جایگاه دولت در اقتصاد اسلامى
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
مقدمه
نظریهپردازى درباره دولت، به معنى تامل درباره غایات زندگى اجتماعى و تغییر آنها است . (1) اگر به طور مثال، استدلال کنیم که غایت دولت دستیابى به زندگى سعادتمندانه براى همه شهروندان است و این نیز مستلزم تامین خواستهاى مادى و فرهنگى آنها باشد، چنین استدلالى تاثیرات و پیامدهاى پردامنهاى در نحوه برداشت ما از سیاستهاى دولت و نهادهاى لازم براى اجراى آنها و مآلا در حیات فرد خواهد داشت . بنابراین، نظریهپردازى درباره دولت نیازمند درک ماهیت زندگى اجتماعى و عنصر اساسى تشکیلدهنده آن یعنى انسان است .
اگر اندیشمندى بتواند میان طبع بشر و دولت رابطه صحیحى برقرار کند، به تحقیق، مهمترین کوشش را از دیدگاه نظریهپردازى سیاسى انجام داده است . دانکن مىنویسد: «کوشش براى برقرارى رابطهاى میان طبع بشر - به هر معنا - و دولت، مهمترین کوشش نظریه سیاسى است .» (2) بىشک، در میان اندیشمندان مسلمان، آیةالله سید محمدباقر صدر رحمه الله از جمله کسانى بود که به خوبى به این امر پرداخت و توانستبین انسان اجتماعى و دولت، رابطه منطقى و جذابى مبتنى بر قرآن و سنت تصویر نماید . وى منظومهاى فلسفى، اجتماعى و اقتصادى تدوین نمود که از جامعیت و شمول و سازگارى برخوردار است و از این جهت مىتوان ایشان را به عنوان یک نظریهپرداز مطرح کرد .
الف) مبانى نظریه
مفهوم دولت و طبع انسان، در هر نظریه دولت، از مفاهیم کلیدى به شمار مىروند، بنابراین، ابتدا مفهوم دولت را از منظر شهید صدر بررسى نموده، سپس نظریه ایشان را درباره انسان و نقش خطیرش در جانشینى خدا در زمین، تحلیل و تفسیر مىکنیم .
1- مفهوم دولت از دیدگاه شهید صدر رحمه الله
در اصطلاح سیاسى، دیدگاههاى مختلفى درباره دولت و مفهوم آن وجود دارد . برخى بین دولت و هیئتحاکمه تفاوتى قائل نیستند و مفهوم حکومتیعنى «فرمان راندن» را به صورت هممعنا و مترادف با مفهوم دولتبه کار مىبرند . اما بیشتر نظریهپردازان، دولت را عبارت از کیفیتى از خود ملت دانستهاند; نیرویى که از اجتماع مردم متشکل در سرزمین معین، آزاد مىشود . دولت، قدرت عمومى کاملى است که به حکومتشان و حیثیت مىبخشد . البته حکومت هم مجرى و حامل اقتدار دولت است و این اقتدار مستمر، فراتر و برتر از حکام و اتباع بوده و به کشور و سازمان سیاسى آن تداوم و همبستگى مىبخشد . (3) دولت، با این تعریف، مادامى که خود مردم و نظام اجتماعى آنها تداوم داشته باشد، زوالناپذیر است . برکنارى حکومتها موجب زوال دولتها نمىشود، لذا هر تغییرى در حکومتبه معناى بروز بحران در دولت نیست . بودن یا نبودن دولتبستگى به بودن یا نبودن جامعه و مشروعیت نظام اجتماعى آن جامعه دارد و تا وقتى نظام اجتماعى تداوم و مشروعیت دارد، دولت هم خواهد بود; (4) زیرا هر نظام اجتماعى به هر شکلى که باشد، احتیاج به استقرار نظم، عدالت و امنیتخواهد داشت و هیچ جامعهاى فارغ از احتیاج به این سه رکن زندگى اجتماعى، نخواهد بود . (5)
بنابراین، دولتبیانگر جامعهاى است که در آن قدرت سیاسى واحدى تحقق یافته و نهادهایى از جمله «حکومت» براى تحقق، حفظ و استفاده مطلوب از آن قدرت در جهت رساندن جامعه به خیر و سعادت مورد نظر، به وجود آمده است . دولت و نظام کلى سیاسى - اجتماعى در این مفهوم حالتى، ایستا و پایدار دارد، هر چند نهادها و ساختارش دستخوش تغییر و تبدیل گردند . از آن جا که دولت در این مفهوم عام داراى چهار عنصر اساسى: قلمرو، جمعیت، حاکمیت و حکومت است، ممکن است میزان جمعیتیا قلمرو تغییر یابد، یا توان، اقتدار و قدرت سیاسى دستخوش تحول گردد، یا شکل و نوع حکومتها عوض شود، ولى دولت و نظام سیاسى - اجتماعى ثابتباشد . بنابراین، آنچه بنیان و پایه اساسى دولت را تشکیل مىدهد، «وحدت سیاسى» یا «قدرت سیاسى واحد» جامعه است که البته، این وحدت و قدرت در چهارچوب قلمرو، جمعیت، حاکمیت و حکومتخاصى قرار مىگیرد .
شهید صدر رحمه الله در تعریف دولتبر عنصر «وحدت سیاسى» ناشى از وجود جمعى مردم تاکید کرده، مىنویسد: «دولت مظهر اعلاى وحدت سیاسى موجود بین مردم است» (6) و در جاى دیگر، دولت را نماد قدرت اجتماعى اصیلى در زندگى انسان مىداند که منشاش با ارسال رسولان آسمانى و به وسیله آنان براى رفع اختلاف مردم بوده است . (7) از دیدگاه ایشان، «وحدت سیاسى» یا «قدرت سیاسى واحد» دولتها، یا بر عاطفه و یا بر اندیشه و فکر استوار است . دولتهاى عاطفى دولتهایى هستند که مبناى وحدتشان، سرزمین یا ویژگىهاى قومى نظیر نژاد، زبان، تاریخ و فرهنگ معین مىباشد و دولتهاى مبتنى بر وحدت اندیشه و فکر، خود بر چند قسم مىباشند: نخست آنان که بر مبناى عقیده و مکتب کفر هستند، مانند دولتهاى کمونیستى; دوم آنان که ظاهرا خود را مبتنى بر فکر و عقیده مىدانند ولى در واقع این گونه نیستند، مثل دولتهاى لیبرال دمکراسى غرب; نوع سوم، دولتهاى فکرى و عقلانى اسلامىاند که بر اساس «دین اسلام» و مبانى آن در مورد وجود، زندگانى و جامعه شکل گرفتهاند .
2- انسان محورى دینى
استنباط صحیح نظریه دولت از دیدگاه شهید صدر، در گرو درک جهانبینى این اندیشمند بزرگ است . قبل از هر چیز بیان این نکته ضرورى است که به طور اصولى، جهانبینى مبتنى بر قرآن ایشان، انسان محور است; اما انسانى که طبعش بر دین سرشته شده است . دین فطرتى است که خداوند سرشت مردم را بر آن قرار داده و قابل تغییر نیست; زیرا دین به عنوان یک سنت تاریخى و به عنوان قانونى است که از باطن ساختمان انسان و فطرت او ریشه گرفته است .
فاقم وجهک للدین حنیفا فطرت الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله ذلک الدین القیم ولکن اکثر الناس لا یعلمون; (8) پس روى خود را متوجه آیین خالص پروردگار کن . این فطرتى است که خداوند، انسانها را بر آن آفریده، دگرگونى در آفرینش الهى نیست، این است آیین استوار، ولى اکثر مردم نمىدانند .
در این آیه، دین تنها قرار و قانون تشریعى نیست که از مقام بالا بر انسان تحمیل شده باشد . دین سرشت مردم است; فطرت الهى است که مردم را بدان سرشته، و هیچگاه خلقت را نمىتوان دگرگون ساخت . (9)
به نظر شهید صدر، گرچه با این سنت تاریخى فطرى مىتوان در کوتاهمدت (نسبتبه کل جریان تاریخ) مقابله کرد، ولى براى دراز مدت هیچگاه قابل مبارزه نیست و براى همیشه انکار دین و چشمپوشى از این حقیقتبزرگ ممکن نیست; چرا که دین نیاز اساسى و طبیعى انسان مىباشد; درست مانند سنت ازدواج بین زن و مرد که یک نیاز طبیعى است و اگر در کوتاه مدت از طریق انحراف جنسى مىتوان جلوى این سنت را گرفت، در درازمدت، وقتى که خطر انقراض نسل احتمال داده شود، مردم به نیاز طبیعى خود رجوع خواهند کرد .
بنابراین، انسان از دیدگاه شهید صدر هر چند محور و مدار مخلوقات جهان است، اما این انسان محورى به خاطر سرشت دینىاش، سه تفاوت اساسى با انسان محورى مکاتب مادى دارد:
1- توحید خالص: علل پیدایش و پرورش انسان را امورى تشکیل مىدهند که همگى آفریده خداى یگانهاند و هیچ عاملى در تحقق انسان استقلال نداشته و هیچ موجودى نیز در پرورش و اداره او مستقل نخواهد بود . (10)
2- محتواى انسان: انسان در ساختن مسیر تاریخ، مرکز ثقل را تشکیل مىدهد، و مرکز ثقل بودنش به پیکر جسمانى و فیزیکىاش نیست، بلکه به محتواى داخلى یعنى روح زوال ناپذیر اوست که جسم زوالپذیر خاکى را به همراه دارد . خاکى بودن، او را به شهوات و امیال مادى فرامىخواند و به همه پستىها و انحطاطهاى متناسب با زمین مىکشاند، اما بارقه روح الهى که در او دمیده شده، او را به برترىها فرا مىخواند و تا جایى انسانیت او را بالا مىبرد که به صفات و اخلاق خدا نزدیک شده، متخلق به اخلاق خدا گردد . (11)
3- هدف و غایت: ایمان به قیامت و غایتحرکت انسان و این که با مرگ، روح انسان نابود نمىشود، بلکه بعد از گذر از دنیا، وارد جهان پایدار «قیامت» مىگردد و با بدن مناسب آن عالم، جاودانه به سر مىبرد و تمام عقاید و اندیشهها و نیز تمام اخلاق و اوصاف، تمام کردار و رفتار او محشور شده، هرگز او را رها نمىنمایند .
اصل معاد نیروى روحى و روانى مىبخشد و سوخت ربانى ایجاد مىکند تا پیوسته اراده انسان تجدید گردد، نیرو پیدا کند و شرایط مسئولیت و تضمینهاى واقعى را براى حل تعارض بین خاک و روح الهى در وجود انسان تحقق بخشد . اعتقاد به مبدا و معاد، احساس مسئولیت ذاتى در انسان ایجاد مىکند و انسان خود را در محضر پروردگارى توانا، شنوا، بینا، و حسابگرى مىبیند که بر ستمگرىهایش کیفر، و بر نیکىها و عدالتهایش پاداش مىدهد . (12)
1- 2- خلافت عمومى انسان
شهید صدر در تحلیل عناصر جامعه، با استناد به آیه خلافت (13) مىنویسد:
وقتى این آیه را مورد مطالعه قرار مىدهیم، ملاحظه مىشود خداوند متعال فرشتگان را آگاه مىسازد که بنیاد جامعهاى را روى زمین پى افکنده است که عناصر اصلى آن عبارتاند از: 1- انسان 2- زمین یا به طور کلى طبیعت 3- پیوند معنوى که انسان را از یک سو با زمین و با طبیعت و از سوى دیگر با انسانهاى دیگر، به عنوان برادر مرتبط مىسازد . این پیوند معنوى را قرآن «استخلاف» مىنامد . (14)
دو عنصر اول و دوم، در همه جوامع ثابت است اما مسئله «پیوند» و «ارتباط» میان انسانها با یکدیگر و با طبیعت، در هر جامعهاى مىتواند متفاوت باشد و این به عنصر چهارم و رکن بیرونى جامعه، یعنى خدا بستگى دارد که عمل تعیین جانشین در زمین را انجام داده است . اگر انسان مسئولیت جانشینى را آنچنان که او مىخواهد به جا آورد، عنصر سوم جامعه یعنى مسئله «پیوند و ارتباط» شکل مىگیرد و برادرى، صلح، آرامش، عدالت و برابرى تحقق مىیابد، اما اگر انسان خود را در برابر خداوند مسئول و متعهد نداند، به هر کس مسلط شود رابطهاش با آن فرد، رابطه حاکم و محکوم خواهد بود و به هر چیز دستیابد، رابطهاش با آن چیز رابطه مالک و مملوک خواهد بود، در نتیجه سرکشى، استثمار، استعمار و استکبار حاکم خواهد شد . (15)
بنابراین، بر اساس دیدگاه شهید صدر، عناصر یا ارکان «استخلاف» چهار طرف دارد:
1- مستخلف که خداوند سبحان است و از جانب خود، روى زمین خلیفه تعیین مىکند .
2- مستخلف که انسانهاى روى زمین هستند و از جانب خدا خلیفه روى زمین مىشوند .
3 و 4- مستخلف علیه یعنى آنچه خلافتبر آن صورت گرفته است، که شامل انسان، طبیعت (زمین) و جامعه یا مسئله «پیوند و ارتباط» بین انسانها با یکدیگر و با طبیعت است .
بدین ترتیب، قرآن جانشینى انسان را فعل خداوند مىداند و رابطه چهارطرفى را براى جامعه طرح کرده و طى آیات متعددى به انسانها تذکر مىدهد که: هوشیار و متوجه باشند و نقش خداوند را در جامعه و روابط اجتماعى آن به فراموشى نسپارند و روشن است جانشینى انسانها براى آزمایش و امتحان است تا معلوم شود انسانهاى زمینى بر اساس سنت «آزادى و اختیار و انتخاب» ، روابط خود را با (خدا، خود، دیگران و طبیعت) چگونه تعیین مىکنند . (16)
بعد از تبیین عناصر چهارگانه جامعه از دیدگاه قرآن کریم، به این مطلب بازمىگردیم که چگونه دین به عنوان سرشتبشر یکى از سنتهاى تاریخ است و اینکه چه نقشى در زندگى اجتماعى بشر مىتواند داشته باشد؟
2- 2- پیوند سنت تاریخى دین با جامعه
شهید صدر در تبیین این پیوند اجتماعى و تاریخى دین، عناصر چهارگانه جامعه را از دو زاویه متفاوت بررسى مىنماید: آنگاه که از بالا و بعد آسمانى و از جانب خداوند (جعل تکوینى) به استخلاف و حاکمیت انسان بر زمین بنگریم، خداوند او را جانشین خود معرفى مىکند «انى جاعل فىالارض خلیفة» و اگر از پایین و بعد زمینى و از ناحیه انسان به این روابط نگاه کنیم و فطرت انسانها را معیار و ملاک ارزیابى قرار دهیم، مسئله «امانتدارى» و «مسئولیت» مطرح مىشود . (17)
همچنین شهید صدر معتقد است که آن پیوند چهارطرفه در ساختمان تکوینى قرار دارد و داخل در مسیر طبیعى و رهگذر تاریخى است و از آن جا که عرضه تکوینى صورت گرفته (جعل تکوینى خلافت) و پذیرش تکوینى نیز به صورت قبول بار امانت جانشینى و حاکمیت پدید آمده است، سنت تاریخى فطرى دین همواره وجود دارد . البته مىتوان موقتا با این سنت فطرت به مقابله برخاست; زیرا قرآن بعد از بیان «پذیرش تکوینى قبول امانت» مىفرماید: «حملها الانسان انه کان ظلوما جهولا» (18) و تعبیر «ظلوما جهولا» به این معناست که انسان ستمگر و نادان مىتواند مقابل این سنتبایستد و با آن مبارزه منفى کند . چنان که در پایان آیه فطرت مىفرماید: «و لکن اکثر الناس لایعلمون» . (19) بنابراین، مفاد آیه فطرت و آیه امانت، (20) با هم مطابق است; زیرا آیه فطرت بیان مىدارد که دین قیم (آیین به خود استوار) همان ساختمان انسان و نهاد بنیادى فطرى اوست که تاریخش را مىسازد و مىتواند زندگى او را سرپرستى کند و تکیهگاهش قرار گیرد . (21)
3- 2- نقش زیربنایى دین در جامعه
شهید صدر براى تبیین نقش زیربنایى دین و خداوند (عنصر چهارم از روابط اجتماعى)، به تبیین انسان و نقش او در حرکت تاریخ مىپردازد . ایشان بر اساس اندیشه ارائه شده در آیه «ان الله لا یغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بانفسهم» (22) بر این باور است که:
اولا: حرکت تاریخ یک حرکت هدفدار و در نتیجه آینده نگر است; نه این که تحت تاثیر علت فاعلى و وابسته به گذشته باشد . آینده حرکت فعال تاریخى، انسان را مىسازد و چون آینده اکنون وجود ندارد، تنها به لحاظ وجود ذهنى به آینده نگاه مىشود و از این منظر هم حرکتآفرین است . بنابراین، وجود ذهنى که تجسم آینده و محرک تاریخ است از یک سو نشاندهنده «اندیشه» و از سوى دیگر نشاندهنده «اراده» است . با ترکیب «اندیشه» و «اراده» قدرت سازندگى آینده و نیروى حرکتآفرینى فعالیت تاریخى بر صحنه اجتماعى تحقق مىیابد . با این توضیح مىتوان گفت: سازنده حرکت تاریخ، محتواى باطنى انسان یعنى «فکر و اندیشه» و «اراده» اوست .
ثانیا: ساختمان جامعه در سطح روبنا با همه پیوندها، سازمانها، اندیشهها و خصوصیاتش، روى زیربناى محتواى باطنى انسان قرار دارد و هرگونه تغییر و تکاملى نسبتبه روبناى آن، تابع تغییر و تکامل این زیربنا است . بدیهى است هر گاه این بنیاد استوار باشد، روبناى جامعه استوار مىماند . بدین ترتیب، رابطه بین محتواى باطنى انسان و روبناى اجتماعى و تاریخى جامعه، یک رابطه تابع و متبوع یا علت و معلول است .
ثالثا: از آیه مورد بحث، به ویژه از تعبیر «ما بانفسهم» استفاده مىشود که تغییر یک یا چند فرد کافى نیست، بلکه تغییر محتواى باطنى و روانى یک ملت است که مىتواند پایه و اساس تغییرات روبنایى حرکتهاى تاریخ باشد . (23)
شهید صدر از نکات سهگانه فوق دو نتیجه مهم دینى مىگیرد که در ساختار جوامع، تاثیر اساسى ایجاد مىکند:
الف - سازندگى معنوى و درونى انسان و جامعه که زیربناى حرکت جامعه است، بایستى هماهنگ و همراه با سازندگى بیرونى انسان و جامعه که روبناى حرکت جامعه است، پیش رود . از آن جا که هیچگاه نمىتوان روبنایى را بدون زیربنایش در نظر گرفت، ساختمان محتواى باطنى را در مسیر صحیحاش «جهاد اکبر» نامیده است و روبناى آن را که در مسیر صحیحاش به حرکت درآید «جهاد اصغر» مىنامد . هر گاه جهاد اصغر از جهاد اکبر جدا شود، جامعه و انسان محتواى اصلى خود را از دست مىدهد و به همین دلیل قدرت نخواهد داشت در صحنههاى تاریخى و اجتماعى تغییر حقیقى به وجود آورد . بنابراین، اساس حرکت تاریخ، محتواى باطنى انسان است و این محتواى باطنى، قاعده و معیار و قانون را تشکیل مىدهد . (24)
ب - محتواى باطنى انسان و جامعه را، اهداف و ایدهآلها تشکیل مىدهد . ایدهآل و هدف است که حرکت تاریخ را با اراده و اندیشه انسان آمیخته و آن را هدایت و تنظیم مىکند . این ایدهآل بزرگ و هدف نهایى است که هدفهاى کوچک را شکل مىدهد و مسائل جزئى و تاکتیکى از آن نشئت مىگیرد . بنابراین، هدفها به تنهایى سازنده تاریخاند و در حد خود، زاییده بنیادى عمیقتر در ژرفناى محتواى داخلى انسان، یعنى ایدهآل زندگى او مىباشند، و این ایدهآل در مرکز همه این هدفهاى متوسط قرار گرفته و بازگشت همه هدفها به سوى اوست . (25)
شهید صدر با استفاده از آیات قرآن کریم و تاریخ جوامع بشرى، بر این باور است که ایدهآلهاى بزرگ یا هدف نهایى انسانها و جوامع انسانى که قرآن مجید از آن ایدهآلهاى بزرگ به «اله» یاد مىکند، سه گونه است: 1- ایدهآل وضع موجود یا ایدهآل سنتى و مرسوم 2- ایدهآل محدود 3- ایدهآل برتر و نامحدود .
