بررسی فقهی - حقوقی جریمه تأخیر
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
چکیده
یکى از مشکلات مهم و پیچیده بخش پولى و بازار سرمایه در اقتصاد اسلامى، مشکل تأخیر تأدیه دیون است. نظام بانکدارى ایران با استفاده از قرار دادن تعهّد پرداخت جریمه به صورت شرط در عقود شرعى در حلّ این مشکل کوشید و بر این اساس با تصویب شوراى نگهبان، جریمه تأخیر از متخلّفان گرفته مىشود و این در حالى است که راهحلهاى مطرح شده براى گرفتن جریمه تأخیر، مثل جرم بودن تأخیر و تعزیر مالى، جریمه تأخیر در مقابل تورّم، جریمه براى ضرر وارد آمده و جواز أخذ جریمه به علّت تعهّد پرداخت به صورت شرط، از نظر فقهى قابل دفاع نیست و باید مشکل را با استفاده از شیوههاى دیگرى چون شیوههاى تنبیهى و تشویقى و تبدیل اقساط به خرید سهام حلّ کرد.
مقدّمه
از جمله اقدامهاى اساسى که پس از انقلاب اسلامى در نظام بانکدارى ایران صورت گرفت، تغییر نظام بانکدارى ربوى به غیرربوى بود. حرمت شدید ربا باعث شد تا کوششهاى فراوانى پیش و پس از انقلاب در جهت حذف آن از بانکهاى جوامع اسلامى صورت گیرد. با تدوین و تصویب قانون بانکدارى بدون ربا در سال 1362 نخستین گام اساسى براى حذف ربا در ایران فراهم شد. اجراى شکل جدید بانکدارى، به طور طبیعى مشکلاتى را نیز بهتدریج جلوهگر ساخت. حذف ربا و از جمله، جریمه تأخیر بدهى، باعث شد تا افراد بدحساب با استفاده از موقعیّت بهدست آمده، در پرداخت بدهى خود به بانکها کوتاهى کنند و نظام بانکى را ناکارآمد سازند.
یافتن راهحلّ مناسب براى رفع این مشکل و دیگر مشکلات اجرایى، بانکدارى غیرربوى را هر چه بیشتر کارآمدتر خواهد ساخت. راهحلهاى پیشنهادى، افزون بر امکان اجرایى از نظر فقهى و حقوق اسلامى نیز باید درست باشد. در دو دهه اخیر، مسؤولان نظام بانکى، شوراى نگهبان، و اندیشهوران، راهحلهایى را براى رفع مشکل جریمه تأخیر مطرح ساختهاند و با تصویب برخى طرحها، این مشکل در حال حاضر رفع شده است؛ به این صورت که در صورت تأخیر اداى بدهى، فرد مکلّف است طبق تعهّدى که کرده، مبلغى را به صورت خسارت به بانک بپردازد. در این مقاله، ضمن بیان تاریخچه مختصرى از مراحل گوناگون تصویب قوانین درباره جریمه تأخیر، راهحلهاى مختلف را مطرح کرده، صحّت و بطلان هر یک را با نقد و بررسى روشن مىسازیم.
جریمه تأخیر در قوانین ایران
یکى از راههاى کنترل بازپرداخت بدهى افراد به بانکها در نظام ربوى، تمدید مدّت بدهى با نرخ بهره جدید یا گرفتن درصدى به صورت جریمه دیرکرد است. چنانچه شخص بدهى خود را در سررسید، نپردازد، بانک ربوى درصدى را به صورت جریمه دیرکرد أخذ مىکند. در ایران پیش از انقلاب، طبق آیین دادرسى مدنى (مادّه 719 تا 723) خسارت تأخیر تأدیه 12 درصدى براى یکسال در تمام امور مربوط به دیون وجود داشت. با شکلگیرى انقلاب و روند اسلامى شدن قوانین و با توجّه به حرمت ربا، بانکها براى جلب مشارکت مردم و ترغیب مشتریان به بازپرداخت بدهى نه تنها خسارت تأخیر تأدیه را مطالبه نمىکردند؛ بلکه نرخ بهره را به صورت کارمزد تا حدّ چهار درصد کاهش دادند. سوءاستفاده برخى در بازپرداخت بدهى و بروز مشکلات اجرایى و مالى در بانکها باعث شد شوراى پول و اعتبار براى رفع مشکل، در پى قانونىکردن أخذ جریمه دیرکرد و تأیید شرعى آن برآید؛ از این رو طرحى را تهیه کرد که در آن بدهکار به صورت شرط مىپذیرفت، اگر بدهى را در سررسید نپردازد، جریمه را نیز بدهکار شود. شوراى نگهبان نیز تصویب کرد که اگر وامگیرنده، به صورت شرط بپذیرد در صورت نپرداختن بدهى در سررسید، باید مبلغى معادل 12 درصد مانده بدهى براى هر سال را به بانک بپردازد گرفتن آن مبلغ جایز است؛(1) از این رو با قرارگرفتن مطلب به صورت شرط ضمن عقد، مشکلات قراردادهاى منعقدشده از سال تأیید این قانون (1362) به بعد حلّ شد؛ ولى بانکها نمىتوانستند براى بدهىهاى پیشین از آن استفاده کنند. از آن پس، بانکها با دو مسأله مواجه شدند: اوّل، تحریم جریمه دیرکرد از سوى امام، و دوم، مشکل تأخیر بدهىهاى پیش از سال 1362 و عدم امکان أخذ جریمه دیر کرد از آنها. با توجّه به حرمت جریمه دیر کرد و عدم امکان احیاى قوانین مدنى براى بدهىهاى گذشته، شوراى نگهبان در سال 1364 تصریح کرد که مطالبه مازاد بر بدهى بدهکاران به صورت خسارت تأخیر تأدیه جایز نیست و مواد 719 تا 723 آییندادرسى مدنى و موارد مشابه آن، خلاف شرع و غیرقابل اجرا است،(2) و فقط از کسانى مىتوان جریمه گرفت که این مطلب را به صورت شرط ضمن عقد پذیرفته باشند. تا سال 69، میزان جریمه 12 درصد بود؛ ولى با توجّه به افزایش نرخ سود بانکى در بخشهاى گوناگون اقتصادى و عدم کارایى جریمه معادل 12 درصد، مدیریّت نظارت بر بانکها پس از مشورت با آیتاللّه رضوانى، عضو محترم فقیهان شوراى نگهبان، میزان جریمه دیرکرد را معادل نرخ سود تسهیلات در بخش مربوط به اضافه شش درصد تعیین کرد. در عین حال، به علّت نظر شورا مبنى بر خلاف شرع بودن مطالبه مازاد بهصورت خسارت و فتواى فقهى حضرت امام، برخى از محاکم چون گذشته، در دعاوى بانکها بر ضدّ مشتریان بدحساب، فقط به پرداخت اصل مبلغ حکم مىکردند، و به هیچ وجه گرفتن جریمه تأخیر دیون را اجازه نمىدادند؛ حتّى اگر شخص هنگام گرفتن تسهیلات، به صورت شرط پذیرفته بود که در صورت تأخیر، مبلغى را به صورت جریمه بپردازد؛ از این رو اداره نظارت بر بانکها (بانک مرکزى) با ارائه لایحهاى که به تصویب مجلس (9/11/76) و شوراى نگهبان رسید، محاکم را موظّف کرد اگر برابر قرارداد، مقرّر شده باشد که اشخاص در سررسید معیّنى وجوه تسهیلات دریافتى را به انضمام سود و خسارت و هزینههاى ثبتى و اجرایى، دادرسى و حقّالوکاله بپردازند، در صورت عدم پرداخت مىتوانند این وجوه را مطالبه کنند. این مصوّبه، راه کارى اجرایى براى جریمه تسهیلاتى بود که در متن قرارداد، شرط شده بود؛ امّا درباره مشکل دوم و بدهىهاى پیش از این قانون که مشترى متعهّد نشده بود، بانکها مجاز نبودند خسارت را مطالبه کنند با آنکه ضرر بسیارى به بانکها وارد مىشد؛ از این رو در سال 68، مجمع تشخیص مصلحت، قانونى را در این زمینه به تصویب رساند و در همان سال نیز به تأیید مقام معظّم رهبرى رسید.(3) طبق این قانون، کلیّه وجوه و تسهیلات مالى که بانکها تا تاریخ اجراى قانون عملیات بانکى بدون ربا مصوّب 8/6/1362 مجلس شوراى اسلامى به اشخاص حقیقى و حقوقى تحت هر عنوان پرداختهاند (اعمّ از آنکه قراردادى در این خصوص تنظیم شده یا نشده باشد) و مقرّر بوده است که بدهکار در سررسید معیّن تسهیلات مالى و وجوه دریافتى را اعمّ از اصل و سود و سایر متفرّعات مسترد دارد، بر اساس مقرّرات و شرایط زمان اعطاى این وجوه و تسهیلات، قابل مطالبه و وصول است. با این مصوّبه، مشکل مربوط به دیون گذشته از تصویب بانکدارى بدون ربا نیز حلّ شد. مجمع در سال 76 درباره چکهاى بىمحل نیز خسارت تأخیر تأدیه را قابل وصول دانست.(4)
از مجموع مطالب پیشین بهدست آمد که شوراى نگهبان، گرفتن جریمه دیرکرد را طبق نظر حضرت امام، غیرشرعى مىداند و فقط در صورتى که در متن قرارداد به صورت شرط ضمن عقد تعهّد شود که مبلغى به ذمّه امضاکننده تعلّق گیرد، آن را قابل مطالبه مىشمرد؛ به همین جهت، درباره بدهىهاى اشخاص به نظام بانکى، بدون پذیرش چنین شرطى در متن قرارداد، به تصویب قانون از سوى مجمع تشخیص مصلحت نیاز بود.(5)
نظریّات مربوط به جریمه دیرکرد
درباره قانون خسارت تأخیر تأدیه از نظر فقهى، دو مسأله قابل بحث است.
1. صحّت، در صورت تعهّد به پرداخت آن به صورت شرط ضمن عقد که به تصویب شوراى نگهبان رسیده است و هم اکنون به آن عمل مىشود.
2. صحّت آن حتّى بدون پذیرش شرط ضمن عقد که مجمع تشخیص مصلحت درباره بدهىهاى پیش از عملیّات بانکدارى بدون ربا به تصویب رسانده است.
از آنجا که مجمع تشخیص مصلحت براى حلّ مشکلاتى است که از راههاى قوانین عادى قابل رفع نیست، ممکن است تصمیم آن درباره جریمه تأخیر تحت عناوین ثانویه و مصلحتى، چون کاهش شدید ارزش بدهى (با توجّه به فاصله زمانى بدهىهاى پیش از سال 1362 تا زمان وصول) باشد؛ بنابراین، حکم خاصّ مصلحتى به شمار مىرود و موضوع آن، بدهىهاى ویژه است؛ پس نمىتوان درباره تصمیم مجمع از نظر قواعد اوّلیه به صورت فقهى بحث کرد؛ امّا دیدگاه فقیهان شوراى نگهبان دیدگاه فقهى است. شورا با صراحت و با اتّکا به فتواى حضرت امام مبنى بر حرمت جریمه دیرکرد و ربا بودن آن به عدم جواز أخذ آن به وسیله بانکها حکم کرد؛ امّا پذیرفت که اگر گیرنده در متن قرارداد، متعهّد شود در صورت تأخیر، به ذمّه او مبلغى تعلّق گیرد، آن مبلغ قابل وصول خواهد بود. پرسش اصلى این است که مبناى فقهى این نظریّه چیست و آیا امرى را که ربا شمرده مىشود مىتوان با شرط ضمن عقد، از ربا بودن خارج، و أخذ آن را شرعى کرد و آیا راه دیگرى براى تصحیح تأیید خسارت دیرکرد وجود ندارد؟
درباره صحّت و عدم صحّت جریمه تأخیر، مباحث گوناگون فقهى از سوى اهل نظر در جوامع اسلامى طرح شده، و وجود بانکهاى اسلامى در کشورهاى مختلف مسلمان، فقیهان و اندیشهوران شیعه و اهل سنّت را به اظهار نظر واداشته است. ابتدا تعدادى از آراى اهل سنّت را مطرح مىکنیم.(6)
1. مصطفى احمدالزرقاء مىگوید: جایز نیست بین بدهکار و طلبکار بر مقدار پرداخت ضررِ تأخیر، توافقى صورت گیرد؛ زیرا ربا تحقّق مىیابد. فقط قاضى مىتواند به پرداخت جریمه حکم کند؛ زیرا:
الف. مماطل (بدهکارى که بدهى را نپرداخته) به طلبکار ضرر وارد ساخته است.
