اقتصاد توسعه الگویى جدید
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
مقدمه
پس از نیم قرن برنامهریزى براى توسعه اقتصادى و اجراى هفتبرنامه عمرانى در ایران و پس از نیم قرن که از عمر اقتصاد توسعه در جهان مىگذرد، متاسفانه اقتصاددانان جهان و از جمله ایران نتوانستهاند یک الگوى توسعهاقتصادىمعرفى کنند که براى کشورهاى جهان سوم راهگشا بوده و آنان را به سرمنزل مقصود (رفاه) برساند .
آنچه تا به امروز توصیه شده، نهتنها در مقام عمل موفق نبوده، بلکه در حیطه بحثهاىنظرى نیز به یک توافق قابلقبول دست پیدا نکرده است . پرفسور سیدنواب حیدر نقوى که از اندیشمندان برجسته اسلامى و اقتصاددانان بهنام توسعه مىباشد، در کتاب «اقتصاد توسعه یک الگوى جدید» کوشیده است تا علل این ناکامى را توضیح داده، پیشنهادهایى براى موفقیت اقتصاد توسعه و توسعه اقتصادى کشورهاى جهان سوم ارائه دهد .
غناى علمى فوقالعاده کتاب و خلاصهنویسى مؤلف مانع از آن مىشود که بتوان کتاب مذکور را خلاصه کرد . از طرف دیگر، اهمیت و فوریت تعالیم آن بهویژه براى برنامهریزان و سیاستگذاران اقتصادى که احیانا فرصت مطالعه کل کتاب را ندارند، مترجم را بر آن داشت که بعد از ترجمه کل کتاب، پیامهاى اصلى آن را در قالب مقالهاى ارائه کند .
مسئولیت اقتصاد توسعه
چرا دانشمندان علوم اجتماعى از جمله اقتصاددانان در مقابل مسئله بیکارى، رنج و مشقت انسان و گسترش فاصله بین فقیر و غنى این قدر بىتفاوتاند؟ اقتصاددانان لیبرال معتقدند کارآیى زیاد سیاستهاى لیبرالیستى از دید عرضه، رنج و محرومیت فقرا را جبران مىکند، لکن واقعیت جامعه نشان داده که این یک مغلطه است . اقتصاددانان توسعه باید درمقابل این نظریهها مقاومت کنند . اقتصاد توسعه اگر به رنج اجتماعى حساسیت نداشته باشد و صراحتا رفاه اجتماعى را دنبال نکند، ارزشى نخواهد داشت .
علم اقتصاد توسعه نمىتواند با آنچه در جهان واقع مىگذرد بیگانه باشد، ولى متاسفانه قسمت اعظم اقتصاد نئوکلاسیک، با واقع بیگانه است . جهان واقع پیچیدهتر از آن است که بتوان با «جادوى بازار» با آن دست و پنجه نرم کرد، و وظیفه توسعه اقتصادى مشکلتر از آن است که «دست نامرئى» به تنهایى بتواند از پس انجام آن برآید . اقتصاد توسعه باید ساختارها را به گونهاى تغییر دهد که حتى قوىترین منافع پذیرفته شده قانونى چون مالکیت زمین را در هم بکوبد . ممکن است تصور شود این کارها مخرب و آنارشیستى است، ولى نباید ترسید، چرا که بزرگترین پیشرفتهاى تمدن، فرآیندهایى است که جوامع را مىشکند و آنها را دوباره مىسازد .
خلاصه اینکه اقتصاد توسعه باید به لحاظ نظرى و تجربى (آمارى) به ارتباط میان رشد و تغییرهاى ساختارى حساس باشد و به کیفیت توزیع ثروت بین فقرا و اغنیا توجه کند; زیرا در کشورهاى در حال توسعه، شعور اجتماعىاى که بر یک سیستم درست (عادلانه) توزیع درآمدها و هزینهها مبتنى باشد، شرط لازم ثبات سیاسى و پیشرفت اقتصادى به حساب مىآید .
خصوصىسازى
توصیه من به اقتصاددانان تازهکار این است که بدانند کیمیاگرى خصوصىسازى اقتصاد، معجزه نمىکند . تجربه کلیه کشورهاى تازه صنعتى شده نهتنها نشان از وابستگى زیاد آنها به نیروى بازار جهانى دارد، بلکه از دخالت و کنترل بسیار گسترده و فراگیر دولت در کلیه شاخههاى اقتصادى حکایت مىکند . حتىتعصب کرهجنوبى و برزیل به افزایش صادرات به عنوان مدلى ضد لیبرالیسم تلقى مىشود; چرا که رقابت مکارانه (دامپینگ) در تمامى قسمتهاى بازار، اجبار مصرفکننده داخلى به پرداختبهاى بیشتر در مقایسه با مصرفکننده خارجى براى یک کالاى مشابه، بیشتر نوعى مرکانتیلیسم است تا لیبرالیسم تجارى . منطق تعمیم منافع خصوصىسازى در تجربه شیلى چنان بود که نشان مىداد خصوصىسازى بایستى تا سرحد امکان جلو رود لکن از نظر اقتصادى موفق نبود . خصوصىسازى بازار سرمایه شیلى نه تنها سطح پسانداز و سرمایهگذارى را افزایش نداد، حتى در اوج التهاب خصوصىسازى، سودآورى صنعتى نیز کاهش یافت .
