ارزیابى نقدهاى برنامههاى توسعه اقتصادى ایران
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
چکیده این مقال برآن است که با ارائه مدلى براى ارزیابى نقد برنامههاى توسعه اول و دوم، نقدهاى بخش اقتصادى دو برنامه مزبور را با تاکید بیشتر بر برنامه دوم توسعه، ارزیابى کرده، در یک بررسى میدانى نشان دهد که نقدهاى مزبور، اغلب جزئىنگر، غیرروشمند و روبنایى است و در بیشتر آنها، به جهانبینى و ارزشهاى حاکم بر برنامههاى توسعه توجه نشده است . همچنین این مقاله پس از ارائه مدل ارزیابى نقدها از دو جهت «مقیاس» و «روش» نقد (با صرفنظر از محتوا)، براساس مدل پیشنهادى به ارزیابى نقدهاى اقتصادى بر برنامه توسعه مىپردازد .متن
مقدمه
در نیمه دوم قرن بیستم، برنامههاى توسعه، نقش مهمى را در پیشرفت جوامع ایفا کردهاند . در کشورهاى مختلف با اصول و روشهاى گوناگون، براى دستیابى به اهداف مورد نظر، برنامههاى متفاوتى تدوین مىشود که بازگوکننده کیفیت مهندسى جامعه به سمت اهداف مزبور است . در جامعه ایران که ارزشها و آرمانهاى بلند دینى، جزو فرهنگ و باور عمومى مردم است، برنامهریزى براى تحقق اهداف، ارزشها و فرهنگ اصیل اسلامى، اهمیتى دو چندان خواهد داشت .
نقد برنامههاى توسعه ایران به ویژه پس از انقلاب، بدون تردید، نقاط ضعف و قوت برنامههاى مزبور را آشکار ساخته، برنامهریزان کشور را براى تدوین برنامهاى کامل و جامع کمک مىکند; البته این در صورتى است که نقدها روشمند، هدفمند و جامع باشند . در طول برنامه اول و دوم توسعه، نقدهاى گوناگونى به وسیله متخصصان و کارشناسان صورت گرفته است و کمتوجهى به نقد برنامههاى توسعه، پیامدهاى ناخوشایندى از جمله موارد ذیل را در پى خواهد داشت:
1 . روزمرگى و بخشنگرى، به دلیل سطحبندى نشدن مسائل و تخصیص اعتبارات جامعه بر مبناى چانهزنى;
2 . عدم پویایى سازمان برنامهریز کشور، به دلیل نهادینه نشدن انتقاد از خود;
3 . اصلاح نشدن الگوى برنامهریزى در جامعه اسلامى، به دلیل خوشبینى و پیروى از الگوهاى رایجبرنامهریزى .
در این مقاله برآنیم با ارائه مدلى براى ارزیابى نقد برنامههاى توسعه، نقدهاى بخش اقتصادى دو برنامه مزبور را با تاکید بیشتر بر برنامه دوم توسعه، ارزیابى کرده، در یک بررسى میدانى نشان دهیم که نقدهاى مزبور، اغلب جزئىنگر، غیر روشمند و روبنایى است و در بیشتر آنها، به جهانبینى و ارزشهاى حاکم بر برنامههاى توسعه توجه نشده است . در این مقاله پس از ارائه مدل ارزیابى نقدها از دو جهت «مقیاس» و «روش» نقد (با صرفنظر از محتوا)، براساس مدل پیشنهادى به ارزیابى نقدهاى اقتصادى بر برنامه توسعه خواهیم پرداخت .
مدل ارزیابى نقدها
نقدهاى برنامه دوم توسعه (صرفنظر از محتوا) از دو جهت قابل طبقهبندى و ارزیابى است:
1 . مقیاس نقد;
2 . روش نقد .
در ارزیابى «مقیاس نقدها» ، جایگاه هر نقد مشخص مىشود . به عبارت دیگر، براساس طبقهبندى خاصى، وزن یا ارزش هر نقد را به تناسب میزان تاثیرگذارى آن در اصلاح عملکرد گذشته تعیین مىکنند; براى مثال، گاه موضوع نقد، «مهندسى توسعه جامعه ایران» ، گاه بررسى «نظام برنامهریزى» ، گاه «خود برنامه دوم توسعه» ، گاه «یک بخش از برنامه» و گاه «یک موضوع از برنامه» است که متناسب با موضوع نقد، وزن نقد و چگونگى تاثیرگذارى آن در روند توسعه، مشخص و متناسب با میزان تاثیرگذارى آن در بهبود عملکرد گذشته، جایگاه یا مقیاس نقد روشن مىشود .
ارزیابى «روش نقد» بدین معنا است که هر نقدى، مبتنى بر روشى خاص صورت مىگیرد; یعنى ناقد براساس عوامل و مؤلفههایى که توجه به آن را لازم مىداند، به برنامههاى گذشته انتقاد مىکند . گاه ناقدى در نقد موضوع فقط به عوامل درونى دقت مىکند و نگاهى به عوامل بیرونى ندارد و ناقد دیگرى در همان موضوع، مشکلات و ناهنجارىهایى را در عوامل بیرونى بررسى مىکند; به طور مثال، در بررسى مشکلات برنامهریزى کشور در صنعتخودرو، ناقدى فقط به سازکارهاى تصمیمگیرى توجه، و شیوه برنامهریزى در تولید و توزیع و مصرف این صنعت را بررسى مىکند، و ناقد دیگر، نگاه خود را فراتر از عوامل درونى معطوف ساخته، تاثیر تغییرات اقتصاد کشور و جهان در این صنعت را مىنگرد یا ناقدى در ملاحظه عوامل بیرونى یا درونى، به دستهاى از عوامل و ناقدى دیگر به دستهاى دیگر از عوامل نظر مىکند; بنابراین، روشهاى متفاوتى براى نقد وجود دارد که در میان آنها فقط یک روش، جامعتر و کارآمدتر است . در این قسمتبا طراحى روشى جامع، به ارزیابى روش کار هر نقد خواهیم پرداخت; البته بهطور معمول، ناقدان روش نقد خود را به صراحتبیان نداشته یا مبتنى بر روش خاصى به نقد نپرداختهاند . در هر صورت، با روش طراحى شده خواهیم توانست تا نقص نقدها از موضع روش را مشخص کنیم . در ادامه، با توضیح فشرده عوامل ارزیابى مقیاس و روش نقد، امکان ارزیابى نقدهاى اقتصادى را فراهم مىآوریم .
1 . مقیاس نقد
نقدها از جهت گستردگى حوزه مورد توجه ناقد، به سه قسم «نقدهاى کلى، بخشى و موضوعى» تقسیم مىشوند .
یک . نقدهاى کلى
نقدهاى کلى، نقدهایى هستند که به تمام اجزاى برنامه توجه داشته، آن را در کلانترین و عالىترین سطح، بررسى مىکنند . در این سطح از نقد، تمام روابط درونى، بیرونى و ارتباطى برنامه در سطح کلان در نظر گرفته شده و نقد جامعى درباره آن صورت مىگیرد . بر این اساس، چهار دسته از نقدها که مصادیق نقدهاى کلنگر هستند، ارزیابى مىشوند .