ب. مماطل، ظالم، و مستحقّ عقوبت است.
ج. راه جبران خسارت و ضرر، پرداخت عوض آن است.
د. تأخیر اداى حق، شبیه غصب منافع است، و غاصب افزون بر ضمانت اصل مال، ضامن منافع آن نیز هست.
او مىگوید: جریمهاى که قاضى تعیین کند، ربا نیست؛ بلکه عوض ضرر و براى رفع ضرر و اقامه عدل است. همچنین ربا بین دائن و مدین از ابتدا تعیین مىگردد؛ ولى تعویض ضرر، در پایان مشخّص مىشود.
2. محمدالصدیق الضریر، قائل است که بانک نمىتواند با مشترى بر پرداخت مبلغ معیّنى یا نسبتى از بدهى در صورت تأخیر توافق کند. فقط در صورت قدرت مشترى بر اداى دین مىتوانند توافق کنند که ضرر فعلى وارد بر بانک را جبران کند.
3. نزیه حماد مىگوید: راه شرعى در اینباره به ترتیب عبارت از تهدید به عقاب آخرتى، سپس حکم قاضى به اداى مال، حبس، تعزیر و فروش اموال بدهکار و پرداخت مال طلبکار است. در دیدگاه وى، تأخیر در اداى بدهى، حکم غصب را ندارد؛ زیرا ضمانِ منافع در جایى است که مال مغصوب، قابلیّت اجاره را داشته باشد؛ در حالىکه پول قابلیّت اجاره و منافع بالفعل را ندارد.
4. رمضان البوطى، قائل به عدم جواز عقوبت مالى است.
5. زکىالدین شعبان، تعویض ضرر غیرعادى را جایز مىداند و این امر در قانون مدنى کویت نیز پذیرفته شده است.
6. زکى عبدالبرّ، معتقد به تعویض و جبران ضرر تحقّق یافته است.
دلیل رأى زکىالدین شعبان و زکىعبدالبرّ این است که عقوبت در حدیث نبوى «لىّ الواجد ظلم یحل عرضه و عقوبته»(7) مطلق است و شامل عقوبت مالى نیز مىشود؛ ولى مال باید در مقابل ضرر قطعى و مال تلف شده باشد، نه ضرر احتمالى.
7. نجاتاللّه صدیقى و على السالوس، قائل هستند که جریمه تأخیر را باید به صندوق مالى ویژه یا خیریه رساند و راه حلّ آن، راه قضایى و جزایى است.
8. انسالزرقاء و محمدعلى القرى الزام مىکنند که مماطل باید به مقدار تأخیر، به دائن، قرضالحسنة بدهد تا از این راه ضرر او را رفع کند.
اساس مطلب در این نظریّات، جواز عقوبت مالى با استفاده از حدیث نبوى «لى الواجد ظلم یحل عرضه و عقوبته» یا ضمانت منافع مال غصبى و منفعت داشتن پول است و هر یک مىتواند به این بحث کمک کند، و بیشتر به عدم جواز جبران خسارت با تعیین اوّلیّه آن قائل هستند.
در جامعه شیعى، در کنار نظر قاطع بیشتر فقیهان، به ویژه حضرت امام، مبنى بر حرمت جریمه دیرکرد، نظریّاتى درباره جواز جریمه تأخیر از سوى اندیشمندان ارائه شده است.(8) مبناى برخى از نظریّات عبارت است از:
1. جریمه تأخیر، در ازاى عدم نفع و ضرر وارد آمده به بانک است؛ بنابراین، جریمه تأخیر، ربا نیست؛ بلکه جبران خسارت است.
2. تأخیر در پرداخت، ظلم و جرم است، و طبق قانون قاضى مىتواند مجرم را تعزیر کند و جریمه تأخیر دین، تعزیر مالى است.
3. جریمه تأخیر، ربا نیست؛ بلکه جبران کاهش ارزش پول به شمار مىرود.
4. جریمه تأخیر، ربا است؛ ولى شرط ضمن عقد مبنى بر پرداخت مبلغى به صورت خسارت، صحیح و نافذ است.
از نظر اجرایى، نظر اخیر به تصویب شوراى نگهبان رسید و هماکنون به آن عمل مىشود؛ بنابراین بحث باید بر محور آن قرار گیرد؛ ولى براى طرح بحثى جامع، به دیگر نظریّات نیز مىپردازیم. پیش از بررسى آراى ارائه شده، ذکر چند معیار فقهى مرتبط با موضوع لازم است.
معیارهاى فقهى مرتبط با جریمه تأخیر
1. مباحث مربوط به رباى قرضى، مختصّ دَیْن ناشى از عقد قرض نیست؛ بلکه شامل دَیْن ناشى از بیع نسیه، سلف، غصب، اجاره و... نیز مىشود و در هیچ یک از آنها، مقدار بدهى در اثر گذشت زمان تغییر نمىیابد؛ از اینرو در بحث عقد نسیه، عدم جواز تأجیل ثمن حالّ به زیادتر از آن مطرح مىشود.
حضرت امام در اینباره مىفرماید:
در عدم جواز تأجیل ثمن حالّ، بلکه مطلق دَیْن به زیادتر بحثى نیست؛ زیرا همانند زیادى در قرض ربا است و دلیل آن، افزون بر صدق ربا، روایاتى است که در شأن نزول «احل اللّهالبیع و حرّمالربا» رسیده و طبق آنها، آیه درباره زیادى مال، در مقابل تأخیر در دَیْن حالّ نازل شده است، و روایاتى که طبق آن، امام باقر علیهالسلام در تأجیل و تعجیل دَیْن، به آیه ربا تمسّک مىکند.(9)
2. زیادى مطرح در ربا، شامل هر نوع زیادى مالى مشروط است که نفع آن به قرضدهنده یا غیر او برسد؛ بنابراین اگر در قرض شرط کند که به شخص نیازمند کمک برساند یا براى مسجد یا عزادارى، پولى را صرف یا مسجد را تعمیر کند، این موارد شرط زیادى و ربا است. فقط امر غیر مالى یا امر مالى را که بدون شرط بر قرضگیرنده واجب بود مىتوان در قرض به صورت شرط ذکر کرد؛ مثل اینکه «به تو قرض مىدهم؛ به شرط اینکه زکات خودت را بپردازى یا نماز بخوانى یا براى من دعا کنى». اگر در قرض شرط کند که کالاى خود را ارزانتر بفروشد یا خانه را ارزانتر اجاره دهد، این زیادى مالى و ربا است.(10)
3. از مباحث اساسى در این زمینه، بحث حیلههاى ربا است که درباره آن دیدگاههاى متفاوتى وجود دارد. فقیهان در صحّت بیع محاباتى (فروش به قیمت غیرواقعى) همراه قرض بحث کردهاند. چنانچه در ضمن بیع محاباتى، قرضرا شرط کند، آیا جایز است؟ همانطور که اگر در ضمن قرض، شرط کند مبلغى به او هبه کند، این ربا است، هر چند مفاد شرط هبه است، ولى اگر مبلغى را به او ببخشد و در ضمن هبه، قرض به او را شرط کند، آیا این نیز ربا است؟ براى توضیح بیشتر، برخى از حیلههاى ربا را مطرح مىکنیم.
الف. بیعالعینه: هر گاه شخصى کالایى را از دیگرى به صورت نسیه بخرد، سپس آن را به همان فرد به صورت نقد بفروشد، آیا جایز است؟ روشن است که در صورت جواز مىتوان به جاى قرض همراه با زیادى، کالایى را به طور نسیه به مبلغ زیادتر فروخت؛ سپس همان کالا را به نقد، به مبلغ کمتر خرید و سر موعد، قیمت نسیه را دریافت کرد؛ بنابراین، شخص نیازمند مىتواند با انجام این دو معامله، مبلغ مورد نیاز خود را دریافت کرده، در زمان دیگر، مبلغ بیشترى را بپردازد. فقیهان درباره صحّت معاملاتى که نتیجه قرض ربوى دارند، ولى ظاهرِ عمل، قرض است، اختلاف دارند. مشهور معتقدند: اگر از ابتدا شرط شود که کالا در ازاى مبلغ کمترى به خود فروشنده فروخته شود، معامله باطل است.(11)
ب. خرید و فروش اسکناس: خرید و فروش طلا و نقره به صورت معامله صرف در فقه مطرح است و احکام خاصّ خود را دارد. در زمان حاضر که پول کاغذى جایگزین سکههاى طلا و نقره شده است، درباره جریان احکام معامله صرف بر معامله پول کاغذى با یکدیگر در فقه بحث مىشود. فقیهان به طور معمول مىگویند: از آنجا که پول کاغذى، رسید پول حقیقى نیست و معامله بر خود پول کاغذى واقع مىشود، احکام صرف بر آن جارى نیست؛ بنابراین، معامله اسکناس به زیادى، ربا نیست. پول کاغذى کشور به طور معمول با یکدیگر معامله نمىشود (مگر در موارد خاص مثل تبدیل پول درشت به ریز یا کهنه به نو)؛ ولى جواز معامله اسکناس، باعث شده تا گاهى از آن طریق، هدف قرض ربوى دنبال شود؛ براى مثال، شخص به جاى گرفتن یک میلیون تومان قرض ربوى، یک میلیون تومان پول را به صورت نسیه به قیمتى بالاتر مىخرد. این معامله در ظاهر شرایط صحّت را دارد؛ ولى در واقع، همان قرض ربوى است. حضرت امام در بحث حیلههاى ربا هر نوع معامله به ظاهر صحیح را که به قصد حیله ربا انجام گیرد، باطل مىدانست؛ به همین جهت، گرچه ایشان اصل معامله اسکناس را جایز مىشمرد، اگر براى فرار از رباى قرضى صورت مىگرفت، به بطلان آن فتوا مىداد.(12)
ج. فروش دَیْن به شخص ثالث به مقدار کمتر: چنانچه طلبکار، طلب مدّتدار خود را پیش از سررسید، به بدهکار به مقدار کمتر بفروشد، چنین معاملهاى از نظر فقهى صحیح است (قاعده ضَعْ و تعجّل). حال اگر طلبکار طلب مدّتدار خود را به شخص ثالث بفروشد، آیا این معامله صحیح است یا خیر؟ حضرت امام در تحریرالوسیله چنین معاملهاى را اگر با قصد واقعى انجام شود، جایز مىدانستند؛(13) ولى پس از انقلاب و حذف ربا در قانون نظام بانکدارى، افرادى از فروش دَیْن به شخص ثالث سوءاستفاده کرده، کوشیدند با این پوشش، قرض ربوى انجام دهند که این امر باعث شد امام بیع دَیْن به شخص ثالث را به طور مطلق ربا بداند.(14)
د. بیع شرط: شخص کالایى را مىفروشد؛ به شرط آنکه اگر در موعد خاصّى پول را بیاورد بتواند معامله را فسخ کند. این نوع بیع از نظر فقه جایز است؛ ولى برخى، از آن به صورت حیله ربا استفاده مىکنند. فرد نیازمند به پول، براى مثال، خانه خود را به صورت بیع شرط مىفروشد تا در مدّت مقرّر با برگرداندن پول، خانه را بخرد و دوباره مالک شود. در این مدّت، چون در خانه سکونت دارد، مبلغى به صورت اجاره منزل به خریدار مىدهد. در پایان مدّت، شخص خریدار خانه، پول اوّلیّه را با مبلغى به صورت اجاره بها دریافت مىکند و شخص نیازمند به پول نیز در این مدّت با پولى که با خرید خانه در دست داشت، کار خود را انجام مىدهد. به علّت آنکه قرض ربوى، در پوشش این معامله انجام مىگیرد، حضرت امام، این نوع معامله را باطل و ربا مىداند.(15)
ه. شرط فاسد: از جمله مواردى که از آن استفاده ربا مىشود، شرط امرى باطل به منظور ربا است؛ براى مثال، فروشنده در ضمن بیع نسیه شرط مىکند که اگر مشترى ثمن را در وقت معیّن نپردازد، براى هر روز یا هر ماه تأخیر، فلان مقدار بپردازد. امام در پاسخ این پرسش فرموده است: این شرط صحیح نیست.(16)
از آنجا که شرط ضمن عقد نباید با قرآن و سنّت مخالف باشد، چنانچه شرط مخالف قرآن و سنّت در معامله قرار گیرد، شرط، باطل و غیرنافذ است و نمىتوان بر آن اثرى را مترتّب کرد. در بیع نسیه چون ثمن معامله معیّن شده و به ذمّه فرد قرار گرفته است، مبلغ دَیْن، با تأخیر در اداى آن تغییر نمىکند؛ بنابراین، شرط زیادشدن آن غیرصحیح است و همانطور که پیشتر گفتیم، ربا فقط در دَیْن ناشى از قرض تحقّق نمىیابد؛ بلکه هر نوع دَیْن پس از قطعىشدن، قابل تغییر نیست و شرط زیادشدن آن به علّت تأخیر، غیرصحیح بوده، حکم ربا دارد.
