نگاهى به برنامههاى اقتصادى حضرت على علیهالسلام
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
چکیده
این مقاله، با نظر به افراط و تفریطهاى موجود در آرا و نظریّات فیلسوفان در طول تاریخ درباره اقتصاد و زندگى مادّى که در اخلاق و رفتار و ملکات نفسانى انسانها نیز تجلّى یافته است، به بررسى و مطالعه شیوه رفتارى امیرمؤمنان علیهالسلام مىپردازد که به شهادت تاریخ، از حیث مصرف، زاهدترین و در تولید، فعّالترین افراد در عرصه فعّالیتهاى اقتصادى و معیشتى به شمار مىرود؛ بنابراین، ابتدا نگرش امام على علیهالسلام به اقتصاد را مطرح؛ سپس آموزهها و دستورهاى او در جهت فعّالیتهاى خویش و نیز چگونگى انجام اصلاح در ساختار اقتصادى را که در دوران خلافت خویش آغاز کرده است، تجزیه و تحلیل مىکند.
مقدّمه
سال گذشته که به پیشنهاد مقام معظم رهبرى، سال رفتار علوى علیهالسلام نامیده شد، فرصتى پیش آورد تا دلدادگان خاندان وحى بتوانند با جرعهنوشى از زلال کوثر ولایت، گامى جهت نزدیکتر شدن به قلّه رفیع و حضرت امیر علیهالسلام بردارند. از رهگذر این اقدام مبارک، فرهیختگان و اندیشمندان به فراخور بضاعت علمى خویش، به ترسیم و تبیین اندیشه آن بزرگمرد و «باب علم» پرداختند که در قالب همایشها و هماندیشىها تا اندازهاى از سیره قولى و عملى آن بزرگوار، مهجوریّتزدایى شد.
آنچه در این مقاله آمده، بحثى فشرده از اندیشه امام على علیهالسلام درباره یکى از مسائل مهمّ زندگى بشر است که صاحبنظران از دیرباز آن را مطالعه و بررسى کردهاند.
آنچه امروزه از اقتصاد فهمیده مىشود و بهصورت رشتهاى علمى در کنار دیگر رشتههاى علوم مطرح است، علمى است که درباره چگونگى فعّالیّتهاى و روابط اقتصادى افراد جامعه با یکدیگر و اصول و قوانینى بحث مىکند که بر امور مزبور حکومت دارد و مسائلى که باید در عمل با توجّه به مقتضیات زمانى و مکانى اتّخاذ شود تا موجبات سعادت و ترقّى جامعه و رفاه و آسایش افراد آن را تأمین کند؛(1) بنابراین، منظور از اقتصاد و فعّالیّتهاى اقتصادى، هر کارى خواهد بود که به معیشت و زندگى مادّى انسان و اجتماع ارتباط مىیابد تا بتواند در سایه تأمین نیازهاى خود، در رفاه و آسایش زندگى کند.
رسیدگى به امور دنیایى و مادّى جهت برآوردهساختن نیازهاى خود و دیگران و به تعبیر دیگر «فعّالیّت اقتصادى» از دیرزمان ستایش و سرزنش شده و دچار افراط و تفریط بوده است. مطالعه نظریّات و آراى فیلسوفانى که شالوده فکرى خویش را بر بریدن از دنیا و مادّیات بنیان نهاده، خواستار سوقدهى جامعه به سوى آن بودند از یک طرف (مانند کلبیون)، و اندیشه فیلسوفانى که مبناى سعادت و ترقّى جامعه را به روىآورى به مادّیات و در جهت رسیدن هر چه بیشتر به آن از طریق دستیابى به سود افزونتر مىدانستند (مانند بنتام و استوارت میل) از سوى دیگر، گویاى افراط و تفریطها و نگرشهاى مثبت و منفى به اقتصاد و زندگى مادّى است که در اخلاق و رفتار و ملکات نفسانى انسانها هم تجلّى یافته است؛ از این رو، بررسى و مطالعه شیوه شخصیّتى چون امام على علیهالسلام که به شهادت تاریخ، از حیث مصرف، زاهدانهترین زندگى را از خود به یادگار گذاشته و در تولید، فعّالترین افراد در عرصه فعّالیّتهاى اقتصادى و معیشتى است، در حلّ معمّاى انسان، بسیار راهگشا خواهد بود؛ بنابراین، ابتدا با نگرش حضرت به اقتصاد آشنا مىشویم؛ سپس آموزهها و دستورهاى او جهت فعّالیّت اقتصادى خویش و نیز چگونگى انجام اصلاح در ساختار اقتصادى را که در دوران خلافت خویش آغاز کرد، تجزیه و تحلیل خواهیم کرد.
امام على علیهالسلام و دنیا
دیدگاه امام به اقتصاد (و بلکه دنیا) سوداگرایانه نیست تا فقط در پى سود مادّى باشد، و راهبانه و تارکانه هم نیست تا به کلّى آن را ناپسند شمارد؛ بلکه با رعایت حدود و معیارهایى، همیشه مردم را به کار و فعّالیّت در عرصه زندگى تشویق مىکند(2) و مىفرماید:
چنان دنبال کار و تحصیل معاش باش که انگار براى همیشه در دنیا هستى و چنان به فکر آخرت باش که گویا در آستانه مرگ قرار دارى.(3)
حضرت در تقسیم ساعات شبانهروز مؤمن مىفرماید:
لِلْمُؤمنِ ثَلاثُ ساعاتٍ: فَسَاعَةٌ یُنَاجِی فِیهَا رَبَّهُ وَ سَاعَةٌ یَرُمُّ مَعَاشَهُ وَ سَاعَةٌ یُخَلِّی بَیْنَ نَفْسِهِ وَ بَیْنَ لَذَّتِهَا.(4)
امام علیهالسلام در این کلام، براى اقتصاد، نقشى همتراز «عبادت» قائل مىشود و اقتصاد را مجموعه اعمالى مىداند که تابع نظام ارزشى حاکم بر انسان است، و از آنجا که هدف در نظام ارزشى حاکم بر انسان از دیدگاه اسلام، با توجّه به بُعد حقگرا و کمالطلب او، رسیدن به مقام قرب ربوبى است، فرد با ایمان باید با چنین «معیارى» همه رفتارهاى خویش را منطبق سازد تا به هدف خویش دست یابد.
حضرت در این زمینه به مالکاشتر مىفرماید:
وَ لْیَکُنْ أَحَبُّ الْأُمُورِ إِلَیْکَ أَوْسَطَهَا فِی الْحَقِّ وَ أَعَمَّهَا فِی الْعَدْلِ وَ أَجْمَعَهَا لِرِضَى الرَّعِیَّةِ.(5) محبوبترین کارها نزد تو، سازگارترین آنها با «حق» و گستردهترین در «عدالت» و فراگیرترین در جلب «رضایت» مردم باشد؛
از این رو، نگاه کمال خواهانه امام به اقتصاد و فعّالیتهاى دنیایى را مىتوان در جاىجاى زندگى و نامهها و دستورالعملهاى وى به کارگزارانش مشاهده کرد.
حضرت به کارگزار خود در آذربایجان (اشعث بن قیس) مىفرماید:
إِنَّ عَمَلَکَ لَیْسَ لَکَ بِطُعْمَةٍ وَ لَکِنَّهُ فِی عُنُقِکَ الاَْمَانَةُ؛(6)
یعنى نگاه امام على علیهالسلام به اقتصاد و امور مادّى و دنیایى که از معرفتشناسى او تأثیر مىپذیرد، از افق دید مکاتب مادّى فراتر است که تنگ نظرانه خواستهاند همه چیز را در جهان مادّى خلاصه کنند. اعتقاد به آخرت و برخوردارى از فلسفه زندگى مانند آنچه قرآن براى انسان تصویر و تبیین مىکند، با دیگر مکاتب مادّى در عمل و رفتار تفاوتهاى فاحشى مىیابد که بررسى همه جانبه آنها فرصتى بیشتر از این نوشتار را مىطلبد.
اگر از دیدگاه مکاتب منفعتگر، رسیدن به سود هدف است و براى رسیدن به آن باید از هر راهى اقدام کرد، از دیدگاه امام على، اوّلاً هدف، رسیدن به منافع مادّى نیست و ثانیا براى رسیدن به هدف ـ گرچه مقدّس هم باشد ـ از هر وسیلهاى نمىتوان کمک گرفت که به طور نمونه مىتوان به نبستن آب بر روى لشکر معاویه (به رغم اینکه آنان با لشکر حضرت چنین کرده بودند) یا پذیرش حکمیّت در جنگ صفیّن و دستور عقبنشینى به مالک در چند قدمى پیروزى اشاره کرد. امیرمؤمنان علیهالسلام در این زمینه به مالکاشتر، استاندار مصر چنین سفارش مىکند:
وَ لاَ یَدْعُوَنَّکَ ضِیقُ أَمْرٍ لَزِمَکَ فِیهِ عَهْدُ اللَّهِ إِلَى طَلَبِ انْفِسَاخِهِ بِغَیْرِ الْحَقِّ فَإِنَّ صَبْرَکَ عَلَى ضِیقِ أَمْرٍ تَرْجُو انْفِرَاجَهُ وَ فَضْلَ عَاقِبَتِهِ خَیْرٌ مِنْ غَدْرٍ تَخَافُ تَبِعَتَهُ.(7) اگر در مشکل و گرفتارى واقع شدى، مبادا بخواهى آن را از طریق «ناحق» حل کنى و تعهّد خویش در برابر خدا [= در راه حق] را نادیده بگیرى؛ زیرا بدون تردید، صبر تو بر تنگنایى که گشایش و نیکى فرجام آن را امید مىبرى، از نیرنگى که بر نتایج آن بیمناکى و هم از بازخواست الاهى که بدان گرفتار آیى و دنیا و آخرت تو تباه شود، بهتر است.