ما در این جا قصد توضیح جوامع با اهداف سهگانه فوق را نداریم و تنها با ذکر مثال، مقصود این شهید بزرگوار را روشن مىکنیم . مثال براى جامعه نوع اول، جوامع سنتى، عقبمانده، استعمارزده، تحت اشغال بیگانه و . . . است . جامعه با ایدهآل محدود، مانند جوامع توسعهیافته کنونى اعم از لیبرالیستى، سوسیالیستى و . . . است که با خود یک جنبه صحیحى همراه دارد، ولى از نظر قابلیت و استعداد و امکانات انسان، خیلى کوچک و ناچیز است . مثال نوع سوم از جوامع که ایدهآل برتر و نامحدود یعنى «الله» را هدف نهایى خود برگزیدهاند، جوامعى هستند که انبیاى عظام و اولیاى کرام و علماى ربانى رهبرى آنان را به عهده داشتهاند که در راس همه آنها جامعه صدر اسلام به رهبرى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله وسلم قرار دارد . این گونه جامعهها دو ویژگى برتر دارند:
اول این که: وقتى راه به سوى ایدهآل نامحدود و حقیقى یعنى «الله» باز باشد، همواره مجال خودسازى و تکامل و پیشرفت موجود است و این ایدهآل برتر مىتواند هر گونه خدایان دروغین و هر نوع بت و هر گونه مانع بین انسان و خدا را از سر راه انسان بردارد . از این رو، دین توحیدى یک مبارزه دائم و نبرد پیگیر با هر گونه خدایان و ایدهآلهاى حقیر و تکرارى است; زیرا ایدهآل غیرخدا مىخواهد انسان را در وسط راه و در نقطه معینى متوقف سازد، اما دین توحیدى در طول تاریخ، پرچم مخالفتبا آنها را برافراشته است . بنابراین، ایدهآل حقیقى و برتر، یک تغییر کمى در حرکتبه وجود مىآورد و بندها را آزاد مىسازد وانسان را از این مرزها و حدود ساختگى مىرهاند تا راهش را پیوسته ادامه دهد .
دوم این که: ایمان به ایدهآل حقیقى و برتر احساس مسئولیت ذاتى در انسان و جامعه ایجاد کرده و مشکل اساسى جامعههاى بشرى را که عدم هماهنگى منافع فردى و مصالح جمعى است، از طریق تضمین اجراى «آن چه را براى خود نمىپسندى براى دیگران مپسند» حل مىکند . ایمان واقعى به خداوند مشکل انسانها را با همنوعان خود و حتى با طبیعت و حفظ محیط زیستبه شایستهترین وجه برطرف مىکند . (26) بنابراین، یک تغییر کیفى نیز در حرکت انسان و جامعه ایجاد مىشود .
4- 2- ضعف بشر و تنظیم راه بشریتبه سوى ایدهآل حقیقى
چگونه بشر مىتواند به این تغییرات کمى و کیفى ناشى از انتخاب ایدهآل حقیقى دستیابد و خط خلافت الهى و تکوینى را پىگیرى کند؟ با این که انسان از خطا، فراموشى، گناه، ظلم و انواع آلودگىها مصون نیست، به خاطر دارا بودن «فطرت الهى» و «عقل» و «اراده» مىتواند خط خلافت عمومى را دنبال کند .
شهید صدر با استفاده از آیات قرآن کریم در پاسخ سؤال فوق، معتقد است که خداوند سبحان در کنار خط خلافت انسان بر زمین، خط شهادت و گواهى را نیز به طور قانونى تشریع کرده است تا بدین ترتیب انسان خلیفه را از انحراف حفظ کرده و او را به سمت اهداف برجسته خلافت الهى هدایت کند . ایشان مىنویسند: تا دخالت ربانى در کار هدایت انسان جانشین در مسیر حرکتش صورت نگیرد، همه آرمانهاى بزرگى که در آغاز حرکت (خلافتاللهى) برایش ترسیم شده بود، بر باد مىرود و این دخالت ربانى همان خط شهادت یا گواهى است . قرآن کریم با طرح این خط، گواهان را به سه صنف: پیامبران، ربانیون و احبار (27) تقسیم مىکند:
انا انزلنا التوراة فیها هدى ونور یحکم بها النبیون الذین اسلموا للذین هادوا والربانیون والاحبار بما استحفظوا من کتاب الله وکانوا علیه شهداء; (28) ما تورات را که در آن هدایت و روشنایى است فرستادیم تا پیغمبرانى که تسلیم امر خدا هستند بدان کتاب بر یهودان حکم کنند، و نیز ربانیون و عالمانى که مامور نگهبانى کتاب خدا هستند و در نتیجه گواهان کتاب خدا هستند، بر یهودان حکم کنند .
طبق این آیه، خط شهادت یا گواهى در سه گروه از انسانها تجلى مىیابد:
1 . پیامبران;
2 . امامان که امتداد ربانى نبى و پیامبر در این خط تلقى مىشوند;
3 . مرجعیت که امتداد رشد و تکاملى پیامبر و امام، در خط گواهى یا شهادت فرض مىشود . (29)
بدین ترتیب، تنظیم راه بشریتبه سوى ایدهآل حقیقى از طریق انسانهایى از جنس بشر، ولى با «فطرتى شکوفا» و «عقلى بیدار» و «عزمى استوار» به عنوان «خلیفةالله» فراهم شده است . امام صادق علیه السلام به این وظیفه انبیا تصریح کرده، مىفرماید:
[رسولان] خواسته و هدف خدا را براى مخلوق و بندگانش بیان مىکنند و ایشان را به مصالح، منافع و موجبات بقا و فنایشان، هدایت و رهبرى مىنمایند . (30)
ویژگىهاى مشترک گواهان (پیامبر، امام و مرجع) از دیدگاه شهید صدر عبارتاند از:
اول: علم; باید عالمى باشد که علمش در حد گسترش رسالت الهى (خلافت) باشد .
دوم: عدالت; داراى عدالتى باشد که او را ملتزم به این رسالتبنماید، و دور از خودکامگى به وظیفه آن عمل نماید .
سوم: آگاهى به زمان; در شناخت مسائل عصر خود درایت و بصیرت داشته باشد .
چهارم: داراى ملکات و خصایل ذاتى (حکمت، درایت، صبر و شجاعت) باشد . (31)
بنابراین، انسانهاى کامل با ویژگىهاى مشترک فوق، وظیفه الهى دارند تا مردم را از انحراف بازداشته و به سوى خط خلافت الهى و رسیدن به ایدهآل حقیقى برتر هدایت کرده و وحدت هدف نهایى را براى مردم به ارمغان آورند . از سوى دیگر، مردم نیز وظیفه دارند که حق حاکمیت الهىعمومى و رسیدن به مقام خلیفةاللهى را از طریق عبودیتخدا، و اطاعت از انسانهاى کامل یا گواهان به عنوان «امانتى الهى» پاسدارى کنند و در این راه با «جهاد اکبر» و «جهاد اصغر» ، تضاد و تناقض موجود در درون خود و جامعه را به حداقل رسانده و بعد از دسترسى به اهداف متوسط مرحلهاى، اهداف کلى مرحله بعد را براى تکامل دائمى خود به سوى «الله» دنبال کنند .
3- لزوم تشکیل دولت اسلامى
گفته شد که بر اساس دیدگاه شهید صدر، دولت مظهر اعلاى وحدت سیاسى موجود بین مردم یک جامعه و نماد قدرت اجتماعى اصیل در زندگى انسان است . ایشان معتقدند وحدت فکرى ناشى از داشتن ایدهآل مشترک جمعى موجب وحدت سیاسى و در نتیجه تشکیل، تداوم و مشروعیتیک دولت مىگردد . هر گاه جامعهاى ایدهآلى نداشته یا پیوند دوستى خود را با ایدهآلش از دست داده باشد، دچار اختلاف و پراکندگى شده و در این صورت، تاریخ سه نوع برنامه اجرایى جلو روى این جامعه قرار داده یا مىدهد; یا در اثر حمله نظامى از خارج متلاشى مىشود (مانند حمله مغول به کشورهاى اسلامى و سقوط تمدن اسلامى) ; یا مجذوب و مرعوب ایدهآل بیگانه و وارداتى مىشود (مانند نفوذ فرهنگ مادى غرب به جهان سوم و جهانى شدن اقتصاد و سیاست و فرهنگ غربى) ; سومین راه این است که به خود بیایند و به خویشتن خویش بازگردند و ایدهآل اصیل و حقیقى در آنها بذرافشانى شود . (32)
بنابراین، بعد از بازگشتبه خویش، اولین مرحله از حرکت انقلابى یا اصلاحى هر جامعه رسیدن به وحدت فکرى است . لذا «انقلاب فرهنگى و تربیتى» (جهاد اکبر) اولین قدم ضرورى است که البته وجودش در مراحل بعد نیز ضرورت دارد . مراحل بعدى «انقلاب سیاسى - اجتماعى» ، «استقراردولت جدید» ، و «استمرار، حفظ، تقویت و گسترش مشروعیت دولت» مىباشد .
بدین ترتیب، هر گاه جامعهاى از مسیر «خلافت عمومى» خداوند خارج شده و دچار اختلاف و پراکندگى شود، یا ایدهآلى ندارد و یا ایدهآلهاى بیگانه و محدود و منافى با فطرت الهى انسان اختیار کرده است . در این صورت، وظیفه انسانهاى کامل، بیدار کردن، آگاهاندن، اصلاح و در نهایت «انقلاب» (33) با یارى و مساعدت مردم است . این قاعدهاى کلى است که شهید صدر با استفاده از متون دینى آن را براى کل تاریخ جوامع بشرى استخراج و استنباط مىکند .
شهید صدر، بر اساس مبانى فوق، تشکیل دولت اسلامى را به دو جهت تکوینى و تشریعى ضرورى مىداند:
الف - ضرورت تکوینى: دولتبهترین وسیله براى تحقق خلافت عمومى بشر در زمین، و تنها راه بشریتبراى رسیدن به یک جامعه متکامل، متحد، صالح و با سعادت، ایجاد دولتبر اساس مبانى اسلامى است .
ب - ضرورت تشریعى: از این دیدگاه، دولت اسلامى براى اقامه حدود الهى، ادامه خط نبوت و امامت و حفظ و گسترش دین الهى ضرورى است; زیرا بدون وجود دولت اسلامى نهادها و هنجارهاى غیردینى مسلط، اجازه شکلگیرى هنجارها و روابط اجتماعى، اقتصادى و سیاسى دینى را نمىدهد و به همین دلیل، حرکت انبیا همواره حرکتى انقلابى در جهت دگرگون ساختن ارزشها، نهادها، ساختارهاى فرهنگى، سیاسى، اقتصادى و اجتماعى بوده است و در این راه، خود اولین دولتها را با کمک مردم ایجاد کردهاند و تعداد زیادى از آنها مانند داود و سلیمان علیهما السلام خود مسئول دولتبودند و برخى از پیامبران نیز نظیر حضرت موسى علیه السلام، همه زندگى خود را در تلاش براى این منظور به سر رساندند .
شهید صدر مىنویسد:
حضرت محمد صلى الله علیه و آله وسلم توانست کوششهاى اسلاف پاک خویش را به ثمر رساند و بهترین و پاکترین نمونه دولت را در طول تاریخ ایجاد کند . دولتى که به حق، نقطه عطف بزرگى در تاریخ بشریتشد و تجسم کامل مبادى یک دولت صالح گردید . (34)
ب) نظریه دولت از دیدگاه شهید صدر رحمه الله
در ابتداى این مقاله گفته شد رابطه صحیح برقرار کردن بین طبع بشر و دولت، در تبیین نظریهاى منطقى درباره دولت (به عنوان نماد قدرت عمومى جامعه) نقش اساسى دارد . نظریهپردازانى که به سرشتبشر بىاعتماد و نسبتبه توانایىهاى طبع انسان بدگمان هستند، معمولا بر تمرکز سیاسى، نظم سیاسى، حاکمیت و اقتدار فراگیر دولت تاکید مىکنند، اما نظریهپردازانى که بر مفاهیمى چون حاکمیت مردمى و مشارکت آنان در چهارچوبهاى سیاسى نامتمرکز تاکید دارند، معمولا درباره طبع انسان، داراى نظر خوشبینانهترى هستند .
چنین متفکرینى بر این باورند که آدمیان مىتوانند بدون وجود دستگاه اجبار فراگیر، به صورتى خودمختارانه، مسئولانه و پرهیزگارانه زندگى کنند . (35) بىشک شهید صدر با تبیین «نظریه خلافت و جانشینى عمومى انسان در جهان به نمایندگى از جانب خداوند» ، مردم را در اوج قدرت و دارا بودن حقوق سیاسى، اقتصادى، فرهنگى قرار مىدهد و با واقعبینى، زندگى خودمختارانه، مسئولانه و پرهیزگارانه را، بدون هدفگیرى الگوى حقیقى برتر و بدون وجود «خط شهادت و گواهى» و بدون جهاد اکبر در کنار جهاد اصغر و بدون لحاظ «امانت» بودن حاکمیت مردم، خیالى باطل مىداند (تاریخ دو قرن اخیر جامعههاى غربى مدعى حاکمیت مردمى، واقعبینى این شهید بزرگوار را به وضوح به اثبات مىرساند .)
1- نقد نظریه لیبرالى دولت
جوامع غربى که الگوى محدود «بهشت مادى» و «رفاه» را به عنوان هدف نهایى خود برگزیدهاند، نظریه دولتخویش را بر اساس اقتصاد سیاسى کلاسیک که میراث آدام اسمیت و دیگران است قرار دادهاند . دولتهاى لیبرال کلاسیک قرن نوزدهم تحت تاثیر شدید «اقتصاد سیاسى» کلاسیک قرار داشتند . اقتصاد سیاسى در این دوران (با توجه به گسترش طبقه بورژوایى صنعتى و تجارى و قدرت فرهنگسازى مادى آن) به تعبیر کارل مارکس یک جنبه را تشکیل نمىداد، بلکه اقتصاد سیاسى خود «آناتومى» جامعه مدنى بود; یعنى در این دوران سرمایهدارى، «اقتصاد» در داخل فضاى اجتماعى، به عنوان یک «عامل» در میان عوامل دیگر یا یک هماهنگ کننده در میان بقیه عوامل، عمل نمىکرد، بلکه به گونه خطرناکى همه چیز را به تابعى از خود تبدیل مىکرد و از استقلال و اهمیت تمامى عوامل دیگر از جمله مذهب، خانواده، نظام منزلت و ارزش افراد، آموزش و پرورش، تکنولوژى، علم و هنر مىکاست . (36)
نظام بازار آزاد و دست نامرئى آن به گمان آدام اسمیت و اقتصاددانان کلاسیک، فرآیند همه رفتارهاى انسانى را قانونمند و تابع نظم و انضباط خود قرار مىدهد و منافع فردى و مصالح اجتماعى را به هماهنگى مطلوب خود مىرساند . بدین ترتیب، یکى از وظایف اساسى دولتها در طول تاریخ که حفظ همبستگى، هماهنگى، و همگنسازى (37) و به زیر سیطره درآوردن اتباع خویش بوده و مىباشد، در این نظریه به جامعه مدنى بورژوایى و ابزار آن یعنى «نظام طبیعى بازار آزاد» ، واگذار مىشود و جاى این سؤال باقى است که در این صورت وظیفه دولت چیست؟
اقتصاد سیاسى کلاسیک وظایف دولت را در سه اصل: عدالت منفى (38) (دادگسترى)، امنیت و امور عمومى (کالاهاى عمومى) محدود مىکرد . اصل «آزادى اقتصادى» و نظام طبیعى بازار، مستلزم اصل «عدم مداخله دولت» در فرآیندهاى تولیدى و اقتصادى بود . مدیریت و تصدىگرى اقتصادى دولت که در قرون شانزدهم تا هجدهم شیوع یافته بود، در قرن نوزدهم به ویژه اواسط آن کاهش یافت . با وجود این، دولتهاى لیبرال کلاسیک اروپا در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم با بحران مشروعیت مواجه شدند . البته آنان در کوتاه مدت توانستند با تکیه بر دستآوردهاى جهانگشایانه و استعمارى یا جنگ جهانى اول (کشمکشهاى دولتهاى اروپایى با یکدیگر) کشتى مشروعیتخود را به ساحل امن بکشانند; اما در بلندمدت، چاره کار، دولتهاى مداخلهگر در امور اقتصادى یعنى دولتهاى «رفاه اجتماعى» بود .
دلایل افزایش نقش دولت در کشورهاى غربى، بحرانهاى اجتماعى، اقتصادى و سیاسىاى بوده است که لازم استبه طور مختصر توضیح داده شود:
الف) بحرانهاى اجتماعى: این عبارت در قرن نوزدهم بیانگر مجموعهاى از مشکلات بود که از تجارى و صنعتىکردن اقتصاد این کشورها برمىخاست . عمیقتر شدن شکافهاى طبقاتى، فشارهاى غیرمنصفانه بر جمعیتها، پرولتاریى و دستمزدبگیرى قشرهاى فرودست، شیوع بیمارىهاى واگیردار در شهرها، جنایتپیشگى، فقر سیاه، سوانح صنعتى، مسیحیتزدایى فراگیر، رشد سازمانیافته اتحادیهگرایى و سوسیالیسم، بىسوادى، فحشا، بزهکارى نوجوانان، حرامزادگى، مىخوارگى، سفاکىهاى اجتماعى، خرابکارىهاى سیاسى، اعتصابات بیکارى و . . . از جمله مشکلات و بحرانهاى اجتماعى بود . دولتهاى لیبرال کلاسیک اروپایى به هیچوجه قبول نداشتند که تمام این بحرانها سیاسى باشند، لذا این دولتها هیچ کارى براى حل آن انجام نمىدادند مگر آن که پلیس را بر آنها نازل کنند . (39) بدین ترتیب، مشکلات را مضاعف مىکردند و هزینههاى اجتماعى افزایش مىیافت .
ب) بحرانهاى اقتصادى: بحرانهاى اقتصادى، برخلاف گذشته (در اقتصاد سنتى و اقتصاد در حال گذر) به مفهوم قحطى و خشکسالى نبود، بلکه به این مفهوم بود که به سبب پایین بودن درآمد اکثریت مردم و کافى نبودن تقاضاى مؤثر، امکان فروش تولید انبوه کالاها از بین مىرفت (نام دیگر این بحران، بحران ادوارى یا تجارى است .) علاوه بر این، بحرانهاى اقتصادى جهانى و دیرپا نیز موجب کاهش مشروعیت دولتهاى لیبرال کلاسیک گردید . عدم کفایت مکانیسم بازار براى مقابله با بحرانهاى اجتماعى و اقتصادى و ناتوان بودن آن از ایجاد تعادل اقتصادى، این دولتها را پىدرپى به دخالت در امور اقتصادى وادار مىکرد و دولتها در دو محور دخالت اقتصادى خود را گسترش مىدادند:
1- اوضاع و احوال اقتصادى، مثل تعیین حداقل دستمزد و . . . ;
2- بنیانهاى اقتصاد، مثل ملىکردن کارخانجات و . . . .
ج) بحرانهاى سیاسى: بحرانهاى سیاسى یکى دیگر از عوامل کاهش مشروعیت افکار لیبرالیستى و شکست احزاب لیبرال حاکم گردید . بحرانهاى سیاسى که خود غالبا از بحرانهاى اجتماعى و اقتصادى ناشى مىشد، موجب کاهش اعتماد طبقات عمده به احزاب لیبرال حاکم مىگشت و آنها به تدریج جذب احزاب دیگر اعم از محافظهکاران راستگرا و سوسیالیستهاى چپگرا شده و بدین ترتیب، اکثریت پارلمانى از کنترل احزاب لیبرالى خارج نمىشد و دولتهاى لیبرال بورژوا مشروعیتخود را از دست مىدادند و سقوط مىکردند .
طبقات عمده معمولا از دو طیف خارج نبودند: یا کسانى بودند که در عصر انباشتسرمایه به سرمایههاى کلان دستیافته بودند و بیشتر احزاب محافظهکار مناسب حال آنها بود، یا کارگرانى بودند که در عصر گسترش صنعت هر روز بر شمارشان افزوده مىشد و در نهایت راهشان با لیبرالها متفاوت بود; زیرا کمکم زمینه تشکلهاى کارگرى فراهم مىشد و این قشر که از امتیازات عددى برخوردار بود، با توسعه حق راى به صورت یک نیروى اجتماعى عظیم و مستقل ظاهر مىشد . (40)
بحرانهاى اجتماعى، سیاسى و اقتصادى فوق، دولتهاى لیبرال را مجبور به اتخاذ سیاستهاى جدیدى نمود که بیشتر تحت تاثیر «شرایط مردم» بود تا شعار قدیمى آنها یعنى «فردگرایى» ، و «آزادى فرد» . ژوزف چمبرلن در 1883 م اظهار داشت: «سیاست آینده، سیاست اجتماعى است» . (41)
شهید صدر در رد نظریه «آزادى فرد» لیبرالها مىنویسد:
مجرد آزادى که انسان بتواند تصرف کند، در بازار به هر سو که مىخواهد راه بیفتد، نمىتواند براى او کافى باشد . باید دید چگونه باید گام برداشت، هدف از عبور از بازار چیست؟ این محتوا و مضمون را اروپایىها از دست دادهاند . انسان اروپایى آزادى را هدف قرار داده . آزادى خوبست، ولى نه به عنوان ایدهآل . آزادى قالب است . همراه آزادى ما احتیاج به محتوا داریم، باید بدانیم براى چه مقصود و هدفى مىخواهیم آزاد باشیم . وقتى ندانستیم قالب آزادى براى چه محتوایى ساخته شده، همین آزادى بدبختىهاى خطرناک و بزرگى به بار مىآورد، همان بدبختىهایى که تمدن غربى امروز که براى بشریت همه وسایل نابودى را فراهم کرده بدان مبتلا است; زیرا در قالب آزادى، آنها هیچگونه محتوایى قرار ندادهاند . (42)
شهید صدر بر این باور است که پرستش خداى یگانه انسان را از عبودیتبیگانه آزاد مىسازد و توحید واقعى، تمام خدایان دروغین را رد مىکند (لا اله الاالله) و این، همان آزادى واقعى و معنوى از درون وجود انسان است (جهاد اکبر) ; و نتیجه طبیعى این آزادى معنوى و توحید، آزادى ثروت و طبیعت از هر مالکى غیر از ذات خداوند تبارک و تعالى است و این، همان آزادى انسان از بیرون وجود انسان است (جهاد اصغر) ; و امام امیرالمومنین علیه السلام بین این دو حقیقت (آزادى درونى، و آزادى بیرونى) با بیانى رسا ارتباط برقرار کرده، مىفرماید: «العباد عبادالله والمال مالالله» .
