مالکیت معادن ملى
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
استقلال یا تبعیت معدن از زمین
هر زمین و سرزمینى از حیث ملکیت، یا شخصى یا ملى و یا مکتبى است; زیرا آن زمین یا ملک شخص خاص است و در محدوده آن شخص قابل بهرهبردارى است; یا ملک ملت و حکومت است، مانند زمینهایى که با جهاد اسلامى و قهر و غلبه بهدست آمده است; این گونه زمینها که با عنوان «اراضى مفتوح عنوة» از آن یاد مىشود، از آن مردم یک عصر نیستبلکه تا روز قیامت مال امت اسلامى است; و یا ملک مکتب است و جز مکتب احدى مالک آن نیست، مانند انفال که تا روز قیامت از آن قرآن و عترت است .
در هر یک از این زمینها گاهى معادنى پدید مىآید . آن معدن اگرچه ناگزیر در یکى از اقسام سهگانه مزبور ظهور کرده، لیکن برابر اختلاف مبانى در تبعیتیا استقلال معدن از زمین، درباره مالکیت آن اختلاف نظر است . آراى مطرح در اینباره عبارت است از:
1- معدن هر زمین تابع آن زمین است . بر این مبنا، معدن به تبع زمینى که در آن ظهور کرده، یا شخصى یا ملى و یا مکتبى است . یعنى اگر در زمین خصوصى افراد پدید آمده ملک شخصى است و مالک خصوصى دارد و چنانچه در زمین ملى ظهور کرد ملک آن ملت است و اگر در زمین انفالى پدید آمد ملک مکتب است .
2- معدن، تابع زمین نیستبلکه داراى استقلال بوده، متمکنى فرامکانى است . همان گونه که وقوع برخى حوادث، در ظرف زمان به نحو قضیه عینیه است، نه شرطیه، یعنى گرچه در زمانى خاص اتفاق مىافتد لیکن فرازمانى است و متزمن و تاریخ مدار و در رهن آن زمان خاص نیست تا با گذر از نبش آن زمان دیگر نتوان در باره آن داورى کرد، برخى رخدادها نیز که در مکانى خاص اتفاق مىافتد مستقل است و آن متمکن رهن این مکان نیست .
براین مبنا، معدن، خواه در زمین شخصى پدید آید یا در زمین ملى، همچون زمینهاى مستقل در شمار انفال و ملک مکتب است .
3- بین معادن در تبعیتیا استقلال، به لحاظ اندک یا انبوه بودن ذخیره و کمى یا فراوانى ارزش آن فرق است و از این رو باید بین انواع آن در مالکیت این گونه تفصیل داد که: معادن جزئى، تابع زمین است و معادن کلى و عمیق و انیق، استقلال دارد .
ظاهر این است که جز معدنهاى جزئى کوتاه کمدرآمد و بسیار ضعیف که ممکن است تابع زمین و ملک باشد - چنان که نصوص باب خمس این معنا را تثبیت مىکند; زیرا از امر به پرداختخمس معدن معلوم مىشود که پس از تخمیس، چهار پنجم معدن از آن مالک است (2) - معادن سرشار و پردرآمد، داراى استقلال است و گرچه در زمینهاى شخصى یا ملى و مردمى پدید آید در حکم، تابع زمینهاى مستقل است، نه تابع آن زمین شخصى یا ملى و مردمى; و زمین مستقل جزء انفال و ملک مکتب است .
حاصل این که، آنجا که معدن در زمین انفالى است، تابع و متبوع هر دو در شمار انفال است و آنجا که معدن در زمین شخصى یا ملى است اگرچه متبوع، شخصى یا ملى است لیکن تابع، مستقل و جزء انفال است .
معدن، سرمایه است، نه درآمد
معدن که جزء انفال است نحوه و صبغه ملکیت آن، ملکیتسرمایه است . معدن، جزء سرمایه و براى سرمایه است . معدن، در آمد و براى درآمد نیست . از این رو از آن تنها در حد ضرورت مىتوان بهره برد . فروش سرمایه، ممنوع است; زیرا فروش سرمایه که باید از درآمد آن بهره گرفته و آن درآمد صرف و هزینه شود اول خسارت است و آن کس که سرمایه را به جاى درآمد صرف کند زیان مىبیند . سرمایه باید به سرمایه تبدیل شود . تنها آنجا که ضرورت ایجاب کند مىتوان از سرمایه به جاى درآمد بهره برد و این ضرورت، حصولى است، نه تحصیلى .