ا . نقدهاى ناظر به مهندسى توسعه اجتماعى;
ب . نقدهاى ناظر به نظام برنامهریزى کشور;
ج . نقدهاى ناظر به برنامه دوم توسعه;
د . نقدهاى ناظر به یک بعد از کل نظام برنامه .
دو . نقدهاى بخشى
نقدهاى بخشنگر، نقدهایى هستند که فقط به یک بخش از برنامه نظر دارند و آن بخش را از زوایاى گوناگون، نقد و بررسى کردهاند . در کلانترین تقسیم بخشى برنامه مىتوان از سه بخش سیاست، فرهنگ، و اقتصاد نام برد که در اینجا نیز همین تقسیمبندى، مبناى تفکیک نقدها قرار مىگیرد . افزون بر این، نقدهاى مربوط به بعدى از بخشهاى پیشین نیز در این طبقه قرار مىگیرند; براى مثال، موضوع حمل و نقل، موضوعى اقتصادى است که در تمام موضوعات اقتصادى تاثیر دارد; بدینسبب، از این موضوع به صورت بعدى از اقتصاد نام مىبریم و نقد آن، نقد بعدى از بخش اقتصاد است .
سه . نقدهاى موضوعى
نقدهاى موضوعى، نقدهایى هستند که فقط به یک موضوع از موضوعات برنامه نظر داشته، آن را از زوایاى گوناگون بررسى مىکنند . این نقدها خود داراى دو رده متوالى هستند .
نقد موضوعات کلان برنامه
در این سطح، موضوعات کلان بخشهاى مختلف برنامه نقد و بررسى مىشود; براى مثال، بخش اقتصادى برنامه، داراى سه موضوع کلان کشاورزى، صنعت و خدمات است که ناقد فقط به نقد و بررسى بخش صنعتیا خدمات یا کشاورزى مىپردازد و آن را از زوایاى گوناگون نقد و بررسى مىکند .
نقد موضوعات خرد برنامه
در این سطح، موضوع خرد بخشهاى مختلف برنامه نقد و بررسى مىشود; بهطور مثال، وضعیتسیاستگذارى و چگونگى تخصیص بودجه در صنعتخودرو یا مثلا علت کاهش تولید گندم در برنامه دوم توسعه بررسى مىشود .
2 . روش نقد
روش جامع نقد موضوع، روشى است که در آن، تمام عوامل «خصوصى، عمومى و عمومى پایه» یا به تعبیر دیگر، «درونى، بیرونى، و ارتباطى» درباره موضوع لحاظ مىشود .
یک . عوامل خصوصى (درونى) در ارزیابى روش نقد
نخستین دسته از عوامل ارزیابى روش نقد، عوامل خصوصى است . براساس این عوامل، مشخص مىشود که ناقد به چه عوامل درونى توجه داشته و به چه عواملى توجه نداشته است . به عبارت دیگر، نگاه ناقد به عوامل تاثیرگذار در توفیق یا عدم توفیق برنامه، به چه میزان جامع بوده است .
عوامل خصوصى، سه دسته اصلى «تشخیص، تخصیص، و اجرا» دارند . این عوامل، برگرفته از مکانیزم شکلگیرى برنامهاند; یعنى در هر برنامهاى، ابتدا منابع و امکانات و موانع وضعیت موجود شناخته مىشود; سپس با توجه به اهداف، منابع و امکانات موجود، اعم از ثروت، قدرت و اطلاعات، جهت رفع موانع و رسیدن به اهداف به موضوعات گوناگون تخصیص داده، و در مرحله آخر، آن تخصیص به اجرا گذاشته مىشود . این سه مرحله، عوامل درونى هر برنامه از مرحله شکلگیرى تا تحقق است . حال ناقد برنامه، گاه به تشخیصها، گاه به تخصیصها و گاه به چگونگى اجرا نظر دارد و برنامه را از آن دیدگاه نقد و بررسى مىکند و گاه روى هم به نقد و بررسى این سه مىپردازد .
پیش از پرداختن به تعریف عوامل خصوصى (یا درونى) برنامه، لازم است تعریف جامعى از برنامه ارائه شود:
برنامه توسعه، مجموعه مدونى از تصمیمهاى دولت در زمینه چگونگى تخصیص منابع بین فعالیتهاى گوناگون براى رسیدن به رشد و توسعهاى خاص در دورهاى معین است; بهگونهاى که سرانجام به ارضاى مجموعه معینى از نیازهاى نامحدود جامعه بینجامد; البته آرمانهاى برنامه هر جامعه با جوامع دیگر متفاوت بوده، مىتواند بهصورت فلسفه خاص یا دین، برنامهریزى آن جامعه تلقى شود .
براساس این تعریف، شکلگیرى و تحقق برنامه از سه مرحله اساسى تشکیل مىیابد .
تشخیص
در این مرحله، موارد ذیل بررسى مىشود:
ا . اهداف جامعه در ابعاد اجتماعى، سیاسى، فرهنگى و اقتصادى چیست؟
ب . مقدورات و منابع مادى و انسانى جامعه چیست؟
ج . چه مسائل و معضلاتى گریبانگیر جامعه بوده است و «نبودها» و «کمبودها» ى آن چیست؟
در این مرحله، اهمیت و اولویت هریک از موارد پیشین نیز مشخص مىشود و تشخیصى نظاممند صورت مىگیرد .
حال در ارزیابى نقدها باید توجه داشت که چه مقدار به بررسى نوع مقدورات و منابع موجود پرداخته و آیا با توجه به آنها، انتظارات خود را از کارکرد برنامه مطرح کردهاند، و در صورت توجه، آیا به اهداف، مقدورات و موانع نگاهى نظاممند داشتهاند؟
تخصیص
دومین عامل درونى در ارزیابى نقدها، میزان توجه آنها به نظام تخصیص برنامه بهشمار مىرود . تخصیص، در معناى عام خود، به معناى اختصاص امکانات جهتحل مشکل است . در صورتى که تشخیص وضعیت، به تصمیمگیرى مشخص درباره یفیتبهرهورى از منابع نینجامد، حتى اگر بهترین و کاملترین نوع تشخیص باشد، ثمره عملى نخواهد داشت، و تخصیص، خود داراى سطوح گوناگون است که توضیح آنها خواهد آمد .
اجرا
سومین عامل درونى، میزان توجه ناقد به عوامل مؤثر در اجرا است . اجرا، واپسین مرحله تحقق عینى برنامه بهشمار مىرود . چهبسا برنامهاى در مرحله تشخیص و تخصیص، ایدهآل و کامل باشد، اما اجراى آن با مشکلات عدیدهاى روبهرو شود .
برنامه، جهت اجرا ابتدا باید به برنامهاى عملیاتى تبدیل، سپس سازمانهایى خاص جهت اجراى بخشهاى گوناگون تعیین شود . همچنین دستگاههایى جهت ارزیابى و نظارت درنظر گرفته شود . در صورتى مىتوان ناکامىهاى برنامه را به عدم اجراى مناسب مربوط ساخت که اطمینان کافى از صحت تشخیص وضعیت و تخصیص امکانات فراهم آمده باشد .
