آرشیو

آرشیو شماره ها:
۹۲

چکیده

چکیده استاد محمد شوقى‏الفنجرى از استادان معروف اقتصاد اسلامى دانشگاه «الازهر» قاهره و دانشگاه ملک سعود ریاض است و تاکنون کتاب‏ها و مقالات متعددى در این زمینه نوشته است . مقاله حاضر که از آثار برجسته او به‏شمار مى‏آید، یکى از چهارده مقاله کنفرانس اقتصاد اسلامى بغداد است که در جمع صاحبنظران مشهور اقتصاد اسلامى از کشورهاى مصر، سوریه، اردن، عربستان، عراق، امارات و کویت، به وسیله نویسنده ارائه شده; سپس در مجموعه مقالات کنفرانس به چاپ رسیده است . نویسنده در این مقاله با نقد مبانى اقتصادهاى بشرى غرب و شرق نشان مى‏دهد که آن‏ها نمى‏توانند نیازهاى مادى و معنوى بشر را پاسخگو باشند و یگانه نظامى که مى‏تواند متناسب با شان و کرامت انسان، نیازهاى اقتصادى او را به صورت عادلانه تامین کند، اقتصاد اسلامى است . از نکات برجسته این مقاله، تبیین علمى و روشن از مسؤولیت دولت و مردم در برابر مساله فقر و توازن اقتصادى است که از دیرزمان تا امروز از مشکلات مهم جوامع به‏شمار مى‏آید .

متن

 

مقدمه
هر فعالیت تولیدى، با فعالیت دیگرى به نام توزیع همراه است . توزیع، یعنى تقسیم محصول میان کسانى که در تولید آن سهیمند . مشکل تقسیم دارایى‏ها بین مردم به‏ویژه در عصر حاضر، از مهم‏ترین مشکلات به‏شمار مى‏رود; زیرا موجب تقسیم جامعه به دو قطب مى‏شود: گروه‏هاى ثروتمند که توان برآوردن نیازها و رسیدن به تمایلات گوناگون خود را دارند و گروه‏هاى فقیر که این توانایى را ندارند . ثروتمندان نه تنها نیازهاى خود را برمى‏آوردند، بلکه به دلیل ثروت و امکاناتى که دارند، از قدرت و نفوذ نیز برخوردار مى‏شوند; از این رو، مکتب‏ها و نظام‏هاى اقتصادى، در راه‏حل‏هایى که براى مشکل توزیع درآمد ارائه مى‏کنند، اختلاف اساسى مى‏یابند . راه‏حل‏هاى متفاوت نظام‏هاى اقتصادى به اختلاف ایدئولوژیکى و مکتبى آنان در مبانى توزیع در اصل پرداخت، به عوامل تولید و تعیین مقدار پرداخت‏به هر کدام از عوامل بر مى‏گردد; بنابراین، توزیع در دو محور بحث مى‏شود:
1 . نظرى که به مبانى فلسفى نظام اقتصادى مربوط است . این دیدگاه نظرى را مى‏توان با اصطلاح توزیع مکتبى یا ایدئولوژیکى یاد کرد، که اقتصاددانان کلاسیک آن را توزیع شخصى (1) مى‏نامند .
2 . عملى که به پاداش عوامل تولید، یعنى نظریه قیمت عوامل تولید مربوط است . اقتصادانان، اصطلاح توزیع عملى (2) را در این مورد به‏کار مى‏برند و اقتصاددانان کلاسیک از اصطلاح «توزیع وظیفه‏اى‏» استفاده مى‏کنند و به‏طور کلى، توزیع، عملى مبتنى بر توزیع نظرى است‏یا آن‏چه ما آن را توزیع مکتبى نامیدیم . در این نوشتار، توزیع نظرى یا مبانى نظرى توزیع محور بحث و بررسى است .
مبانى نظرى توزیع (توزیع مکتبى)
1 . اقتصاد سرمایه‏دارى
این اقتصاد از اساس بر پایه مالکیت‏خصوصى استوار است; از این رو توزیع نیز بر مبناى مالکیت قرار دارد; پس مالکیت‏خصوصى، هم ابزار تولید و هم ابزار توزیع به شمار مى‏رود .
در چنین نظام اقتصادى، به دلیل تفاوت فاحش در مالکیت ابزار تولید مهم‏ترین پدیده، اختلاف شدید درآمدها است . طبیعى است که در چنین نظام اقتصادى، اقلیتى میلیاردر در رفاه و اشرافیت‏خوارکننده زندگى کنند و در افزایش تورم و گسترش تولید کالاهاى لوکس بکوشند; در حالى که اکثریتى زحمتکش به سختى زندگى کنند و برخى از آنان، زیر فشار محرومیت و فقر خفت‏بار پایمال شوند .
2 . اقتصاد سوسیالیستى
قوام این اقتصاد بر پایه مالکیت عمومى است; حال چه به صورت مالکیت دولتى، چنان‏که در روسیه (شوروى سابق) بود و چه به صورت مالکیت جمعى یا گروهى، چنان‏که در یوگسلاوى (سابق) وجود داشت; یعنى مالکیت منابع و مزارع در انحصار کسانى باشد که در آن صنایع و مزارع کار مى‏کنند; بنابراین، توزیع سوسیالیستى بر کار مبتنى است; یعنى کار، هم ابزار تولید و هم ابزار توزیع است .
در چنین اقتصادى نیز به سبب اختلاف استعدادهاى فکرى و جسمى (نه به سبب مالکیت) اختلاف درآمد وجود دارد و ممکن است این اختلاف، شدید باشد; البته اختلاف شدید غیر طبیعى است; چنان‏که در روسیه و دولت‏هاى شرقى چنین بود که عده‏اى از سران احزاب سوسیالیستى در سطح بالا و مترفانه زندگى مى‏کردند; در حالى که اکثریتى زحمت‏کش با رنج و زحمت روزگار مى‏گذراندند .
3 . اقتصاد کمونیستى
کمونیزم، مرحله نهایى و بلوغ مکتب سوسیالیزم به‏شمار مى‏آید . این اقتصاد، بر تولید انبوه مبتنى است; یعنى در این مرحله، تولیدات جامعه به حد وفور رسیده (مانند آب و هوا) به گونه‏اى که همه نیازهاى انسان‏ها برآورده مى‏شود; بنابراین، اساس توزیع در این نظام، نیاز انسان است; پس به هر کس به اندازه نیازش داده مى‏شود .
4 . اقتصاد اسلامى
این اقتصاد، بر سه پایه استوار است: نخست تضمین «حد کفایت‏» «نه حد کفاف‏» براى همه افرادى که در جامعه اسلامى (با قطع‏نظر از جنسیت و دین آنان) زندگى مى‏کنند . تضمین «حد کفایت‏» مانند حقى الاهى است که دولت وظیفه دارد آن را براى همه افراد تضمین کند .
پایه دوم و سوم این اقتصاد کار و مالکیت است; بنابراین، توزیع اسلامى در ابتدا بر اساس تضمین «حد کفایت‏» ، سپس کسب درآمد از طریق کار و مالکیت است . در چنین اقتصادى، هیچ فردى به واسطه امرى خارج از اراده خودش گرسنه و محروم نمى‏ماند; البته تفاوت در درآمدها به‏سبب تفاوت در استعدادها و توانایى‏هاى جسمى و روحى که نمود آن در کار و مالکیت است، وجود خواهد داشت; اما این تفاوت و اختلاف به گونه‏اى قانونمند است که در توازن اقتصادى میان افراد جامعه خللى پدید نمى‏آورد و اجازه نمى‏دهد جامعه، طبقاتى شود یا افراد مورد ستم قرار گیرند .
به دلیل اهمیت موضوع (مبانى نظرى توزیع) یا آن‏چه ما آن را توزیع ایدئولوژیکى (مکتبى) نامیدیم و براى روشن‏شدن مکتب اقتصادى اسلام، به‏طور مختصر موارد ذیل را بررسى مى‏کنیم .
1 . مشکل اقتصادى از دیدگاه اسلام;
2 . سبب و علت مشکل اقتصادى از دیدگاه اسلام;
3 . راه حل اسلام براى حل مشکل اقتصادى .
