آرشیو

آرشیو شماره ها:
۹۱

چکیده

متن

 

مقدمه
ماهیت و ساختار اقتصاد اسلامى و روش کشف آن از مباحث مهمى است که تا کنون کم‏تر به آن پرداخته شده است . اولین فردى که این ضرورت را شناخت و براى تبیین آن به تحقیق پرداخت، فقیه بزرگوار، حضرت آیة‏الله سید محمدباقر صدر بود . او مکاتب گوناگون شرق و غرب را با تیزبینى و دقت‏خاص خود مورد بررسى قرار داد . نتیجه تحقیقات او، چراغ فروزانى فرا راه محققان افروخته و تحقیقات در این زمینه را جهت داده است . ولى همین اندیشه‏ها کم‏تر مورد مداقه قرار گرفته است . شاید به همین دلیل به نظر مى‏رسد در این باره پیشرفت علمى چندانى به وجود نیامده است .
در این مقاله، ابتدا اندیشه‏هاى شهید صدر رحمه الله در باب ماهیت و ساختار اقتصاد اسلامى به صورت مستند بیان شده، سپس با یکى از شاگردان برجسته ایشان پیرامون برخى ابهامات و خلاها به گفت‏وگو مى‏پردازیم .
اقتصاد اسلامى در نظر شهید صدر رحمه الله
نخستین مطلبى که شهید صدر رحمه الله در اقتصاد اسلامى به دنبال آن است پاسخ به این پرسش است: مقصود از اقتصاد اسلامى چیست و ماهیت و ساختار آن چگونه است؟
او معتقد است، آن‏چه اسلام ارائه مى‏دهد مذهب اقتصادى (1) اسلام است; یعنى اقتصاد اسلامى ارائه دهنده روشى عادلانه جهت تنظیم زندگى اقتصادى است و هیچ گاه در پى اکتشافات علمى در حوزه اقتصاد نیست . از باب مثال، اسلام در حجاز به دنبال کشف علل و عوامل ربا نبود، بلکه آن را ممنوع ساخت و نظام جدیدى بر اساس مضاربه، در عرصه فعالیت اقتصادى جایگزین نظام ربوى نمود . بنابراین اقتصاد اسلامى، تفسیر عینى از واقع نیست، بلکه انقلابى جهت دگرگون کردن واقع غیر مطلوب و تحول آن به سوى وضعیت مطلوب است . (2)
شهید صدر رحمه الله براى آن که ابعاد ماهیت و ساختار اصلى اقتصاد اسلامى را بیان نماید، موضوعاتى از این قبیل را مورد بررسى قرار داده است:
1- مذهب اقتصادى
2- علم اقتصاد
3- تفاوت‏هاى مذهب اقتصادى و علم اقتصاد
4- علم اقتصاد در اسلام
5- مذهب اقتصادى در اسلام
6- مبانى اقتصاد اسلامى
7- نظام اقتصادى اسلام
8- گستره مذهب اقتصادى اسلام
9- روش دستیابى به مذهب اقتصادى اسلام
10- منابع دستیابى به مذهب اقتصادى اسلام
11- مشکلات و موانع استخراج مذهب اقتصادى از احکام و مفاهیم
جهت دستیابى به اندیشه‏هاى او در موارد فوق، نوشته‏ها و مکتوباتش مورد استفاده قرار مى‏گیرد .
1- مذهب اقتصادى
به اعتقاد شهید صدر مذهب اقتصادى عبارت از مجموعه نظریات اساسى است که به بررسى و حل معضلات مسائل اقتصادى مى‏پردازد . این قواعد و نظریات به عنوان اصول و زیر بنا در باب مباحث اقتصادى مطرح است . از باب نمونه، اصل «آزادى اقتصادى‏» در عرصه فرهنگ لیبرالیسم اقتصادى، یکى از آن قواعد و نظریات است . (3)
2- علم اقتصاد
در نظر شهید صدر رحمه الله، علم اقتصاد عبارت است از: علمى که پدیده‏هاى اقتصادى را تفسیر مى‏کند و ارتباطشان را با اسباب و علل آن‏ها بیان مى‏دارد . در واقع، علم اقتصاد، قوانین حاکم بین پدیده‏هاى عینى را کشف مى‏کند . علم اقتصاد، پیوسته در عرصه اکتشاف پدیده‏هاى اقتصادى عینى و شناسایى علل و آثار و منعکس کننده قوانین و روابط بین آن‏ها است . پس رسالت دانش اقتصاد، کشف پدیده‏هاى اقتصادى و تحصیل علل و قوانین حاکم بر آن‏هاست . (4)
3- تفاوت‏هاى مذهب اقتصادى و علم اقتصاد
شهید صدر رحمه الله تفاوت‏هاى علم و مذهب اقتصادى را این چنین بیان مى‏دارد .
1- مذهب اقتصادى با معیار و مقیاس اخلاقى و ارزشى عدالت‏به ارزیابى وضعیت موجود در ارتباط با وضعیت مطلوب مى‏پردازد; اما دانش اقتصاد بدون هیچ‏گونه ارزیابى، مسؤول کشف پدیده‏هاى حیات اقتصادى و علل و اسباب آن‏هاست . (5)
2- مذهب اقتصادى، مسئول ایجاد روشى عادلانه در قلمرو فعالیت اقتصادى است; یعنى دنبال به وجود آوردن سزاوارترین اقتصاد براساس ایده‏اش درباره عدالت است; اما علم اقتصاد، مسئول تحلیل و بررسى جریان حاکم بر اقتصاد است تا علل و آثار آن را به‏دست آورد . (6)
3- دانش اقتصاد پدیده‏هاى اقتصادى را به وسیله ابزار علمى، همانند مشاهده و تجربه مورد بررسى و تحلیل قرار مى‏دهد و از آن طریق قوانین اقتصادى را کشف مى‏کند; اما مذهب اقتصادى هرگز با معیار تجربه علمى دنبال ایفاى نقش و رسالت‏خود نیست، بلکه حوادث اقتصادى را با نظر داشت ویژه‏اى که درباره عدالت دارد، رسیدگى مى‏نماید . (7)
4- علم اقتصاد در اسلام
چنان‏چه گذشت‏شهید صدر رحمه الله معتقد است مقصود از اقتصاد اسلامى «مذهب اقتصادى‏» است نه علم اقتصاد، و تصریح مى‏کند که علم اقتصاد اسلامى نداریم . (8)
البته ایشان اظهار مى‏دارد که این سخن به این معنا نیست که در اقتصاد اسلامى نمى‏توانیم علم اقتصاد داشته باشیم، بلکه در جامعه اسلامى وقتى اقتصاد اسلامى در تمام قلمروهاى آن پیاده شد و در خارج و واقع تجسم پیدا کرد، آن گاه عالم اقتصاد مى‏تواند پدیده‏هاى اقتصادى را کشف و تفسیر کند، روابط بین آن‏ها را مورد مطالعه قرار دهد و به علل و اسباب آن‏ها دست‏یابد و علم اقتصاد اسلامى را تبیین و ارائه نماید . کما این که علماى اقتصاد سرمایه‏دارى نیز به همین روش عمل کردند; یعنى ابتدا اقتصادشان را براساس دیدگاه خاص خود از مذهب اقتصاد سرمایه‏دارى پیاده کردند، آن گاه به دنبال علم اقتصاد سرمایه‏دارى رفتند . (9)
سپس شهید صدر در پاسخ به این سؤال که چگونه و در چه زمانى امکان وضع علم اقتصاد اسلامى به وجود مى‏آید، پاسخ مى‏دهند، تفسیر علمى براى پدیده‏هاى حیات اقتصادى بر دو امر استوار است:
اول . جمع پدیده‏هاى اقتصادى از طریق تجربه حیات واقعى و تنظیم علمى آن، به‏گونه‏اى که قوانین و شروط خاص حاکم بر آن جنبه از حیات کشف شود .
