مبانى فلسفى نظام اقتصادى اسلام از دیدگاه امام خمینى قدسسره
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
چکیده
موضوع نظام اقتصادى و علم اقتصاد، رفتارهاى اقتصادى انسان است. نظام اقتصادى، رفتارها را آنگونه که باید باشد، سامان مىدهد، و علم اقتصاد، آنها را چنان که هست، بررسى مىکند؛ از این رو بحث انسانشناسى در اقتصاد، اهمّیّت ویژهاى دارد.
بخش نخست این مقاله، به انسانشناسى از دیدگاه امام خمینى قدسسره پرداخته، و در بخش دوم، نتایج چنین نگرشى به انسان در حوزه اقتصاد بیان شده است.
انسان از دیدگاه امام با گزارههاى زیر معرّفى مىشود:
1. انسان از روح و بدن ترکیب شده، و داراى بُعد جسمانى و معنوى است و در هر بُعد، مراتب بىشمارى دارد.
2. انسان، موجودى نامحدود و ابدى است.
3. انسان، موجودى مختار است.
4. انسان در اعمالى که انجام مىدهد، در برابر خداوند مسؤولیّت دارد.
5. سعادت انسان در نزدیکى به خدا و راهیابى به کمال، جمال و جلال مطلق است.
6. حسّ، عقل و وحى، سه معیار شناخت براى انسان بهشمار مىرود.
نتایج این نگرش به انسان در حوزه اقتصاد عبارتند از:
الف. اقتصاد هدف نیست؛ بلکه وسیله دستیابى به اهداف بالاتر است.
ب. اقتصاد اسلامى، اقتصاد معنوى است.
ج. نظام اقتصادى اسلام، نظامى دستورى بهشمار مىرود.
د. رفتار عقلایى از این دیدگاه، رفتار مطابق با شریعت اسلام است.
موضوع نظام و علم اقتصاد، رفتارهاى اقتصادى انسان است. نظام اقتصادى، رفتارها را آن گونه که باید باشد، سامان مىدهد و علم اقتصاد، آنها را چنان که هست، بررسى مىکند؛ از این رو، بحث انسانشناسى در اقتصاد، اهمّیّت ویژهاى دارد.
انسان در جهانبینى لیبرالیستى که زیربناى فلسفى نظام سرمایهدارى است، موجودى مادّى به شمار مىرود که مالک علىالاطلاق وجود و اموال خویش است، و امیالش، اهداف و ارزشهاى او را برمىگزیند، و عقلش، راه دستیابى به آن اهداف را نشان مىدهد؛ موجودى که در شناخت حقیقت فقط به تجربه تکیه مىکند. به پذیرش فرمانهاى اخلاقى دین، جامعه و دولت ملزم نیست و فقط از امیال خویش فرمان مىپذیرد.(1) از این دیدگاه، عقلانیّت به مفهوم بیشینهکردن نفع شخصى است و رفتارى عقلایى به شمار مىرود تا با توجّه به محدودیّتها، نفع شخصى را بیشینه کند.(2)
در پرتو این تفسیر از انسان و رفتار عقلایى، مفهوم سعادت انسان تبیین، و اهداف اقتصادى و اولویّتها و اصولى چون آزادى، عدم دخالت دولت، رقابت و حاکمیّت مصرفکننده برگزیده مىشود و قواعد الگوسازى در مصرف، سرمایهگذارى، پسانداز، تولید و دیگر رفتارهاى اقتصادى با عنوان قواعد بیشینهسازى نفع شخصى معرّفى مىگردد.
از آنجا که انسان در جهانبینى اسلام موجودى کاملاً متفاوت است، در این قسمت، ابعاد وجودى او از دیدگاه امامخمینى قدسسره را مىشناسانیم.
1. انسان، موجودى داراى ابعاد و مراتب گوناگون
از دیدگاه حضرت امام، انسان موجودى مرکّب از روح و جسم است و این دو باهم وحدت دارند. روح، باطن جسم، و جسم، ظاهر روح است،(3) و انسانیّت انسان به روح او است.(4) انسان دو جنبه ظاهرى و معنوى نیز دارد. جنبه ظاهرى، همین دنیا و مادّیّات است که مشاهده مىشود و جنبه معنوى، جنبه دیگر ماوراى این عالم است. خداى تبارک و تعالى نیز پیامبرانى را فرستاده تا هم جهت معنویّت را که مهمتر است پرورش دهد و هم جهات مادّى افسار گسیخته را مهار کند.(5)
از دیدگاه امام، انسان، این عصاره آفرینش، موجودى با ابعاد و مراتب گوناگون است. یک بُعد انسان، بُعد رشد جسمانى او است که از این بُعد با گیاهان اشتراک دارد. بُعد دوم، بعد حیوانى است که همچون حیوانات مىخورد. مىآشامد و حرکت مىکند. بُعد مثالى (تجرّد ناقصه) که در برخى حیوانات نیز بهصورت ضعیف وجود دارد، بُعد سوم او به شمار مىرود و در نهایت نیز بُعد تجرّد نفسانى و تعقّل او است که به انسان اختصاص دارد و حیوانات از آن بىبهرهاند. هر یک از این ابعاد نیز در درون خود داراى مراتب است. وقتى قوّه نباتى و حیوانى در انسان بالفعل، و از رحم مادر بىنیاز مىشود، تولّد مىیابد؛ در حالى که ابعاد دیگر او هنوز بالقوّه است و بالفعل گشتن این ابعاد به تربیت نیاز دارد. اگر انسان درست تربیت شود، بُعد عقلانى او به حدّى رشد مىکند که قابل تصوّر نیست و به مقامى بالاتر از ملائکه مىرسد که از آن به الوهیّت تعبیر مىشود. در حقیقت، دو بُعد اوّل، جنبه ظاهرى و ابعاد دیگر، جنبه معنوى انسان را تشکیل مىدهند. انسان به تناسب ابعاد وجودى، نیازهایى دارد که اگر تأمین نشود، آن بعد رشد نمىکند؛(6) چنانکه اگر هدف انسان، پرورش قواى مادّى و حیوانى باشد و شهوت و غضب و آمال خود را کنترل نکند، حیوان نامحدودى مىشود. حیوانات در شهوت، غضب و آمالشان محدودند؛ ولى انسان اگر بخواهد در حیوانیّت پیش رود، حدّى ندارد. در بُعد معنویّت نیز چنین است. اگر انسان تربیت شود و قواى حیوانى خود را کنترل کند، رشد معنوىاش حدّ ندارد و مىتواند به مقامى بالاتر از ملائکه و مقامى فوق حدّ تصوّر دست یابد.(7)
2. انسان، موجودى ابدى
زندگى انسان به این دنیا منحصر نمىشود. مرگ، نوعى انتقال به حیاتى بالاتر است و انسان، پس از مرگ در برزخ، و پس از آن در عالم آخرت تا ابد زنده مىماند و وضعیّت او در برزخ و آخرت به چگونگى زندگى اودر این دنیا بستگى دارد. اگر در این دنیا، راه انسانیّت و عبودیّت را بپیماید، در آن دنیا متنعّم است و گرنه در عذاب خواهد بود.(8)
3. انسان، داراى اختیار
انسان بر سر دوراهى قرار دارد: راه اوّل، راه حیوانیّت، پیروى از شهوات و شقاوت، و راه دیگر، راه انسانیّت و صراط مستقیم و سعادت است. صراط مستقیم از طبیعت آغاز مىشود و به الوهیّت پایان مىپذیرد و انسان اختیار دارد که راه شقاوت یا سعادت را برگزیند.(9)
4. انسان، داراى مسؤولیّت
حضرت امام خمینى قدسسره مىفرماید:
همه کارهاى شما در محضر خدا است و مسؤولید و از شما سؤال مىشود. از الفاظتان سؤال مىشود. از آن چیزهایى که عمل مىکنید، سؤال مىشود. همهاش سؤال شدنى است؛(10)
از این رو، بارها به محاسبه سفارش کرده است:(11)
اگر در اینجا خود را محاسبه نکنى و حساب خودت را درست نکنى، در آنجا که به حسابت رسیدگى مىشود و میزان اعمال برپا مىشود، مبتلا به مصیبتهاى بزرگ مىشوى.(12)
