حکمت تحریم بهره در وامهاى تولیدى و مصرفى
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
چکیده
بهره یا ربا، سبب ناکارآمدى تخصیص منابع و بىثباتى نظام اقتصادى مىشود؛ زیرا وامها را مىتوان به دو گروه عمده تولیدى و مصرفى تقسیم کرد. تجزیه و تحلیل اقتصادى در وامهاى تولیدى نشان مىدهد که در نظام بهرهاى، بخش مالى و اعتبارى از بخش واقعى اقتصاد، مستقل، و ارتباط ضعیفى بین این دو برقرار مىشود. این امر، اقتصاد را در سفتهبازى آسیپپذیر مىکند؛ حال آن که در فقدان بهره، امکان خلق فزایندگى بدهى از بین مىرود.
درباره وامهاى مصرفى نیز باید گفت که این وامها به طور معمول براى رفع نیازهاى ضرور انجام مىشود. این بخش از وامها در نظام بدون بهره به وسیله قرض که از انگیزشهاى معنوى صاحبان سرمایه برخاسته است، تأمین اعتبار مىشود. این در حالى است که در نظام مبتنى بر بهره، این بخش از نیازهاى افراد، به انگیزه سودجویانه صاحبان سرمایهاى سپرده مىشود که ممکن است هیچگونه انگیزه انسانى نداشته باشند. در این صورت، وامگیرندگان براى رسیدن به امکانات ضرور زندگى خویش، دچار محدودیّتهاى متعدّدى مىشوند.
مقدّمه
در وامهاى تولیدى، گاهى وامگیرنده ضرر مىکند؛ ولى وامى که بر بهره ثابت مبتنى است، وى را وامىدارد تا اصل وام را همراه با بهرهاش برگرداند. گاهى نیز وامگیرنده، سود هنگفتى بهدست مىآورد؛ در حالى که وام دهنده فقط نرخ بهره شرط شدهاى را که بهطور معمول، قسمت کوچکى از سودهاى واقعى است، دریافت مىکند.
پژوهشهاى جدید نشان مىدهد که بهره، نتایج ناگوارى را براى اقتصاد در پىدارد و باعث ناکارآمدى تخصیص منابع اجتماع، و بىثباتى در نظام اقتصادى مىشود. همچنین بهره در حالى که افزایش مستمّر پولهاى وام داده شده را که بیشتر ثروت است، تضمین مىکند، بر نابرابرى در توزیع درآمد و ثروت مىافزاید. بدین ترتیب، بهره، بار سنگین ضررها را بر دوش کارفرمایان اقتصادى و کارگران که به از دست دادن کارشان دچار مىشوند، قرار مىدهد.
تحقیقات اقتصاد اسلامى نشان داده است که نظام اقتصادى مىتواند بدون بهره نیز عمل کند؛ نظامى که از روشهاى ممکن مشارکت در سود و تجارت مبتنى بر روشهایى چون مرابحه،(2) اجاره و... استفاده مىکند؛ روشهایى که برابرى، کارایى و ثبات بسیار بیشترى را در مقایسه با نظام مبتنى بر بهره تحقّق مىبخشد.
درباره وامهاى مصرفى، اگر براى غذا، نوشیدنى، پوشاک و مانند آن باشد که براى زندگى، ضرور به نظر مىرسند، بهره مطالبه شده، طبیعت زندگى اجتماعى را که تعاون، محافظت و کمک توانمندان به نیازمندان را مىطلبد، به خطر مىاندازد. اگر وام براى کالاهاى بادوام مصرفى براى افزایش کارایى باشد، مرابحه، امنیّت و ثباتى را فراهم مىآورد که بهتر از تأمین مالى از روش وام مبتنى بر بهره است. به این مطالب باید نگاه دقیقترى داشته باشیم.
وامهاى تولیدى
حرمت بهره، به معناى ممنوعیّت مبادله پولِ حال به پولِ آینده است؛ البتّه اگر با افزایشى همراه باشد. به سبب این ممنوعیّت، کسانى که براى سودآورى در بنگاه اقتصادى به پول در زمان حال نیاز دارند، مجبورند ابزارهاى دیگرى را برگزینند. درباره دو ابزار قابل دسترس دیگر، بهطور گسترده سخن به میان آمده است. آنها مىتوانند با صاحبان پول، وارد مذاکره مشارکت در سود شوند یا از صاحبان پول بخواهند که به خرید چیزهایى که آنها در شرکت به آن نیازمندند، پرداخته، سپس آنها را با قیمت بالاترى به شرکت بفروشند، و پرداخت وجه را به زمان مشخّصى در آینده موکول کنند. هر دو ابزار که جانشین تأمین مالى مبتنى بر بهره شدهاند، نتایج بهترى را براى اقتصاد به ارمغان خواهند آورد.