بدین ترتیب، اسلام با انقلاب اجتماعى خود همه قیود ساختگى و موانع تاریخىاى که مانع پیشرفت و تکامل انسان به سوى خداوند سبحان است، از میان برمىدارد . این است که محتواى آزادى فرد تنها و تنها از طریق توحید و انقلابى اسلامى و تاسیس جامعهاى امکان تکامل پویا را دارد که جهاد اکبر محور جهاد اصغر، سازندگى و تغییر محیط طبیعى، اجتماعى، سیاسى و اقتصادىاش باشد . (43)
اکنون وقت آن فرا رسیده است تا اجزاى نظریه شهید صدر در عرصه اقتصاد تطبیق گردد . این نظریه همان گونه که در قسمت «مبانى نظریه» روشن شد، دو خط «خلافت» و «شهادت» را به طور همزمان در دولت دخیل مىداند و حکومت و ملتیا امت و امامت را از هم جدا نمىداند . بنابراین، نظریه دولتشهید صدر در سه قسمت: خلافت انسان در امور اقتصادى، برنامهریزى بر اساس عناصر ثابت و متغیر، و وظایف دولت در اقتصاد، ارائه مىگردد .
2- خلافت انسان در امور اقتصادى
بعد از اثبات این که «مردم بندگان خدا هستند و ثروت مال خداست» ، نظریه خلافت در امور اقتصادى نیز روشن مىگردد; یعنى انسانها در استفاده و بهرهبردارى همراه با امانت از منابع ثروت، خلیفه خداوند هستند . خداوند در آیاتى از قرآن کریم به این مطلب تصریح مىکند که بشر جانشین او در بهرهبردارى امینانه است:
و انفقوا مما جعلکم مستخلفین فیه; (44) و از آنچه شما را جانشین و نماینده (خود) در آن قرار داده، انفاق کنید .
و آتوهم من مالالله الذى آتاکم; (45) و چیزى از مال خدا را که به شما داده استبه آنان بدهید .
این جانشینى در دو مرحله جمعى و فردى به انجام مىرسد:
مرحله اول: جامعه به عنوان یک کل، جانشین خدا در ثروت است و این مسئله علاوه بر اثبات حق آنان در ثروتهاى طبیعى و خداداى، مسئولیتها و تکالیفى را نیز براى آنان ثابت مىکند . این مسئولیتها دو چیز هستند: عدالت در توزیع ثروت، و عدالت در حفظ و گسترش ثروت، بدین ترتیب که تمام تلاش و استعداد جامعه باید در بهرهبردارى از طبیعت و آباد کردن زمین و توسعه نعمتها صرف گردد .
مرحله دوم: افراد به عنوان آحاد جامعه، جانشین خدا در ثروت مىشوند ولى این جانشینى و مالکیتخصوصى مقید به این است که با خلافت عمومى جامعه و مالکیت عمومى یا خصوصى دیگر افراد جامعه معارض نباشد; زیرا افراد در برابر خدا و جامعه مسئولاند و بر اساس دو اصل «لاضرر و لاضرار فى الاسلام» ، و «اداء الامانات» ملزم به حفظ و نگهدارى اموال مىباشند . (46)
این احساس مسئولیت نتیجه اعتقاد به معاد و جهانى فراخ و گسترده است که موجب مىشود هدف بشر از گردآورى ثروت، هر چند به ضرر دیگران که نتیجه اعتقاد به محدود بودن زندگى به حیات مادى است، به نفى تکاثر و نفى زیادهطلبى، و سبقت در انجام اعمال صالح و شایسته تبدیل شود . این انقلاب عظیم در تصور اهداف و ارزشگذارى آنها، منجر به انقلاب عظیمى در ابزارها و الگوهاى زندگى اقتصادى و برنامهریزى جمعى مىشود . (47)
3- برنامهریزى بر اساس عناصر ثابت و متغیر اقتصادى
به اعتقاد شهید صدر، خلافت عمومى انسان در امور اقتصادى بدون هدایت گواهان به سرمنزل مقصود نمىرسد . بر این اساس، لزوم برنامهریزى اقتصادى و دخالت دولت در اقتصاد روشن مىشود .
احکام اسلام درباره ثروت و افزایش تولید و رشد اقتصادى همراه با عدالت اقتصادى دو نوع است:
نوع اول: عناصر ثابت و جهانشمول احکام اقتصادى اسلام است که برنامهریزى مىبایست همواره در پرتو این اصول و شاخصهاى ثابت صورت گیرد، مانند: توزیع درآمد بر اساس کار یا مالکیتیکى از عوامل تولید، و مالکیتبر اساس دو عامل اجتماعى و انسانى به صورت نیاز و ارث .
نوع دوم: عناصر متغیر زمانى و ساختارى است که بر مبناى خطوط و گرایشهاى کلى عناصر ثابتشکل مىگیرند; مانند: تعادل بازار کار یا کالا، و حفظ عدالت توزیعى در شرایط دگرگونى ابزار تولید . در واقع، مبنا و پایه و جهت این عناصر متغیر، ثابت و مشخص است ولى ماهیت و جوهره آن متغیر، طبق مصالح اجتماعى هر زمان ایجاد مىگردد . بنابراین، برنامهریزى اقتصادى صحیح در یک جامعه اسلامى، مبتنى بر ادغام عناصر متغیر با عناصر ثابت در ترکیب واحدى است که روح واحد و هدف مشترکى بایستى آن را هدایت و رهبرى کند . شناخت و استنباط دقیق این عناصر متغیر از اصول و شاخصهاى کلى و ثابت، مسائل زیر را مىطلبد:
الف) خطوط کلى ثابت که جهت عمومى این عناصر متغیر را مشخص مىسازد و دلالت و ارشاد به سمت این عناصر دارد، بایستى به طور دقیق و همهجانبه شناخته شود .
ب) شرایط و زمینههاى واقعى و بیرونى اقتصاد جامعه از یک سو، و اهداف اقتصادى و روشها و سیاستهاى رسیدن به این اهداف از سوى دیگر، در نظر گرفته شود .
ج) قلمرو اختیارات حاکم و ولىامر جامعه اسلامى و قرار گرفتن این عناصر متغیر در این قلمرو، از جهتحقوقى و فقهى، باید مد نظر قرار داشته باشد .
بدین ترتیب، اهمیتبرنامهریزى براى زندگى اقتصادى در یک جامعه اسلامى روشن شده و نقش متفکرین اسلامى اعم از فقهاى مبتکر و خلاق، و اساتید نخبه اقتصادى در فرآیند برنامهریزى به صورت همکارى و همفکرى ضرورى است . (48)
بر اساس دیدگاه شهید صدر، شاخصهاى تعیینکننده و ثابت در هر برنامهریزى اقتصادى در درون یک جامعه اسلامى عبارتاند از:
1- 3- جهتگیرى کلى حقوق اقتصادى
در میان احکام ثابت اسلامى، مجموعهاى از حقوق اقتصادى وجود دارد که داراى ویژگى گرایش به سوى یک هدف مشترک است; از این جهتگیرى کلى مىتوان دریافت که تحقق هدف مزبور مورد توجه و عنایت ایدهآل حقیقى و برتر «الله» است، بنابراین بایستى به این هدف به عنوان شاخص تعیینکننده در برنامهریزى توجه شود .
شهید صدر بعد از ذکر موارد متعددى از این گونه حقوق اقتصادى نتیجه مىگیرد که: گرایش مشترک آنها این است که توزیع درآمد باید بر محور عامل کار و تلاش مفید اقتصادى دور بزند و فعالیتهاى غیرمفید از قبیل ایجاد بازار سیاه و کمبودهاى ساختگى، نباید منشا درآمد باشد .
2- 3- هدف تصریح شده حکم ثابت
این شاخص به این معناست که هنگامى منابع اسلام یعنى کتاب و سنتحکمى را تشریع نموده و بر هدف آن تصریح کرده باشند، آن هدف شاخص هدایتگرى است که عناصر متغیر برنامهریزى را با فرمولها و سیاستهاى اقتصادى به نحوى تنظیم کند که متضمن تحقق آن هدف باشد; به عنوان مثال، در آیه فىء (49) با صراحت تمام عدم تمرکز ثروت در بین طبقهاى خاص، به عنوان یک هدف بیان شده است . همچنین در روایات زکات، تصریح شده است که زکات فقط براى رفع نیازهاى ضرورى فقرا نیست، بلکه افزایش رفاه نسبى آنها نیز از اهداف زکات است . بنابراین، افزایش رفاه نسبى طبقات کمدرآمد، و توازن و انتشار مال و ثروت به نحوى که تمام نیازهاى واقعى جامعه را تامین کند (عدم تمرکز ثروت در بین طبقهاى خاص)، از اهداف تعیینکننده در برنامهریزى اقتصادى جامعه اسلامى است .
3- 3- ارزشهاى اجتماعى مؤکد
عدالت، برادرى، مساوات و مانند آن از اصول ارزشى غیرقابل اغماض در یک جامعه اسلامى است که از یک سو وظایفى را بر دوش ملت مىگذارد و از سوى دیگر، حاکم اسلامى را موظف به تحقق این ارزشها در محدوده اختیارات قانونىاش مىکند . (50)
4- 3- جهتگیرى عناصر متغیر در عصر حکومت معصومین:
پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله وسلم و امامان معصوم علیهم السلام، علاوه بر رسالتبیان احکام ثابت الهى، مسئولیت رهبرى جامعه را هم به عهده داشتند . مسئولیت رهبرى، به طور طبیعى احکام و دستورهاى مربوط به شرایط زمانى یا مکانى را به دنبال داشته است که جامعه اسلامى آن عصر موظف بوده است آن را اجرا کند . این نوع احکام با قطع نظر از خاستگاه و عنصر متغیر آنها، گرایشها و جهتگیرىهاى کلى را مشخص مىکند و هر حکومت اسلامى باید به این جهتها و خطوط کلى در فرآیند برنامهریزى توجه مبرم کند . بعضى از نمونههاى این احکام حکومتى (ولایى یا متغیر) عبارتاند از:
1- تحریم ممانعت از استفاده از آب اضافى، به علت نیاز شدید به رشد و افزایش تولید کشاورزى و دامى;
2- منع قاطع از احتکار، به علت از بین بردن زمینه درآمدهاى ناشى از کمبودهاى ساختگى و گرانى قیمتها;
3- وضع مالیات غیرثابت، به خاطر نیازهاى فزاینده جامعه اسلامى و فقرا .
5- 3- اهداف تعیین شده براى ولىامر
ولىامر جامعه اسلامى که از یک سو جزئى از امت اسلامى است و به علت تقوا و جهاد و مردم دوستى و حضور مؤثر و فعال مردمىاش، منتخب و محبوب مردم است و از این جهت در خط خلافت عمومى حرکت نموده و نقش پیشتاز بشرى خود را ایفا مىکند، و از سوى دیگر، به علت عدالت، علم و اجتهاد مؤثرش در خط «شهادت و گواهى» قرار دارد و نقش الهى و ربانى خود را اجرا مىکند، مىبایست طبق نصوص اسلامى اهدافى را در جامعه اسلامى بر حسب ظرفیت و توان دستگاه حکومتى و شرایط زمان و مکان محقق کند . این اهداف، اساس و پایهاى براى ترسیم سیاست اقتصادى و مبنایى براى شکلدهى به عناصر متغیر است; به عنوان مثال، در حدیثى از امام کاظم علیه السلام آمده است:
در حالت عدم کفایت مالیات زکات، بر ولىامر واجب است تا از جانب خود به قشر آسیبپذیر تا حد استغنا و بىنیازى کمک کند .
بدیهى است انجام چنین مسئولیتى، سیاستهاى اقتصادى و تدبیرهاى لازم را ایجاب مىنماید و حکومت اسلامى باید از امکاناتى که در اختیار دارد (از قبیل انفال، اموال عمومى، موقوفات و) . . . در جهت تحقق این هدف استفاده کند . (51)
بنابراین، شاخصهاى مشخص و کلى فوق به عنوان عناصر ثابت در هر برنامهریزى اقتصادى در یک جامعه اسلامى، همواره بایستى هدایتگر برنامهریزان و سیاستگذاران اقتصادى در هر عصر و مرحله تاریخى باشند و این خطوط عام و کلى نظریه اقتصادى شهید صدر را درباره دولت تعیین نمایند .
4- وظایف و مسئولیتهاى اقتصادى حکومت اسلامى
شهیدصدر دو وظیفه اساسى براى حکومتاسلامى درمحدوده اموراقتصادىقائل است:
اول : تطبیق عناصر ثابت اقتصاد اسلامى، و تعیین عناصر متغیر هماهنگ با شاخصهاى کلى; (52)
دوم : اجراى وظیفه اول مطابق با شرایط و ظرفیت نظام اقتصادى .
ایندو وظیفه اساسى و گسترده، مسئولیتهاى تفصیلى و مشخصى را براى حکومتبهوجود مىآورد که تعدادى از آنها به قرار زیر است:
الف) تامین اجتماعى که متکفل حداقل رفاه نسبى براى همه افراد جامعه است .
ب) توازن اجتماعى در زندگى با نزدیک کردن بین سطوح زندگى، و توازن اجتماعى در درآمد با منع از احتکار و انحصار و تمرکز ثروت .
ج) بهرهبردارى از تمامى امکانات و منابع موجود به نفع بخش عمومى از طریق وضع سیاست کلان رشد و توسعه اقتصادى .
د) دخالت مسئولانه در بازارهاى کالا، خدمات، سرمایه و . . . به منظور حفظ قیمت مبادلهاى حقیقى، از طریق مبارزه با انحصار در تمام میادین زندگى اقتصادى . (53)
براى تبیین هر یک از مسئولیتهاى چهارگانه حکومت اسلامى، به ویژه تامین اجتماعى و توازن اجتماعى، مقدمهاى لازم است . از دیدگاه شهید صدر، مردم در یک جامعه به سه دسته تقسیم مىشوند: یک گروه آنهایى هستند که مىتوانند کار کنند و با برخوردارى از نیروهاى فکرى و عملى خود، زندگىشان را در سطح بالا اداره کنند . گروه دوم کسانى هستند که با کار خود فقط مىتوانند ضروریات زندگى و نیازهاى اساسى خود را برآورند . گروه سوم آنهایى مىباشند که به خاطر ضعف بدنى یا مریضى روانى یا عوامل دیگرى که انسان را از فعالیتباز مىدارد، نمىتوانند کار کنند . (54) بر اساس معیارهاى توزیع در اسلام، گروه اول بر کار خود تکیه مىکنند، زیرا کار پایه مالکیت و وسیله اصلى توزیع است . در مقابل، گروه سوم زندگى خودشان را از راه توزیع بر حسب نیاز تامین مىکنند، زیرا نمىتوانند کار کنند . بنابراین، افراد این گروه به میزانى از توزیع بهرهمند مىگردند که همه زندگانى آنان بر اساس نیازهایى که دارند تضمین شود، و این تضمین مطابق اصول همکارى و تعاون عمومى و تضامن اجتماعى در جامعه اسلامى مىباشد . اما گروه دوم که کار مىکنند ولى حاصل کارشان تنها رسیدن به حداقل سطح زندگى است، درآمدشان مىبایستبر دو معیار کار و نیاز متکى باشد، بدین ترتیب که کار زندگى ضرورى آنها را تامین مىکند و نیاز - مطابق اصول همکارى و تضامن - درآمدشان را افزایش و آنها را به درجه رفاه عمومى مىرساند . (55)
از آن جا که هدف نهایى نظام اقتصادى اسلام بىنیاز ساختن افراد و ایجاد رفاه عمومى است، ایفاى مسئولیتهاى چهارگانه یاد شده کمترین کارى است که ولىامر یا دولت اسلامى باید در تحقق آنها بکوشد . (56)
1- 4- تامین اجتماعى
دولت اسلامى مکلف به تامین کامل وسایل زندگى مردم است و این وظیفه را به طور معمول طى دو مرحله انجام مىدهد: در مرحله اول، دولتبراى فرد وسایل کار و امکان مشارکتبا کرامت را در فعالیتهاى اقتصادى فراهم مىکند تا بتواند بر اساس کار و کوشش، زندگى خویش را اداره کند . مرحله دوم هنگامى تحقق مىیابد که فرد جزء گروه سوم باشد یا اگر جزء گروه دوم است، دولتبه واسطه وجود شرایط خاص، نتواند اشتغال کامل را فراهم آورد، در این صورت تامین اجتماعى که متکفل حداقل رفاه نسبى براى همه افراد جامعه به ویژه گروههاى دوم و سوم است، مطرح مىشود .
تامین اجتماعى از دیدگاه شهید صدر بر دو پایه استوار مىباشد: 1- اصل کفالت عمومى 2- حق جامعه در درآمدهاى عمومى دولت . (57) مسئولیت کفالت عمومى، بیش از تامین نیازهاى حیاتى و ضرورى افراد را اقتضا نمىکند ولى پایه دوم تامین اجتماعى که حق افراد جامعه در درآمدهاى عمومى دولت است، تحقق همه نیازهاى ضرورى و عرفى را تا حد کفایت ایجاب مىکند . دولت اسلامى موظف است در هر دو مورد، در حدود امکاناتش، اقدام لازم را براى تامین اجتماعى انجام دهد . (58)
2- 4- توازن اجتماعى
افراد جامعه تفاوتهاى طبیعى و اختیارى با یکدیگر دارند و اگر فرض کنیم قاعده کار به عنوان مبناى مالکیت تنها معیار براى کسب درآمد باشد و سازمان اجتماعى - اقتصادى هم ظالمانه و استثمارى نباشد، بعد از مدتى بر اثر تفاوتهاى فکرى، روحى و جسمى، در میزان دارایى و ثروتها اختلاف پدید خواهد آمد . شهید صدر بر این عقیده است که اسلام به تفاوت هوشى و جسمى افراد صحه مىگذارد ولى با توجه به عادلانه بودن کل نظام اجتماعى و با حفظ آزادى اقتصادى و مالکیتخصوصى در چهارچوب ارزشها و مقررات اسلامى، توازن اجتماعى را از دو طریق سلبى و ایجابى به انجام مىرساند:
1- طریق سلبى: با منع از احتکار و انحصار و تمرکز ثروت، عدم توازن در درآمد را کاهش مىدهد .
2- طریق ایجابى: با نزدیک کردن بین سطوح زندگى گروههاى سه گانه جامعه، توازن اجتماعى در زندگى را موجب مىشود .
ایشان توازن اجتماعى را همسنگى و تعادل افراد جامعه در سطح زندگى و نه در سطح درآمد مىداند . معناى همسنگى در سطح زندگى این است که: مال و سرمایه به اندازهاى در دسترس افراد جامعه باشد که بتوانند متناسب با مقتضیات روز از مزایاى زندگى یکسانى برخوردار شوند، هر چند که در درون این سطح یکسان، درجات مختلفى وجود خواهد داشت و لکن این تفاوت درجه است و تضاد کلى، آن چنان که در جوامع سرمایهدارى وجود دارد، در سطح زندگى نخواهد بود . دولت اسلامى وظیفه دارد توازن اجتماعى به معناى همسنگى سطح زندگى افراد جامعه را همواره به عنوان هدفى مهم و اساسى از طرق مختلف قانونى زیر تحقق بخشد: (59)
اول : وضع مالیاتهایى مانند خمس و زکات که به طور ثابت و مستمر اخذ شده و براى توازن عمومى به مصرف مىرسد; یعنى این نوع مالیاتها، از طرفى براى رفع نیازمندىهاى اقشار ضعیف جامعه و از سوى دیگر به منظور تحدید و کنترل ثروت ثروتمندان وضع شده است .
دوم : از آنجا وضع مالیاتهاى ثابتبراى رسیدن به توازن مورد نظر کافى نیست، دولت وظیفه دارد با سرمایهگذارى در بخش عمومى، به این هدف کمک کند، یعنى از یک طرف با بهرهبردارى صحیح از اموال دولتى و عمومى، سرمایههاى لازم را براى ایجاد اشتغال و درآمد گروههاى دوم و سوم جامعه فراهم کند و از سوى دیگر، با ایجاد بخش عمومى، درآمد بخش خصوصى را کنترل نماید و غیر مستقیم، در تعدیل ثروت افراد مؤثر واقع شود; به عبارت دیگر، تلاش کند که بخش خصوصى نتواند بدون کنترل از این منبع بهره گرفته و به درآمدهاى خصوصى خود بیفزاید .
سوم : ماهیت قانونگذارى اسلامى که حیات اقتصادى را در بخشهاى مختلف تنظیم مىکند، دولت را در اجراى هدفهاى توازن یارى مىکند . بعضى از این قوانین عبارتاند از:
الف - تحریم بهره: امروزه بسیارى از اختلافهاى زیاد ثروت در کشورهاى سرمایهدارى، ناشى از امکان رباخوارى و درآمدهاى بىحساب ناشى از آن است . اسلام با حذف ربا، از هزینه تولید و هزینه مصرف محرومان کاسته و جلو انتقال درآمد از فقرا به ثروتمندان را از این راه گرفته است; در نتیجه، یکى از راههاى تفاوت ثروتها و اختلاف درآمدها نیز بسته شده است .