دوم . آغاز کردن بحث علمى از مسلمات معینى که مفروض گرفته مى‏شوند و استنتاج توجیه اقتصادى و سیر پدیده‏ها از آن‏ها .
تفسیر علمى براساس طریق اول ممکن نیست; زیرا مذهب اقتصادى اسلام در جهان واقع، تحقق نیافته است . . . و تفسیر علمى براساس طریق دوم امر ممکنى است و مى‏توان این طریق را براى توضیح بعضى حقایق که حیات اقتصادى را در اجتماع اسلامى ممتاز مى‏نماید به کار برد; به این ترتیب که از فروض معینى در مذهب شروع نمود و آثار آن‏ها را در میدان تطبیق مورد نظر، استنتاج کرد و براساس این فروض مذهبى، نظریات عامى را در ناحیه اقتصاد در جامعه اسلامى وضع نمود . . . . ولى این‏گونه تفسیرها تا وقتى مواد بررسى علمى، یعنى تجارب محسوس واقعى، جمع نگردد، نمى‏تواند به دقت، مفهوم علمى شاملى را براى حیات اقتصادى در جامعه اسلامى به وجود آورد .
5- مذهب اقتصادى اسلام
یکى از مهم‏ترین پرسش‏هایى که فکر مسلمانان را به خود معطوف داشته، پرسش از مذهب اقتصادى در اسلام است . آیا اسلام مذهبى اقتصادى براى حل معضلات و تنگناهاى اقتصادى ارائه داده است؟ از دیدگاه شهید صدر وجود مذهب اقتصادى در اسلام از راه‏هاى متعددى قابل اثبات است . (10)
1- 5- گستردگى و عمومیت دین اسلام
جامعیت‏شریعت اسلامى از راه جست و جو در قوانین اسلامى، در ابعاد مختلف زندگى، قابل مشاهده است; کما این که در منابع اصیل اسلامى بدان اشاره شده است . روایات فراوانى در کتب روایى ما وجود دارد که دلیل بر جامعیت دین اسلام در ارائه راه‏حل‏هاى مناسب براى همه نیازمندى‏هاى بشر است .
عن الصادق علیه السلام، انه قال: فیها [ الشریعة الاسلامیة ] کل ما یحتاج الناس الیه، ولیس من قضیة الاوهى فیها حتى ارش الخدش (11) امام صادق علیه السلام مى‏فرماید: در شریعت اسلامى ضابطه و قانون هر چیزى را که مردم به آن نیاز داشته باشند، وجود دارد; حتى دیه خراش .
از این روایت و همانند آن مشخص مى‏گردد که اسلام براى کم‏ترین مشکلات; یعنى دیه خراش، قانون ارائه نموده است، پس آیا معقول است در مورد مشکلات عظیم اقتصادى برنامه نداشته باشد؟ آیا ممکن است اسلام، حق انسان را هنگامى که زمینى را آباد مى‏کند، معدنى را استخراج مى‏کند و . . . مشخص نکرده باشد؟ !
این روایت‏به روشنى اعلام مى‏کند، اعتقاد کسانى که مى‏گویند: اسلام تنها براى تنظیم روابط فردى برنامه دارد، اما در مورد روابط اجتماعى و کلان جامعه طرح و برنامه‏اى ندارد، باطل است . به علاوه، این سخن، خود، نوعى تناقض است; زیرا نمى‏توان روش فردى را از روابط اجتماعى جدا دانست . نظام‏هاى اجتماعى، اعم از اقتصادى و سیاسى، پیوسته در رفتار افراد اجتماع منعکس مى‏شود و افراد جامعه آن را اجرا مى‏کنند . نظام اسلام، سلوک مسلمان را هنگامى که مى‏خواهد از کسى قرض بگیرد، یا کارگرى را اجیر کند و . . . ، تنظیم مى‏کند .
بنابراین، هرگونه تفکیک بین سلوک فردى و اجتماعى منجر به تناقض مى‏گردد و براى پرهیز از چنین تناقضى آشکار، باید در کنار اعتراف به تنظیم روابط فردى، نظام کامل اقتصادى را نیز باور داشته باشیم .
2- 5- تطبیق مذهب اقتصادى
مسلمانان در صدر اسلام با توجه به مشکلات و احتیاجات اقتصادى خود، به نحو اجتماعى زندگى مى‏کردند . اگر تاریخ دوران پیامبر صلى الله علیه و آله وسلم را مورد مطالعه قرار دهیم، نمى‏توانیم آن را بدون نظام اقتصادى بیابیم، زیرا هیچ جامعه‏اى منهاى مذهب اقتصادى و بدون داشتن قانون در زمینه‏هاى تولید و توزیع، شکل نخواهد گرفت . بنابراین، در دوران رهبرى پیامبر صلى الله علیه و آله وسلم، اقتصاد جامعه براساس نظام اقتصادى متناسب با دیدگاه اسلام اداره مى‏شد . (12)
ممکن است کسى بر این بیان شهید رحمه الله چنین خرده‏گیرى کند: ما مى‏پذیریم که اسلام در عصر رسالت پیامبر صلى الله علیه و آله وسلم داراى مذهب اقتصادى جهت تنظیم امور اقتصادى و حل مشکلات آن بود، اما این امر به علت‏ساده و ابتدایى بودن شکل و روابط تولید و توزیع، امکان داشت; ولى در دنیاى امروز که ابزار تولید و توزیع بسیار پیشرفت کرده و روابط اقتصادى به شدت پیچیده شده، نظام اقتصادى صدر اسلام کارآمدى خود را از دست داده است و نمى‏تواند در تنظیم امور اقتصادى و رفع معضلات آن مفید باشد .
پاسخ روشن این اشکال را بر عهده دانشورانى که سال‏ها در درس و بحث‏شهیدصدر رحمه الله حضور داشته‏اند مى‏گذاریم، ولى فقط در این حد اشاره مى‏کنیم که مذهب اقتصادى‏اى که او مطرح کرده، در هر وضع اقتصادى قابل رعایت است . نظریات اساسى پیرامون مالکیت، آزادى اقتصادى، نرخ بهره و . . . ، در هر وضع اقتصادى قابل پیگیرى و رعایت است و هیچ ربطى به شکل پیشرفته ابزار تولید و توزیع و روابط پیچیده اقتصادى در چرخه تولید و توزیع ندارد . چنان‏که نظام سرمایه‏دارى نیز به‏رغم پیشرفت‏هاى مذکور، نظریه‏هاى اساسى خود را حفظ کرده است .
6- مبانى اقتصاد اسلامى
مبانى اصلى «مذهب اجتماعى‏» اسلام از عناصر سه‏گانه تشکیل یافته است:
1- عقیده : قاعده‏اى اساسى در تفکر اسلامى است که دیدگاه اصلى مسلمان را درباره خدا و جهان هستى مشخص مى‏سازد .
2- مفاهیم : دیدگاه اسلام را درباره تفسیر اشیا منعکس مى‏سازد و این انعکاس در پرتو نوع عقیده اسلامى صورت مى‏پذیرد .