قرارداد مبتنى بر تسهیم سود، ممکن است یا صاحبان پول را در مدیریّت داخل کند یا مدیریّت را برعهده کسى که پول را دریافت مىکند، واگذارد. اوّلى حالتى است که شرکت تضامنى را پدید مىآورد و دومى حالتى است که آن را مضاربه مىخوانیم. در هر دو حالت، صاحبان پول با توجّه به نسبتى که به توافق رسیدهاند، در سود پدید آمده شریک خواهند بود، و اگر ضررى به وجود آید، صاحب سرمایه در سرمایهاش متحمّل ضرر خواهد شد؛ البتّه در صورتى که صاحب شرکت، با توجّه به طبیعت و هدف بنگاه، در شرایط قرارداد، تخلّفى کرده باشد، مسؤول ضرر در سرمایه خواهد بود.
این شیوه از تأمین مالى، صاحبان پول را در معرض مقدارى از ریسک قرار مىدهد؛ امّا این امکان را نیز پدید مىآورد که از بازده بیشترى برخوردار شوند. این روش در برابر شریک تجارى (عامل) نیز منصفانه است؛ زیرا او را به تحمّل ضررهایى که بهرغم مدیریّت اتّفاق افتاده است، وانمىدارد. این روش براى جامعه، بهتر از حالتى است که منابع را بر پایه و اساس سودهاى انتظارى حاصل از پروژه تأمین مالى شده، تخصیص مىدهد. تأمین مالى مبتنى بر بهره، سرمایههاى در دسترس را بر اساس ارزش اعتبارى جستوجوگران سرمایه تخصیص مىدهد و ما مىدانیم که ارزش اعتبارى، منعکسکننده بهرهورى واقعى نیست. روش مزبور فقط منعکس کننده مالکیّتى است که احتمال دارد به صورت ارثى یا بر اساس کامیابىهاى گذشته بوده و به طور لزوم نشاندهنده صحّت پروژههاى جارى نیست. پروژههاى تأمین مالى شده از روش مزبور، مزیّت اضافى دیگرى نیز دارند. در این روش، امکان دو برابرشدن رسیدگى به امور وجود دارد: یک بار به وسیله جویندگان سرمایه و دومین بار به وسیله تهیّهکنندگان سرمایه؛ زیرا بازده آنها به درآمد واقعى پروژه بستگى دارد.
در محیط اقتصاد اسلامى بدون بهره، پساندازکنندگان مىتوانند در ریسکى که با انتخاب سرمایهگذارى درست مرتبط است، با بانکها سهیم شوند. بانکها افزون بر تصمیمگیرى، با بنگاههایى که آنها را تأمین مالى مىکنند، در ریسک شریکند. با در نظرگرفتن ریسک جارى موقعیّتى و چگونگى تصمیمگیرى مزبور، بنگاهها، بخش گستردهترى از جمعیّت را در اقتصاد اسلامى بدون بهره، درگیر خواهند ساخت.
تأمین مالى مبتنى بر تسهیم سود، وظایف پرداختى بنگاهها را با فزایندگىهاى درآمدش همزمان مىکند؛ بنابراین منبع اصلى عدم ثبات را در نظام اقتصادى از بین مىبرد. تأمین مالى مبتنى بر نرخ بهره، بنگاه را در معرض برنامهاى انعطافناپذیر و سخت قرار مىدهد که در آن افزون بر تاریخ مقرّر پرداخت، مبالغ مربوط به آن نیز موقعیّت جارى پروژه را به شمار نمىآورد. این امر ممکن است بنگاه را وادارد تا به سبب وظایف قراردادى پرداخت [در مقایسه با وامهاى اوّلیه و بهره آنها] در نرخهاى معمولاً بالاترى به گرفتن وام دوباره اقدام کند یا محصولات خود را در قیمتهاى پایینتر از قیمت انتظارى به فروش برساند و یا سومین راه یعنى عدم بازپرداخت وامها را برگزیند که در این صورت، موج نوسانات را در نظام به حرکت در مىآورد.
اگر صاحب سرمایه دوست نداشته باشد سرمایه خود را در معرض ریسکهاى به نسبت بالاترى که تسهیم در سود، مستلزم آن است، قرار دهد یا به سود سهام تمایلى نداشته باشد مىتواند به یکى از روشهاى چندگانه تأمین مالى که در بالا یادآورى شده توسّل جوید. این روشها صاحب سرمایه را از ضرر حفظ کرده، بازده مثبتى را براى سرمایههایشان فراهم مىآورد؛ امّا ریسک عدم پرداخت بدهى هنوز باقى مانده است. این مورد نیز به وسیله [گرفتن [وثیقه قابل پوشش و جبران است. در طرف مقابل (نظام ربوى) اگرچه شریک تجارى، این مزیّت را دارد که تمام سود را براى خودش نگه مىدارد، زمانى که وادار مىشود قیمت کالاها و خدماتى را که با اتّکا به اعتبار به دست آورده، بپردازد متحمّل همه ریسکهاى تجارى مىشود که ضرر سرمایه را نیز در بر مىگیرد.