فرق استبین ضرورت حصولى، یعنى این که ضرورت پیش آید، و بین این که انسان خود به طرف ضرورت رود و آن را تحصیل کند; ضرورتى که حرمت را برمى دارد ضرورت حصولى است، مانند جنگ تحمیلى، نه ضرورت تحصیلى، مانند تنبلى، بیکارى و از سرمایه خوردن . تحصیل ضرورت، یعنى با سوء اختیار خود به سوى ضرورت رفتن و به دستخویش خود را گرفتار کردن، حرام است .
معدن، همچون سایر انفال، سرمایه مکتب است، نه مال شخص یا ملت . مکتب نیز که ملت فخر خویش را در اعتقاد به آن مىداند با حفظ سرمایه، منافع آن را صرف مصالح ملت مىکند .
اهمیت مال و سرمایه چنان است که حضرت امیرالمؤمنین امام على علیها السلام فرمود: اگر کسى با داشتن آب و خاک - یعنى سرمایه و ابزار سرمایه، که در آن روز باغ و مرتع و مزرع بود و اکنون نفت و گاز و مانند آن است - تهى دستشود و نیازمند دیگران باشد خداوند او را [از رحمتخود] دور کند: «من وجد ماء و ترابا ثم افتقر فابعدهالله» . (3)
چنین اهتمامى به مال، از آن روست که مال و توانایىهاى اقتصادى، وسیله و عامل قوام و قیام فرد و جامعه است; چنان که خداى سبحان فرمود: «و لاتؤتوا السفهاء اموالکم التى جعل الله لکم قیاما» . (4)
ملتى قدرت قیام دارد که تفکر اقتصادى سالم داشته باشد و در تولید و توزیع، اقتصاد خویش را سالم نگه دارد . ملتى که مالمند نیستیا بدهکار است، فقیر است و توان قیام ندارد . فقیر را نیز از آن رو «فقیر» مىگویند که ستون فقرات او شکسته است و قادر به قیام نیست و نمىتواند برخیزد، وگرنه صرف بىمال را «فاقد» مىنامند، نه فقیر . فقیر غیر از «فاقد» است .
تذکر این نکته سودمند است که مال، حقیقتشرعى ندارد; یعنى همچون نماز و روزه نیست که شارع آن را تحدید و افراد آن را تعیین کرده باشد . بسیارى از امور ناشناخته، با گذشت زمان و در آینده مالیت آن ظهور مىکند; چنان که برخى اشیا پیش از این مال نبود و هم اکنون مال است، مانند گاز، نفت و بسیارى از معادن که در گذشته یا شناسایى نشده بود یا منافع و موارد مصرف و کاربرد آن ناشناخته بود و در طول زمان یکى پس از دیگرى ظهور کرد . نظیر این که در گذشته مىپنداشتند «راه» که مىتوان بابت عبور کالا یا غیر آن از آنجا اجرتى دریافت کرد، تنها همان کوى و برزن است، لیکن حضرت امام خمینى - رضوان الله تعالى علیه - در تشریح و تبیین قاعده «من استولى على شىء فهو له» مىفرمایند: در گذشته سخن از هواپیما و راههاى هوایى نبود تا با استناد به قاعده «ید» گفته شود آسمان تحتید کسى است . آن زمان، این قاعده که «ید، اماره ملکیت است» مستند ملکیت در خصوص کتاب، لباس، ظرف، در و دیوار و مانند آن بود و مىگفتند فلان چیز تحتید فلان کس است . پس از اختراع هواپیما و عبور و مرور هواپیماها به استناد همان قاعده گفته مىشود آسمان هر کشورى ملک همان مملکت است، و بر همین اساس کانالهاى ورودى هواپیماها و راههاى هوایى اجاره گرفته و اجاره داده مىشود .
غرض آن که، مالیت، حقیقتشرعیه ندارد; هرچه را عقلا از آن بهره صحیح برند و در اینباره ردعى از شارع مقدس نیامده باشد مالیت آن ممضاست; چنان که در نظر عقل سلیم نیز - که رسول خداى سبحان در درون انسانهاست - مالیت دارد و هرکس چنین چیزى را آنگاه که مال دیگرى است تحتسلطه خود قرار دهد ضامن است . بنابراین، ضرورتى نیست تا شارع مقدس الیتیا عدم مالیت هر چیز را به طور خاص بیان کند .