5. سعادت انسان، در نزدیکى به خداوند
از دیدگاه حضرت امام قدسسره سعادت انسان، امرى مربوط به روح و قلب او است. اگر انسان با روحى سرشار از ایمان و تواصى به صبر و حق رشد کند، سعادتمند مىشود.(13) سعادت، راهیابى به کمال مطلق و جلال و جمال بىنهایت است؛(14) از این رو در تفسیر معناى «حسنه» در آیه شریفه «رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَفِی الاْآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ»(15) مىفرماید:
یک حسنه است که این حسنه در دنیا هست و حسنه واحد است بر آخرت، و همه عبارت از این است که ما به مقام قرب خدا برسیم. ما بفهمیم که چه بکنیم. اگر مقامى ما را توجّه به دنیا داد، به عالم مادّه داد، این حسنه نیست، اگر نماز بخوانیم براى رسیدن به یک مآربى [= نیازهایى] ـ ولو در آخرت ـ این هم حسنه نیست. حسنه عبارت از این است که ما را برساند به آنجایى که عقل ما نمىرسد.(16)
6. عدم کفایت عقل به تنهایى براى شناخت راه سعادت
انسان مىتواند ویژگىهاى عالم طبیعت را درک، و روابطى را که بین اشیا و اجزاى طبیعت وجود دارد، کشف کند. اسباب و مسّببات را بیابد و از این طریق، نیازهاى مادّى خود را برآورد؛ امّا با عقل خود به تنهایى نمىتواند عالم ماوراى طبیعت و قوانین حاکم بر آن و رابطه بین عالم طبیعت و عالم ماوراى طبیعت را کشف کند؛ از این رو نمىتواند بفهمد کهدر این دنیا چگونه زندگى کند تا به سعادت دنیا و آخرت برسد. انسان براى رسیدن به مقام قربالاهى به وحى نیاز دارد؛ از این رو مقصد اصلى انبیا، تربیت انسانها و نشاندادن راه سعادت به آنها است.(17) حضرت امام مىفرماید:
خداوند متعال براى آنکه انسانها بتوانند از حضیض جهل و نقص و زشتى و شقاوت، به اوج علم و معرفت و کمال و جمال و سعادت پرواز نمایند و خود را از تنگناى ضیق طبیعت به فضاى وسیع ملکوت اعلا رسانند، دو مربّى براى او قرارداد: این دو، یکى مربّى باطنى که قوّه عقل و تمییز است و دیگر مربّى خارجى که انبیا و راهنمایان طرق سعادت و شقاوت مىباشند و این دو، هیچکدام بىدیگرى انجام این مقصد ندهند؛ چه که عقل بشر، خود نتواند کشف طرق سعادت و شقاوت کند و راهى به عالم غیب و نشئه آخرت پیدا کند، و هدایت و راهنمایى پیمبران بدون قوّه تمیز و ادارک عقلى مؤثّر نیفتد.(18)
از دیدگاه امام قدسسره حسّ و عقل و وحى، سه منبع شناخت انسان است. وى در نامه تاریخى خود به گورباچف مىنویسد:
مادّیون، معیار شناخت در جهانبینى خویش را «حس» دانسته و چیزى را که محسوس نباشد، از قلمرو علم بیرون مىدانند، و هستى را همتاى مادّه دانسته و چیزى را که مادّه ندارد، موجود نمىدانند. قهرا جهان غیب مانند وجود خداوند تعالى و وحى و نبوّت و قیامت را یکسره افسانه مىدانند؛ در حالى که معیار شناخت در جهانبینى الاهى اعمّ از «حس و عقل» مىباشد، و چیزى که معقول باشد، در قلمرو علم مىباشد؛ گرچه محسوس نباشد؛ لذا هستى، اعمّ از غیب و شهادت است و چیزى که مادّه ندارد مىتواند موجود باشد و همانطور که موجود مادّى به «مجّرد» استناد دارد، شناخت حسّى نیز به شناخت عقل متکّى است.(19)
با توجّه به این سخن و کلام پیشین مىتوان نتیجه گرفت که از دیدگاه امام، حس، عقل و وحى سه معیار شناخت حقایقند.
نتایج
دیدگاههاى امام درباره انسان، بیانگر انسان در جهانبینى اسلامى است؛ بدین سبب دیدگاههاى حضرتش را به آیات و روایات متعدّدى مىتوان مستند کرد. انسان در بینش وى، داراى نتایجى در حوزه اقتصاد است که به اختصار به آن مىپردازیم.
الف. اقتصاد هدف نیست؛ بلکه وسیله است.
انسان موجودى أبدى، و سعادت او در نزدیکى به خدا و راهیابى به کمال و جمال و جلال مطلق است؛ بنابراین، تنظیم امور مربوط به معاش فقط براى آن است که زمینه این عروج آماده شود؛ از این رو مىفرماید:
زیربنا اقتصاد نیست؛ براى اینکه غایت انسان اقتصاد نیست. انسان زحمتش براى این نیست که فقط شکمش را سیر کند یا جوانهایش را بدهد شکمش سیر شود. ... این انسان مردنى نیست. انسان تا آخر هست و برنامه اسلام این است که این انسان را جورى کند که هم این جا صحیح باشد و هم آنجا.(20)
ب. اقتصاد اسلامى، اقتصاد معنوى است.
اقتصاد اسلامى که به تنظیم رفتارهاى اقتصادى انسان مىپردازد، مانند اقتصادهاى بشرى، اقتصادى صرفا مادّى نیست؛ بلکه با توجّه به اهداف و مقاصد مادّى و معنوى، رفتارهاى اقتصادى را تنظیم مىکند؛ از این رو حضرت امام قدسسره مىفرماید:
مکتب اسلام، یک مکتب مادّى نیست. یک مکتب مادّى ـ معنوى است.(21) اسلام دینى است که با تنظیم فعّالیتهاى مادّى، راه را به اعتلاى معنوى انسان مىگشاید. ترقّى واقعى همین است که رشد خود انسان هدف فعّالیتهاى مادّى مىگردد و اسلام، دین این ترقّى است.(22)
ج. نظام اقتصادى اسلام، نظامى دستورى است.
نظام اقتصادى اسلام، نظامى دستورى و مطلوب است که باید به سوى آن حرکت کرد و نظام موجود را به آن شکل درآورد. در بینش امام، انسان موجودى است که اگر تحت تربیت اسلام قرار نگیرد، همچون حیوانى محاسبهگر رفتار مىکند و فقط امور مادّى را مىبیند و مىفهمد و دست او از معنویّات کوتاه است؛ زیرا عقل انسان نمىتواند عالم ماوراى طبیعت و قوانین حاکم بر آن و ربط آن با عالم طبیعت را درک کند؛ از این رو خداوند متعالى این کمبود را از طریق وحى جبران، و انسان را در این دنیا به گونهاى هدایت کرده که به سعادت دنیا و آخرت با هم دست یابد. بر این اساس، اسلام در حوزه اقتصاد نیز نظامى را به ما مىشناساند که اگر به آن عمل شود، زمینههاى لازم براى خروج ملکوتى انسانها فراهم مىآید. امامخمینى قدسسره مىفرماید:
مجموعه قواعد اسلامى در مسائل اقتصادى، هنگامى که در کلّ پیکره اسلام به صورت یک مکتب منسجم ملاحظه شود و همه جانبه پیاده شود، بهترین شکل ممکن خواهد بود. هم مشکل فقر را از بین مىبرد و هم از فاسد شدن یک عدّه به وسیله تصاحب ثروت جلوگیرى مىکند و در نتیجه، کلّ جامعه را از فساد حفظ مىکند و هم مانع رشد استعدادها و شکوفایى قدرت ابتکار و خلاّقیّت انسانها نمىشود.(23)
د. در بینش اسلام، رفتار عقلایى، رفتار مطابق با شریعت است.