عوامل ارزیابى تشخیص
تشخیص نظام اهداف
یکى از عوامل مؤثر در ارزیابى روش نقدها، توجه به این نکته است که آیا ناقدان، به نظام اهداف برنامه توجه داشتهاند یا خیر . اهداف، مقاصدى هستند که فعالیتها به سوى تحقق آنها سامان مىیابند; منتها اولا هدفهاى هر برنامه برحسب کلیت، مشمولیت، وسعت و بهطور کلى اهمیتى نسبى که دارند در یک سلسله مراتب، ردهبندى ضمنى مىشوند . ثانیا سلسله مراتب اهداف بهطور معمول از هدف نهایى و پس از آن هدفهاى کلى آغاز مىشوند و به هدفهاى جزئى و مشخص پایان مىپذیرند و به این ترتیب، نظام اهداف شکل مىگیرد; بهطور مثال، در برنامه جامع کشور، اهداف متعددى مانند افزایش تولید، حداکثر استفاده از منابع طبیعى، کاهش نرخ بیکارى، تعدیل قیمتها، تعدیل درآمدها (عدالت اجتماعى)، تعدیل توسعه در مناطق متفاوت کشور، توزیع درست کالاها و خدمات، مکانیزه کردن کشاورزى، توسعه فرهنگ عمومى، حفظ ارزشهاى دینى و . . . منظور مىشود که تمام آنها متناسب با راهبرد حرکت کشور و نوع مقدورات و موانع موجود، نظامى خاص مىیابند و براساس آن نظام اهداف، برنامه طراحى مىشود . ناقدان برنامه، گاهى از زاویه نظام اهداف، برنامه را نقد و بررسى، و به نوع انتخاب اهداف یا کیفیت اولویتبندى آنها اشکال مىکنند .
تشخیص نظام مقدورات
دومین عامل در ارزیابى روش نقدها، تشخیص نظام مقدورات به معناى تشخیص وضعیت موجود است که در این جهت، تمام مقدورات انسانى، ابزارى و منابع طبیعى شناسایى مىشوند . برنامهنویسان، افزون بر شناسایى منابع و مقدوراتى که امکان دخل و تصرف در آنها وجود دارد، باید ساختار محیط بیرونى خود را بشناسند و در جریان تغییر و تحولات مدام قرار گیرند تا بتوانند در مقابل نیروهاى بیرونى بهموقع واکنش نشان دهند .
تشخیص نظام موانع
عامل بعدى در بررسى ارزیابى روش نقدها، تشخیص نظام موانع است . هر برنامهاى جهت نیل به اهداف از پیش تعیین شده بهطور معمول با موانع متعددى اعم از طبیعى یا اجتماعى روبهرو است; براى مثال، گاه فرهنگ جامعه یا ساختار سیاسى آن، هنوز پذیراى بسیارى از تغییرات نیست که هریک از اینها مانع بهشمار مىآید یا بهطور مثال در برنامهریزى براى اصلاح ساختار ادارى جامعه، موانع متعددى چون فقدان نظام ارزیابى عملکرد دستگاههاى اجرایى، فقدان روحیه قانونمدارى، انعطافناپذیرى و فقدان قابلیت انطباق تشکیلات دولتبا برنامههاى مصوب، فقدان استانداردهاى فنى و نامناسب بودن فضاى ادارى با مقتضیات کیفیت زندگى و کار مطرح است . بهطور طبیعى پس از ملاحظه موانع، نتیجهگیرى روشنترى از مقدوارت واقعى جامعه صورت مىپذیرد و برآورد اولیه مقدورات با محاسبه موانع بهینه مىشود .
بعضى از نقدها، عدم کارآمدى برنامه را از عدم تشخیص درست موانع ناشى مىدانند; براى مثال، در بررسى توسعه صنعت و معدن مطرح مىکنند که بعضى از مشکلات برنامه در این زمینه عدم دستیابى به مقیاسهاى اقتصادى در برخى تولیدات، ضعف در ارتقاى مدیریت، بازاریابى، وجود مقررات متعدد و پیچیده، فقدان تفکر ایجاد، توسعه و ترویج کارآفرینى صنعتبهصورت نهادین است .
عوامل ارزیابى تخصیص
دومین عامل درونى در ارزیابى روش نقدهاى برنامه، تخصیص است . تخصیص اعتبارات در برنامه باید فرآیند ذیل را بپیماید:
1 . اتخاذ سیاستهاى کلان;
2 . اتخاذ سیاستهاى اجرایى;
3 . تخصیص بودجه .
سیاستهاى کلان
نخستین مرحله از مراحل تخصیص، انتخاب سیاستهاى کلان است که در این مرحله، بهصورت کیفى و در بالاترین سطح اولویتبندى موضوعات کلان و معیارهاى حاکم بر توزیع امکانات درباره آن موضوعات تعیین مىشود; بهطور مثال، در برنامه نجساله مطرح مىشود که آیا انحصارات در امر تولید شکل بگیرد یا مکانیزم تولید بهصورت آزاد و خصوصى تعریف شود . سرمایهگذارى خارجى چه سهمى در سرمایهگذارى بخش اقتصاد داشته باشد . در نقدهاى برنامه، گاه ناقد عدم وجود یا ضعف سیاستهاى کلان را علت ناکارآمدى برنامه مىداند; براى مثال، در بخش صنعت و معدن مطرح مىکند که علت عدم رشد صنعت و معدن در کشور، ضعف ساز کارهاى توسعه کارآفرین صنعتى، تسلط دولتبر اقتصاد، و عدم اعتماد دولت در جهت مشارکت دادن صنعتگران است .
سیاستهاى اجرایى
دومین مرحله از مراحل تخصیص، سیاستهاى اجرایى است که براساس آن، سیاستهاى اجرایى جهت تحقق سیاستهاى کلان بهصورت خرد مشخص مىشود; بهطور مثال جهت از بین بردن انحصارها باید شرکتهاى دولتى با شرایط خاصى واگذار شود . در نقدهاى مطرح شده بر برنامه، گاه نقد به سیاستهاى اجرایى، براى مثال، در بررسى نقاط ضعف برنامه در بعد آب و کشاورزى، موارد ذیل مطرح مىشود .
- عدم تعادل دام و مرتع;
- عدم جامعیت و نارسایى در قوانین و ضوابط و آیین نامههاى موجود;
- وجود موانع حقوقى و فرهنگى در تبدیل مالکیت اراضى از شخصیتهاى حقیقى به حقوقى و . . .
که تمام این موارد، نقد سیاستهاى اجرایى در بخش آب و کشاورزى است .
تخصیص (تامین) بودجه
واپسین مرحله از مراحل تخصیص، تخصیص وجه و اعتبارات لازم جهت اجراى سیاستهاى کلان و اجرایى برنامه است . در این مرحله، مکانیزمى جهت نحوه پرداخت اعتبارات و نظارت بر هزینه آنها در وزارتخانهها و سازمانهاى گوناگون دولتى طراحى مىشود .
بعضى از نقدها، نقد به تخصیص یا به اصطلاح برنامهریزان تامین اعتبار است; بهطور مثال، در بررسى اشکالات قسمتبهداشت و درمان، برنامه کمبود تجهیزات، مواد ولوازم مورد نیاز طرحهاى تحقیقاتى به منظور افزایش کیفیت تولید فرآوردههاى بیولوژیکى و فرآوردههاى خونى، محدودیت ارزى و عدم تخصیص بموقع آن جهت تهیه مواد اولیه دارویى مطرح مىشود .