داستانهاى موفقیتآمیز کشورهاى در حال توسعه مثل سنگاپور، کره جنوبى، تایوان و هنگکنگ به گونهاى تفسیر مىشود که مبتنى بر بازگشت و زنده کردن مجدد آدام اسمیتباشد، در حالى که باید گفت: اقتصاد چهار کشور پیشرفته آسیاى دور بهطور بسیار چشمگیرى توسط دولت تنظیم شده است و میوه انحصارى دست نامرئى نیست . بهخصوص این حقیقت در مورد کره جنوبى صادق است; کشورى که در مورد آن بسیار تبلیغ کردهاند که به بهشت تجارت آزاد مبدل شده است و گویى آدام اسمیتبار دوم به آنجا قدم نهاده است، درحالىکه هیچ شاهد و مؤیدى بر این مطلب وجود ندارد .
خلاصه اینکه دست نامرئى (خصوصىسازى اقتصاد) راه حل انحصارى نیستبلکه باید به دست مرئى (دخالت و نظارت دولتبر فعالیتهاى اقتصادى) نیز توجه داشت .
آزادى
آزادى که این روزها از آن دفاع مىشود، براى خود آزادى نیست; بلکه استقرار بیش از پیش بازار آزاد و وابسته کردن ملل مستقل به آن بازار است . خطر شیوع و تکرار زیاد فلسفه لیبرالیسم از هر چیز دیگرى بیشتر است . امروزه کشورها به دنبال هم در تبعیت از لیبرالیسم، دولت رفاه را از بین بردهاند، در نتیجه بیکارى به بالاترین حد خود رسیده و فاصله میان فقیر و غنى زیاد شده است .
بازار آزاد تنها در صورتى رفاه اجتماعى را به حداکثر مىرساند که بتواند توزیع درآمد و ثروت را تنظیم کند و این در حالى است که اگر بازار آزاد بخواهد در وضعیت نامطمئن عمل کند (که در غالب کشورهاى در حال توسعه چنین است) در انتخاب موارد متعدد، قادر به انتخاب بهینه اجتماعى در سطح کلى نخواهد بود . بنابراین، اقتصاد مختلط و تهیه برنامه براى سیاست اقتصادى عقلایى آزاد و برنامهریزى جهت توسعه، ولى نه برنامهریزى متمرکز کمونیستى، لازم است .
به عبارت روشنتر، وظیفه اجتماعات مدرن، یافتن موازنهاى ظریف میان آزادى فردى و سازمان اجتماعى است . شکست در پیدا کردن این موازنه، نتایجخطرناکى در بر خواهد داشت; به ویژه براى کشورهاى در حال توسعه که پایه نهادهاى اجتماعى در آنها ضعیفتر از کشورهاى توسعه یافته است و کنترل حرص و آز فردىدر آنها کمتر و مشکلتر است .
کسانى که درباره محاسن زیاد آزادى فردى که ترکیبات بازار آن را تامین مىکند، سروصدا راه مىاندازند، باید روشن سازند که آیا منافع این آزادى براى عدهاى معدود مرفه استیا براى عموم مردم هم هست .
دولت
پیگو، بعد از نشان دادن نارسایى بازار و اینکه وجود صرفهجویىهاى برونى از دستیابى کارگزاران اقتصادى به قیمتهاى رستبازار و در نتیجه به وجود آمدن نظام رقابت کامل جلوگیرى مىکند، دخالت دولتبراى خنثاسازى نارسایى بازار را پیشنهاد مىنماید .
هماهنگى درست در تصمیمهاى مربوط به سرمایهگذارى، به تمهید چشمگیرى نیاز دارد که اطلاعات مربوط به برنامههاى زمان حال و شرایط آینده را آنگونه که با برنامههاى امروز تعیین مىشود، منتقل نماید و مکانیسم قیمت، قادر به انجام این مهم نیست .
کالاهاى عمومى مثل تاسیسات نظامى، استقرار عدالت و تامین آموزش رایگان، جزء کالاها و خدماتى است که ذاتا نمىتواند به بخش خصوصى واگذار شود . چون عرضه آنها مشترک و غیر قابل تقسیم است، مصرف هر فرد سبب کاهش مصرف دیگرى نمىگردد و هر کس فکر مىکند بدون پرداخت وجهى مىتواند مصرف کند و این باعث مىشود که بخش خصوصى اقدام به تولید آن نکند و دولتباید متصدى تولید باشد .
برابرى یعنى برابر بودن تمام افراد جامعه در برخوردارى از رفاه; برابرى یعنى برابر بودن آنچه یک فرد به درآمد ملى مىافزاید با آنچه از درآمد ملى دریافت مىکند، و روشن است، عوامل تاریخى بهخصوص میزان ثروت و اندوخته علمى و آموزشى که یک فرد داراست در تعیین آنچه وى به ثروت ملى مىافزاید، مؤثر است . بنابراین حضور جدى دولت در توزیع فرصتها و ثروتها، به ویژه ثروتهاى طبیعى، در دستیابى به برابرى فوق ضرورى است .
لوئیس، با تمام نگرانىهایى که نسبتبه دخالت دولت دارد مىگوید: چیزى که اقتصاددانان توسعه نمىتوانند از محاسبات خود خارج سازند رفتار دولت است . مسلما خیلى سادهاندیشانه است که فکر کنیم طبقات ممتاز (کسانى که منافع اقتصادى آنها در حفظ نهادهاى موجود تامین مىشود) داوطلبانه تغییرات اساسى در نهادهاى اقتصادى را بپذیرند; عمل قاطع دولت لازم است تا شرایط را به حالت تعادل برگرداند .