4. در رباى محرّم تفاوتى ندارد که زیادى از ابتدا در عقد قرض، شرط شده باشد یا براى تمدید مهلت، زیادى بگیرد؛ به همین علّت، جریمه تأخیر دین حرام است. در بانکهاى ربوى اگر بدهى در موعد مقرّر ادا مىشد، جریمه به آن تعلّق نمىگرفت؛ ولى به واسطه تأخیر، 12 درصد جریمه در سال به آن اضافه مىشد. در زمان جاهلیّت (پیش از اسلام) قرض ربوى دو صورت داشت: گاه از ابتدا، عقد قرض، ربوى بود، و گاه زیادى، براى تمدید دَیْن بود؛ یعنى قرض اوّلیّه ربوى نبود، بلکه هنگام سررسید که شخص نمىتوانست بدهى را بپردازد، طلبکار به این شرط مهلت مىداد که مبلغ زیادترى به او بدهد.(17)
5. تعلّق عناوین شرعى به امرى متفاوت است. گاه عناوین متباین هستند و اگر عنوان اوّلى بر آن تعلّق گرفت، امکان تعلّق عنوان دیگر نیست؛ براى مثال، معامله تحقّق یافته، یا بیع (فروش) و یا هبه (بخشش) است. در هبه، اعطا بدون مقابل و عوض است؛ ولى در بیع، عوض وجود دارد؛ بنابراین، معامله پیشگفته یا بیع است یا هبه، و امکان ندارد هر دو عنوان بر آن صدق کند؛ چون مفاهیم آن دو، قابل جمع نیست. گاهى عناوین قابل جمع هستند؛ براى مثال، بر فعل خاصّى، عنوان غصب و کمک به فقیر صدق مىکند. شخص، بدون اجازه صاحب کالا، کالاى کسى را به شخص فقیرى عطامى کند که در اینجا این عمل، هر دو عنوان را مىپذیرد. اگر چند عنوان با هم بر یک عمل صادق باشد، هر عنوان، حکم خود را مىطلبد و در موارد تعارض احکام باید طبق مباحث اصولى، نتیجه را لحاظ کرد. اگر عنوان حرام و واجب بر یک شى، صادق باشد، آیا در این صورت، واجب امتثال مىشود؟ اگر دو عنوان حرام و مباح صدق کند، عنوان حرام غلبه مىیابد یا حلال؟
نقد و بررسى نظریّات مطرح
با توجّه به مباحث پیشین، راهحلهاى مطرح شده براى رفع مشکل جریمه تأخیر را ذکر، و آنها را نقد و بررسى مىکنیم.
1. جریمه تأخیر در ازاى ضرر وارد شده به بانک
آیتاللّه بجنوردى در این زمینه گفته است که بانک، سود را شرط نمىکند تا ربا تحقّق یابد؛ بلکه چون بانک با پول کار مىکند، تأخیر اداى بدهى، مانع تحقّق منافع مىشود؛ بنابراین بانک ضرر مىبیند و باید جبران شود.(18) وى عدم کسب سود را ضرر دانسته، شخص را به جبران خسارت وارد شد مکلّف مىکند.
باید دانست که عدم نفع، همیشه ضرر نیست. اگر به گونهاى باشد که تأخیر، به ضرر بینجامد و این ضرر، طبق نظر عرف به بدهکار مستند شود، این قابلیّت وجود دارد که ضرر وارد آمده را جبران کرد؛ ولى وقتى بانک در مواقع متعدّدى سرمایههاى خود را نمىتواند بهکار بیندازد و تسهیلات لازم را در اختیار افراد قرار نمىدهد، چگونه عرف چنین استنادى را موجّه مىداند؛ به ویژه که مقدار بدهى اندک باشد.
در مباحث فقهى درباره عمل کارگر محبوس آمده است که اگر او حبس نشده بود، مىتوانست کار کند و درآمدى به دست آورد؛ ولى به علّت حبس از کسب سود ناتوان شد. آیا کسى که او را از چنین منفعتى محروم ساخته، ضامن است یا نه؟ بیشتر فقیهان از جمله حضرت امام، غصب را در منافع کارگر محبوس ثابت ندانسته و دلیل «علىالید» را در مغصوب و منافع آن جارى نمىدانند؛ زیرا عمل او مالیّت ندارد؛ البتّه چنانچه محبوس در زمان حبس اجیر کسى بوده، یعنى منافع عمل خود را به دیگرى فروخته باشد و به علّت جلوگیرى، منافع او که فروخته شده از بین برود، چون حبس، سبب نابودى منافع مالى او شده، غاصب، ضامن منافع است.(19)
درباره غصب اموال آمده است که اگر مالى غصب شد، عین و منافع آن مورد ضمانت است؛ براى مثال اگر خانهاى را که قابلیّت اجاره دارد و منافع آن در طول زمان جارى است، غصب کند، ضامن اصل خانه و اجرتِ مدّتِ غصب آن است. حال اگر شخص، بدهى خود را نپرداخت، آیا دَیْن نیز منافع دارد؟ اگر شرع منفعت دَیْن را پذیرفته باشد، در قرض نیز به علت نابودى منافع آن در طول زمان مىبایست منافع ضمانت شود و اگر قرضدهنده به عمد از آن منافع در مدّت قرض مىگذرد، پس از سررسید و عدم توان پرداخت، چرا خداوند براى او بدون جبران خسارت مهلت داده است؟ همچنین اگر تأخیر اداى بدهى شخص به بانک، ضمان آور است، افرادى که از دولت طلبکار هستند و دولت پس از مدّتها طلب آنها را مىپردازد، جریمه آن را باید ادا کند. همچنین افرادى که خمس و زکات بدهکار هستند، در صورت تأخیر و تبدیل خمس و زکات به دَیْن افزون بر اصل آن، جریمه آن را نیز باید بدهکار باشند؛ در حالىکه این آثار در مسائل فقهى پذیرفته نیست و منفعتى براى دَیْن لحاظ نمىشود.
2. جریمه مالى در ازاى جرم بودن تأخیر(20)
در ضمنِ آراى اهلسنّت گذشت که طبق حدیثى از پیامبر اسلام صلىاللهعلیهوآلهوسلم تأخیر بدهکار توانا در اداى دین، جرم و مجازات بردار است. این مضمون در کتابهاى حدیث شیعه نیز از پیامبر نقل شده است.(21) طبق قرآن،(22) به بدهکارى که توانایى پرداخت دین را ندارد، مهلت داده مىشود تا هنگام توانایى، بدهى را بپردازد؛ ولى بر بدهکار توانا واجب است بدهى را سر موعد بپردازد و عدم پرداخت، جرم و قابل تعقیب جزایى است و قاضى مىتواند او را مجازات کند. مجازات صورتهاى گوناگون اعمّ از مالى و بدنى یا غیر آن دارد. قاضى ممکن است پس از اخطار، به حبس یا پرداخت مبلغى به صورت مجازات مالى دستور دهد یا فرمان دهد از اموال او چیزى فروخته، و مال طلبکار پرداخت شود. در صورت صحّتِ مجازات مالى و پرداخت آن، مبلغ آن به طلبکار داده نمىشود؛ بلکه به بیتالمال انتقال مىیابد؛ بنابراین با تفصیلات ذکر شده نمىتوان به طور مطلق حکم کرد: هر کس بدهى خود را نپرداخت باید جریمه بدهد؛ زیرا
یک. ممکن است از پرداخت ناتوان باشد؛
دو. مجازات مالى با فرض پذیرش اصل آن درباره بدهکار توانا، محتاج حکم حاکم است؛
سه. جریمه مالى به بانک و طلبکار پرداخت نمىشود؛ بلکه به بیتالمال واریز مىشود.(23)
ممکن است گفته شود: چون بانکها دولتى است، مبلغ جریمه در نهایت به بیتالمال واریز مىشود، و نیز حاکم مىتواند به صورت کلّى، حکم یا قانونى را تصویب کند که تأخیر در اداى بدهى جرم، و مجازات آن، فلان مقدار است؛ ولى باید توجّه داشت که نظریّه پیشین به بانکهاى دولتى اختصاصى ندارد؛ زیرا صاحب نظریّه در این امر تفاوت قائل نیست؛ افزون بر این که در صورت صحّت این نظریّه، جریمه تأخیر خسارت به بیتالمال دولت واریز مىشود و اگر بانک، خصوصى باشد نمىتواند مبالغ را دریافت کند؛ بنابراین، نظریّه مطرح شده نمىتواند جریمه تأخیر بانکها را تصحیح کند.
3. جریمه تأخیر، جبران کاهش ارزش پول است.
وجود تورّم سالانه، باعث کاهش ارزش پول مىشود. عدم پرداخت بدهى سر موعد، کاهش ارزش آن را در پى دارد. در مبادلههایى که با پول کاغذى سروکار دارد، معامله بر قیمت و ارزش حقیقى پول قرار مىگیرد، نه به مبلغ اسمى؛ بنابراین معادل ارزش طلب حقیقى شخص باید برگردانده شود، و از زمان سررسید تا هنگامى که بدهى پرداخت شود، ارزش حقیقى آن کاهش مىیابد، و بدهکار باید مقدار واقعى را بپردازد.
در این باره باید گفت: یک. مقدار تورّم ممکن است کم و زیاد باشد. مبلغى را که در بانکها به صورت جریمه قرار مىدهند، اگر در حدود مقدار تورّم همان سال باشد، با این نظریّه سازگار است؛ ولى پیشتر گذشت که بانکها، مبلغ جریمه را شش درصد بیشتر از سود تسهیلات آن بخش محاسبه مىکنند و این مقدار، هیچ رابطهاى با تورّم ندارد. دو. از نظر فقهى محاسبه کاهش ارزش پول به میزان تورّم در دیون مورد تأیید نیست؛ زیرا عرف در تورّم پایین محاسبه آن را زیادى پنداشته، به ربا حکم مىکند. در واقع، عرف در تورّم کم، مقدار پرداخت شده را به میزان طلب اصلى مىداند؛ به همین جهت، بانک در اداى بدهى خود به مردم، کاهش ارزش پول را محاسبه نمىکند. در پرداخت بدهى دولت به کارکنان نیز این امر محاسبه نمىشود. طبق مادّه 522 قانون آیین دادرسى دادگاههاى عمومى و انقلاب در امور مدنى مصوّب 1379، تورّم در بدهى دیون گذشته در صورتى محاسبه مىشود که ارزش حقیقى دَیْن کاهش شدید داشته و بدهکار، توان پرداخت نداشته باشد. در آن مادّه آمده است:
در دعاوى که موضوع آن دَیْن و از نوع وجه رایج بوده و با مطالبه داین و تمکّن مدیون، مدیون امتناع از پرداخت نموده، در صورت تغییر فاحش شاخص قیمت سالانه از زمان سررسید تا هنگام پرداخت و پس از مطالبه طلبکار، دادگاه با رعایت تناسب تغییر شاخص سالانه که توسّط بانک مرکزى جمهورى اسلامى ایران تعیین مىگردد، محاسبه و مورد حکم قرار خواهد داد، مگر این که طرفین به نحو دیگرى مصالحه نمایند.(24)
4. جریمه تأخیر به صورت تعهّد بدهکار در قالب شرط ضمن عقد
این نظریّه در حال حاضر به وسیله بانکها با تصویب شوراى نگهبان اجرا مىشود. یکى از اعضاى شورا مىگوید:
جریمه تأخیر، ربا نیست؛ بلکه بانک مىگوید: سرماه باید قسط خود را بپردازى. اگر نیاوردى، در همان موقع باید فلان مبلغ را به عنوان جریمه بپردازى، نه اینکه جریمه را مىدهى تا مبلغ [= قسط] یک ماه دیگر پیش تو بماند: لذا تأخیرِ تأدیه، ربا نیست. حال که ربا نیست، اگر در ضمن عقد با قرض شرط شده باشد، حکم «المؤمنون عند شروطهم» دارد و اشکال به وجود نمىآید.(25)
پیشتر گفتیم که یکى از مباحث مهمّ معاملات، جایگاه شرط و احکام متفرّع بر آن است. طبق معیارهاى فقهى از جمله حدیث «المؤمنون عند شروطهم»؛ مؤمنان بر تعهّدهاى خود وفا مىکنند، تعهّدى که در ضمن عقد قرار گیرد (شرط شود) همچون خود عقد باید مراعات شود؛ امّا شرط لازمالعمل، خود شرایطى دارد؛ از جمله آنکه نباید مخالف قرآن و سنّت باشد و گرنه شرط، فاسد و باطل است و اثر شرعى و عرفى بر آن مترتّب نیست؛ البتّه طبق نظر محقّقان، شرط فاسد، باعث فساد اصل معامله نمىشود؛ از اینرو اصل عقد باقى خواهد ماند؛ مثل قرض ربوى که شرط رباى آن باطل است؛ ولى اصل قرض، صحیح است؛(26) بنابراین اگر ثابت شود تعهّد پرداخت جریمه، شرایط صحّت را دارد، این مصوّبه از نظر فقهى صحیح خواهد بود؛ امّا به ادلّه ذیل چنین نیست.