دو حدیث و قاعده «من استولى على شىء فهو له» و «على الید ما اخذت» که یکى در مقام بیان اماره ملکیت است و دیگرى بر ضمان دلالت دارد، برابر توضیحى که خواهد آمد، عهدهدار نقش ید در اثبات مالیت است .
به دلالتحدیثشریف «من استولى على شىء منه فهو له» (5) که دلیل اماره و نشانه بودن «ید» بر ملکیت است، هر چیز که مالیت دارد و به وجه حلال در دست کسى است مال و ملک اوست . همان گونه که در بخش ملکیت، به استناد «من استولى على شىء فهو له» اماره ملکیت است، در بخش ضمان نیز به دلیل «على الید ما اخذت حتى تؤدیه» (6) ضمان و عهدهآور است; آن «مااخذت» خواه زمین و دریا و قعر آن باشد یا اوج آسمانها; زیرا هم آسمان تا آنجا که اعتبار عقلایى دارد و هم دریا و قعر آن تحتید و در اختیار یک ملت و مکتب و ملک آن مکتب و ملت است .
البته در روایات باب انفال از «سیف البحار» سخن به میان آمده است (7) لیکن از خود «بحار» ذکر و اثرى نیست . راز مطلب این است که آن زمان تنها کرانهها و کنارههاى دریا مال شناخته شده بود . در دوران اخیر و عصر حاضر که دریا یکى از منابع غنى و ثروتزاى یک کشور و ملت تلقى مىشود خود دریاها نیز «مال» شناخته شده است، و از آنجا که «سیف البحار» در شمار انفال ذکر شده خود بحار به طریق اولى جزء انفال است .
سرپرست معادن
انفال که معدن نیز در شمار آن است از آن رو که مسئول و سرپرست آن امام مسلمین است صبغه اصولى و کلامى دارد . بدین سبب مرحوم کلینى - رضوانالله تعالى علیه - در کتاب شریف کافى که داراى سه بخش اصلى اصول، فروع و روضه است، با این که مباحث نماز، روزه، زکات، حج و مانند آن را در فروع ذکر کرده، انفال و خمس را در محدوده امامتیادآور شده و روایات آن را در اصول کافى در کنار مسئله امامت ثبت و ضبط کرده است .
چنان که اشاره شد راز مطلب این است که: اولا، مکتب، سرمایه مىطلبد . ثانیا، سرمایه مکتب، انفال است; زیرا گرچه بخشى از زکات نیز به عنوان فى سبیلالله است اما قسمت مهم ثروت کشور، انفال است و انفال از آن مکتب است . ثالثا، مسئول و سرپرست چنین سرمایهاى، که مکتب مالک آن است، انسانى وارسته، مکتبشناس، مکتبباور و زعیم و مجرى مکتب است; انسانى همچون امیرالمؤمنین امام على علیه السلام که به گزارش مجمع تیمى هر جمعه پس از توزیع عادلانه درآمدها بیتالمال را جارو مىزد، آنگاه دو رکعت نماز مىگزارد و پس از آن خطاب به بیتالمال مىفرمود: در روز قیامت نزد خداوند گواهى ده که على آلوده نشد: «کان على علیه السلام یکنس بیتالمال کل جمعة و یصلى فیه رکعتین و یقول: لیشهد لى یومالقیامة» . (8)
چنین مکتبى مىتواند استقلال اقتصادى را تامین کند . چنان که گوشهاى از آن در سیره علمى و عملى امام خمینى - رضوانالله تعالى علیه - به عنوان یکى از 313 شاگرد حضرت ولى عصر - ارواح من سواه فداه - رخى نمایاند; انقلاب شد، جنگ تحمیلى شتساله حل شد و . . . ; پس آن گاه که او بىپرده برون آید و بىپرده جلوه کند چه کند؟
این مکتب اگر رخى نشان دهد نه دولت و حکومت، کسرى بودجه خواهد داشت و نه کارگزاران آن در صرف بیتالمال دستشان دراز و در وامگیرى از بیگانگان پایشان دراز خواهد بود; زیرا از منظر این مکتب، دنیا چراگاهى سبز اما وباخیز است، (9) و وبا بیمارى آبرو برى است; زیرا کسى که وبا گرفته هر آن باید لگن عوض کند . پس خطر بیتالمال این است که آبروبر است و آن کس که به مال مکتب و بیتالمال دست درازى کند در هر کسوت که باشد سرانجام مسلوبالحیثیه و معزول گشته و آبروى چندین ساله خویش را رایگان تقدیم خواهد کرد; کارى که انسان عاقل هیچگاه در پى آن نیست . راز توصیه به تقواى اقتصادى در ذیل آیه شریفه «یسئلونک عنالانفال قل الانفال لله والرسول فاتقوا الله و اصلحوا ذات بینکم» (10) - که تصریح صدر آن به مالکیتخدا و رسول او بر انفال، فصلالخطاب و فصلالخصام تنازع درباره مالک و بهرهبردارى کننده از انفال است - نیز این است که مبادا کسى به سوى مال مکتب و بیتالمال، خیز بردارد .