هیچ کشورى را سراغ نداریم که بدون ایجاد تغییرهاى عمیقى در نهادهاى اجتماعى بهخصوص در زمینه توزیع مجدد ثروت و درآمد، به توسعه اقتصادى رسیده باشد . این امر در تمام کشورهاى سرمایهدارى و سوسیالیستى صادق است; بهطورى که کینز معتقد است: نهادهاى سرمایهدارى جدید استمرار نخواهد داشت مگر اینکه جوامع سرمایهدارى تقلیل اساسى در نهاد الکیتخصوصى و همچنین نقش دولت در مدیریت اقتصاد را بپذیرد .
نظریه دولتحداقل و رهایى بازار، زاییده این مبحث اخلاقى است که مىگوید آزادى بر ارزشهاى دیگر برترى دارد و بازار آزاد از آن جهت مىتواند آزادى فردى را تامین کند که از تعداد بىشمار بنگاههاى اقتصادى که سعى دارند سودشان را به حداکثر رسانند تشکیل مىشود، پس چنین نظمى بر هر نظم غیراختیارى که دولتبرقرار کند ترجیح دارد . روشن است که این استدلال چه از حیثبنا و چه از جهت مبنا، قابل خدشه است .
اخلاق و توسعه
باید ملاحظات هنجارى و اخلاقى، به نظریه توسعه ترزیق شود . علم اقتصاد با این که از تزویج فلسفه و اخلاق بهوجود آمده است ولى امروزه به اثباتى بودن (عارى بودن از اخلاق) تظاهر مىکند، که این تظاهر نهتنها صادق نیست، بلکه مضر است و اقتصاد توسعه باید با ارزشهاى اخلاقى آشتى نماید . امروزه این نکته به قدرى روشن است که حتى اقتصاددانان سوسیالیستى مىگویند: سیاستهاى سوسیالیستى در صورتى براى نسل بعد زندگى پرنشاط به ارمغان مىآورد که پایههاى عمیقترى از لحاظ مذهبى و اخلاقى داشته باشد .
اقتصاد توسعه در مرحله بعدى رشد خود باید جویاى یک همزیستى خلاق بین اخلاق و اقتصاد باشد تا هم از بىخبرى طرفداران مکتب جدایى اخلاق از اقتصاد و هم از اخلاقیات مکتب عدم توجه به نتایج، اجتناب ورزد .
از اینرو اقتصاد توسعه باید بر پایه یک فلسفه اقتصادى - اخلاقى نتیجهگرا و با معنا استوار شود . این دیدگاه، درستى نهادهاى اساسى (اجتماعى، اقتصادى و سیاسى) را بر اساس به حداکثر رساندن رفاه محرومترین اقشار جامعه و کاهش خالص تعداد آنان، مورد قضاوت قرار مىدهد و بر همین پایه است که دیدگاه مذکور اقتصاد توسعه را توضیح مىدهد . از نظر سیاسى چون دیدگاه مذکور از یک اتفاق مردمى (قشر عظیم محرومین) برخوردار مىشود، گویى فرآیند توسعه یک ضمانتبراى تحقق پیدا مىکند .
براى رسیدن به این هدف باید اقتصاد توسعه از قالب ضدیتبا اخلاق بیرون آورده شود و بهطور طبیعى بى آن که محتواى علمىاش را از دست دهد، جهانى را بهوجود آورد که در آن دیگر «عقلانیت» مترادف و هممعناى «نفع شخصى» نباشد و در آن ملاحظه نفع دیگران از نظر اخلاقى، نشانه «خلاف عقلانیت» بهحساب نیاید . همچنین به طور طبیعى اقتصاد توسعه لازم ستخود را با اخلاقى بهینه سازد که به نتایجحاصل از بکارگیرى حقوق فردى جدید، حساسیت نشان دهد . دانش اقتصاد توسعه مورد نظر ما، نیازى ندارد که ایدههاى خود را از اقتصاد نئوکلاسیک وام بگیرد . باید به سؤالهاى کهنه پاسخهاى جدید داد و فرضیههاى جدید مخصوص به خود را مطرح کرد; خصوصا در زمینههایى که ارزش مقایسه دارد; از جمله در زمینه ایجاد توازنى بایسته بین نقش نسبى بازار و دولت، بیان بهتر فرآیندهاى رشد و تغییر ساختارى، درک روشنتر علل نابرابرىهاى درآمد و ثروت بین اغنیا و فقرا، و در زمینه یافتن راههاى گوناگون براى بهبود وضع اقشار آسیبپذیر جامعه .
به عبارت روشنتر، در اقتصاد توسعه باید نظریهاى در زمینه انگیزه انسان بهوجود آید که منحصرا بر اصل به حداکثر رساندن سود شخصى استوار نباشد و بتواند بنگاههاى اقتصادى را تا آنجا که ممکن است در مورد ارزشهاى اخلاقى مثل اعتقاد به رستگارى عموم افراد بشر و همدردى و تعهد نسبتبه دیگران، حساس سازد .
اقتصاد توسعه براى داشتن صلابت نظرى و صحت عملى، چارهاى ندارد جز اینکه نظریهاى در زمینه انتخاب عمومى ارائه دهد که قواعد انتخاب مشترک در آن از نسبیت، تنوع و جامعیتبرخوردار باشد . در این نظریه نه یک قاعده بلکه قواعد متعدد در نهادهاى مختلف مثل دولت، سازمانهاى اجتماعى، اتحادیههاى کارگرى، بنگاههاى تجارى، فرد را به جمع مربوط مىسازد و ترجیحات فردى و محتویات آن در واقع در چهارچوب ماهیت اجتماعى اخلاقى شکل مىگیرد .