مرابحه و هر تجارت دیگرى که روشهاى تأمین مالى بر آن مبتنى است، بدهىهایى را پدید مىآورد؛ امّا این بدهىها فقط بر پایه ارزش برابر، قابل معامله هستند؛ ارزش برابرى که از تضاعف چند باره مبلغ اصلى جلوگیرى مىکند. از آنجا که در فرایند عرضه، کالاها و خدمات واقعى چنین بدهىهایى به وجود مىآیند، اثر بسیار گستردهاى بر نظام ندارند. درست برعکس حالتى که تأمین مالى، بر نرخ بهره مبتنى باشد. در این صورت، بدهىها بر پایه، خوشحسابى وامگیرندگان بوده، آنها این بدهى را همانند بقیّه کالاها معامله مىکنند؛ حتّى گاهى به صورت وثیقه در برابر بدهىهاى بیشتر عمل مىکند. بدین ترتیب، بخش مالى، استقلال خود را به دست آورده، با بخش واقعى اقتصاد، وابستگى و ارتباط ضعیفى دارد. این امر، اقتصاد را در سفتهبازى آسیبپذیر مىکند. سفتهبازى در حدّ قمارى است که در آن به منظور تحمّل یک ریسک، ریسکهایى [متعدّد] ایجاد شده و ارتباطى با تولید ثروت [واقعى [ندارد.
به نظر مىرسد که در تأمین مالى به صورت مرابحه، برخلاف تأمین مالى مبتنى بر بهره، تغییرات در پرداخت بهطور خودکار، بازتابى از تغییرات در تقاضا و عرضه کالاها و خدمات باشد. هیچ اقتصادى بدون [خلق] اعتبار، قابل تحقّق و عمل نیست؛ امّا در فقدان نرخ بهره، روشى که با آن اعتبار، خلق مىشود، امکان خلق فزاینده، بدهى یا انباشتگى مستمّر با نرخ شتابنده را از بین مىبرد؛ زیرا قیمت آینده کالاها و خدماتى که اکنون تولید مىشود، یک بار تعیین شده و هرگز قابل افزایش نیست. در نظام بدون بهره که در آن، همه بدهى بهسبب کالاها و خدمات تولیدى است، هیچگونه بحران بدهى بهوقوع نمىپیوندد و تحقّق این نتیجه در زمانى که بدهى در مقابل وثیقه باشد نیز بسیار احتمال دارد.
نقش کاهنده براى بدهى در اقتصاد، رسیدن به پیامدهاى [منفى] حاصل از حرکت بینالمللى سرمایه را که مطابق با ضوابط و شرایط ورود و خروج از کشورها است، دور مىکند؛ به همین سبب براى حرکتهاى عظیم ناگهانى سرمایهها، چنانکه در آسیاى جنوبشرقى در سالهاى 98 ـ 1997 اتّفاق افتاد، هیچ امکانى وجود نخواهد داشت.
اعتبار مصرفى
اکنون مىتوانیم به اعتبار مصرفى بنگریم. براى مردم خوب است که توانمندى تهیه یخچال، ماشین یا خانه را در اوایل زندگى خودشان داشته باشند. در این صورت، کارایى و ظرفیّت درآمدى آنها بالا مىرود. آنها به طور معمول، توانمندى پرداخت اقساط را با توجّه به درآمدهاى آیندهشان دارند. در اینجا دو راه براى انجام چنین امرى وجود دارد: نخستین راه، نظام متعارف مبتنى بر بهره است. این روش، وامى را مهیّا مىسازد که با بهرهاى بازپرداخت مىشود یا در برابر وثیقهاى، کالاى بادوامى را عرضه مىکند که [قیمت آن] را به طور اقساط مىپردازند. در این حالت، زمانى که وثیقه بهطور کامل پرداخت شود، مالکیّت به مصرفکننده انتقال مىیابد. نهادهاى مالى اسلام چنین کالاهایى را بر مبناى مرابحه عرضه مىکنند. مالکیّت از روز اوّل به مصرفکننده منتقل شده و قیمت نیز که بیشتر از قیمت روز است، بهطور اقساطى، طىّ مدت پرداخت مىشود. وامدهنده به طور معمول تا زمانى که بازپرداخت بهطور کامل صورت مىپذیرد، حق تصرّف در وثیقه را براى خود حفظ مىکند.