1 . مشکل اقتصادى از دیدگاه اسلام
مشکل اقتصادى، مشکل نیازهاى فراوان و تمرکز منابع درآمدها است . در تفکر اقتصادى رایج، مشکل فقر در محرومیت و گرسنگى یا ناتوانى از برآوردن نیازهاى اساسى مجسم و خلاصه مى‏شود که در اصطلاح صاحبان این اندیشه از آن به حد کفاف (3) تعبیر مى‏شود; یعنى حداقلى از سطح زندگى که انسان بتواند زنده بماند . به بیان دیگر، فرد هنگامى فقیر شمرده مى‏شود که با کار و تولید نتواند نیازهاى ضرور را براى ادامه حیاتش فراهم سازد; اما در اندیشه اقتصادى اسلام، فقر و عدم دستیابى به سطح زندگى شرافتمندانه، به حسب عرف جامعه است که به طور طبیعى این سطح زندگى به حسب زمان و مکان تفاوت دارد .
فقیهان متقدم اسلام از آن با اصطلاح «حد کفایت‏» (4) تعبیر مى‏کردند; یعنى حداقلى که انسان بتواند زندگى با کرامتى داشته باشد . و گاهى نیز از اصطلاح «حد غنا» استفاده مى‏کنند; یعنى تا هنگامى که انسان نتواند نیازهایش را تامین کند و از دیگران بى‏نیاز باشد، فقیر است .
یک . مشکل فقر، در صدر مسائل
اسلام به‏سبب این‏که واپسین دین الاهى است، راه و روش کاملى براى زندگى دارد . همان‏قدر که براى جنبه معنوى و اعتقادى بشر اهمیت قائل است، به جنبه مادى و معیشتى او را نیز توجه کرده است; به دلیل این‏که هیچ‏کدام از این دو جنبه، بدون جنبه دیگر نمى‏تواند قوام و دوام یابد، و هر دو جنبه از یک‏دیگر متاثرند . همان‏طور که انسان فقط با نان (بعد مادى) نمى‏تواند ادامه حیات دهد، بدون نان نیز توان ادامه حیات نخواهد داشت; به همین دلیل، پیش از این‏که تحولات و پدیده‏هاى زندگى به فقر بینجامد، اسلام این مساله را پیش‏بینى و واجب کرده که در صدر مسائل قرار داده شود; چنان‏که مال را زینت زندگى دنیا و مایه قوام جامعه به‏شمار آورده و آن را بهترین کمک براى رسیدن به تقوا ذکر کرده است و طلب آن را واجب و جهاد در راه خدا مى‏داند . (5) افزون بر این، اسلام فقر و کفر را مساوى هم دانسته و پیامبر خدا به چیزى بیش‏تر از فقر به خدا پناه نبرده است; چنان‏که فرمود:
کادالفقر ان یکون کفرا . (6) اعوذبک من‏الکفر والفقر .
وقتى از پیامبر صلى الله علیه و آله وسلم پرسیدند که آیا آن دو، معادل (مساوى) یک‏دیگرند، فرمود: بلى . (7)
اسلام هنگامى که از مردم مى‏خواهد خدا را عبادت کنند و ذکر خدا گویند، علت مى‏آورد که خدا شما را از گرسنگى نجات داد:
فلیعبدوا رب هذا البیت الذی اطعمهم من جوع وآمنهم من خوف; (8)
به همین دلیل، در اسلام، شخصى که گرسنه در حال مرگ را مى‏بیند و او را رها مى‏کند، تکذیب کننده دین به‏شمار مى‏رود:
ارایت الذی یکذب بالدین فذلک الذی یدع الیتیم ولا یحض على طعام المسکین . (9)
دو . مفهوم فقر از دیدگاه اسلام
از آن‏چه گذشت، روشن شد که فقیر به مفهوم اسلامى به فرد یا دولتى گفته مى‏شود که وضعیت زندگى‏اش با زندگى متعارف و متداول جامعه یا دولت‏هاى دیگر فاصله بسیارى داشته باشد . به بیان دیگر، فقیر کسى است که سطح زندگى شایسته و شرافتمندانه‏اى به‏حسب زمان و مکان ندارد و به اصطلاح اندیشه اقتصادى اسلام، فقیر کسى است که «حد کفایت‏» «نه کفاف‏» برایش فراهم نیست .
روشن است که «حد کفاف‏» ، پایین‏ترین سطح از غذا، لباس و مسکن براى زندگى است که بدون آن‏ها نمى‏توان به زندگى ادامه داد; پس این حد کفاف، قابل کم کردن نیست و به واسطه تغییر قدرت خرید در زمان‏ها و مکان‏هاى گوناگون تغییر نمى‏کند . برخلاف «حد کفایت‏» یا «حد غنا» که سطح بالاترى از زندگى است و به همین دلیل سطح آن در زمان‏ها و مکان‏هاى گوناگون متفاوت مى‏شود . (10)
از آن‏چه گذشت، حقیقتى مهم و محورى نتیجه‏گیرى مى‏شود و آن این‏که مشکل اقتصادى از دیدگاه اسلام، با هدف تامین ضروریات اساسى زندگى ربطى ندارد . هدف اسلام، بالابردن سطح زندگى عمومى و تعالى آن بوده; یعنى همان چیزى که تفکر اقتصادى جدید، پس از چهارده قرن به آن رسیده است که از آن به اقتصاد رفاه تعبیر مى‏کنند; البته در اسلام، فقط رفاه مادى هدف نیست; بلکه مادیات، وسیله‏اى براى سعادت انسان است تا بتواند به حقیقت، خلیفه خدا بر روى زمین باشد .
سه . اصطلاح «حد کفایت‏» یا «حد غنا» (11)
اگرچه اصطلاح «حد کفایت‏» یا «حد غنا» به‏طور صریح در نصوص قرآنى و روایى نیامده، روح این نصوص، بیانگر حد کفایت و حد غنا است . این دو واژه به‏طور صریح در تعبیرات بسیارى از عالمان اسلام و در کتاب‏هاى فقهى گذشته آمده است; به‏ویژه در بحث‏هاى زکات که از آن، با اصطلاح جدید (سازمان تامین اجتماعى در اسلام) تعبیر مى‏کنند . (12)
خلیفه دوم مى‏گوید:
هنگامى که به کسى عطا کردید، او را بى‏نیاز کنید . (13)
على‏بن‏ابى‏طالب مى‏فرماید:
ان الله فرض على‏الاغنیاء فى اموالهم بقدر ما یکفى فقرائهم . (14)
خداوند بر اغنیاء واجب کرده که از اموالشان به اندازه‏اى که فقیران را بى‏نیاز کند، به آنان بدهند .
ماوردى در کتاب الاحکام سلطانیه مى‏گوید:
از زکات آن قدر به فقیر و مسکین باید داده شود تا از مرتبه فقر و مسکنت درآید و به حداقلى از درجه غنا برسد . (15)
او مى‏گوید:
اندازه عطا به اندازه کفایت است . (16)
سرخسى در کتاب مبسوط مى‏نویسد:
بر امام واجب است که از خدا بترسد و اموال را در جاى خودش به مصرف برساند; پس فقیرى را از خود دور نکند، مگر این که از زکات، آن قدر به او بدهد تا او و خانواده‏اش را بى‏نیاز سازد و اگر برخى از مسلمانان نیازمند باشند و در بیت‏المال، چیزى از زکات موجود نباشد، امام باید از موارد دیگر بیت‏المال به اندازه نیاز فقیر به او بدهد . (17)
شاطبى در کتاب موافقات مى‏نویسد:
حد کفایت‏با تغییر زمان‏ها و شرایط و حالات گوناگون تغییر مى‏کند . (18)
2 . سبب مشکل اقتصادى از دیدگاه اسلام
دیدگاه اسلام درباره علت و منشا مشکل اقتصادى با دیدگاه سرمایه‏دارى و سوسیالیزم متفاوت است; ودر نتیجه، راه حل اسلام براى حل مشکل نیز متفاوت خواهد بود . در اقتصاد سرمایه‏دارى، منشا مشکل اقتصادى، خود فقیران به شمار مى‏آیند که با به دلیل تنبلى آنان یا به دلیل بدبهره‏بردار ى کردن از طبیعت کمیاب یا کمى منابع درآمد است; پس مساله فقر از این دیدگاه از اساس به کمبود تولید مربوط مى‏شود . بر همین اساس، تفکر اقتصاد سرمایه‏دارى، دولت را موظف مى‏کند که آزادى مطلق را براى همه افراد تامین کند تا همه بتوانند از هر فرصتى بدون قید و شرط استفاده تولید و درآمد کسب کنند، و هر کس نتوانست از چنین فرصتى استفاده کند، باید به همان مقدار راضى باشد که همان مقدار را خدا براى او خواسته است .