برنامههاى اقتصادى امام على علیهالسلام
آنچه گذشت، گوشهاى از اندیشه و نگرش امام به اقتصاد و فعّالیّتهاى اقتصادى بود. در ادامه بحث، در حوزه رفتار، به رؤوس برنامههاى حضرت در دوران خلافت و حکومت ظاهرى وى اشاره مىشود. از آنجا که دوره حکومت امیرمؤمنان پس از خلافت خلفاى پیشین و اوضاع نابسامان بعد از عثمان آغاز مىشود، محور برنامههاى حضرت در جهت گسترش «عدالت اجتماعى» و «عدالت اقتصادى» است که از مجموع رفتار او در زمان حاکمیّت و نیز سفارشهایى به کارگزاران استفاده مىشود.
1. گسترش عدالت
براى فردى که در رأس هرم قدرت نظام اسلامى است، شاید هیچ کارى از نشاندن لبخند رضایت بر لبان توده جامعه، لذّتبخشتر نباشد. جامعهاى که از اوضاع نابسامان اقتصادى در رنج است و تبعیض و بىعدالتى و بخششهاى بىشمار عثمان از سویى و چپاول بیتالمال به وسیله نزدیکان خلیفه از سوى دیگر، موجب رنجش خاطر مردم را فراهم آورده است. چنین جامعهاى با اعلام برنامههاى امام على علیهالسلام جان تازهاى مىگیرد و به افقهاى روشن عدالت مىاندیشد؛ البتّه امام براى رسیدن به آن، رنجها و هزینهها را تحمّل کرد و تا پاى جان، از سر صدق بر آن اصرار ورزید و عاقبت در این راه، کشته عدالت شد.
او که درد گرسنگى را عادت خویش ساخته و رنج برهنگى را با وصلههاى مدام بر جامه و موزهاش حس، و از دنیا به قرص نان و نمکى بسنده کرده است، مىداند که نیاز محرومان و آه مظلومان براى چیست؛ بدین سبب، نخستین اقدامش مبارزه با چپاولگرانى است که در زمان عثمان، حق مردم مستضعف را خوردهاند. وى در اینباره مىفرماید:
وَ اللَّهِ لَوْ وَجَدْتُهُ قَدْ تُزُوِّجَ بِهِ النِّسَاءُ وَ مُلِکَ بِهِ الْإِمَاءُ لَرَدَدْتُهُ.(8) بهخدا سوگند! اگر ببینم با آن اموال، زنان به همسرى گرفته شده، و کنیزکان به ملکیّت درآمدهاند، آنها را به بیتالمال بر مىگردانم.
او در جهت احقاق حقّ رعیّت، کمر همّت بسته و بر مسند قدرت اعتبار بخشیده و عدالت را از درون خانه و خاندانش تا سطح اجتماع و کارگزارانش گسترش داده است و با هر چه بىعدالتى است، قصد مبارزه دارد؛ اگرچه از روى نیاز و از سوى اهل رازش باشد.(9)
امام در تقسیم بیتالمال، بین خواهرش و کنیز او فرقى نمىگذارد و به هر کدام 20 درهم مىدهد یا بین زن قریشى که خود را از اشراف مىداند و کنیز عجمیو او تفاوتى نمىگذارد و وقتى به وى اعتراض مىشود، مىفرماید:
من میان سیاه و سفید فرقى نخواهم گذاشت و بین فرزندان اسماعیل و اسحاق تفاوتى نیست و در قرآن، برترى عرب بر عجم را ندیدهام.(10)
گسترش قسط و عدل که اصولاً فلسفه ارسال رسولان الاهى نیز بدان جهت بوده است،(11) جز از او که دستآموز آموزههاى وحیانى مکتب اسلام است، انتظار نمىرود.
2. کوشش براى بهبود وضع مردم
حضرت، یکى از وظایف مهمّ حاکم را بسترسازى مناسب جهت آسایش مردم و تأمین رفاه آنان مىداند و در دستورى به مالکاشتر مىفرماید:
وَ اعْلَمْ أَنَّهُ لَیْسَ شَیْءٌ بِأَدْعَى إِلَى حُسْنِ ظَنِّ رَاعٍ بِرَعِیَّتِهِ مِنْ إِحْسَانِهِ إِلَیْهِمْ وَ تَخْفِیفِهِ الْمَؤونَاتِ عَلَیْهِمْ.(12)
وى آسانسازى هزینه زندگى مردم به وسیله حاکم را از مصادیق حُسن ظنّ حاکم بر مردم مىداند که به طور مسلّم در اجتماع آثار روحى و روانى خواهد داشت و در فرمانى دیگر به مالکاشتر مىگوید که زمینه براى تاجران و صنعتگران به گونهاى آماده شود تا بتوانند نیاز جامعه را به راحتى تأمین کنند و مشکلى نداشته باشند؛ زیرا استوارى همه طبقات جامعه به بازرگانان و صنعتگران است:
... وَ لاَ قِوَامَ لَهُمْ جَمِیعا إِلاَّ بِالتُّجَّارِ وَ ذَوِی الصِّنَاعَاتِ.(13)
در بخش دیگرى براى گردآورى مالیات مىفرماید:
وَ تَفَقَّدْ أَمْرَ الْخَرَاجِ بِمَا یُصْلِحُ أَهْلَهُ فَإِنَّ فِی صَلاَحِهِ وَ صَلاَحِهِمْ صَلاَحا لِمَنْ سِوَاهُمْ وَ لاَ صَلاَحَ لِمَنْ سِوَاهُمْ إِلاَّ بِهِمْ لِأَنَّ النَّاسَ کُلَّهُمْ عِیَالٌ عَلَى الْخَرَاجِ وَ أَهْلِهِ.(14) درباره مالیات چنان عمل کن که موجب بهبود حال خراجگزاران شود؛ چرا که با درستى خراج و سامان حال خراجگزاران، وضع دیگران نیز اصلاح مىشود، و کار دیگران جز با بهبود آنان، سامان نمىپذیرد؛ چرا که همه مردم در گرو خراج و خراجگزارانند.
امروزه در بعضى نظامهاى اقتصادى، شاهد أخذ مالیات به هر شکل ممکن هستیم که خود موجب بروز تنش و فاصلهگرفتن مردم از حکومت و نیز پیدایش اقتصاد زیرزمینى و حیلههاى دیگر جهت فرار از پرداخت مالیات مىشود. این مسأله بهواسطه نبود روح «عدالت» در برنامههاى اقتصادى است؛ البتّه نباید فراموش کرد که ممکن است افرادى به رغم داشتن امکانات، باز هم از پرداخت خراج و مالیات طفره روند که بىعدالتى و ستمى بزرگ بر اجتماع است و باید با آن مبارزه شود؛ ولى این مطلب را نباید از نظر دور داشت که در طّراحى نظام مالیاتى باید مصالح مالیاتدهندگان لحاظ، و در مسیر آبادانى و سازندگى ایشان (اجتماع) صرف شود؛ همانگونه که حضرت مىفرماید:
وَ لْیَکُنْ نَظَرُکَ فِی عِمَارَةِ الْأَرْضِ أَبْلَغَ مِنْ نَظَرِکَ فِی اسْتِجْلاَبِ الْخَرَاجِ لِأَنَّ ذَلِکَ لاَ یُدْرَکُ إِلاَّ بِالْعِمَارَةِ وَ مَنْ طَلَبَ الْخَرَاجَ بِغَیْرِ عِمَارَةٍ أَخْرَبَ الْبِلاَدَ وَ أَهْلَکَ الْعِبَادَ وَ لَمْ یَسْتَقِمْ أَمْرُهُ إِلاَّ قَلِیلاً.(15) امّا باید نظر تو [= مالک] در آبادانى زمین بیشتر باشد تا گرفتن خراج؛ چون خراج بدون آبادانى به دست نمىآید و آنکه بدون آبادانى خراج بخواهد، کشور را خراب و مردم را نابود مىکند و حکومتش چند روز بیش نمىپاید.
بنابر آنچه امام على علیهالسلام در این بخش ترسیم فرمود، مالیات در نظام اسلامى براى بهبود اوضاع و آبادانى و سازندگى کشور صرف مىشود و هر گاه مردم از سنگینى مالیات و نداشتن توان پرداخت آن بهواسطه آفتزدگى یا دیگر عوامل طبیعى نظیر خشکسالى و سیل، شِکْوه داشتند، حاکمیّت و دولت هر قدر که مىتواند باید به آنها تخفیف دهد و به قول امام، «نباید این تخفیف بر آنان گران آید».