با مقایسه [این روش] با آنچه که بر بهره مبتنى است، تفاوت [این دو] آشکار مىشود. تفاوت در این است که اگر فروش، به صورت قسطى باشد، قیمت در مرابحه براى همه حالات ثابت است و هیچ تغییرى در آن مجاز نیست. هر دو نظام، براى عرضه کالاهاى بادوام اجارهاى توانایند؛ بهطورى که اغلب به مالکیّت مصرفکننده در این کالاها منتهى مىشود. بازار مبتنى بر نرخ بهره،بهطور معمول، معیارى را براى نرخ افزایش در مرابحه یا اجاره مهیّا مىکند. این در حالى است که ادامه چنین عملکردى در نظامى که در آن بهره ممنوع است، روشن نیست؛ البتّه بسیار احتمال دارد که نرخ فزایندگى بهره در اقتصاد بازار باز، با عرضه و تقاضا تعیین شود؛ امّا نرخ بهره در اقتصادهاى مدرن بهطور گسترده، سیاستى شده که دیگر متغیّرها را تعیین کرده است؛ پس این ادّعا که برنامه اسلامى، نیاز را برطرف ساخته، از این جهت در وضعیّت نامساعدى قرار ندارد و مىتواند موجّه باشد؛ امّا درباره قرض براى برآوردن نیازهاى ضرور اوّلیّه مصرفى مانند غذا، اسلام وامدهندگان را [از جهت اخلاقى] واداشته است که بهطور متواضعانه به قرضدادن اقدام کنند؛ [البتّه هیچ کسى را به قرض دادن وادار نکرده است]. حالتهاى بسیارى وجود دارد که وامگیرندگان به احتمال زیاد، در آینده از درآمدى برخوردار نشوند. در چنین حالتى، جامعه جهت یارى رساندن به تهیدستان، براى غلبه بر مشکلات، به آنها وام مىدهد؛ امّا اگر این امر به وسیله فرد به فرد یا در یک بخش داوطلبانه از طریق مؤسسات خیریّه صورت پذیرد، کارآمدى بیشترى خواهد داشت. نظام متعارف کنونى با مشروع دانستن نرخ بهره، این بخش از نیازهاى افراد را به ترحّم و دلسوزى شیّادانى مىسپارد که وجوه وام در اختیار آنها است.
نکتههاى آخر
عمل به مطالبه بازده مثبت ثابت در مقایسه با سرمایه وام داده شده، همچون دیگر امورى که اهریمنى و زیانبار به نظر مىرسند، انتقاداتى را از جانب همه ادیان جهان از خود باقى گذاشته است و فیلسوفان اخلاق، آن را محکوم کردهاند. در گذشته، نقش سرمایه در اقتصاد در مقایسه با امروز اهمّیّت بسیار کمترى داشت. با قرارگرفتن نرخ بهره بهصورت رکن اساسى نظام تأمین مالى در جهان امروز که به سوى جهانىشدن رفته، مقادیر عظیمى از سرمایه را استفاده مىکند، انسانیّت در معرض خطر و آسیب بسیار بیشترى قرار گرفته است. مطالب پیشین بهطور خلاصه یادآورى مىکند که اقتصاد مدرن، بىعدالتى، عدم کارآمدى و بىثابتى خود را مدیون نرخ بهره است. نرخ بهره همچنین مانع اصلى در راه نگرشهاى اخلاقى به اقتصاد جهانى به شمار مىرود. این نگرش بر تسهیم منابع و محافظت از ضعیفان و فقیران مبتنى است. اکنون زمان آن فرار رسیده است که نقش اقتصادى منفى نرخ بهره و نیز طبیعت غیراخلاقى آن، به وسیله همگان مورد توجّه و درک قرار گیرد.
دلیل [اصلى] ممنوعیّت بهره در دست خدایى است که مردان و زنان را به سوى اقتصادى برتر و جامعهاى بهتر هدایت مىکند.
پىنوشتها
________________________________________
1. این مقاله، در نشست سالانه حرمت ربا در لسآنجلس کالیفرنیا، 30 مارس 2002 ارائه شده است.
2. مرابحه نزد فقیهان، بیعى است که در آن، فروشنده شرط مىکند کالاى خود را همراه با سود معیّنى در معرض فروش قرار دهد؛ مانند این که بگوید: این کالا را همراه با سودى که برابر یک درهم در هر ده درهم قیمت خرید آن است، مىفروشم. (مترجم)
ر.ک: محمد عماره: قاموس المصطلحاتالاقتصادیه فى الحضارةالاسلامیّه، ج 1، دارالشروق، 1993م، ص 524.