توسعه و عدالت
هدف اصلى اقتصاد توسعه باید درک موفقیتها و نارسایىهاى دولت و بازار در تحقق عدالت اجتماعى در یک اقتصاد رو به رشد باشد . وجود شادى در جامعه کافى نیست، باید به کیفیت توزیع آن توجه کرد که آیا عدهاى قلیل آن را چپاول مىکنند یا بین افراد بیشترى تقسیم مىگردد .
چنان که یک نظریه دقیق و اقتصادى، اگر نادرستباشد باید کنار گذاشته شود، در اقتصاد توسعه نیز قوانین و نهادها، صرفنظر از درجه کارآیى، اگر موجب ناعدالتى باشند باید اصلاح یا محو شوند .
تجدیدنظر در قوانین و مقررات مربوط به مالکیتخصوصى، به ویژه مالکیت زمین، باید با توجه به نظریههاى مورد قبول عامه در مورد عدالت و انصاف ارزیابى شود و بر حسب نتایجسیاسى، اجتماعى و اقتصادى که در پى خواهد داشت اجرا گردد .
مالک خصوصى به سندى نیاز دارد که مالکان قانونى در اختیار دارند، ولى در پارهاى موارد، وجود همین ساختار قانونى ریشه اصلى بىعدالتى، فقر و حتى قحطى در کشورهاى در حال توسعه است . اقتصاد توسعه باید در مورد مسئله فقر، وابستگى متقابل تولید و توزیع را به رسمیتبشناسد و در کنار آن در بعد اخلاقى حقوق مالکیت، تجدیدنظر نماید .
توسعه اقتصادى نباید قسمت اعظم بار خود را تنها بر دوش فقرا قرار دهد . بدون وجود نهادى براى فقر علیه استثمار اجتماعى، پیشرفت اقتصادى هرگز مفهوم درستخود را بهدست نمىآورد .
میردال معتقد است: براى بالا بردن سطح زندگى تودههاى فقیر لازم است اصلاحات اساسى در نهاد انجام شود; این امر سبب مىشود به دو هدف «برابرى بیشتر» و «رشد اقتصادى» با هم برسیم .
ترکیب و کیفیت رشد علاوه بر این که تابع سرمایه فیزیکىاست، تابع سرمایه انسانى نیز مىباشد و براى بهبود وضع فقرا نباید صرفا به دنبال شتاب بخشیدن به رشد محصول باشیم، بلکه باید به ایجاد تغییرات ساختارى مؤثر نیز توجه کنیم . در این زمینه مسئله توزیع برابر دارایىها به ویژه زمین، کلید اصلى فرآیند رشد آمرانه است که در حل مشکل فقر نیز مؤثر خواهد بود .
فرآیند توسعه در بهترین شکل خود یک مجموعه مرکب است نه یک روند نامتوازن; اگر بازار را آزاد بگذاریم بازار نه به سمت پخش منافع، بلکه به سمت تمرکز منافع رشد، حرکت مىکند . کشاورزى و صنعتباید همپاى یکدیگر رشد کنند، نه این که یکى دیگرى را تغذیه مالى کند . همچنین باید بر رشد صادرات و جانشینى واردات، تاکید شود .
راهکارهاى توسعه
سیاستهاى دولتى به جاى تمرکز بر واردات کالا باید به واردات دانش نیز توجه داشته باشد و براى جلوگیرى از سرمایهگذارى و واردات کالاهاى غیرضرورى و تجملى، مقررات صریح و قاطعى را وضع نماید .
براى از بین بردن فقر در روستا، باید قیمت مواد غذایى در این مناطق پایین نگهداشته شود و در عین حال تکنیکهاى تولیدى مناسبى براى اشتغال روستاییان انتخاب گردد . آموزش عمومى، به ویژه آموزش فنى گسترش یابد تا سرمایه انسانى همپاى سرمایه فیزیکى گردد . عقبنشینى سریع، بىمطالعه و غیرقابل بازگشت در مورد تئورى بازار، باور کردن وجدان سرمایهدار، تکیه روزافزون بر کمکهاى خارجى، قبول صددرصد بازار به عنوان تنها منبع اطلاعات، خطاهاى فاحشى است که اقتصاددانان توسعه باید از آنها اجتناب کنند .
باید جریان رشد اقتصادى و فرآیند توزیع درآمد با یکدیگر مرتبط شوند، و ابزارهاى سیاستگذارى به اندازه اهداف سیاستگذارى زیاد باشد . نیز لازم است در کنار تنظیم برنامهاى براى سرمایهگذارى، برنامهاى هم در زمینه ایجاد درآمد تهیه شود .
وظیفه سیاستگذار در کشورهاى در حال توسعه، ایجاد نهادهاى اقتصادى، اجتماعى و سیاسىاى است که تغییر ساختارى را تسهیل نماید . باید درآمد واقعى مردم فقیر روستاها چه به صورت مستقیم و چه غیرمستقیم افزایش یابد تا رشد متوازن صنعت و کشاورزى تامین شود و بین توزیع درآمد، رشد اقتصادى و اشتغال ارتباط برقرار گردد .
در خاتمه بیان این نکته لازم است که مطالب فوق، در اصل کتاب، با بیانى مستدل و با تجزیه و تحلیل تجربى اثبات شدهاند که ما در اینجا به اقتضاى مقاله آنها را تنها به صورت ادعایى بیان کردهایم .