فَإِنْ شَکَوْا ثِقَلاً أَوْ عِلَّةً أَوِ انْقِطَاعَ شِرْبٍ أَوْ بَالَّةٍ أَوْ إِحَالَةَ أَرْضٍ اغْتَمَرَهَا غَرَقٌ أَوْ أَجْحَفَ بِهَا عَطَشٌ خَفَّفْتَ عَنْهُمْ بِمَا تَرْجُو أَنْ یَصْلُحَ بِهِ أَمْرُهُمْ وَ لاَ یَثْقُلَنَّ عَلَیْکَ شَیْءٌ خَفَّفْتَ بِهِ الْمَؤونَةَ عَنْهُمْ ... .(16) اگر مردم از سنگینى مالیات یا آفتزدگى یا بىآبى و خشکسالى یا دگرگونى وضع زمین در اثر غرقاب یا بىآبى شِکْوه کردند، به آنان تا هر قدر که مىدانى موجب بهبود وضعشان خواهد شد، تخفیف بده و مبادا این تخفیف بر تو گران آید؛ زیرا این ذخیرهاى است که به صورت آبادانى و عمران به تو باز خواهند گردانید. افزون بر این، با این کار ستایش آنان را هم به خود جلب کردهاى و خود نیز از گسترش عدالت در میان آنان به شادى و سرفرازى رسیدهاى و در حالىکه به سبب آسایشى که براى آنان فراهم آوردهاى، به توانمندى بیشترشان تکیه خواهى کرد و به موجب عدالت و رفتار خوشى که آنان را بدان مأنوس کردهاى، بدیشان اطمینان خواهى یافت و چه بسا کارهایى پس از این براى تو پیش آید و بر عهده آنان بگذارى که از صمیم دل مىپذیرند.
حضرت، آبادانى را عاملى براى مشارکت مردم در پذیرش برنامههاى دولت مىداند و بر عکس، خرابى را از تنگدستى مردم و رویکرد حاکمان به مالاندوزى برمىشمرد و در این زمینه مىفرماید:
فَإِنَّ الْعُمْرَانَ مُحْتَمِلٌ مَا حَمَّلْتَهُ وَ إِنَّمَا یُوءْتَى خَرَابُ الْأَرْضِ مِنْ إِعْوَازِ أَهْلِهَا وَ إِنَّمَا یُعْوِزُ أَهْلُهَا لِإِشْرَافِ أَنْفُسِ الْوُلاَةِ عَلَى الْجَمْعِ وَ سُوءِ ظَنِّهِمْ بِالْبَقَاءِ وَ قِلَّةِ انْتِفَاعِهِمْ بِالْعِبَرِ.(17) بهدرستى که هر بارى را بر دوش کشور آباد بگذارى مىتواند تحمّل کند؛ ولى خرابى هر سرزمین، بىتردید از تنگدستى مردم آن، و تنگدستى مردم هم از روىکردن زمامداران به مالاندوزى و بدگمانى آنها به ماندن خویش و کم بهرگى آنان در عبرتگیرى از روزگار گذشته است.
حضرت در قسمتى دیگر، به مالک سفارش مىکند که زمینه را براى بیع و تجارت (کسب و کار) فراهم کند و حدّ و حدود و عدل و انصاف مراعات شود:
وَ لْیَکُنِ الْبَیْعُ بَیْعا سَمْحا بِمَوَازِینِ عَدْلٍ وَ أَسْعَارٍ لاَ تُجْحِفُ بِالْفَرِیقَیْنِ مِنَ الْبَائِعِ وَ الْمُبْتَاعِ(18) و بدان که خرید و فروش باید آسان و بر اساس موازین عدل و داد و به نرخى منصفانه باشد که به هیچیک از فروشنده و خریدار زیان وارد نیاید.
3. مبارزه با مفاسد اقتصادى
اصولاً فردى که بر کرسى قدرت تکیه زده، به فراخور مقام و قدرتى که از آن برخوردار شده است، منابع و اطلاعات و دیگر مؤلّفههاى قدرت و مکنت مادّى بیشترى دارد؛ از این جهت، ضریب سقوط او در دام هوا و هوسهاى شیطانى و نفسانى، بیش از دیگران است؛ بنابراین، هر مسؤولى در مقایسه با پُست سازمانى که اشغال کرده و در حدّ بهرهمندىاش از منابع قدرت، در مظانّ ارتکاب گناهان و مفاسد مالى است که شاید براى ارتکاب آنها، در مواردى توجیهات «خودپسندى» نیز داشته باشد؛ از این رو یادآورى آرمانهاى والاى انسانى و آخرت و رعایت تقواى الاهى، عامل حفظ، و ضامن سلامت چنین افرادى و در پى آن، جامعه خواهد شد؛ زیرا به گفته حضرت رسول صلىاللهعلیهوآلهوسلم صلاح و فساد جامعه از رهگذر صلاح و فساد مسؤولان و متولّیان آن فراهم مىشود(19) امیرمؤمنان علیهالسلام نیز در این زمینه مىفرماید:
فَلَیْسَتْ تَصْلُحُ الرَّعِیَّةُ إِِّلا بِصَلاَحِ الْوُلاَةِ.(20)
در حوزه ادارى، مفاسد اخلاقى گوناگونى متصوّر است که هر گاه شخصى از نظام ارزشى الاهى دورافتاد، ممکن است به آن دچار شود. بهرهبردارى شخصى از امکانات دولتى (بیتالمال)، قائل شدن «حق» براى «خود» فراتر از حقوق یکسان با دیگران، خود را در حاشیه امنیتى قرار دادن و اسراف و تبذیر، نمونههایى از این مفاسد است. فزونطلبى و رانتخوارى اطرافیان مسؤول و سوءاستفادههاى دیگر شغلى که امروزه بدبختانه رو به افزایش است، همگى از کمرنگشدن باورهاى دینى و کمشدن پایبندى چنین افرادى به ارزشهاى دینى شکایت دارد و خود، عاملى دیگر براى نابسامانتر شدن اوضاع اقتصادى است و موجب پیدایش بسیارى از تنگناها و مشکلات اقتصادى مىشود؛ از این رو در سیره امام على علیهالسلام به مواردى برخورد مىشود که چنین آفات و آسیبهاى اقتصادى را براى نظام به یاد مىآورد و به ویژه در زمینه مبارزه جدّى و عملى با آنها تلاشى فراگیر را مىطلبد.
حضرت پس از خلافت عثمان، زمام امور مسلمانان را بهعهده گرفت و مردم از نزدیک شاهد ناهنجارىهاى اخلاقى و مالى اطرافیان خلیفه (بنىامیّه) بودند؛ بدین سبب، نخستین اقدام خود را برکنارى تمام کارگزاران عثمانى از امور ممکلتى اعلام کرد و حاضر نبود کسانى را که به تعبیر او چون شتران گرسنه در سبزهزار طبیعت بهارى، به جان(21) بیتالمال مسلمان افتاده بودند، براى یک لحظه هم در نظام (امور) مملکتى تحمّل کند و هنگامىکه با مخالفت دوستان و مشاوران خویش روبهرو شد که صلاح و مصلحت فعلى حکومت او را در ابقاى چنین افرادى نظیر معاویه مىدانستند، فرمود:
امّا اینکه گفتى لازم است آنان را در مقام خود ابقا کنم، به خدا سوگند! خود یقین دارم که این کار براى اصلاح وضع دنیاى من مفید است؛ ولى با شناختى که از کارگزاران عثمان دارم، حق اقتضا مىکند که هرگز هیچیک از ایشان را به ولایت نگمارم. اگر این را بپذیرند، برایشان خوبتر است و اگر نپذیرند، شمشیر را به ایشان ارمغان خواهم داد.(22)
از سخنان پیشین، نگرش حضرت درباره «قدرت» به خوبى استفاده مىشود. هر چند کارى براى امروز و منافع مادّى و دنیایى او مفید باشد، اگر با معیارها و موازین «حق» و «عدل» نسازد، آن را به کار نخواهد بست و پذیرش خلافت و حکومت را نیز منوط به این مىداند که بتواند از این طریق، حقّى را احقاق، و عدلى را اقامه کند وگرنه ارزش کفش کهنه وصله زده شده یا آب بینى بز مریضى را هم نخواهد داشت.
4. کنترل اخلاقى و عملى کارگزاران
حضرت على علیهالسلام خود در استفاده از بیتالمال و رعایت حقوق مردم چنان رفتار مىکرد که شاید گفتن و شنیدن بعضى از آنها براى افراد ناآشنا با سیره او دور از باور باشد.
دستور تراشیدن نوک قلم (براى کممصرف کردن جوهر)، رعایت فاصله خطوط (براى کممصرف کردن کاغذ) و گذاشتن چراغ شخصى در کنار چراغ بیتالمال در اتاق کار خویش، و بسندهکردن به حدّاقل زندگى، بلکه کمتر از آن، همه از واقعیّتهاى مسلّم تاریخى هستند که دوست و دشمن بر آن اتّفاق دارند.(23) امام خطاب به زیاد (جانشین ابنعبّاس، استاندار بصره) که در مصرف بیتالمال بىمبالاتى کرده بود، مىنویسد:
فَدَعِ الْإِسْرَافَ مُقْتَصِدا وَ اذْکُرْ فِی الْیَوْمِ غَدا وَ أَمْسِکْ مِنَ الْمَالِ بِقَدْرِ ضَرُورَتِکَ وَ قَدِّمِ الْفَضْلَ لِیَوْمِ حَاجَتِکَ،(24)
و به مالکاشتر نیز مىگوید:
إِیَّاکَ وَ الاِسْتِئْثَارَ بِمَا النَّاسُ فِیهِ أُسْوَةٌ.(25) از ویژهسازى [= خاصّهخواهى] در چیزهایى که همه مردم در آنها برابرند، بپرهیز.