همچنین برابر تعالیم این مکتب، دین و وام، غصه شب و ننگ روز است: «ایاکم والدین فانه هم باللیل و ذل بالنهار» ، (11) و ملت ننگ زده که نه شب خواب آرام دارد و نه روز از عزت برخوردار است مبارز نیست و نمىتواند استقلال خود را حفظ کند .
منشا مشروعیتسرپرستى بر معادن
چنان که اشاره شد معادن، سرمایه مکتب و ملت است و سرپرست این سرمایه، انسانى وارسته و مکتبشناس است . البته او در این مسئولیت، وکیل ملت نیست و مشروعیت مسئولیت او از باب توکیل نیست; زیرا مسئولیتیک مسئول که وکیل ملت است همانگونه که حدوثا به راى مردم متکى استبقائا نیز باید به راى مردم تکیه کند، حال این که روزانه عدهاى نابالغ بالغ مىشوند و گرچه این نوبالغان تا دیروز که سنشان به بلوغ نرسیده بود مهجور و تحت ولایت والى، یعنى پدر و جد بودند و از این رو راى و توکیلى که آن پدر و جد داده بودند کفایت مىکرد لیکن امروز که مکلف شدهاند نه راى و وکالتبه کسى دادهاند تا او وکیل آنها باشد و نه تحت ولایت پدر و جد هستند تا از راه ولایت اینان، توکیل استفاده شود .
بنابراین، نسبتبه افراد بالغى که راى داده و توکیل کردهاند و نیز افراد نابالغ تحت ولایت آنها، با توکیل مشکل حل است . حلقه مفقوده، در این میان، مشکل مشروعیت مسئولیت مزبور نسبتبه نوبالغان و همچنین بالغانى است که راى نداده و توکیل نکردهاند . حل این حلقه مفقوده، با ولایت ممکن است، نه با توکیل; در این گونه موارد، رهنمود مکتب براى مشروعیت، «ولایت فقیه» است . ولى فقیه در همه این حلقههاى مفقوده از طرف مکتب مسئول است، از این رو باید هم نفس خود را صیانت نماید و هم مکتب را حفظ کند .
پىنوشتها:
1) این نوشته متن سخنرانى آیةالله جوادى آملى است که در همایش اقتصاد بدون نفت ایراد گردیده و توسط مؤسسه اسراء تنظیم و ویرایش شده است .
2) حر عاملى، وسائلالشیعه، ج 9، ص 491- 495 .
3) محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 100، ص 65 .
4) نساء (4) آیه 5 .
5) حر عاملى، همان، ج 26، ص 216 . کلمه «منه» که در حدیث آمده است، وقتى به صورت قاعده از آن یاد مىشود، حذف مىگردد .
6) میرزا حسین نورى، مستدرک الوسائل، ج 17، ص 88 .
7) حر عاملى، همان، ج 9، ص 525 .
8) ابن ابىالحدید، شرح نهجالبلاغه ج 1 و 2، ص 397، ذیل خطبه 34 .
9) کانکم نعم اراح بها سائم الى مرعى وبى» (نهجالبلاغه، خطبه 175) و «یا ایهاالناس! متاع الدنیا حطام موبىء فتجنبوا مرعاه» (همان، حکمت 367، بند 1 .)
10) انفال (8) آیه 1 .