عوامل ارزیابى اجرا
واپسین عامل از عوامل درونى ارزیابى نقدها، کیفیتبررسى نظام اجراى برنامه است . براى این منظور باید تخصیص پیشبینى شده در مرحله پیشین در قالب «برنامهاى عملیاتى» درآمده و «ساماندهى اجرایى» متناسب با آن، روشن، و در نهایت، سازکار «گردش عملیات» در اجراى برنامه آشکار شود تا براساس آن بتوان به نظارت و کنترل اجراى برنامه پرداخت .
برنامه عملیاتى
معناى برنامه در بخش اجرا، با معناى برنامه در بخش تخصیص متفاوت است . سطحى از برنامهریزى به معناى تخصیص کلان منابع براى حل نیازمندىها در مرحله پیشین انجام گرفته است; اما آن برنامه به عملیاتى شدن نیاز دارد . برنامه در مرحله پیشین در حدى است که مجلس محترم شوراى اسلامى به تصویب آن مىپردازد; اما پس از آن دولتبراى اجراى برنامه مصوب به تنظیم آیین نامههاى اجرایى نیاز دارد تا در آن مشخص شود بودجه اختصاص یافته بر هر فعالیت را چگونه و در چه زمانى هزینه کند; بنابراین، در برنامه عملیاتى مشخص مىشود که چه فعالیتى، چگونه، با چه امکاناتى و در چه زمانى صورت پذیرد; براى مثال اگر قرار است منابع پتروشیمى 20 درصد به حجم تولیدات خود بیفزاید، در برنامه عملیاتى مشخص مىشود که این کار با چه امکانات دولتى یا غیر دولتى و طى چه برنامه زمانى باید انجام پذیرد . براین اساس، از مواردى که در نقد برنامه مىتواند مورد توجه باشد، انتقاد به کیفیت تنظیم برنامه اجرایى است .
سازمان
پس از تنظیم برنامه اجرایى، تنظیم سازماندهى اجرایى لازم است . در این مرحله، تقسیم حدود وظایف و اختیارات انجام مىپذیرد و به این ترتیب، از تداخل وظایف یا مسؤولیتهاى موازى و ناهماهنگ جلوگیرى مىشود . به عبارت دیگر، مشخص مىشود که کار تعریف شده در برنامه بهوسیله چه مجموعهاى با چه تنوع مسؤولیتى انجام پذیرد; براى مثال، اگر قرار است در طول 5 سال، 10 درصد به حجم فضاى آموزش افزوده شود، مشخص مىشود که این کار را چه افرادى، در چه زمانى و با چه امکاناتى انجام دهند . در نقد برنامه باید به این عوامل توجه داشت .
گردش عملیات
واپسین مرحلهاى که ضامن حسن اجراى برنامه بهشمار مىرود، تنظیم گردش عملیات فعالیتها است . از آنجا که فعالیتها در هر قسمت، تدریجى است، بخشهاى گوناگون یک سازمان و گاه، سازمانهاى متنوعى در انجام برنامه مشارکت دارند . از عوامل کامیابى برنامه، تعریف کیفیت و زمانبندى ارتباط بخشهاى گوناگونى است که در انجام فعالیتسهیمند . در این مرحله، سازکار گردش فعالیتها مشخص مىشود . هریک از بخشهاى اجرایى باید بدانند که چه کارى را در چه زمانى از چه فرد یا سازمانى تحویل مىگیرند و پس از انجام چه تغییراتى در چه زمانى به چه فرد یا ارگان دیگر تحویل مىدهند . براین اساس، کیفیت تنظیم گردش عملیات در اجراى برنامه از جمله عوامل مؤثرى است که ناقد برنامه باید درباره آن ارزیابى داشته باشد .
دو . عوامل عمومى (ارتباطى) در ارزیابى روش نقد
دومین دسته از عوامل در ارزیابى روش نقد، عوامل عمومى یا ارتباطى است . این عوامل، واسطه بین جریان عوامل بنیادى در برنامه هستند . به عبارت دیگر، با تبدیل مباحث ارزشى و کلان (عوامل عمومى پایه) به نسبتهاى کیفى و کمى و تبدیل آنها به شاخصهها (عوامل عمومى)، بستر به جریان در آمدن آن مباحث در برنامه ایجاد مىشود .
اکنون به توضیح اجمالى عوامل عمومى در الگوى ارزیابى نقد مىپردازیم با در نظر داشتن این نکته که در بیان عوامل عمومى و عمومى پایه به ذکر سه عامل در هر مورد بسنده مىکنیم .
مدل
از مهمترین عوامل در ارزیابى نقدها، کیفیت ارزیابى آنها از الگوى برنامهریزى بهشمار مىرود; چرا که از لحاظ روشى، نقدى کارآمدتر و باارزشتر است که بتواند به بررسى مدل حاکم بر برنامه بپردازد و برنامه را از آن زاویه، نقد و بررسى کند و بالطبع هرگونه کامیابى در این امر، سهم بسزایى در روند شکلگیرى تا اجراى برنامه دارد .
در اینجا منظور از مدل، مدل مفهومى است; یعنى تصور و تجسم موضوع یا بیان ویژگىهاى آن بهگونهاى که نسبت و تناسبات تمام خصوصیات درونى و بیرونى موضوع را معین کرده، داراى ویژگىهاى ذیل باشد:
ا . در مدل، برنامه کیفیتبرقرارى نسبت و تناسبات کیفى و کمى بین موضوعات کلان مطرح مىشود .
ب . در مدل، از مفاهیمى که قابلیت نشان دادن ارتباطات که قابل چرخش در جایگاههاى گوناگون هستند و در هر منزلت، معناى خاص خود را دارند، استفاده مىشود . از چنین مفاهیمى به مفاهیم سازه نیز تعبیر مىشود .
با توجه به این تعریف از مدل، در بعضى از نقدها، از جمله علل ضعف برنامه را نداشتن یا ضعف مدل برشمردهاند; براى مثال درباره مسکن، یکى از علل ضعف را عدم انطباق الگوهاى ساخت مسکن با نیازها و امکانات اقتصادى متقاضیان مطرح مىکنند یا در نگاهى کلان، از عوامل توسعهنیافتگى اقتصاد کشور، روشن نبودن تفکر و مبانى ساماندهى اقتصاد کشور را بیان مىدارند . یا در مباحث توسعه مطرح مىکنند که علت اصلى توسعه نیافتگى کشور، عدم کارایى الگوى توسعه فعلى کشور با توجه به وجود بعضى آثار نامطلوب همانند رکود شدید، بیکارى رو بهرشد، پسانداز منفى، و عدم استفاده از قدرت منطقهاى است .
فلسفه مدل
در فلسفه مدل، در دو محور بحث مىشود .
1 . متغیر اصلى مدل چیست؟ براى مثال، آیا متغیر اصلى اقتصاد صرفا میزان سوددهى است؟
در عموم الگوهاى رایجبرنامهریزى، متغیر اصلى، سود اقتصادى است و برنامهریزان فقط به نسبتبین پسانداز و سرمایهگذارى و نسبتبین صادرات و واردات و خلاصه به نسبتبین برنامه و راندمان (سود اقتصادى) مىاندیشند و فقط خود را مسؤول بهرهورى اقتصادى جامعه مىدانند و از آنجا که ارزشهاى انقلاب، لوازم خاص خود را دارد، در عمل مجبور مىشوند به صورت تالیفى، مواردى را در برنامه بگنجانند; بهطور مثال براى تامین عدالت، بهصورت کاذب یارانههایى را بپردازند یا براى این که بخش فرهنگ را رها نکرده باشند، براى آن بخشهاى فرهنگى، خارج از برنامه و بهصورت بودجههاى هدررفته، کمکهایى را منظور کنند .