در مقابل، نظام اقتصادى سوسیالیستى، علت و منشا مشکل اقتصادى را ثروتمندان مى‏داند; به دلیل این که آنان اموال و امکانات جامعه را به خود اختصاص داده، خود را بر اکثریت و قشر زحمتکش جامعه مقدم مى‏دارند; در نتیجه، سبب ایجاد تضاد میان نیروهاى تولید و روابط توزیع مى‏شوند; بنابراین، مساله فقر در این دیدگاه به بدى توزیع بر مى‏گردد . بر این اساس، رفع فقر و حل مشکل توزیع، نظریه‏هاى مبارزات طبقاتى و تمرکز بر تغییر اشکال و وسایل تولید یا از بین بردن مالکیت‏خصوصى شکل مى‏گیرد و با سرمایه‏داران بزرگ و کوچک برخورد مى‏شود .
از دیدگاه اسلام، منشا مشکل اقتصادى نه در کمبود منابع و مالکیت‏خصوصى، بلکه اولا کوتاهى در بهره‏بردارى از
منابع طبیعت است:
وان تعدوا نعمت الله لا تحصوها ان الانسان لظلوم کفار . (19) و اگر بخواهید نعمت‏هاى الاهى را محاسبه کنید، به این کار توانا نیستید . به درستى که انسان بسیار ستمگر و ناسپاس است .
ثانیا، در زیاده‏طلبى ثروتمندان و توزیع نادرست است:
واذا قیل لهم انفقوا مما رزقکم الله قال الذین کفروا للذین آمنوا انطعم من لو یشاء الله اطعمه ان انتم الا فی ضلال مبین . (20) و هنگامى که به آنان گفته مى‏شود، از آن‏چه خدا به شما روزى داده است، انفاق کنید، آنان که کافر شدند، به آنان که ایمان آوردند مى‏گویند: آیا کسانى را اطعام کنیم که اگر خدا مى‏خواست، آنان را روزى مى‏داد؟ شما به‏طور قطع در گمراهى آشکار به‏سر مى‏برید . از مولاى ما على بن ابى‏طالب علیه السلام روایت‏شده که فرمود:
ما جاع فقیر الا بما شبع غنى فقیرى گرسنه نماند، مگر به‏واسطه پرخورى توانگر . (21) سلف صالح گفته‏اند:
ما من سرف الا بجواره حق مضیع اسرافى نیست، مگر آن‏که در کنارش حقى ضایع شده است; (22) بنابراین، مشکل فقر از نظر اسلام، به خود انسان و نظام اقتصادى فاسدى که (چه به جهت نظام تولیدى نامناسب یا نظام توزیعى نادرست) خودش پدید آورده، برمى‏گردد . براین اساس، اسلام رشد تولید همراه با توزیع مناسب و عادلانه را ضرور دانسته است; چرا که این دو از یک‏دیگر بى‏نیاز نیستند . تولید انبوه بدون عدالت در توزیع، موجب انحصار و بهره‏کشى، و عدالت در توزیع بدون تولید کافى، موجب توزیع فقر و بیپچارگى است که اسلام هر دو را رد مى‏کند; نتیجه این که فقر، از دیدگاه اسلام دو بعد دارد: بعد نخست، به فراوانى تولید و بعد دیگر به عدالت در توزیع مربوط است; اگرچه این مساله مانع نمى‏شود که محقق در اقتصاد اسلامى به‏حسب وضعیت کشور و جامعه خودش، بر یکى از این دو بعد متمرکز شود و تاکید کند; یعنى ممکن است در جامعه یا کشور اسلامى، فقر بیش‏تر به تولید و رشد تولید مربوط باشد، نه مشکل توزیع و عدالت; در حالى که در کشور دیگر، مشکل فقر بیش‏تر به توزیع و عدالت مربوط باشد .
3 . راه‏حل اسلام براى مشکل اقتصادى
همان‏طور که دیدگاه اسلام درباره علل و عوامل فقر، با دیدگاه سرمایه‏دارى و سوسیالیزم متفاوت است، راه‏کار و راه‏حل آن براى حل این معضل نیز با راه‏حل‏هاى آن دو متفاوت خواهد بود .
ما درصدد بیان گسترده راه‏حل مشکل فقر یا وجوه افتراق بین آن و راه‏حل‏هاى سرمایه‏دارى و سوسیالیزم نیستیم . در این‏جا به برخى از عناصر و مبانى اساسى راه‏حل اسلامى براى حل مشکل فقر اشاره مى‏کنیم .
یک . مال به خدا تعلق دارد و انسان جانشین خدا در اموال است .
فقیهان پیشین و معاصر، ماهیت مالکیت عمومى و خصوصى و آثار آن‏ها را به‏طور گسترده بحث و بررسى کرده‏اند . چکیده کلام آنان این است:
المال مال‏الله و البشر مستخلفون فیه . اموال به خدا تعلق دارد و بشر، جانشین خدا در این اموال است . بنابراین، از نظر اسلام، مالکیت فرد یا دولت، مالکیت مطلق نیست; بلکه اموال، در دست افراد، امانت، و مالکیت آنان، مالکیت مجازى و اعتبارى به شمار مى‏رود; زیرا مالک حقیقى همه اشیا، خدا است و خداوند به‏زودى به حساب همه آنان که مالى را کسب کرده یا مالى در اختیار آنان بوده و در آن تصرف کرده‏اند، رسیدگى خواهد کرد:
لتسالن یومئذ عن النعیم . (23) به‏زودى در این روز [ قیامت] درباره نعمت‏ها سؤال مى‏شود . وقتى کیفیت مالکیت (چه خصوصى و چه عمومى) این گونه شد، یعنى مالکیت، صرفا امانت و مسؤولیت تلقى شد، لازمه‏اش این‏است که اموال نباید در اختیار سفیهان و تبذیرکنندگان قرار گیرد:
ولا تؤتوا السفهاء اموالکم التی جعل الله لکم قیاما . (24) اموالتان را که مایه قوام و دوام زندگى شما است، در اختیار سفیهان [اقتصادى ] قرار ندهید . همچنین جایز نیست که نیازمندان و ناتوانان از این اموال محروم شوند:
وآتوهم من مال الله الذی آتاکم . (25) از اموالى که به خدا متعلق دارد و خدا به شما داده است، به فقیران بدهید . همچنین جایز نیست که اموال در دست عده کمى (توانگران) در گردش باشد:
کی لا یکون دولة بین الاغنیاء منکم . (26) تا این که اموال در میان توانگران شما دست‏به دست نگردد . و بالاتر از این‏ها این که وقتى دولت‏یا فرد نتواند از اموال، درست و بهینه در جهت مصلحت فرد یا جامعه بهره بردارد، مشروعیت مالکیت چه خصوصى و چه عمومى از بین مى‏رود . بهترین تعبیر در این مورد گفته خلفیه دوم است:
[هنگامى که پیامبر، زمین عقیق را به بلال بخشیده بود عمر به بلال گفت: ] پیامبر این قطعه زمین را به تو نبخشید که مردم را از آن منع کنى; بلکه به تو بخشید که روى آن کار کنى; پس آن‏چه را که مى‏توانى آباد کنى، بگیر و بقیه را برگردان . (27)
دو . تامین حد کفایت‏براى همه افراد سپس هر کس به اندازه کارش
با استناد به «المال مال‏الله و البشر مستخلفون فیه‏» ، اصل اقتصادى مهمى را مى‏توان استنباط کرد و آن این که در مرحله اول، همه افراد جامعه باید به یک اندازه کفایت داشته باشند; سپس به هر کس به اندازه کارى که انجام مى‏دهد، سهمى از درآمد تعلق مى‏گیرد و از این اصل، ضوابط مهم ذیل به‏دست مى‏آید .
ا . اسلام مالکیت‏خصوصى را محترم نمى‏داند، مگر بعد از تضمین حد کفاف
محترم‏بودن مالکیت‏خصوصى در اسلام، مشروط به این است که همه افراد به اندازه کفاف (تامین ضروریات اساسى زندگى) داشته باشند به این معنا که تا وقتى حتى یک نفر گرسنه یا بدون لباس در جامعه اسلامى پیدا شود، احترام حقوق مالکیت هیچ یک از افراد جامعه واجب نیست و از آن مالکیت نباید دفاع کرد; یعنى فرد گرسنه یا کسى که حقش ضایع شده، حقوق مالکیت دیگران را از بین مى‏برد تا زمانى که آن فرد سیر یا حقش استیفا شود .