ب - قانون ارث: مقررات ارث در اسلام وسیلهاى براى تعدیل ثروتها است; زیرا غالبا افراد ثروتمند، با اقدام به پرداخت همه حقوق واجب مالى، باز هم دارایى معتنابهى را در طول زندگى به دستخواهند آورد که در صورت مرگ آنان به وسیله قانون ارث، این اموال بین وارثان آنها تقسیم مىشود که خود نوعى تعدیل ثروت به شمار مىآید . در صورتى که اگر همه ارث به فرزند بزرگتر مىرسید یا صاحب مال مىتوانست همه اموال خود را پس از مرگ به فرد مورد نظر خود منتقل کند، این توزیع و تعدیل ثروت تحقق نمىیافت .
ج - منع از احتکار و انحصار و تمرکز ثروت: دولت اسلامى با تحریم احتکار و منع از انحصار، به ویژه لغو بهرهبردارى از ثروتهاى خام و طبیعى به شیوه سرمایهدارى انحصارى، جلو تمرکز ثروت ناشى از آنها را گرفته و از این راه نیز در راه توازن اجتماعى قدم بر مىدارد .
د - وضع مقررات: اختیارات دولت در وضع مقرراتى در چهارچوب منطقه آزاد قانونگذارى (منطقةالفراغ) و با رعایت مصالح جامعه، تاثیر بسیارى در حمایت از توازن اجتماعى دارد .
دولت علاوه بر موارد فوق، مىتواند با وضع مالیاتهاى جدید، از ثروت ثروتمندان بکاهد; با وضع نرخ براى برخى کالاها از سود بىحد و حصر آنها کم کند; با تعیین شرایطى براى کارفرما، از قبیل، حداقل دستمزد براى کارگران، تعیین حداکثر ساعات کار، و . . . حقوق مزدبگیران را حفظ و سطح مناسبى از زندگى را براى آنان فراهم کند; با وضع مقرراتى، جلو مالکیتهاى بزرگ اراضى و مالکیتهاى بزرگ صنعتى و سودهاى کلان ناشى از بازرگانى را بگیرد . رعایت مصالح جامعه در تمام موارد فوق، قاعده و اصلى اساسى است . (60)
ه - تحریم اسراف: دولت اسلامى بایستى ساز و کارهاى لازم را براى اجراى حکم قطعى حرمت اسراف و زیادهروى در مصرف عموم مردم و عناصر دولتى فراهم کند; زیرا با این کار از یک طرف از مصارف زاید طبقه مرفه خصوصى و دولتى جلوگیرى شده، و از سوى دیگر، مازاد بر مصرف مرفهین بر اساس اصل انفاق و لزوم مساوات و همدلى با فقرا به آنان داده مىشود و سطح زندگى گروههاى دوم و سوم جامعه ترقى کرده و به این گونه توازن اجتماعى از این طریق نیز به دست مىآید . (61)
3- 4- سیاست کلان رشد و توسعه اقتصادى به نفع عموم مردم
شهید صدر بر این اعتقاد است که رشد اقتصادى از موارد مورد اتفاق هر سه مکتب اقتصادى سرمایهدارى، مارکسیسم و اسلام مىباشد، هر چند این مکاتب از لحاظ شیوه یا راهبرد رشد با یکدیگر اختلاف دارند; (62) به طور مثال، راهبرد سرمایهدارانه رشد اقتصادى مبتنى بر آزادى اقتصادى است، در حالى که راهبرد اسلامى رشد مبتنى بر آزادى اقتصادى در کادر محدود، عدالت اقتصادى و توجه به انسان به عنوان وسیله و هدف رشد اقتصادى است .
بنابراین، رشد اقتصادى، افزایش ثروت و بهرهمندى از طبیعت تا حد امکان، از نظر مکتبى، هدف (63) جامعه اسلامى دانسته شده است و با توجه به این موضوع و سایر شرایط عینى و اجتماعى، دولت اسلامى سیاست کلان رشد اقتصادى را تعیین مىکند و حکومت اسلامى موظف به اجراى آن خواهد بود .
شهید صدر وظایف دولت اسلامى را در قبال زندگى اقتصادى عموم مردم و بهرهمندى همه آحاد ملت از ثمرات رشد اقتصادى، سه مطلب عمده مىداند; به عبارت دیگر، مداخله دولت در امور تولید اقتصادى به طور عمده در سه چیز است: (64)
اول : تضمین و تعیین حداقل و حداکثر تولید کالاهاى ضرورى، چون مکانیسم بازار به تنهایى پاسخگو نیست .
دوم : تعیین اهداف کلى سیاست رشد اقتصادى تا رشد اقتصادى همراه با عدالت اقتصادى و معنویتحرکت کند . بنابراین، دولت اسلامى بر اساس این اهداف کلى، براى دورههاى پنج تا هفتساله برنامهریزى مىکند . (65)
سوم : کنترل و نظارت بر بخش اول اقتصاد کشور (یعنى تولید مواد اولیه طبیعى، کشاورزى و معادن) و از این طریق بر بخش دوم و سوم اقتصاد یعنى صنعت و خدمات .
از آن جا که مالکیت دولتى بر انفال و ثروتهاى طبیعى وجود دارد و به دلیل این که تملک این ثروتها مشروط به مباشرت در کار است، تولید ثروتهاى طبیعى و صنایع استخراجى باید طبق مقررات قانونى صورت بگیرد، و تنها از این طریق است که تاسیس واحدهاى بزرگ اقتصادى براى بهرهبردارىهاى طبیعى و گماردن آنها در خدمت جامعه مجاز و مشروع تلقى مىشود . لذا ولتبا کنترل و نظارتى که بر صنایع استخراجى و تولید مواد اولیه خام دارد، خواهد توانستبه طور غیرمستقیم، شعب مختلف تولید را زیر نظر داشته باشد . این امر امکان مشارکت گسترده عموم مردم در تولید و کاهش توزیع ناعادلانه ثروت و حذف انحصار را فراهم مىآورد .
4- 4- دخالت مسئولانه دولت در بازار
از نظر شهید صدر یکى از پایههاى اساسى هر نظام اقتصادى مبادله است که از نظر اهمیت، کمتر از تولید و توزیع نیست، ولى از نظر تاریخى پس از آن دو قرار دارد; زیرا تولید و توزیع همواره با وجود اجتماعى انسان مقرون بوده است اما مبادله در جوامع ابتدایى با یک اقتصاد بسته خانوادگى، وجود نداشت . به تدریج که تقسیم کار به وجود آمد، در جوامع براى گشایش و رفاه زندگى و پاسخگویى به گسترش نیازها و ره سپردن تولید به سوى تخصص و تکامل، مبادله مطرح شد و گسترش یافت . مبادله نقش واسطه بین تولید و مصرف یا بین تولیدکنندگان و مصرفکنندگان را ایفا مىکرد . در عصر مبادلات تهاترى (پایاپاى) تعادل در بازارها وجود داشت و مشکل و انحرافى در مبادله از لحاظ ایفاى نقش واسطه بین تولید و مصرف نبود; زیرا هر تولید کنندهاى براى برآوردن نیازهاى خویش و براى آن که مازاد تولیدش را با کالاهاى دیگر مبادله کند، تولید مىکرد . بنابراین، عرضه همیشه تقاضاى مساوى خود را مىیافت و در نتیجه، ارزشهاى بازار در سطح درجه طبیعى خود قرار مىگرفت و بازگو کننده ارزشهاى حقیقى کالاها و اهمیت واقعى آنها در زندگى مصرف کنندگان بود .
اما پس از آن که عصر پول آغاز و بر بازرگانى مسلط شد، ظلم انسان به مبادله نیز سرایت کرد، تا آن جا که مبادله دگرگون شده و به جاى این که واسطه بین تولید و مصرف باشد تا رفاه مردم تامین شود، واسطه بین تولید و پول اندوختن شد; به طورى که مقصود از تولید و فروش، اندوختن پول و توسعه ثروت گردید، نه برآوردن نیازها و در نتیجه، توازن عرضه و تقاضا مختل و عدم تعادل در بازارها آشکار گردید .
احتکار و انحصار در بازار، نقش اصیل مبادله را برهم زده و تضاد بین عرضه و تقاضا را تعمیق مىبخشند . انگیزه سرمایهداران بزرگ از تولید و فروش، سرازیر کردن پول در گردش جامعه به ویژه سکههاى طلا و نقره به انبار گنجهاى خویش است . آنها پول در گردش (طلا و نقره) را به تدریج مکیده و مبادله را از وظیفه خویش که واسطه بین تولید و مصرف است، باز مىدارند . (66) در عصر جدید و در مبادلات سرمایهدارى نیز تجارت از وضع طبیعى و درست آن که ناشى از حاجتهاى عینى و منطقى بشر بوده، منحرف شده است . به جاى آن که انتقال کالا از نقطهاى به نقطه دیگر صورت گیرد و مرحله پایانى فرایند تولید (یعنى مبادله) منفعت جدیدى براى کالا ایجاد کند تا مصرف کننده از آن بهرهبردارى کند و مبادله کننده (تاجر) هم سودى ببرد، مبادله و تجارت تغییر ماهیت داده و سود ناشى از آن فقط به خاطر عقود به ظاهر قانونىاى است که موجب انتقال مالکیت را فراهم مىآورند . لذا در تجارت سرمایهدارى گاهى عملیات به ظاهر قانونى انتقال مالکیت، بدون آن که کالا و خدمات تازهاى بوجود آمده باشد، به دفعات - به تبع واسطهها - نسبتبه کالاى واحدى انجام مىشود; در نتیجه، بسیارى از این طریق سود مىبرند (67) (مثل خرید و فروش نفت کاغذى در بازارهاى بورس .)
بدیهى است که اسلام فعالیتهاى تجارى را که به شیوهاى که در نظام سرمایهدارى رایج است، محکوم مىکند; زیرا عملیات مزبور با اعتقاد اسلام از مبادله که آن را جزئى از فرآیند تولید مىداند، منافات دارد . لذا اسلام همواره شرایط مبادله و تجارت را بر اساس نظریه مخصوص به خود معین و منظم کرده و نخواسته است که از لحاظ حقوقى میان مقررات آن که به طور مثال در عقود بیع آمده، با مقررات تولید حد فاصلى بیندازد . دولت اسلامى با استفاده از اصل قانونى اختیارات دولت (منطقةالفراغ) با واسطهگرى و هرگونه طفیلىگرى در جریان تولید به خاطر آن که فاقد هر گونه محتواى تولیدى بوده و صرفا به خاطر تحصیل سود [در قبال انتقال مالکیت ] انجام مىشود، و این تحمیل زیادى بر جامعه است، مبارزه مىکند . (68)
پس از ورود پول به جریان فعالیتهاى اقتصادى، شهید صدر مشکل مهمتر را افزایش ثروت از طریق پول مىداند که امروزه با نظام بانکدارى ربوى تحقق یافته است; به عبارت دیگر، پول فقط وسیلهاى براى اندوختن نیست، بلکه وسیلهاى استبراى افزایش ثروت; از طریق سودى که وامدهندگان از وامگیرندگان مىگیرند، یا از طریق سودى که صاحبان پول، به علتسپردن پول خویش به بانک، از بانک دریافت مىدارند . بدینسان، پول در جامعه سرمایهدارى به جاى تولید، سبب تمرکز ثروت مىگردد و تا جایى که بازرگان اطمینان نداشته باشد که تولید و یا تجارت، درآمدى بیش از سودى که از وام دادن یا ودیعه گذاشتن بهدست مىآورد، عایدش مىسازد، به هیچ گونه تولید و تجارتى دست نمىزند .
شهید صدر، بر این اعتقاد است که دولت اسلامى بایستى با همه این مشکلاتى که از پول سرچشمه مىگیرد و وضع طبیعى بازارها و جریان مبادله را نامتعادل مىگرداند و وظیفه واسطهاى بین تولید و مصرف فرایند مبادله را مخدوش مىکند، مبارزه کند .
این مبارزه از سه طریق زیر که به طور خلاصه ذکر مىشود امکانپذیر است:
1- غیرمجاز بودن رکود در مبادلات: از آن جا که یکى از علل رکود مبادلات، خارج کردن وسیله مبادله از جریان بازار و ذخیره کردن آن است، اسلام از طریق وضع مالیات بر طلا و نقره (پول رایج زمانهاى گذشته) با آن مبارزه کرده است و امروزه، پول اعتبارى - اسکناس - اگرچه از این جهت مشکل فوق را ندارد، و مالیاتى بر آن وضع نمىشود، اما روح و حکمت این حکم مالیاتى که همان جریان متعادل مبادلات است، وجود دارد، یعنى مىتوان ادعا کرد که سیاست اقتصادى دولت اسلامى باید به گونهاى تنظیم شود که جریان مبادلات به رکود و کسادى تبدیل نشود . (69)
2- تحریم ربا و تحریم نقش زایش خودبهخودى پول: از آن جا که بانکدارى ربوى و بازارهاى پول و سرمایه در نظام سرمایهدارى وضعیت طبیعى این بازارها را بر هم مىزنند، دولت اسلامى بایستى بانکدارى و بازار مالى را بر اساس حرمت ربا و عقود اسلامىاى که کارکرد مشارکتى و غیر ربوى دارند، تنظیم کند .
3- کنترل همه جانبه دولتبر جریان مبادله و نظارت بر بازارها براى از بین بردن زمینه انحصار و احتکار و تسلط نامشروع فردى بر بازارها: البته نظارت و کنترل دولت در این زمینه بایستى به نحوى باشد که به هیچ وجه منجر به ضرر و تزلزل حیات اقتصادى نشود . (70)
نتیجهگیرى
در مجموع مىتوان گفت نظریه اقتصادى دولت از دیدگآه شهید صدر رحمه الله نظریهاى استبه طور نسبى موفق، جامع و کامل . به نظر ما اگر ایشان در قید حیات بودند، بىشک با توجه به نبوغ و پویایى ذهنى و فکرى و علمىشان، همین نظریه را با حفظ محتواى اصلى آن و با چهارچوب جدیدتر و به روزتر عرضه مىکردند; به ویژه بحث وظایف و مسئولیتهاى اقتصادى دولت اسلامى با توجه به انبوه اطلاعاتى که در بیستسال اخیر مطرح شده است، نیازمند تکامل بیشترى است . با این حال، به نظر مىرسد این نظریه با ابعاد مختلف کلامى، سیاسى، اجتماعى، فرهنگى و اقتصادىاش قادر است زندگى سعادتمندانه را براى همه شهروندان برآورده کند; چرا که توانسته است میان طبیعتبشر و نهاد دولت رابطه صحیحى برقرار کند و نظریهاى جدید را درباره دولت مطرح سازد .
پىنوشتها:
1) آندرو وینسنت، نظریههاى دولت، ترجمه حسین بشیریه (نشر نى، 1371) ص 321 .
2) همان، ص 75 .
3) همان، ص 56- 58 .
4) مفهوم دولت معادل واژه انگلیسى State است (نه معادل Government به معناى حکومت) ; زیرا این واژه از ریشه لاتینى Stare به معناى ایستادن و به صورت دقیقتر از واژه Status به معنى وضع مستقر و پابرجا گرفته شده است و مشتقات Status در زبان انگلیسى مانند، Static) ایستا) یا، Stable) ثابت) نیز همین معنا را مىرسانند (آندرو وینسنت، همان، ص 36 .)
5) حسن ارسنجانى، حاکمیت دولتها (چاپ اول: سازمان کتابهاى جیبى، 1342) ص 67- 68 .
6) محمدحسین جمشیدى، اندیشه سیاسى شهید رابع: امام سید محمدباقر صدر رحمه الله (دفتر مطالعات سیاسى و بینالمللى، 1377) ص 231 .
7) محمدباقر صدر، لمحة تمهیدیة عن مشروع دستور الجمهوریة الاسلامیة (چاپ دوم: بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1399 ق) ص 11 .
8) روم (30) آیه 30 .
9) سید محمدباقر صدر، سنتهاى تاریخ در قرآن، ترجمه سیدجمال موسوىاصفهانى (چاپ دوم: انتشارات اسلامى، بىتا) ص 175- 176 .
10) سید محمدباقر صدر، خلافةالانسان و شهادةالانبیاء (بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1399 ق) ص 15 .
11) همو، سنتهاى تاریخ در قرآن، ص 236 و 246 .
12) همان، ص 245 و 237 .
13) واذ قال ربک للملائکة انی جاعل فی الارض خلیفة قالوا اتجعل فیها من یفسد فیها ویسفک الدماء ونحن نسبح بحمدک ونقدس لک قال انی اعلم ما لا تعلمون» (بقره (2) آیه 30 .)
14) سید محمدباقر صدر، همان، ص 184 .
15) ان الانسان لیطغى ان راه استغنى» (علق (96) آیات 6 و 7 .)
16) بعضى از این آیات عبارتاند از: «وهو الذی جعلکم خلائف الارض ورفع بعضکم فوق بعض درجاتلیبلوکم فی ما آتاکم» (انعام (6) آیه 165) ; «هو الذی جعلکم خلائف فی الارض» (فاطر (35) آیه 39) ; «اذ جعلکم خلفاء من بعد قوم نوح» (اعراف (7) آیه 69) و «یا داودانا جعلناک خلیفة فی الارض فاحکم بین الناسبالحق» (ص (38) آیه 26 .)
17) سید محمدباقر صدر، همان، ص 189 .
18) انا عرضنا الامانة على السماوات والارض والجبال فابین ان یحملنها واشفقن منها وحملها الانسان انه کان ظلوما جهولا» (احزاب (33) آیه 72 .)
19) روم (30) آیه 30 .
20) احزاب (33) آیه 72 .
21) سید محمدباقر صدر، همان، ص 190- 191 .
22) رعد (13) آیه 11: بى شک خداوند وضعیت هیچ قومى را تغییر نمىدهد مگر آنکه آنها محتواى باطنى خود را تغییر دهند .
23) سید محمدباقر صدر، همان، ص 194- 195 .
24) همان، ص 196 .
25) همان، ص 198 .
26) همان، ص 233 .
27) احبار علماى دین و ربانیون مرتبه وسط بین نبى و عالم مىباشند .
28) مائده (5) آیه 44 .
29) ر . ک: سید محمدباقر صدر، خلافةالانسان و شهادةالانبیاء، ص 24 .
30) محمد بن یعقوب کلینى، اصول کافى، ترجمه سیدجواد مصطفوى (دفتر نشر فرهنگ اهلبیت علیهم السلام، بىتا) ج 1، ص275 .
31) محمدحسین جمشیدى، همان، ص 236 و 324 .
32) سید محمدباقر صدر، سنتهاى تاریخ در قرآن، ترجمه سید جمال موسوىاصفهانى، ص 214 .
33) محمدحسین جمشیدى، همان، ص 324 .
34) سید محمدباقر صدر، لمحة تمهیدیة عن مشروع دستور الجمهوریة الاسلامیة، ص 13 .
35) آندرو وینسنت، همان، ص 76 .
36) جانفرانکوچوجى، تکوین دولت مدرن، ترجمه بهزاد باشى (تهران، نشر آگاه، 1377) ص 190- 191 .
37) حسین بشیریه، جامعهشناسى سیاسى، ص 328 .
38) در قبال عدالت مثبتیا عدالت توزیعى و عدالت منزلتى .
39) ژوزف لاژوژى، نظامهاىاقتصادى، ترجمه شجاعالدین ضیائیان (دانشگاه تهران، 1355) ص 56 .
40) احمد نقیبزاده، سیاست و حکومت در اروپا، ترجمه عباس مخبرى (سمت، نشر مرکز، تهران 1377) ص 103- 104 .
41) آنتونى آربلاستر، ظهور و سقوط لیبرالیسم غرب، ص 439 .
42) سید محمدباقر صدر، سنتهاى تاریخ در قرآن، ترجمه سید جمال موسوىاصفهانى، ص 219 .
43) همو، صورة عن اقتصاد المجتمع الاسلامى (بیروت، دار التعارف للمطبوعات، 1399 ق) ص 10- 11 .
44) حدید (57) آیه 7 .
45) نور (24) آیه 33 .
46) ر . ک: سید محمدباقر صدر، همان، ص 14- 17 .
47) همان، ص 18- 22 .
48) همان، ص 23- 24 .
49) ما افاء الله على رسوله من اهل القرى فلله وللرسول ولذی القربى والیتامى والمساکین وابن السبیل کی لا یکون دولة بین الاغنیاء منکم» (حشر (59) آیه 7 .)
50) سید محمدباقر صدر، همان، ص 25- 30 .
51) همان، ص 30- 35 .
52) این شاخصها در قسمت قبل بیان شد .
53) سید محمدباقر صدر، همان، ص 67- 73 .
54) همو، اقتصادنا (بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1411 ق/1991 م) ص 335- 336 .
55) همان .
56) همان، ص 670 .
57) همان، ص 659 .
58) همان، ص 660- 666 .
59) همان، ص 669 .
60) همان، ص 679 و مبانى اقتصاد اسلامى، ص 427 .
61) سید محمدباقر صدر، همان، ص 669 .
62) همان، ص 615 .
63) یکى از فرقهاى مهم راهبرد اسلامى رشد با راهبرد سرمایهدارى آن، این است که در اسلام، افزایش ثروت هدف متوسط جامعه است ولى سرمایهدارى آن را هدف نهایى مىداند . هدف نهایى امت اسلامى ایفاى وظیفه جانشینى خدا و پرورش فضایل انسانى است .(همان، ص 635 .)
64) همان، ص 654- 655 .
65) همان، ص 628 .
66) همان، ص 345- 351 .
67) همان، ص 646 .
68) همان، ص 646- 650 .
69) مبانى اقتصاد اسلامى، ص 316 .