اینکه شخص مسؤول، خود را براى هر گونه رفتارى صاحب حق، و در استفاده از امکانات عمومى بر مردم مقدّم بداند، امرى ناپسند است که در مفاسد اخلاقى نظیر خودخواهى و تکبّر ریشه دارد و باید با آن مبارزه شود. حضرت در همین زمینه خطاب به کارگزار خود در بصره (یکى از پسرعموهایش) که با استفاده از فرصت سازمانى و بودجه عمومى براى زیارت خانه خدا به مکّه رفته بود، خطاب مىکند: که چرا با بیتالمال به مکّه رفتى؟ آیا از حساب روز رستاخیز نترسیدى که این گونه با بیتالمال، آب و غذا و توشه سفر تهیه کردى؟ از خدا بترس!
فَاتَّقِ اللَّهَ وَ ارْدُدْ إِلَى هَوءُلاَءِ الْقَوْمِ أَمْوَالَهُمْ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ ثُمَّ أَمْکَنَنِی اللَّهُ مِنْکَ لَأُعْذِرَنَّ إِلَى اللَّهِ فِیکَ وَ لَأَضْرِبَنَّکَ بِسَیْفِی الَّذِی مَا ضَرَبْتُ بِهِ أَحَدا إِلاَّ دَخَلَالنَّارَ... .(26) و تقوا پیشه کن و اموال مردم را به آنان بازگردان که در غیر این صورت، اگر بر تو دست یابم، باشمشیرى که بر کسى نخورده، جز آنکه به جهنّم واردش کرده است، تو را مىکشم. بهخدا سوگند! اگر حسن و حسین نیز چنین کارى کرده بودند، با آنها چنین رفتار مىکردم و خویشاوندى و نسب را رعایت نمىکردم؛
بنابراین طبق آموزههاى امام على علیهالسلام و سیره عملى حضرت، شخص مسؤول (حاکم و والى) و مدیر وظیفه دارد تا مصالح عمومى را به دقّت رعایت کند و در حفظ منافع مردم از هیچ کوششى دریغ نورزد و با یادآورى آخرت و رستاخیز، از هر گونه سوءاستفاده و رذیلت اخلاقى و اقتصادى بپرهیزد؛ البتّه از نظر نباید دور داشت که ممکن است مدیر و کارگزار، از نظر ضریب ایمانى و پایبندى به اصول اخلاقى، بسیار مؤمن و متّقى باشد؛ امّا اطرافیان او، اعمّ از بستگان و خاندان یا دوستان و مشاوران او حتّى بدون آگاهى وى مرتکب گناهان اخلاقى در حوزه مسائل مالى و اقتصادى شوند. فزونطلبى بعضى از نزدیکان و رانتخوارى آنان که امروزه بلاى جان اقتصاد است، از امورى به شمار مىرود که باید شخص مسؤول و حاکم، در زدودن ریشه آن بکوشد. حضرت وجود این پدیده شوم اقتصادى را یادآور مىشود و مىفرماید:
ثُمَّ إِنَّ لِلْوَالِی خَاصَّةً وَ بِطَانَةً فِیهِمُ اسْتِئْثَارٌ وَ تَطَاوُلٌ وَ قِلَّةُ إِنْصَافٍ فِی مُعَامَلَةٍ... .(27) دیگر اینکه هر زمامدارى، یاران نزدیک و محرم اسرارى دارد که در میان ایشان امتیاز خواهى و درازدستى و بىانصافى در روابط اقتصادى پیدا مىشود؛ امّا تو، ریشه اینان را با بریدن اسباب آن از میان بردار.
یحضرت در ادامه، مالک را متوجّه مىسازد که مبادا خودت زمینه رانتخوارى بستگانت را فراهم سازى و به آنان فراتر از حق شهروندیشان بپردازى:
وَ لاَ تُقْطِعَنَّ لِأَحَدٍ مِنْ حَاشِیَتِکَ وَ حَامَّتِکَ قَطِیعَةً وَ لاَ یَطْمَعَنَّ مِنْکَ فِی اعْتِقَادِ عُقْدَةٍ تَضُرُّ بِمَنْ یَلِیهَا مِنَ النَّاسِ فِی شِرْبٍ أَوْ عَمَلٍ مُشْتَرَکٍ یَحْمِلُونَ مَؤونَتَهُ عَلَى غَیْرِهِمْ فَیَکُونَ مَهْنَأُ ذَلِکَ لَهُمْ دُونَکَ وَ عَیْبُهُ عَلَیْکَ فِیالدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ.(28) مبادا به هیچ یک از اطرافیان و نزدیکانت زمینى واگذارى و مبادا کسى از سوى تو به این طمع بیفتد که مالک آب و زمینى شود تا به همسایگان در آبیارى یا کار مشترک، خسارت وارد سازد و بارش را بر دوش دیگران نهد که بهره شیرین آن را فقط آنان مىبرند و ننگ آن در دنیا و آخرت براى تو مىماند.
از دیگر رذایل اخلاقى و مفاسد اقتصادى که ممکن است مسؤولان از گزند آن در امان نباشند، «رشوه» است. «رشوه» نشان از این دارد که مسؤولان مربوط، حقوق مردم را ایفا نکردهاند؛ بدین سبب مردم ناگزیرند حقّ خود را با رشوه بگیرند.
در سرزنش رشوه و رشوهخوارى سخن بسیار وارد شده است و طبق آموزههاى اهلبیت علیهمالسلام ، رشوهدهنده و رشوهگیرنده هر دو در آتش جهنّم خواهند بود.
امام على علیهالسلام در این زمینه اشاره مىکند که روزى اشعث بن قیس ظرف غذایى را براى او آورد و موجب ناراحتى و خشم حضرت شد:
به او گفتم: صدقه است یا زکات یا صله و پیشکش که هر کدام باشد، براى ما حرام است. او گفت هدیه است. چنان به نظرم آمد که گویى آب دهان مار به آن آمیخته شده یا زهر مار را در آن ریختهاند. بهخدا قسم! اگر هفت اقلیم را با آنچه زیر آسمان است، به من بدهند تا خدا را نافرمانى کنم و پوست جوى را از دهان مورچهاى به ناحق بربایم، چنین نخواهم کرد.(29)
نتیجهگیرى
آنچه به صورت مختصر و فشرده در این نوشتار آمد، گوشهاى از منش و روش امام على علیهالسلام درباره مسائل اقتصادى بود و روشن شد که اصولاً طرز نگرش حضرت به دنیا و مسائل مادّى و اقتصادى، با دیگر نگرشهاى تنگنظرانه و مادّى تفاوت دارد. او به تبع نگرشى که به هستى و هدف از آفرینش انسان دارد، افقى گستردهتر از دنیاى تنگ و مادّى را مىنگرد و به آخرت و سعادت آخرتى به صورت اصلى و نهایىترین هدف از خلقت هستى و انسان نگاه مىکند و به همه امور از این رهگذر مىنگرد؛ بدین لحاظ، هر کارى را خُرد یا کلان (کوچک و بزرگ) که در این مسیر و موجب رسیدن به آن هدف است، متعالى و ارزشمند مىشمرد و پذیرش حکومت و پذیرش قدرت را نیز در این جهت تفسیر مىکند؛ بدین سبب، با بیان مکرّر «معیار» و «مدار» حرکت که همانا رسیدن به آخرت و جوار قرب الاهى است، اعمال را پیوسته با آن مىسنجد و سفارش به حق محورى و عدالت مدارى را در هر فرصتى ابراز مىدارد و با هر گونه ستم و بىعدالتى از هر کس و از هر نوعش سر ستیز و مبارزه دارد و در تقسیم بیتالمال، مصرف بیتالمال و رعایت حقوق عمومى مردم به وسیله حاکم و والى و پرهیز از ایجاد وضعیّت نامساعد ملّى و اقتصادى که به بىعدالتى مىانجامد، تذکرات گوناگون و متعدّدى دارد که در متن مقاله به آنها اشاره شده است.
پىنوشتها
________________________________________
1. علىاصغر پورهمایون: اقتصاد، ص 12.
2. إتَّجِروا بارَکَاللّهُ فیکم.
3. نهجالبلاغه، کلمه قصار.
4. همان، کلمه قصار 390.
5. همان، نامه 53، بند 11.
6. همان، نامه 5.
7. همان، نامه 53 بند 79.
8. همان، خطبه 15.
9. اشاره به داستان عقیل برادر حضرت. (همان، خطبه 224)
10. محمدباقر مجلسى: بحارالانوار، ج 41، ص 106 ـ 137.
11. حدید (57): 25.
12. نهجالبلاغه، نامه 53، بند 21.
13. همان، بند 29.
14. همان، بند 47.
15. همان، بند 48.
16. همان، بند 49 ـ 51.
17. همان بند، 51.
18. همان بند 57.
19. اشاره به حدیث «صنفانِ اذا صلُحا صَلُحتِ الاُمةَ و اذا فَسدا فَسدَتِالاُمّة.
20. نهجالبلاغة، خطبه 216.
21. همان، خطبه 3.
22. مسعودى: مروج الذهب، ج 2، ص 364؛ محمد بن جریر طبرى: تاریخ طبرى، ج 4، ص 439.
23. به نقل از مشایخ فریدنى: نظرات سیاسى در نهجالبلاغة، ص 51.
24. نهجالبلاغه، نامه 21.
25. همان، نامه 53، بند 85.
26. همان، نامه 41.
27. همان، نامه 3، بند 70.