11) محمدباقر مجلسى، همان، ج 100، ص 141 .
هر زمین و سرزمینى از حیث ملکیت، یا شخصى یا ملى و یا مکتبى است; زیرا آن زمین یا ملک شخص خاص است و در محدوده آن شخص قابل بهرهبردارى است; یا ملک ملت و حکومت است، مانند زمینهایى که با جهاد اسلامى و قهر و غلبه بهدست آمده است; این گونه زمینها که با عنوان «اراضى مفتوح عنوة» از آن یاد مىشود، از آن مردم یک عصر نیستبلکه تا روز قیامت مال امت اسلامى است; و یا ملک مکتب است و جز مکتب احدى مالک آن نیست، مانند انفال که تا روز قیامت از آن قرآن و عترت است .
در هر یک از این زمینها گاهى معادنى پدید مىآید . آن معدن اگرچه ناگزیر در یکى از اقسام سهگانه مزبور ظهور کرده، لیکن برابر اختلاف مبانى در تبعیتیا استقلال معدن از زمین، درباره مالکیت آن اختلاف نظر است . آراى مطرح در اینباره عبارت است از:
1- معدن هر زمین تابع آن زمین است . بر این مبنا، معدن به تبع زمینى که در آن ظهور کرده، یا شخصى یا ملى و یا مکتبى است . یعنى اگر در زمین خصوصى افراد پدید آمده ملک شخصى است و مالک خصوصى دارد و چنانچه در زمین ملى ظهور کرد ملک آن ملت است و اگر در زمین انفالى پدید آمد ملک مکتب است .
2- معدن، تابع زمین نیستبلکه داراى استقلال بوده، متمکنى فرامکانى است . همان گونه که وقوع برخى حوادث، در ظرف زمان به نحو قضیه عینیه است، نه شرطیه، یعنى گرچه در زمانى خاص اتفاق مىافتد لیکن فرازمانى است و متزمن و تاریخ مدار و در رهن آن زمان خاص نیست تا با گذر از نبش آن زمان دیگر نتوان در باره آن داورى کرد، برخى رخدادها نیز که در مکانى خاص اتفاق مىافتد مستقل است و آن متمکن رهن این مکان نیست .
براین مبنا، معدن، خواه در زمین شخصى پدید آید یا در زمین ملى، همچون زمینهاى مستقل در شمار انفال و ملک مکتب است .
3- بین معادن در تبعیتیا استقلال، به لحاظ اندک یا انبوه بودن ذخیره و کمى یا فراوانى ارزش آن فرق است و از این رو باید بین انواع آن در مالکیت این گونه تفصیل داد که: معادن جزئى، تابع زمین است و معادن کلى و عمیق و انیق، استقلال دارد .
ظاهر این است که جز معدنهاى جزئى کوتاه کمدرآمد و بسیار ضعیف که ممکن است تابع زمین و ملک باشد - چنان که نصوص باب خمس این معنا را تثبیت مىکند; زیرا از امر به پرداختخمس معدن معلوم مىشود که پس از تخمیس، چهار پنجم معدن از آن مالک است (2) - معادن سرشار و پردرآمد، داراى استقلال است و گرچه در زمینهاى شخصى یا ملى و مردمى پدید آید در حکم، تابع زمینهاى مستقل است، نه تابع آن زمین شخصى یا ملى و مردمى; و زمین مستقل جزء انفال و ملک مکتب است .
حاصل این که، آنجا که معدن در زمین انفالى است، تابع و متبوع هر دو در شمار انفال است و آنجا که معدن در زمین شخصى یا ملى است اگرچه متبوع، شخصى یا ملى است لیکن تابع، مستقل و جزء انفال است .
معدن، سرمایه است، نه درآمد
معدن که جزء انفال است نحوه و صبغه ملکیت آن، ملکیتسرمایه است . معدن، جزء سرمایه و براى سرمایه است . معدن، در آمد و براى درآمد نیست . از این رو از آن تنها در حد ضرورت مىتوان بهره برد . فروش سرمایه، ممنوع است; زیرا فروش سرمایه که باید از درآمد آن بهره گرفته و آن درآمد صرف و هزینه شود اول خسارت است و آن کس که سرمایه را به جاى درآمد صرف کند زیان مىبیند . سرمایه باید به سرمایه تبدیل شود . تنها آنجا که ضرورت ایجاب کند مىتوان از سرمایه به جاى درآمد بهره برد و این ضرورت، حصولى است، نه تحصیلى .