بر اساس نگرش مکتب سرمایهدارى به انسان اقتصادى، رفتار عقلایى مشتمل بر گزینشهاى سازگار و منطقى با در نظرگرفتن محدودیّتها براى بیشنیه کردن نفع مادّى شخصى است.(24) سازگارى نیز با سه اصلِ قابل مقایسه بودن رحجانها، انتقالپذیرى، و عدم اشباع تعریف مىشود.(25) با توجّه به اختلاف نگرش اسلام به انسان با نگرش مکتب سرمایهدارى، اندیشمندان اسلامى کوشیدهاند تا رفتار عقلایى را بر اساس جهانبینى و آموزههاى اسلام دوباره تعریف کنند.(26) همه نظریّات غربى و اسلامى، این تعریف عام را مىپذیرند که «رفتار عقلایى، رفتارى سازگار در جهت بیشینهکردن هدف است»؛ ولى در تعریف سازگارى و تعیین انگیزه رفتارها اختلاف وجود دارد. با توجّه به مطالبى که درباره انسانشناسى ازدیدگاه امام گذشت، این پرسش طرح مىشود که رفتار عقلایى از این دیدگاه چه رفتارى است. براى پاسخ باید انگیزه رفتارهاى انسان و مفهوم سازگارى از دیدگاه امام تبیین شود. با توجّه به مطالب پیشین مىتوان چنین نتیجه گرفت:
1. رفتارهاى انسان اسلامى به انگیزه دستیابى به سعادت دنیا و آخرت انجام مىشود.
2. سازگارى، به مفهوم تطبیق با شریعت اسلام است؛ زیرا فقط در این صورت است که مىتواند به بهترین وجه به هدف خود دست یابد.
حضرت امام در این باره مىفرماید:
اسلام و حکومت اسلامى، پدیده الاهى است که با به کاربستن آن، سعادت فرزندان خود را در دنیا و آخرت به بالاترین وجه تأمین مىکند ... و مکتبى است که برخلاف مکتبهاى غیرتوحیدى در تمام شؤون فردى و اجتماعى و مادّى و معنوى و فرهنگى و سیاسى و نظامى و اقتصادى دخالت و نظارت دارد و از هیچ نکته ـ ولو بسیار ناچیز ـ که در تربیت انسان و جامعه و پیشرفت مادّى و معنوى نقش دارد، فروگذار ننموده است و موانع و مشکلات سرراه تکامل را در اجتماع و فرد گوشزد نموده و به رفع آنها کوشیده است.(27)
با توجّه به ناکافى بودن عقل در تشخیص راه سعادت، بدون تردید تطبیق رفتارها با شریعت اسلام کارى عقلایى و منطقى (سازگار) براى بیشینهکردن هدف است؛ بنابراین، رفتار عقلایى از دیدگاه امام با رفتار عقلایى در مکتب سرمایهدارى، هم در انگیزه رفتار و هم در قواعد رفتار (سازگارى) متفاوت است. تفاوت در انگیزه، نیازمند توضیح نیست؛ امّا تفاوت در مفهومِ سازگارى به توضیح بیشترى نیاز دارد؛ زیرا ممکن است گفته شود: سازگارى که با سه اصل قابل مقایسه بودن رحجانها، انتقالپذیرى، و عدم اشباع تعریف مىشود، با سازگارى به مفهوم تطبیق رفتارها با شریعت منافاتى ندارد؛ زیرا این اصول سه گانه، اصول عقلىاند و فرض بر این است که شریعت اسلام را نیز خداوند حکیمى که عقل را آفریده، تشریع کرده است؛ بنابراین باید این اصول سه گانه در احکام شریعت نیز جارى باشد. براى آنکه صحّت یا بطلان این حرف روشن شود، ناچاریم ابتدا هریک از اصول سه گانه سازگارى را با مفهوم آنها در مکتب سرمایهدارى به اختصار شرح دهیم؛ سپس آنها را با اصل تطبیق رفتارها با شریعت اسلام محک بزنیم.
الف. اصل قابل مقایسهبودن(28) یا کامل بودن رحجانها(29)
بر اساس این اصل، انسان عقلایى مىتواند بین هر دو گزینه A و B مقایسه، و ترجیحات خود را به صورت یکى از گزارههاى ذیل بیان کند:
1. A بر B ترجیح دارد.
2. B بر A ترجیح دارد.
3. A و B مساوىاند.
وقتى از دیدگاه امام به انسان بنگریم، این اصل پذیرفته نیست. بر اساس اصل تطابق با شریعت، انسان مسلمان همواره رجحانهاى خود را با آموزهها و احکام شریعت تطبیق مىکند؛ زیرا بدون آگاهى از آثار آخرتى رفتارها به وسیله وحى، نمىتواند بین دو گزینه مقایسه کرده، ترجیحات خود را به صورتى که در جهت هدفش (سعادت دنیا و آخرت) حرکت کند، روشن و بدون ابهام بگوید. به عبارت دیگر، تردیدى نیست که هر فعلى از افعال انسان، موضوع حکمى از احکام پنجگانه شرع (واجب، مستحب، حرام، مکروه و مباح) است. واجب، فعلى است که انجام آن از نظر شارع اسلام به مصلحت انسان است و براى دستیابى به سعادت دنیا و آخرت باید انجام شود. حرام در نقطه مقابل واجب، فعلى است که باید ترک شود. فعل مستحب، بر ترک آن رجحان دارد؛ یعنى فعل آن، انسان را در حرکت به سمت هدف کمک مىکند؛ گرچه ترک آن نیز بىمفسده و جایز است. مکروه در نقطه مقابل مستحب قرار دارد، و مباح فعلى است که انجام و ترک آن مساوى است.
انسانى که مىخواهد به سعادت دنیا و آخرت دست یابد باید ترجیحات نفسانى خود را کنار گذاشته، رفتارهاى خود را با شریعت منطبق سازد؛ یعنى فعل واجب را بر مستحب، و مستحب و مباح را بر مکروه و حرام ترجیح دهد. واجبات در شریعت اسلام مراتبى دارند که برخى، از برخى دیگر مهمتر است. انسان عقلایى از دیدگاه امام، انسانى است که واجب مهمتر را بر واجب مهم ترجیح دهد؛ زیرا او را به هدف نزدیکتر مىکند. این مراتب گوناگون درمیان مستحبّات و مکروهات و محرّمات نیز وجود دارد و در همه این موارد، انسان عقلایى باید از ترجیحات شرع پیروى کند و گرنه رفتارى عقلایى براى حرکت در جهت هدف (سعادت دنیا و آخرت) انجام نداده است. فقط در مواردى که شرع مقدّس اسلام به تساوى حکم کرده یا به رحجان یکى بر دیگرى حکمى نکرده است، انسان مىتواند به ترجیحات نفسانى خود رجوع کند. در این صورت، اصل قابل مقایسه بودن ترجیحات به همان مفهوم پیشین پذیرفتنى است. بر این اساس، اصل قابل مقایسه بودن ترجیحات اگر در ترجیحات شریعت جارى شود، صحیح است بدین معنا که هر دو گزینه Aو B را اگر به شریعت اسلام عرضه کنیم، یکى از احکام ذیل را صادر مىکند.
1. A بر B ترجیح دارد.
2. B بر A ترجیح دارد.
3. A و B مساوىاند.
در مواردى که شریعت اسلام به تساوى حکم مىکند، اصل قابل مقایسه بودن ترجیحات، در ترجیحات انسانى جارى است.
ب. اصل انتقالپذیرى رحجانها(30)
بر اساس این اصل، اگر گزینه A حداقل به خوبى گزینه B باشد، و گزینه B هم حداقل به خوبى گزینه C باشد، آن گاه گزینه A حداقل به خوبى گزینه C است. این اصل درباره رحجانهاى شریعت نیز صادق است؛ یعنى اگردر شریعت Aحداقل به خوبى B و B نیز حداقل به خوبى C باشد مىتوان نتیجه گرفت که در شریعت، Aحداقل به خوبى گزینه Cاست؛ زیرا این اصل، بیان دیگرى از عدم تناقض در رحجانها است و با فرض صدور شریعت از خداوند حکیم، فرض وجود تناقض در احکام شریعت، خود نوعى تناقض به شمار مىرود. همچنین در دایرهاى که شریعت اسلام به تساوى حکم مىکند یا حکمى به رحجان ندارد، اصل مزبور در ترجیحات انسان نیز جارى است.