3- عواطف و احساسات: زاییده مفاهیم اسلامى هستند; زیرا مفهوم، یک ایده و نظریه درباره یک واقع معین است که هم در روح انسان، فهم و شعور خاصى را نمایان مى‏سازد و هم جهات عاطفى انسان را در برابر آن واقع، مشخص مى‏کند .
بنابراین، عواطف اسلامى زاییده مفاهیم و مفاهیم نیز به نوبه خود برگرفته از عقاید اسلامى‏اند .
آن گاه شهید صدر رحمه الله ارتباط هر یک از عناصر سه‏گانه فوق را با مذهب اقتصادى بیان مى‏کند:
1- عقیده به اسلام، هر مسلمانى را وادار مى‏کند که در چارچوب مذهب اقتصادى اسلام، فعالیت‏هاى اقتصادى خود را سامان دهد . مذهب اقتصادى اسلام نیز به نوبه خود از عقیده اسلامى سرچشمه گرفته است و همین امر باعث مى‏گردد که مذهب اقتصادى اسلام، نمود اعتقادى و ارزشى پیدا کند . (13)
2- اقتصاد اسلامى با مفاهیم اسلامى درباره عالم هستى و زندگى مرتبط است . از باب نمونه، اسلام مالکیت را به عنوان حقى که در بردارنده رسالتى است مى‏شناسد، نه به عنوان یک تسلط مطلق . چنین تفسیرى از مالکیت، نقش به‏سزایى در چگونگى بهره‏مند شدن از حق مالکیت‏خصوصى و تعیین آن دارد . بنابراین، لازم است که اقتصاد اسلامى از خلال مفاهیم اسلامى مورد بررسى قرار گیرد .
3- اقتصاد اسلامى با عواطف و احساساتى که براساس مفاهیم اسلامى پى‏ریزى شده است ارتباط دارد; مثلا عاطفه برادرى و اخوت همگانى در قلب هر مسلمانى موجب دوستى دیگران و مشارکت در غم و شادى‏هاى آنان مى‏شود . شکى نیست که این علاقه برادرى در قلوب مسلمانان، نقش ارزشمندى در چگونگى حیات اقتصادى جامعه و وصول به اهداف آن خواهد داشت . (14)
7- نظام اقتصادى اسلام
شهید صدر، علم، مذهب و حقوق اقتصادى را تعریف نموده و رابطه هر یک را با دیگرى تبیین کرده، ولى فصلى تحت عنوان نظام اقتصادى نگشوده و در صدد تعریف آن و نشان دادن فرق آن با سه مقوله فوق برنیامده است . ابتدا به نظر مى‏رسد که او فرقى بین نظام و مذهب نمى‏گذارد و در نظر او این دو یک مفهوم است، درحالى‏که چنین نیست . در نظر او مذهب مقوله‏اى مشتمل بر قواعد اساسى‏اى است که روش حل مشکلات حیات بشرى را تعیین مى‏نماید، ولى نظام مقوله‏اى مشتمل بر تحدید روابط بین مردم است . ایشان مى‏نویسند:
مردم در زندگى اجتماعى خود با دو عمل مختلف سر و کار دارند: یکى از آن دو عمل تولید و دیگرى عمل توزیع است . مردم از یک سو درگیر جنگ با طبیعت‏براى مطیع نمودن آن در جهت امیال خود مى‏شوند و در این جنگ تا جایى که تجربیاتشان اجازه مى‏دهد به ابزار تولید مسلح مى‏گردند، و از سوى دیگر بین خود روابط معینى را به وجود مى‏آورند که براساس آن، رابطه بعضى افراد با بعضى دیگر در شئون مختلف زندگى مشخص مى‏گردد . این روابط همان است که به آن «نظام اجتماعى‏» مى‏گوییم و درون آن روابط توزیع ثروتى که جامعه تولید مى‏کند وجود دارد . بنابراین، افراد در عمل تولید کالاهاى مورد نیاز خود را از طبیعت‏به دست مى‏آورند و در نظام اجتماعى که روابط را بین آنان تعیین مى‏کند، آن‏ها را بین خود تقسیم مى‏نمایند . بدیهى است که عمل تولید مطابق با رشد علم و عمق آن، پیوسته در حال تکامل و تحول اساسى است . . . کما این‏که نظام اجتماعى که روابط بعضى مردم را با بعضى دیگر معین مى‏کند - با وجود روابط توزیع در آن - شکل ثابتى در تاریخ انسان به خود نگرفته بلکه رنگ‏هاى مختلفى به اختلاف شرایط و تغییر آن‏ها پیدا کرده است . (15)
بر این اساس، به نظر شهید صدر، نظام اجتماعى برخلاف مذهب، شکل ثابت ندارد و امرى متغیر است .
8- گستره مذهب اقتصادى اسلام
مذهب اقتصادى اسلام، مشتمل بر دو بخش است:
الف - بخشى که شارع، به نحو منجز و مشخص، احکام و قوانین آن را وضع کرده است و هیچ گونه تغییر و تبدیل در آن راه ندارد .
ب - بخش دیگر آن، «منطقة‏الفراغ‏» نام دارد که رسالت وضع و تشریع قوانین و احکام آن به عهده دولت اسلامى (ولى فقیه) گذاشته شده، تا براساس مقتضیات هر زمان، جهت وصول و دسترسى به اهداف عامه اقتصاد اسلامى وضع و تقنین گردد .
در زمان پیامبر صلى الله علیه و آله وسلم نیز این بخش وجود داشت و تصمیمات و تشریعاتى که وجود مبارک پیامبر صلى الله علیه و آله وسلم در قلمرو بخش دوم اتخاذ مى‏نمود، به عنوان نبى، که مبلغ شریعت ثابت الهى در هر زمان و مکانى باشد، نبود، بلکه آن حضرت به عنوان ولى امر مسلمین موظف بود احکام و تصمیمات را متناسب با اهداف اسلامى وضع نماید . به همین خاطر، این دسته احکام اقتصادى شریعت، احکام ثابت و دائمى محسوب نمى‏شود، بلکه متغیر است و بر حسب زمان و مکان و با توجه به اهداف اقتصادى در معرض تغییر و تحول قرار مى‏گیرد . (16)
اصول تشریعى در عرصه فعالیت‏هاى اقتصادى به نحو ثابت و براى تمام عصرها وضع گردیده است . از طرف دیگر، این اصول اساسى باید عمومیت کافى درباره همه تحولات اقتصادى و تمام زمان‏ها و مکان‏ها داشته باشد . بنابراین، لازم است جهت پاسخ‏گویى به تمام مقتضیات زمان‏ها و مکان‏ها و متناسب با اهداف اقتصادى، عنصر و ایده پویا و متحرک را دارا باشد .
در گذر زمان، به علت تکامل امور فنى و تکنیکى، رابطه انسان با طبیعت دستخوش تغییر و تحول مى‏گردد و مشکلات و مسائل جدیدى فرا روى او قرار مى‏گیرد . اسلام باید راه حل‏هاى متناسب با آن‏ها را ارائه دهد . این‏جاست که ایده «منطقة الفراغ‏» به کار گرفته شده است و ولى فقیه، بر حسب شرایط زمان و مکان در جهت اهداف اقتصاد اسلامى، مقرراتى را وضع مى‏نماید . (17)
با توجه به مطالب گذشته، اساس حقوقى «منطقة الفراغ‏» را نباید به عنوان نقص در تشریع یا نوعى اهمال شریعت درباره برخى وقایع و حوادث محسوب نمود، بلکه این امر دلیل بر شمول و قدرت شریعت اسلام در حل تمام مسائل و مشکلات در همه عصرهاست . دلیل اثبات این حق براى ولى امر مسلمین این آیه است:
یا ایها الذین امنوا اطیعو الله و اطیعوا الرسول و اولى الامر منکم ; (18) اى کسانى که ایمان آوردید از خدا و رسول خدا و ولى امر خود اطاعت کنید .