یک. همانطور که از حضرت امام نقل کردیم، شرط پرداخت جریمه صحیح نیست(27) و باطل است؛ پس چگونه شورا طبق نظر امام، جریمه تأخیر را حرام دانست؛ ولى بطلان چنین شرطى را نپذیرفت؛ با اینکه هر دو امر، طبق نظر ایشان ناصحیح است.
دو. فرقى نیست که در ضمن عقد، به شرط تصریح شود یا آنکه عقد بر آن مبتنى باشد. در بانکدارى ربوى، جریمه تأخیر به صورت قانون وجود داشت و هر کسى که وام مىگرفت، عقد قرض طبق قوانین موجود منعقد مىشد؛ بنابراین اگر تعهّد جریمه تأخیر با شرط اشکال ندارد، لازم نیست شرط با صراحت ذکر شود؛ بلکه اگر عقد بر آن مبتنى باشد باید صحیح باشد و بالتبع، جریمه تأخیر در بانکدارى ربوى هم باید صحیح باشد.
سه. همانطور که در معیارهاى فقهى گفتیم، ربا همیشه براى قرض اوّلیّه نیست؛ بلکه برخى از انواع رباهاى جاهلیّت براى تأخیر دین بوده است.
چهار. نمىتوان باور کرد که این شرط، حیله ربا نباشد. رسیدن به مقصود با تغییر ظاهرى الفاظ، واقعیّت را تغییر نمىدهد. تمام موارد حیلههاى ربا که در نظر حضرت امام باطل بود، شرایط ظاهرى عقد را داشتند.
پنج. تعلّق عنوان جریمه، مانع از تعلّق عنوان ربا نیست؛ زیرا عنوان جریمه و ربا تباین ندارند؛ بلکه قابل جمع هستند. آنچه به صورت خسارت و جریمه گرفته مىشود، به علّت زیادشدن به اصل قرض، عنوان ربا را نیز مىیابد و حرام مىشود؛ بنابراین، بر فرض که جریمه از جهتى جایز باشد، از جهت دیگر ربا و حرام خواهد بود(28) و ملاک حرمت ربا به طور قطع اقوا از جواز اخذ آن به صورت جریمه است.
راه حل
با توجّه به اینکه تأخیر در اداى دیون باعث خسارت به بانک مىشود، براى رفع این معضل باید چارهاى اندیشید. در بانکدارى ربوى، جریمهاى بیش از نرخ بهره براى مدّت تأخیر وضع مىشد؛ ولى در بانکدارى غیر ربوى، امکان اجراى شرط اداى خسارت به علّت مشابهت کامل آن با ربا وجود ندارد. برخى از محقّقان راه حلّ مناسبى را ارائه کردهاند.(29) به نظر ایشان، عقود بانک بهطور کلّى دو نوع است: مشارکتى و غیر مشارکتى. براى عقود غیرمشارکتى به علّت آنکه رابطه بانک و مشترى رابطه طلبکار و بدهکار است باید با گرفتن وثیقه قابل وصول در ابتداى معامله و به اجرا گذاشتن آن، از تأخیر جلوگیرى کرد؛ ولى در عقود مشارکتى که بانک و مشترى با هم در امرى سرمایهگذارى کردهاند، قرارداد مشارکت قابل تمدید است؛ براى مثال اگر بانک و شخصى کارخانهاى را ایجاد کردند و فرد متعهّد شد در طول چند سال، سهم بانک را بهتدریج بخرد، اگر نتوانست سرِ موعد، سهم را بخرد و مهلت خواست، بانک مىتواند زمان فروش سهم خود را به تأخیر بیندازد و در آن مدّت از سود آن استفاده کند یا آنکه سهم سود خود را طبق قرار اوّلیّه در صورت تأخیر، تغییر دهد؛ بنابراین ضررى متوجّه بانک نخواهد شد.
راهحل پیشین صحیح بوده، جهت تحقّق آن لازم است به تعداد اقساطى که شخص متعهّد شده که سهم بانک را بخرد، معامله متعدّد شود، نه آنکه قرارداد بیع صورت گیرد و شخص، بدهى خود را در هر ماه بپردازد. در واقع از ابتدا که بانک، سهم خود را مىفروشد، دفترچه سهام تهیه مىشود و با پرداخت مبلغ سر سال، شخص سهمى از آن را مىخرد و تا پیش از فروش، بانک طلبکار نیست؛ بلکه صاحب سهام است و از سود و مزایاى آن استفاده مىکند. هنگام فروش، چنانچه قیمت سهام تغییر کرده باشد، سهم را به قیمت روز مىفروشد؛ از این رو خریدار مىکوشد تا سهم مذکور را سر موعد خریدارى کند. افزون بر این، بانک مىتواند از راه تشویق و تنبیه وارد عمل شود و اگر کسى بدهى خود را زودتر پرداخت، مبلغى را به صورت جایزه و از باب «ضَعْ و تعجّل» به او برگرداند. این امر مورد اتّفاق است که مىتوان در صورت توافق دو طرف از مقدار بدهى کم کرد و آن را زودتر پرداخت.
همچنین بانک مىتواند در ارائه خدمات به مشتریان متخلّف مانع ایجاد کند. به آنان دسته چک ندهد. چکهاى آنها را وصول نکند. حوالههاى آنها را منتقل نکند و از انواع راههایى که شخص را وا مىدارد تا دیون خود را بموقع بپردازد، استفاده کند. امروزه بانک با ارائه جایزه و تشویق جهت قرضالحسنه میلیاردها تومان، درآمد مردم را جمعآورى مىکند و مقدار اندکى از منافع آن را به صورت جایزه به آنها بر مىگرداند. براى رفع تأخیر نیز مىتوان از سیاستهاى تشویقى و تنبیهى استفاده کرد. مهم آن است که بانک بخواهد به موازین شرعى بهطور کامل عمل کند.
پىنوشتها
________________________________________
1. روزنامه رسمى جمهورى اسلامى ایران، ش 11301، 22/9/1362.
2. حسینمهرپور: مجموعه نظریّات شوراى نگهبان، سازمان انتشارات کیهان، تهران، 1371، ج 3، ص 193 و 198.
3. روزنامه رسمى جمهورى اسلامى ایران، ش 13180، 13/3/1369.
4. همان، ش 15246، 16/4/1376.
5. براى تفصیل بحث درباره سیر قوانین در این زمینه، ر.ک: ابراهیم شفیعى سروستانى: سیرتطوّر قوانین در نظام جمهورى اسلامى ایران، آمده در مجموعه آثار کنگره بررسى مبانى فقهى حضرت امام خمینى، اجتهاد و زمان و مکان 2، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، قم، 1374، ص 350 ـ 366؛ ابراهیم درویشى: «خسارت تأخیر تأدیه در ترازوى نقد و بررسى»، فصلنامه بانک صادرات ایران، ش 9، تابستان 78، ص 76 و 77.
6. براى بحث تفصیلى در این زمینه، ر.ک: عصامانس الزفتاوى: حکمالغرامة المالیّة فى الفقه الاسلامى، المعهد العالمى للفکرالاسلامى، القاهره، 1996.
7. على المتقىالهندى: کنزالعمّال، مؤسسةالرسالة، بیروت، 1401، ج 6، ص 222.
8. ر.ک: مجموعه سخنرانىها و مقالات هشتمین سمینار بانکدارى اسلامى، مؤسسه عالى بانکدارى ایران، تهران، 1376، ص 33 و 34؛ ایرج توتونچیان: پول و بانکدارى اسلامى و مقایسه آن با نظام سرمایهدارى، توانگران، تهران، 1379، ص 236 و 237.
9. روحاللّه موسوى خمینى [امام]: کتابالبیع، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینى، 1379، ج 5 ص 527 ـ 529؛ همو: تحریرالوسیله، مطبعةالآداب فى النجفالاشرف، ج 1، ص 535؛ سیدابوالقاسم خوئى: منهاجالصالحین، مدینةالعلم، قم، 1410، ج 2، ص 48.
10. سیدمحمدباقر صدر: البنک اللاربوى، دارالتعارف للمطبوعات، بیروت، 1400، ص 179 و 180؛ سیدابوالقاسم خویى: منهاجالصالحین، ج 2، ص 170.
11. سید ابوالقاسم خویى: منهاجالصالحین، ج 2، ص 49: روحاللّه موسوى خمینى [امام]: تحریرالوسیله، ج 1، ص 536.
12. روحاللّه موسوى خمینى [امام]: استفتائات، دفتر انتشارات اسلامى، قم، 1376، ج 2، ص 148.
13. روحاللّه موسوى خمینى [امام]: تحریرالوسیله، ج 2، ص 611.
14. همو: استفتائات، ج 2، ص 175 و 176.
15. همان، ص 72 و 85.
16. همان، ص 102.
17. فخرالدین محمد بن عمر الرازى: التفسیرالکبیر، دارالکتب العلمیة، بیروت، 1411، ج 9، ص 3.
18. ر.ک: مجموعه سخنرانىها و مقالات هشتمین سمینار بانکدارى اسلامى، ص 33.
19. روحاللّه موسوى خمینى [امام]: تحریرالوسیله، ج 2، ص 173 و 177.
20. مجموعه سخنرانىها و مقالات هشتمین سمینار بانکدارى اسلامى، ص 34.
21. حر عاملى: وسائلالشیعه، مؤسسه آلالبیت لاحیاءالتراث، قم، 1416 حدیث چهارم از باب 8 کتاب الدین و القرض ج 18، ص 334.
22. بقره (2): 280.
23. ر.ک: سیّدعباس موسویان: بانکدارى اسلامى، مؤسسه تحقیقاتى پولى و بانکى، تهران 1378، ص 220.
24. ر.ک: روزنامه رسمى جمهورى اسلامى ایران، ش 16070، 11/2/1379.
25. مصاحبه با حضرت آیتاللّه رضوانى، عضو محترم فقیهان شوراى نگهبان درباره بانکدارى اسلامى، بانک مرکزى ایران، تهران 1372، ص 33 و 34.
26. ر.ک: روحاللّه موسوى خمینى [امام]: کتابالبیع، ج 5، ص 236 ـ 359.
27. همو: استفتائات، ج 2، ص 102.
28. این مطلب از افادات استاد آیتاللّه قدیرى است.
29. سیدعبّاس موسویان، بانکدارى اسلامى، ص 222 و 223.