28. همان، بند 71.
29. همان، خطبه 224.
این مقاله، با نظر به افراط و تفریطهاى موجود در آرا و نظریّات فیلسوفان در طول تاریخ درباره اقتصاد و زندگى مادّى که در اخلاق و رفتار و ملکات نفسانى انسانها نیز تجلّى یافته است، به بررسى و مطالعه شیوه رفتارى امیرمؤمنان علیهالسلام مىپردازد که به شهادت تاریخ، از حیث مصرف، زاهدترین و در تولید، فعّالترین افراد در عرصه فعّالیتهاى اقتصادى و معیشتى به شمار مىرود؛ بنابراین، ابتدا نگرش امام على علیهالسلام به اقتصاد را مطرح؛ سپس آموزهها و دستورهاى او در جهت فعّالیتهاى خویش و نیز چگونگى انجام اصلاح در ساختار اقتصادى را که در دوران خلافت خویش آغاز کرده است، تجزیه و تحلیل مىکند.
مقدّمه
سال گذشته که به پیشنهاد مقام معظم رهبرى، سال رفتار علوى علیهالسلام نامیده شد، فرصتى پیش آورد تا دلدادگان خاندان وحى بتوانند با جرعهنوشى از زلال کوثر ولایت، گامى جهت نزدیکتر شدن به قلّه رفیع و حضرت امیر علیهالسلام بردارند. از رهگذر این اقدام مبارک، فرهیختگان و اندیشمندان به فراخور بضاعت علمى خویش، به ترسیم و تبیین اندیشه آن بزرگمرد و «باب علم» پرداختند که در قالب همایشها و هماندیشىها تا اندازهاى از سیره قولى و عملى آن بزرگوار، مهجوریّتزدایى شد.
آنچه در این مقاله آمده، بحثى فشرده از اندیشه امام على علیهالسلام درباره یکى از مسائل مهمّ زندگى بشر است که صاحبنظران از دیرباز آن را مطالعه و بررسى کردهاند.
آنچه امروزه از اقتصاد فهمیده مىشود و بهصورت رشتهاى علمى در کنار دیگر رشتههاى علوم مطرح است، علمى است که درباره چگونگى فعّالیّتهاى و روابط اقتصادى افراد جامعه با یکدیگر و اصول و قوانینى بحث مىکند که بر امور مزبور حکومت دارد و مسائلى که باید در عمل با توجّه به مقتضیات زمانى و مکانى اتّخاذ شود تا موجبات سعادت و ترقّى جامعه و رفاه و آسایش افراد آن را تأمین کند؛(1) بنابراین، منظور از اقتصاد و فعّالیّتهاى اقتصادى، هر کارى خواهد بود که به معیشت و زندگى مادّى انسان و اجتماع ارتباط مىیابد تا بتواند در سایه تأمین نیازهاى خود، در رفاه و آسایش زندگى کند.
رسیدگى به امور دنیایى و مادّى جهت برآوردهساختن نیازهاى خود و دیگران و به تعبیر دیگر «فعّالیّت اقتصادى» از دیرزمان ستایش و سرزنش شده و دچار افراط و تفریط بوده است. مطالعه نظریّات و آراى فیلسوفانى که شالوده فکرى خویش را بر بریدن از دنیا و مادّیات بنیان نهاده، خواستار سوقدهى جامعه به سوى آن بودند از یک طرف (مانند کلبیون)، و اندیشه فیلسوفانى که مبناى سعادت و ترقّى جامعه را به روىآورى به مادّیات و در جهت رسیدن هر چه بیشتر به آن از طریق دستیابى به سود افزونتر مىدانستند (مانند بنتام و استوارت میل) از سوى دیگر، گویاى افراط و تفریطها و نگرشهاى مثبت و منفى به اقتصاد و زندگى مادّى است که در اخلاق و رفتار و ملکات نفسانى انسانها هم تجلّى یافته است؛ از این رو، بررسى و مطالعه شیوه شخصیّتى چون امام على علیهالسلام که به شهادت تاریخ، از حیث مصرف، زاهدانهترین زندگى را از خود به یادگار گذاشته و در تولید، فعّالترین افراد در عرصه فعّالیّتهاى اقتصادى و معیشتى است، در حلّ معمّاى انسان، بسیار راهگشا خواهد بود؛ بنابراین، ابتدا با نگرش حضرت به اقتصاد آشنا مىشویم؛ سپس آموزهها و دستورهاى او جهت فعّالیّت اقتصادى خویش و نیز چگونگى انجام اصلاح در ساختار اقتصادى را که در دوران خلافت خویش آغاز کرد، تجزیه و تحلیل خواهیم کرد.
امام على علیهالسلام و دنیا
دیدگاه امام به اقتصاد (و بلکه دنیا) سوداگرایانه نیست تا فقط در پى سود مادّى باشد، و راهبانه و تارکانه هم نیست تا به کلّى آن را ناپسند شمارد؛ بلکه با رعایت حدود و معیارهایى، همیشه مردم را به کار و فعّالیّت در عرصه زندگى تشویق مىکند(2) و مىفرماید:
چنان دنبال کار و تحصیل معاش باش که انگار براى همیشه در دنیا هستى و چنان به فکر آخرت باش که گویا در آستانه مرگ قرار دارى.(3)
حضرت در تقسیم ساعات شبانهروز مؤمن مىفرماید:
لِلْمُؤمنِ ثَلاثُ ساعاتٍ: فَسَاعَةٌ یُنَاجِی فِیهَا رَبَّهُ وَ سَاعَةٌ یَرُمُّ مَعَاشَهُ وَ سَاعَةٌ یُخَلِّی بَیْنَ نَفْسِهِ وَ بَیْنَ لَذَّتِهَا.(4)
امام علیهالسلام در این کلام، براى اقتصاد، نقشى همتراز «عبادت» قائل مىشود و اقتصاد را مجموعه اعمالى مىداند که تابع نظام ارزشى حاکم بر انسان است، و از آنجا که هدف در نظام ارزشى حاکم بر انسان از دیدگاه اسلام، با توجّه به بُعد حقگرا و کمالطلب او، رسیدن به مقام قرب ربوبى است، فرد با ایمان باید با چنین «معیارى» همه رفتارهاى خویش را منطبق سازد تا به هدف خویش دست یابد.
حضرت در این زمینه به مالکاشتر مىفرماید:
وَ لْیَکُنْ أَحَبُّ الْأُمُورِ إِلَیْکَ أَوْسَطَهَا فِی الْحَقِّ وَ أَعَمَّهَا فِی الْعَدْلِ وَ أَجْمَعَهَا لِرِضَى الرَّعِیَّةِ.(5) محبوبترین کارها نزد تو، سازگارترین آنها با «حق» و گستردهترین در «عدالت» و فراگیرترین در جلب «رضایت» مردم باشد؛
از این رو، نگاه کمال خواهانه امام به اقتصاد و فعّالیتهاى دنیایى را مىتوان در جاىجاى زندگى و نامهها و دستورالعملهاى وى به کارگزارانش مشاهده کرد.
حضرت به کارگزار خود در آذربایجان (اشعث بن قیس) مىفرماید:
إِنَّ عَمَلَکَ لَیْسَ لَکَ بِطُعْمَةٍ وَ لَکِنَّهُ فِی عُنُقِکَ الاَْمَانَةُ؛(6)
یعنى نگاه امام على علیهالسلام به اقتصاد و امور مادّى و دنیایى که از معرفتشناسى او تأثیر مىپذیرد، از افق دید مکاتب مادّى فراتر است که تنگ نظرانه خواستهاند همه چیز را در جهان مادّى خلاصه کنند. اعتقاد به آخرت و برخوردارى از فلسفه زندگى مانند آنچه قرآن براى انسان تصویر و تبیین مىکند، با دیگر مکاتب مادّى در عمل و رفتار تفاوتهاى فاحشى مىیابد که بررسى همه جانبه آنها فرصتى بیشتر از این نوشتار را مىطلبد.
اگر از دیدگاه مکاتب منفعتگر، رسیدن به سود هدف است و براى رسیدن به آن باید از هر راهى اقدام کرد، از دیدگاه امام على، اوّلاً هدف، رسیدن به منافع مادّى نیست و ثانیا براى رسیدن به هدف ـ گرچه مقدّس هم باشد ـ از هر وسیلهاى نمىتوان کمک گرفت که به طور نمونه مىتوان به نبستن آب بر روى لشکر معاویه (به رغم اینکه آنان با لشکر حضرت چنین کرده بودند) یا پذیرش حکمیّت در جنگ صفیّن و دستور عقبنشینى به مالک در چند قدمى پیروزى اشاره کرد. امیرمؤمنان علیهالسلام در این زمینه به مالکاشتر، استاندار مصر چنین سفارش مىکند:
وَ لاَ یَدْعُوَنَّکَ ضِیقُ أَمْرٍ لَزِمَکَ فِیهِ عَهْدُ اللَّهِ إِلَى طَلَبِ انْفِسَاخِهِ بِغَیْرِ الْحَقِّ فَإِنَّ صَبْرَکَ عَلَى ضِیقِ أَمْرٍ تَرْجُو انْفِرَاجَهُ وَ فَضْلَ عَاقِبَتِهِ خَیْرٌ مِنْ غَدْرٍ تَخَافُ تَبِعَتَهُ.(7) اگر در مشکل و گرفتارى واقع شدى، مبادا بخواهى آن را از طریق «ناحق» حل کنى و تعهّد خویش در برابر خدا [= در راه حق] را نادیده بگیرى؛ زیرا بدون تردید، صبر تو بر تنگنایى که گشایش و نیکى فرجام آن را امید مىبرى، از نیرنگى که بر نتایج آن بیمناکى و هم از بازخواست الاهى که بدان گرفتار آیى و دنیا و آخرت تو تباه شود، بهتر است.