70) همان، ص 353- 354 .
نظریهپردازى درباره دولت، به معنى تامل درباره غایات زندگى اجتماعى و تغییر آنها است . (1) اگر به طور مثال، استدلال کنیم که غایت دولت دستیابى به زندگى سعادتمندانه براى همه شهروندان است و این نیز مستلزم تامین خواستهاى مادى و فرهنگى آنها باشد، چنین استدلالى تاثیرات و پیامدهاى پردامنهاى در نحوه برداشت ما از سیاستهاى دولت و نهادهاى لازم براى اجراى آنها و مآلا در حیات فرد خواهد داشت . بنابراین، نظریهپردازى درباره دولت نیازمند درک ماهیت زندگى اجتماعى و عنصر اساسى تشکیلدهنده آن یعنى انسان است .
اگر اندیشمندى بتواند میان طبع بشر و دولت رابطه صحیحى برقرار کند، به تحقیق، مهمترین کوشش را از دیدگاه نظریهپردازى سیاسى انجام داده است . دانکن مىنویسد: «کوشش براى برقرارى رابطهاى میان طبع بشر - به هر معنا - و دولت، مهمترین کوشش نظریه سیاسى است .» (2) بىشک، در میان اندیشمندان مسلمان، آیةالله سید محمدباقر صدر رحمه الله از جمله کسانى بود که به خوبى به این امر پرداخت و توانستبین انسان اجتماعى و دولت، رابطه منطقى و جذابى مبتنى بر قرآن و سنت تصویر نماید . وى منظومهاى فلسفى، اجتماعى و اقتصادى تدوین نمود که از جامعیت و شمول و سازگارى برخوردار است و از این جهت مىتوان ایشان را به عنوان یک نظریهپرداز مطرح کرد .
الف) مبانى نظریه
مفهوم دولت و طبع انسان، در هر نظریه دولت، از مفاهیم کلیدى به شمار مىروند، بنابراین، ابتدا مفهوم دولت را از منظر شهید صدر بررسى نموده، سپس نظریه ایشان را درباره انسان و نقش خطیرش در جانشینى خدا در زمین، تحلیل و تفسیر مىکنیم .
1- مفهوم دولت از دیدگاه شهید صدر رحمه الله
در اصطلاح سیاسى، دیدگاههاى مختلفى درباره دولت و مفهوم آن وجود دارد . برخى بین دولت و هیئتحاکمه تفاوتى قائل نیستند و مفهوم حکومتیعنى «فرمان راندن» را به صورت هممعنا و مترادف با مفهوم دولتبه کار مىبرند . اما بیشتر نظریهپردازان، دولت را عبارت از کیفیتى از خود ملت دانستهاند; نیرویى که از اجتماع مردم متشکل در سرزمین معین، آزاد مىشود . دولت، قدرت عمومى کاملى است که به حکومتشان و حیثیت مىبخشد . البته حکومت هم مجرى و حامل اقتدار دولت است و این اقتدار مستمر، فراتر و برتر از حکام و اتباع بوده و به کشور و سازمان سیاسى آن تداوم و همبستگى مىبخشد . (3) دولت، با این تعریف، مادامى که خود مردم و نظام اجتماعى آنها تداوم داشته باشد، زوالناپذیر است . برکنارى حکومتها موجب زوال دولتها نمىشود، لذا هر تغییرى در حکومتبه معناى بروز بحران در دولت نیست . بودن یا نبودن دولتبستگى به بودن یا نبودن جامعه و مشروعیت نظام اجتماعى آن جامعه دارد و تا وقتى نظام اجتماعى تداوم و مشروعیت دارد، دولت هم خواهد بود; (4) زیرا هر نظام اجتماعى به هر شکلى که باشد، احتیاج به استقرار نظم، عدالت و امنیتخواهد داشت و هیچ جامعهاى فارغ از احتیاج به این سه رکن زندگى اجتماعى، نخواهد بود . (5)
بنابراین، دولتبیانگر جامعهاى است که در آن قدرت سیاسى واحدى تحقق یافته و نهادهایى از جمله «حکومت» براى تحقق، حفظ و استفاده مطلوب از آن قدرت در جهت رساندن جامعه به خیر و سعادت مورد نظر، به وجود آمده است . دولت و نظام کلى سیاسى - اجتماعى در این مفهوم حالتى، ایستا و پایدار دارد، هر چند نهادها و ساختارش دستخوش تغییر و تبدیل گردند . از آن جا که دولت در این مفهوم عام داراى چهار عنصر اساسى: قلمرو، جمعیت، حاکمیت و حکومت است، ممکن است میزان جمعیتیا قلمرو تغییر یابد، یا توان، اقتدار و قدرت سیاسى دستخوش تحول گردد، یا شکل و نوع حکومتها عوض شود، ولى دولت و نظام سیاسى - اجتماعى ثابتباشد . بنابراین، آنچه بنیان و پایه اساسى دولت را تشکیل مىدهد، «وحدت سیاسى» یا «قدرت سیاسى واحد» جامعه است که البته، این وحدت و قدرت در چهارچوب قلمرو، جمعیت، حاکمیت و حکومتخاصى قرار مىگیرد .
شهید صدر رحمه الله در تعریف دولتبر عنصر «وحدت سیاسى» ناشى از وجود جمعى مردم تاکید کرده، مىنویسد: «دولت مظهر اعلاى وحدت سیاسى موجود بین مردم است» (6) و در جاى دیگر، دولت را نماد قدرت اجتماعى اصیلى در زندگى انسان مىداند که منشاش با ارسال رسولان آسمانى و به وسیله آنان براى رفع اختلاف مردم بوده است . (7) از دیدگاه ایشان، «وحدت سیاسى» یا «قدرت سیاسى واحد» دولتها، یا بر عاطفه و یا بر اندیشه و فکر استوار است . دولتهاى عاطفى دولتهایى هستند که مبناى وحدتشان، سرزمین یا ویژگىهاى قومى نظیر نژاد، زبان، تاریخ و فرهنگ معین مىباشد و دولتهاى مبتنى بر وحدت اندیشه و فکر، خود بر چند قسم مىباشند: نخست آنان که بر مبناى عقیده و مکتب کفر هستند، مانند دولتهاى کمونیستى; دوم آنان که ظاهرا خود را مبتنى بر فکر و عقیده مىدانند ولى در واقع این گونه نیستند، مثل دولتهاى لیبرال دمکراسى غرب; نوع سوم، دولتهاى فکرى و عقلانى اسلامىاند که بر اساس «دین اسلام» و مبانى آن در مورد وجود، زندگانى و جامعه شکل گرفتهاند .
2- انسان محورى دینى
استنباط صحیح نظریه دولت از دیدگاه شهید صدر، در گرو درک جهانبینى این اندیشمند بزرگ است . قبل از هر چیز بیان این نکته ضرورى است که به طور اصولى، جهانبینى مبتنى بر قرآن ایشان، انسان محور است; اما انسانى که طبعش بر دین سرشته شده است . دین فطرتى است که خداوند سرشت مردم را بر آن قرار داده و قابل تغییر نیست; زیرا دین به عنوان یک سنت تاریخى و به عنوان قانونى است که از باطن ساختمان انسان و فطرت او ریشه گرفته است .
فاقم وجهک للدین حنیفا فطرت الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله ذلک الدین القیم ولکن اکثر الناس لا یعلمون; (8) پس روى خود را متوجه آیین خالص پروردگار کن . این فطرتى است که خداوند، انسانها را بر آن آفریده، دگرگونى در آفرینش الهى نیست، این است آیین استوار، ولى اکثر مردم نمىدانند .
در این آیه، دین تنها قرار و قانون تشریعى نیست که از مقام بالا بر انسان تحمیل شده باشد . دین سرشت مردم است; فطرت الهى است که مردم را بدان سرشته، و هیچگاه خلقت را نمىتوان دگرگون ساخت . (9)
به نظر شهید صدر، گرچه با این سنت تاریخى فطرى مىتوان در کوتاهمدت (نسبتبه کل جریان تاریخ) مقابله کرد، ولى براى دراز مدت هیچگاه قابل مبارزه نیست و براى همیشه انکار دین و چشمپوشى از این حقیقتبزرگ ممکن نیست; چرا که دین نیاز اساسى و طبیعى انسان مىباشد; درست مانند سنت ازدواج بین زن و مرد که یک نیاز طبیعى است و اگر در کوتاه مدت از طریق انحراف جنسى مىتوان جلوى این سنت را گرفت، در درازمدت، وقتى که خطر انقراض نسل احتمال داده شود، مردم به نیاز طبیعى خود رجوع خواهند کرد .
بنابراین، انسان از دیدگاه شهید صدر هر چند محور و مدار مخلوقات جهان است، اما این انسان محورى به خاطر سرشت دینىاش، سه تفاوت اساسى با انسان محورى مکاتب مادى دارد:
1- توحید خالص: علل پیدایش و پرورش انسان را امورى تشکیل مىدهند که همگى آفریده خداى یگانهاند و هیچ عاملى در تحقق انسان استقلال نداشته و هیچ موجودى نیز در پرورش و اداره او مستقل نخواهد بود . (10)
2- محتواى انسان: انسان در ساختن مسیر تاریخ، مرکز ثقل را تشکیل مىدهد، و مرکز ثقل بودنش به پیکر جسمانى و فیزیکىاش نیست، بلکه به محتواى داخلى یعنى روح زوال ناپذیر اوست که جسم زوالپذیر خاکى را به همراه دارد . خاکى بودن، او را به شهوات و امیال مادى فرامىخواند و به همه پستىها و انحطاطهاى متناسب با زمین مىکشاند، اما بارقه روح الهى که در او دمیده شده، او را به برترىها فرا مىخواند و تا جایى انسانیت او را بالا مىبرد که به صفات و اخلاق خدا نزدیک شده، متخلق به اخلاق خدا گردد . (11)
3- هدف و غایت: ایمان به قیامت و غایتحرکت انسان و این که با مرگ، روح انسان نابود نمىشود، بلکه بعد از گذر از دنیا، وارد جهان پایدار «قیامت» مىگردد و با بدن مناسب آن عالم، جاودانه به سر مىبرد و تمام عقاید و اندیشهها و نیز تمام اخلاق و اوصاف، تمام کردار و رفتار او محشور شده، هرگز او را رها نمىنمایند .
اصل معاد نیروى روحى و روانى مىبخشد و سوخت ربانى ایجاد مىکند تا پیوسته اراده انسان تجدید گردد، نیرو پیدا کند و شرایط مسئولیت و تضمینهاى واقعى را براى حل تعارض بین خاک و روح الهى در وجود انسان تحقق بخشد . اعتقاد به مبدا و معاد، احساس مسئولیت ذاتى در انسان ایجاد مىکند و انسان خود را در محضر پروردگارى توانا، شنوا، بینا، و حسابگرى مىبیند که بر ستمگرىهایش کیفر، و بر نیکىها و عدالتهایش پاداش مىدهد . (12)
1- 2- خلافت عمومى انسان
شهید صدر در تحلیل عناصر جامعه، با استناد به آیه خلافت (13) مىنویسد:
وقتى این آیه را مورد مطالعه قرار مىدهیم، ملاحظه مىشود خداوند متعال فرشتگان را آگاه مىسازد که بنیاد جامعهاى را روى زمین پى افکنده است که عناصر اصلى آن عبارتاند از: 1- انسان 2- زمین یا به طور کلى طبیعت 3- پیوند معنوى که انسان را از یک سو با زمین و با طبیعت و از سوى دیگر با انسانهاى دیگر، به عنوان برادر مرتبط مىسازد . این پیوند معنوى را قرآن «استخلاف» مىنامد . (14)
دو عنصر اول و دوم، در همه جوامع ثابت است اما مسئله «پیوند» و «ارتباط» میان انسانها با یکدیگر و با طبیعت، در هر جامعهاى مىتواند متفاوت باشد و این به عنصر چهارم و رکن بیرونى جامعه، یعنى خدا بستگى دارد که عمل تعیین جانشین در زمین را انجام داده است . اگر انسان مسئولیت جانشینى را آنچنان که او مىخواهد به جا آورد، عنصر سوم جامعه یعنى مسئله «پیوند و ارتباط» شکل مىگیرد و برادرى، صلح، آرامش، عدالت و برابرى تحقق مىیابد، اما اگر انسان خود را در برابر خداوند مسئول و متعهد نداند، به هر کس مسلط شود رابطهاش با آن فرد، رابطه حاکم و محکوم خواهد بود و به هر چیز دستیابد، رابطهاش با آن چیز رابطه مالک و مملوک خواهد بود، در نتیجه سرکشى، استثمار، استعمار و استکبار حاکم خواهد شد . (15)
بنابراین، بر اساس دیدگاه شهید صدر، عناصر یا ارکان «استخلاف» چهار طرف دارد:
1- مستخلف که خداوند سبحان است و از جانب خود، روى زمین خلیفه تعیین مىکند .
2- مستخلف که انسانهاى روى زمین هستند و از جانب خدا خلیفه روى زمین مىشوند .
3 و 4- مستخلف علیه یعنى آنچه خلافتبر آن صورت گرفته است، که شامل انسان، طبیعت (زمین) و جامعه یا مسئله «پیوند و ارتباط» بین انسانها با یکدیگر و با طبیعت است .
بدین ترتیب، قرآن جانشینى انسان را فعل خداوند مىداند و رابطه چهارطرفى را براى جامعه طرح کرده و طى آیات متعددى به انسانها تذکر مىدهد که: هوشیار و متوجه باشند و نقش خداوند را در جامعه و روابط اجتماعى آن به فراموشى نسپارند و روشن است جانشینى انسانها براى آزمایش و امتحان است تا معلوم شود انسانهاى زمینى بر اساس سنت «آزادى و اختیار و انتخاب» ، روابط خود را با (خدا، خود، دیگران و طبیعت) چگونه تعیین مىکنند . (16)
بعد از تبیین عناصر چهارگانه جامعه از دیدگاه قرآن کریم، به این مطلب بازمىگردیم که چگونه دین به عنوان سرشتبشر یکى از سنتهاى تاریخ است و اینکه چه نقشى در زندگى اجتماعى بشر مىتواند داشته باشد؟
2- 2- پیوند سنت تاریخى دین با جامعه
شهید صدر در تبیین این پیوند اجتماعى و تاریخى دین، عناصر چهارگانه جامعه را از دو زاویه متفاوت بررسى مىنماید: آنگاه که از بالا و بعد آسمانى و از جانب خداوند (جعل تکوینى) به استخلاف و حاکمیت انسان بر زمین بنگریم، خداوند او را جانشین خود معرفى مىکند «انى جاعل فىالارض خلیفة» و اگر از پایین و بعد زمینى و از ناحیه انسان به این روابط نگاه کنیم و فطرت انسانها را معیار و ملاک ارزیابى قرار دهیم، مسئله «امانتدارى» و «مسئولیت» مطرح مىشود . (17)
همچنین شهید صدر معتقد است که آن پیوند چهارطرفه در ساختمان تکوینى قرار دارد و داخل در مسیر طبیعى و رهگذر تاریخى است و از آن جا که عرضه تکوینى صورت گرفته (جعل تکوینى خلافت) و پذیرش تکوینى نیز به صورت قبول بار امانت جانشینى و حاکمیت پدید آمده است، سنت تاریخى فطرى دین همواره وجود دارد . البته مىتوان موقتا با این سنت فطرت به مقابله برخاست; زیرا قرآن بعد از بیان «پذیرش تکوینى قبول امانت» مىفرماید: «حملها الانسان انه کان ظلوما جهولا» (18) و تعبیر «ظلوما جهولا» به این معناست که انسان ستمگر و نادان مىتواند مقابل این سنتبایستد و با آن مبارزه منفى کند . چنان که در پایان آیه فطرت مىفرماید: «و لکن اکثر الناس لایعلمون» . (19) بنابراین، مفاد آیه فطرت و آیه امانت، (20) با هم مطابق است; زیرا آیه فطرت بیان مىدارد که دین قیم (آیین به خود استوار) همان ساختمان انسان و نهاد بنیادى فطرى اوست که تاریخش را مىسازد و مىتواند زندگى او را سرپرستى کند و تکیهگاهش قرار گیرد . (21)
3- 2- نقش زیربنایى دین در جامعه
شهید صدر براى تبیین نقش زیربنایى دین و خداوند (عنصر چهارم از روابط اجتماعى)، به تبیین انسان و نقش او در حرکت تاریخ مىپردازد . ایشان بر اساس اندیشه ارائه شده در آیه «ان الله لا یغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بانفسهم» (22) بر این باور است که:
اولا: حرکت تاریخ یک حرکت هدفدار و در نتیجه آینده نگر است; نه این که تحت تاثیر علت فاعلى و وابسته به گذشته باشد . آینده حرکت فعال تاریخى، انسان را مىسازد و چون آینده اکنون وجود ندارد، تنها به لحاظ وجود ذهنى به آینده نگاه مىشود و از این منظر هم حرکتآفرین است . بنابراین، وجود ذهنى که تجسم آینده و محرک تاریخ است از یک سو نشاندهنده «اندیشه» و از سوى دیگر نشاندهنده «اراده» است . با ترکیب «اندیشه» و «اراده» قدرت سازندگى آینده و نیروى حرکتآفرینى فعالیت تاریخى بر صحنه اجتماعى تحقق مىیابد . با این توضیح مىتوان گفت: سازنده حرکت تاریخ، محتواى باطنى انسان یعنى «فکر و اندیشه» و «اراده» اوست .
ثانیا: ساختمان جامعه در سطح روبنا با همه پیوندها، سازمانها، اندیشهها و خصوصیاتش، روى زیربناى محتواى باطنى انسان قرار دارد و هرگونه تغییر و تکاملى نسبتبه روبناى آن، تابع تغییر و تکامل این زیربنا است . بدیهى است هر گاه این بنیاد استوار باشد، روبناى جامعه استوار مىماند . بدین ترتیب، رابطه بین محتواى باطنى انسان و روبناى اجتماعى و تاریخى جامعه، یک رابطه تابع و متبوع یا علت و معلول است .
ثالثا: از آیه مورد بحث، به ویژه از تعبیر «ما بانفسهم» استفاده مىشود که تغییر یک یا چند فرد کافى نیست، بلکه تغییر محتواى باطنى و روانى یک ملت است که مىتواند پایه و اساس تغییرات روبنایى حرکتهاى تاریخ باشد . (23)
شهید صدر از نکات سهگانه فوق دو نتیجه مهم دینى مىگیرد که در ساختار جوامع، تاثیر اساسى ایجاد مىکند:
الف - سازندگى معنوى و درونى انسان و جامعه که زیربناى حرکت جامعه است، بایستى هماهنگ و همراه با سازندگى بیرونى انسان و جامعه که روبناى حرکت جامعه است، پیش رود . از آن جا که هیچگاه نمىتوان روبنایى را بدون زیربنایش در نظر گرفت، ساختمان محتواى باطنى را در مسیر صحیحاش «جهاد اکبر» نامیده است و روبناى آن را که در مسیر صحیحاش به حرکت درآید «جهاد اصغر» مىنامد . هر گاه جهاد اصغر از جهاد اکبر جدا شود، جامعه و انسان محتواى اصلى خود را از دست مىدهد و به همین دلیل قدرت نخواهد داشت در صحنههاى تاریخى و اجتماعى تغییر حقیقى به وجود آورد . بنابراین، اساس حرکت تاریخ، محتواى باطنى انسان است و این محتواى باطنى، قاعده و معیار و قانون را تشکیل مىدهد . (24)
ب - محتواى باطنى انسان و جامعه را، اهداف و ایدهآلها تشکیل مىدهد . ایدهآل و هدف است که حرکت تاریخ را با اراده و اندیشه انسان آمیخته و آن را هدایت و تنظیم مىکند . این ایدهآل بزرگ و هدف نهایى است که هدفهاى کوچک را شکل مىدهد و مسائل جزئى و تاکتیکى از آن نشئت مىگیرد . بنابراین، هدفها به تنهایى سازنده تاریخاند و در حد خود، زاییده بنیادى عمیقتر در ژرفناى محتواى داخلى انسان، یعنى ایدهآل زندگى او مىباشند، و این ایدهآل در مرکز همه این هدفهاى متوسط قرار گرفته و بازگشت همه هدفها به سوى اوست . (25)
شهید صدر با استفاده از آیات قرآن کریم و تاریخ جوامع بشرى، بر این باور است که ایدهآلهاى بزرگ یا هدف نهایى انسانها و جوامع انسانى که قرآن مجید از آن ایدهآلهاى بزرگ به «اله» یاد مىکند، سه گونه است: 1- ایدهآل وضع موجود یا ایدهآل سنتى و مرسوم 2- ایدهآل محدود 3- ایدهآل برتر و نامحدود .