ج. اصل برترى داشتن یا عدم اشباع
بر اساس این فرض، مقدار بیشتر از یک چیز خوب، بر مقدار کمتر آن ترجیح دارد. درباره رفتار مصرف کننده با فرض اینکه «کالاها خوبند»،(31) این فرض چنین بیان مىشود:
اگر 1x و 2x دو نوع کالا باشند و 1× و 2×، دو سبد مشتمل بر 1x و 2xباشند، به صورتى که سبد 1× شامل 11x و 21x و سبد 2× شامل 12x و 22 xباشد،(32) یعنى
(21x و 11x) = 1× (22x و 12x) = 2×
صادق نباشد؛ زیرا طبق دستور شریعت، تصمیم تخصیص درآمد به مصرف، با تصمیم تخصیص آن به سرمایهگذارى و انفاق، به یکدیگر وابستهاند؛(33) البتّه مىتوان اصل عدم اشباع را تا پیش از رسیدن به حدّ اسراف در حوزه مصرف پذیرفت.
چنانچه ملاحظه شد، دو اصل قابل مقایسه بودن و انتقال پذیرى و رحجانها، در ترجیحات شریعت صادق است. همچنین اصل عدم اشباع تا پیش از حدّ اسراف را مىپذیرد و فقط در صورتى که شریعت، ترجیحى نداشته باشد، این اصول در ترجیحات انسان عقلایى از دیدگاه امام قدسسره صدق مىکند. مفهوم آن این است که هدف انسان عقلایى اسلامى، بیشینهکردن سعادت دنیا و آخرت است؛ بنابراین اگر انسان، رفتار خود را با شریعت تطبیق کند، سازگار و منطقى عمل کرده است. در این جمله، سازگارى مىتواند به همان معنایى باشد که در مکتب سرمایهدارى وجود دارد؛(34) زیرا اصل قابل مقایسه بودن ترجیحات و انتقالپذیرى، در ترجیحات شریعت صادق است؛ بنابراین بر ترجیحات انسانى که ترجیحاتش را بر اساس احکام شریعت تنظیم مىکند نیز صادق خواهد بود. اصل عدم اشباع نیز تا پیش از حدّ اسراف همچون دو اصل دیگر است؛ از این رو، انسانى که براى دستیابى به هدف سعادت دنیا و آخرت ترجیحات خود را با شریعت اسلام تطبیق مىدهد ـ حتى به مفهومى که سازگارى در مکتب سرمایهدارى دارد ـ سازگار عمل کرده است. اصل تطابق با شریعت، اصل مهمّى است که مىتوان با کمک آن، رفتار انسان عقلایى اسلامى را در سه حوزه تولید، توزیع و مصرف، تئوریزه کرد و به کمک احکام شرع، الگوى رفتار چنین انسانى را در حوزههاى مزبور به دست آورد.
در خاتمه، رفع شبههاى ضرورت دارد. ممکن است گفته شود انسانى که همه رفتارهاى خود را با شریعت اسلام تطبیق مىدهد، انسان عقلایى آرمانى است، نه انسانِ عقلایى نوعى و آنچه در نظریّات اقتصادى اهّمیّت دارد، تحلیل رفتار انسان عقلایى نوعى است. در پاسخ مىگوییم: تحلیل رفتار انسان عقلایى آرمانى از آن جهت که رفتار مطلوبى را بیان مىکند که آرمان هر انسان مسلمان است، اهّمیّت دارد. افزون بر این، اصل تطابق با شریعت قابل رتبهبندى است؛ براى مثال مىتوان گفت: انسان عقلایىِ نوعى در جامعه اسلامى مرتکب محرّمات کبیره نمىشود؛ ولى ممکن است واجبى را ترک یا حرام صغیرى را مرتکب شود. در درجه بعد، انسانى قرار دارد که هیچ حرامى را مرتکب نمىشود؛ گرچه ممکن است واجبى را ترک کند. در رتبه بالاتر، انسانى است که افزون بر ترک محرمات، واجبات را نیز انجام مىدهد؛ ولى به مستحبات و مکروهات اعتنایى ندارد. در همه این مراتب، انسان به مقدارى که رفتارش را با شریعت تطبیق مىدهد، عقلایى عمل مىکند و از این لحاظ مىتوان او را انسان عقلایىِ اسلامى نامید.
نظریّه پرداز اسلامى مىتواند با توجّه به وضعیّت جامعه اسلامى، خودش انسانِ عقلایى نوعى را از این مراتب برگزیند و با کمک احکام شرعى مربوط به آن انسان نوعى، رفتار را در حوزههاى سه گانه اقتصاد تحلیل کند.
پىنوشتها
________________________________________
1. ر.ک: سیّدحسین میرمعزّى: نظام اقتصادى اسلام، مبانى فلسفى، نشر کانون اندیشه جوان، 1378، ص 43 ـ 49.
2. ر.ک: آمار تیاسِن: اخلاق و اقتصاد، ترجمه حسن فشارکى، نشر شیرازه، 1377، ص 12 ـ 14.
3. روحاللّه موسوى خمینى، [امام] صحیفه نور، چ 1، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، پاییز 1378، ج 6، ص 344.
4. همان، ص 246.
5. همان، ج 8، ص 254 و 255.
6. ر.ک: همان، ج 3، ص 218 و ج 4، ص 8 و 184 و ج 8، ص 411 و ج 11، ص 219 و ج 12، ص 503 و ج 10، ص 446؛ همو: چهل حدیث، چ 14، مؤسسة تنظیم و نشر آثار امامخمینى، 1376، ص 168 ـ 170.
7. ر.ک: روحاللّه موسوى خمینى [امام]: صحیفه نور، ج 8، ص 255 و 515 و ج 10، ص 446 و ج 16، ص 20.
8. ر.ک: همو: چهل حدیث، 1376، ص 358 ـ 361. و 175؛ همو: صحیفه نور، ج 3، ص 235 و ج 9، ص 458.
9. ر.ک: همو: صحیفه نور، ج 8، ص 326 و 327. حضرت امام در کتاب چهل حدیث، مسأله جبر و تفویض را ابطال کرده و مبناى شیعه را که «لاجَبْرَ و لاتفویضَ» توضیح داده است. (ر.ک: ص 552 ـ 548 و 644 ـ 647)
10. همان، ج 13، ص 501.
11. همو: چهل حدیث، ص 9.
12. همان، ص 441.
13. ر.ک: همو: صحیفه نور، ج 7، ص 302.
14. ر.ک: همان، ج 21، ص 449.
15. ر.ک: همان، ج 20، ص 395.
16. ر.ک: همان، ج 4، ص 187.
17. ر.ک: همان، ص 186 ـ 189 و ج 7، ص 532 و ج 9، ص 11.
18. همو: چهل حدیث، ص 237.
19. همو: صحیفه نور، ج 21، ص 222.
20. همان، ج 9، ص 458. همچنین ر.ک: همان، ج 8، ص 85.
21. همان، ج 7، ص 531.
22. همان، ج 4، ص 360.
23. همان، ج 5، ص 382 و 383.
24. ر.ک: اخلاق و اقتصاد، ص 12 ـ 14.
25. ر.ک: پى آرجى. لیارد و ا.ا. والترز: تئورى اقتصاد خرد، ترجمه عباس شاکرى، نشر نى، 1377، ص 146 ـ 150؛ یوسف فرجى: تئورى اقتصاد خُرد، شرکت چاپ و نشر بازرگانى، 1378، ص 89.
26. ر.ک: سیزده اندیشمند و اقتصاددان مسلمان: اقتصاد خُرد، نگرش اسلامى، ترجمه حسین صادقى، مؤسسه تحقیقات اقتصادى دانشگاه تربیت مدرس، ص 82 ـ 88.
27. روحاللّه موسوى خمینى [امام]: ج 21، وصیتنامه الاهى، سیاسى، ص 402.
28. Comparability.
29. Completeness of perferences.
30. Transitivity of pereferences.
31. Goods is good.
32. اندیس پایین، بیانگر نوع کالا و اندیس بالا، بیانگر مقدار آن است.
33. توضیح این مطلب نیازمند شرح گسترهاى است که ما را از مقصود بازمىدارد.