پىنوشت:
1) این مقاله برگرفته از کتاب اقتصاد توسعه یک الگوى جدید، نوشته پرفسور سیدنواب حیدر نقوى است که توسطدکتر حسن توانایانفرد ترجمه شده است .(چاپ اول: پژوهشگاه فرهنگ واندیشه اسلامى، بهار 1378
پس از نیم قرن برنامهریزى براى توسعه اقتصادى و اجراى هفتبرنامه عمرانى در ایران و پس از نیم قرن که از عمر اقتصاد توسعه در جهان مىگذرد، متاسفانه اقتصاددانان جهان و از جمله ایران نتوانستهاند یک الگوى توسعهاقتصادىمعرفى کنند که براى کشورهاى جهان سوم راهگشا بوده و آنان را به سرمنزل مقصود (رفاه) برساند .
آنچه تا به امروز توصیه شده، نهتنها در مقام عمل موفق نبوده، بلکه در حیطه بحثهاىنظرى نیز به یک توافق قابلقبول دست پیدا نکرده است . پرفسور سیدنواب حیدر نقوى که از اندیشمندان برجسته اسلامى و اقتصاددانان بهنام توسعه مىباشد، در کتاب «اقتصاد توسعه یک الگوى جدید» کوشیده است تا علل این ناکامى را توضیح داده، پیشنهادهایى براى موفقیت اقتصاد توسعه و توسعه اقتصادى کشورهاى جهان سوم ارائه دهد .
غناى علمى فوقالعاده کتاب و خلاصهنویسى مؤلف مانع از آن مىشود که بتوان کتاب مذکور را خلاصه کرد . از طرف دیگر، اهمیت و فوریت تعالیم آن بهویژه براى برنامهریزان و سیاستگذاران اقتصادى که احیانا فرصت مطالعه کل کتاب را ندارند، مترجم را بر آن داشت که بعد از ترجمه کل کتاب، پیامهاى اصلى آن را در قالب مقالهاى ارائه کند .
مسئولیت اقتصاد توسعه
چرا دانشمندان علوم اجتماعى از جمله اقتصاددانان در مقابل مسئله بیکارى، رنج و مشقت انسان و گسترش فاصله بین فقیر و غنى این قدر بىتفاوتاند؟ اقتصاددانان لیبرال معتقدند کارآیى زیاد سیاستهاى لیبرالیستى از دید عرضه، رنج و محرومیت فقرا را جبران مىکند، لکن واقعیت جامعه نشان داده که این یک مغلطه است . اقتصاددانان توسعه باید درمقابل این نظریهها مقاومت کنند . اقتصاد توسعه اگر به رنج اجتماعى حساسیت نداشته باشد و صراحتا رفاه اجتماعى را دنبال نکند، ارزشى نخواهد داشت .
علم اقتصاد توسعه نمىتواند با آنچه در جهان واقع مىگذرد بیگانه باشد، ولى متاسفانه قسمت اعظم اقتصاد نئوکلاسیک، با واقع بیگانه است . جهان واقع پیچیدهتر از آن است که بتوان با «جادوى بازار» با آن دست و پنجه نرم کرد، و وظیفه توسعه اقتصادى مشکلتر از آن است که «دست نامرئى» به تنهایى بتواند از پس انجام آن برآید . اقتصاد توسعه باید ساختارها را به گونهاى تغییر دهد که حتى قوىترین منافع پذیرفته شده قانونى چون مالکیت زمین را در هم بکوبد . ممکن است تصور شود این کارها مخرب و آنارشیستى است، ولى نباید ترسید، چرا که بزرگترین پیشرفتهاى تمدن، فرآیندهایى است که جوامع را مىشکند و آنها را دوباره مىسازد .
خلاصه اینکه اقتصاد توسعه باید به لحاظ نظرى و تجربى (آمارى) به ارتباط میان رشد و تغییرهاى ساختارى حساس باشد و به کیفیت توزیع ثروت بین فقرا و اغنیا توجه کند; زیرا در کشورهاى در حال توسعه، شعور اجتماعىاى که بر یک سیستم درست (عادلانه) توزیع درآمدها و هزینهها مبتنى باشد، شرط لازم ثبات سیاسى و پیشرفت اقتصادى به حساب مىآید .
خصوصىسازى
توصیه من به اقتصاددانان تازهکار این است که بدانند کیمیاگرى خصوصىسازى اقتصاد، معجزه نمىکند . تجربه کلیه کشورهاى تازه صنعتى شده نهتنها نشان از وابستگى زیاد آنها به نیروى بازار جهانى دارد، بلکه از دخالت و کنترل بسیار گسترده و فراگیر دولت در کلیه شاخههاى اقتصادى حکایت مىکند . حتىتعصب کرهجنوبى و برزیل به افزایش صادرات به عنوان مدلى ضد لیبرالیسم تلقى مىشود; چرا که رقابت مکارانه (دامپینگ) در تمامى قسمتهاى بازار، اجبار مصرفکننده داخلى به پرداختبهاى بیشتر در مقایسه با مصرفکننده خارجى براى یک کالاى مشابه، بیشتر نوعى مرکانتیلیسم است تا لیبرالیسم تجارى . منطق تعمیم منافع خصوصىسازى در تجربه شیلى چنان بود که نشان مىداد خصوصىسازى بایستى تا سرحد امکان جلو رود لکن از نظر اقتصادى موفق نبود . خصوصىسازى بازار سرمایه شیلى نه تنها سطح پسانداز و سرمایهگذارى را افزایش نداد، حتى در اوج التهاب خصوصىسازى، سودآورى صنعتى نیز کاهش یافت .