بهره یا ربا، سبب ناکارآمدى تخصیص منابع و بىثباتى نظام اقتصادى مىشود؛ زیرا وامها را مىتوان به دو گروه عمده تولیدى و مصرفى تقسیم کرد. تجزیه و تحلیل اقتصادى در وامهاى تولیدى نشان مىدهد که در نظام بهرهاى، بخش مالى و اعتبارى از بخش واقعى اقتصاد، مستقل، و ارتباط ضعیفى بین این دو برقرار مىشود. این امر، اقتصاد را در سفتهبازى آسیپپذیر مىکند؛ حال آن که در فقدان بهره، امکان خلق فزایندگى بدهى از بین مىرود.
درباره وامهاى مصرفى نیز باید گفت که این وامها به طور معمول براى رفع نیازهاى ضرور انجام مىشود. این بخش از وامها در نظام بدون بهره به وسیله قرض که از انگیزشهاى معنوى صاحبان سرمایه برخاسته است، تأمین اعتبار مىشود. این در حالى است که در نظام مبتنى بر بهره، این بخش از نیازهاى افراد، به انگیزه سودجویانه صاحبان سرمایهاى سپرده مىشود که ممکن است هیچگونه انگیزه انسانى نداشته باشند. در این صورت، وامگیرندگان براى رسیدن به امکانات ضرور زندگى خویش، دچار محدودیّتهاى متعدّدى مىشوند.
مقدّمه
در وامهاى تولیدى، گاهى وامگیرنده ضرر مىکند؛ ولى وامى که بر بهره ثابت مبتنى است، وى را وامىدارد تا اصل وام را همراه با بهرهاش برگرداند. گاهى نیز وامگیرنده، سود هنگفتى بهدست مىآورد؛ در حالى که وام دهنده فقط نرخ بهره شرط شدهاى را که بهطور معمول، قسمت کوچکى از سودهاى واقعى است، دریافت مىکند.
پژوهشهاى جدید نشان مىدهد که بهره، نتایج ناگوارى را براى اقتصاد در پىدارد و باعث ناکارآمدى تخصیص منابع اجتماع، و بىثباتى در نظام اقتصادى مىشود. همچنین بهره در حالى که افزایش مستمّر پولهاى وام داده شده را که بیشتر ثروت است، تضمین مىکند، بر نابرابرى در توزیع درآمد و ثروت مىافزاید. بدین ترتیب، بهره، بار سنگین ضررها را بر دوش کارفرمایان اقتصادى و کارگران که به از دست دادن کارشان دچار مىشوند، قرار مىدهد.
تحقیقات اقتصاد اسلامى نشان داده است که نظام اقتصادى مىتواند بدون بهره نیز عمل کند؛ نظامى که از روشهاى ممکن مشارکت در سود و تجارت مبتنى بر روشهایى چون مرابحه،(2) اجاره و... استفاده مىکند؛ روشهایى که برابرى، کارایى و ثبات بسیار بیشترى را در مقایسه با نظام مبتنى بر بهره تحقّق مىبخشد.
درباره وامهاى مصرفى، اگر براى غذا، نوشیدنى، پوشاک و مانند آن باشد که براى زندگى، ضرور به نظر مىرسند، بهره مطالبه شده، طبیعت زندگى اجتماعى را که تعاون، محافظت و کمک توانمندان به نیازمندان را مىطلبد، به خطر مىاندازد. اگر وام براى کالاهاى بادوام مصرفى براى افزایش کارایى باشد، مرابحه، امنیّت و ثباتى را فراهم مىآورد که بهتر از تأمین مالى از روش وام مبتنى بر بهره است. به این مطالب باید نگاه دقیقترى داشته باشیم.
وامهاى تولیدى
حرمت بهره، به معناى ممنوعیّت مبادله پولِ حال به پولِ آینده است؛ البتّه اگر با افزایشى همراه باشد. به سبب این ممنوعیّت، کسانى که براى سودآورى در بنگاه اقتصادى به پول در زمان حال نیاز دارند، مجبورند ابزارهاى دیگرى را برگزینند. درباره دو ابزار قابل دسترس دیگر، بهطور گسترده سخن به میان آمده است. آنها مىتوانند با صاحبان پول، وارد مذاکره مشارکت در سود شوند یا از صاحبان پول بخواهند که به خرید چیزهایى که آنها در شرکت به آن نیازمندند، پرداخته، سپس آنها را با قیمت بالاترى به شرکت بفروشند، و پرداخت وجه را به زمان مشخّصى در آینده موکول کنند. هر دو ابزار که جانشین تأمین مالى مبتنى بر بهره شدهاند، نتایج بهترى را براى اقتصاد به ارمغان خواهند آورد.