یکى از مشکلات مهم و پیچیده بخش پولى و بازار سرمایه در اقتصاد اسلامى، مشکل تأخیر تأدیه دیون است. نظام بانکدارى ایران با استفاده از قرار دادن تعهّد پرداخت جریمه به صورت شرط در عقود شرعى در حلّ این مشکل کوشید و بر این اساس با تصویب شوراى نگهبان، جریمه تأخیر از متخلّفان گرفته مىشود و این در حالى است که راهحلهاى مطرح شده براى گرفتن جریمه تأخیر، مثل جرم بودن تأخیر و تعزیر مالى، جریمه تأخیر در مقابل تورّم، جریمه براى ضرر وارد آمده و جواز أخذ جریمه به علّت تعهّد پرداخت به صورت شرط، از نظر فقهى قابل دفاع نیست و باید مشکل را با استفاده از شیوههاى دیگرى چون شیوههاى تنبیهى و تشویقى و تبدیل اقساط به خرید سهام حلّ کرد.
مقدّمه
از جمله اقدامهاى اساسى که پس از انقلاب اسلامى در نظام بانکدارى ایران صورت گرفت، تغییر نظام بانکدارى ربوى به غیرربوى بود. حرمت شدید ربا باعث شد تا کوششهاى فراوانى پیش و پس از انقلاب در جهت حذف آن از بانکهاى جوامع اسلامى صورت گیرد. با تدوین و تصویب قانون بانکدارى بدون ربا در سال 1362 نخستین گام اساسى براى حذف ربا در ایران فراهم شد. اجراى شکل جدید بانکدارى، به طور طبیعى مشکلاتى را نیز بهتدریج جلوهگر ساخت. حذف ربا و از جمله، جریمه تأخیر بدهى، باعث شد تا افراد بدحساب با استفاده از موقعیّت بهدست آمده، در پرداخت بدهى خود به بانکها کوتاهى کنند و نظام بانکى را ناکارآمد سازند.
یافتن راهحلّ مناسب براى رفع این مشکل و دیگر مشکلات اجرایى، بانکدارى غیرربوى را هر چه بیشتر کارآمدتر خواهد ساخت. راهحلهاى پیشنهادى، افزون بر امکان اجرایى از نظر فقهى و حقوق اسلامى نیز باید درست باشد. در دو دهه اخیر، مسؤولان نظام بانکى، شوراى نگهبان، و اندیشهوران، راهحلهایى را براى رفع مشکل جریمه تأخیر مطرح ساختهاند و با تصویب برخى طرحها، این مشکل در حال حاضر رفع شده است؛ به این صورت که در صورت تأخیر اداى بدهى، فرد مکلّف است طبق تعهّدى که کرده، مبلغى را به صورت خسارت به بانک بپردازد. در این مقاله، ضمن بیان تاریخچه مختصرى از مراحل گوناگون تصویب قوانین درباره جریمه تأخیر، راهحلهاى مختلف را مطرح کرده، صحّت و بطلان هر یک را با نقد و بررسى روشن مىسازیم.
جریمه تأخیر در قوانین ایران
یکى از راههاى کنترل بازپرداخت بدهى افراد به بانکها در نظام ربوى، تمدید مدّت بدهى با نرخ بهره جدید یا گرفتن درصدى به صورت جریمه دیرکرد است. چنانچه شخص بدهى خود را در سررسید، نپردازد، بانک ربوى درصدى را به صورت جریمه دیرکرد أخذ مىکند. در ایران پیش از انقلاب، طبق آیین دادرسى مدنى (مادّه 719 تا 723) خسارت تأخیر تأدیه 12 درصدى براى یکسال در تمام امور مربوط به دیون وجود داشت. با شکلگیرى انقلاب و روند اسلامى شدن قوانین و با توجّه به حرمت ربا، بانکها براى جلب مشارکت مردم و ترغیب مشتریان به بازپرداخت بدهى نه تنها خسارت تأخیر تأدیه را مطالبه نمىکردند؛ بلکه نرخ بهره را به صورت کارمزد تا حدّ چهار درصد کاهش دادند. سوءاستفاده برخى در بازپرداخت بدهى و بروز مشکلات اجرایى و مالى در بانکها باعث شد شوراى پول و اعتبار براى رفع مشکل، در پى قانونىکردن أخذ جریمه دیرکرد و تأیید شرعى آن برآید؛ از این رو طرحى را تهیه کرد که در آن بدهکار به صورت شرط مىپذیرفت، اگر بدهى را در سررسید نپردازد، جریمه را نیز بدهکار شود. شوراى نگهبان نیز تصویب کرد که اگر وامگیرنده، به صورت شرط بپذیرد در صورت نپرداختن بدهى در سررسید، باید مبلغى معادل 12 درصد مانده بدهى براى هر سال را به بانک بپردازد گرفتن آن مبلغ جایز است؛(1) از این رو با قرارگرفتن مطلب به صورت شرط ضمن عقد، مشکلات قراردادهاى منعقدشده از سال تأیید این قانون (1362) به بعد حلّ شد؛ ولى بانکها نمىتوانستند براى بدهىهاى پیشین از آن استفاده کنند. از آن پس، بانکها با دو مسأله مواجه شدند: اوّل، تحریم جریمه دیرکرد از سوى امام، و دوم، مشکل تأخیر بدهىهاى پیش از سال 1362 و عدم امکان أخذ جریمه دیر کرد از آنها. با توجّه به حرمت جریمه دیر کرد و عدم امکان احیاى قوانین مدنى براى بدهىهاى گذشته، شوراى نگهبان در سال 1364 تصریح کرد که مطالبه مازاد بر بدهى بدهکاران به صورت خسارت تأخیر تأدیه جایز نیست و مواد 719 تا 723 آییندادرسى مدنى و موارد مشابه آن، خلاف شرع و غیرقابل اجرا است،(2) و فقط از کسانى مىتوان جریمه گرفت که این مطلب را به صورت شرط ضمن عقد پذیرفته باشند. تا سال 69، میزان جریمه 12 درصد بود؛ ولى با توجّه به افزایش نرخ سود بانکى در بخشهاى گوناگون اقتصادى و عدم کارایى جریمه معادل 12 درصد، مدیریّت نظارت بر بانکها پس از مشورت با آیتاللّه رضوانى، عضو محترم فقیهان شوراى نگهبان، میزان جریمه دیرکرد را معادل نرخ سود تسهیلات در بخش مربوط به اضافه شش درصد تعیین کرد. در عین حال، به علّت نظر شورا مبنى بر خلاف شرع بودن مطالبه مازاد بهصورت خسارت و فتواى فقهى حضرت امام، برخى از محاکم چون گذشته، در دعاوى بانکها بر ضدّ مشتریان بدحساب، فقط به پرداخت اصل مبلغ حکم مىکردند، و به هیچ وجه گرفتن جریمه تأخیر دیون را اجازه نمىدادند؛ حتّى اگر شخص هنگام گرفتن تسهیلات، به صورت شرط پذیرفته بود که در صورت تأخیر، مبلغى را به صورت جریمه بپردازد؛ از این رو اداره نظارت بر بانکها (بانک مرکزى) با ارائه لایحهاى که به تصویب مجلس (9/11/76) و شوراى نگهبان رسید، محاکم را موظّف کرد اگر برابر قرارداد، مقرّر شده باشد که اشخاص در سررسید معیّنى وجوه تسهیلات دریافتى را به انضمام سود و خسارت و هزینههاى ثبتى و اجرایى، دادرسى و حقّالوکاله بپردازند، در صورت عدم پرداخت مىتوانند این وجوه را مطالبه کنند. این مصوّبه، راه کارى اجرایى براى جریمه تسهیلاتى بود که در متن قرارداد، شرط شده بود؛ امّا درباره مشکل دوم و بدهىهاى پیش از این قانون که مشترى متعهّد نشده بود، بانکها مجاز نبودند خسارت را مطالبه کنند با آنکه ضرر بسیارى به بانکها وارد مىشد؛ از این رو در سال 68، مجمع تشخیص مصلحت، قانونى را در این زمینه به تصویب رساند و در همان سال نیز به تأیید مقام معظّم رهبرى رسید.(3) طبق این قانون، کلیّه وجوه و تسهیلات مالى که بانکها تا تاریخ اجراى قانون عملیات بانکى بدون ربا مصوّب 8/6/1362 مجلس شوراى اسلامى به اشخاص حقیقى و حقوقى تحت هر عنوان پرداختهاند (اعمّ از آنکه قراردادى در این خصوص تنظیم شده یا نشده باشد) و مقرّر بوده است که بدهکار در سررسید معیّن تسهیلات مالى و وجوه دریافتى را اعمّ از اصل و سود و سایر متفرّعات مسترد دارد، بر اساس مقرّرات و شرایط زمان اعطاى این وجوه و تسهیلات، قابل مطالبه و وصول است. با این مصوّبه، مشکل مربوط به دیون گذشته از تصویب بانکدارى بدون ربا نیز حلّ شد. مجمع در سال 76 درباره چکهاى بىمحل نیز خسارت تأخیر تأدیه را قابل وصول دانست.(4)
از مجموع مطالب پیشین بهدست آمد که شوراى نگهبان، گرفتن جریمه دیرکرد را طبق نظر حضرت امام، غیرشرعى مىداند و فقط در صورتى که در متن قرارداد به صورت شرط ضمن عقد تعهّد شود که مبلغى به ذمّه امضاکننده تعلّق گیرد، آن را قابل مطالبه مىشمرد؛ به همین جهت، درباره بدهىهاى اشخاص به نظام بانکى، بدون پذیرش چنین شرطى در متن قرارداد، به تصویب قانون از سوى مجمع تشخیص مصلحت نیاز بود.(5)
نظریّات مربوط به جریمه دیرکرد
درباره قانون خسارت تأخیر تأدیه از نظر فقهى، دو مسأله قابل بحث است.
1. صحّت، در صورت تعهّد به پرداخت آن به صورت شرط ضمن عقد که به تصویب شوراى نگهبان رسیده است و هم اکنون به آن عمل مىشود.
2. صحّت آن حتّى بدون پذیرش شرط ضمن عقد که مجمع تشخیص مصلحت درباره بدهىهاى پیش از عملیّات بانکدارى بدون ربا به تصویب رسانده است.
از آنجا که مجمع تشخیص مصلحت براى حلّ مشکلاتى است که از راههاى قوانین عادى قابل رفع نیست، ممکن است تصمیم آن درباره جریمه تأخیر تحت عناوین ثانویه و مصلحتى، چون کاهش شدید ارزش بدهى (با توجّه به فاصله زمانى بدهىهاى پیش از سال 1362 تا زمان وصول) باشد؛ بنابراین، حکم خاصّ مصلحتى به شمار مىرود و موضوع آن، بدهىهاى ویژه است؛ پس نمىتوان درباره تصمیم مجمع از نظر قواعد اوّلیه به صورت فقهى بحث کرد؛ امّا دیدگاه فقیهان شوراى نگهبان دیدگاه فقهى است. شورا با صراحت و با اتّکا به فتواى حضرت امام مبنى بر حرمت جریمه دیرکرد و ربا بودن آن به عدم جواز أخذ آن به وسیله بانکها حکم کرد؛ امّا پذیرفت که اگر گیرنده در متن قرارداد، متعهّد شود در صورت تأخیر، به ذمّه او مبلغى تعلّق گیرد، آن مبلغ قابل وصول خواهد بود. پرسش اصلى این است که مبناى فقهى این نظریّه چیست و آیا امرى را که ربا شمرده مىشود مىتوان با شرط ضمن عقد، از ربا بودن خارج، و أخذ آن را شرعى کرد و آیا راه دیگرى براى تصحیح تأیید خسارت دیرکرد وجود ندارد؟
درباره صحّت و عدم صحّت جریمه تأخیر، مباحث گوناگون فقهى از سوى اهل نظر در جوامع اسلامى طرح شده، و وجود بانکهاى اسلامى در کشورهاى مختلف مسلمان، فقیهان و اندیشهوران شیعه و اهل سنّت را به اظهار نظر واداشته است. ابتدا تعدادى از آراى اهل سنّت را مطرح مىکنیم.(6)
1. مصطفى احمدالزرقاء مىگوید: جایز نیست بین بدهکار و طلبکار بر مقدار پرداخت ضررِ تأخیر، توافقى صورت گیرد؛ زیرا ربا تحقّق مىیابد. فقط قاضى مىتواند به پرداخت جریمه حکم کند؛ زیرا:
الف. مماطل (بدهکارى که بدهى را نپرداخته) به طلبکار ضرر وارد ساخته است.