داستانهاى موفقیتآمیز کشورهاى در حال توسعه مثل سنگاپور، کره جنوبى، تایوان و هنگکنگ به گونهاى تفسیر مىشود که مبتنى بر بازگشت و زنده کردن مجدد آدام اسمیتباشد، در حالى که باید گفت: اقتصاد چهار کشور پیشرفته آسیاى دور بهطور بسیار چشمگیرى توسط دولت تنظیم شده است و میوه انحصارى دست نامرئى نیست . بهخصوص این حقیقت در مورد کره جنوبى صادق است; کشورى که در مورد آن بسیار تبلیغ کردهاند که به بهشت تجارت آزاد مبدل شده است و گویى آدام اسمیتبار دوم به آنجا قدم نهاده است، درحالىکه هیچ شاهد و مؤیدى بر این مطلب وجود ندارد .
خلاصه اینکه دست نامرئى (خصوصىسازى اقتصاد) راه حل انحصارى نیستبلکه باید به دست مرئى (دخالت و نظارت دولتبر فعالیتهاى اقتصادى) نیز توجه داشت .
آزادى
آزادى که این روزها از آن دفاع مىشود، براى خود آزادى نیست; بلکه استقرار بیش از پیش بازار آزاد و وابسته کردن ملل مستقل به آن بازار است . خطر شیوع و تکرار زیاد فلسفه لیبرالیسم از هر چیز دیگرى بیشتر است . امروزه کشورها به دنبال هم در تبعیت از لیبرالیسم، دولت رفاه را از بین بردهاند، در نتیجه بیکارى به بالاترین حد خود رسیده و فاصله میان فقیر و غنى زیاد شده است .
بازار آزاد تنها در صورتى رفاه اجتماعى را به حداکثر مىرساند که بتواند توزیع درآمد و ثروت را تنظیم کند و این در حالى است که اگر بازار آزاد بخواهد در وضعیت نامطمئن عمل کند (که در غالب کشورهاى در حال توسعه چنین است) در انتخاب موارد متعدد، قادر به انتخاب بهینه اجتماعى در سطح کلى نخواهد بود . بنابراین، اقتصاد مختلط و تهیه برنامه براى سیاست اقتصادى عقلایى آزاد و برنامهریزى جهت توسعه، ولى نه برنامهریزى متمرکز کمونیستى، لازم است .
به عبارت روشنتر، وظیفه اجتماعات مدرن، یافتن موازنهاى ظریف میان آزادى فردى و سازمان اجتماعى است . شکست در پیدا کردن این موازنه، نتایجخطرناکى در بر خواهد داشت; به ویژه براى کشورهاى در حال توسعه که پایه نهادهاى اجتماعى در آنها ضعیفتر از کشورهاى توسعه یافته است و کنترل حرص و آز فردىدر آنها کمتر و مشکلتر است .
کسانى که درباره محاسن زیاد آزادى فردى که ترکیبات بازار آن را تامین مىکند، سروصدا راه مىاندازند، باید روشن سازند که آیا منافع این آزادى براى عدهاى معدود مرفه استیا براى عموم مردم هم هست .
دولت
پیگو، بعد از نشان دادن نارسایى بازار و اینکه وجود صرفهجویىهاى برونى از دستیابى کارگزاران اقتصادى به قیمتهاى رستبازار و در نتیجه به وجود آمدن نظام رقابت کامل جلوگیرى مىکند، دخالت دولتبراى خنثاسازى نارسایى بازار را پیشنهاد مىنماید .
هماهنگى درست در تصمیمهاى مربوط به سرمایهگذارى، به تمهید چشمگیرى نیاز دارد که اطلاعات مربوط به برنامههاى زمان حال و شرایط آینده را آنگونه که با برنامههاى امروز تعیین مىشود، منتقل نماید و مکانیسم قیمت، قادر به انجام این مهم نیست .
کالاهاى عمومى مثل تاسیسات نظامى، استقرار عدالت و تامین آموزش رایگان، جزء کالاها و خدماتى است که ذاتا نمىتواند به بخش خصوصى واگذار شود . چون عرضه آنها مشترک و غیر قابل تقسیم است، مصرف هر فرد سبب کاهش مصرف دیگرى نمىگردد و هر کس فکر مىکند بدون پرداخت وجهى مىتواند مصرف کند و این باعث مىشود که بخش خصوصى اقدام به تولید آن نکند و دولتباید متصدى تولید باشد .
برابرى یعنى برابر بودن تمام افراد جامعه در برخوردارى از رفاه; برابرى یعنى برابر بودن آنچه یک فرد به درآمد ملى مىافزاید با آنچه از درآمد ملى دریافت مىکند، و روشن است، عوامل تاریخى بهخصوص میزان ثروت و اندوخته علمى و آموزشى که یک فرد داراست در تعیین آنچه وى به ثروت ملى مىافزاید، مؤثر است . بنابراین حضور جدى دولت در توزیع فرصتها و ثروتها، به ویژه ثروتهاى طبیعى، در دستیابى به برابرى فوق ضرورى است .
لوئیس، با تمام نگرانىهایى که نسبتبه دخالت دولت دارد مىگوید: چیزى که اقتصاددانان توسعه نمىتوانند از محاسبات خود خارج سازند رفتار دولت است . مسلما خیلى سادهاندیشانه است که فکر کنیم طبقات ممتاز (کسانى که منافع اقتصادى آنها در حفظ نهادهاى موجود تامین مىشود) داوطلبانه تغییرات اساسى در نهادهاى اقتصادى را بپذیرند; عمل قاطع دولت لازم است تا شرایط را به حالت تعادل برگرداند .