این نکته، از روایات نقل شده از پیامبر استفاده مى‏شود . حضرت فرمود:
اذا بات مؤمن جائعا فلامال لاحد . (28) اگر مؤمنى، شب را گرسنه بخوابد، مالى براى کسى نیست . ایما اهل عرصة اصبح فیهم امرؤ جائعا فقد برئت منهم ذمة‏الله و رسوله . (29) اهل هر سرزمینى که بخوابند، در حالى که شخصى گرسنه‏اى در میان آنان باشد، ذمه خدا و رسولش از آنان برى است . الا شعربین اذا ارملوا فى الغزو و قل طعام عیالهم فى‏المدینه حملوا ما کان عندهم فى ثوب واحد اشعربین (×) وقتى در جنگ یا در شهر، زاد و توشه خود را تمام مى‏کردند، هر چه داشتند در یک ماه‏چه مى‏گذاشتند و با یک ظرف به‏طور مساوى بین خود تقسیم مى‏کردند; پس آنان از من هستند و من از آنانم .
و حضرت در حال سفر فرمود:
من کان له [معه] فضل ظهر [اى دابة] فلیعد به على من لا ظهر له و من کان له فضل زاد فلیعد به على من لا زاد له . (32) کسى که چار پاى بسیارى دارد، باید به کسى که ندارد بدهد و کسى که زاد و توشه اضافى دارد، باید به کسى که ندارد بدهد .
خلیفه دوم در همین باره مى‏گوید:
من حریص هستم بر این که نیاز نیازمندى را رها نکنم، مگر این که بعضى از ما بتواند آن را برآورد; پس هنگامى که ناتوان شدیم، همدیگر را در زندگى کمک مى‏کنیم تا در حد کفاف برابر شویم . (33)
وى در سال قحطى 18 هجرى مى‏گوید:
اگر براى مردم آن‏چه آنان را کفایت کند نیایم، جز این که داخل خانه‏هایشان شوم و آن‏چه دارند بین آنان تقسیم کنم تا نصف شکم آنان سیر شود تا خداوند برایشان باران بفرستد، این کار را خواهم کرد; زیرا در این صورت، آنان نابود نخواهند شد . (34)
صحابى پبامبر، ابوذر غفارى نیز به همین معنا اشاره مى‏کند:
تعجب مى‏کنم از کسى که غذایى در خانه ندارد، چرا با شمشیر کشیده بر مردم نمى‏شورد . (35)
ابن حزم نیز در کتاب المحلى مى‏گوید:
هنگامى که مردى در شهرى از گرسنگى بمیرد، اهل آن شهر قاتل او به‏شمار مى‏روند و دیه او از آنان گرفته مى‏شود . انسان گرسنه مى‏تواند هنگام ضرورت، در راه استیفاى حق خود با کسى که غذاى اضافى دارد بجنگد; پس اگر فرد گرسنه کشته شد، قاتلش کشته مى‏شود، و اگر گرسنه او را کشت، لعنت‏خدا بر او (مقتول) است; زیرا از حقى منع کرده، جزو طایفه باغیه به شمار مى‏رود . (36)
فقیه احمد بن ذلجى نیز در کتابش، الفلاکة و المفلوکون (فقر و فقیران) مى‏گوید:
از حقوق محروم، این است که نعمت‏هاى در دست مردم را غصبى بداند، و کسى که مالک و مستحق آن مال غصبى است، حق دارد مال غصبى را از دست غاصبان پس بگیرد . (37)
ب . اسلام ثروتمندى و توانگرى را اجازه نمى‏دهد، مگر بعد از تضمین حد کفایت
واجب است که سطح شرافتمندانه‏اى از زندگى به‏حسب زمان و مکان براى همه افراد جامعه (با قطع نظر از دین و جنسیت فراهم شود; یعنى زمینه چنان فراهم باشد که هر کسى بتواند با کار و کوشش، چنین سطح زندگى را تامین کند و اگر به علل غیرارادى، چون مرض یا پیرى توان آن را نداشته باشد، مسؤولیت او به عهده بیت‏المال و خزانه دولت است .
ابویوسف در کتاب خراج و ابوعبید در کتاب اموال روایتى را نقل مى‏کنند: عمر، زمانى از شهرها دیدن مى‏کرد . پیرمردى را دید که گدایى مى‏کند . تعجب کرد و پرسید: از کدام اهل کتاب هستى؟ گفت: یهودى . پرسید: چه کسى تو را به این روز انداخته؟ گفت: خراج و نیاز و پیرى . عمر دستور داد که خراج را به او برگردانند و به اعتبار این که فقیر است، از زکات به او کمک کنند . او را نزد خزانه دار بیت‏المال فرستاد و گفت: به این مرد و امثال او نگاه کن . به‏خدا قسم! ما درباره او انصاف به خرج نداده‏ایم، اگر در جوانى از او استفاده و در پیرى او را خوار کرده‏ایم . (38)
بلاذرى نیز در کتاب فتوح‏البلدان روایت مى‏کند:
خلیفه، عمر بن خطاب در حالى که در شام بر گروهى فقیر و مریض و ذلیل مى‏گذشت، دستور داد از زکات به آنان بدهند و مرتب به آنان غذا برسانند; (39)
بنابراین، مساله تضمین حد کفایت (نه حد کفاف) براى همه افراد جامعه با هر دین و جنسیتى در اسلام، مساله‏اى جوهرى و مقدس است‏به اعتبار این که حق الاهى، از بالاترین حقوق به شمار مى‏رود; به‏طورى که انکار این حق و غفلت از آن تکذیب اصل دین خواهد بود:
ارایت الذی یکذب بالدین . فذلک الذی یدع الیتیم . ولا یحض على طعام المسکین . (40) آیا کسى را که تکذیب دین مى‏کند مشاهده کردى . او همان کسى است که یتیم را دور مى‏کند و مسکین را به طعام و غذا نمى‏خواند . به همین جهت که ضمانت‏حد کفایت، امرى مقدس و جوهرى است، مولاى ما على بن‏ابى‏طالب مى‏فرماید:
خداوند بر اغنیا واجب کرده است که به اندازه کافى از اموالشان به فقیران بدهند; (41)
بنابراین، اسلام با وجود فقر و تنگدستى جامعه، اجازه ثروتمندى و غنا را نمى‏دهد; چنان‏که خداوند مى‏فرماید:
وآتوهم من مال الله الذی آتاکم . (42) از اموالى که خدا به شما عطا کرده به فقیران بدهید . وفی اموالهم حق معلوم للسائل والمحروم . (43) در اموال توانگران، حقى معلوم براى پرسش‏کنندگان و محرومان است . وآت ذاالقربى حقه والمسکین وابن السبیل . (44) حق نزدیکان و مساکین و در راه ماندگان را بپردازید . رسول خدا نیز در همین زمینه فرموده است:
من ترک مالا لورثته و من ترک دینا اوضیاعا فالى و على . (45) هر کس مالى به ارث بگذارد، براى ورثه او است و هر کس بدهکارى یا اهل و عیالى بگذارد، به‏سوى من بیاید . من مسؤول هستم که آن را بپردازم . من ترک کلا فلیاتنى فانا مولاه کسى که فرزندان صغیرى باقى بگذارد، من ولى او هستم; یعنى کسى که بمیرد و فرزندان صغیر و نیازمندى باقى بگذارد پس باید نزد من (به عنوان دولت) بیاید، پس من مسؤول کفایت آنان هستم .
امام باقر مى‏فرماید:
من ترک ضیاعا فعلى ضیاعه . (46) کسى که بمیرد و عیال و فرزندانى باقى بگذارد، من عهده‏دار آنان هستم .
ج . اسلام حد و مرزى براى مالکیت و توانگرى قرار نداده است .
وقتى به اندازه کفایت، یعنى سطح زندگى شایسته و شرافتمندانه براى همه افرادى که در جامعه اسلامى زندگى مى‏کنند، فراهم باشد و دولت نیز این سطح زندگى را براى همه کسانى که به‏طور غیرارادى ناتوان هستند، تضمین کند، هر کس به اندازه‏اى که مى‏کوشید، بدون هیچ قید و شرطى یا حد نهایى براى مالکیت و ثروت مى‏تواند درآمد کسب کند .