قرارداد مبتنى بر تسهیم سود، ممکن است یا صاحبان پول را در مدیریّت داخل کند یا مدیریّت را برعهده کسى که پول را دریافت مىکند، واگذارد. اوّلى حالتى است که شرکت تضامنى را پدید مىآورد و دومى حالتى است که آن را مضاربه مىخوانیم. در هر دو حالت، صاحبان پول با توجّه به نسبتى که به توافق رسیدهاند، در سود پدید آمده شریک خواهند بود، و اگر ضررى به وجود آید، صاحب سرمایه در سرمایهاش متحمّل ضرر خواهد شد؛ البتّه در صورتى که صاحب شرکت، با توجّه به طبیعت و هدف بنگاه، در شرایط قرارداد، تخلّفى کرده باشد، مسؤول ضرر در سرمایه خواهد بود.
این شیوه از تأمین مالى، صاحبان پول را در معرض مقدارى از ریسک قرار مىدهد؛ امّا این امکان را نیز پدید مىآورد که از بازده بیشترى برخوردار شوند. این روش در برابر شریک تجارى (عامل) نیز منصفانه است؛ زیرا او را به تحمّل ضررهایى که بهرغم مدیریّت اتّفاق افتاده است، وانمىدارد. این روش براى جامعه، بهتر از حالتى است که منابع را بر پایه و اساس سودهاى انتظارى حاصل از پروژه تأمین مالى شده، تخصیص مىدهد. تأمین مالى مبتنى بر بهره، سرمایههاى در دسترس را بر اساس ارزش اعتبارى جستوجوگران سرمایه تخصیص مىدهد و ما مىدانیم که ارزش اعتبارى، منعکسکننده بهرهورى واقعى نیست. روش مزبور فقط منعکس کننده مالکیّتى است که احتمال دارد به صورت ارثى یا بر اساس کامیابىهاى گذشته بوده و به طور لزوم نشاندهنده صحّت پروژههاى جارى نیست. پروژههاى تأمین مالى شده از روش مزبور، مزیّت اضافى دیگرى نیز دارند. در این روش، امکان دو برابرشدن رسیدگى به امور وجود دارد: یک بار به وسیله جویندگان سرمایه و دومین بار به وسیله تهیّهکنندگان سرمایه؛ زیرا بازده آنها به درآمد واقعى پروژه بستگى دارد.
در محیط اقتصاد اسلامى بدون بهره، پساندازکنندگان مىتوانند در ریسکى که با انتخاب سرمایهگذارى درست مرتبط است، با بانکها سهیم شوند. بانکها افزون بر تصمیمگیرى، با بنگاههایى که آنها را تأمین مالى مىکنند، در ریسک شریکند. با در نظرگرفتن ریسک جارى موقعیّتى و چگونگى تصمیمگیرى مزبور، بنگاهها، بخش گستردهترى از جمعیّت را در اقتصاد اسلامى بدون بهره، درگیر خواهند ساخت.
تأمین مالى مبتنى بر تسهیم سود، وظایف پرداختى بنگاهها را با فزایندگىهاى درآمدش همزمان مىکند؛ بنابراین منبع اصلى عدم ثبات را در نظام اقتصادى از بین مىبرد. تأمین مالى مبتنى بر نرخ بهره، بنگاه را در معرض برنامهاى انعطافناپذیر و سخت قرار مىدهد که در آن افزون بر تاریخ مقرّر پرداخت، مبالغ مربوط به آن نیز موقعیّت جارى پروژه را به شمار نمىآورد. این امر ممکن است بنگاه را وادارد تا به سبب وظایف قراردادى پرداخت [در مقایسه با وامهاى اوّلیه و بهره آنها] در نرخهاى معمولاً بالاترى به گرفتن وام دوباره اقدام کند یا محصولات خود را در قیمتهاى پایینتر از قیمت انتظارى به فروش برساند و یا سومین راه یعنى عدم بازپرداخت وامها را برگزیند که در این صورت، موج نوسانات را در نظام به حرکت در مىآورد.
اگر صاحب سرمایه دوست نداشته باشد سرمایه خود را در معرض ریسکهاى به نسبت بالاترى که تسهیم در سود، مستلزم آن است، قرار دهد یا به سود سهام تمایلى نداشته باشد مىتواند به یکى از روشهاى چندگانه تأمین مالى که در بالا یادآورى شده توسّل جوید. این روشها صاحب سرمایه را از ضرر حفظ کرده، بازده مثبتى را براى سرمایههایشان فراهم مىآورد؛ امّا ریسک عدم پرداخت بدهى هنوز باقى مانده است. این مورد نیز به وسیله [گرفتن [وثیقه قابل پوشش و جبران است. در طرف مقابل (نظام ربوى) اگرچه شریک تجارى، این مزیّت را دارد که تمام سود را براى خودش نگه مىدارد، زمانى که وادار مىشود قیمت کالاها و خدماتى را که با اتّکا به اعتبار به دست آورده، بپردازد متحمّل همه ریسکهاى تجارى مىشود که ضرر سرمایه را نیز در بر مىگیرد.