هیچ کشورى را سراغ نداریم که بدون ایجاد تغییرهاى عمیقى در نهادهاى اجتماعى بهخصوص در زمینه توزیع مجدد ثروت و درآمد، به توسعه اقتصادى رسیده باشد . این امر در تمام کشورهاى سرمایهدارى و سوسیالیستى صادق است; بهطورى که کینز معتقد است: نهادهاى سرمایهدارى جدید استمرار نخواهد داشت مگر اینکه جوامع سرمایهدارى تقلیل اساسى در نهاد الکیتخصوصى و همچنین نقش دولت در مدیریت اقتصاد را بپذیرد .
نظریه دولتحداقل و رهایى بازار، زاییده این مبحث اخلاقى است که مىگوید آزادى بر ارزشهاى دیگر برترى دارد و بازار آزاد از آن جهت مىتواند آزادى فردى را تامین کند که از تعداد بىشمار بنگاههاى اقتصادى که سعى دارند سودشان را به حداکثر رسانند تشکیل مىشود، پس چنین نظمى بر هر نظم غیراختیارى که دولتبرقرار کند ترجیح دارد . روشن است که این استدلال چه از حیثبنا و چه از جهت مبنا، قابل خدشه است .
اخلاق و توسعه
باید ملاحظات هنجارى و اخلاقى، به نظریه توسعه ترزیق شود . علم اقتصاد با این که از تزویج فلسفه و اخلاق بهوجود آمده است ولى امروزه به اثباتى بودن (عارى بودن از اخلاق) تظاهر مىکند، که این تظاهر نهتنها صادق نیست، بلکه مضر است و اقتصاد توسعه باید با ارزشهاى اخلاقى آشتى نماید . امروزه این نکته به قدرى روشن است که حتى اقتصاددانان سوسیالیستى مىگویند: سیاستهاى سوسیالیستى در صورتى براى نسل بعد زندگى پرنشاط به ارمغان مىآورد که پایههاى عمیقترى از لحاظ مذهبى و اخلاقى داشته باشد .
اقتصاد توسعه در مرحله بعدى رشد خود باید جویاى یک همزیستى خلاق بین اخلاق و اقتصاد باشد تا هم از بىخبرى طرفداران مکتب جدایى اخلاق از اقتصاد و هم از اخلاقیات مکتب عدم توجه به نتایج، اجتناب ورزد .
از اینرو اقتصاد توسعه باید بر پایه یک فلسفه اقتصادى - اخلاقى نتیجهگرا و با معنا استوار شود . این دیدگاه، درستى نهادهاى اساسى (اجتماعى، اقتصادى و سیاسى) را بر اساس به حداکثر رساندن رفاه محرومترین اقشار جامعه و کاهش خالص تعداد آنان، مورد قضاوت قرار مىدهد و بر همین پایه است که دیدگاه مذکور اقتصاد توسعه را توضیح مىدهد . از نظر سیاسى چون دیدگاه مذکور از یک اتفاق مردمى (قشر عظیم محرومین) برخوردار مىشود، گویى فرآیند توسعه یک ضمانتبراى تحقق پیدا مىکند .
براى رسیدن به این هدف باید اقتصاد توسعه از قالب ضدیتبا اخلاق بیرون آورده شود و بهطور طبیعى بى آن که محتواى علمىاش را از دست دهد، جهانى را بهوجود آورد که در آن دیگر «عقلانیت» مترادف و هممعناى «نفع شخصى» نباشد و در آن ملاحظه نفع دیگران از نظر اخلاقى، نشانه «خلاف عقلانیت» بهحساب نیاید . همچنین به طور طبیعى اقتصاد توسعه لازم ستخود را با اخلاقى بهینه سازد که به نتایجحاصل از بکارگیرى حقوق فردى جدید، حساسیت نشان دهد . دانش اقتصاد توسعه مورد نظر ما، نیازى ندارد که ایدههاى خود را از اقتصاد نئوکلاسیک وام بگیرد . باید به سؤالهاى کهنه پاسخهاى جدید داد و فرضیههاى جدید مخصوص به خود را مطرح کرد; خصوصا در زمینههایى که ارزش مقایسه دارد; از جمله در زمینه ایجاد توازنى بایسته بین نقش نسبى بازار و دولت، بیان بهتر فرآیندهاى رشد و تغییر ساختارى، درک روشنتر علل نابرابرىهاى درآمد و ثروت بین اغنیا و فقرا، و در زمینه یافتن راههاى گوناگون براى بهبود وضع اقشار آسیبپذیر جامعه .
به عبارت روشنتر، در اقتصاد توسعه باید نظریهاى در زمینه انگیزه انسان بهوجود آید که منحصرا بر اصل به حداکثر رساندن سود شخصى استوار نباشد و بتواند بنگاههاى اقتصادى را تا آنجا که ممکن است در مورد ارزشهاى اخلاقى مثل اعتقاد به رستگارى عموم افراد بشر و همدردى و تعهد نسبتبه دیگران، حساس سازد .
اقتصاد توسعه براى داشتن صلابت نظرى و صحت عملى، چارهاى ندارد جز اینکه نظریهاى در زمینه انتخاب عمومى ارائه دهد که قواعد انتخاب مشترک در آن از نسبیت، تنوع و جامعیتبرخوردار باشد . در این نظریه نه یک قاعده بلکه قواعد متعدد در نهادهاى مختلف مثل دولت، سازمانهاى اجتماعى، اتحادیههاى کارگرى، بنگاههاى تجارى، فرد را به جمع مربوط مىسازد و ترجیحات فردى و محتویات آن در واقع در چهارچوب ماهیت اجتماعى اخلاقى شکل مىگیرد .