ب. مماطل، ظالم، و مستحقّ عقوبت است.
ج. راه جبران خسارت و ضرر، پرداخت عوض آن است.
د. تأخیر اداى حق، شبیه غصب منافع است، و غاصب افزون بر ضمانت اصل مال، ضامن منافع آن نیز هست.
او مىگوید: جریمهاى که قاضى تعیین کند، ربا نیست؛ بلکه عوض ضرر و براى رفع ضرر و اقامه عدل است. همچنین ربا بین دائن و مدین از ابتدا تعیین مىگردد؛ ولى تعویض ضرر، در پایان مشخّص مىشود.
2. محمدالصدیق الضریر، قائل است که بانک نمىتواند با مشترى بر پرداخت مبلغ معیّنى یا نسبتى از بدهى در صورت تأخیر توافق کند. فقط در صورت قدرت مشترى بر اداى دین مىتوانند توافق کنند که ضرر فعلى وارد بر بانک را جبران کند.
3. نزیه حماد مىگوید: راه شرعى در اینباره به ترتیب عبارت از تهدید به عقاب آخرتى، سپس حکم قاضى به اداى مال، حبس، تعزیر و فروش اموال بدهکار و پرداخت مال طلبکار است. در دیدگاه وى، تأخیر در اداى بدهى، حکم غصب را ندارد؛ زیرا ضمانِ منافع در جایى است که مال مغصوب، قابلیّت اجاره را داشته باشد؛ در حالىکه پول قابلیّت اجاره و منافع بالفعل را ندارد.
4. رمضان البوطى، قائل به عدم جواز عقوبت مالى است.
5. زکىالدین شعبان، تعویض ضرر غیرعادى را جایز مىداند و این امر در قانون مدنى کویت نیز پذیرفته شده است.
6. زکى عبدالبرّ، معتقد به تعویض و جبران ضرر تحقّق یافته است.
دلیل رأى زکىالدین شعبان و زکىعبدالبرّ این است که عقوبت در حدیث نبوى «لىّ الواجد ظلم یحل عرضه و عقوبته»(7) مطلق است و شامل عقوبت مالى نیز مىشود؛ ولى مال باید در مقابل ضرر قطعى و مال تلف شده باشد، نه ضرر احتمالى.
7. نجاتاللّه صدیقى و على السالوس، قائل هستند که جریمه تأخیر را باید به صندوق مالى ویژه یا خیریه رساند و راه حلّ آن، راه قضایى و جزایى است.
8. انسالزرقاء و محمدعلى القرى الزام مىکنند که مماطل باید به مقدار تأخیر، به دائن، قرضالحسنة بدهد تا از این راه ضرر او را رفع کند.
اساس مطلب در این نظریّات، جواز عقوبت مالى با استفاده از حدیث نبوى «لى الواجد ظلم یحل عرضه و عقوبته» یا ضمانت منافع مال غصبى و منفعت داشتن پول است و هر یک مىتواند به این بحث کمک کند، و بیشتر به عدم جواز جبران خسارت با تعیین اوّلیّه آن قائل هستند.
در جامعه شیعى، در کنار نظر قاطع بیشتر فقیهان، به ویژه حضرت امام، مبنى بر حرمت جریمه دیرکرد، نظریّاتى درباره جواز جریمه تأخیر از سوى اندیشمندان ارائه شده است.(8) مبناى برخى از نظریّات عبارت است از:
1. جریمه تأخیر، در ازاى عدم نفع و ضرر وارد آمده به بانک است؛ بنابراین، جریمه تأخیر، ربا نیست؛ بلکه جبران خسارت است.
2. تأخیر در پرداخت، ظلم و جرم است، و طبق قانون قاضى مىتواند مجرم را تعزیر کند و جریمه تأخیر دین، تعزیر مالى است.
3. جریمه تأخیر، ربا نیست؛ بلکه جبران کاهش ارزش پول به شمار مىرود.
4. جریمه تأخیر، ربا است؛ ولى شرط ضمن عقد مبنى بر پرداخت مبلغى به صورت خسارت، صحیح و نافذ است.
از نظر اجرایى، نظر اخیر به تصویب شوراى نگهبان رسید و هماکنون به آن عمل مىشود؛ بنابراین بحث باید بر محور آن قرار گیرد؛ ولى براى طرح بحثى جامع، به دیگر نظریّات نیز مىپردازیم. پیش از بررسى آراى ارائه شده، ذکر چند معیار فقهى مرتبط با موضوع لازم است.
معیارهاى فقهى مرتبط با جریمه تأخیر
1. مباحث مربوط به رباى قرضى، مختصّ دَیْن ناشى از عقد قرض نیست؛ بلکه شامل دَیْن ناشى از بیع نسیه، سلف، غصب، اجاره و... نیز مىشود و در هیچ یک از آنها، مقدار بدهى در اثر گذشت زمان تغییر نمىیابد؛ از اینرو در بحث عقد نسیه، عدم جواز تأجیل ثمن حالّ به زیادتر از آن مطرح مىشود.
حضرت امام در اینباره مىفرماید:
در عدم جواز تأجیل ثمن حالّ، بلکه مطلق دَیْن به زیادتر بحثى نیست؛ زیرا همانند زیادى در قرض ربا است و دلیل آن، افزون بر صدق ربا، روایاتى است که در شأن نزول «احل اللّهالبیع و حرّمالربا» رسیده و طبق آنها، آیه درباره زیادى مال، در مقابل تأخیر در دَیْن حالّ نازل شده است، و روایاتى که طبق آن، امام باقر علیهالسلام در تأجیل و تعجیل دَیْن، به آیه ربا تمسّک مىکند.(9)
2. زیادى مطرح در ربا، شامل هر نوع زیادى مالى مشروط است که نفع آن به قرضدهنده یا غیر او برسد؛ بنابراین اگر در قرض شرط کند که به شخص نیازمند کمک برساند یا براى مسجد یا عزادارى، پولى را صرف یا مسجد را تعمیر کند، این موارد شرط زیادى و ربا است. فقط امر غیر مالى یا امر مالى را که بدون شرط بر قرضگیرنده واجب بود مىتوان در قرض به صورت شرط ذکر کرد؛ مثل اینکه «به تو قرض مىدهم؛ به شرط اینکه زکات خودت را بپردازى یا نماز بخوانى یا براى من دعا کنى». اگر در قرض شرط کند که کالاى خود را ارزانتر بفروشد یا خانه را ارزانتر اجاره دهد، این زیادى مالى و ربا است.(10)
3. از مباحث اساسى در این زمینه، بحث حیلههاى ربا است که درباره آن دیدگاههاى متفاوتى وجود دارد. فقیهان در صحّت بیع محاباتى (فروش به قیمت غیرواقعى) همراه قرض بحث کردهاند. چنانچه در ضمن بیع محاباتى، قرضرا شرط کند، آیا جایز است؟ همانطور که اگر در ضمن قرض، شرط کند مبلغى به او هبه کند، این ربا است، هر چند مفاد شرط هبه است، ولى اگر مبلغى را به او ببخشد و در ضمن هبه، قرض به او را شرط کند، آیا این نیز ربا است؟ براى توضیح بیشتر، برخى از حیلههاى ربا را مطرح مىکنیم.
الف. بیعالعینه: هر گاه شخصى کالایى را از دیگرى به صورت نسیه بخرد، سپس آن را به همان فرد به صورت نقد بفروشد، آیا جایز است؟ روشن است که در صورت جواز مىتوان به جاى قرض همراه با زیادى، کالایى را به طور نسیه به مبلغ زیادتر فروخت؛ سپس همان کالا را به نقد، به مبلغ کمتر خرید و سر موعد، قیمت نسیه را دریافت کرد؛ بنابراین، شخص نیازمند مىتواند با انجام این دو معامله، مبلغ مورد نیاز خود را دریافت کرده، در زمان دیگر، مبلغ بیشترى را بپردازد. فقیهان درباره صحّت معاملاتى که نتیجه قرض ربوى دارند، ولى ظاهرِ عمل، قرض است، اختلاف دارند. مشهور معتقدند: اگر از ابتدا شرط شود که کالا در ازاى مبلغ کمترى به خود فروشنده فروخته شود، معامله باطل است.(11)
ب. خرید و فروش اسکناس: خرید و فروش طلا و نقره به صورت معامله صرف در فقه مطرح است و احکام خاصّ خود را دارد. در زمان حاضر که پول کاغذى جایگزین سکههاى طلا و نقره شده است، درباره جریان احکام معامله صرف بر معامله پول کاغذى با یکدیگر در فقه بحث مىشود. فقیهان به طور معمول مىگویند: از آنجا که پول کاغذى، رسید پول حقیقى نیست و معامله بر خود پول کاغذى واقع مىشود، احکام صرف بر آن جارى نیست؛ بنابراین، معامله اسکناس به زیادى، ربا نیست. پول کاغذى کشور به طور معمول با یکدیگر معامله نمىشود (مگر در موارد خاص مثل تبدیل پول درشت به ریز یا کهنه به نو)؛ ولى جواز معامله اسکناس، باعث شده تا گاهى از آن طریق، هدف قرض ربوى دنبال شود؛ براى مثال، شخص به جاى گرفتن یک میلیون تومان قرض ربوى، یک میلیون تومان پول را به صورت نسیه به قیمتى بالاتر مىخرد. این معامله در ظاهر شرایط صحّت را دارد؛ ولى در واقع، همان قرض ربوى است. حضرت امام در بحث حیلههاى ربا هر نوع معامله به ظاهر صحیح را که به قصد حیله ربا انجام گیرد، باطل مىدانست؛ به همین جهت، گرچه ایشان اصل معامله اسکناس را جایز مىشمرد، اگر براى فرار از رباى قرضى صورت مىگرفت، به بطلان آن فتوا مىداد.(12)
ج. فروش دَیْن به شخص ثالث به مقدار کمتر: چنانچه طلبکار، طلب مدّتدار خود را پیش از سررسید، به بدهکار به مقدار کمتر بفروشد، چنین معاملهاى از نظر فقهى صحیح است (قاعده ضَعْ و تعجّل). حال اگر طلبکار طلب مدّتدار خود را به شخص ثالث بفروشد، آیا این معامله صحیح است یا خیر؟ حضرت امام در تحریرالوسیله چنین معاملهاى را اگر با قصد واقعى انجام شود، جایز مىدانستند؛(13) ولى پس از انقلاب و حذف ربا در قانون نظام بانکدارى، افرادى از فروش دَیْن به شخص ثالث سوءاستفاده کرده، کوشیدند با این پوشش، قرض ربوى انجام دهند که این امر باعث شد امام بیع دَیْن به شخص ثالث را به طور مطلق ربا بداند.(14)
د. بیع شرط: شخص کالایى را مىفروشد؛ به شرط آنکه اگر در موعد خاصّى پول را بیاورد بتواند معامله را فسخ کند. این نوع بیع از نظر فقه جایز است؛ ولى برخى، از آن به صورت حیله ربا استفاده مىکنند. فرد نیازمند به پول، براى مثال، خانه خود را به صورت بیع شرط مىفروشد تا در مدّت مقرّر با برگرداندن پول، خانه را بخرد و دوباره مالک شود. در این مدّت، چون در خانه سکونت دارد، مبلغى به صورت اجاره منزل به خریدار مىدهد. در پایان مدّت، شخص خریدار خانه، پول اوّلیّه را با مبلغى به صورت اجاره بها دریافت مىکند و شخص نیازمند به پول نیز در این مدّت با پولى که با خرید خانه در دست داشت، کار خود را انجام مىدهد. به علّت آنکه قرض ربوى، در پوشش این معامله انجام مىگیرد، حضرت امام، این نوع معامله را باطل و ربا مىداند.(15)
ه. شرط فاسد: از جمله مواردى که از آن استفاده ربا مىشود، شرط امرى باطل به منظور ربا است؛ براى مثال، فروشنده در ضمن بیع نسیه شرط مىکند که اگر مشترى ثمن را در وقت معیّن نپردازد، براى هر روز یا هر ماه تأخیر، فلان مقدار بپردازد. امام در پاسخ این پرسش فرموده است: این شرط صحیح نیست.(16)
از آنجا که شرط ضمن عقد نباید با قرآن و سنّت مخالف باشد، چنانچه شرط مخالف قرآن و سنّت در معامله قرار گیرد، شرط، باطل و غیرنافذ است و نمىتوان بر آن اثرى را مترتّب کرد. در بیع نسیه چون ثمن معامله معیّن شده و به ذمّه فرد قرار گرفته است، مبلغ دَیْن، با تأخیر در اداى آن تغییر نمىکند؛ بنابراین، شرط زیادشدن آن غیرصحیح است و همانطور که پیشتر گفتیم، ربا فقط در دَیْن ناشى از قرض تحقّق نمىیابد؛ بلکه هر نوع دَیْن پس از قطعىشدن، قابل تغییر نیست و شرط زیادشدن آن به علّت تأخیر، غیرصحیح بوده، حکم ربا دارد.
