ر.ک: مقاله «دولت و سیاست‏هاى اقتصادى از دیدگاه امام على علیه‏السلام » نوشته آقاى دکتر گیلک، در دانشنامه امام على علیه‏السلام ، ج 7، ص 315.
35. ر.ک: سیدحسین میرمعزى: نظام اقتصادى اسلام (مبانى فلسفى)، ص 48 .
36. مطالب این بخش، از منابع زیر تنظیم شده است: آنتونى آربلاستر: ظهور و سقوط لیبرالیسم غرب، ترجمه عباس مخبر، نشر مرکز، اوّل، 1376 ش، ص 1 ـ 126؛ عبداللّه‏ نصرى: آزادى در خاک، مجله قبسات، سال دوم، ش 5 و 6، ص 64 به بعد؛ سیدحسین میرمعزى: نظام اقتصادى اسلام (مبانى فلسفى)، ص 43 ـ 49 .
37. نهج‏البلاغه، نامه 31 .
38. بحارالانوار، ج 11، ص 122، ح 56 و 122؛ جواهرالمطالب، ج 2، ص 161، ش 137؛ نهج‏البلاغه، خطبه 1 .
39. میزان‏الحکمه، ج 3، ص 2038، ش 13379.
40. حلیة‏الاولیاء، ج 1، ص 73؛ کنزالعمال، ج 1، ص 409، ش 1737.
41. شایان توجّه است که این نتایج سه گانه به‏طور مستقیم از ویژگى خلیفه خدا و مسؤول بودن انسان بر نمى‏آید؛ بلکه این دو ویژگى اقتضا دارد که انسان مسلمان این سه مطلب را از دستورهاى الاهى کشف کند که با مراجعه به این دستورها چنین مى‏یابد.
42. در تنظیم مطالب این بخش از منابع زیر استفاده شده است:
دانیال لیتل: تبیین در علوم اجتماعى، ترجمه عبدالکریم سروش، اوّل، مؤسّسه فرهنگى صراط، 1373 ش، ص 311 به بعد؛ سیدحسین میرمعزّى: نظام اقتصادى اسلام (مبانى فلسفى)، ص 49 ـ 55؛ ظهور و سقوط لیبرالسیم، ص 55 ـ 80.
43. نهج‏البلاغه، خطبه 127.
44. همان، حکمت، 146.
45. همان، حکمت، 378.
46. این امور به معناى منطقى متباین نیستند؛ بلکه ممکن است عام و خاص مطلق یا من‏وجه نیز باشند. چون هر یک اهمّیّت خاصى دارند، ذکر آن‏ها لازم به نظر مى‏آید.
47. نهج‏البلاغه، ترجمه محمد دشتى، خطبه 198، ص 414.
48. ر.ک: عباس میرآخور: «ویژگى‏هاى نظام اقتصاد اسلامى،» مقالاتى در اقتصاد اسلامى، ص 83.
49. میزان‏الحکمه، ج 1، ص 256، ش 1702.
50. نهج‏البلاغه، خطبه 15 .
51. غررالحکم و دررالکلم، ج 5، ص 385، ح 8864.
52. همان.
53. ر.ک: غررالحکم و دررالکلم، ج 4، ص 68، ش 5318 و ص 550، ش 6943؛ ج 3، ص 132 و 133، ش 4047.
54. همان، ج 3، ص 132، ش 4047.

تبلیغات