خداوند در آیاتى مى‏فرماید:
للرجال نصیب مما اکتسبوا وللنساء نصیب مما اکتسبن . (47) براى مردان سهمى و براى زنان نیز سهمى است از آن‏چه کسب مى‏کنند . نحن قسمنا بینهم معیشتهم فی الحیاة الدنیا ورفعنا بعضهم فوق بعض درجات لیتخذ بعضهم بعضا سخریا . (48) ما روزى بندگان را در زندگى دنیا میانشان تقسیم کردیم و بعضى را بر بعضى برترى دادیم تا برخى، برخى دیگر را مسخر خود گردانند . والله فضل بعضکم على بعض فی الرزق . (49) خداوند، برخى را بر برخى دیگر در روزى دادن برترى داد . ولکل درجات مما عملوا ولیوفیهم اعمالهم وهم لا یظلمون . (50) براى هر کس درجه و مرتبه‏اى است، به مقتضاى آن‏چه انجام مى‏دهند و به پاداش اعمال خود خواهند رسید و به هیچ کس ستم نخواهد شد . وفضل الله المجاهدین على القاعدین اجرا عظیما . درجات منه ومغفرة ورحمة . (51) خداوند، مجاهدان را بر نشستگان و راحت‏طلبان، به پاداش بزرگى برترى داده، و هر کسى، داراى مرتبه و درجه‏اى از رحمت و مغفرت خدا است . در حدیث نبوى نیز آمده است:
لا باس بالغنى لمن اتقى (52) کسى که تقوا پیشه است، اشکالى ندارد که ثروتمند باشد; بنابراین، توانگرى و تفاوت مردم در رزق و روزى و ترجیح برخى بر برخى دیگر، به درجات گوناگون، بى‏دلیل نبوده، بلکه این برترى به‏واسطه کوشش و عمل صالح آنان بوده است; چنان‏که خداوند در آیه دیگرى مى‏فرماید:
وان لیس للانسان الا ما سعى. وان سعیه سوف یرى . ثم یجزاه الجزاء الاوفى . (53) براى انسان نیست، جز آن‏چه مى‏کوشد و نتیجه کوشش خود را به‏زودى مى‏بینند; سپس جزاى کافى داده مى‏شود;
بنابراین ممکن است در سایه نظام اقتصادى اسلام، ثروتمندانى در سطح کلان وجود داشته باشند که در اصطلاح به آنان میلیونر یا میلیاردر گفته مى‏شود; اما آنان به شرع ملتزم هستند . چنین افرادى آن‏گونه که بیان خواهیم کرد، مالک مطلق نیستند تا هرگونه که خواستند در اموال خود تصرف کنند . ثروتمند نمى‏تواند اموالش را از چرخه و گردونه تولید و گردش در جامعه خارج و ذخیره کند . و نمى‏تواند اموالش را برخلاف مقتضاى عقل به‏کار گیرد; در غیر این صورت، سفیه به شمار آمده، از تصرف در اموالش منع مى‏شود . همچنین نمى‏تواند زندگى مترفانه‏اى داشته باشد که در این صورت، به نص قرآن مجرم شناخته شده، از او خواسته مى‏شود تا مازاد بر نیازش را در راه خدا انفاق کند یا به‏طور مستقیم به نیازمندان بدهد یا آن را در امورى که به نفع جامعه است، به‏کار گیرد . افزون بر این، حاکم و صاحب امر، یعنى دولت اسلامى موظف است در امور اقتصادى دخالت، و از بهره‏بردارى عده کمى (انحصارى) از اموال جامعه جلوگیرى کند:
کی لا یکون دولة بین الاغنیاء منکم . (54) تا این‏که اموال در دست عده‏اى از توانگران شما دست‏به‏دست نگردد . همچنین دولت وظیفه دارد سیاست‏هایى را اتخاذ کند که بین افراد جامعه توازن اقتصادى برقرار شود و جامعه، روبه تعاون و تکامل رود .
سه . اهمیت و ارزش رشد اقتصادى تا مرتبه فریضه و عبادت
انسان به حقیقت، جانشین خدا در زمین است; چنان‏که در قرآن مى‏فرماید:
انى جاعل فى‏الارض خلیفة (55)
و هدف‏غایى خلقت و وجود به شمار مى‏رود; چنان‏که مى‏فرماید:
هو انشاکم من الارض واستعمرکم فیها . (56) او شما را از زمین آفرید و آبادکردن آن را از شما خواست; یعنى شما را مکلف کرد تا زمین را آباد کنید; بنابراین، خداوند، انسان را بیهوده نیافریده است . انسان را نیافریده تا فقط بخورد و بیاشامد; بلکه او را به‏سبب رسالتى که بر دوش او گذاشته، آفریده و آن همان رسالت جانشینى خدا بر روى زمین است که با کار و تولید، زمین را آباد کند; در حالى که خدا را عبادت مى‏کند و شکرگزار فضل و نعمت او است . تا در چرخه روزگار، با کار و کوشش خود، خدا را ملاقات کند .
یاایها الانسان انک کادح الى ربک کدحا فملاقیه . (57) اى انسان! البته با هر رنج و مشقت در راه عبادت حق بکوشى، عاقبت‏به ملاقات او نایل مى‏شوى . اسلام بر رشد اقتصادى و آبادکردن دنیا تاکید فراوانى دارد، چنان‏که پیامبر صلى الله علیه و آله وسلم مى‏فرماید:
اذا قامت‏الساعة و فى ید احدکم فسیلة اى شتلة فاستطاع الا تقوم حتى بغرسها فلیغر سها فله بذلک اجر . (58) اگر قیامت‏برپا شد و در دست‏یکى از شما نهالى بود و قدرت داشت [پیش از برپایى قیامت ] آن را بکارد، آن را بکارد و براى این کار، پاداش نصیب او خواهد شد . اسلام، جهادکننده در راه دعوت به اسلام و کسى را که براى کسب روزى و فعالیت اقتصادى مى‏کوشد، مساوى دانسته; چنان‏که در قرآن کریم آمده است:
وآخرون یضربون فی الارض یبتغون من فضل الله وآخرون یقاتلون فی سبیل الله . (59) برخى از شما براى تجارت و کسب درآمد، به سفر مى‏روند و از کرم خدا روزى مى‏طلبند و برخى دیگر به جهاد در راه خدا مى‏پردازند . افزون بر این، اسلام کوشش براى کسب روزى و خدمت‏به جامعه و رشد آن را از برترین اقسام عبادت به‏شمار آورده است; چنان‏که نقل شده است از مردى که بسیار عبادت مى‏کرد، نزد پیامبر صلى الله علیه و آله وسلم نام بردند و از او تعریف کردند . پیامبر فرمود:
چه کسى زندگى او را تامین مى‏کند؟ گفتند برادرش . پیامبر فرمود: برادرش از او عابدتر است . (60)
نقل شده که یکى از صحابه تصمیم گرفت‏براى عبادت در جاى خلوتى به اعتکاف بپردازد . پیامبر فرمود:
لا تفعل فان مقام احدکم فى سبیل‏الله (اى فى حدالمجتمع و تنمیته) افضل من صلاته فى بیته ستین عاما . (61) این کار را نکن; زیرا قیام کردن یکى از شما در راه خدا (یعنى خدمت‏به جامعه و رشد آن) از نماز شصت‏ساله در منزلش بالاتر است . لکل امة سیاحة و سیاحة امتى الجهاد فى سبیل‏الله . (62) هر امتى تفریحى دارد و تفریح امت من، جهاد در راه خداست; یعنى آبادکردن جهان هستى (زمین) و رشد و تکامل انسان، چرا که او به حقیقت‏خلیفه خدا روى زمین است .
خلاصه آن‏چه گذشت، این است که رشد اقتصادى در اسلام، فریضه و عبادت است; بلکه از برترین عبادت به شمار مى‏رود و مسلمانان چه رهبران و چه توده مردم، به اندازه آبادکردن دنیا و فراهم‏ساختن اسباب رشد اقتصادى، مقرب درگاه الاهى مى‏شوند; البته آبادکردن دنیا و فراهم‏آوردن اسباب رشد اقتصادى با مفهوم اسلامى منظور است که از دیگر مکتب‏ها و نظام‏هاى اقتصادى رایج متمایز است; چرا که رشد اقتصادى به مفهوم اسلامى آن از نگاه و تحلیل ما، رشد همه جانبه و متوازن شمرده مى‏شود که هدف آن، خود انسان است; چون به حقیقت، خلیفه خدا در زمین است .