4. در رباى محرّم تفاوتى ندارد که زیادى از ابتدا در عقد قرض، شرط شده باشد یا براى تمدید مهلت، زیادى بگیرد؛ به همین علّت، جریمه تأخیر دین حرام است. در بانکهاى ربوى اگر بدهى در موعد مقرّر ادا مىشد، جریمه به آن تعلّق نمىگرفت؛ ولى به واسطه تأخیر، 12 درصد جریمه در سال به آن اضافه مىشد. در زمان جاهلیّت (پیش از اسلام) قرض ربوى دو صورت داشت: گاه از ابتدا، عقد قرض، ربوى بود، و گاه زیادى، براى تمدید دَیْن بود؛ یعنى قرض اوّلیّه ربوى نبود، بلکه هنگام سررسید که شخص نمىتوانست بدهى را بپردازد، طلبکار به این شرط مهلت مىداد که مبلغ زیادترى به او بدهد.(17)
5. تعلّق عناوین شرعى به امرى متفاوت است. گاه عناوین متباین هستند و اگر عنوان اوّلى بر آن تعلّق گرفت، امکان تعلّق عنوان دیگر نیست؛ براى مثال، معامله تحقّق یافته، یا بیع (فروش) و یا هبه (بخشش) است. در هبه، اعطا بدون مقابل و عوض است؛ ولى در بیع، عوض وجود دارد؛ بنابراین، معامله پیشگفته یا بیع است یا هبه، و امکان ندارد هر دو عنوان بر آن صدق کند؛ چون مفاهیم آن دو، قابل جمع نیست. گاهى عناوین قابل جمع هستند؛ براى مثال، بر فعل خاصّى، عنوان غصب و کمک به فقیر صدق مىکند. شخص، بدون اجازه صاحب کالا، کالاى کسى را به شخص فقیرى عطامى کند که در اینجا این عمل، هر دو عنوان را مىپذیرد. اگر چند عنوان با هم بر یک عمل صادق باشد، هر عنوان، حکم خود را مىطلبد و در موارد تعارض احکام باید طبق مباحث اصولى، نتیجه را لحاظ کرد. اگر عنوان حرام و واجب بر یک شى، صادق باشد، آیا در این صورت، واجب امتثال مىشود؟ اگر دو عنوان حرام و مباح صدق کند، عنوان حرام غلبه مىیابد یا حلال؟
نقد و بررسى نظریّات مطرح
با توجّه به مباحث پیشین، راهحلهاى مطرح شده براى رفع مشکل جریمه تأخیر را ذکر، و آنها را نقد و بررسى مىکنیم.
1. جریمه تأخیر در ازاى ضرر وارد شده به بانک
آیتاللّه بجنوردى در این زمینه گفته است که بانک، سود را شرط نمىکند تا ربا تحقّق یابد؛ بلکه چون بانک با پول کار مىکند، تأخیر اداى بدهى، مانع تحقّق منافع مىشود؛ بنابراین بانک ضرر مىبیند و باید جبران شود.(18) وى عدم کسب سود را ضرر دانسته، شخص را به جبران خسارت وارد شد مکلّف مىکند.
باید دانست که عدم نفع، همیشه ضرر نیست. اگر به گونهاى باشد که تأخیر، به ضرر بینجامد و این ضرر، طبق نظر عرف به بدهکار مستند شود، این قابلیّت وجود دارد که ضرر وارد آمده را جبران کرد؛ ولى وقتى بانک در مواقع متعدّدى سرمایههاى خود را نمىتواند بهکار بیندازد و تسهیلات لازم را در اختیار افراد قرار نمىدهد، چگونه عرف چنین استنادى را موجّه مىداند؛ به ویژه که مقدار بدهى اندک باشد.
در مباحث فقهى درباره عمل کارگر محبوس آمده است که اگر او حبس نشده بود، مىتوانست کار کند و درآمدى به دست آورد؛ ولى به علّت حبس از کسب سود ناتوان شد. آیا کسى که او را از چنین منفعتى محروم ساخته، ضامن است یا نه؟ بیشتر فقیهان از جمله حضرت امام، غصب را در منافع کارگر محبوس ثابت ندانسته و دلیل «علىالید» را در مغصوب و منافع آن جارى نمىدانند؛ زیرا عمل او مالیّت ندارد؛ البتّه چنانچه محبوس در زمان حبس اجیر کسى بوده، یعنى منافع عمل خود را به دیگرى فروخته باشد و به علّت جلوگیرى، منافع او که فروخته شده از بین برود، چون حبس، سبب نابودى منافع مالى او شده، غاصب، ضامن منافع است.(19)
درباره غصب اموال آمده است که اگر مالى غصب شد، عین و منافع آن مورد ضمانت است؛ براى مثال اگر خانهاى را که قابلیّت اجاره دارد و منافع آن در طول زمان جارى است، غصب کند، ضامن اصل خانه و اجرتِ مدّتِ غصب آن است. حال اگر شخص، بدهى خود را نپرداخت، آیا دَیْن نیز منافع دارد؟ اگر شرع منفعت دَیْن را پذیرفته باشد، در قرض نیز به علت نابودى منافع آن در طول زمان مىبایست منافع ضمانت شود و اگر قرضدهنده به عمد از آن منافع در مدّت قرض مىگذرد، پس از سررسید و عدم توان پرداخت، چرا خداوند براى او بدون جبران خسارت مهلت داده است؟ همچنین اگر تأخیر اداى بدهى شخص به بانک، ضمان آور است، افرادى که از دولت طلبکار هستند و دولت پس از مدّتها طلب آنها را مىپردازد، جریمه آن را باید ادا کند. همچنین افرادى که خمس و زکات بدهکار هستند، در صورت تأخیر و تبدیل خمس و زکات به دَیْن افزون بر اصل آن، جریمه آن را نیز باید بدهکار باشند؛ در حالىکه این آثار در مسائل فقهى پذیرفته نیست و منفعتى براى دَیْن لحاظ نمىشود.
2. جریمه مالى در ازاى جرم بودن تأخیر(20)
در ضمنِ آراى اهلسنّت گذشت که طبق حدیثى از پیامبر اسلام صلىاللهعلیهوآلهوسلم تأخیر بدهکار توانا در اداى دین، جرم و مجازات بردار است. این مضمون در کتابهاى حدیث شیعه نیز از پیامبر نقل شده است.(21) طبق قرآن،(22) به بدهکارى که توانایى پرداخت دین را ندارد، مهلت داده مىشود تا هنگام توانایى، بدهى را بپردازد؛ ولى بر بدهکار توانا واجب است بدهى را سر موعد بپردازد و عدم پرداخت، جرم و قابل تعقیب جزایى است و قاضى مىتواند او را مجازات کند. مجازات صورتهاى گوناگون اعمّ از مالى و بدنى یا غیر آن دارد. قاضى ممکن است پس از اخطار، به حبس یا پرداخت مبلغى به صورت مجازات مالى دستور دهد یا فرمان دهد از اموال او چیزى فروخته، و مال طلبکار پرداخت شود. در صورت صحّتِ مجازات مالى و پرداخت آن، مبلغ آن به طلبکار داده نمىشود؛ بلکه به بیتالمال انتقال مىیابد؛ بنابراین با تفصیلات ذکر شده نمىتوان به طور مطلق حکم کرد: هر کس بدهى خود را نپرداخت باید جریمه بدهد؛ زیرا
یک. ممکن است از پرداخت ناتوان باشد؛
دو. مجازات مالى با فرض پذیرش اصل آن درباره بدهکار توانا، محتاج حکم حاکم است؛
سه. جریمه مالى به بانک و طلبکار پرداخت نمىشود؛ بلکه به بیتالمال واریز مىشود.(23)
ممکن است گفته شود: چون بانکها دولتى است، مبلغ جریمه در نهایت به بیتالمال واریز مىشود، و نیز حاکم مىتواند به صورت کلّى، حکم یا قانونى را تصویب کند که تأخیر در اداى بدهى جرم، و مجازات آن، فلان مقدار است؛ ولى باید توجّه داشت که نظریّه پیشین به بانکهاى دولتى اختصاصى ندارد؛ زیرا صاحب نظریّه در این امر تفاوت قائل نیست؛ افزون بر این که در صورت صحّت این نظریّه، جریمه تأخیر خسارت به بیتالمال دولت واریز مىشود و اگر بانک، خصوصى باشد نمىتواند مبالغ را دریافت کند؛ بنابراین، نظریّه مطرح شده نمىتواند جریمه تأخیر بانکها را تصحیح کند.
3. جریمه تأخیر، جبران کاهش ارزش پول است.
وجود تورّم سالانه، باعث کاهش ارزش پول مىشود. عدم پرداخت بدهى سر موعد، کاهش ارزش آن را در پى دارد. در مبادلههایى که با پول کاغذى سروکار دارد، معامله بر قیمت و ارزش حقیقى پول قرار مىگیرد، نه به مبلغ اسمى؛ بنابراین معادل ارزش طلب حقیقى شخص باید برگردانده شود، و از زمان سررسید تا هنگامى که بدهى پرداخت شود، ارزش حقیقى آن کاهش مىیابد، و بدهکار باید مقدار واقعى را بپردازد.
در این باره باید گفت: یک. مقدار تورّم ممکن است کم و زیاد باشد. مبلغى را که در بانکها به صورت جریمه قرار مىدهند، اگر در حدود مقدار تورّم همان سال باشد، با این نظریّه سازگار است؛ ولى پیشتر گذشت که بانکها، مبلغ جریمه را شش درصد بیشتر از سود تسهیلات آن بخش محاسبه مىکنند و این مقدار، هیچ رابطهاى با تورّم ندارد. دو. از نظر فقهى محاسبه کاهش ارزش پول به میزان تورّم در دیون مورد تأیید نیست؛ زیرا عرف در تورّم پایین محاسبه آن را زیادى پنداشته، به ربا حکم مىکند. در واقع، عرف در تورّم کم، مقدار پرداخت شده را به میزان طلب اصلى مىداند؛ به همین جهت، بانک در اداى بدهى خود به مردم، کاهش ارزش پول را محاسبه نمىکند. در پرداخت بدهى دولت به کارکنان نیز این امر محاسبه نمىشود. طبق مادّه 522 قانون آیین دادرسى دادگاههاى عمومى و انقلاب در امور مدنى مصوّب 1379، تورّم در بدهى دیون گذشته در صورتى محاسبه مىشود که ارزش حقیقى دَیْن کاهش شدید داشته و بدهکار، توان پرداخت نداشته باشد. در آن مادّه آمده است:
در دعاوى که موضوع آن دَیْن و از نوع وجه رایج بوده و با مطالبه داین و تمکّن مدیون، مدیون امتناع از پرداخت نموده، در صورت تغییر فاحش شاخص قیمت سالانه از زمان سررسید تا هنگام پرداخت و پس از مطالبه طلبکار، دادگاه با رعایت تناسب تغییر شاخص سالانه که توسّط بانک مرکزى جمهورى اسلامى ایران تعیین مىگردد، محاسبه و مورد حکم قرار خواهد داد، مگر این که طرفین به نحو دیگرى مصالحه نمایند.(24)
4. جریمه تأخیر به صورت تعهّد بدهکار در قالب شرط ضمن عقد
این نظریّه در حال حاضر به وسیله بانکها با تصویب شوراى نگهبان اجرا مىشود. یکى از اعضاى شورا مىگوید:
جریمه تأخیر، ربا نیست؛ بلکه بانک مىگوید: سرماه باید قسط خود را بپردازى. اگر نیاوردى، در همان موقع باید فلان مبلغ را به عنوان جریمه بپردازى، نه اینکه جریمه را مىدهى تا مبلغ [= قسط] یک ماه دیگر پیش تو بماند: لذا تأخیرِ تأدیه، ربا نیست. حال که ربا نیست، اگر در ضمن عقد با قرض شرط شده باشد، حکم «المؤمنون عند شروطهم» دارد و اشکال به وجود نمىآید.(25)
پیشتر گفتیم که یکى از مباحث مهمّ معاملات، جایگاه شرط و احکام متفرّع بر آن است. طبق معیارهاى فقهى از جمله حدیث «المؤمنون عند شروطهم»؛ مؤمنان بر تعهّدهاى خود وفا مىکنند، تعهّدى که در ضمن عقد قرار گیرد (شرط شود) همچون خود عقد باید مراعات شود؛ امّا شرط لازمالعمل، خود شرایطى دارد؛ از جمله آنکه نباید مخالف قرآن و سنّت باشد و گرنه شرط، فاسد و باطل است و اثر شرعى و عرفى بر آن مترتّب نیست؛ البتّه طبق نظر محقّقان، شرط فاسد، باعث فساد اصل معامله نمىشود؛ از اینرو اصل عقد باقى خواهد ماند؛ مثل قرض ربوى که شرط رباى آن باطل است؛ ولى اصل قرض، صحیح است؛(26) بنابراین اگر ثابت شود تعهّد پرداخت جریمه، شرایط صحّت را دارد، این مصوّبه از نظر فقهى صحیح خواهد بود؛ امّا به ادلّه ذیل چنین نیست.