ما در این جا قصد توضیح جوامع با اهداف سهگانه فوق را نداریم و تنها با ذکر مثال، مقصود این شهید بزرگوار را روشن مىکنیم . مثال براى جامعه نوع اول، جوامع سنتى، عقبمانده، استعمارزده، تحت اشغال بیگانه و . . . است . جامعه با ایدهآل محدود، مانند جوامع توسعهیافته کنونى اعم از لیبرالیستى، سوسیالیستى و . . . است که با خود یک جنبه صحیحى همراه دارد، ولى از نظر قابلیت و استعداد و امکانات انسان، خیلى کوچک و ناچیز است . مثال نوع سوم از جوامع که ایدهآل برتر و نامحدود یعنى «الله» را هدف نهایى خود برگزیدهاند، جوامعى هستند که انبیاى عظام و اولیاى کرام و علماى ربانى رهبرى آنان را به عهده داشتهاند که در راس همه آنها جامعه صدر اسلام به رهبرى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله وسلم قرار دارد . این گونه جامعهها دو ویژگى برتر دارند:
اول این که: وقتى راه به سوى ایدهآل نامحدود و حقیقى یعنى «الله» باز باشد، همواره مجال خودسازى و تکامل و پیشرفت موجود است و این ایدهآل برتر مىتواند هر گونه خدایان دروغین و هر نوع بت و هر گونه مانع بین انسان و خدا را از سر راه انسان بردارد . از این رو، دین توحیدى یک مبارزه دائم و نبرد پیگیر با هر گونه خدایان و ایدهآلهاى حقیر و تکرارى است; زیرا ایدهآل غیرخدا مىخواهد انسان را در وسط راه و در نقطه معینى متوقف سازد، اما دین توحیدى در طول تاریخ، پرچم مخالفتبا آنها را برافراشته است . بنابراین، ایدهآل حقیقى و برتر، یک تغییر کمى در حرکتبه وجود مىآورد و بندها را آزاد مىسازد وانسان را از این مرزها و حدود ساختگى مىرهاند تا راهش را پیوسته ادامه دهد .
دوم این که: ایمان به ایدهآل حقیقى و برتر احساس مسئولیت ذاتى در انسان و جامعه ایجاد کرده و مشکل اساسى جامعههاى بشرى را که عدم هماهنگى منافع فردى و مصالح جمعى است، از طریق تضمین اجراى «آن چه را براى خود نمىپسندى براى دیگران مپسند» حل مىکند . ایمان واقعى به خداوند مشکل انسانها را با همنوعان خود و حتى با طبیعت و حفظ محیط زیستبه شایستهترین وجه برطرف مىکند . (26) بنابراین، یک تغییر کیفى نیز در حرکت انسان و جامعه ایجاد مىشود .
4- 2- ضعف بشر و تنظیم راه بشریتبه سوى ایدهآل حقیقى
چگونه بشر مىتواند به این تغییرات کمى و کیفى ناشى از انتخاب ایدهآل حقیقى دستیابد و خط خلافت الهى و تکوینى را پىگیرى کند؟ با این که انسان از خطا، فراموشى، گناه، ظلم و انواع آلودگىها مصون نیست، به خاطر دارا بودن «فطرت الهى» و «عقل» و «اراده» مىتواند خط خلافت عمومى را دنبال کند .
شهید صدر با استفاده از آیات قرآن کریم در پاسخ سؤال فوق، معتقد است که خداوند سبحان در کنار خط خلافت انسان بر زمین، خط شهادت و گواهى را نیز به طور قانونى تشریع کرده است تا بدین ترتیب انسان خلیفه را از انحراف حفظ کرده و او را به سمت اهداف برجسته خلافت الهى هدایت کند . ایشان مىنویسند: تا دخالت ربانى در کار هدایت انسان جانشین در مسیر حرکتش صورت نگیرد، همه آرمانهاى بزرگى که در آغاز حرکت (خلافتاللهى) برایش ترسیم شده بود، بر باد مىرود و این دخالت ربانى همان خط شهادت یا گواهى است . قرآن کریم با طرح این خط، گواهان را به سه صنف: پیامبران، ربانیون و احبار (27) تقسیم مىکند:
انا انزلنا التوراة فیها هدى ونور یحکم بها النبیون الذین اسلموا للذین هادوا والربانیون والاحبار بما استحفظوا من کتاب الله وکانوا علیه شهداء; (28) ما تورات را که در آن هدایت و روشنایى است فرستادیم تا پیغمبرانى که تسلیم امر خدا هستند بدان کتاب بر یهودان حکم کنند، و نیز ربانیون و عالمانى که مامور نگهبانى کتاب خدا هستند و در نتیجه گواهان کتاب خدا هستند، بر یهودان حکم کنند .
طبق این آیه، خط شهادت یا گواهى در سه گروه از انسانها تجلى مىیابد:
1 . پیامبران;
2 . امامان که امتداد ربانى نبى و پیامبر در این خط تلقى مىشوند;
3 . مرجعیت که امتداد رشد و تکاملى پیامبر و امام، در خط گواهى یا شهادت فرض مىشود . (29)
بدین ترتیب، تنظیم راه بشریتبه سوى ایدهآل حقیقى از طریق انسانهایى از جنس بشر، ولى با «فطرتى شکوفا» و «عقلى بیدار» و «عزمى استوار» به عنوان «خلیفةالله» فراهم شده است . امام صادق علیه السلام به این وظیفه انبیا تصریح کرده، مىفرماید:
[رسولان] خواسته و هدف خدا را براى مخلوق و بندگانش بیان مىکنند و ایشان را به مصالح، منافع و موجبات بقا و فنایشان، هدایت و رهبرى مىنمایند . (30)
ویژگىهاى مشترک گواهان (پیامبر، امام و مرجع) از دیدگاه شهید صدر عبارتاند از:
اول: علم; باید عالمى باشد که علمش در حد گسترش رسالت الهى (خلافت) باشد .
دوم: عدالت; داراى عدالتى باشد که او را ملتزم به این رسالتبنماید، و دور از خودکامگى به وظیفه آن عمل نماید .
سوم: آگاهى به زمان; در شناخت مسائل عصر خود درایت و بصیرت داشته باشد .
چهارم: داراى ملکات و خصایل ذاتى (حکمت، درایت، صبر و شجاعت) باشد . (31)
بنابراین، انسانهاى کامل با ویژگىهاى مشترک فوق، وظیفه الهى دارند تا مردم را از انحراف بازداشته و به سوى خط خلافت الهى و رسیدن به ایدهآل حقیقى برتر هدایت کرده و وحدت هدف نهایى را براى مردم به ارمغان آورند . از سوى دیگر، مردم نیز وظیفه دارند که حق حاکمیت الهىعمومى و رسیدن به مقام خلیفةاللهى را از طریق عبودیتخدا، و اطاعت از انسانهاى کامل یا گواهان به عنوان «امانتى الهى» پاسدارى کنند و در این راه با «جهاد اکبر» و «جهاد اصغر» ، تضاد و تناقض موجود در درون خود و جامعه را به حداقل رسانده و بعد از دسترسى به اهداف متوسط مرحلهاى، اهداف کلى مرحله بعد را براى تکامل دائمى خود به سوى «الله» دنبال کنند .
3- لزوم تشکیل دولت اسلامى
گفته شد که بر اساس دیدگاه شهید صدر، دولت مظهر اعلاى وحدت سیاسى موجود بین مردم یک جامعه و نماد قدرت اجتماعى اصیل در زندگى انسان است . ایشان معتقدند وحدت فکرى ناشى از داشتن ایدهآل مشترک جمعى موجب وحدت سیاسى و در نتیجه تشکیل، تداوم و مشروعیتیک دولت مىگردد . هر گاه جامعهاى ایدهآلى نداشته یا پیوند دوستى خود را با ایدهآلش از دست داده باشد، دچار اختلاف و پراکندگى شده و در این صورت، تاریخ سه نوع برنامه اجرایى جلو روى این جامعه قرار داده یا مىدهد; یا در اثر حمله نظامى از خارج متلاشى مىشود (مانند حمله مغول به کشورهاى اسلامى و سقوط تمدن اسلامى) ; یا مجذوب و مرعوب ایدهآل بیگانه و وارداتى مىشود (مانند نفوذ فرهنگ مادى غرب به جهان سوم و جهانى شدن اقتصاد و سیاست و فرهنگ غربى) ; سومین راه این است که به خود بیایند و به خویشتن خویش بازگردند و ایدهآل اصیل و حقیقى در آنها بذرافشانى شود . (32)
بنابراین، بعد از بازگشتبه خویش، اولین مرحله از حرکت انقلابى یا اصلاحى هر جامعه رسیدن به وحدت فکرى است . لذا «انقلاب فرهنگى و تربیتى» (جهاد اکبر) اولین قدم ضرورى است که البته وجودش در مراحل بعد نیز ضرورت دارد . مراحل بعدى «انقلاب سیاسى - اجتماعى» ، «استقراردولت جدید» ، و «استمرار، حفظ، تقویت و گسترش مشروعیت دولت» مىباشد .
بدین ترتیب، هر گاه جامعهاى از مسیر «خلافت عمومى» خداوند خارج شده و دچار اختلاف و پراکندگى شود، یا ایدهآلى ندارد و یا ایدهآلهاى بیگانه و محدود و منافى با فطرت الهى انسان اختیار کرده است . در این صورت، وظیفه انسانهاى کامل، بیدار کردن، آگاهاندن، اصلاح و در نهایت «انقلاب» (33) با یارى و مساعدت مردم است . این قاعدهاى کلى است که شهید صدر با استفاده از متون دینى آن را براى کل تاریخ جوامع بشرى استخراج و استنباط مىکند .
شهید صدر، بر اساس مبانى فوق، تشکیل دولت اسلامى را به دو جهت تکوینى و تشریعى ضرورى مىداند:
الف - ضرورت تکوینى: دولتبهترین وسیله براى تحقق خلافت عمومى بشر در زمین، و تنها راه بشریتبراى رسیدن به یک جامعه متکامل، متحد، صالح و با سعادت، ایجاد دولتبر اساس مبانى اسلامى است .
ب - ضرورت تشریعى: از این دیدگاه، دولت اسلامى براى اقامه حدود الهى، ادامه خط نبوت و امامت و حفظ و گسترش دین الهى ضرورى است; زیرا بدون وجود دولت اسلامى نهادها و هنجارهاى غیردینى مسلط، اجازه شکلگیرى هنجارها و روابط اجتماعى، اقتصادى و سیاسى دینى را نمىدهد و به همین دلیل، حرکت انبیا همواره حرکتى انقلابى در جهت دگرگون ساختن ارزشها، نهادها، ساختارهاى فرهنگى، سیاسى، اقتصادى و اجتماعى بوده است و در این راه، خود اولین دولتها را با کمک مردم ایجاد کردهاند و تعداد زیادى از آنها مانند داود و سلیمان علیهما السلام خود مسئول دولتبودند و برخى از پیامبران نیز نظیر حضرت موسى علیه السلام، همه زندگى خود را در تلاش براى این منظور به سر رساندند .
شهید صدر مىنویسد:
حضرت محمد صلى الله علیه و آله وسلم توانست کوششهاى اسلاف پاک خویش را به ثمر رساند و بهترین و پاکترین نمونه دولت را در طول تاریخ ایجاد کند . دولتى که به حق، نقطه عطف بزرگى در تاریخ بشریتشد و تجسم کامل مبادى یک دولت صالح گردید . (34)
ب) نظریه دولت از دیدگاه شهید صدر رحمه الله
در ابتداى این مقاله گفته شد رابطه صحیح برقرار کردن بین طبع بشر و دولت، در تبیین نظریهاى منطقى درباره دولت (به عنوان نماد قدرت عمومى جامعه) نقش اساسى دارد . نظریهپردازانى که به سرشتبشر بىاعتماد و نسبتبه توانایىهاى طبع انسان بدگمان هستند، معمولا بر تمرکز سیاسى، نظم سیاسى، حاکمیت و اقتدار فراگیر دولت تاکید مىکنند، اما نظریهپردازانى که بر مفاهیمى چون حاکمیت مردمى و مشارکت آنان در چهارچوبهاى سیاسى نامتمرکز تاکید دارند، معمولا درباره طبع انسان، داراى نظر خوشبینانهترى هستند .
چنین متفکرینى بر این باورند که آدمیان مىتوانند بدون وجود دستگاه اجبار فراگیر، به صورتى خودمختارانه، مسئولانه و پرهیزگارانه زندگى کنند . (35) بىشک شهید صدر با تبیین «نظریه خلافت و جانشینى عمومى انسان در جهان به نمایندگى از جانب خداوند» ، مردم را در اوج قدرت و دارا بودن حقوق سیاسى، اقتصادى، فرهنگى قرار مىدهد و با واقعبینى، زندگى خودمختارانه، مسئولانه و پرهیزگارانه را، بدون هدفگیرى الگوى حقیقى برتر و بدون وجود «خط شهادت و گواهى» و بدون جهاد اکبر در کنار جهاد اصغر و بدون لحاظ «امانت» بودن حاکمیت مردم، خیالى باطل مىداند (تاریخ دو قرن اخیر جامعههاى غربى مدعى حاکمیت مردمى، واقعبینى این شهید بزرگوار را به وضوح به اثبات مىرساند .)
1- نقد نظریه لیبرالى دولت
جوامع غربى که الگوى محدود «بهشت مادى» و «رفاه» را به عنوان هدف نهایى خود برگزیدهاند، نظریه دولتخویش را بر اساس اقتصاد سیاسى کلاسیک که میراث آدام اسمیت و دیگران است قرار دادهاند . دولتهاى لیبرال کلاسیک قرن نوزدهم تحت تاثیر شدید «اقتصاد سیاسى» کلاسیک قرار داشتند . اقتصاد سیاسى در این دوران (با توجه به گسترش طبقه بورژوایى صنعتى و تجارى و قدرت فرهنگسازى مادى آن) به تعبیر کارل مارکس یک جنبه را تشکیل نمىداد، بلکه اقتصاد سیاسى خود «آناتومى» جامعه مدنى بود; یعنى در این دوران سرمایهدارى، «اقتصاد» در داخل فضاى اجتماعى، به عنوان یک «عامل» در میان عوامل دیگر یا یک هماهنگ کننده در میان بقیه عوامل، عمل نمىکرد، بلکه به گونه خطرناکى همه چیز را به تابعى از خود تبدیل مىکرد و از استقلال و اهمیت تمامى عوامل دیگر از جمله مذهب، خانواده، نظام منزلت و ارزش افراد، آموزش و پرورش، تکنولوژى، علم و هنر مىکاست . (36)
نظام بازار آزاد و دست نامرئى آن به گمان آدام اسمیت و اقتصاددانان کلاسیک، فرآیند همه رفتارهاى انسانى را قانونمند و تابع نظم و انضباط خود قرار مىدهد و منافع فردى و مصالح اجتماعى را به هماهنگى مطلوب خود مىرساند . بدین ترتیب، یکى از وظایف اساسى دولتها در طول تاریخ که حفظ همبستگى، هماهنگى، و همگنسازى (37) و به زیر سیطره درآوردن اتباع خویش بوده و مىباشد، در این نظریه به جامعه مدنى بورژوایى و ابزار آن یعنى «نظام طبیعى بازار آزاد» ، واگذار مىشود و جاى این سؤال باقى است که در این صورت وظیفه دولت چیست؟
اقتصاد سیاسى کلاسیک وظایف دولت را در سه اصل: عدالت منفى (38) (دادگسترى)، امنیت و امور عمومى (کالاهاى عمومى) محدود مىکرد . اصل «آزادى اقتصادى» و نظام طبیعى بازار، مستلزم اصل «عدم مداخله دولت» در فرآیندهاى تولیدى و اقتصادى بود . مدیریت و تصدىگرى اقتصادى دولت که در قرون شانزدهم تا هجدهم شیوع یافته بود، در قرن نوزدهم به ویژه اواسط آن کاهش یافت . با وجود این، دولتهاى لیبرال کلاسیک اروپا در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم با بحران مشروعیت مواجه شدند . البته آنان در کوتاه مدت توانستند با تکیه بر دستآوردهاى جهانگشایانه و استعمارى یا جنگ جهانى اول (کشمکشهاى دولتهاى اروپایى با یکدیگر) کشتى مشروعیتخود را به ساحل امن بکشانند; اما در بلندمدت، چاره کار، دولتهاى مداخلهگر در امور اقتصادى یعنى دولتهاى «رفاه اجتماعى» بود .
دلایل افزایش نقش دولت در کشورهاى غربى، بحرانهاى اجتماعى، اقتصادى و سیاسىاى بوده است که لازم استبه طور مختصر توضیح داده شود:
الف) بحرانهاى اجتماعى: این عبارت در قرن نوزدهم بیانگر مجموعهاى از مشکلات بود که از تجارى و صنعتىکردن اقتصاد این کشورها برمىخاست . عمیقتر شدن شکافهاى طبقاتى، فشارهاى غیرمنصفانه بر جمعیتها، پرولتاریى و دستمزدبگیرى قشرهاى فرودست، شیوع بیمارىهاى واگیردار در شهرها، جنایتپیشگى، فقر سیاه، سوانح صنعتى، مسیحیتزدایى فراگیر، رشد سازمانیافته اتحادیهگرایى و سوسیالیسم، بىسوادى، فحشا، بزهکارى نوجوانان، حرامزادگى، مىخوارگى، سفاکىهاى اجتماعى، خرابکارىهاى سیاسى، اعتصابات بیکارى و . . . از جمله مشکلات و بحرانهاى اجتماعى بود . دولتهاى لیبرال کلاسیک اروپایى به هیچوجه قبول نداشتند که تمام این بحرانها سیاسى باشند، لذا این دولتها هیچ کارى براى حل آن انجام نمىدادند مگر آن که پلیس را بر آنها نازل کنند . (39) بدین ترتیب، مشکلات را مضاعف مىکردند و هزینههاى اجتماعى افزایش مىیافت .
ب) بحرانهاى اقتصادى: بحرانهاى اقتصادى، برخلاف گذشته (در اقتصاد سنتى و اقتصاد در حال گذر) به مفهوم قحطى و خشکسالى نبود، بلکه به این مفهوم بود که به سبب پایین بودن درآمد اکثریت مردم و کافى نبودن تقاضاى مؤثر، امکان فروش تولید انبوه کالاها از بین مىرفت (نام دیگر این بحران، بحران ادوارى یا تجارى است .) علاوه بر این، بحرانهاى اقتصادى جهانى و دیرپا نیز موجب کاهش مشروعیت دولتهاى لیبرال کلاسیک گردید . عدم کفایت مکانیسم بازار براى مقابله با بحرانهاى اجتماعى و اقتصادى و ناتوان بودن آن از ایجاد تعادل اقتصادى، این دولتها را پىدرپى به دخالت در امور اقتصادى وادار مىکرد و دولتها در دو محور دخالت اقتصادى خود را گسترش مىدادند:
1- اوضاع و احوال اقتصادى، مثل تعیین حداقل دستمزد و . . . ;
2- بنیانهاى اقتصاد، مثل ملىکردن کارخانجات و . . . .
ج) بحرانهاى سیاسى: بحرانهاى سیاسى یکى دیگر از عوامل کاهش مشروعیت افکار لیبرالیستى و شکست احزاب لیبرال حاکم گردید . بحرانهاى سیاسى که خود غالبا از بحرانهاى اجتماعى و اقتصادى ناشى مىشد، موجب کاهش اعتماد طبقات عمده به احزاب لیبرال حاکم مىگشت و آنها به تدریج جذب احزاب دیگر اعم از محافظهکاران راستگرا و سوسیالیستهاى چپگرا شده و بدین ترتیب، اکثریت پارلمانى از کنترل احزاب لیبرالى خارج نمىشد و دولتهاى لیبرال بورژوا مشروعیتخود را از دست مىدادند و سقوط مىکردند .
طبقات عمده معمولا از دو طیف خارج نبودند: یا کسانى بودند که در عصر انباشتسرمایه به سرمایههاى کلان دستیافته بودند و بیشتر احزاب محافظهکار مناسب حال آنها بود، یا کارگرانى بودند که در عصر گسترش صنعت هر روز بر شمارشان افزوده مىشد و در نهایت راهشان با لیبرالها متفاوت بود; زیرا کمکم زمینه تشکلهاى کارگرى فراهم مىشد و این قشر که از امتیازات عددى برخوردار بود، با توسعه حق راى به صورت یک نیروى اجتماعى عظیم و مستقل ظاهر مىشد . (40)
بحرانهاى اجتماعى، سیاسى و اقتصادى فوق، دولتهاى لیبرال را مجبور به اتخاذ سیاستهاى جدیدى نمود که بیشتر تحت تاثیر «شرایط مردم» بود تا شعار قدیمى آنها یعنى «فردگرایى» ، و «آزادى فرد» . ژوزف چمبرلن در 1883 م اظهار داشت: «سیاست آینده، سیاست اجتماعى است» . (41)
شهید صدر در رد نظریه «آزادى فرد» لیبرالها مىنویسد:
مجرد آزادى که انسان بتواند تصرف کند، در بازار به هر سو که مىخواهد راه بیفتد، نمىتواند براى او کافى باشد . باید دید چگونه باید گام برداشت، هدف از عبور از بازار چیست؟ این محتوا و مضمون را اروپایىها از دست دادهاند . انسان اروپایى آزادى را هدف قرار داده . آزادى خوبست، ولى نه به عنوان ایدهآل . آزادى قالب است . همراه آزادى ما احتیاج به محتوا داریم، باید بدانیم براى چه مقصود و هدفى مىخواهیم آزاد باشیم . وقتى ندانستیم قالب آزادى براى چه محتوایى ساخته شده، همین آزادى بدبختىهاى خطرناک و بزرگى به بار مىآورد، همان بدبختىهایى که تمدن غربى امروز که براى بشریت همه وسایل نابودى را فراهم کرده بدان مبتلا است; زیرا در قالب آزادى، آنها هیچگونه محتوایى قرار ندادهاند . (42)
شهید صدر بر این باور است که پرستش خداى یگانه انسان را از عبودیتبیگانه آزاد مىسازد و توحید واقعى، تمام خدایان دروغین را رد مىکند (لا اله الاالله) و این، همان آزادى واقعى و معنوى از درون وجود انسان است (جهاد اکبر) ; و نتیجه طبیعى این آزادى معنوى و توحید، آزادى ثروت و طبیعت از هر مالکى غیر از ذات خداوند تبارک و تعالى است و این، همان آزادى انسان از بیرون وجود انسان است (جهاد اصغر) ; و امام امیرالمومنین علیه السلام بین این دو حقیقت (آزادى درونى، و آزادى بیرونى) با بیانى رسا ارتباط برقرار کرده، مىفرماید: «العباد عبادالله والمال مالالله» .