2 . نسبتهاى بین عوامل چگونه است؟ براى مثال در بین سه متغیر اصلى مدل (سیاست، فرهنگ، اقتصاد) هر یک چه ضریب نسبتى در کل دارد؟ در بین نقدها، کمتر نقدى به بررسى و نقد برنامه از پایگاه فلسفه مدل پرداخته است; در حالى که ریشهاىترین علل ناهماهنگى برنامه و ضعف آن، عدم وجود فلسفه مدلى مبتنى بر جهانبینى و ارزش و اصول حاکم بر روند توسعه اسلامى کشور است .
نظام شاخصه
از دیگر عوامل ارتباطى در ارزیابى روش نقدها، نظام شاخصهها است .
در مباحثبرنامهریزى، پس از تعیین مدل، موضوعات کلان عینى و ویژگىها و شاخصههاى هریک از آنها تعیین مىشود تا در مرحله بعد بتوان براساس آنها، مقدورات و موانع را تشخیص، و با توجه به اهداف، تخصیصهاى درست جهت تبدیل موانع به مقدور ارائه داد . بهعبارت دیگر، در این قسمت دو کار صورت مىگیرد:
1 . تعیین سرفصلهاى اصلى برنامه که قابلیت تطبیق به عینیت را دارایند برخلاف عناوین مدل که عناوین وصفى و مرتبط به یکدیگر (مفاهیم سازه) بودند و احیانا قابلیت چنین تطبیقى را نداشتند; براى مثال، مشخص مىشود که عناوین بخشى و فرابخشى در برنامه چه عناوینى هستند; عناوینى مانند اصلاح ساختار ادارى، ساماندهى شرکتهاى دولتى، توسعه علوم و فنآورى، صنعت و کشاورزى، خدمات و . . . .
2 . تعیین شاخصههاى کلان و عینى هریک از موضوعات کلان . بهطور مثال، معین مىشود که در بخش کشاورزى چه شاخصههایى، شاخصههاى توسعه هستند; مانند داشتن چه مقدار سد، زمین مزروعى، سرمایه در گردش و . . . یا در بخش اقتصاد، شاخصههایى از قبیل درآمد سرانه، بازده سرانه، سرمایهگذارى داخلى و خارجى در کشور، توزیع درآمد، ساختار تولید و . . . مطرح هستند که براساس آنها، وضعیت موجود بررسى مىشود و با تغییر آنها در برنامه، حرکتبه سمت مطلوب صورت مىگیرد; البته باید توجه داشت که شاخصههاى موضوع، وزن مساوى ندارند; بلکه جایگاهشان به نسبتسهم تاثیر است; بدینسبب در هر موضوع، نظام شاخصه مطرح است .
در بسیارى از نقدها، علت ضعف برنامه یا عدم کارایى آن را نداشتن شاخصههاى منسجم یا عمل براساس شاخصههایى مىدانند که احیانا برگرفته از مدلهاى مادى سرمایهدارى و ناهماهنگ با ارزشها و اهداف نظام اسلامى است .
عوامل «عمومى پایه» (بیرونى) در ارزیابى روش نقد
سومین دسته از عوامل در ارزیابى روش نقد، عوامل عمومى پایهاند که در جایگاه عوامل بیرونى تاثیرگذار بر برنامه، مطرح و بنیادىترین و ریشهاىترین تاثیر را در شکلگیرى ذهنیتبرنامهریزان بهجاى مىگذارند; منتها بدبختانه، کمتر نقدى از میان نقدها به ضعف برنامه از پایگاه این عوامل توجه داشته است; در حالى که به نظر مىرسد علت اصلى بسیارى از ضعفهاى مطرح در برنامه (در سطوح گوناگون) عدم هماهنگى برنامه با جهانبینى حاکم بر رفتار جامعه (رفتارهاى ذهنى، قلبى و عینى) یا عدم هماهنگى با استراتژى جریان توسعه در نظام اسلامى یا عدم تعیین جایگاه درستبرنامه در روند تکامل نظام است . در ادامه، به توضیح مختصرى درباره سه عامل اصلى بنیادى پرداخته مىشود .
جهانبینى
از مهمترین عوامل بیرونى تاثیرگذار بر برنامه، نوع نگرش برنامهنویسان به حرکت جهان، تاریخ و انسان است . این موارد، روى هم جهانبینى حاکم بر رفتار عمومى مردم را تشکیل مىدهند . اگر برنامهاى بخواهد توفیق یابد، باید با جهانبینى حاکم بر رفتار مردم هماهنگ باشد; چرا که برنامه، خود ابزار هدایت رفتار عمومى مردم است و اگر رفتار مردم، رفتارى الاهى باشد و برنامه در جهت چنین رفتارى تنظیم نشده باشد، آن برنامه به چالشهاى متعددى دچار شده، جامعه را با مشکلات عدیدهاى روبهرو مىکند . براین اساس، در ارزیابى نقدها باید به این مساله توجه داشت که آیا نقدهاى انجام گرفته، اولا به جهانبینى حاکم بر برنامه توجه داشته و توانستهاند نقد خود را تا این حد بنیادى کنند، و ثانیا اگر هم توجه نداشتهاند، نقد آنها براساس چه جهانبینى است . چه بسا علت ناکارآمدى بسیارى از نقدها، عدم توجه به این مساله ریشهاى باشد; براى مثال، براساس جهانبینى الاهى، ارزش و ضد ارزش در تمام شؤون فردى و اجتماعى با توجه به مناسک دین تعریف مىشود . حال اگر برنامه براساس جهانبینى که دین را فقط در حوزههاى شرعیات معنا، و در کنار آن، دو حوزه عقل و تجربه را مستقل از دین تعریف مىکند، تنظیم شود، دچار اشکالات عدیدهاى در عینیت مىشود .
استراتژى
از دیگر عوامل مهم در ارزیابى نقدها، توجه به استراتژى حاکم بر برنامه است . در ارزیابى نقدها باید به این مساله توجه داشت که آیا نقدها به استراتژى حاکم بر برنامه توجهى داشتهاند یا خیر؟
استراتژى به معناى ترسیم کلىترین خطمشى جامعه در باب تکامل و توسعه است که براساس جهانبینى صورت مىگیرد . براساس استراتژى حاکم، سیاستهاى دراز مدت، میان مدت و کوتاه مدت برنامه تدوین مىشود; بنابراین، استراتژى، هم از نظر زمانى و هم از نظر موضوعى محدودهاى فراتر از برنامه خاص را دربرمىگیرد; البته استراتژى، به معناى استراتژى تکامل اجتماعى در کلانترین سطح آن است که محور برنامه بهشمار مىرود و این استراتژى، بر استراتژى تمام بخشها (بخش اقتصاد) حاکم است; بهطور مثال، گاه استراتژى حرکت نظام بر «حداکثر رساندن رفاه مادى» و نیز «کرامتسرمایه و سرمایهدار» قرار مىگیرد . در این صورت، براساس آن، چگونگى تنظیم نظام تولید، توزیع و مصرف در بخش اقتصاد مشخص مىشود . برخى از نقدها، نقد استراتژى است; براى مثال، در برنامه مسکن مطرح مىکنند که یکى از ضعفهاى آن، فقدان طرح آمایش ملى - منطقهاى و روشن نبودن قطبهاى مسکونى براى ظرفیتسازى و پیشگیرى از مشکلات آن مسکن در مقاطع زمانى میان مدت و بلند مدت استیا در برنامه آموزش، موارد ذیل مطرح مىشود:
1 . فقدان خطمشى بلند مدت توسعه منابع انسانى و هرم مطلوب نیروى انسانى;
2 . فقدان راهبرد مشخص براى توسعه علوم و فنآورى در برنامههاى کلان توسعه ملى از جهتسختافزار، انسانافزار، اطلاعافزار و سازمانافزار .