ا . این رشد، رشدى همه جانبه است; چرا که هدف آن فقط پیشرفت انسان از بعد مادى نیست; بلکه هدف، پیشرفت اساسى بعد روحى و معنوى او است . مقصود از بعد روحى، عمل صالح است که به‏سبب ایمان به خدا یا توجه به او انجام مى‏پذیرد; حال چه این ایمان و توجه به خدا که منشا آن عقل و نفس است و در فعالیت و رفتار انسان تجسم مى‏یابد، به سبب ترس از خدا یا ترس از عذاب او یا براى به‏دست‏آوردن رضایت او و رسیدن به بهشت‏باشد; پس اسلام، همان‏طور که در کتاب ذاتیة‏السیاسة الاقتصادیه‏الاسلامیه بیان شده است، بین بعد مادى و روحى و معنوى، و بین آن‏چه مربوط به دنیا و آن‏چه مربوط به آخرت است، فرقى قائل نیست; بنابراین، هر فعالیت دنیایى که انسان انجام مى‏دهد، در نظر اسلام کارى روحى، معنوى و آخرتى است که به‏وسیله آن به خدا توجه مى‏یابد . خداوند متعالى جن و انس را نیافرید، مگر این‏که او را عبادت کنند; یعنى عمل صالح انجام دهند یا ایمان در اسلام، ایمان و بدون توجه به عمل نیست; بلکه مقید (CONCRET) و با عمل صالح مرتبط است . مبناى عام و همه جانبه بودن رشد اقتصادى در اسلام اقتضا مى‏کند که همه نیازهاى انسانى را تضمین کند; یعنى غذا، لباس، وسیله حمل و نقل، آموزش، بهداشت، رفاه، آزادى کار (شغل)، آزادى‏بیان و عمل به شعایر دینى، همگى تامین شود، نه این‏که به برخى نیازها و ضروریات بسنده، و برخى دیگر رها شود; به همین دلیل، رشد اقتصادى سرمایه‏دارى که آزادى بیان را تضمین مى‏کند، ولى غذا و نان [ نیازهاى مادى] را تضمین نمى‏کند، مورد پذیرش اسلام نیست . همان‏طور که اسلام رشد سوسیالیستى را نیز نمى‏پذیرد; رشدى که تضمین‏کننده نان و غذا هست; ولى آزادى‏بیان را از بین مى‏برد . (63)
ب [ . رشد اقتصادى به مفهوم اسلامى] رشدى متوازن است; زیرا هدف فقط افزایش تولید نیست; چنان‏که خداوند مى‏فرماید:
وقل اعملوا فسیرى الله عملکم ورسوله والمؤمنون . (64) اى پیامبر! به مردم بگو: فعالیت کنید که به‏زودى خدا و رسولش و مؤمنان اعمال شما را مى‏بینند . هدف این رشد، عدالت در توزیع است; چنان‏که خداوند مى‏فرماید:
اعدلوا هو اقرب للتقوى . (65) به عدالت رفتار کنید که آن به تقوا نزدیک‏تر است . به گونه‏اى به عدالت رفتار کنید که همه افراد بشر در هر موقعیت اجتماعى که هستند و در هر جاى دنیا که قرار دارند، از مال [ مواهب] دنیا بهره‏مند شوند; زیرا هدف اسلام از رشد اقتصادى این است که براى هر فردى با قطع نظر از دین و جنسیت او، به حد کفایت، یعنى سطحى از زندگى شرافتمندانه به حسب زمان و مکان (نه حد کفاف) فراهم شود .
این حد کفایت‏براى این است که انسان با درک نعمت‏ها و فضل و کرم خداوند، متوجه او شود و شکر و سپاس و عبادت او را به جاى آورد; شکرى که فقط با زبان محقق نمى‏شود; بلکه با عمل و اخلاص در آن همراه است; همان‏طور که خداوند مى‏فرماید:
اعملوا آل داود شکرا . (66) اى آل داوود! سپاس خدا را به‏جا آورید . چنین عبادتى در اسلام تنها با نماز و روبه‏روى قبله‏کردن امتثال نمى‏شود .
این عبادت، با خدمت‏به دیگران و با یارى رساندن به نیازمند امتثال مى‏شود; چنان‏که خداوند مى‏فرماید:
لا خیر فی کثیر من نجواهم الا من امر بصدقة او معروف او اصلاح بین الناس . (67) فایده‏اى در بسیارى از نجواها [ سخنان در گوشى] شما نیست، مگر این‏که کسى به صدقه‏دادن یا به معروف امر کند یا به جهت اصلاح بین مردم باشد; پس وقتى اسلام خواهان تولید زیاد (رشد) است، در همان حال، عدالت در توزیع را نیز لازم مى‏داند; به‏گونه‏اى که هیچ کدام، از دیگرى بى‏نیاز نیست; به همین جهت، اسلام، رشد سرمایه‏دارى را که هدفش رشد درآمد جامعه بدون عدالت است، تایید نمى‏کند; چنان‏که رشد سوسیالیستى را که تاکیدش بر ارتباط بین اشکال تولید و توزیع است و نظام توزیع را تابع شکل تولید مى‏داند، نمى‏پذیرد .
اسلام (با قطع نظر از شکل تولید) حد کفایت را براى همه افراد به‏صورت حق الاهى مقدس که بالاتر از همه حقوق است، تضمین، و پس از حد کفایت، هر کس به اندازه کوشش خود، درآمد کسب مى‏کند; به‏گونه‏اى که اگر حد کفایت‏براى همه شهروندان فراهم نباشد (مثل مواقع قحطى یا جنگ)، همه باید حد کفاف را رعایت کنند . مبناى توازن به مفهوم اسلامى اقتضا مى‏کند که کوشش براى رشد اقتصادى نیز متوازن باشد; به همین جهت، رشد و گسترش شهرها بدون رشد و توسعه روستاها، رشد صنعت‏بدون کشاورزى، رشد تولید کالاهاى تجملى و غیرضرور بدون رشد کالاهاى ضرور و اساسى مورد قبول اسلام نیست . ترجیح دادن صنایع بزرگ یا وارداتى بر صنایع مصرفى داخلى یا تمرکز بر طرح‏هاى تولیدى بدون خدمات و تجهیزات اساسى، از اشتباهات بسیار بزرگى است که کشورهاى عربى و اسلامى به تقلید و بدون توجه به تجارب غرب و شرق گرفتار آن هستند; در حالى که از سبک و روش رشد متوازن غافل و به آن جاهلند که اسلام آن را ضرور مى‏داند .
بدون تردید، رشد اقتصادى در بیش‏تر کشورهاى اسلامى که بر جزئى از اقتصاد قومى و بدون توجه به جوانب دیگر تمرکز دارند، رشدى ناقص (Deforme) و غیر متوازن است .
هدف این رشد، خود انسان است . انسان در حقیقت جانشین خدا بر روى زمین است و این باعث مى‏شود که انگیزه‏ش، اهداف و آثار رشد اقتصادى اسلامى متفاوت باشد . در نظام سرمایه‏دارى، انگیزه، کسب حداکثر سود است که به طور عادى به انحراف تولید از فراهم‏ساختن نیازهاى ضرور جامعه مى‏انجامد; در حالى که کالاهاى غیرضرور دلخواه ثروتمندان، فراوان تولید مى‏شود و همراه آن، مادیات و اختلافات اجتماعى حاکمیت مى‏یابد که جوامع غربى از آن رنج مى‏برند . در نظام سوسیالیستى، انگیزه و هدف، برآوردن نیازهاى دولت، مطابق خواسته‏ها و سیاست‏هاى حاکمان است، (نه طبق نیازها و خواسته‏هاى خود شهروندان) و این، همه آزادى‏هاى فردى را تهدید، و ترس و وحشتى را که نهایت ندارد، حاکم مى‏کند .
انگیزه رشد اسلامى، سود - آن‏گونه که در رشد سرمایه‏دارى بیان شد - نیست و خواسته‏هاى حاکمان - آن‏گونه که در رشد سوسیالیستى گفته شد - نیز نیست; بلکه تضمین حد کفایت‏براى همه شهروندان است تا از بندگى و حاکمیت غیر خدا آزاد باشند; پس هدف رشد و توسعه اسلامى، خود انسان است تا مانند شان رشد اقتصادى سرمایه‏دارى، مادیات، او را به بندگى نکشاند; و مانند رشد سوسیالیستى کسى از او بهره نکشد; بلکه انسان در رشد مورد نظر اسلام، آزاد و داراى کرامت است . دنیا را آباد مى‏کند و با عمل صالح به دنیا زندگى مى‏بخشد تا در دنیا سعادتمند و در آخرت به بهشت نایل شود .
چهار . جمع بین «ضمان اجتماعى‏» و «تکامل اجتماعى‏»
1 . مقصود از ضمان اجتماعى در اسلام، مسؤولیت دولت در برابر همه شهروندان با هر دین و جنسیتى است; یعنى نیازمندانى را که در حد کفایت درآمد ندارند، در کمک‏کردن مقدم بدارد; نیازمندانى که دلیلى چون مرض، ناتوانى و پیرى، براى مقدم داشتن آنان وجود داشته باشد . ضمان اجتماعى در اسلام از قبیل تطبیق نص است; یعنى آن‏چه قرآن و سنت درباره زکات بیان کرده است . (68)
2 . تکامل اجتماعى، مسؤولیت افراد در برابر یک‏دیگر است . در اسلام فقط بر احساس همدردى معنوى که از دوستى و نیکى و امر به معروف و نهى از منکر سرچشمه مى‏گیرد، بسنده نمى‏شود; بلکه احساس همدردى مادى را نیز در بر مى‏گیرد; به این گونه که هر کس مى‏تواند به برادر نیازمندش کمک کند، در برابر او مسؤولیت دارد . این مسؤولیت در آن‏چه بزرگان فقه اسلامى، آن را حق قرابت، (69) حق همسایه، (70) مسؤولیت میهمانى، (71) و مسؤولیت انفاق در راه خدا (72) مى‏نامند، محقق و مجسم مى‏شود .