34. با تعدیلى که در اصل عدم اشباع انجام گرفت.
موضوع نظام اقتصادى و علم اقتصاد، رفتارهاى اقتصادى انسان است. نظام اقتصادى، رفتارها را آنگونه که باید باشد، سامان مىدهد، و علم اقتصاد، آنها را چنان که هست، بررسى مىکند؛ از این رو بحث انسانشناسى در اقتصاد، اهمّیّت ویژهاى دارد.
بخش نخست این مقاله، به انسانشناسى از دیدگاه امام خمینى قدسسره پرداخته، و در بخش دوم، نتایج چنین نگرشى به انسان در حوزه اقتصاد بیان شده است.
انسان از دیدگاه امام با گزارههاى زیر معرّفى مىشود:
1. انسان از روح و بدن ترکیب شده، و داراى بُعد جسمانى و معنوى است و در هر بُعد، مراتب بىشمارى دارد.
2. انسان، موجودى نامحدود و ابدى است.
3. انسان، موجودى مختار است.
4. انسان در اعمالى که انجام مىدهد، در برابر خداوند مسؤولیّت دارد.
5. سعادت انسان در نزدیکى به خدا و راهیابى به کمال، جمال و جلال مطلق است.
6. حسّ، عقل و وحى، سه معیار شناخت براى انسان بهشمار مىرود.
نتایج این نگرش به انسان در حوزه اقتصاد عبارتند از:
الف. اقتصاد هدف نیست؛ بلکه وسیله دستیابى به اهداف بالاتر است.
ب. اقتصاد اسلامى، اقتصاد معنوى است.
ج. نظام اقتصادى اسلام، نظامى دستورى بهشمار مىرود.
د. رفتار عقلایى از این دیدگاه، رفتار مطابق با شریعت اسلام است.
موضوع نظام و علم اقتصاد، رفتارهاى اقتصادى انسان است. نظام اقتصادى، رفتارها را آن گونه که باید باشد، سامان مىدهد و علم اقتصاد، آنها را چنان که هست، بررسى مىکند؛ از این رو، بحث انسانشناسى در اقتصاد، اهمّیّت ویژهاى دارد.
انسان در جهانبینى لیبرالیستى که زیربناى فلسفى نظام سرمایهدارى است، موجودى مادّى به شمار مىرود که مالک علىالاطلاق وجود و اموال خویش است، و امیالش، اهداف و ارزشهاى او را برمىگزیند، و عقلش، راه دستیابى به آن اهداف را نشان مىدهد؛ موجودى که در شناخت حقیقت فقط به تجربه تکیه مىکند. به پذیرش فرمانهاى اخلاقى دین، جامعه و دولت ملزم نیست و فقط از امیال خویش فرمان مىپذیرد.(1) از این دیدگاه، عقلانیّت به مفهوم بیشینهکردن نفع شخصى است و رفتارى عقلایى به شمار مىرود تا با توجّه به محدودیّتها، نفع شخصى را بیشینه کند.(2)
در پرتو این تفسیر از انسان و رفتار عقلایى، مفهوم سعادت انسان تبیین، و اهداف اقتصادى و اولویّتها و اصولى چون آزادى، عدم دخالت دولت، رقابت و حاکمیّت مصرفکننده برگزیده مىشود و قواعد الگوسازى در مصرف، سرمایهگذارى، پسانداز، تولید و دیگر رفتارهاى اقتصادى با عنوان قواعد بیشینهسازى نفع شخصى معرّفى مىگردد.
از آنجا که انسان در جهانبینى اسلام موجودى کاملاً متفاوت است، در این قسمت، ابعاد وجودى او از دیدگاه امامخمینى قدسسره را مىشناسانیم.
1. انسان، موجودى داراى ابعاد و مراتب گوناگون
از دیدگاه حضرت امام، انسان موجودى مرکّب از روح و جسم است و این دو باهم وحدت دارند. روح، باطن جسم، و جسم، ظاهر روح است،(3) و انسانیّت انسان به روح او است.(4) انسان دو جنبه ظاهرى و معنوى نیز دارد. جنبه ظاهرى، همین دنیا و مادّیّات است که مشاهده مىشود و جنبه معنوى، جنبه دیگر ماوراى این عالم است. خداى تبارک و تعالى نیز پیامبرانى را فرستاده تا هم جهت معنویّت را که مهمتر است پرورش دهد و هم جهات مادّى افسار گسیخته را مهار کند.(5)
از دیدگاه امام، انسان، این عصاره آفرینش، موجودى با ابعاد و مراتب گوناگون است. یک بُعد انسان، بُعد رشد جسمانى او است که از این بُعد با گیاهان اشتراک دارد. بُعد دوم، بعد حیوانى است که همچون حیوانات مىخورد. مىآشامد و حرکت مىکند. بُعد مثالى (تجرّد ناقصه) که در برخى حیوانات نیز بهصورت ضعیف وجود دارد، بُعد سوم او به شمار مىرود و در نهایت نیز بُعد تجرّد نفسانى و تعقّل او است که به انسان اختصاص دارد و حیوانات از آن بىبهرهاند. هر یک از این ابعاد نیز در درون خود داراى مراتب است. وقتى قوّه نباتى و حیوانى در انسان بالفعل، و از رحم مادر بىنیاز مىشود، تولّد مىیابد؛ در حالى که ابعاد دیگر او هنوز بالقوّه است و بالفعل گشتن این ابعاد به تربیت نیاز دارد. اگر انسان درست تربیت شود، بُعد عقلانى او به حدّى رشد مىکند که قابل تصوّر نیست و به مقامى بالاتر از ملائکه مىرسد که از آن به الوهیّت تعبیر مىشود. در حقیقت، دو بُعد اوّل، جنبه ظاهرى و ابعاد دیگر، جنبه معنوى انسان را تشکیل مىدهند. انسان به تناسب ابعاد وجودى، نیازهایى دارد که اگر تأمین نشود، آن بعد رشد نمىکند؛(6) چنانکه اگر هدف انسان، پرورش قواى مادّى و حیوانى باشد و شهوت و غضب و آمال خود را کنترل نکند، حیوان نامحدودى مىشود. حیوانات در شهوت، غضب و آمالشان محدودند؛ ولى انسان اگر بخواهد در حیوانیّت پیش رود، حدّى ندارد. در بُعد معنویّت نیز چنین است. اگر انسان تربیت شود و قواى حیوانى خود را کنترل کند، رشد معنوىاش حدّ ندارد و مىتواند به مقامى بالاتر از ملائکه و مقامى فوق حدّ تصوّر دست یابد.(7)
2. انسان، موجودى ابدى
زندگى انسان به این دنیا منحصر نمىشود. مرگ، نوعى انتقال به حیاتى بالاتر است و انسان، پس از مرگ در برزخ، و پس از آن در عالم آخرت تا ابد زنده مىماند و وضعیّت او در برزخ و آخرت به چگونگى زندگى اودر این دنیا بستگى دارد. اگر در این دنیا، راه انسانیّت و عبودیّت را بپیماید، در آن دنیا متنعّم است و گرنه در عذاب خواهد بود.(8)
3. انسان، داراى اختیار
انسان بر سر دوراهى قرار دارد: راه اوّل، راه حیوانیّت، پیروى از شهوات و شقاوت، و راه دیگر، راه انسانیّت و صراط مستقیم و سعادت است. صراط مستقیم از طبیعت آغاز مىشود و به الوهیّت پایان مىپذیرد و انسان اختیار دارد که راه شقاوت یا سعادت را برگزیند.(9)
4. انسان، داراى مسؤولیّت
حضرت امام خمینى قدسسره مىفرماید:
همه کارهاى شما در محضر خدا است و مسؤولید و از شما سؤال مىشود. از الفاظتان سؤال مىشود. از آن چیزهایى که عمل مىکنید، سؤال مىشود. همهاش سؤال شدنى است؛(10)
از این رو، بارها به محاسبه سفارش کرده است:(11)
اگر در اینجا خود را محاسبه نکنى و حساب خودت را درست نکنى، در آنجا که به حسابت رسیدگى مىشود و میزان اعمال برپا مىشود، مبتلا به مصیبتهاى بزرگ مىشوى.(12)