موارد پیشین، نمونههایى از نقد استراتژى حاکم بر برنامه است .
نظام وابستگى
از دیگر عوامل مهم در ارزیابى نقدها، توجه به عامل نظام وابستگى است . در نظام وابستگى مطرح مىشود که در کلانترین سطح، چه عواملى، چه جایگاهى و سهم تاثیر و نظاممندى خاصى دارند . در بین این عوامل، برنامه، یکى از عوامل تاثیرگذار در حرکت انقلاب است و در کنار آن، عواملى چون رهبرى، حضور مردم، قواى دیگر (قضائیه و مقننه) و . . . مطرح هستند که این عوامل، در نظامى خاص حرکت تکاملى نظام را پدید مىآورند . حال در نقدهاى وارد بر کل یا بخشهاى گوناگون برنامه، گاه مطرح مىشود که علت ضعف برنامه، به جهت ضعف در عوامل خارج از برنامه است .
ارزیابى نقدهاى بخش اقتصادى برنامه
اکنون مىتوان نقدهاى صورت گرفته درباره بخش اقتصادى برنامه را طبقهبندى کرده، به داورى نشست . براى این منظور، ابتدا گزارشى از طبقهبندى نقدها به صورت تحلیلى ارائه خواهد شد; سپس ارزیابى نهایى صورت خواهد گرفت .
عوامل عمومى پایه
- «جهانبینى» حاکم بر برنامههاى اقتصادى چه بوده و با چه نگاهى به جامعه، انسان و تکامل آنها، رفتارهاى اقتصادى تنظیم شده است؟ این پرسشى است که بهطور معمول مورد غفلت قرار گرفته است . در این گروه نقد، بیش از یک مورد که در آن، به برخورد شیئىمدارانه به انسان درمدل سرمایهدارى توجه شده، به این مهم پرداخته نشده است .
- «استراتژى» حاکم بر جامعه و ارتباط آن با تنظیمات اقتصادى نیز استخراج و ارزیابى نشده است . فقط به این نکته اشاره شده که روابط استعمارى نباید ادامه یابد بدون توضیح درباره اینکه مقصود از روابط استعمارى و راه قطع این ارتباط چیست . در کنار این نکته، به استراتژى تجارت خارجى کشور (جایگزینى واردات) نیز ایراد گرفته شده است .
- در «نظام وابستگى» تنظیمات اقتصادى، به سایر عوامل بیشتر توجه، و مطالب ارزندهاى بیان شده است; اما از قالب منطقى خاصى پیروى نمىکند و هر یک از ناقدان از دریچه دید خود، مطلبى را بیان کردهاند .
عوامل عمومى
در میان عوامل عمومى درباره «مصداق مدل» (یا شاخصههاى اجرایى مدل) هیچ سخنى به میان نیامده است و در خصوص «فلسفه مدل» نیز یگانه نکته حائز اهمیت، توجه به واراداتى بودن الگوى برنامهریزى اقتصادى است و در مجموع، با وجود اهمیت در خور توجه این دسته عوامل، کمترین توجه به آن مبذول شده است .
عوامل خصوصى
طبیعى است که بدون هدفگذارى درست نمىتوان به برنامه قابل قبولى نائل آمد; به همین دلیل، نقدى که به ارزیابى اهداف برنامه نپرداخته باشد، ناقص خواهد بود و بدبختانه در این گروه نقد، «اهداف» اقتصادى نقد و ارزیابى نشده است .
«مقدورات» برنامه چه بوده و چگونه از آن بهرهبردارى شده است؟ در پاسخ به این پرسش نیز به ذکر این مطلب کلى بسنده شده که از منابع و مزیت نسبى مناطق کشور بهطور مطلوب استفاده نشده است .
به «موانع» بیشتر توجه، و مطالب درستى در آن قید شده است; از جمله تکیه بر درآمد نفت، عملکرد خصوصىسازى و فراهم نیاوردن نهادهاى محلى براى آن، عدم پرورش نخبگان علمى، و عدم اعتماد عمومى کارگزاران اقتصادى; اما روشن نیست که آیا موانع به همین موارد محدود مىشود . افزون بر این، میزان مانعیت هر یک چه اندازه است؟
«سیاست کلان» برنامههاى اقتصادى با چه کاستى احتمالى روبهرو بودهاند؟ ناقدان در پاسخ به این پرسش، بهطور عمده سه نکته را بیان داشتهاند . در راس همه آنها، مساله دولتى و متمرکز بودن ساختار اقتصادى در گذشته است که نقطه مقابل آن، سفارش به خصوصىسازى و غیر متمرکز عمل کردن در فعالیتهاى اقتصادى است . پس از آن به واردات بیش از حد و آثار منفى آن در بخش کشاورزى و صنعت و سرانجام اتخاذ سیاست درهاى بسته در روابط تجارى اشاره شده است .
«سیاستهاى اجرایى» و «تخصیص بودجه» ، عمدهترین موردى است که به شکل مشروحترى بدان پرداخته و موارد مناسبى در آن تذکر داده شده است; البته بهطور عمده به رابطه بین دولت و بخش خصوصى مربوط مىشود; منتها بدبختانه ربط آن با عوامل عمومى پایه و عوامل عمومى، قطع است و همین امر، از تاثیرگذارى آن مىکاهد .
«برنامه، سازمان و گردش عملیات» در موضوع اقتصاد در برنامه دوم توسعه بهطور جدى نقد نشده است . در این میان، بیشترین توجه به نقد سازماندهى وجود داشته که از ضعف مدیریت دولتى به شکل عام و بهطور خاص، ضعف مدیریت آموزشى، مدیریت تجارت خارجى، مدیریت تشکلهاى صنفى، مدیریتخصوصىسازى، و مدیریتشهرى متشکل بوده است; اما ارتباط نارسایىهاى پیشین با برنامه توسعه به روشنى بیان نشده است . به عبارت دیگر، سازماندهى که برنامه دوم به صورت مستقیم یا غیر مستقیم القا مىکرده، تشریح و ارزیابى نشده تا آشکار شود که این سازمان، با محتوا و اهداف برنامه و مقدورات و موانع کشور سازگارى داشته استیا خیر .