مرابحه و هر تجارت دیگرى که روشهاى تأمین مالى بر آن مبتنى است، بدهىهایى را پدید مىآورد؛ امّا این بدهىها فقط بر پایه ارزش برابر، قابل معامله هستند؛ ارزش برابرى که از تضاعف چند باره مبلغ اصلى جلوگیرى مىکند. از آنجا که در فرایند عرضه، کالاها و خدمات واقعى چنین بدهىهایى به وجود مىآیند، اثر بسیار گستردهاى بر نظام ندارند. درست برعکس حالتى که تأمین مالى، بر نرخ بهره مبتنى باشد. در این صورت، بدهىها بر پایه، خوشحسابى وامگیرندگان بوده، آنها این بدهى را همانند بقیّه کالاها معامله مىکنند؛ حتّى گاهى به صورت وثیقه در برابر بدهىهاى بیشتر عمل مىکند. بدین ترتیب، بخش مالى، استقلال خود را به دست آورده، با بخش واقعى اقتصاد، وابستگى و ارتباط ضعیفى دارد. این امر، اقتصاد را در سفتهبازى آسیبپذیر مىکند. سفتهبازى در حدّ قمارى است که در آن به منظور تحمّل یک ریسک، ریسکهایى [متعدّد] ایجاد شده و ارتباطى با تولید ثروت [واقعى [ندارد.
به نظر مىرسد که در تأمین مالى به صورت مرابحه، برخلاف تأمین مالى مبتنى بر بهره، تغییرات در پرداخت بهطور خودکار، بازتابى از تغییرات در تقاضا و عرضه کالاها و خدمات باشد. هیچ اقتصادى بدون [خلق] اعتبار، قابل تحقّق و عمل نیست؛ امّا در فقدان نرخ بهره، روشى که با آن اعتبار، خلق مىشود، امکان خلق فزاینده، بدهى یا انباشتگى مستمّر با نرخ شتابنده را از بین مىبرد؛ زیرا قیمت آینده کالاها و خدماتى که اکنون تولید مىشود، یک بار تعیین شده و هرگز قابل افزایش نیست. در نظام بدون بهره که در آن، همه بدهى بهسبب کالاها و خدمات تولیدى است، هیچگونه بحران بدهى بهوقوع نمىپیوندد و تحقّق این نتیجه در زمانى که بدهى در مقابل وثیقه باشد نیز بسیار احتمال دارد.
نقش کاهنده براى بدهى در اقتصاد، رسیدن به پیامدهاى [منفى] حاصل از حرکت بینالمللى سرمایه را که مطابق با ضوابط و شرایط ورود و خروج از کشورها است، دور مىکند؛ به همین سبب براى حرکتهاى عظیم ناگهانى سرمایهها، چنانکه در آسیاى جنوبشرقى در سالهاى 98 ـ 1997 اتّفاق افتاد، هیچ امکانى وجود نخواهد داشت.
اعتبار مصرفى
اکنون مىتوانیم به اعتبار مصرفى بنگریم. براى مردم خوب است که توانمندى تهیه یخچال، ماشین یا خانه را در اوایل زندگى خودشان داشته باشند. در این صورت، کارایى و ظرفیّت درآمدى آنها بالا مىرود. آنها به طور معمول، توانمندى پرداخت اقساط را با توجّه به درآمدهاى آیندهشان دارند. در اینجا دو راه براى انجام چنین امرى وجود دارد: نخستین راه، نظام متعارف مبتنى بر بهره است. این روش، وامى را مهیّا مىسازد که با بهرهاى بازپرداخت مىشود یا در برابر وثیقهاى، کالاى بادوامى را عرضه مىکند که [قیمت آن] را به طور اقساط مىپردازند. در این حالت، زمانى که وثیقه بهطور کامل پرداخت شود، مالکیّت به مصرفکننده انتقال مىیابد. نهادهاى مالى اسلام چنین کالاهایى را بر مبناى مرابحه عرضه مىکنند. مالکیّت از روز اوّل به مصرفکننده منتقل شده و قیمت نیز که بیشتر از قیمت روز است، بهطور اقساطى، طىّ مدت پرداخت مىشود. وامدهنده به طور معمول تا زمانى که بازپرداخت بهطور کامل صورت مىپذیرد، حق تصرّف در وثیقه را براى خود حفظ مىکند.