برنامههاى اقتصادى امام على علیهالسلام
آنچه گذشت، گوشهاى از اندیشه و نگرش امام به اقتصاد و فعّالیّتهاى اقتصادى بود. در ادامه بحث، در حوزه رفتار، به رؤوس برنامههاى حضرت در دوران خلافت و حکومت ظاهرى وى اشاره مىشود. از آنجا که دوره حکومت امیرمؤمنان پس از خلافت خلفاى پیشین و اوضاع نابسامان بعد از عثمان آغاز مىشود، محور برنامههاى حضرت در جهت گسترش «عدالت اجتماعى» و «عدالت اقتصادى» است که از مجموع رفتار او در زمان حاکمیّت و نیز سفارشهایى به کارگزاران استفاده مىشود.
1. گسترش عدالت
براى فردى که در رأس هرم قدرت نظام اسلامى است، شاید هیچ کارى از نشاندن لبخند رضایت بر لبان توده جامعه، لذّتبخشتر نباشد. جامعهاى که از اوضاع نابسامان اقتصادى در رنج است و تبعیض و بىعدالتى و بخششهاى بىشمار عثمان از سویى و چپاول بیتالمال به وسیله نزدیکان خلیفه از سوى دیگر، موجب رنجش خاطر مردم را فراهم آورده است. چنین جامعهاى با اعلام برنامههاى امام على علیهالسلام جان تازهاى مىگیرد و به افقهاى روشن عدالت مىاندیشد؛ البتّه امام براى رسیدن به آن، رنجها و هزینهها را تحمّل کرد و تا پاى جان، از سر صدق بر آن اصرار ورزید و عاقبت در این راه، کشته عدالت شد.
او که درد گرسنگى را عادت خویش ساخته و رنج برهنگى را با وصلههاى مدام بر جامه و موزهاش حس، و از دنیا به قرص نان و نمکى بسنده کرده است، مىداند که نیاز محرومان و آه مظلومان براى چیست؛ بدین سبب، نخستین اقدامش مبارزه با چپاولگرانى است که در زمان عثمان، حق مردم مستضعف را خوردهاند. وى در اینباره مىفرماید:
وَ اللَّهِ لَوْ وَجَدْتُهُ قَدْ تُزُوِّجَ بِهِ النِّسَاءُ وَ مُلِکَ بِهِ الْإِمَاءُ لَرَدَدْتُهُ.(8) بهخدا سوگند! اگر ببینم با آن اموال، زنان به همسرى گرفته شده، و کنیزکان به ملکیّت درآمدهاند، آنها را به بیتالمال بر مىگردانم.
او در جهت احقاق حقّ رعیّت، کمر همّت بسته و بر مسند قدرت اعتبار بخشیده و عدالت را از درون خانه و خاندانش تا سطح اجتماع و کارگزارانش گسترش داده است و با هر چه بىعدالتى است، قصد مبارزه دارد؛ اگرچه از روى نیاز و از سوى اهل رازش باشد.(9)
امام در تقسیم بیتالمال، بین خواهرش و کنیز او فرقى نمىگذارد و به هر کدام 20 درهم مىدهد یا بین زن قریشى که خود را از اشراف مىداند و کنیز عجمیو او تفاوتى نمىگذارد و وقتى به وى اعتراض مىشود، مىفرماید:
من میان سیاه و سفید فرقى نخواهم گذاشت و بین فرزندان اسماعیل و اسحاق تفاوتى نیست و در قرآن، برترى عرب بر عجم را ندیدهام.(10)
گسترش قسط و عدل که اصولاً فلسفه ارسال رسولان الاهى نیز بدان جهت بوده است،(11) جز از او که دستآموز آموزههاى وحیانى مکتب اسلام است، انتظار نمىرود.
2. کوشش براى بهبود وضع مردم
حضرت، یکى از وظایف مهمّ حاکم را بسترسازى مناسب جهت آسایش مردم و تأمین رفاه آنان مىداند و در دستورى به مالکاشتر مىفرماید:
وَ اعْلَمْ أَنَّهُ لَیْسَ شَیْءٌ بِأَدْعَى إِلَى حُسْنِ ظَنِّ رَاعٍ بِرَعِیَّتِهِ مِنْ إِحْسَانِهِ إِلَیْهِمْ وَ تَخْفِیفِهِ الْمَؤونَاتِ عَلَیْهِمْ.(12)
وى آسانسازى هزینه زندگى مردم به وسیله حاکم را از مصادیق حُسن ظنّ حاکم بر مردم مىداند که به طور مسلّم در اجتماع آثار روحى و روانى خواهد داشت و در فرمانى دیگر به مالکاشتر مىگوید که زمینه براى تاجران و صنعتگران به گونهاى آماده شود تا بتوانند نیاز جامعه را به راحتى تأمین کنند و مشکلى نداشته باشند؛ زیرا استوارى همه طبقات جامعه به بازرگانان و صنعتگران است:
... وَ لاَ قِوَامَ لَهُمْ جَمِیعا إِلاَّ بِالتُّجَّارِ وَ ذَوِی الصِّنَاعَاتِ.(13)
در بخش دیگرى براى گردآورى مالیات مىفرماید:
وَ تَفَقَّدْ أَمْرَ الْخَرَاجِ بِمَا یُصْلِحُ أَهْلَهُ فَإِنَّ فِی صَلاَحِهِ وَ صَلاَحِهِمْ صَلاَحا لِمَنْ سِوَاهُمْ وَ لاَ صَلاَحَ لِمَنْ سِوَاهُمْ إِلاَّ بِهِمْ لِأَنَّ النَّاسَ کُلَّهُمْ عِیَالٌ عَلَى الْخَرَاجِ وَ أَهْلِهِ.(14) درباره مالیات چنان عمل کن که موجب بهبود حال خراجگزاران شود؛ چرا که با درستى خراج و سامان حال خراجگزاران، وضع دیگران نیز اصلاح مىشود، و کار دیگران جز با بهبود آنان، سامان نمىپذیرد؛ چرا که همه مردم در گرو خراج و خراجگزارانند.
امروزه در بعضى نظامهاى اقتصادى، شاهد أخذ مالیات به هر شکل ممکن هستیم که خود موجب بروز تنش و فاصلهگرفتن مردم از حکومت و نیز پیدایش اقتصاد زیرزمینى و حیلههاى دیگر جهت فرار از پرداخت مالیات مىشود. این مسأله بهواسطه نبود روح «عدالت» در برنامههاى اقتصادى است؛ البتّه نباید فراموش کرد که ممکن است افرادى به رغم داشتن امکانات، باز هم از پرداخت خراج و مالیات طفره روند که بىعدالتى و ستمى بزرگ بر اجتماع است و باید با آن مبارزه شود؛ ولى این مطلب را نباید از نظر دور داشت که در طّراحى نظام مالیاتى باید مصالح مالیاتدهندگان لحاظ، و در مسیر آبادانى و سازندگى ایشان (اجتماع) صرف شود؛ همانگونه که حضرت مىفرماید:
وَ لْیَکُنْ نَظَرُکَ فِی عِمَارَةِ الْأَرْضِ أَبْلَغَ مِنْ نَظَرِکَ فِی اسْتِجْلاَبِ الْخَرَاجِ لِأَنَّ ذَلِکَ لاَ یُدْرَکُ إِلاَّ بِالْعِمَارَةِ وَ مَنْ طَلَبَ الْخَرَاجَ بِغَیْرِ عِمَارَةٍ أَخْرَبَ الْبِلاَدَ وَ أَهْلَکَ الْعِبَادَ وَ لَمْ یَسْتَقِمْ أَمْرُهُ إِلاَّ قَلِیلاً.(15) امّا باید نظر تو [= مالک] در آبادانى زمین بیشتر باشد تا گرفتن خراج؛ چون خراج بدون آبادانى به دست نمىآید و آنکه بدون آبادانى خراج بخواهد، کشور را خراب و مردم را نابود مىکند و حکومتش چند روز بیش نمىپاید.
بنابر آنچه امام على علیهالسلام در این بخش ترسیم فرمود، مالیات در نظام اسلامى براى بهبود اوضاع و آبادانى و سازندگى کشور صرف مىشود و هر گاه مردم از سنگینى مالیات و نداشتن توان پرداخت آن بهواسطه آفتزدگى یا دیگر عوامل طبیعى نظیر خشکسالى و سیل، شِکْوه داشتند، حاکمیّت و دولت هر قدر که مىتواند باید به آنها تخفیف دهد و به قول امام، «نباید این تخفیف بر آنان گران آید».