نظریه نهایى درباره ارزیابى نقدهاى برنامه توسعه
در انتهاى مقاله، به مجموعه نقدهاى کلى، بخشى و موضوعى برنامههاى توسعه، به ویژه برنامه دوم نگاه اجمالى داشته، ملاحظاتى را ارائه مىکنیم و در این ملاحظات، بهطور عمده به کاستىهاى مشاهده شده، در مجموعه نقدها مىپردازیم .
1 . نخستین امر مشهود در پژوهش حاضر، «کم بودن حجم نقدها» در چنین موضوع مهم و تعیین کننده است . با همه تفحصهایى که انجام گرفت، بهرغم محدود نشدن به نقدهاى کلى و بررسى نقدهاى بخشى و موضوعى، در مجموع به 98 نقد در ظرف زمانى 4 سال بر مىخوریم . در این میان، 21 نقد، بهطور مشخص به برنامه دوم توسعه پرداخته بود که 11 عدد نقد کلى، 6 عدد نقد بخشى و 4 عدد نقد موضوعى بود . با صرف نظر از کیفیت، مقیاس و میزان تاثیرگذارى نقدها، این کمیت، گواه بى رونق بودن نقد در این موضوع است .
2 . نکته دوم، «توجه به مقیاس نقد» در مجموع پژوهش انجام شده است . از میان مجموع نقدها، 31 عدد در مقیاس کلى، 36 عدد در مقیاس بخشى و 23 عدد در مقیاس موضوعى هستند و این از گرایش بیشتر به مجموع نقدهاى بخشى و موضوعى و گرایش کمتر به نقدهاى کلى نشان دارد; چه اینکه چنگانداختن به کل برنامه، کار بسیار مشکل و گستردهاى است و در مقابل، به هر میزان که محدوده مورد بررسى کوچکتر باشد، تسلط به آن آسانتر است .
3 . مشکل بعدى و عمومى نقدها «روشمند نبودن» آنها است . از میان 98 مورد فقط یک مورد به ذکر قاعده و معیار مشخصى براى نقد خود پرداخته است . معدودى از موارد نیز گرچه قواعد مشخصى براى نقد بیان نکردهاند، در طرح مطلب، منضبط عمل کردهاند; اما در بسیارى از موارد بهطور کامل مشهود است که ناقد یا نخواسته یا نتوانسته به شکلى جامع مساله را بررسى کند و صرفا به طور اتفاقى به ذکر پارهاى مطالب پراخته است; در حالى که اگر جامعه بخواهد از نظارت کاشناسان متعهدى که از سر علاقهمندى سخن مىگویند، بهره جدى ببرد، باید ابزارى براى تشخیص درستى یا نادرستى نقد آنها داشته باشد . بهترین ابزار براى تشخیص این معنا، توافق بر سر قواعد یا معیار روش نقد است; بدینجهت، شایسته است ناقدان محترم به شکلى، روش نقد خود را مشخص سازند .
4 . مساله بسیار مهم دیگر، بىتوجهى یا کم توجهى ناقدان به «فرهنگ حاکم» بر برنامه است . در بیشتر موارد بهطور عمده به عوامل درونى موضوع پرداخته، و اشکالات را به ضعف «تشخیص، تخصیص یا اجرا» برگرداندهاند . شاید ریشه این مطلب به نوع پرورش فکرى کارشناسان محترم در مراکز آموزش عالى باز گردد که کامیابى یا ناکامى برنامه را به نوع مسائلى که در عوامل خصوصى مطرح شد، باز مىگردانند و دانشپژوهان را عادت ندادهاند تا به مبانى و ریشههاى فرهنگى و اعتقادى شیوههاى گوناگون تولید، توزیع و مصرف درآمد در جامعه توجه کنند و چه بسا قواعد برنامهریزى را امورى علمى و فارغ از ارزشهاى خاص مىدانند .
تا زمانى که بر عمق نقدها افزوده نشود و جامعه علمى و اجرایى کشور به این باور نرسد که الگوهاى برنامهریزى کشور ریزه خوار و مروج فرهنگ غیر خودى است، به آسیبشناسى درستى از وضعیت گذشته خود نائل نیامده است و در ادامه نیز آینده بهترى را نباید انتظار داشت .
5 . عمدهترین توفیق نقدها در پرداختن به عوامل خصوصى (اهداف، موانع، مقدورات; سیاستهاى کلان، سیاستهاى اجرایى، تخصیص اعتبار; برنامه عملیات، سازمان عملیات، گردش عملیات) است; البته میزان پرداختن به این عوامل نیز تفاوت دارد و به مشکلات ناشى از نادیده گرفتن موانع، سنجیده نبودن سیاستهاى اجرایى، متناسب نبودن بودجههاى پیشبینى شده و ناهماهنگى سازماندهى و سازمانهاى عمل کننده بیشتر پرداخته شده است; اما به مشخص نبودن یا غیر واقعى بودن اهداف، عدم وضع سیاست کلان یا سنجیده نبودن سیاستهاى کلان، تبدیل شدن برنامه توسعه به برنامه اجرایى مناسب و تعریف نشدن گردش عملیات در تحقق برنامه بهگونهاى که سیستم نظارتى قادر به نظارت بر آن باشد، کمتر توجه شده است .
به هر حال، در مجموع، تذکراتى که کارشناسان نظام در این قسمتبیان داشتهاند قابل استفاده بوده مىتواند در اصلاح برنامههاى آینده مؤثر باشد; اما این تاثیرگذارى، صرفنظر از تمهیدات لازم اجرایى، از نظر علمى به شرط مهمى مشروط است و آن برخوردارى از مبناى قوى و روشن علمى است که در فرهنگ دینى مورد پذیرش جامعه اسلامى ایران ریشه دارد . بدبختانه این شرط در حال حاضر محقق نیست . تعریف نشدن مبانى دینى که نظام برنامهریزى باید از آن تغذیه کند و جارى نشدن آن در بخشهاى عملیاتى برنامه، باعثشده است تا توجهات کارشناسانه و متعهدانه صاحبنظران یا مورد بىتوجهى قرار گیرد یا در خدمت تفکر غیر دینى حاکم بر الگوهاى برنامهریزى کشورهاى توسعه یافته درآید .
6 . در نقطه مقابل، کامیابى نسبى نقدها در پرداختن به عوامل خصوصى، و عمدهترین نقطه ضعف آنها «غفلت از عوامل عمومى» یعنى «فلسفه مدل برنامه، مدل برنامه و نظام شاخصههاى برنامه» است و این امر گواه ضعف سیستم پرورش فکرى مراکز آموزش کشور است که بیشتر به کاربرد روشها یا حداکثر روشهاى کاربردى نظر دارند تا به الگوهاى برنامه، مبناى اندیشهاى الگو و نظام شاخصههاى برخاسته از الگو . به هر حال، علت هرچه باشد، غفلت از این معنا تا کنون ضربه مهلکى به نظام برنامهریزى کشور وارد ساخته و اغلب از چشم تیزبین ناقدان پنهان مانده است . صاحبنظرانى که به نامتجانس بودن الگوهاى غربى و شرقى برنامهریزى توسعه واقف گشتهاند نیز اولا این عدم تجانس و پیامدهاى ناخوشایند انسانى و اجتماعى را که جریان این الگوهاى به ظاهر علمى، ریاضى و تجربه شده در کشورهاى ضعیف بهویژه در کشور اسلامى ایران به جاى گذاشته استبه گونهاى مستند ارائه نکرده، و ثانیا خود نیز گام روشن و مؤثرى براى رفع این کمبود برنداشتهاند و جاى تاسف است که برخى مؤسسات پژوهشى وابسته به سازمان مدیریت و برنامهریزى نیز که طبق قاعده بدین منظور تشکیل یافتهاند و باید در این زمینه فعالیت کنند، صرفا به فعالیتهاى آموزشى مشغولند و حجم کم فعالیت پژوهشى آنها نیز به حل این معضلات علمى معطوف نشده است .