بدین ترتیب، اسلام با انقلاب اجتماعى خود همه قیود ساختگى و موانع تاریخىاى که مانع پیشرفت و تکامل انسان به سوى خداوند سبحان است، از میان برمىدارد . این است که محتواى آزادى فرد تنها و تنها از طریق توحید و انقلابى اسلامى و تاسیس جامعهاى امکان تکامل پویا را دارد که جهاد اکبر محور جهاد اصغر، سازندگى و تغییر محیط طبیعى، اجتماعى، سیاسى و اقتصادىاش باشد . (43)
اکنون وقت آن فرا رسیده است تا اجزاى نظریه شهید صدر در عرصه اقتصاد تطبیق گردد . این نظریه همان گونه که در قسمت «مبانى نظریه» روشن شد، دو خط «خلافت» و «شهادت» را به طور همزمان در دولت دخیل مىداند و حکومت و ملتیا امت و امامت را از هم جدا نمىداند . بنابراین، نظریه دولتشهید صدر در سه قسمت: خلافت انسان در امور اقتصادى، برنامهریزى بر اساس عناصر ثابت و متغیر، و وظایف دولت در اقتصاد، ارائه مىگردد .
2- خلافت انسان در امور اقتصادى
بعد از اثبات این که «مردم بندگان خدا هستند و ثروت مال خداست» ، نظریه خلافت در امور اقتصادى نیز روشن مىگردد; یعنى انسانها در استفاده و بهرهبردارى همراه با امانت از منابع ثروت، خلیفه خداوند هستند . خداوند در آیاتى از قرآن کریم به این مطلب تصریح مىکند که بشر جانشین او در بهرهبردارى امینانه است:
و انفقوا مما جعلکم مستخلفین فیه; (44) و از آنچه شما را جانشین و نماینده (خود) در آن قرار داده، انفاق کنید .
و آتوهم من مالالله الذى آتاکم; (45) و چیزى از مال خدا را که به شما داده استبه آنان بدهید .
این جانشینى در دو مرحله جمعى و فردى به انجام مىرسد:
مرحله اول: جامعه به عنوان یک کل، جانشین خدا در ثروت است و این مسئله علاوه بر اثبات حق آنان در ثروتهاى طبیعى و خداداى، مسئولیتها و تکالیفى را نیز براى آنان ثابت مىکند . این مسئولیتها دو چیز هستند: عدالت در توزیع ثروت، و عدالت در حفظ و گسترش ثروت، بدین ترتیب که تمام تلاش و استعداد جامعه باید در بهرهبردارى از طبیعت و آباد کردن زمین و توسعه نعمتها صرف گردد .
مرحله دوم: افراد به عنوان آحاد جامعه، جانشین خدا در ثروت مىشوند ولى این جانشینى و مالکیتخصوصى مقید به این است که با خلافت عمومى جامعه و مالکیت عمومى یا خصوصى دیگر افراد جامعه معارض نباشد; زیرا افراد در برابر خدا و جامعه مسئولاند و بر اساس دو اصل «لاضرر و لاضرار فى الاسلام» ، و «اداء الامانات» ملزم به حفظ و نگهدارى اموال مىباشند . (46)
این احساس مسئولیت نتیجه اعتقاد به معاد و جهانى فراخ و گسترده است که موجب مىشود هدف بشر از گردآورى ثروت، هر چند به ضرر دیگران که نتیجه اعتقاد به محدود بودن زندگى به حیات مادى است، به نفى تکاثر و نفى زیادهطلبى، و سبقت در انجام اعمال صالح و شایسته تبدیل شود . این انقلاب عظیم در تصور اهداف و ارزشگذارى آنها، منجر به انقلاب عظیمى در ابزارها و الگوهاى زندگى اقتصادى و برنامهریزى جمعى مىشود . (47)
3- برنامهریزى بر اساس عناصر ثابت و متغیر اقتصادى
به اعتقاد شهید صدر، خلافت عمومى انسان در امور اقتصادى بدون هدایت گواهان به سرمنزل مقصود نمىرسد . بر این اساس، لزوم برنامهریزى اقتصادى و دخالت دولت در اقتصاد روشن مىشود .
احکام اسلام درباره ثروت و افزایش تولید و رشد اقتصادى همراه با عدالت اقتصادى دو نوع است:
نوع اول: عناصر ثابت و جهانشمول احکام اقتصادى اسلام است که برنامهریزى مىبایست همواره در پرتو این اصول و شاخصهاى ثابت صورت گیرد، مانند: توزیع درآمد بر اساس کار یا مالکیتیکى از عوامل تولید، و مالکیتبر اساس دو عامل اجتماعى و انسانى به صورت نیاز و ارث .
نوع دوم: عناصر متغیر زمانى و ساختارى است که بر مبناى خطوط و گرایشهاى کلى عناصر ثابتشکل مىگیرند; مانند: تعادل بازار کار یا کالا، و حفظ عدالت توزیعى در شرایط دگرگونى ابزار تولید . در واقع، مبنا و پایه و جهت این عناصر متغیر، ثابت و مشخص است ولى ماهیت و جوهره آن متغیر، طبق مصالح اجتماعى هر زمان ایجاد مىگردد . بنابراین، برنامهریزى اقتصادى صحیح در یک جامعه اسلامى، مبتنى بر ادغام عناصر متغیر با عناصر ثابت در ترکیب واحدى است که روح واحد و هدف مشترکى بایستى آن را هدایت و رهبرى کند . شناخت و استنباط دقیق این عناصر متغیر از اصول و شاخصهاى کلى و ثابت، مسائل زیر را مىطلبد:
الف) خطوط کلى ثابت که جهت عمومى این عناصر متغیر را مشخص مىسازد و دلالت و ارشاد به سمت این عناصر دارد، بایستى به طور دقیق و همهجانبه شناخته شود .
ب) شرایط و زمینههاى واقعى و بیرونى اقتصاد جامعه از یک سو، و اهداف اقتصادى و روشها و سیاستهاى رسیدن به این اهداف از سوى دیگر، در نظر گرفته شود .
ج) قلمرو اختیارات حاکم و ولىامر جامعه اسلامى و قرار گرفتن این عناصر متغیر در این قلمرو، از جهتحقوقى و فقهى، باید مد نظر قرار داشته باشد .
بدین ترتیب، اهمیتبرنامهریزى براى زندگى اقتصادى در یک جامعه اسلامى روشن شده و نقش متفکرین اسلامى اعم از فقهاى مبتکر و خلاق، و اساتید نخبه اقتصادى در فرآیند برنامهریزى به صورت همکارى و همفکرى ضرورى است . (48)
بر اساس دیدگاه شهید صدر، شاخصهاى تعیینکننده و ثابت در هر برنامهریزى اقتصادى در درون یک جامعه اسلامى عبارتاند از:
1- 3- جهتگیرى کلى حقوق اقتصادى
در میان احکام ثابت اسلامى، مجموعهاى از حقوق اقتصادى وجود دارد که داراى ویژگى گرایش به سوى یک هدف مشترک است; از این جهتگیرى کلى مىتوان دریافت که تحقق هدف مزبور مورد توجه و عنایت ایدهآل حقیقى و برتر «الله» است، بنابراین بایستى به این هدف به عنوان شاخص تعیینکننده در برنامهریزى توجه شود .
شهید صدر بعد از ذکر موارد متعددى از این گونه حقوق اقتصادى نتیجه مىگیرد که: گرایش مشترک آنها این است که توزیع درآمد باید بر محور عامل کار و تلاش مفید اقتصادى دور بزند و فعالیتهاى غیرمفید از قبیل ایجاد بازار سیاه و کمبودهاى ساختگى، نباید منشا درآمد باشد .
2- 3- هدف تصریح شده حکم ثابت
این شاخص به این معناست که هنگامى منابع اسلام یعنى کتاب و سنتحکمى را تشریع نموده و بر هدف آن تصریح کرده باشند، آن هدف شاخص هدایتگرى است که عناصر متغیر برنامهریزى را با فرمولها و سیاستهاى اقتصادى به نحوى تنظیم کند که متضمن تحقق آن هدف باشد; به عنوان مثال، در آیه فىء (49) با صراحت تمام عدم تمرکز ثروت در بین طبقهاى خاص، به عنوان یک هدف بیان شده است . همچنین در روایات زکات، تصریح شده است که زکات فقط براى رفع نیازهاى ضرورى فقرا نیست، بلکه افزایش رفاه نسبى آنها نیز از اهداف زکات است . بنابراین، افزایش رفاه نسبى طبقات کمدرآمد، و توازن و انتشار مال و ثروت به نحوى که تمام نیازهاى واقعى جامعه را تامین کند (عدم تمرکز ثروت در بین طبقهاى خاص)، از اهداف تعیینکننده در برنامهریزى اقتصادى جامعه اسلامى است .
3- 3- ارزشهاى اجتماعى مؤکد
عدالت، برادرى، مساوات و مانند آن از اصول ارزشى غیرقابل اغماض در یک جامعه اسلامى است که از یک سو وظایفى را بر دوش ملت مىگذارد و از سوى دیگر، حاکم اسلامى را موظف به تحقق این ارزشها در محدوده اختیارات قانونىاش مىکند . (50)
4- 3- جهتگیرى عناصر متغیر در عصر حکومت معصومین:
پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله وسلم و امامان معصوم علیهم السلام، علاوه بر رسالتبیان احکام ثابت الهى، مسئولیت رهبرى جامعه را هم به عهده داشتند . مسئولیت رهبرى، به طور طبیعى احکام و دستورهاى مربوط به شرایط زمانى یا مکانى را به دنبال داشته است که جامعه اسلامى آن عصر موظف بوده است آن را اجرا کند . این نوع احکام با قطع نظر از خاستگاه و عنصر متغیر آنها، گرایشها و جهتگیرىهاى کلى را مشخص مىکند و هر حکومت اسلامى باید به این جهتها و خطوط کلى در فرآیند برنامهریزى توجه مبرم کند . بعضى از نمونههاى این احکام حکومتى (ولایى یا متغیر) عبارتاند از:
1- تحریم ممانعت از استفاده از آب اضافى، به علت نیاز شدید به رشد و افزایش تولید کشاورزى و دامى;
2- منع قاطع از احتکار، به علت از بین بردن زمینه درآمدهاى ناشى از کمبودهاى ساختگى و گرانى قیمتها;
3- وضع مالیات غیرثابت، به خاطر نیازهاى فزاینده جامعه اسلامى و فقرا .
5- 3- اهداف تعیین شده براى ولىامر
ولىامر جامعه اسلامى که از یک سو جزئى از امت اسلامى است و به علت تقوا و جهاد و مردم دوستى و حضور مؤثر و فعال مردمىاش، منتخب و محبوب مردم است و از این جهت در خط خلافت عمومى حرکت نموده و نقش پیشتاز بشرى خود را ایفا مىکند، و از سوى دیگر، به علت عدالت، علم و اجتهاد مؤثرش در خط «شهادت و گواهى» قرار دارد و نقش الهى و ربانى خود را اجرا مىکند، مىبایست طبق نصوص اسلامى اهدافى را در جامعه اسلامى بر حسب ظرفیت و توان دستگاه حکومتى و شرایط زمان و مکان محقق کند . این اهداف، اساس و پایهاى براى ترسیم سیاست اقتصادى و مبنایى براى شکلدهى به عناصر متغیر است; به عنوان مثال، در حدیثى از امام کاظم علیه السلام آمده است:
در حالت عدم کفایت مالیات زکات، بر ولىامر واجب است تا از جانب خود به قشر آسیبپذیر تا حد استغنا و بىنیازى کمک کند .
بدیهى است انجام چنین مسئولیتى، سیاستهاى اقتصادى و تدبیرهاى لازم را ایجاب مىنماید و حکومت اسلامى باید از امکاناتى که در اختیار دارد (از قبیل انفال، اموال عمومى، موقوفات و) . . . در جهت تحقق این هدف استفاده کند . (51)
بنابراین، شاخصهاى مشخص و کلى فوق به عنوان عناصر ثابت در هر برنامهریزى اقتصادى در یک جامعه اسلامى، همواره بایستى هدایتگر برنامهریزان و سیاستگذاران اقتصادى در هر عصر و مرحله تاریخى باشند و این خطوط عام و کلى نظریه اقتصادى شهید صدر را درباره دولت تعیین نمایند .
4- وظایف و مسئولیتهاى اقتصادى حکومت اسلامى
شهیدصدر دو وظیفه اساسى براى حکومتاسلامى درمحدوده اموراقتصادىقائل است:
اول : تطبیق عناصر ثابت اقتصاد اسلامى، و تعیین عناصر متغیر هماهنگ با شاخصهاى کلى; (52)
دوم : اجراى وظیفه اول مطابق با شرایط و ظرفیت نظام اقتصادى .
ایندو وظیفه اساسى و گسترده، مسئولیتهاى تفصیلى و مشخصى را براى حکومتبهوجود مىآورد که تعدادى از آنها به قرار زیر است:
الف) تامین اجتماعى که متکفل حداقل رفاه نسبى براى همه افراد جامعه است .
ب) توازن اجتماعى در زندگى با نزدیک کردن بین سطوح زندگى، و توازن اجتماعى در درآمد با منع از احتکار و انحصار و تمرکز ثروت .
ج) بهرهبردارى از تمامى امکانات و منابع موجود به نفع بخش عمومى از طریق وضع سیاست کلان رشد و توسعه اقتصادى .
د) دخالت مسئولانه در بازارهاى کالا، خدمات، سرمایه و . . . به منظور حفظ قیمت مبادلهاى حقیقى، از طریق مبارزه با انحصار در تمام میادین زندگى اقتصادى . (53)
براى تبیین هر یک از مسئولیتهاى چهارگانه حکومت اسلامى، به ویژه تامین اجتماعى و توازن اجتماعى، مقدمهاى لازم است . از دیدگاه شهید صدر، مردم در یک جامعه به سه دسته تقسیم مىشوند: یک گروه آنهایى هستند که مىتوانند کار کنند و با برخوردارى از نیروهاى فکرى و عملى خود، زندگىشان را در سطح بالا اداره کنند . گروه دوم کسانى هستند که با کار خود فقط مىتوانند ضروریات زندگى و نیازهاى اساسى خود را برآورند . گروه سوم آنهایى مىباشند که به خاطر ضعف بدنى یا مریضى روانى یا عوامل دیگرى که انسان را از فعالیتباز مىدارد، نمىتوانند کار کنند . (54) بر اساس معیارهاى توزیع در اسلام، گروه اول بر کار خود تکیه مىکنند، زیرا کار پایه مالکیت و وسیله اصلى توزیع است . در مقابل، گروه سوم زندگى خودشان را از راه توزیع بر حسب نیاز تامین مىکنند، زیرا نمىتوانند کار کنند . بنابراین، افراد این گروه به میزانى از توزیع بهرهمند مىگردند که همه زندگانى آنان بر اساس نیازهایى که دارند تضمین شود، و این تضمین مطابق اصول همکارى و تعاون عمومى و تضامن اجتماعى در جامعه اسلامى مىباشد . اما گروه دوم که کار مىکنند ولى حاصل کارشان تنها رسیدن به حداقل سطح زندگى است، درآمدشان مىبایستبر دو معیار کار و نیاز متکى باشد، بدین ترتیب که کار زندگى ضرورى آنها را تامین مىکند و نیاز - مطابق اصول همکارى و تضامن - درآمدشان را افزایش و آنها را به درجه رفاه عمومى مىرساند . (55)
از آن جا که هدف نهایى نظام اقتصادى اسلام بىنیاز ساختن افراد و ایجاد رفاه عمومى است، ایفاى مسئولیتهاى چهارگانه یاد شده کمترین کارى است که ولىامر یا دولت اسلامى باید در تحقق آنها بکوشد . (56)
1- 4- تامین اجتماعى
دولت اسلامى مکلف به تامین کامل وسایل زندگى مردم است و این وظیفه را به طور معمول طى دو مرحله انجام مىدهد: در مرحله اول، دولتبراى فرد وسایل کار و امکان مشارکتبا کرامت را در فعالیتهاى اقتصادى فراهم مىکند تا بتواند بر اساس کار و کوشش، زندگى خویش را اداره کند . مرحله دوم هنگامى تحقق مىیابد که فرد جزء گروه سوم باشد یا اگر جزء گروه دوم است، دولتبه واسطه وجود شرایط خاص، نتواند اشتغال کامل را فراهم آورد، در این صورت تامین اجتماعى که متکفل حداقل رفاه نسبى براى همه افراد جامعه به ویژه گروههاى دوم و سوم است، مطرح مىشود .
تامین اجتماعى از دیدگاه شهید صدر بر دو پایه استوار مىباشد: 1- اصل کفالت عمومى 2- حق جامعه در درآمدهاى عمومى دولت . (57) مسئولیت کفالت عمومى، بیش از تامین نیازهاى حیاتى و ضرورى افراد را اقتضا نمىکند ولى پایه دوم تامین اجتماعى که حق افراد جامعه در درآمدهاى عمومى دولت است، تحقق همه نیازهاى ضرورى و عرفى را تا حد کفایت ایجاب مىکند . دولت اسلامى موظف است در هر دو مورد، در حدود امکاناتش، اقدام لازم را براى تامین اجتماعى انجام دهد . (58)
2- 4- توازن اجتماعى
افراد جامعه تفاوتهاى طبیعى و اختیارى با یکدیگر دارند و اگر فرض کنیم قاعده کار به عنوان مبناى مالکیت تنها معیار براى کسب درآمد باشد و سازمان اجتماعى - اقتصادى هم ظالمانه و استثمارى نباشد، بعد از مدتى بر اثر تفاوتهاى فکرى، روحى و جسمى، در میزان دارایى و ثروتها اختلاف پدید خواهد آمد . شهید صدر بر این عقیده است که اسلام به تفاوت هوشى و جسمى افراد صحه مىگذارد ولى با توجه به عادلانه بودن کل نظام اجتماعى و با حفظ آزادى اقتصادى و مالکیتخصوصى در چهارچوب ارزشها و مقررات اسلامى، توازن اجتماعى را از دو طریق سلبى و ایجابى به انجام مىرساند:
1- طریق سلبى: با منع از احتکار و انحصار و تمرکز ثروت، عدم توازن در درآمد را کاهش مىدهد .
2- طریق ایجابى: با نزدیک کردن بین سطوح زندگى گروههاى سه گانه جامعه، توازن اجتماعى در زندگى را موجب مىشود .
ایشان توازن اجتماعى را همسنگى و تعادل افراد جامعه در سطح زندگى و نه در سطح درآمد مىداند . معناى همسنگى در سطح زندگى این است که: مال و سرمایه به اندازهاى در دسترس افراد جامعه باشد که بتوانند متناسب با مقتضیات روز از مزایاى زندگى یکسانى برخوردار شوند، هر چند که در درون این سطح یکسان، درجات مختلفى وجود خواهد داشت و لکن این تفاوت درجه است و تضاد کلى، آن چنان که در جوامع سرمایهدارى وجود دارد، در سطح زندگى نخواهد بود . دولت اسلامى وظیفه دارد توازن اجتماعى به معناى همسنگى سطح زندگى افراد جامعه را همواره به عنوان هدفى مهم و اساسى از طرق مختلف قانونى زیر تحقق بخشد: (59)
اول : وضع مالیاتهایى مانند خمس و زکات که به طور ثابت و مستمر اخذ شده و براى توازن عمومى به مصرف مىرسد; یعنى این نوع مالیاتها، از طرفى براى رفع نیازمندىهاى اقشار ضعیف جامعه و از سوى دیگر به منظور تحدید و کنترل ثروت ثروتمندان وضع شده است .
دوم : از آنجا وضع مالیاتهاى ثابتبراى رسیدن به توازن مورد نظر کافى نیست، دولت وظیفه دارد با سرمایهگذارى در بخش عمومى، به این هدف کمک کند، یعنى از یک طرف با بهرهبردارى صحیح از اموال دولتى و عمومى، سرمایههاى لازم را براى ایجاد اشتغال و درآمد گروههاى دوم و سوم جامعه فراهم کند و از سوى دیگر، با ایجاد بخش عمومى، درآمد بخش خصوصى را کنترل نماید و غیر مستقیم، در تعدیل ثروت افراد مؤثر واقع شود; به عبارت دیگر، تلاش کند که بخش خصوصى نتواند بدون کنترل از این منبع بهره گرفته و به درآمدهاى خصوصى خود بیفزاید .
سوم : ماهیت قانونگذارى اسلامى که حیات اقتصادى را در بخشهاى مختلف تنظیم مىکند، دولت را در اجراى هدفهاى توازن یارى مىکند . بعضى از این قوانین عبارتاند از:
الف - تحریم بهره: امروزه بسیارى از اختلافهاى زیاد ثروت در کشورهاى سرمایهدارى، ناشى از امکان رباخوارى و درآمدهاى بىحساب ناشى از آن است . اسلام با حذف ربا، از هزینه تولید و هزینه مصرف محرومان کاسته و جلو انتقال درآمد از فقرا به ثروتمندان را از این راه گرفته است; در نتیجه، یکى از راههاى تفاوت ثروتها و اختلاف درآمدها نیز بسته شده است .