یک. همانطور که از حضرت امام نقل کردیم، شرط پرداخت جریمه صحیح نیست(27) و باطل است؛ پس چگونه شورا طبق نظر امام، جریمه تأخیر را حرام دانست؛ ولى بطلان چنین شرطى را نپذیرفت؛ با اینکه هر دو امر، طبق نظر ایشان ناصحیح است.
دو. فرقى نیست که در ضمن عقد، به شرط تصریح شود یا آنکه عقد بر آن مبتنى باشد. در بانکدارى ربوى، جریمه تأخیر به صورت قانون وجود داشت و هر کسى که وام مىگرفت، عقد قرض طبق قوانین موجود منعقد مىشد؛ بنابراین اگر تعهّد جریمه تأخیر با شرط اشکال ندارد، لازم نیست شرط با صراحت ذکر شود؛ بلکه اگر عقد بر آن مبتنى باشد باید صحیح باشد و بالتبع، جریمه تأخیر در بانکدارى ربوى هم باید صحیح باشد.
سه. همانطور که در معیارهاى فقهى گفتیم، ربا همیشه براى قرض اوّلیّه نیست؛ بلکه برخى از انواع رباهاى جاهلیّت براى تأخیر دین بوده است.
چهار. نمىتوان باور کرد که این شرط، حیله ربا نباشد. رسیدن به مقصود با تغییر ظاهرى الفاظ، واقعیّت را تغییر نمىدهد. تمام موارد حیلههاى ربا که در نظر حضرت امام باطل بود، شرایط ظاهرى عقد را داشتند.
پنج. تعلّق عنوان جریمه، مانع از تعلّق عنوان ربا نیست؛ زیرا عنوان جریمه و ربا تباین ندارند؛ بلکه قابل جمع هستند. آنچه به صورت خسارت و جریمه گرفته مىشود، به علّت زیادشدن به اصل قرض، عنوان ربا را نیز مىیابد و حرام مىشود؛ بنابراین، بر فرض که جریمه از جهتى جایز باشد، از جهت دیگر ربا و حرام خواهد بود(28) و ملاک حرمت ربا به طور قطع اقوا از جواز اخذ آن به صورت جریمه است.
راه حل
با توجّه به اینکه تأخیر در اداى دیون باعث خسارت به بانک مىشود، براى رفع این معضل باید چارهاى اندیشید. در بانکدارى ربوى، جریمهاى بیش از نرخ بهره براى مدّت تأخیر وضع مىشد؛ ولى در بانکدارى غیر ربوى، امکان اجراى شرط اداى خسارت به علّت مشابهت کامل آن با ربا وجود ندارد. برخى از محقّقان راه حلّ مناسبى را ارائه کردهاند.(29) به نظر ایشان، عقود بانک بهطور کلّى دو نوع است: مشارکتى و غیر مشارکتى. براى عقود غیرمشارکتى به علّت آنکه رابطه بانک و مشترى رابطه طلبکار و بدهکار است باید با گرفتن وثیقه قابل وصول در ابتداى معامله و به اجرا گذاشتن آن، از تأخیر جلوگیرى کرد؛ ولى در عقود مشارکتى که بانک و مشترى با هم در امرى سرمایهگذارى کردهاند، قرارداد مشارکت قابل تمدید است؛ براى مثال اگر بانک و شخصى کارخانهاى را ایجاد کردند و فرد متعهّد شد در طول چند سال، سهم بانک را بهتدریج بخرد، اگر نتوانست سرِ موعد، سهم را بخرد و مهلت خواست، بانک مىتواند زمان فروش سهم خود را به تأخیر بیندازد و در آن مدّت از سود آن استفاده کند یا آنکه سهم سود خود را طبق قرار اوّلیّه در صورت تأخیر، تغییر دهد؛ بنابراین ضررى متوجّه بانک نخواهد شد.
راهحل پیشین صحیح بوده، جهت تحقّق آن لازم است به تعداد اقساطى که شخص متعهّد شده که سهم بانک را بخرد، معامله متعدّد شود، نه آنکه قرارداد بیع صورت گیرد و شخص، بدهى خود را در هر ماه بپردازد. در واقع از ابتدا که بانک، سهم خود را مىفروشد، دفترچه سهام تهیه مىشود و با پرداخت مبلغ سر سال، شخص سهمى از آن را مىخرد و تا پیش از فروش، بانک طلبکار نیست؛ بلکه صاحب سهام است و از سود و مزایاى آن استفاده مىکند. هنگام فروش، چنانچه قیمت سهام تغییر کرده باشد، سهم را به قیمت روز مىفروشد؛ از این رو خریدار مىکوشد تا سهم مذکور را سر موعد خریدارى کند. افزون بر این، بانک مىتواند از راه تشویق و تنبیه وارد عمل شود و اگر کسى بدهى خود را زودتر پرداخت، مبلغى را به صورت جایزه و از باب «ضَعْ و تعجّل» به او برگرداند. این امر مورد اتّفاق است که مىتوان در صورت توافق دو طرف از مقدار بدهى کم کرد و آن را زودتر پرداخت.
همچنین بانک مىتواند در ارائه خدمات به مشتریان متخلّف مانع ایجاد کند. به آنان دسته چک ندهد. چکهاى آنها را وصول نکند. حوالههاى آنها را منتقل نکند و از انواع راههایى که شخص را وا مىدارد تا دیون خود را بموقع بپردازد، استفاده کند. امروزه بانک با ارائه جایزه و تشویق جهت قرضالحسنه میلیاردها تومان، درآمد مردم را جمعآورى مىکند و مقدار اندکى از منافع آن را به صورت جایزه به آنها بر مىگرداند. براى رفع تأخیر نیز مىتوان از سیاستهاى تشویقى و تنبیهى استفاده کرد. مهم آن است که بانک بخواهد به موازین شرعى بهطور کامل عمل کند.
پىنوشتها
________________________________________
1. روزنامه رسمى جمهورى اسلامى ایران، ش 11301، 22/9/1362.
2. حسینمهرپور: مجموعه نظریّات شوراى نگهبان، سازمان انتشارات کیهان، تهران، 1371، ج 3، ص 193 و 198.
3. روزنامه رسمى جمهورى اسلامى ایران، ش 13180، 13/3/1369.
4. همان، ش 15246، 16/4/1376.
5. براى تفصیل بحث درباره سیر قوانین در این زمینه، ر.ک: ابراهیم شفیعى سروستانى: سیرتطوّر قوانین در نظام جمهورى اسلامى ایران، آمده در مجموعه آثار کنگره بررسى مبانى فقهى حضرت امام خمینى، اجتهاد و زمان و مکان 2، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، قم، 1374، ص 350 ـ 366؛ ابراهیم درویشى: «خسارت تأخیر تأدیه در ترازوى نقد و بررسى»، فصلنامه بانک صادرات ایران، ش 9، تابستان 78، ص 76 و 77.
6. براى بحث تفصیلى در این زمینه، ر.ک: عصامانس الزفتاوى: حکمالغرامة المالیّة فى الفقه الاسلامى، المعهد العالمى للفکرالاسلامى، القاهره، 1996.
7. على المتقىالهندى: کنزالعمّال، مؤسسةالرسالة، بیروت، 1401، ج 6، ص 222.
8. ر.ک: مجموعه سخنرانىها و مقالات هشتمین سمینار بانکدارى اسلامى، مؤسسه عالى بانکدارى ایران، تهران، 1376، ص 33 و 34؛ ایرج توتونچیان: پول و بانکدارى اسلامى و مقایسه آن با نظام سرمایهدارى، توانگران، تهران، 1379، ص 236 و 237.
9. روحاللّه موسوى خمینى [امام]: کتابالبیع، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینى، 1379، ج 5 ص 527 ـ 529؛ همو: تحریرالوسیله، مطبعةالآداب فى النجفالاشرف، ج 1، ص 535؛ سیدابوالقاسم خوئى: منهاجالصالحین، مدینةالعلم، قم، 1410، ج 2، ص 48.
10. سیدمحمدباقر صدر: البنک اللاربوى، دارالتعارف للمطبوعات، بیروت، 1400، ص 179 و 180؛ سیدابوالقاسم خویى: منهاجالصالحین، ج 2، ص 170.
11. سید ابوالقاسم خویى: منهاجالصالحین، ج 2، ص 49: روحاللّه موسوى خمینى [امام]: تحریرالوسیله، ج 1، ص 536.
12. روحاللّه موسوى خمینى [امام]: استفتائات، دفتر انتشارات اسلامى، قم، 1376، ج 2، ص 148.
13. روحاللّه موسوى خمینى [امام]: تحریرالوسیله، ج 2، ص 611.
14. همو: استفتائات، ج 2، ص 175 و 176.
15. همان، ص 72 و 85.
16. همان، ص 102.
17. فخرالدین محمد بن عمر الرازى: التفسیرالکبیر، دارالکتب العلمیة، بیروت، 1411، ج 9، ص 3.
18. ر.ک: مجموعه سخنرانىها و مقالات هشتمین سمینار بانکدارى اسلامى، ص 33.
19. روحاللّه موسوى خمینى [امام]: تحریرالوسیله، ج 2، ص 173 و 177.
20. مجموعه سخنرانىها و مقالات هشتمین سمینار بانکدارى اسلامى، ص 34.
21. حر عاملى: وسائلالشیعه، مؤسسه آلالبیت لاحیاءالتراث، قم، 1416 حدیث چهارم از باب 8 کتاب الدین و القرض ج 18، ص 334.
22. بقره (2): 280.
23. ر.ک: سیّدعباس موسویان: بانکدارى اسلامى، مؤسسه تحقیقاتى پولى و بانکى، تهران 1378، ص 220.
24. ر.ک: روزنامه رسمى جمهورى اسلامى ایران، ش 16070، 11/2/1379.
25. مصاحبه با حضرت آیتاللّه رضوانى، عضو محترم فقیهان شوراى نگهبان درباره بانکدارى اسلامى، بانک مرکزى ایران، تهران 1372، ص 33 و 34.
26. ر.ک: روحاللّه موسوى خمینى [امام]: کتابالبیع، ج 5، ص 236 ـ 359.
27. همو: استفتائات، ج 2، ص 102.
28. این مطلب از افادات استاد آیتاللّه قدیرى است.
29. سیدعبّاس موسویان، بانکدارى اسلامى، ص 222 و 223.