7 . کاستى دیگر نقدها «مبتنى نبودن آنها بر جهانبینى و استراتژى مشخص» پیشنهادى است . ناقدان محترم، افزون بر آنکه به نقد فرهنگ حاکم بر برنامههاى توسعه نپرداختهاند، نقدشان نیز اغلب به فرهنگ بر گزیده و مورد اتفاق متکى نیست; البته طبیعى است که چنین اتفاقى رخ دهد . به همان دلیلى که از جهانبینى، استراتژى، فلسفه مدل حاکم بر برنامه غفلت مىشود، نیازى به این معنا نیز احساس نمىشود که اظهار نظر درباره برنامه بر مبانى ارزشى و اعتقادى خاصى متکى باشد; بلکه چه بسا به عقیده بعضى، دخالت دادن این امور ناشى از تفکر ایدهآلیستى و آرمانگرایى غیر واقعى بهشمار رفته، علمیت اظهار نظرها را مخدوش مىکند .
8 . در بررسى عوامل خصوصى، افزون بر ایراد گذشته، کاستى دیگرى نیز به چشم مىخورد و آن معیار نداشتن در بررسى اهداف، موانع، مقدورات، سیاستهاى کلان، سیاستهاى اجرایى و دیگر عوامل خصوصى بود . گویا تفکر غالب این بوده است که ارزیابى این موارد در برنامه، نیازمند ضابطه مشخصى نیست و هر کارشناس به تناسب وضع خود باید این امور را تشخیص دهد; در حالى که چنین نیست . چگونه مىتوان به جامعیتبررسى خود در نقص یا کمال محاسبه مقدورات و موانع پى برد؟ بر این اساس باید پذیرفت که سابق بر نقد، در خود برنامهریزى نیز تشخیص اهداف، مقدورات، موانع، . . . به شکلى اتفاقى یا صرفا استقرایى و تجربى رخ مىدهد . بر اساس این فرضیه، طبیعى است که برنامهریزان، گام به گام به اشتباه بودن هدفگذارى یا نادیده گرفتن مقدورات و موانع پىببرند و نباید از این نظر هیچ خردهاى بر آنها گرفت; بنابراین، بر فرض که بپذیریم در نقد برنامههاى توسعه، توجه به عوامل عمومى پایه و عمومى (یا به تعبیر دیگر عوامل بیرونى و ارتباطى) لازم نیست و پرداختن به عوامل خصوصى (یا درونى) کفایت مىکند، پرسش ما این است که پرداختن به عوامل خصوصى با چه روشى انجام مىپذیرد؟ پذیرش بىضابطگى در اینجا به معناى پذیرش بىضابطگى در تنظیم برنامه است که طبق قاعده مورد تایید هیچ یک از کارشناسان برنامهریزى نیست .
9 . افزون بر عوامل خصوصى، در عوامل عمومى پایه نیز برخى کارشناسان، نقاط آسیبپذیر برنامه را بهخوبى شناختند و آنها را مطرح کردند; اما بهچند دلیل بهاندازه کافى تاثیر نگذاشته است .
یک . به ذکر یک ادعاى مهم بسنده کردند بدون آنکه مستندات گسترده و قابل قبولى براى آن بیاورند; مثل ادعاى نامتجانس بودن الگوى برنامهریزى کشور با مبانى ارزشى و اعتقادى حاکم بر جامعه;
دو . خود نیز پیشنهاد جایگزینى ارائه نکردند یا دستکم به طرح سیر پژوهشى که به حل مساله مىانجامد، نپرداختند . همین امر باعثشده تا در عمل، حرف رقیب بهکرسى نشسته، تزلزلى در آن رخ ندهد;
سه . کم توجهى مضاعف به منتقدان خارج از سیستم دولتى .
10 . واپسین امرى که ذکر آن در ملاحظات انتهایى لازم بهنظر مىرسد، عدم وجود نهاد یا بسترى مناسب براى ترویج، تقویت، ارزیابى و بهرهبردارى از اظهار نظر ناقدان است . این مساله، از عوامل مهم در کساد شدن بازار نقد در جامعه است . بسیار متفاوت است که ناقدان احساس کنند اگر سخن حقى هم مىگویند، نه تنها مورد استفاده نبوده، به اصلاح روشها نمىانجامد، بلکه عاملى براى هجوم و تخریب شخصیت ناقد بهشمار مىرود یا احساس کنند گوش شنوایى براى انتقادات وجود دارد، و آن را منصفانه و عالمانه بررسى مىکند و قدرت کافى براى دخالت دادن آن دارد .
تا زمانى که سازمان مدیریت و برنامهریزى کشور نتواند این امر را به شکل نهادینه شدهاى، درون خود فراهم سازد و همواره به وجهه مخرب نقد توجه کند و از آن منزجر باشد، نباید انتظار رفع کاستىهاى محاسباتى و اجرایى گذشته و پویایى و بالندگى در آینده را داشته باشد . افزون بر این، این امر کمک مىکند تا نظام برنامهریزى کشور روال علمى، باثبات و متناسب با روند تکاملى جامعه انقلابى و اسلامى را به خود گیرد و از روزمرگى و سیاستزدگى رهایى یابد .
از آنجا که انقلاب اسلامى ایران، پدیدهاى نو با آرمانهاى متعالى، در دنیاى معاصر است، راه نرفته علمى بسیارى در بخشهاى گوناگون وجود دارد که با عزم و اراده، هم فکرى، توکل برخدا، اعتقاد به جامع و کامل بودن دین مبین اسلام، تمام راههاى نرفته را مىتوان با سرعت فوق تصور پیمود . «نقد نقدها» افزون بر آنکه ظرفیت نقد را در کشور آشکار مىسازد، روش و قاعدهاى به دست مىدهد تا در گام بعدى به «ارزیابى جامع برنامههاى توسعه و الگوى حاکم بر آن» بپردازیم; البته با گستردگى مطرح شده در روش پیشنهادى، به قطع، چنین نقدى از حوصله و توان یک فرد یا مجموعه محدود خارج است و شایسته است تا سازمان مدیریت و برنامهریزى بر روى آن سرمایهگذارى کند . گام دوم، زمینه مطمئنى براى برداشتن گام اصلى یعنى «طرح الگوى اسلامى برنامهریزى توسعه» فراهم مىآورد . پس از پیمودن این مسیر سخت، اما قابل پیمایش، باید از این
شجره طیبه انتظار ثمردهى داشت و ثمره آن چیزى نیست جز آموزههاى برنامههاى توسعهاى که در خور شان جامعه اسلامى و مردم صمیم و انقلابى است . طبیعى است که این امر، دفعى واقع نمىشود و تا آن زمان باید با تکیه بر تعمیرات ممکن در ابزار معمارى برنامه، به اداره کشور ادامه داد .