البته، قلمرو تشریع احکام و قوانین واجب و حرام توسط حاکم اسلامى، منطقه مباح شرعى است; یعنى ولى فقیه مجاز است هرگونه فعالیتى را که حرمت‏یا وجوبش از ناحیه شرع اعلام نشده باشد، به عنوان دستور و حکم ثانوى، حرام یا واجب اعلام نماید . بدین وسیله وقتى حاکم اسلامى، فعلى را که مباح است منع کند، حرام مى‏شود و اگر به آن امر کند واجب مى‏گردد . اما ولى فقیه حق ندارد به فعلى امر کند که شارع آن را حرام دانسته است . هم‏چنین اگر فعلى از ناحیه شارع واجب گردد، او حق ندارد آن را منع کند . (19)
9- روش دستیابى به مذهب اقتصادى اسلام
متفکرانى که به مطالعه و بررسى در باب اقتصاد اسلامى مشغول هستند، با اقتصادى مواجه مى‏شوند که پیکره اصلى آن قبلا تکمیل شده است و وظیفه اصلى آن‏ها کشف آن است . بنابراین، محقق اقتصاد اسلامى به دنبال کشف مذهب اقتصادى است; یعنى «روش اکتشاف‏» فرا روى محقق اقتصاد اسلامى در دستیابى به مذهب اقتصادى قرار دارد . برخلاف اندیشمندان اقتصاد سرمایه‏دارى و سوسیالیسم که روش آن‏ها در دستیابى‏به مذهب اقتصادى «روش تکوین و ابداع‏» است .
هریک از دو روش فوق ویژگى‏هایى دارند که در بررسى و مطالعه نمایان مى‏شوند: در روش‏تکوین، محقق مستقیما به وضع و تعیین نظریات اساسى و عمومى مذهب مى‏پردازد . همین‏ها پیکره اصلى اقتصاد و مذهب اقتصادى را تشکیل مى‏دهند که به‏عنوان پایه و زیربنا براى قوانین و احکام حقوقى قرار مى‏گیرند . پس در روش «تکوین‏» ، از زیربنا به روبنا یا اصل به فرع حرکت مى‏کنیم . اما در روش «اکتشاف‏» ، حرکت از فرع به اصل یا از روبنا به زیربناست; یعنى محقق اقتصاد باید با مطالعه نظام حقوقى، مذهب اقتصادى را کشف کند .
البته با روش «اکتشاف‏» ، بخش عظیمى از مذهب اقتصادى قابل وصول است، و برخى دیگر مستقیما از آیات و روایات استنباط مى‏گردد . (20)
10- منابع دستیابى به مذهب اقتصادى اسلام
1- 10- قرآن و سنت (اعم از قول، فعل و تقریر معصومان علیهم السلام)
در استفاده از این منبع، ابتدا تعداد کافى از نصوص قرآن کریم و سنت را که به موضوع ارتباط دارند، جمع مى‏کنیم و آن گاه به کمک آن‏ها به استنتاج قواعد اساسى مذهب مى‏پردازیم . (21)
2- 10- قانون مدنى و احکام فقهى
مهم‏ترین منبعى که محقق اقتصاد اسلامى در کشف مذهب اقتصادى از آن بهره‏مند مى‏گردد، قانون مدنى و احکام فقهى است . ابتدا فتاواى لازم و کافى از انظار فقیهان جمع‏آورى مى‏گردد، آن گاه از جمع‏بندى آن‏ها مى‏توان قواعد عامه مذهب اقتصادى را استخراج نمود . نظام حقوقى مورد مطالعه به عنوان روبنا و فرع، و قواعد عام به دست آمده، اصل و زیربنا خوانده مى‏شود .
شایان ذکر است انظار فقهى مورد استفاده، لزوما استنباط خود مؤلف نیست و گاهى ممکن است از نظریه فقهى مغایر با نظر خود استفاده کند، البته بایستى مستند به روش فقاهتى و نتیجه اجتهاد یکى از فقیهان باشد .
در مطالعه و بررسى احکام و قانون مدنى جهت وصول به مذهب اقتصادى، نباید آن‏ها را جداگانه و بدون در نظر گرفتن ارتباطشان با یکدیگر مورد بررسى قرار داد; زیرا هدف از مطالعه آن‏ها کشف قواعد عام مذهب اقتصادى است . بنابراین، فقط از جمع‏بندى و ترکیب احکام مى‏توان به چنین قواعد عامى دست‏یافت . (22)
3- 10- مفاهیم
مفاهیم نیز همانند احکام و قانون مدنى مى‏توانند براى اکتشاف مذهب اقتصادى اسلام مورد استفاده قرار گیرند; البته آن قسم از مفاهیم اسلامى که در ارتباط با پدیده‏ها و احکام اقتصادى آن باشند . مقصود ما از مفهوم عبارت است از: نظریه‏ها و آراى اسلامى که تفسیر کننده پدیده‏هاى عالم طبیعت، اجتماع یا هر حکمى از احکام تشریعى است، ولى مستقیما بیان‏کننده حکمى نیست . از باب مثال، اعتقاد به این که «مالکیت‏حق ذاتى کسى نیست، بلکه امرى است جانشینى; یعنى از دیدگاه اسلام تمام مال‏ها به خداوند تعلق دارد و اوست که بشر را براى سامان دادن به امور مربوط به مال جانشین خویش قرار داده است‏» نمایان‏گر تفسیر خاص اسلام از مالکیت است .
برخى مفاهیم ما را در فهم احکام از بعضى نصوص کمک مى‏کنند . از باب مثال، مفهوم مالکیت، زمینه ذهنى را براى پذیرش روایاتى که دلالت‏بر محدودیت اختیارات مالک، به جهت مصالح اجتماعى، دارند فراهم مى‏سازد; زیرا مالکیت‏حقى ذاتى و غیرقابل استثنا نیست، بلکه تابع مقتضیات جانشینى است .
برخى مفاهیم قاعده و اصلى را ارائه مى‏دهند که ولى امر براساس آن، احکام لازم را براى «منطقة الفراغ‏» تشریع مى‏کند; مثل تفسیرى که اسلام از تجارت ارائه مى‏دهد، که دولت اسلامى مى‏تواند براساس آن از هر نوع تجارتى که موجب پدید آمدن فاصله طولانى بین تولید و مصرف گردد، جلوگیرى نماید . (23)
4- 10- نظام مالى اسلام
نظام مالى نیز مثل قانون مدنى از روبناهاى مذهب اقتصادى محسوب مى‏شود و تغییر و تحول در آن تابع تغییر و تحول مذهب اقتصادى است . همان‏گونه که از قانون مدنى براى اکتشاف مذهب اقتصادى بهره‏مند مى‏گردیم، مى‏توانیم از نظام مالى براى وصول به قواعد اساسى مذهب اقتصادى استفاده کنیم . از باب مثال مى‏توان از «الدومین‏» ; (24) یعنى اموال دولتى نام برد که تحولات آن به شدت تحت تاثیر «اصل آزادى اقتصادى‏» قرار دارد و با توسعه و تضییق اصل آزادى اقتصادى، تحت تاثیر قرار مى‏گیرد .