تکامل اجتماعى در اسلام نیز از قبیل تطبیق نص است; یعنى تطبیق آیات شریفه:
انما المؤمنون اخوة . (73) همه مؤمنان برادرند . وانفقوا فی سبیل الله ولا تلقوا بایدیکم الى التهلکة . (74)
در راه خدا انفاق کنید و خود را با دست‏خود به نابودى نیفکنید . ویسالونک ماذا ینفقون قل العفو . (75) اى پیامبر! مى‏پرسند چه چیزى را انفاق کنند، بگو: عفو; یعنى هر چیزى که مازاد بر نیاز است .
پیامبر در روایتى مى‏فرماید:
المؤمن للمؤمن کالبنیان المرصوص یشد بعضه بعضا . (76) مؤمن براى مؤمن، مانند سد آهنین است که بعضى بعضى دیگر را کمک مى‏کنند . والله لا یؤمن احدکم حتى یحب لاخیه ما یحب لنفسه . به‏خدا قسم هیچ‏کس از شما مؤمن نیست، مگر این که وست‏بدارد براى برادرش، آن‏چه را براى خودش دوست مى‏دارد .
3 . خلاصه این که دین اسلام به جهت مسؤول دانستن دولت در برابر مردم، دین ضمانت اجتماعى، و به جهت مسؤول دانستن افراد در برابر همدیگر، دین تکامل اجتماعى است .
همان‏طور که پیش‏تر اشاره شد، در اسلام ضمان اجتماعى در تضمین کردن حد کفایت (نه حد کفاف) براى همه افراد جامعه اسلامى با قطع نظر از دین و جنسیت آنان تجسم مى‏یابد که دولت اسلامى از طریق مؤسسه زکات، عهده‏دار آن است; البته هنگامى که افراد به دلیلى خارج از اراده خودشان، مانند: مرض، ناتوانى و پیرى، توانایى تامین حد کفایت‏براى خود را نداشته باشند . (77)
در مرحله بعد، تکامل اجتماعى از جانب افراد، مانند مکملى براى مسؤولیت دولت و کوشش دولت در رفع فقر است . ما همچون سوسیالیست‏ها به این قائل نیستیم که اساس و مبنا براى خارج‏شدن از شکل اقتصادى، دولت است و همانند نظام سرمایه‏دارى نیستیم که مى‏گوید: اساس خارج شدن از شکل اقتصادى، افراد و کوشش ذاتى آنان است . هر کدام از دولت و مردم، جایگاه خاص خود را دارند که تکمیل‏کننده یک‏دیگرند و هیچ‏یک از دیگرى بى‏نیاز نیست .
واقعیت این است که دولت نمى‏تواند همه کارها را خودش انجام دهد . دخالت و ممنوعیت مطلق دولت‏به آثار سوء بسیارى مى‏انجامد; پس معیار در اقتصاد اسلامى، محقق‏شدن تعاون و همکارى میان دولت و مردم است .
پنج . معیار ارزیابى دولت از دیدگاه اسلامى
1 . ملاک ارزیابى دولت در اقتصاد اسلامى، دستیابى آن دولت‏به سطحى از تمدن و فن‏آورى نیست . همچنین برخوردار شدن دولت از دارایى‏هاى مادى و انسانى یا مقدار درآمد سرانه از درآمد ملى نیز معیار ارزیابى دولت نیست; بلکه ملاک، دستیابى به سطحى از زندگى شایسته و شرافتمندانه براى پایین‏ترین یا ضعیف‏ترین افراد جامعه است تا بدین وسیله او را از قید احساسات کینه‏توزانه و محرومیت آزاد کند و در چنین وضعیتى فرد، طعم نعمت‏هاى الاهى را بچشد و با جامعه احساس رضایتمندى و همکارى داشته باشد .
ابن تیمیه مى‏گوید:
خداوند متعالى اموال را آفرید تا بندگان بتوانند او را بپرستند; زیرا خداوند مخلوقات را خلق کرد تا او را عبادت کنند . (78)
2 . تضمین حد کفایت‏براى همه شهروندان از اولویت‏ها و اصول اقتصاد اسلامى است و بنابر آن‏چه ما اشاره کردیم، از نظر اسلام، جزو حقیقت دین شمرده مى‏شود که مجرد انکار یا از بین بردن آن، تکذیب رسالت اسلام است و حق ناشى از آن، از حقوق الاهى به شمار مى‏رود که بالاترین حقوق است، به‏همین جهت، حق مقدسى است که جامعه اسلامى در برابر آن مسؤولیت دارد .
شافعى در عبارت فقهى مشهور خود مى‏گوید:
فقیران استحقاق بیش‏ترى در اموال دارند تا آن‏جا که اموال، مال مشترک بین صاحب مال و فقیر شمرده مى‏شود .
3 . آن‏چه از چهارده قرن پیش، هدف اسلام بوده با اصول و مبانى آن درباره توزیع شخصى یا ایدئولوژ یکى، از بین بردن فقرى است که پیامبر صلى الله علیه و آله وسلم آن را چنین وصف کرد: نزدیک است که فقر به کفر بینجامد; بلکه تاکید کرد که کفر و فقر معادل یک‏دیگرند; به همین جهت، اسلام در توزیع سیاست متمایزى دارد . بنابر آن‏چه پیش‏تر بیان کردیم: اولا حد کفایت‏براى همه افراد باید فراهم شود و اگر جامعه دچار فقر و کمبود شد، هیچ کس نباید بیش از حد ضرور داشته باشد . در مرحله بعد، هر کس به هر اندازه که بکوشد ثروت و درآمد کسب مى‏کند با قیدهاى محکمى که جهت هدایت مصرف و در به خدمت‏گرفتن اموال وجود دارد .
پى‏نوشت‏ها:
1. Personai Distribution.
2. Functional Distribution.
3. Minimum Vital.
4. minimum dasuffisance.
5) محمد شوقى الفنجرى: الاسلام و المشکلة‏الاقتصادیة، ص 49 .
6) طبرانى در الاوسط، و سیوطى در الجامع‏الصغیر، آن را نقل کرده‏اند .
7) ابوداوود و نسائى و ابن ماجه آن را نقل کرده‏اند .
8) قریش (106): 3 و 4 .
9) ماعون (107): 1- 3 .
10) برخى از فقیهان حنفیه از «حد کفایت‏» با اصطلاح «الحاجة‏الاصلیه‏» ، یعنى نیازهاى اساسى تعبیر آورده‏اند . حد کفایت در نظر آنان چیزى است که به حقیقت انسان را از نابودى مى‏رهاند; مانند: نفقه، منزل مسکونى و لباس مورد نیاز یا به فرض مانند: لوازم منزل، ابزار کار و کتاب‏هاى علمى براى اهل علم، چون جهل براى آنان مانند نابودى است .
11) براى روشن شدن این دو اصطلاح، ر . ک: محمدرضا یوسفى: «مقایسه مفاهیم فقر و مسکنت‏با دو مفهوم فقر مطلق و نسبى‏» ، نامه مفید، فصلنامه علمى پژوهشى دانشگاه مفید، ش 16، ص 226 و 227 .
12) ر . ک: محمد شوقى الفنجرى: الاسلام و الضمان الاجتماعى، 1402 ق/1982 م، انتشارات دارثقیف، جلد 2 .
13) ر . ک: ابن‏حزم: المحلى دارالاتحاد العربى الطباعة، قاهره 1968، ج 60، ص 221 .
14) نهج‏البلاغه، فیض‏الاسلام، حکمت 320 .
15) ر . ک: ماوردى: الاحکام السلطانیه، انتشارات مصطفى الجلسى، 1966 مصر، ص 122 .
16) همان، ص 205 .
17) ر . ک: سرخسى: المبسوط، دارالسعادة، مصر 1387، ج 3، ص 18 .
18) ر . ک: شاطبى: الموافقات، السلقیه، مصر 1341، ج 1، ص 104 .
19) یس (36): 47 .
20) ابراهیم (14): 34 .
21) ر . ک: نهج‏البلاغه، دارالمعرفة، بیروت، بى‏تا، ج 3، ص 101 .
22) ر . ک: ابن‏عبدربه: العقدالفرید لجنة‏التالیف و الترجمه و النشر، قاهره 1940، ج 2، ص 165 .