فَإِنْ شَکَوْا ثِقَلاً أَوْ عِلَّةً أَوِ انْقِطَاعَ شِرْبٍ أَوْ بَالَّةٍ أَوْ إِحَالَةَ أَرْضٍ اغْتَمَرَهَا غَرَقٌ أَوْ أَجْحَفَ بِهَا عَطَشٌ خَفَّفْتَ عَنْهُمْ بِمَا تَرْجُو أَنْ یَصْلُحَ بِهِ أَمْرُهُمْ وَ لاَ یَثْقُلَنَّ عَلَیْکَ شَیْءٌ خَفَّفْتَ بِهِ الْمَؤونَةَ عَنْهُمْ ... .(16) اگر مردم از سنگینى مالیات یا آفتزدگى یا بىآبى و خشکسالى یا دگرگونى وضع زمین در اثر غرقاب یا بىآبى شِکْوه کردند، به آنان تا هر قدر که مىدانى موجب بهبود وضعشان خواهد شد، تخفیف بده و مبادا این تخفیف بر تو گران آید؛ زیرا این ذخیرهاى است که به صورت آبادانى و عمران به تو باز خواهند گردانید. افزون بر این، با این کار ستایش آنان را هم به خود جلب کردهاى و خود نیز از گسترش عدالت در میان آنان به شادى و سرفرازى رسیدهاى و در حالىکه به سبب آسایشى که براى آنان فراهم آوردهاى، به توانمندى بیشترشان تکیه خواهى کرد و به موجب عدالت و رفتار خوشى که آنان را بدان مأنوس کردهاى، بدیشان اطمینان خواهى یافت و چه بسا کارهایى پس از این براى تو پیش آید و بر عهده آنان بگذارى که از صمیم دل مىپذیرند.
حضرت، آبادانى را عاملى براى مشارکت مردم در پذیرش برنامههاى دولت مىداند و بر عکس، خرابى را از تنگدستى مردم و رویکرد حاکمان به مالاندوزى برمىشمرد و در این زمینه مىفرماید:
فَإِنَّ الْعُمْرَانَ مُحْتَمِلٌ مَا حَمَّلْتَهُ وَ إِنَّمَا یُوءْتَى خَرَابُ الْأَرْضِ مِنْ إِعْوَازِ أَهْلِهَا وَ إِنَّمَا یُعْوِزُ أَهْلُهَا لِإِشْرَافِ أَنْفُسِ الْوُلاَةِ عَلَى الْجَمْعِ وَ سُوءِ ظَنِّهِمْ بِالْبَقَاءِ وَ قِلَّةِ انْتِفَاعِهِمْ بِالْعِبَرِ.(17) بهدرستى که هر بارى را بر دوش کشور آباد بگذارى مىتواند تحمّل کند؛ ولى خرابى هر سرزمین، بىتردید از تنگدستى مردم آن، و تنگدستى مردم هم از روىکردن زمامداران به مالاندوزى و بدگمانى آنها به ماندن خویش و کم بهرگى آنان در عبرتگیرى از روزگار گذشته است.
حضرت در قسمتى دیگر، به مالک سفارش مىکند که زمینه را براى بیع و تجارت (کسب و کار) فراهم کند و حدّ و حدود و عدل و انصاف مراعات شود:
وَ لْیَکُنِ الْبَیْعُ بَیْعا سَمْحا بِمَوَازِینِ عَدْلٍ وَ أَسْعَارٍ لاَ تُجْحِفُ بِالْفَرِیقَیْنِ مِنَ الْبَائِعِ وَ الْمُبْتَاعِ(18) و بدان که خرید و فروش باید آسان و بر اساس موازین عدل و داد و به نرخى منصفانه باشد که به هیچیک از فروشنده و خریدار زیان وارد نیاید.
3. مبارزه با مفاسد اقتصادى
اصولاً فردى که بر کرسى قدرت تکیه زده، به فراخور مقام و قدرتى که از آن برخوردار شده است، منابع و اطلاعات و دیگر مؤلّفههاى قدرت و مکنت مادّى بیشترى دارد؛ از این جهت، ضریب سقوط او در دام هوا و هوسهاى شیطانى و نفسانى، بیش از دیگران است؛ بنابراین، هر مسؤولى در مقایسه با پُست سازمانى که اشغال کرده و در حدّ بهرهمندىاش از منابع قدرت، در مظانّ ارتکاب گناهان و مفاسد مالى است که شاید براى ارتکاب آنها، در مواردى توجیهات «خودپسندى» نیز داشته باشد؛ از این رو یادآورى آرمانهاى والاى انسانى و آخرت و رعایت تقواى الاهى، عامل حفظ، و ضامن سلامت چنین افرادى و در پى آن، جامعه خواهد شد؛ زیرا به گفته حضرت رسول صلىاللهعلیهوآلهوسلم صلاح و فساد جامعه از رهگذر صلاح و فساد مسؤولان و متولّیان آن فراهم مىشود(19) امیرمؤمنان علیهالسلام نیز در این زمینه مىفرماید:
فَلَیْسَتْ تَصْلُحُ الرَّعِیَّةُ إِِّلا بِصَلاَحِ الْوُلاَةِ.(20)
در حوزه ادارى، مفاسد اخلاقى گوناگونى متصوّر است که هر گاه شخصى از نظام ارزشى الاهى دورافتاد، ممکن است به آن دچار شود. بهرهبردارى شخصى از امکانات دولتى (بیتالمال)، قائل شدن «حق» براى «خود» فراتر از حقوق یکسان با دیگران، خود را در حاشیه امنیتى قرار دادن و اسراف و تبذیر، نمونههایى از این مفاسد است. فزونطلبى و رانتخوارى اطرافیان مسؤول و سوءاستفادههاى دیگر شغلى که امروزه بدبختانه رو به افزایش است، همگى از کمرنگشدن باورهاى دینى و کمشدن پایبندى چنین افرادى به ارزشهاى دینى شکایت دارد و خود، عاملى دیگر براى نابسامانتر شدن اوضاع اقتصادى است و موجب پیدایش بسیارى از تنگناها و مشکلات اقتصادى مىشود؛ از این رو در سیره امام على علیهالسلام به مواردى برخورد مىشود که چنین آفات و آسیبهاى اقتصادى را براى نظام به یاد مىآورد و به ویژه در زمینه مبارزه جدّى و عملى با آنها تلاشى فراگیر را مىطلبد.
حضرت پس از خلافت عثمان، زمام امور مسلمانان را بهعهده گرفت و مردم از نزدیک شاهد ناهنجارىهاى اخلاقى و مالى اطرافیان خلیفه (بنىامیّه) بودند؛ بدین سبب، نخستین اقدام خود را برکنارى تمام کارگزاران عثمانى از امور ممکلتى اعلام کرد و حاضر نبود کسانى را که به تعبیر او چون شتران گرسنه در سبزهزار طبیعت بهارى، به جان(21) بیتالمال مسلمان افتاده بودند، براى یک لحظه هم در نظام (امور) مملکتى تحمّل کند و هنگامىکه با مخالفت دوستان و مشاوران خویش روبهرو شد که صلاح و مصلحت فعلى حکومت او را در ابقاى چنین افرادى نظیر معاویه مىدانستند، فرمود:
امّا اینکه گفتى لازم است آنان را در مقام خود ابقا کنم، به خدا سوگند! خود یقین دارم که این کار براى اصلاح وضع دنیاى من مفید است؛ ولى با شناختى که از کارگزاران عثمان دارم، حق اقتضا مىکند که هرگز هیچیک از ایشان را به ولایت نگمارم. اگر این را بپذیرند، برایشان خوبتر است و اگر نپذیرند، شمشیر را به ایشان ارمغان خواهم داد.(22)
از سخنان پیشین، نگرش حضرت درباره «قدرت» به خوبى استفاده مىشود. هر چند کارى براى امروز و منافع مادّى و دنیایى او مفید باشد، اگر با معیارها و موازین «حق» و «عدل» نسازد، آن را به کار نخواهد بست و پذیرش خلافت و حکومت را نیز منوط به این مىداند که بتواند از این طریق، حقّى را احقاق، و عدلى را اقامه کند وگرنه ارزش کفش کهنه وصله زده شده یا آب بینى بز مریضى را هم نخواهد داشت.
4. کنترل اخلاقى و عملى کارگزاران
حضرت على علیهالسلام خود در استفاده از بیتالمال و رعایت حقوق مردم چنان رفتار مىکرد که شاید گفتن و شنیدن بعضى از آنها براى افراد ناآشنا با سیره او دور از باور باشد.
دستور تراشیدن نوک قلم (براى کممصرف کردن جوهر)، رعایت فاصله خطوط (براى کممصرف کردن کاغذ) و گذاشتن چراغ شخصى در کنار چراغ بیتالمال در اتاق کار خویش، و بسندهکردن به حدّاقل زندگى، بلکه کمتر از آن، همه از واقعیّتهاى مسلّم تاریخى هستند که دوست و دشمن بر آن اتّفاق دارند.(23) امام خطاب به زیاد (جانشین ابنعبّاس، استاندار بصره) که در مصرف بیتالمال بىمبالاتى کرده بود، مىنویسد:
فَدَعِ الْإِسْرَافَ مُقْتَصِدا وَ اذْکُرْ فِی الْیَوْمِ غَدا وَ أَمْسِکْ مِنَ الْمَالِ بِقَدْرِ ضَرُورَتِکَ وَ قَدِّمِ الْفَضْلَ لِیَوْمِ حَاجَتِکَ،(24)
و به مالکاشتر نیز مىگوید:
إِیَّاکَ وَ الاِسْتِئْثَارَ بِمَا النَّاسُ فِیهِ أُسْوَةٌ.(25) از ویژهسازى [= خاصّهخواهى] در چیزهایى که همه مردم در آنها برابرند، بپرهیز.