ب - قانون ارث: مقررات ارث در اسلام وسیلهاى براى تعدیل ثروتها است; زیرا غالبا افراد ثروتمند، با اقدام به پرداخت همه حقوق واجب مالى، باز هم دارایى معتنابهى را در طول زندگى به دستخواهند آورد که در صورت مرگ آنان به وسیله قانون ارث، این اموال بین وارثان آنها تقسیم مىشود که خود نوعى تعدیل ثروت به شمار مىآید . در صورتى که اگر همه ارث به فرزند بزرگتر مىرسید یا صاحب مال مىتوانست همه اموال خود را پس از مرگ به فرد مورد نظر خود منتقل کند، این توزیع و تعدیل ثروت تحقق نمىیافت .
ج - منع از احتکار و انحصار و تمرکز ثروت: دولت اسلامى با تحریم احتکار و منع از انحصار، به ویژه لغو بهرهبردارى از ثروتهاى خام و طبیعى به شیوه سرمایهدارى انحصارى، جلو تمرکز ثروت ناشى از آنها را گرفته و از این راه نیز در راه توازن اجتماعى قدم بر مىدارد .
د - وضع مقررات: اختیارات دولت در وضع مقرراتى در چهارچوب منطقه آزاد قانونگذارى (منطقةالفراغ) و با رعایت مصالح جامعه، تاثیر بسیارى در حمایت از توازن اجتماعى دارد .
دولت علاوه بر موارد فوق، مىتواند با وضع مالیاتهاى جدید، از ثروت ثروتمندان بکاهد; با وضع نرخ براى برخى کالاها از سود بىحد و حصر آنها کم کند; با تعیین شرایطى براى کارفرما، از قبیل، حداقل دستمزد براى کارگران، تعیین حداکثر ساعات کار، و . . . حقوق مزدبگیران را حفظ و سطح مناسبى از زندگى را براى آنان فراهم کند; با وضع مقرراتى، جلو مالکیتهاى بزرگ اراضى و مالکیتهاى بزرگ صنعتى و سودهاى کلان ناشى از بازرگانى را بگیرد . رعایت مصالح جامعه در تمام موارد فوق، قاعده و اصلى اساسى است . (60)
ه - تحریم اسراف: دولت اسلامى بایستى ساز و کارهاى لازم را براى اجراى حکم قطعى حرمت اسراف و زیادهروى در مصرف عموم مردم و عناصر دولتى فراهم کند; زیرا با این کار از یک طرف از مصارف زاید طبقه مرفه خصوصى و دولتى جلوگیرى شده، و از سوى دیگر، مازاد بر مصرف مرفهین بر اساس اصل انفاق و لزوم مساوات و همدلى با فقرا به آنان داده مىشود و سطح زندگى گروههاى دوم و سوم جامعه ترقى کرده و به این گونه توازن اجتماعى از این طریق نیز به دست مىآید . (61)
3- 4- سیاست کلان رشد و توسعه اقتصادى به نفع عموم مردم
شهید صدر بر این اعتقاد است که رشد اقتصادى از موارد مورد اتفاق هر سه مکتب اقتصادى سرمایهدارى، مارکسیسم و اسلام مىباشد، هر چند این مکاتب از لحاظ شیوه یا راهبرد رشد با یکدیگر اختلاف دارند; (62) به طور مثال، راهبرد سرمایهدارانه رشد اقتصادى مبتنى بر آزادى اقتصادى است، در حالى که راهبرد اسلامى رشد مبتنى بر آزادى اقتصادى در کادر محدود، عدالت اقتصادى و توجه به انسان به عنوان وسیله و هدف رشد اقتصادى است .
بنابراین، رشد اقتصادى، افزایش ثروت و بهرهمندى از طبیعت تا حد امکان، از نظر مکتبى، هدف (63) جامعه اسلامى دانسته شده است و با توجه به این موضوع و سایر شرایط عینى و اجتماعى، دولت اسلامى سیاست کلان رشد اقتصادى را تعیین مىکند و حکومت اسلامى موظف به اجراى آن خواهد بود .
شهید صدر وظایف دولت اسلامى را در قبال زندگى اقتصادى عموم مردم و بهرهمندى همه آحاد ملت از ثمرات رشد اقتصادى، سه مطلب عمده مىداند; به عبارت دیگر، مداخله دولت در امور تولید اقتصادى به طور عمده در سه چیز است: (64)
اول : تضمین و تعیین حداقل و حداکثر تولید کالاهاى ضرورى، چون مکانیسم بازار به تنهایى پاسخگو نیست .
دوم : تعیین اهداف کلى سیاست رشد اقتصادى تا رشد اقتصادى همراه با عدالت اقتصادى و معنویتحرکت کند . بنابراین، دولت اسلامى بر اساس این اهداف کلى، براى دورههاى پنج تا هفتساله برنامهریزى مىکند . (65)
سوم : کنترل و نظارت بر بخش اول اقتصاد کشور (یعنى تولید مواد اولیه طبیعى، کشاورزى و معادن) و از این طریق بر بخش دوم و سوم اقتصاد یعنى صنعت و خدمات .
از آن جا که مالکیت دولتى بر انفال و ثروتهاى طبیعى وجود دارد و به دلیل این که تملک این ثروتها مشروط به مباشرت در کار است، تولید ثروتهاى طبیعى و صنایع استخراجى باید طبق مقررات قانونى صورت بگیرد، و تنها از این طریق است که تاسیس واحدهاى بزرگ اقتصادى براى بهرهبردارىهاى طبیعى و گماردن آنها در خدمت جامعه مجاز و مشروع تلقى مىشود . لذا ولتبا کنترل و نظارتى که بر صنایع استخراجى و تولید مواد اولیه خام دارد، خواهد توانستبه طور غیرمستقیم، شعب مختلف تولید را زیر نظر داشته باشد . این امر امکان مشارکت گسترده عموم مردم در تولید و کاهش توزیع ناعادلانه ثروت و حذف انحصار را فراهم مىآورد .
4- 4- دخالت مسئولانه دولت در بازار
از نظر شهید صدر یکى از پایههاى اساسى هر نظام اقتصادى مبادله است که از نظر اهمیت، کمتر از تولید و توزیع نیست، ولى از نظر تاریخى پس از آن دو قرار دارد; زیرا تولید و توزیع همواره با وجود اجتماعى انسان مقرون بوده است اما مبادله در جوامع ابتدایى با یک اقتصاد بسته خانوادگى، وجود نداشت . به تدریج که تقسیم کار به وجود آمد، در جوامع براى گشایش و رفاه زندگى و پاسخگویى به گسترش نیازها و ره سپردن تولید به سوى تخصص و تکامل، مبادله مطرح شد و گسترش یافت . مبادله نقش واسطه بین تولید و مصرف یا بین تولیدکنندگان و مصرفکنندگان را ایفا مىکرد . در عصر مبادلات تهاترى (پایاپاى) تعادل در بازارها وجود داشت و مشکل و انحرافى در مبادله از لحاظ ایفاى نقش واسطه بین تولید و مصرف نبود; زیرا هر تولید کنندهاى براى برآوردن نیازهاى خویش و براى آن که مازاد تولیدش را با کالاهاى دیگر مبادله کند، تولید مىکرد . بنابراین، عرضه همیشه تقاضاى مساوى خود را مىیافت و در نتیجه، ارزشهاى بازار در سطح درجه طبیعى خود قرار مىگرفت و بازگو کننده ارزشهاى حقیقى کالاها و اهمیت واقعى آنها در زندگى مصرف کنندگان بود .
اما پس از آن که عصر پول آغاز و بر بازرگانى مسلط شد، ظلم انسان به مبادله نیز سرایت کرد، تا آن جا که مبادله دگرگون شده و به جاى این که واسطه بین تولید و مصرف باشد تا رفاه مردم تامین شود، واسطه بین تولید و پول اندوختن شد; به طورى که مقصود از تولید و فروش، اندوختن پول و توسعه ثروت گردید، نه برآوردن نیازها و در نتیجه، توازن عرضه و تقاضا مختل و عدم تعادل در بازارها آشکار گردید .
احتکار و انحصار در بازار، نقش اصیل مبادله را برهم زده و تضاد بین عرضه و تقاضا را تعمیق مىبخشند . انگیزه سرمایهداران بزرگ از تولید و فروش، سرازیر کردن پول در گردش جامعه به ویژه سکههاى طلا و نقره به انبار گنجهاى خویش است . آنها پول در گردش (طلا و نقره) را به تدریج مکیده و مبادله را از وظیفه خویش که واسطه بین تولید و مصرف است، باز مىدارند . (66) در عصر جدید و در مبادلات سرمایهدارى نیز تجارت از وضع طبیعى و درست آن که ناشى از حاجتهاى عینى و منطقى بشر بوده، منحرف شده است . به جاى آن که انتقال کالا از نقطهاى به نقطه دیگر صورت گیرد و مرحله پایانى فرایند تولید (یعنى مبادله) منفعت جدیدى براى کالا ایجاد کند تا مصرف کننده از آن بهرهبردارى کند و مبادله کننده (تاجر) هم سودى ببرد، مبادله و تجارت تغییر ماهیت داده و سود ناشى از آن فقط به خاطر عقود به ظاهر قانونىاى است که موجب انتقال مالکیت را فراهم مىآورند . لذا در تجارت سرمایهدارى گاهى عملیات به ظاهر قانونى انتقال مالکیت، بدون آن که کالا و خدمات تازهاى بوجود آمده باشد، به دفعات - به تبع واسطهها - نسبتبه کالاى واحدى انجام مىشود; در نتیجه، بسیارى از این طریق سود مىبرند (67) (مثل خرید و فروش نفت کاغذى در بازارهاى بورس .)
بدیهى است که اسلام فعالیتهاى تجارى را که به شیوهاى که در نظام سرمایهدارى رایج است، محکوم مىکند; زیرا عملیات مزبور با اعتقاد اسلام از مبادله که آن را جزئى از فرآیند تولید مىداند، منافات دارد . لذا اسلام همواره شرایط مبادله و تجارت را بر اساس نظریه مخصوص به خود معین و منظم کرده و نخواسته است که از لحاظ حقوقى میان مقررات آن که به طور مثال در عقود بیع آمده، با مقررات تولید حد فاصلى بیندازد . دولت اسلامى با استفاده از اصل قانونى اختیارات دولت (منطقةالفراغ) با واسطهگرى و هرگونه طفیلىگرى در جریان تولید به خاطر آن که فاقد هر گونه محتواى تولیدى بوده و صرفا به خاطر تحصیل سود [در قبال انتقال مالکیت ] انجام مىشود، و این تحمیل زیادى بر جامعه است، مبارزه مىکند . (68)
پس از ورود پول به جریان فعالیتهاى اقتصادى، شهید صدر مشکل مهمتر را افزایش ثروت از طریق پول مىداند که امروزه با نظام بانکدارى ربوى تحقق یافته است; به عبارت دیگر، پول فقط وسیلهاى براى اندوختن نیست، بلکه وسیلهاى استبراى افزایش ثروت; از طریق سودى که وامدهندگان از وامگیرندگان مىگیرند، یا از طریق سودى که صاحبان پول، به علتسپردن پول خویش به بانک، از بانک دریافت مىدارند . بدینسان، پول در جامعه سرمایهدارى به جاى تولید، سبب تمرکز ثروت مىگردد و تا جایى که بازرگان اطمینان نداشته باشد که تولید و یا تجارت، درآمدى بیش از سودى که از وام دادن یا ودیعه گذاشتن بهدست مىآورد، عایدش مىسازد، به هیچ گونه تولید و تجارتى دست نمىزند .
شهید صدر، بر این اعتقاد است که دولت اسلامى بایستى با همه این مشکلاتى که از پول سرچشمه مىگیرد و وضع طبیعى بازارها و جریان مبادله را نامتعادل مىگرداند و وظیفه واسطهاى بین تولید و مصرف فرایند مبادله را مخدوش مىکند، مبارزه کند .
این مبارزه از سه طریق زیر که به طور خلاصه ذکر مىشود امکانپذیر است:
1- غیرمجاز بودن رکود در مبادلات: از آن جا که یکى از علل رکود مبادلات، خارج کردن وسیله مبادله از جریان بازار و ذخیره کردن آن است، اسلام از طریق وضع مالیات بر طلا و نقره (پول رایج زمانهاى گذشته) با آن مبارزه کرده است و امروزه، پول اعتبارى - اسکناس - اگرچه از این جهت مشکل فوق را ندارد، و مالیاتى بر آن وضع نمىشود، اما روح و حکمت این حکم مالیاتى که همان جریان متعادل مبادلات است، وجود دارد، یعنى مىتوان ادعا کرد که سیاست اقتصادى دولت اسلامى باید به گونهاى تنظیم شود که جریان مبادلات به رکود و کسادى تبدیل نشود . (69)
2- تحریم ربا و تحریم نقش زایش خودبهخودى پول: از آن جا که بانکدارى ربوى و بازارهاى پول و سرمایه در نظام سرمایهدارى وضعیت طبیعى این بازارها را بر هم مىزنند، دولت اسلامى بایستى بانکدارى و بازار مالى را بر اساس حرمت ربا و عقود اسلامىاى که کارکرد مشارکتى و غیر ربوى دارند، تنظیم کند .
3- کنترل همه جانبه دولتبر جریان مبادله و نظارت بر بازارها براى از بین بردن زمینه انحصار و احتکار و تسلط نامشروع فردى بر بازارها: البته نظارت و کنترل دولت در این زمینه بایستى به نحوى باشد که به هیچ وجه منجر به ضرر و تزلزل حیات اقتصادى نشود . (70)
نتیجهگیرى
در مجموع مىتوان گفت نظریه اقتصادى دولت از دیدگآه شهید صدر رحمه الله نظریهاى استبه طور نسبى موفق، جامع و کامل . به نظر ما اگر ایشان در قید حیات بودند، بىشک با توجه به نبوغ و پویایى ذهنى و فکرى و علمىشان، همین نظریه را با حفظ محتواى اصلى آن و با چهارچوب جدیدتر و به روزتر عرضه مىکردند; به ویژه بحث وظایف و مسئولیتهاى اقتصادى دولت اسلامى با توجه به انبوه اطلاعاتى که در بیستسال اخیر مطرح شده است، نیازمند تکامل بیشترى است . با این حال، به نظر مىرسد این نظریه با ابعاد مختلف کلامى، سیاسى، اجتماعى، فرهنگى و اقتصادىاش قادر است زندگى سعادتمندانه را براى همه شهروندان برآورده کند; چرا که توانسته است میان طبیعتبشر و نهاد دولت رابطه صحیحى برقرار کند و نظریهاى جدید را درباره دولت مطرح سازد .
پىنوشتها:
1) آندرو وینسنت، نظریههاى دولت، ترجمه حسین بشیریه (نشر نى، 1371) ص 321 .
2) همان، ص 75 .
3) همان، ص 56- 58 .
4) مفهوم دولت معادل واژه انگلیسى State است (نه معادل Government به معناى حکومت) ; زیرا این واژه از ریشه لاتینى Stare به معناى ایستادن و به صورت دقیقتر از واژه Status به معنى وضع مستقر و پابرجا گرفته شده است و مشتقات Status در زبان انگلیسى مانند، Static) ایستا) یا، Stable) ثابت) نیز همین معنا را مىرسانند (آندرو وینسنت، همان، ص 36 .)
5) حسن ارسنجانى، حاکمیت دولتها (چاپ اول: سازمان کتابهاى جیبى، 1342) ص 67- 68 .
6) محمدحسین جمشیدى، اندیشه سیاسى شهید رابع: امام سید محمدباقر صدر رحمه الله (دفتر مطالعات سیاسى و بینالمللى، 1377) ص 231 .
7) محمدباقر صدر، لمحة تمهیدیة عن مشروع دستور الجمهوریة الاسلامیة (چاپ دوم: بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1399 ق) ص 11 .
8) روم (30) آیه 30 .
9) سید محمدباقر صدر، سنتهاى تاریخ در قرآن، ترجمه سیدجمال موسوىاصفهانى (چاپ دوم: انتشارات اسلامى، بىتا) ص 175- 176 .
10) سید محمدباقر صدر، خلافةالانسان و شهادةالانبیاء (بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1399 ق) ص 15 .
11) همو، سنتهاى تاریخ در قرآن، ص 236 و 246 .
12) همان، ص 245 و 237 .
13) واذ قال ربک للملائکة انی جاعل فی الارض خلیفة قالوا اتجعل فیها من یفسد فیها ویسفک الدماء ونحن نسبح بحمدک ونقدس لک قال انی اعلم ما لا تعلمون» (بقره (2) آیه 30 .)
14) سید محمدباقر صدر، همان، ص 184 .
15) ان الانسان لیطغى ان راه استغنى» (علق (96) آیات 6 و 7 .)
16) بعضى از این آیات عبارتاند از: «وهو الذی جعلکم خلائف الارض ورفع بعضکم فوق بعض درجاتلیبلوکم فی ما آتاکم» (انعام (6) آیه 165) ; «هو الذی جعلکم خلائف فی الارض» (فاطر (35) آیه 39) ; «اذ جعلکم خلفاء من بعد قوم نوح» (اعراف (7) آیه 69) و «یا داودانا جعلناک خلیفة فی الارض فاحکم بین الناسبالحق» (ص (38) آیه 26 .)
17) سید محمدباقر صدر، همان، ص 189 .
18) انا عرضنا الامانة على السماوات والارض والجبال فابین ان یحملنها واشفقن منها وحملها الانسان انه کان ظلوما جهولا» (احزاب (33) آیه 72 .)
19) روم (30) آیه 30 .
20) احزاب (33) آیه 72 .
21) سید محمدباقر صدر، همان، ص 190- 191 .
22) رعد (13) آیه 11: بى شک خداوند وضعیت هیچ قومى را تغییر نمىدهد مگر آنکه آنها محتواى باطنى خود را تغییر دهند .
23) سید محمدباقر صدر، همان، ص 194- 195 .
24) همان، ص 196 .
25) همان، ص 198 .
26) همان، ص 233 .
27) احبار علماى دین و ربانیون مرتبه وسط بین نبى و عالم مىباشند .
28) مائده (5) آیه 44 .
29) ر . ک: سید محمدباقر صدر، خلافةالانسان و شهادةالانبیاء، ص 24 .
30) محمد بن یعقوب کلینى، اصول کافى، ترجمه سیدجواد مصطفوى (دفتر نشر فرهنگ اهلبیت علیهم السلام، بىتا) ج 1، ص275 .
31) محمدحسین جمشیدى، همان، ص 236 و 324 .
32) سید محمدباقر صدر، سنتهاى تاریخ در قرآن، ترجمه سید جمال موسوىاصفهانى، ص 214 .
33) محمدحسین جمشیدى، همان، ص 324 .
34) سید محمدباقر صدر، لمحة تمهیدیة عن مشروع دستور الجمهوریة الاسلامیة، ص 13 .
35) آندرو وینسنت، همان، ص 76 .
36) جانفرانکوچوجى، تکوین دولت مدرن، ترجمه بهزاد باشى (تهران، نشر آگاه، 1377) ص 190- 191 .
37) حسین بشیریه، جامعهشناسى سیاسى، ص 328 .
38) در قبال عدالت مثبتیا عدالت توزیعى و عدالت منزلتى .
39) ژوزف لاژوژى، نظامهاىاقتصادى، ترجمه شجاعالدین ضیائیان (دانشگاه تهران، 1355) ص 56 .
40) احمد نقیبزاده، سیاست و حکومت در اروپا، ترجمه عباس مخبرى (سمت، نشر مرکز، تهران 1377) ص 103- 104 .
41) آنتونى آربلاستر، ظهور و سقوط لیبرالیسم غرب، ص 439 .
42) سید محمدباقر صدر، سنتهاى تاریخ در قرآن، ترجمه سید جمال موسوىاصفهانى، ص 219 .
43) همو، صورة عن اقتصاد المجتمع الاسلامى (بیروت، دار التعارف للمطبوعات، 1399 ق) ص 10- 11 .
44) حدید (57) آیه 7 .
45) نور (24) آیه 33 .
46) ر . ک: سید محمدباقر صدر، همان، ص 14- 17 .
47) همان، ص 18- 22 .
48) همان، ص 23- 24 .
49) ما افاء الله على رسوله من اهل القرى فلله وللرسول ولذی القربى والیتامى والمساکین وابن السبیل کی لا یکون دولة بین الاغنیاء منکم» (حشر (59) آیه 7 .)
50) سید محمدباقر صدر، همان، ص 25- 30 .
51) همان، ص 30- 35 .
52) این شاخصها در قسمت قبل بیان شد .
53) سید محمدباقر صدر، همان، ص 67- 73 .
54) همو، اقتصادنا (بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1411 ق/1991 م) ص 335- 336 .
55) همان .
56) همان، ص 670 .
57) همان، ص 659 .
58) همان، ص 660- 666 .
59) همان، ص 669 .
60) همان، ص 679 و مبانى اقتصاد اسلامى، ص 427 .
61) سید محمدباقر صدر، همان، ص 669 .
62) همان، ص 615 .
63) یکى از فرقهاى مهم راهبرد اسلامى رشد با راهبرد سرمایهدارى آن، این است که در اسلام، افزایش ثروت هدف متوسط جامعه است ولى سرمایهدارى آن را هدف نهایى مىداند . هدف نهایى امت اسلامى ایفاى وظیفه جانشینى خدا و پرورش فضایل انسانى است .(همان، ص 635 .)
64) همان، ص 654- 655 .
65) همان، ص 628 .
66) همان، ص 345- 351 .
67) همان، ص 646 .
68) همان، ص 646- 650 .
69) مبانى اقتصاد اسلامى، ص 316 .
70) همان، ص 353- 354 .