بنابراین، از تحولات روبنایى نظام مالى عمومى هر اجتماعى مى‏توان به اصول زیربنایى آن که همانا قواعد اساسى مذهب اقتصادى است پى‏برد . (25)
11- مشکلات و موانع استخراج مذهب اقتصادى از احکام و مفاهیم
احکام و مفاهیم، بهترین منبع مطالعه مذهب اقتصادى هستند، دسترسى به احکام و مفاهیم از طریق اجتهاد و به نحو مستقیم از نصوص و روایات امکان‏پذیر است . و چنین امرى همیشه به‏طور واضح و خالى از شبهه نیست; زیرا در بررسى نصوص چه بسا مضامین مختلف و غیر هماهنگ برداشت مى‏شود .
با توجه به فاصله طولانى از زمان صدور تا کنون، احکامى که وضوح و قطعى بودن آن‏ها یقینى باشد، اندک است و از پنج درصد مجموع احکام فقهى بیش‏تر نیست . به علاوه، با فرض موثق بودن راویان، مى‏توان گفت که آن‏ها هم ممکن است دچار اشتباه شوند . هم‏چنین ما در فهم اغلب نصوص به حدود مقتضیات زندگى خود توجه داریم و به شرایط پیدایش آن‏ها، که احتمالا در فهم موثرند، دسترسى نداریم . گاهى ممکن است استثناى یک نص عام به ما نرسیده باشد .
با این همه، نمى‏توان گفت که اجتهاد از اعتبار ساقط است; زیرا طبق ضوابطى که در علم اصول فقه تبیین شده، مجاز شمرده شده است و مجتهد مى‏تواند براساس آن ضوابط، در استفاده از نصوص برظن اتکا نماید و اگر فتوایش مطابق با واقع نشد، گناهى مرتکب نشده است .
بنابراین، براى دست‏یافتن به مذهب اقتصادى چاره‏اى نیست، مگر آن که به یارى احکامى که با اجتهاد ظنى معینى استنباط شده‏اند، به نظریه‏هاى اساسى مذهب اقتصادى اسلام دست‏یابیم .
اما اشکال عمده و اساسى در کشف مذهب اقتصادى از طریق احکام و مفاهیم، خطر تاثیر شخصیت مجتهد در اجتهاد است; یعنى اگر در کشف احکام و مفاهیم، سلیقه و افکار شخصى محقق دخالت کند، جنبه حقیقى کشف از بین مى‏رود . این خطر هنگامى تشدید مى‏شود که فاصله بسیارى بین مجتهد و زمان صدور نصوص بیفتد; خصوصا وقتى که نصوص از دایره احکام فردى فراتر رفته، بیان‏گر احکام اجتماعى اسلام باشد .
به رغم موانع و مشکلات بیان شده، مجتهد محقق در اقتصاد اسلامى ناچار است‏به وسیله احکامى که از طریق ظن معتبر به دست آورده است، با مذهب اقتصادى اسلام آشنا گردد .
اکنون با این پرسش مواجه مى‏شویم که آیا هر مذهب اجتهادى را که به وسیله هر مجتهدى استنباط مى‏گردد، باید مذهب اقتصادى کامل همراه با اساس، زیربناها و روبناهاى هماهنگ و منسجم دانست؟ با توجه به آن‏چه گذشت، جواب منفى است . بنابراین، بین آن‏چه پیامبر صلى الله علیه و آله وسلم به عنوان واقع شریعت اسلامى آورده، و احکام و مذهب اقتصادى‏اى که مجتهد استنباط کرده است، باید فرق گذاشت . نظریات اسلام در عرصه اقتصاد اسلامى، ناگهانى، ناسازگار و بر اثر اندیشه‏هاى ناهماهنگ وضع نشده است، بلکه تشریع واقعى اسلامى داراى اساس و مفاهیم سازگار و منسجم است . چنین باورى ما را بر آن داشت تا احکام را روبنا قرار دهیم و از آن به زیربناهاى هماهنگ دست‏یابیم .
گاهى محققى که در صدد اکتشاف مذهب اقتصادى از طریق احکام است، دچار مشکل ناسازگارى بین احکام مستنبطه و مذهب اقتصادى مى‏شود . این امر هنگامى اتفاق مى‏افتد که احکامى که مجتهد استنباط کرده است، هماهنگى و سازگارى کافى براى کشف مذهب اقتصادى را نداشته باشند .
در این هنگام محقق، اگر مى‏تواند، باید با تامل بیش‏تر، احکام مستنبطش را که هماهنگى لازم را براى کشف مذهب اقتصادى واجد هستند، کنار هم قرار دهد و توفیق اکتشاف مذهب اقتصادى را نصیب خود نماید; و گرنه تنها راه مناسب آن است که از اجتهادات سایر مجتهدان کمک بگیرد; بدین نحو که احکامى از اجتهاد خود را که در جهت اکتشاف مذهب اقتصادى با سایر احکام ناهماهنگ است، کنار بگذارد و به جاى آن، احکام هماهنگ استنباط شده از سایر مجتهدان را قرار دهد .
این مجموعه به دست آمده ممکن است‏بیش‏ترین هماهنگى و انطباق را با واقع تشریع اسلامى داشته باشد; زیرا از روش اجتهادى اسلامى شرعى که بیش‏ترین استناد را به کتاب و سنت دارد، کشف شده است . به خاطر همین امر، جامعه اسلامى مى‏تواند از میان چندین طرح اجتهادى، آن را به عنوان مذهب اقتصادى خود براى تطبیق و اجرا انتخاب کند . (26)
شهید صدر رحمه الله، نظریه خود را درباره ماهیت اقتصاد اسلامى تبیین کرده که به راستى، با توجه به شرایط آن زمان، کارى بزرگ و تحسین‏برانگیز است . با وجود این، همگان را به ادامه تحقیق و تکمیل این نظریه دعوت نموده است .