اینکه شخص مسؤول، خود را براى هر گونه رفتارى صاحب حق، و در استفاده از امکانات عمومى بر مردم مقدّم بداند، امرى ناپسند است که در مفاسد اخلاقى نظیر خودخواهى و تکبّر ریشه دارد و باید با آن مبارزه شود. حضرت در همین زمینه خطاب به کارگزار خود در بصره (یکى از پسرعموهایش) که با استفاده از فرصت سازمانى و بودجه عمومى براى زیارت خانه خدا به مکّه رفته بود، خطاب مىکند: که چرا با بیتالمال به مکّه رفتى؟ آیا از حساب روز رستاخیز نترسیدى که این گونه با بیتالمال، آب و غذا و توشه سفر تهیه کردى؟ از خدا بترس!
فَاتَّقِ اللَّهَ وَ ارْدُدْ إِلَى هَوءُلاَءِ الْقَوْمِ أَمْوَالَهُمْ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ ثُمَّ أَمْکَنَنِی اللَّهُ مِنْکَ لَأُعْذِرَنَّ إِلَى اللَّهِ فِیکَ وَ لَأَضْرِبَنَّکَ بِسَیْفِی الَّذِی مَا ضَرَبْتُ بِهِ أَحَدا إِلاَّ دَخَلَالنَّارَ... .(26) و تقوا پیشه کن و اموال مردم را به آنان بازگردان که در غیر این صورت، اگر بر تو دست یابم، باشمشیرى که بر کسى نخورده، جز آنکه به جهنّم واردش کرده است، تو را مىکشم. بهخدا سوگند! اگر حسن و حسین نیز چنین کارى کرده بودند، با آنها چنین رفتار مىکردم و خویشاوندى و نسب را رعایت نمىکردم؛
بنابراین طبق آموزههاى امام على علیهالسلام و سیره عملى حضرت، شخص مسؤول (حاکم و والى) و مدیر وظیفه دارد تا مصالح عمومى را به دقّت رعایت کند و در حفظ منافع مردم از هیچ کوششى دریغ نورزد و با یادآورى آخرت و رستاخیز، از هر گونه سوءاستفاده و رذیلت اخلاقى و اقتصادى بپرهیزد؛ البتّه از نظر نباید دور داشت که ممکن است مدیر و کارگزار، از نظر ضریب ایمانى و پایبندى به اصول اخلاقى، بسیار مؤمن و متّقى باشد؛ امّا اطرافیان او، اعمّ از بستگان و خاندان یا دوستان و مشاوران او حتّى بدون آگاهى وى مرتکب گناهان اخلاقى در حوزه مسائل مالى و اقتصادى شوند. فزونطلبى بعضى از نزدیکان و رانتخوارى آنان که امروزه بلاى جان اقتصاد است، از امورى به شمار مىرود که باید شخص مسؤول و حاکم، در زدودن ریشه آن بکوشد. حضرت وجود این پدیده شوم اقتصادى را یادآور مىشود و مىفرماید:
ثُمَّ إِنَّ لِلْوَالِی خَاصَّةً وَ بِطَانَةً فِیهِمُ اسْتِئْثَارٌ وَ تَطَاوُلٌ وَ قِلَّةُ إِنْصَافٍ فِی مُعَامَلَةٍ... .(27) دیگر اینکه هر زمامدارى، یاران نزدیک و محرم اسرارى دارد که در میان ایشان امتیاز خواهى و درازدستى و بىانصافى در روابط اقتصادى پیدا مىشود؛ امّا تو، ریشه اینان را با بریدن اسباب آن از میان بردار.
یحضرت در ادامه، مالک را متوجّه مىسازد که مبادا خودت زمینه رانتخوارى بستگانت را فراهم سازى و به آنان فراتر از حق شهروندیشان بپردازى:
وَ لاَ تُقْطِعَنَّ لِأَحَدٍ مِنْ حَاشِیَتِکَ وَ حَامَّتِکَ قَطِیعَةً وَ لاَ یَطْمَعَنَّ مِنْکَ فِی اعْتِقَادِ عُقْدَةٍ تَضُرُّ بِمَنْ یَلِیهَا مِنَ النَّاسِ فِی شِرْبٍ أَوْ عَمَلٍ مُشْتَرَکٍ یَحْمِلُونَ مَؤونَتَهُ عَلَى غَیْرِهِمْ فَیَکُونَ مَهْنَأُ ذَلِکَ لَهُمْ دُونَکَ وَ عَیْبُهُ عَلَیْکَ فِیالدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ.(28) مبادا به هیچ یک از اطرافیان و نزدیکانت زمینى واگذارى و مبادا کسى از سوى تو به این طمع بیفتد که مالک آب و زمینى شود تا به همسایگان در آبیارى یا کار مشترک، خسارت وارد سازد و بارش را بر دوش دیگران نهد که بهره شیرین آن را فقط آنان مىبرند و ننگ آن در دنیا و آخرت براى تو مىماند.
از دیگر رذایل اخلاقى و مفاسد اقتصادى که ممکن است مسؤولان از گزند آن در امان نباشند، «رشوه» است. «رشوه» نشان از این دارد که مسؤولان مربوط، حقوق مردم را ایفا نکردهاند؛ بدین سبب مردم ناگزیرند حقّ خود را با رشوه بگیرند.
در سرزنش رشوه و رشوهخوارى سخن بسیار وارد شده است و طبق آموزههاى اهلبیت علیهمالسلام ، رشوهدهنده و رشوهگیرنده هر دو در آتش جهنّم خواهند بود.
امام على علیهالسلام در این زمینه اشاره مىکند که روزى اشعث بن قیس ظرف غذایى را براى او آورد و موجب ناراحتى و خشم حضرت شد:
به او گفتم: صدقه است یا زکات یا صله و پیشکش که هر کدام باشد، براى ما حرام است. او گفت هدیه است. چنان به نظرم آمد که گویى آب دهان مار به آن آمیخته شده یا زهر مار را در آن ریختهاند. بهخدا قسم! اگر هفت اقلیم را با آنچه زیر آسمان است، به من بدهند تا خدا را نافرمانى کنم و پوست جوى را از دهان مورچهاى به ناحق بربایم، چنین نخواهم کرد.(29)
نتیجهگیرى
آنچه به صورت مختصر و فشرده در این نوشتار آمد، گوشهاى از منش و روش امام على علیهالسلام درباره مسائل اقتصادى بود و روشن شد که اصولاً طرز نگرش حضرت به دنیا و مسائل مادّى و اقتصادى، با دیگر نگرشهاى تنگنظرانه و مادّى تفاوت دارد. او به تبع نگرشى که به هستى و هدف از آفرینش انسان دارد، افقى گستردهتر از دنیاى تنگ و مادّى را مىنگرد و به آخرت و سعادت آخرتى به صورت اصلى و نهایىترین هدف از خلقت هستى و انسان نگاه مىکند و به همه امور از این رهگذر مىنگرد؛ بدین لحاظ، هر کارى را خُرد یا کلان (کوچک و بزرگ) که در این مسیر و موجب رسیدن به آن هدف است، متعالى و ارزشمند مىشمرد و پذیرش حکومت و پذیرش قدرت را نیز در این جهت تفسیر مىکند؛ بدین سبب، با بیان مکرّر «معیار» و «مدار» حرکت که همانا رسیدن به آخرت و جوار قرب الاهى است، اعمال را پیوسته با آن مىسنجد و سفارش به حق محورى و عدالت مدارى را در هر فرصتى ابراز مىدارد و با هر گونه ستم و بىعدالتى از هر کس و از هر نوعش سر ستیز و مبارزه دارد و در تقسیم بیتالمال، مصرف بیتالمال و رعایت حقوق عمومى مردم به وسیله حاکم و والى و پرهیز از ایجاد وضعیّت نامساعد ملّى و اقتصادى که به بىعدالتى مىانجامد، تذکرات گوناگون و متعدّدى دارد که در متن مقاله به آنها اشاره شده است.
پىنوشتها
________________________________________
1. علىاصغر پورهمایون: اقتصاد، ص 12.
2. إتَّجِروا بارَکَاللّهُ فیکم.
3. نهجالبلاغه، کلمه قصار.
4. همان، کلمه قصار 390.
5. همان، نامه 53، بند 11.
6. همان، نامه 5.
7. همان، نامه 53 بند 79.
8. همان، خطبه 15.
9. اشاره به داستان عقیل برادر حضرت. (همان، خطبه 224)
10. محمدباقر مجلسى: بحارالانوار، ج 41، ص 106 ـ 137.
11. حدید (57): 25.
12. نهجالبلاغه، نامه 53، بند 21.
13. همان، بند 29.
14. همان، بند 47.
15. همان، بند 48.
16. همان، بند 49 ـ 51.
17. همان بند، 51.
18. همان بند 57.
19. اشاره به حدیث «صنفانِ اذا صلُحا صَلُحتِ الاُمةَ و اذا فَسدا فَسدَتِالاُمّة.
20. نهجالبلاغة، خطبه 216.
21. همان، خطبه 3.
22. مسعودى: مروج الذهب، ج 2، ص 364؛ محمد بن جریر طبرى: تاریخ طبرى، ج 4، ص 439.
23. به نقل از مشایخ فریدنى: نظرات سیاسى در نهجالبلاغة، ص 51.
24. نهجالبلاغه، نامه 21.
25. همان، نامه 53، بند 85.
26. همان، نامه 41.
27. همان، نامه 3، بند 70.
28. همان، بند 71.
29. همان، خطبه 224.