5. سعادت انسان، در نزدیکى به خداوند
از دیدگاه حضرت امام قدسسره سعادت انسان، امرى مربوط به روح و قلب او است. اگر انسان با روحى سرشار از ایمان و تواصى به صبر و حق رشد کند، سعادتمند مىشود.(13) سعادت، راهیابى به کمال مطلق و جلال و جمال بىنهایت است؛(14) از این رو در تفسیر معناى «حسنه» در آیه شریفه «رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَفِی الاْآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ»(15) مىفرماید:
یک حسنه است که این حسنه در دنیا هست و حسنه واحد است بر آخرت، و همه عبارت از این است که ما به مقام قرب خدا برسیم. ما بفهمیم که چه بکنیم. اگر مقامى ما را توجّه به دنیا داد، به عالم مادّه داد، این حسنه نیست، اگر نماز بخوانیم براى رسیدن به یک مآربى [= نیازهایى] ـ ولو در آخرت ـ این هم حسنه نیست. حسنه عبارت از این است که ما را برساند به آنجایى که عقل ما نمىرسد.(16)
6. عدم کفایت عقل به تنهایى براى شناخت راه سعادت
انسان مىتواند ویژگىهاى عالم طبیعت را درک، و روابطى را که بین اشیا و اجزاى طبیعت وجود دارد، کشف کند. اسباب و مسّببات را بیابد و از این طریق، نیازهاى مادّى خود را برآورد؛ امّا با عقل خود به تنهایى نمىتواند عالم ماوراى طبیعت و قوانین حاکم بر آن و رابطه بین عالم طبیعت و عالم ماوراى طبیعت را کشف کند؛ از این رو نمىتواند بفهمد کهدر این دنیا چگونه زندگى کند تا به سعادت دنیا و آخرت برسد. انسان براى رسیدن به مقام قربالاهى به وحى نیاز دارد؛ از این رو مقصد اصلى انبیا، تربیت انسانها و نشاندادن راه سعادت به آنها است.(17) حضرت امام مىفرماید:
خداوند متعال براى آنکه انسانها بتوانند از حضیض جهل و نقص و زشتى و شقاوت، به اوج علم و معرفت و کمال و جمال و سعادت پرواز نمایند و خود را از تنگناى ضیق طبیعت به فضاى وسیع ملکوت اعلا رسانند، دو مربّى براى او قرارداد: این دو، یکى مربّى باطنى که قوّه عقل و تمییز است و دیگر مربّى خارجى که انبیا و راهنمایان طرق سعادت و شقاوت مىباشند و این دو، هیچکدام بىدیگرى انجام این مقصد ندهند؛ چه که عقل بشر، خود نتواند کشف طرق سعادت و شقاوت کند و راهى به عالم غیب و نشئه آخرت پیدا کند، و هدایت و راهنمایى پیمبران بدون قوّه تمیز و ادارک عقلى مؤثّر نیفتد.(18)
از دیدگاه امام قدسسره حسّ و عقل و وحى، سه منبع شناخت انسان است. وى در نامه تاریخى خود به گورباچف مىنویسد:
مادّیون، معیار شناخت در جهانبینى خویش را «حس» دانسته و چیزى را که محسوس نباشد، از قلمرو علم بیرون مىدانند، و هستى را همتاى مادّه دانسته و چیزى را که مادّه ندارد، موجود نمىدانند. قهرا جهان غیب مانند وجود خداوند تعالى و وحى و نبوّت و قیامت را یکسره افسانه مىدانند؛ در حالى که معیار شناخت در جهانبینى الاهى اعمّ از «حس و عقل» مىباشد، و چیزى که معقول باشد، در قلمرو علم مىباشد؛ گرچه محسوس نباشد؛ لذا هستى، اعمّ از غیب و شهادت است و چیزى که مادّه ندارد مىتواند موجود باشد و همانطور که موجود مادّى به «مجّرد» استناد دارد، شناخت حسّى نیز به شناخت عقل متکّى است.(19)
با توجّه به این سخن و کلام پیشین مىتوان نتیجه گرفت که از دیدگاه امام، حس، عقل و وحى سه معیار شناخت حقایقند.
نتایج
دیدگاههاى امام درباره انسان، بیانگر انسان در جهانبینى اسلامى است؛ بدین سبب دیدگاههاى حضرتش را به آیات و روایات متعدّدى مىتوان مستند کرد. انسان در بینش وى، داراى نتایجى در حوزه اقتصاد است که به اختصار به آن مىپردازیم.
الف. اقتصاد هدف نیست؛ بلکه وسیله است.
انسان موجودى أبدى، و سعادت او در نزدیکى به خدا و راهیابى به کمال و جمال و جلال مطلق است؛ بنابراین، تنظیم امور مربوط به معاش فقط براى آن است که زمینه این عروج آماده شود؛ از این رو مىفرماید:
زیربنا اقتصاد نیست؛ براى اینکه غایت انسان اقتصاد نیست. انسان زحمتش براى این نیست که فقط شکمش را سیر کند یا جوانهایش را بدهد شکمش سیر شود. ... این انسان مردنى نیست. انسان تا آخر هست و برنامه اسلام این است که این انسان را جورى کند که هم این جا صحیح باشد و هم آنجا.(20)
ب. اقتصاد اسلامى، اقتصاد معنوى است.
اقتصاد اسلامى که به تنظیم رفتارهاى اقتصادى انسان مىپردازد، مانند اقتصادهاى بشرى، اقتصادى صرفا مادّى نیست؛ بلکه با توجّه به اهداف و مقاصد مادّى و معنوى، رفتارهاى اقتصادى را تنظیم مىکند؛ از این رو حضرت امام قدسسره مىفرماید:
مکتب اسلام، یک مکتب مادّى نیست. یک مکتب مادّى ـ معنوى است.(21) اسلام دینى است که با تنظیم فعّالیتهاى مادّى، راه را به اعتلاى معنوى انسان مىگشاید. ترقّى واقعى همین است که رشد خود انسان هدف فعّالیتهاى مادّى مىگردد و اسلام، دین این ترقّى است.(22)
ج. نظام اقتصادى اسلام، نظامى دستورى است.
نظام اقتصادى اسلام، نظامى دستورى و مطلوب است که باید به سوى آن حرکت کرد و نظام موجود را به آن شکل درآورد. در بینش امام، انسان موجودى است که اگر تحت تربیت اسلام قرار نگیرد، همچون حیوانى محاسبهگر رفتار مىکند و فقط امور مادّى را مىبیند و مىفهمد و دست او از معنویّات کوتاه است؛ زیرا عقل انسان نمىتواند عالم ماوراى طبیعت و قوانین حاکم بر آن و ربط آن با عالم طبیعت را درک کند؛ از این رو خداوند متعالى این کمبود را از طریق وحى جبران، و انسان را در این دنیا به گونهاى هدایت کرده که به سعادت دنیا و آخرت با هم دست یابد. بر این اساس، اسلام در حوزه اقتصاد نیز نظامى را به ما مىشناساند که اگر به آن عمل شود، زمینههاى لازم براى خروج ملکوتى انسانها فراهم مىآید. امامخمینى قدسسره مىفرماید:
مجموعه قواعد اسلامى در مسائل اقتصادى، هنگامى که در کلّ پیکره اسلام به صورت یک مکتب منسجم ملاحظه شود و همه جانبه پیاده شود، بهترین شکل ممکن خواهد بود. هم مشکل فقر را از بین مىبرد و هم از فاسد شدن یک عدّه به وسیله تصاحب ثروت جلوگیرى مىکند و در نتیجه، کلّ جامعه را از فساد حفظ مىکند و هم مانع رشد استعدادها و شکوفایى قدرت ابتکار و خلاّقیّت انسانها نمىشود.(23)
د. در بینش اسلام، رفتار عقلایى، رفتار مطابق با شریعت است.