23) تکاثر (102): 8 .
24) النساء (4): 5 .
25) نور (24): 33 .
26) الحشر (59): 7 .
27) ر . ک: ماوردى: الاحکام السلطانیه; ابویوسف: الخراج، ص 93 .
28) ابوداوود: سنن .
29) ر . ک: احمد بن حنبل: مسند، ج 2، تحقیق: شیخ شاکر، دارالمعارف، مصر، ج 14، ح 4880 .
30) بخارى و مسلم آن را روایت کرده‏اند .
×) قبیله‏اى از اهل یمن بوده‏اند.
31) ابوسعید خدرى از پیامبر روایت کرده است .(مسلم: صحیح)
32) ابن جوزى: سیره عمر بن خطاب طبعة‏النجاریه‏الکبرى، قاهره، ص 101 .
33) ر . ک: ابن سعد: طبقات، بیروت، ج 3، ص 316 .
34) ر . ک: عبدالحمید جودة السحار: ابوذر غفارى، مطبوعات مکتبة مصر، ج 8 .
35) ر . ک: ابن حزم: المحلى، ج 6، مساله 725، ص 226- 227 .
36) ر . ک: احمد بن الذلجى: الفلاکة و المفلوکون، مکتبة و مطبعة‏الشعب، قاهره، 1322 ق، ص 16 .
37) ر . ک: ابویوسف: الخراج، المطبعة‏السفیه، قاهره، 1346 ق، ص 150; ابوعبید: الاموال، مکتبة‏الکلیات الازهریة قاهره، 1960 م، ص 46 .
38) ر . ک: البلاذرى: فتوح‏البلدان، ص 125 .
39) ماعون (107): آیه 1- 3 .
40) ابن حزم: المحلى، ص 22 .
41) نور (24): 33 .
42) ذارایات (51): 19 .
43) اسراء (17): 26 .
44) اخرجه‏الشیخان البخارى و المسلم .
45) ر . ک: احمد بن حنبل: مسند، تحقیق شیخ شاکر، ج 14، ح 7848 .
46) نساء (4): 32 .
47) زخرف (43): 32 .
48) نحل (16): 71 .
49) احقاف (46): 19 .
50) نساء (4): 95 و 96 .
51) ر . ک: حاکم نیشابورى: المستدرک على‏الصحیحین فى‏الحدیث، مکتبة النصر الحدیثة، ریاض، ج 2، ص 3 .
52) نجم (53): 39- 42 .
53) حشر (59): 7 .
54) بقره (2): 30 .
55) هود (11): 61 .
56) انشقاق (84): 6 .
57) بخارى و احمد بن حنبل آن را نقل کرده‏اند .
58) مزمل (73): 20 .
59) سیوطى: الجامع‏الصغیر .
60) حاکم نیشابورى: المستدرک على الصحیحین فى‏الحدیث .
61) همان .
62) ر . ک: محمد شوقى‏الفنجرى: ذاتیة الاقتصادیة الاسلامیة و اهمیة الاقتصاد الاسلامى، ص 54، به بعد .
63) توبه (9): 105 .
64) مائده (5): 8 .
65) سبا (34): 13 .
66) نساء (4): 114 .
67) دین، همان چیزى است که ضمان اجتماعى را از تامین اجتماعى در اسلام به واسطه مصلحت اخذ شده متمایز مى‏کند [ . منظور این است که اصل ضمان اجتماعى در اسلام، نص و دلیل شرعى دارد; ولى تامین اجتماعى به‏واسطه دلیل اجتهادى که همان مصالح مرسله باشد، اثبات شد] .
تامین اجتماعى همان‏طور که معروف است، دولت و مؤسسات خصوصى متولى آن هستند که طبق قرارداد، به مقدار سهمى که استفاده کننده مى‏پردازد، دریافت مى‏کند، و مزایاى تامین اجتماعى هر نوعش که باشد، وقتى شرایط آن براى کسى فراهم شد، به او داده مى‏شود; حال چه فقیر باشد چه غنى .(براى تفصیل بیش‏تر، ر . ک: محمد شوقى الفنجرى: الاسلام والتامین، عالم‏الکتب قاهره و ریاض، 1979 م، ص 21 به بعد .
68) حق قرابت (خویشاوندى) و آن مسؤولیت مسلمان ثروتمند در برابر خویشاوندان نزدیک و فقیر او است; زیرا آنان جزئى از او به شمار مى‏آیند و شرعا در قبال آنان مسؤولیت دارد; به همین دلیل وقتى فرد به فرزندان یا خدمتکاران یا پدر و مادر یا برادران یا فقیران انفاق کند او را از پرداخت زکات منع نمى‏کند و اگر زکات را به نزدیکان خودش که جزئى از او شمرده مى‏شوند بپردازد، مثل این است که به خودش پرداخت کرده و تکلیفش را انجام نداده‏است و اگر [آن پرداخت] حق قرابت را از او ساقط کند، حق زکات را از او ساقط نمى‏کند .(برخلاف خویشاوندان دور; پس اگر خویشاوندان نزدیک نیازمند باشند، بهتر این است که به آنان زکات پرداخت‏شود; زیرا پیامبر صلى الله علیه و آله وسلم فرمود: الصدقة على‏المسکین صدقة، و على ذى‏الرحم اثنتان صدقه و صلة) رواه احمد بن حنبل و النسائى و الترمذى والحاکم فى مستدرکه . صدقه دادن به مسکین یک صدقه است و به خویشاوندان نزدیک دو صدقه است، هم صدقه هم صله‏رحم است .
69) منظور از حق ماعون عاریه‏دادن اشیاى کوچکى است که مورد نیاز همسایگان است و منع‏کننده از آن - ماعون - مستحق ویل (عذاب) است; چنان‏که غفلت کننده از نماز و ریا کننده در نماز چنین است . خداوند مى‏فرماید: فویل‏للمصلین الذین هم عن صلاتهم ساهون الذین هم یراؤن و یمنعون‏الماعون . ماعون (107): 4- 7 و بحثى نیست در این‏که مکلف، مستحق عذاب نمى‏شود، مگر بر ترک واجب; بنابراین، عاریه‏دادن این اشیا در اسلام واجب است .
70) مسؤولیت میهمانى در اسلام سه روز است; چنان‏که پیامبر صلى الله علیه و آله وسلم فرمود: من کان یؤمن بالله والیوم الاخر فلیکرم ضیفه، والضیافة ثلاثه ایام فما کان بعد ذلک فهو صدقه) کسى که به خدا و روز قیامت ایمان دارد، باید میهمانش را اکرام کند و میهمانى سه روز است و بعد از سه روز، صدقه است; پس اکرام میهمان در حد سه روز واجب است; به دلیل این‏که ایمان را بر آن کرده معلق و به دلیل این‏که بعد از سه روز صدقه به شمار رفته است‏بخارى و مسلم آن را نقل کرده‏اند .
71) نقل شده که پیامبر صلى الله علیه و آله وسلم فرمود: «ان فى‏المال حقا سوى الزکاة; در اموال حق دیگرى غیر از زکات نیز هست‏» ، و بعد این آیه را تلاوت فرمود: لیس البر ان تولوا وجوهکم قبل المشرق والمغرب ولکن البر من . . . آتى المال على حبه ذوی القربى والیتامى والمساکین . . . واقام الصلاة وآتى الزکاة . بقره (2): 177 . نیکوکارى این نیست که رو به سوى مغرب یا مشرق کنند . نیکوکار کسى است که . . . اموال خود را در راه خدا به خویشاوندان و یتیمان و فقیران بدهد . . . و نماز به‏پا دارد و زکات بدهد . چنان‏که از آیه استفاده مى‏شود، تصریح ذکر انفاق و زکات به‏طور جداگانه در یک آیه دلیل بر این است که هر کدام از آن دو با هم فرق دارند و دو قضیه جداگانه هستند .(تفسیرالطبرى، دارالمعارف، مصر، ج 3، ص 348; تفسیر قرطبى همین آیه .
72) حجرات (49): 10 .
73) بقره (2): 195 .
74) همان، 219 .
75) بخارى و مسلم آن را نقل کرده‏اند .
76) ر . ک: کتاب چهارم از سلسة کتب اقتصاد اسلامى نگارنده با عنوان الاسلام والضمان الاجتماعى، دارثقیف للنشر والتالیف بالمملکة العربیة‏السعودیه، 1402 ق، 1982 م، ج 2 .
77) ابن تیمیه: السیاسة‏الشرعیه، المطبعة السلقیه، قاهره، 1387 ق، ص 22 .

تبلیغات