براى لبیک‏گویى به دعوت آن شهید بزرگوار، بر آن شدیم که درباره نقاط ابهام نظریه ایشان، سؤالاتى را طرح کنیم و از طریق شاگردان ایشان درصدد یافتن پاسخ آن برآییم . در این زمینه، خدمت‏یکى از شاگردان مبرز ایشان، حضرت آیة‏الله سید کاظم حائرى رسیدیم و به پرسش و پاسخ پرداختیم:
شهید صدر رحمه الله پیکره اقتصاد اسلامى را مشتمل بر دو بخش مکتب (زیربنا) و حقوق (روبنا) دانسته، مفاهیم و عقاید و عواطف را بنیان مکتب معرفى مى‏کنند و معتقدند پیش از تحقق بنیان‏ها و مکتب و حقوق اقتصادى در خارج، تنها مى‏توان بر اساس فرض‏هاى اتخاذ شده از بنیان‏ها و مکتب اقتصادى به صورت منطقى الگوهاى علمى را دریافت کرد . ولى تا وقتى که پیکره اقتصاد اسلامى در خارج تحقق نیافته است، آزمون این الگوها و تعیین صحت و سقم آن‏ها ممکن نیست . بنابراین، تا وقتى که چنین نشود نمى‏توان از علم اقتصاد اسلامى سخن گفت . سؤال به‏طور مشخص این است: نظر شما در مورد پیکره اقتصاد اسلامى و دیدگاه شما درباره نظریات شهید صدر رحمه الله چیست؟
اقتصاد اسلامى مى‏تواند داراى سیستم و علم باشد معناى علم، قانون‏هاى واقعى است که بعد از تقید به چهارچوب سیستم، بدون اختیار، حکمفرما مى‏شود و به همین دلیل مورد دستور شریعت نخواهد بود، ولى آگاهى از آن ممکن است در بعضى از تصمیم‏گیرى‏ها مؤثر شود . سیستم اقتصادى داراى دو مرحله زیربنا و روبنا مى‏باشد و غرض از روبنا همان حقوق اقتصادى و فقه معاملات است و غرض از زیربنا نظام‏هاى عمومى است که فقه معاملات یا حقوق اقتصادى مبتنى بر آن‏هاست، از قبیل این که مصادر اصلى تقسیم مال یا تملک در اسلام چیست، یا این که آیا استفاده مالى بدون انجام دادن کوچک‏ترین عمل نافع اقتصادى صحیح است‏یا نه؟
مرحوم شهید صدر، حقوق اقتصادى یا فقه معاملات را از بحث مکاسب فقه شیعه گرفته و با دسته‏بندى نمودن فتاواى فقهى در روبناها کوشش نموده که آن نظام‏هاى عمومى زیربنایى را کشف نماید . نقصى که در کار مرحوم شهید صدر هست آن است که فتواى دسته‏بندى شده در هر باب فتواى یک نفر نیست تا بتوانیم بگوییم که زیربناى اقتصادى، بنا بر فلان رساله عملیه چنین است، بلکه فتاواى مختلفى از فقیهان مختلف را در هر باب جمع‏آورى نموده و با ردیف کردن آن‏ها کشف زیربنا فرموده است . در نتیجه، حجیت آن زیربناها طبق هیچ یک از رساله‏هاى عملیه مفروض نخواهد بود تا بتوانیم بر آن زیربناها، روبناهاى اضافه دیگرى بنا کنیم، مگر این که ادعا شود ولى فقیه مى‏تواند آن زیربناها را به جهت‏حل ضرورت جامعه از راه ولایت‏حجیت‏بخشد .
به عقیده این جانب، خود فقه معاملات و حقوق اقتصادى اسلام که از کتاب و سنت استنباط مى‏شود، به اضافه مصلحت‏هایى که «مجمع تشخیص مصلحت‏» تشخیص مى‏دهد، جهت پیشبرد وضع اقتصادى مملکت کافى است .
از بیانات حضرت‏عالى استفاده مى‏شود راهى که شهید صدر براى کشف مذهب اقتصادى پیموده است از حجیت‏شرعى برخوردار نیست . سؤال این است که اگر ما فتواى یک فقیه مثلا حضرت امام رحمه الله را مبناى کشف قرار دهیم (با صرف‏نظر از اشکالى که شهید صدر از نظر عملى فرموده‏اند) آیا آن‏چه به دست مى‏آید حجیت دارد؟
مبانى مکتبى یا به تعبیر این جانب، زیربناى اقتصاد اسلامى را به دو بخش مى‏توان تقسیم نمود:
بخش اول: کلیات بسیار عمومى که مى‏توان آن را در چند بند مختصر خلاصه نمود، مانند این که اسلام یکى از اهداف مهمش فقرزدایى کامل از جامعه است . استکشاف این گونه از مبانى از آیات و روایات زیاد مشکل نیست .
بخش دوم: مطالب ریزتر است که مرحوم شهید صدر رحمه الله درصدد اکتشاف این بخش بوده، از قبیل تشخیص راه‏هاى توزیع ثروت و غیره . مرحوم شهید صدر رحمه الله کوشش فرموده‏اند که این زیربنا را از این روبنا، یعنى فقه معاملات و حقوق اقتصادى کشف کنند، و مشکلى که در این زمینه هست آن است که آن روبناها به جز از راه‏هاى احکام ظاهرى، که لزوما مطابق با واقع نیست، به ما نرسیده و در نتیجه، کشف آن مبانى از راه این روبناها به وسیله فتاواى یک فقیه مشکل به نظر مى‏رسد، زیرا فتاواى ظاهرى یک فقیه لزوما در آن زمینه هماهنگ نخواهد بود . به این دلیل، مرحوم شهید صدر رحمه الله مجبور شده‏اند که فتاواى علماى مختلف را که در این جهت‏با هم هماهنگ باشد جمع‏آورى کنند تا بتوانند از این راه، زیربناها را اکتشاف کنند . این کار از نظر حجیت موفق به نظر نمى‏رسد . اما پیشنهاد شما راجع به کشف آن مبانى بر اساس فتاواى یک فقیه مانند حضرت امام رحمه الله داراى دو مشکل است:
الف: همان‏گونه که اشاره شد که چون فتاواى فقیهان معمولا احکام ظاهرى است و لزوما مطابق با واقع نیست، هماهنگى خود را در جهت آن مبانى ایدئولوژیک از دست داده است .
ب: بنا بر امکان چنین کارى، باید این کار را خود آن فقیه انجام دهد تا نتایج‏به دست آمده نیز جزء فتاواى آن فقیه باشد و در نتیجه داخل در ادله حجیت فتاواى او باشد . اما نتیجه‏اى که مقدماتش فتاواى یک فقیه باشد (نه مستقیما کتاب و سنت) و استنتاجش کار یک فقیه دیگر، دلیلى بر حجیت ندارد .
فرموده‏اید: «به عقیده این جانب، خود فقه معاملات و حقوق اقتصادى اسلام . . . که از کتاب و سنت استنباط مى‏شود، به اضافه مصلحت‏هایى که «مجمع تشخیص مصلحت‏» تشخیص مى‏دهد، جهت پیشبرد وضع اقتصادى مملکت کافى است .» ما کافى بودن این دو را درک نمى‏کنیم . آیا مثلا فقه معاملات ما مسئله بانکدارى بدون ربا را حل مى‏کند؟ اصلا آیا بانکدارى با اهداف و وظایفى که در غرب تعریف شده است در نظام اسلامى جایگاهى دارد یا نه؟ و فقه معاملات پاسخ‏گوى آن است؟ ممکن است‏بفرمایید در اسلام، نرخ بهره، ربا، حرام است . عرض مى‏کنم آیا نتیجه حرمت ربا این است که ما به فکر بانکدارى بدون ربا باشیم؟ آیا اسلام نظام جانشینى براى تجهیز و تخصیص منابع مالى غیر از بانکدارى ندارد؟ به علاوه مستحضرید که در چهارچوب فقه معاملات، ممکن است نظام‏هاى متعدد بانکدارى ساخته شود که گرچه با فقه معاملات سازگارى دارد، ولى با ملاک‏ها و اهداف نظام اسلامى سازگار نیست; مثلا فروش اقساطى یا اجاره به شرط تملیک، از جهت فقهى ممکن است مشکلى نداشته باشد، ولى در مسئله سرمایه‏گذارى از نظر ملاک همان کارکرد و نتیجه ربا را دارد . به نظر مى‏رسد براى پیاده کردن اسلام، علاوه بر فقه و حقوق اقتصادى، ما نیاز داریم مبانى و چهارچوب‏ها را نیز استنباط کنیم و الا با حفظ ظاهر شرع از واقع آن دور مى‏شویم .
غرض این جانب از کفایت فقه معاملات و حقوق اقتصادى این نبود که آن‏چه در کتب فقهى حاضر موجود است کافى است، زیرا کافى نبودن مقدار موجود بسیار روشن است، بلکه غرض این است که:
اولا، باید فقه معاملات و حقوق اقتصادى خودمان را طبق ادله کتاب و سنت تکمیل کنیم .
ثانیا، با ترکیب بین آن فقه و آن قسم از مبانى مکتبى اقتصادى اسلامى عام، که گفتیم اکتشافش آسان است، در صدد تنظیم آن‏چه نظام اقتصادى نامیدید، برآییم .