بر اساس نگرش مکتب سرمایهدارى به انسان اقتصادى، رفتار عقلایى مشتمل بر گزینشهاى سازگار و منطقى با در نظرگرفتن محدودیّتها براى بیشنیه کردن نفع مادّى شخصى است.(24) سازگارى نیز با سه اصلِ قابل مقایسه بودن رحجانها، انتقالپذیرى، و عدم اشباع تعریف مىشود.(25) با توجّه به اختلاف نگرش اسلام به انسان با نگرش مکتب سرمایهدارى، اندیشمندان اسلامى کوشیدهاند تا رفتار عقلایى را بر اساس جهانبینى و آموزههاى اسلام دوباره تعریف کنند.(26) همه نظریّات غربى و اسلامى، این تعریف عام را مىپذیرند که «رفتار عقلایى، رفتارى سازگار در جهت بیشینهکردن هدف است»؛ ولى در تعریف سازگارى و تعیین انگیزه رفتارها اختلاف وجود دارد. با توجّه به مطالبى که درباره انسانشناسى ازدیدگاه امام گذشت، این پرسش طرح مىشود که رفتار عقلایى از این دیدگاه چه رفتارى است. براى پاسخ باید انگیزه رفتارهاى انسان و مفهوم سازگارى از دیدگاه امام تبیین شود. با توجّه به مطالب پیشین مىتوان چنین نتیجه گرفت:
1. رفتارهاى انسان اسلامى به انگیزه دستیابى به سعادت دنیا و آخرت انجام مىشود.
2. سازگارى، به مفهوم تطبیق با شریعت اسلام است؛ زیرا فقط در این صورت است که مىتواند به بهترین وجه به هدف خود دست یابد.
حضرت امام در این باره مىفرماید:
اسلام و حکومت اسلامى، پدیده الاهى است که با به کاربستن آن، سعادت فرزندان خود را در دنیا و آخرت به بالاترین وجه تأمین مىکند ... و مکتبى است که برخلاف مکتبهاى غیرتوحیدى در تمام شؤون فردى و اجتماعى و مادّى و معنوى و فرهنگى و سیاسى و نظامى و اقتصادى دخالت و نظارت دارد و از هیچ نکته ـ ولو بسیار ناچیز ـ که در تربیت انسان و جامعه و پیشرفت مادّى و معنوى نقش دارد، فروگذار ننموده است و موانع و مشکلات سرراه تکامل را در اجتماع و فرد گوشزد نموده و به رفع آنها کوشیده است.(27)
با توجّه به ناکافى بودن عقل در تشخیص راه سعادت، بدون تردید تطبیق رفتارها با شریعت اسلام کارى عقلایى و منطقى (سازگار) براى بیشینهکردن هدف است؛ بنابراین، رفتار عقلایى از دیدگاه امام با رفتار عقلایى در مکتب سرمایهدارى، هم در انگیزه رفتار و هم در قواعد رفتار (سازگارى) متفاوت است. تفاوت در انگیزه، نیازمند توضیح نیست؛ امّا تفاوت در مفهومِ سازگارى به توضیح بیشترى نیاز دارد؛ زیرا ممکن است گفته شود: سازگارى که با سه اصل قابل مقایسه بودن رحجانها، انتقالپذیرى، و عدم اشباع تعریف مىشود، با سازگارى به مفهوم تطبیق رفتارها با شریعت منافاتى ندارد؛ زیرا این اصول سه گانه، اصول عقلىاند و فرض بر این است که شریعت اسلام را نیز خداوند حکیمى که عقل را آفریده، تشریع کرده است؛ بنابراین باید این اصول سه گانه در احکام شریعت نیز جارى باشد. براى آنکه صحّت یا بطلان این حرف روشن شود، ناچاریم ابتدا هریک از اصول سه گانه سازگارى را با مفهوم آنها در مکتب سرمایهدارى به اختصار شرح دهیم؛ سپس آنها را با اصل تطبیق رفتارها با شریعت اسلام محک بزنیم.
الف. اصل قابل مقایسهبودن(28) یا کامل بودن رحجانها(29)
بر اساس این اصل، انسان عقلایى مىتواند بین هر دو گزینه A و B مقایسه، و ترجیحات خود را به صورت یکى از گزارههاى ذیل بیان کند:
1. A بر B ترجیح دارد.
2. B بر A ترجیح دارد.
3. A و B مساوىاند.
وقتى از دیدگاه امام به انسان بنگریم، این اصل پذیرفته نیست. بر اساس اصل تطابق با شریعت، انسان مسلمان همواره رجحانهاى خود را با آموزهها و احکام شریعت تطبیق مىکند؛ زیرا بدون آگاهى از آثار آخرتى رفتارها به وسیله وحى، نمىتواند بین دو گزینه مقایسه کرده، ترجیحات خود را به صورتى که در جهت هدفش (سعادت دنیا و آخرت) حرکت کند، روشن و بدون ابهام بگوید. به عبارت دیگر، تردیدى نیست که هر فعلى از افعال انسان، موضوع حکمى از احکام پنجگانه شرع (واجب، مستحب، حرام، مکروه و مباح) است. واجب، فعلى است که انجام آن از نظر شارع اسلام به مصلحت انسان است و براى دستیابى به سعادت دنیا و آخرت باید انجام شود. حرام در نقطه مقابل واجب، فعلى است که باید ترک شود. فعل مستحب، بر ترک آن رجحان دارد؛ یعنى فعل آن، انسان را در حرکت به سمت هدف کمک مىکند؛ گرچه ترک آن نیز بىمفسده و جایز است. مکروه در نقطه مقابل مستحب قرار دارد، و مباح فعلى است که انجام و ترک آن مساوى است.
انسانى که مىخواهد به سعادت دنیا و آخرت دست یابد باید ترجیحات نفسانى خود را کنار گذاشته، رفتارهاى خود را با شریعت منطبق سازد؛ یعنى فعل واجب را بر مستحب، و مستحب و مباح را بر مکروه و حرام ترجیح دهد. واجبات در شریعت اسلام مراتبى دارند که برخى، از برخى دیگر مهمتر است. انسان عقلایى از دیدگاه امام، انسانى است که واجب مهمتر را بر واجب مهم ترجیح دهد؛ زیرا او را به هدف نزدیکتر مىکند. این مراتب گوناگون درمیان مستحبّات و مکروهات و محرّمات نیز وجود دارد و در همه این موارد، انسان عقلایى باید از ترجیحات شرع پیروى کند و گرنه رفتارى عقلایى براى حرکت در جهت هدف (سعادت دنیا و آخرت) انجام نداده است. فقط در مواردى که شرع مقدّس اسلام به تساوى حکم کرده یا به رحجان یکى بر دیگرى حکمى نکرده است، انسان مىتواند به ترجیحات نفسانى خود رجوع کند. در این صورت، اصل قابل مقایسه بودن ترجیحات به همان مفهوم پیشین پذیرفتنى است. بر این اساس، اصل قابل مقایسه بودن ترجیحات اگر در ترجیحات شریعت جارى شود، صحیح است بدین معنا که هر دو گزینه Aو B را اگر به شریعت اسلام عرضه کنیم، یکى از احکام ذیل را صادر مىکند.
1. A بر B ترجیح دارد.
2. B بر A ترجیح دارد.
3. A و B مساوىاند.
در مواردى که شریعت اسلام به تساوى حکم مىکند، اصل قابل مقایسه بودن ترجیحات، در ترجیحات انسانى جارى است.
ب. اصل انتقالپذیرى رحجانها(30)
بر اساس این اصل، اگر گزینه A حداقل به خوبى گزینه B باشد، و گزینه B هم حداقل به خوبى گزینه C باشد، آن گاه گزینه A حداقل به خوبى گزینه C است. این اصل درباره رحجانهاى شریعت نیز صادق است؛ یعنى اگردر شریعت Aحداقل به خوبى B و B نیز حداقل به خوبى C باشد مىتوان نتیجه گرفت که در شریعت، Aحداقل به خوبى گزینه Cاست؛ زیرا این اصل، بیان دیگرى از عدم تناقض در رحجانها است و با فرض صدور شریعت از خداوند حکیم، فرض وجود تناقض در احکام شریعت، خود نوعى تناقض به شمار مىرود. همچنین در دایرهاى که شریعت اسلام به تساوى حکم مىکند یا حکمى به رحجان ندارد، اصل مزبور در ترجیحات انسان نیز جارى است.