فرق استبین ضرورت حصولى، یعنى این که ضرورت پیش آید، و بین این که انسان خود به طرف ضرورت رود و آن را تحصیل کند; ضرورتى که حرمت را برمى دارد ضرورت حصولى است، مانند جنگ تحمیلى، نه ضرورت تحصیلى، مانند تنبلى، بیکارى و از سرمایه خوردن . تحصیل ضرورت، یعنى با سوء اختیار خود به سوى ضرورت رفتن و به دستخویش خود را گرفتار کردن، حرام است .
معدن، همچون سایر انفال، سرمایه مکتب است، نه مال شخص یا ملت . مکتب نیز که ملت فخر خویش را در اعتقاد به آن مىداند با حفظ سرمایه، منافع آن را صرف مصالح ملت مىکند .
اهمیت مال و سرمایه چنان است که حضرت امیرالمؤمنین امام على علیها السلام فرمود: اگر کسى با داشتن آب و خاک - یعنى سرمایه و ابزار سرمایه، که در آن روز باغ و مرتع و مزرع بود و اکنون نفت و گاز و مانند آن است - تهى دستشود و نیازمند دیگران باشد خداوند او را [از رحمتخود] دور کند: «من وجد ماء و ترابا ثم افتقر فابعدهالله» . (3)
چنین اهتمامى به مال، از آن روست که مال و توانایىهاى اقتصادى، وسیله و عامل قوام و قیام فرد و جامعه است; چنان که خداى سبحان فرمود: «و لاتؤتوا السفهاء اموالکم التى جعل الله لکم قیاما» . (4)
ملتى قدرت قیام دارد که تفکر اقتصادى سالم داشته باشد و در تولید و توزیع، اقتصاد خویش را سالم نگه دارد . ملتى که مالمند نیستیا بدهکار است، فقیر است و توان قیام ندارد . فقیر را نیز از آن رو «فقیر» مىگویند که ستون فقرات او شکسته است و قادر به قیام نیست و نمىتواند برخیزد، وگرنه صرف بىمال را «فاقد» مىنامند، نه فقیر . فقیر غیر از «فاقد» است .
تذکر این نکته سودمند است که مال، حقیقتشرعى ندارد; یعنى همچون نماز و روزه نیست که شارع آن را تحدید و افراد آن را تعیین کرده باشد . بسیارى از امور ناشناخته، با گذشت زمان و در آینده مالیت آن ظهور مىکند; چنان که برخى اشیا پیش از این مال نبود و هم اکنون مال است، مانند گاز، نفت و بسیارى از معادن که در گذشته یا شناسایى نشده بود یا منافع و موارد مصرف و کاربرد آن ناشناخته بود و در طول زمان یکى پس از دیگرى ظهور کرد . نظیر این که در گذشته مىپنداشتند «راه» که مىتوان بابت عبور کالا یا غیر آن از آنجا اجرتى دریافت کرد، تنها همان کوى و برزن است، لیکن حضرت امام خمینى - رضوان الله تعالى علیه - در تشریح و تبیین قاعده «من استولى على شىء فهو له» مىفرمایند: در گذشته سخن از هواپیما و راههاى هوایى نبود تا با استناد به قاعده «ید» گفته شود آسمان تحتید کسى است . آن زمان، این قاعده که «ید، اماره ملکیت است» مستند ملکیت در خصوص کتاب، لباس، ظرف، در و دیوار و مانند آن بود و مىگفتند فلان چیز تحتید فلان کس است . پس از اختراع هواپیما و عبور و مرور هواپیماها به استناد همان قاعده گفته مىشود آسمان هر کشورى ملک همان مملکت است، و بر همین اساس کانالهاى ورودى هواپیماها و راههاى هوایى اجاره گرفته و اجاره داده مىشود .
غرض آن که، مالیت، حقیقتشرعیه ندارد; هرچه را عقلا از آن بهره صحیح برند و در اینباره ردعى از شارع مقدس نیامده باشد مالیت آن ممضاست; چنان که در نظر عقل سلیم نیز - که رسول خداى سبحان در درون انسانهاست - مالیت دارد و هرکس چنین چیزى را آنگاه که مال دیگرى است تحتسلطه خود قرار دهد ضامن است . بنابراین، ضرورتى نیست تا شارع مقدس الیتیا عدم مالیت هر چیز را به طور خاص بیان کند .