ثالثا، این مقدار کار قاعدتا براى تنظیم یک نظام اقتصادى کامل، کافى نخواهد بود و باید دست ولى فقیه را باز گذاشت تا با کمک ولایت مطلقه این کار را تکمیل کند (البته در ضمن تشخیص مصلحت زمانى و مکانى .)
حضرت‏عالى فرمودید: نظام اقتصادى اسلام، چهارچوبى است که شریعت اسلام آن را ارائه مى‏کند و بعد از تحقق آن، علم اقتصاد اسلامى - قانون‏هاى خارج از وضع و اختیار ما - خود به خود جریان پیدا مى‏کند . در حالى که ممکن است گفته شود: تشریع احکام شریعت‏بدون لحاظ روابط على و معلولى خارجى قابل تصور نیست و شارع مقدس با علم به آن روابط، احکام اسلامى را تشریع کرده است . در نتیجه، وقتى ما مدعى احکام اقتصادى اسلام هستیم، قطعا قبل از آن، علم اقتصاد اسلامى نیز داریم; و همان‏گونه که مبانى کلى اقتصاد اسلامى باید کشف گردد، قوانین علمى نیز باید کشف شود .
من فکر مى‏کنم هم این نظرى که بیان کردید و هم نظر شهید صدر رحمه الله - علم اقتصاد اسلامى پس از نظام اقتصادى اسلام - هر دو صحیح است; زیرا مجموعه‏اى از امور تکوینى و جریانات خارجى، خواه ناخواه، در دنیا موجود است; چه اقتصاد اسلامى را کشف کنیم و از آن دفاع نماییم، چه موفق به کشف و دفاع از آن نشویم . امورى هم بعد از آن که اقتصاد اسلامى پیاده شد و شکل گرفت‏به طور قهرى و خارج از اختیار ما به جریان مى‏افتد که جلو آن‏ها را هم نمى‏توانیم بگیریم، مگر آن که وضع اقتصادى را عوض کنیم . نظر شهید صدر رحمه الله که مى‏فرمایند: علم اقتصاد اسلامى پس از نظام اقتصاد اسلامى جریان پیدا مى‏کند، این است که بعد از پیاده کردن نظام اقتصادى اسلام، مى‏توانیم رابطه‏هایى را بین پدیده‏هاى اقتصادى کشف کنیم که چه بسا قبل از پیاده کردن نظام اقتصادى وجود نداشت . بنابراین، این مطلب با آن نظریه که مى‏گوید مجموعه‏اى از روابط على و معلولى وراى احکام در خارج موجود هست، که این احکام بر اساس آن‏ها وضع شده‏اند، منافاتى ندارد .
چگونه مى‏توان آن بخش از روابط على و معلولى را که شارع قبل از وضع احکام اسلامى به آن توجه دارد، کشف کرد؟
راه کشف آن، همان علم اقتصاد معروف است; مثلا هرچه از زمینى بهره‏بردارى شود، توان بازدهى آن کم مى‏شود . این یک قانون تکوینى است که از کتاب و سنت استفاده نمى‏شود، ولى ممکن است آیه‏اى از قرآن یا روایتى هم بر آن دلالت کند; اما به نحو عموم، لزومى ندارد مصدر آن، کتاب و سنت‏باشد; بلکه این از اسرار جهان تکوین است که راه رسیدن به آن اکتشافات علمى روز است .
ممکن است گفته شود که اگر خداوند متعال انسان‏ها را آزاد مى‏گذاشت، روابط على و معلولى ناشى از رفتارهاى انسان در جهان حاکم مى‏شد و برخى از احکام اسلام به جهت تغییر آن رفتارها وضع شده است تا در پى آن، روابط على و معلولى حاکم نیز تغییر نماید .
نظر شما در بعضى زمینه‏ها درست است، ولى برخى روابط على و معلولى وجود دارد که اسلام درصدد عوض کردن آن‏ها نیست; بلکه آن‏ها سبب شده‏اند که اسلام شریعت و احکامش را این چنین وضع نماید . بنابراین، هر دو نظر درست است و با هم تنافى ندارد . اما این که اسلام آن رفتارها را عوض کرده است‏یا نه، یعنى برخلاف آن رفتارهاى طبیعى مردم حکم وضع کرده است‏یا نه، باید از کتاب و سنت کشف گردد .
فرمودید گاهى در کتاب و سنت ممکن است قضایاى علمى بیان شود . آیا این تعداد قضایا آن چنان زیاد هستند که با جمع آورى آن‏ها بتوان به مسائل علمى از جمله به علم اقتصاد اسلامى دست‏یافت؟
بیان قضایاى علمى در کتاب و سنت کم نیست، ولى من فکر مى‏کنم آن بخشى که مربوط به اقتصاد است آن چنان زیاد نباشد که ما را از کشف‏هاى علمى روز بى‏نیاز کند .
فرمودید روشى که شهید صدر رحمه الله براى کشف زیربناها به کار بردند حجت نیست . در حالى که ممکن است گفته شود: این زیربناها قواعد علمى نیستند تا از حجیت‏یا عدم حجیت آن‏ها بحث کنیم; بلکه قواعد کلى‏اى هستند که یکى از کاربردهاى آن این است که ولى فقیه و حاکم وقت‏بتواند از آن‏ها استفاده کرده، در «منطقة الفراغ‏» حکم ولایى صادر نماید .
این مطلب خوب است . من هم مى‏خواستم به شما همین را پیشنهاد کنم . من به خود شهید صدر رحمه الله عرض کردم که شما بعضى فتاواى دیگران را - که خود شما آن‏ها را قبول ندارید - با برخى فتاواى خودتان جمع کرده، در کنار هم قرار دادید، آن گاه یک قدر مشترک و جامع از آن‏ها اخذ کردید و زیربناها را کشف نمودید . این کار شما چه حجیت و اثرى دارد؟ اگر هیچ اثرى در عمل خارجى ما ندارد، پس چرا این زحمت را بکشیم؟ و اگر اثرى در عمل خارجى ما دارد، به چه دلیلى حجت است؟
ایشان فرمودند: «نظر من این است که ما یک چیزى را که نسبتا معتدل و منسجم باشد، ارائه مى‏دهیم و بر پایه آن، کتاب «اقتصادنا» را مى‏نویسیم و ممکن است کسى هم به‏نحو دیگرى عمل‏نمایدوکتابى به نام «اقتصادنا» بنویسد که تا حدى با روش و کتاب ما فرق کند . آن گاه ولى فقیه هر دو را ملاحظه مى‏کند و هر کدام را پسندید به عنوان ولایت اجرا مى‏کند .»
من هم همین پیشنهاد را به شما مى‏کنم . آن بخش اول - اقتصادى که نیازى به حکم ولى فقیه نداشته باشد و آن را از طریق فتوا تکمیل کنیم - ممکن است، اما من فکر مى‏کنم موارد آن زیاد نباشد و موفقیت از این طریق کم باشد . آن‏چه بیش‏تر مفید است کارى است که شهید صدر رحمه الله انجام داده‏اند .
این قواعد کلى که از راه فوق به دست مى‏آید، نه کاشف از واقع است و نه حجیت دارد; پس چگونه مى‏توانیم آن را به اسلام منتسب کنیم و بگوییم ولى فقیه حق دارد در «منطقة‏الفراغ‏» بر پایه آن حکم صادر کند؟
به نظر من ولى فقیه دو وظیفه دارد:
1 . توجه به مصالح جامعه بر اساس شرایط زمان و مکان; چنان که در همه شرایع - با صرف نظر از تفاوت معصوم و غیر معصوم - وظیفه تمام اولیا این است که مصالح مولى علیه را در نظر بگیرند . ولى فقیه نیز در یک سطحى، ولى جامعه است و باید مصلحت جامعه را در نظر داشته باشد; مصالحى که به اختلاف زمان و مکان یقینا فرق مى‏کند .