ج. اصل برترى داشتن یا عدم اشباع
بر اساس این فرض، مقدار بیشتر از یک چیز خوب، بر مقدار کمتر آن ترجیح دارد. درباره رفتار مصرف کننده با فرض اینکه «کالاها خوبند»،(31) این فرض چنین بیان مىشود:
اگر 1x و 2x دو نوع کالا باشند و 1× و 2×، دو سبد مشتمل بر 1x و 2xباشند، به صورتى که سبد 1× شامل 11x و 21x و سبد 2× شامل 12x و 22 xباشد،(32) یعنى
(21x و 11x) = 1× (22x و 12x) = 2×
صادق نباشد؛ زیرا طبق دستور شریعت، تصمیم تخصیص درآمد به مصرف، با تصمیم تخصیص آن به سرمایهگذارى و انفاق، به یکدیگر وابستهاند؛(33) البتّه مىتوان اصل عدم اشباع را تا پیش از رسیدن به حدّ اسراف در حوزه مصرف پذیرفت.
چنانچه ملاحظه شد، دو اصل قابل مقایسه بودن و انتقال پذیرى و رحجانها، در ترجیحات شریعت صادق است. همچنین اصل عدم اشباع تا پیش از حدّ اسراف را مىپذیرد و فقط در صورتى که شریعت، ترجیحى نداشته باشد، این اصول در ترجیحات انسان عقلایى از دیدگاه امام قدسسره صدق مىکند. مفهوم آن این است که هدف انسان عقلایى اسلامى، بیشینهکردن سعادت دنیا و آخرت است؛ بنابراین اگر انسان، رفتار خود را با شریعت تطبیق کند، سازگار و منطقى عمل کرده است. در این جمله، سازگارى مىتواند به همان معنایى باشد که در مکتب سرمایهدارى وجود دارد؛(34) زیرا اصل قابل مقایسه بودن ترجیحات و انتقالپذیرى، در ترجیحات شریعت صادق است؛ بنابراین بر ترجیحات انسانى که ترجیحاتش را بر اساس احکام شریعت تنظیم مىکند نیز صادق خواهد بود. اصل عدم اشباع نیز تا پیش از حدّ اسراف همچون دو اصل دیگر است؛ از این رو، انسانى که براى دستیابى به هدف سعادت دنیا و آخرت ترجیحات خود را با شریعت اسلام تطبیق مىدهد ـ حتى به مفهومى که سازگارى در مکتب سرمایهدارى دارد ـ سازگار عمل کرده است. اصل تطابق با شریعت، اصل مهمّى است که مىتوان با کمک آن، رفتار انسان عقلایى اسلامى را در سه حوزه تولید، توزیع و مصرف، تئوریزه کرد و به کمک احکام شرع، الگوى رفتار چنین انسانى را در حوزههاى مزبور به دست آورد.
در خاتمه، رفع شبههاى ضرورت دارد. ممکن است گفته شود انسانى که همه رفتارهاى خود را با شریعت اسلام تطبیق مىدهد، انسان عقلایى آرمانى است، نه انسانِ عقلایى نوعى و آنچه در نظریّات اقتصادى اهّمیّت دارد، تحلیل رفتار انسان عقلایى نوعى است. در پاسخ مىگوییم: تحلیل رفتار انسان عقلایى آرمانى از آن جهت که رفتار مطلوبى را بیان مىکند که آرمان هر انسان مسلمان است، اهّمیّت دارد. افزون بر این، اصل تطابق با شریعت قابل رتبهبندى است؛ براى مثال مىتوان گفت: انسان عقلایىِ نوعى در جامعه اسلامى مرتکب محرّمات کبیره نمىشود؛ ولى ممکن است واجبى را ترک یا حرام صغیرى را مرتکب شود. در درجه بعد، انسانى قرار دارد که هیچ حرامى را مرتکب نمىشود؛ گرچه ممکن است واجبى را ترک کند. در رتبه بالاتر، انسانى است که افزون بر ترک محرمات، واجبات را نیز انجام مىدهد؛ ولى به مستحبات و مکروهات اعتنایى ندارد. در همه این مراتب، انسان به مقدارى که رفتارش را با شریعت تطبیق مىدهد، عقلایى عمل مىکند و از این لحاظ مىتوان او را انسان عقلایىِ اسلامى نامید.
نظریّه پرداز اسلامى مىتواند با توجّه به وضعیّت جامعه اسلامى، خودش انسانِ عقلایى نوعى را از این مراتب برگزیند و با کمک احکام شرعى مربوط به آن انسان نوعى، رفتار را در حوزههاى سه گانه اقتصاد تحلیل کند.
پىنوشتها
________________________________________
1. ر.ک: سیّدحسین میرمعزّى: نظام اقتصادى اسلام، مبانى فلسفى، نشر کانون اندیشه جوان، 1378، ص 43 ـ 49.
2. ر.ک: آمار تیاسِن: اخلاق و اقتصاد، ترجمه حسن فشارکى، نشر شیرازه، 1377، ص 12 ـ 14.
3. روحاللّه موسوى خمینى، [امام] صحیفه نور، چ 1، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، پاییز 1378، ج 6، ص 344.
4. همان، ص 246.
5. همان، ج 8، ص 254 و 255.
6. ر.ک: همان، ج 3، ص 218 و ج 4، ص 8 و 184 و ج 8، ص 411 و ج 11، ص 219 و ج 12، ص 503 و ج 10، ص 446؛ همو: چهل حدیث، چ 14، مؤسسة تنظیم و نشر آثار امامخمینى، 1376، ص 168 ـ 170.
7. ر.ک: روحاللّه موسوى خمینى [امام]: صحیفه نور، ج 8، ص 255 و 515 و ج 10، ص 446 و ج 16، ص 20.
8. ر.ک: همو: چهل حدیث، 1376، ص 358 ـ 361. و 175؛ همو: صحیفه نور، ج 3، ص 235 و ج 9، ص 458.
9. ر.ک: همو: صحیفه نور، ج 8، ص 326 و 327. حضرت امام در کتاب چهل حدیث، مسأله جبر و تفویض را ابطال کرده و مبناى شیعه را که «لاجَبْرَ و لاتفویضَ» توضیح داده است. (ر.ک: ص 552 ـ 548 و 644 ـ 647)
10. همان، ج 13، ص 501.
11. همو: چهل حدیث، ص 9.
12. همان، ص 441.
13. ر.ک: همو: صحیفه نور، ج 7، ص 302.
14. ر.ک: همان، ج 21، ص 449.
15. ر.ک: همان، ج 20، ص 395.
16. ر.ک: همان، ج 4، ص 187.
17. ر.ک: همان، ص 186 ـ 189 و ج 7، ص 532 و ج 9، ص 11.
18. همو: چهل حدیث، ص 237.
19. همو: صحیفه نور، ج 21، ص 222.
20. همان، ج 9، ص 458. همچنین ر.ک: همان، ج 8، ص 85.
21. همان، ج 7، ص 531.
22. همان، ج 4، ص 360.
23. همان، ج 5، ص 382 و 383.
24. ر.ک: اخلاق و اقتصاد، ص 12 ـ 14.
25. ر.ک: پى آرجى. لیارد و ا.ا. والترز: تئورى اقتصاد خرد، ترجمه عباس شاکرى، نشر نى، 1377، ص 146 ـ 150؛ یوسف فرجى: تئورى اقتصاد خُرد، شرکت چاپ و نشر بازرگانى، 1378، ص 89.
26. ر.ک: سیزده اندیشمند و اقتصاددان مسلمان: اقتصاد خُرد، نگرش اسلامى، ترجمه حسین صادقى، مؤسسه تحقیقات اقتصادى دانشگاه تربیت مدرس، ص 82 ـ 88.
27. روحاللّه موسوى خمینى [امام]: ج 21، وصیتنامه الاهى، سیاسى، ص 402.
28. Comparability.
29. Completeness of perferences.
30. Transitivity of pereferences.
31. Goods is good.
32. اندیس پایین، بیانگر نوع کالا و اندیس بالا، بیانگر مقدار آن است.
33. توضیح این مطلب نیازمند شرح گسترهاى است که ما را از مقصود بازمىدارد.
34. با تعدیلى که در اصل عدم اشباع انجام گرفت.