دو حدیث و قاعده «من استولى على شىء فهو له» و «على الید ما اخذت» که یکى در مقام بیان اماره ملکیت است و دیگرى بر ضمان دلالت دارد، برابر توضیحى که خواهد آمد، عهدهدار نقش ید در اثبات مالیت است .
به دلالتحدیثشریف «من استولى على شىء منه فهو له» (5) که دلیل اماره و نشانه بودن «ید» بر ملکیت است، هر چیز که مالیت دارد و به وجه حلال در دست کسى است مال و ملک اوست . همان گونه که در بخش ملکیت، به استناد «من استولى على شىء فهو له» اماره ملکیت است، در بخش ضمان نیز به دلیل «على الید ما اخذت حتى تؤدیه» (6) ضمان و عهدهآور است; آن «مااخذت» خواه زمین و دریا و قعر آن باشد یا اوج آسمانها; زیرا هم آسمان تا آنجا که اعتبار عقلایى دارد و هم دریا و قعر آن تحتید و در اختیار یک ملت و مکتب و ملک آن مکتب و ملت است .
البته در روایات باب انفال از «سیف البحار» سخن به میان آمده است (7) لیکن از خود «بحار» ذکر و اثرى نیست . راز مطلب این است که آن زمان تنها کرانهها و کنارههاى دریا مال شناخته شده بود . در دوران اخیر و عصر حاضر که دریا یکى از منابع غنى و ثروتزاى یک کشور و ملت تلقى مىشود خود دریاها نیز «مال» شناخته شده است، و از آنجا که «سیف البحار» در شمار انفال ذکر شده خود بحار به طریق اولى جزء انفال است .
سرپرست معادن
انفال که معدن نیز در شمار آن است از آن رو که مسئول و سرپرست آن امام مسلمین است صبغه اصولى و کلامى دارد . بدین سبب مرحوم کلینى - رضوانالله تعالى علیه - در کتاب شریف کافى که داراى سه بخش اصلى اصول، فروع و روضه است، با این که مباحث نماز، روزه، زکات، حج و مانند آن را در فروع ذکر کرده، انفال و خمس را در محدوده امامتیادآور شده و روایات آن را در اصول کافى در کنار مسئله امامت ثبت و ضبط کرده است .
چنان که اشاره شد راز مطلب این است که: اولا، مکتب، سرمایه مىطلبد . ثانیا، سرمایه مکتب، انفال است; زیرا گرچه بخشى از زکات نیز به عنوان فى سبیلالله است اما قسمت مهم ثروت کشور، انفال است و انفال از آن مکتب است . ثالثا، مسئول و سرپرست چنین سرمایهاى، که مکتب مالک آن است، انسانى وارسته، مکتبشناس، مکتبباور و زعیم و مجرى مکتب است; انسانى همچون امیرالمؤمنین امام على علیه السلام که به گزارش مجمع تیمى هر جمعه پس از توزیع عادلانه درآمدها بیتالمال را جارو مىزد، آنگاه دو رکعت نماز مىگزارد و پس از آن خطاب به بیتالمال مىفرمود: در روز قیامت نزد خداوند گواهى ده که على آلوده نشد: «کان على علیه السلام یکنس بیتالمال کل جمعة و یصلى فیه رکعتین و یقول: لیشهد لى یومالقیامة» . (8)
چنین مکتبى مىتواند استقلال اقتصادى را تامین کند . چنان که گوشهاى از آن در سیره علمى و عملى امام خمینى - رضوانالله تعالى علیه - به عنوان یکى از 313 شاگرد حضرت ولى عصر - ارواح من سواه فداه - رخى نمایاند; انقلاب شد، جنگ تحمیلى شتساله حل شد و . . . ; پس آن گاه که او بىپرده برون آید و بىپرده جلوه کند چه کند؟
این مکتب اگر رخى نشان دهد نه دولت و حکومت، کسرى بودجه خواهد داشت و نه کارگزاران آن در صرف بیتالمال دستشان دراز و در وامگیرى از بیگانگان پایشان دراز خواهد بود; زیرا از منظر این مکتب، دنیا چراگاهى سبز اما وباخیز است، (9) و وبا بیمارى آبرو برى است; زیرا کسى که وبا گرفته هر آن باید لگن عوض کند . پس خطر بیتالمال این است که آبروبر است و آن کس که به مال مکتب و بیتالمال دست درازى کند در هر کسوت که باشد سرانجام مسلوبالحیثیه و معزول گشته و آبروى چندین ساله خویش را رایگان تقدیم خواهد کرد; کارى که انسان عاقل هیچگاه در پى آن نیست . راز توصیه به تقواى اقتصادى در ذیل آیه شریفه «یسئلونک عنالانفال قل الانفال لله والرسول فاتقوا الله و اصلحوا ذات بینکم» (10) - که تصریح صدر آن به مالکیتخدا و رسول او بر انفال، فصلالخطاب و فصلالخصام تنازع درباره مالک و بهرهبردارى کننده از انفال است - نیز این است که مبادا کسى به سوى مال مکتب و بیتالمال، خیز بردارد .