با مقایسه [این روش] با آنچه که بر بهره مبتنى است، تفاوت [این دو] آشکار مىشود. تفاوت در این است که اگر فروش، به صورت قسطى باشد، قیمت در مرابحه براى همه حالات ثابت است و هیچ تغییرى در آن مجاز نیست. هر دو نظام، براى عرضه کالاهاى بادوام اجارهاى توانایند؛ بهطورى که اغلب به مالکیّت مصرفکننده در این کالاها منتهى مىشود. بازار مبتنى بر نرخ بهره،بهطور معمول، معیارى را براى نرخ افزایش در مرابحه یا اجاره مهیّا مىکند. این در حالى است که ادامه چنین عملکردى در نظامى که در آن بهره ممنوع است، روشن نیست؛ البتّه بسیار احتمال دارد که نرخ فزایندگى بهره در اقتصاد بازار باز، با عرضه و تقاضا تعیین شود؛ امّا نرخ بهره در اقتصادهاى مدرن بهطور گسترده، سیاستى شده که دیگر متغیّرها را تعیین کرده است؛ پس این ادّعا که برنامه اسلامى، نیاز را برطرف ساخته، از این جهت در وضعیّت نامساعدى قرار ندارد و مىتواند موجّه باشد؛ امّا درباره قرض براى برآوردن نیازهاى ضرور اوّلیّه مصرفى مانند غذا، اسلام وامدهندگان را [از جهت اخلاقى] واداشته است که بهطور متواضعانه به قرضدادن اقدام کنند؛ [البتّه هیچ کسى را به قرض دادن وادار نکرده است]. حالتهاى بسیارى وجود دارد که وامگیرندگان به احتمال زیاد، در آینده از درآمدى برخوردار نشوند. در چنین حالتى، جامعه جهت یارى رساندن به تهیدستان، براى غلبه بر مشکلات، به آنها وام مىدهد؛ امّا اگر این امر به وسیله فرد به فرد یا در یک بخش داوطلبانه از طریق مؤسسات خیریّه صورت پذیرد، کارآمدى بیشترى خواهد داشت. نظام متعارف کنونى با مشروع دانستن نرخ بهره، این بخش از نیازهاى افراد را به ترحّم و دلسوزى شیّادانى مىسپارد که وجوه وام در اختیار آنها است.
نکتههاى آخر
عمل به مطالبه بازده مثبت ثابت در مقایسه با سرمایه وام داده شده، همچون دیگر امورى که اهریمنى و زیانبار به نظر مىرسند، انتقاداتى را از جانب همه ادیان جهان از خود باقى گذاشته است و فیلسوفان اخلاق، آن را محکوم کردهاند. در گذشته، نقش سرمایه در اقتصاد در مقایسه با امروز اهمّیّت بسیار کمترى داشت. با قرارگرفتن نرخ بهره بهصورت رکن اساسى نظام تأمین مالى در جهان امروز که به سوى جهانىشدن رفته، مقادیر عظیمى از سرمایه را استفاده مىکند، انسانیّت در معرض خطر و آسیب بسیار بیشترى قرار گرفته است. مطالب پیشین بهطور خلاصه یادآورى مىکند که اقتصاد مدرن، بىعدالتى، عدم کارآمدى و بىثابتى خود را مدیون نرخ بهره است. نرخ بهره همچنین مانع اصلى در راه نگرشهاى اخلاقى به اقتصاد جهانى به شمار مىرود. این نگرش بر تسهیم منابع و محافظت از ضعیفان و فقیران مبتنى است. اکنون زمان آن فرار رسیده است که نقش اقتصادى منفى نرخ بهره و نیز طبیعت غیراخلاقى آن، به وسیله همگان مورد توجّه و درک قرار گیرد.
دلیل [اصلى] ممنوعیّت بهره در دست خدایى است که مردان و زنان را به سوى اقتصادى برتر و جامعهاى بهتر هدایت مىکند.
پىنوشتها
________________________________________
1. این مقاله، در نشست سالانه حرمت ربا در لسآنجلس کالیفرنیا، 30 مارس 2002 ارائه شده است.
2. مرابحه نزد فقیهان، بیعى است که در آن، فروشنده شرط مىکند کالاى خود را همراه با سود معیّنى در معرض فروش قرار دهد؛ مانند این که بگوید: این کالا را همراه با سودى که برابر یک درهم در هر ده درهم قیمت خرید آن است، مىفروشم. (مترجم)
ر.ک: محمد عماره: قاموس المصطلحاتالاقتصادیه فى الحضارةالاسلامیّه، ج 1، دارالشروق، 1993م، ص 524.