توسعه و عدالت
هدف اصلى اقتصاد توسعه باید درک موفقیتها و نارسایىهاى دولت و بازار در تحقق عدالت اجتماعى در یک اقتصاد رو به رشد باشد . وجود شادى در جامعه کافى نیست، باید به کیفیت توزیع آن توجه کرد که آیا عدهاى قلیل آن را چپاول مىکنند یا بین افراد بیشترى تقسیم مىگردد .
چنان که یک نظریه دقیق و اقتصادى، اگر نادرستباشد باید کنار گذاشته شود، در اقتصاد توسعه نیز قوانین و نهادها، صرفنظر از درجه کارآیى، اگر موجب ناعدالتى باشند باید اصلاح یا محو شوند .
تجدیدنظر در قوانین و مقررات مربوط به مالکیتخصوصى، به ویژه مالکیت زمین، باید با توجه به نظریههاى مورد قبول عامه در مورد عدالت و انصاف ارزیابى شود و بر حسب نتایجسیاسى، اجتماعى و اقتصادى که در پى خواهد داشت اجرا گردد .
مالک خصوصى به سندى نیاز دارد که مالکان قانونى در اختیار دارند، ولى در پارهاى موارد، وجود همین ساختار قانونى ریشه اصلى بىعدالتى، فقر و حتى قحطى در کشورهاى در حال توسعه است . اقتصاد توسعه باید در مورد مسئله فقر، وابستگى متقابل تولید و توزیع را به رسمیتبشناسد و در کنار آن در بعد اخلاقى حقوق مالکیت، تجدیدنظر نماید .
توسعه اقتصادى نباید قسمت اعظم بار خود را تنها بر دوش فقرا قرار دهد . بدون وجود نهادى براى فقر علیه استثمار اجتماعى، پیشرفت اقتصادى هرگز مفهوم درستخود را بهدست نمىآورد .
میردال معتقد است: براى بالا بردن سطح زندگى تودههاى فقیر لازم است اصلاحات اساسى در نهاد انجام شود; این امر سبب مىشود به دو هدف «برابرى بیشتر» و «رشد اقتصادى» با هم برسیم .
ترکیب و کیفیت رشد علاوه بر این که تابع سرمایه فیزیکىاست، تابع سرمایه انسانى نیز مىباشد و براى بهبود وضع فقرا نباید صرفا به دنبال شتاب بخشیدن به رشد محصول باشیم، بلکه باید به ایجاد تغییرات ساختارى مؤثر نیز توجه کنیم . در این زمینه مسئله توزیع برابر دارایىها به ویژه زمین، کلید اصلى فرآیند رشد آمرانه است که در حل مشکل فقر نیز مؤثر خواهد بود .
فرآیند توسعه در بهترین شکل خود یک مجموعه مرکب است نه یک روند نامتوازن; اگر بازار را آزاد بگذاریم بازار نه به سمت پخش منافع، بلکه به سمت تمرکز منافع رشد، حرکت مىکند . کشاورزى و صنعتباید همپاى یکدیگر رشد کنند، نه این که یکى دیگرى را تغذیه مالى کند . همچنین باید بر رشد صادرات و جانشینى واردات، تاکید شود .
راهکارهاى توسعه
سیاستهاى دولتى به جاى تمرکز بر واردات کالا باید به واردات دانش نیز توجه داشته باشد و براى جلوگیرى از سرمایهگذارى و واردات کالاهاى غیرضرورى و تجملى، مقررات صریح و قاطعى را وضع نماید .
براى از بین بردن فقر در روستا، باید قیمت مواد غذایى در این مناطق پایین نگهداشته شود و در عین حال تکنیکهاى تولیدى مناسبى براى اشتغال روستاییان انتخاب گردد . آموزش عمومى، به ویژه آموزش فنى گسترش یابد تا سرمایه انسانى همپاى سرمایه فیزیکى گردد . عقبنشینى سریع، بىمطالعه و غیرقابل بازگشت در مورد تئورى بازار، باور کردن وجدان سرمایهدار، تکیه روزافزون بر کمکهاى خارجى، قبول صددرصد بازار به عنوان تنها منبع اطلاعات، خطاهاى فاحشى است که اقتصاددانان توسعه باید از آنها اجتناب کنند .
باید جریان رشد اقتصادى و فرآیند توزیع درآمد با یکدیگر مرتبط شوند، و ابزارهاى سیاستگذارى به اندازه اهداف سیاستگذارى زیاد باشد . نیز لازم است در کنار تنظیم برنامهاى براى سرمایهگذارى، برنامهاى هم در زمینه ایجاد درآمد تهیه شود .
وظیفه سیاستگذار در کشورهاى در حال توسعه، ایجاد نهادهاى اقتصادى، اجتماعى و سیاسىاى است که تغییر ساختارى را تسهیل نماید . باید درآمد واقعى مردم فقیر روستاها چه به صورت مستقیم و چه غیرمستقیم افزایش یابد تا رشد متوازن صنعت و کشاورزى تامین شود و بین توزیع درآمد، رشد اقتصادى و اشتغال ارتباط برقرار گردد .
در خاتمه بیان این نکته لازم است که مطالب فوق، در اصل کتاب، با بیانى مستدل و با تجزیه و تحلیل تجربى اثبات شدهاند که ما در اینجا به اقتضاى مقاله آنها را تنها به صورت ادعایى بیان کردهایم .
پىنوشت:
1) این مقاله برگرفته از کتاب اقتصاد توسعه یک الگوى جدید، نوشته پرفسور سیدنواب حیدر نقوى است که توسطدکتر حسن توانایانفرد ترجمه شده است .(چاپ اول: پژوهشگاه فرهنگ واندیشه اسلامى، بهار 1378