همچنین برابر تعالیم این مکتب، دین و وام، غصه شب و ننگ روز است: «ایاکم والدین فانه هم باللیل و ذل بالنهار» ، (11) و ملت ننگ زده که نه شب خواب آرام دارد و نه روز از عزت برخوردار است مبارز نیست و نمىتواند استقلال خود را حفظ کند .
منشا مشروعیتسرپرستى بر معادن
چنان که اشاره شد معادن، سرمایه مکتب و ملت است و سرپرست این سرمایه، انسانى وارسته و مکتبشناس است . البته او در این مسئولیت، وکیل ملت نیست و مشروعیت مسئولیت او از باب توکیل نیست; زیرا مسئولیتیک مسئول که وکیل ملت است همانگونه که حدوثا به راى مردم متکى استبقائا نیز باید به راى مردم تکیه کند، حال این که روزانه عدهاى نابالغ بالغ مىشوند و گرچه این نوبالغان تا دیروز که سنشان به بلوغ نرسیده بود مهجور و تحت ولایت والى، یعنى پدر و جد بودند و از این رو راى و توکیلى که آن پدر و جد داده بودند کفایت مىکرد لیکن امروز که مکلف شدهاند نه راى و وکالتبه کسى دادهاند تا او وکیل آنها باشد و نه تحت ولایت پدر و جد هستند تا از راه ولایت اینان، توکیل استفاده شود .
بنابراین، نسبتبه افراد بالغى که راى داده و توکیل کردهاند و نیز افراد نابالغ تحت ولایت آنها، با توکیل مشکل حل است . حلقه مفقوده، در این میان، مشکل مشروعیت مسئولیت مزبور نسبتبه نوبالغان و همچنین بالغانى است که راى نداده و توکیل نکردهاند . حل این حلقه مفقوده، با ولایت ممکن است، نه با توکیل; در این گونه موارد، رهنمود مکتب براى مشروعیت، «ولایت فقیه» است . ولى فقیه در همه این حلقههاى مفقوده از طرف مکتب مسئول است، از این رو باید هم نفس خود را صیانت نماید و هم مکتب را حفظ کند .
پىنوشتها:
1) این نوشته متن سخنرانى آیةالله جوادى آملى است که در همایش اقتصاد بدون نفت ایراد گردیده و توسط مؤسسه اسراء تنظیم و ویرایش شده است .
2) حر عاملى، وسائلالشیعه، ج 9، ص 491- 495 .
3) محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 100، ص 65 .
4) نساء (4) آیه 5 .
5) حر عاملى، همان، ج 26، ص 216 . کلمه «منه» که در حدیث آمده است، وقتى به صورت قاعده از آن یاد مىشود، حذف مىگردد .
6) میرزا حسین نورى، مستدرک الوسائل، ج 17، ص 88 .
7) حر عاملى، همان، ج 9، ص 525 .
8) ابن ابىالحدید، شرح نهجالبلاغه ج 1 و 2، ص 397، ذیل خطبه 34 .
9) کانکم نعم اراح بها سائم الى مرعى وبى» (نهجالبلاغه، خطبه 175) و «یا ایهاالناس! متاع الدنیا حطام موبىء فتجنبوا مرعاه» (همان، حکمت 367، بند 1 .)
10) انفال (8) آیه 1 .
11) محمدباقر مجلسى، همان، ج 100، ص 141 .