2 . نزدیک کردن جامعه و بخش اقتصاد آن به اهداف الهى و شریعت اسلام . این امر ممکن است‏با صدور احکام قطعى، ظنى یا حتى حدسى صورت پذیرد . هرچند چنین ظن و حدس نمى‏تواند براى مفتى حجت‏باشد تا بر پایه آن فتوا بدهد، اما ولى فقیه براى اداره جامعه با رجوع به مشاورانى خبره و در نظر گرفتن مصالح جامعه، حتى در امورى که نمى‏شود به قطع رسید، با احتمال راجح هم مى‏تواند حکم و دستور صادر کند .
بنابراین، به نظر شما ولى فقیه حق استفاده از مصالح مرسله و امثال آن را دارد، اما فقیهان دیگر ندارند .
در صورتى که راه بهترى پیدا نکند، حق دارد، اما فقیهان دیگر چنین حقى ندارند; زیرا فقیه کارش کشف واقع است .
فرمودید: اگر بخواهیم کل نظام اسلامى را بدون در نظر گرفتن ولایت (احکام ولایى) به طریق فتاوا از شریعت استفاده کنیم، با اشکالاتى مواجه مى‏شویم; اگرچه از فتواى چند فقیه یا یک فقیه استفاده کنیم . آیا اگر براى استنباط قواعد فقهیه، نه حکم فقهى، مستقیما به آیات و روایات رجوع کنیم، این راه کافى به نظر نمى‏رسد؟
این کار در حد خودش ممکن و مفید است، اما دایره‏اش تنگ خواهد شد . به همین دلیل، مرحوم شهید صدر رحمه الله به دنبال فتاوا رفت، نه آیات و روایات .
مرحوم شهید صدر رحمه الله در منطقه اباحه، «منطقة الفراغ‏» را درست مى‏کنند . آیا مى‏توانیم نظامى درست کنیم که بدون ولایت هم پاسخ‏گو باشد؟
ممکن است، اما پاسخ‏گوى همه مشکلات ما نخواهد بود . فقط مختصرى از مشکلات را مى‏تواند حل کند .
آیا لازمه سخن‏شما این‏نیست‏که بگوییم اسلام داراى مکتب اقتصادى نیست؟
این‏که اسلام داراى مکتب اقتصادى است، دو معنا دارد:
یک: اسلام به‏طور یقین، فى علم الله، در عالم ثبوت داراى مکتب اقتصادى است، ولى به جهت ظلم ظالمین به ما نرسیده است; یعنى در عالم اثبات اکنون ما دسترسى به آن عالم واقع نداریم و نمى‏توانیم آن را کشف کنیم .
دو: هر چند دست ما از بسیارى احکام واقعى در عالم ثبوت کوتاه است، ولى به وسیله احکام ظاهریه یا از طریق ظن و تخمین - در صورتى که حجت‏باشند - به مکتب و نظام اقتصادى دسترسى پیدا مى‏کنیم . یا به وسیله ولى فقیه - در صورت لزوم - احکام اقتصادى تشریع و اعمال مى‏شود . به این معنا مکتب و نظام اقتصادى داریم .
این اقتصاد اسلامى نمى‏شود; چگونه چنین چیزى به اسلام نسبت داده مى‏شود؟ !
این هم اسلام است; یعنى در این روش، هم چهارچوب اسلامى و هم اهداف آن حفظ مى‏شود . مثلا در اقتصاد اسلامى ربا حرام است; بر خلاف اقتصاد سرمایه‏دارى . یک مقدار کمى از اقتصاد اسلامى به‏طور یقین و بخشى از آن‏هم به‏طور ظن و تخمینى کشف مى‏شود و در برنامه عملى آن قرار مى‏گیرد .
آیا از گفتار شما مى‏شود این گونه استفاده کرد که در مرحله مکتب، اقتصاد اسلامى داریم، ولى در مرحله نظام‏سازى و عمل، اقتصاد اسلامى همان اقتصاد مصالح است؟
نه، آن‏گونه نیست . در اسلام اهدافى وجود دارد، ولى از آن اهداف نمى‏توانیم نتیجه دقیق بگیریم، مگر به کمک ولى فقیه . مثلا از آیه شریفه «کیلا یکون دولة بین الاغنیاء منکم . . .» (27) استفاده مى‏شود که اسلام نمى‏خواهد اموال جامعه در دست تعدادى خاص باشد، ولى در مقام پیاده کردنش، بعضى مصادیق آن را خود اسلام بیان کرده است; مثلا فئ را به ولى فقیه واگذار کرد و فرمود: «ما افاء الله على رسوله . . .» . (28)
اما براى پیاده کردن سایر مصادیق آن، ممکن است راه‏هاى متعددى وجود داشته باشد که مفتى حق ندارد یکى را بر سایرین ترجیح دهد . اما ولى فقیه چنین حقى دارد .
آیا مقصود شما این است که اسلام فقط مجموعه‏اى از اصول ارزشى را ارائه کرده تا هرگونه نظامى که خواسته باشیم بسازیم، اما آن نظام با آن اصول ارزشى تعارض نداشته باشد؟
تنها اصول ارزشى نیست، بلکه مجموعه‏اى از اصول عملى را هم بیان کرده است; مثل بیان مصداق عملى تحقق «کیلا یکون دولة بین الاغنیاء منکم . . .» که بیان شد .
آیا از گفتار شما استفاده نمى‏شود که منطقه دخالت ولى فقیه (منطقه فراغ)، بسیار بیش‏تر از منطقه تشریع است؟
درست است، اما در همه آن‏ها از آن کلیات معلوم در منطقه تشریع، استفاده مى‏کند .
ولى شما فرمودید آن کلیات خیلى قلیل‏اند!
درست است، اما دامنه استفاده از آن‏ها گسترده است و همه آن موارد را شامل مى‏شوند . همین آیه «کیلا یکون دولة بین الاغنیاء منکم . . .» در همه آن موارد دخیل است .
چرا براى کشف واقع، خداوند متعال راهى پیش روى مردم قرار نداد؟
کشف واقع لازم نیست . آن واقع با ظهور امام زمان (عج) کشف مى‏شود . مصالحى در بین است که به خاطر آن‏ها بخشى از آن واقع در اختیار ما قرار نگرفته است . اگر بعد از پیامبر صلى الله علیه و آله وسلم، على علیه السلام و بعد از آن حضرت، سایر ائمه و سرانجام امام زمان (عج) مى‏آمدند و حقایق را براى ما بیان مى‏کردند، خیلى خوب بود، اما مردم امتحان نمى‏شدند . «احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا آمنا و هم لایفتنقون‏» ، (29) تحقق نمى‏یافت .
از این که با حوصله تمام به سؤالات ما پاسخ گفتید، تشکر مى‏کنیم و از خداوند متعال، توفیق روز افزون و صحت و لامت‏حضرت‏عالى را مسئلت داریم .
پى‏نوشت‏ها:
1) برخى، برگردان فارسى «المذهب الاقتصادى‏» را «مکتب اقتصادى‏» یا «سیستم اقتصادى‏» ذکر کرده‏اند . ما به جهت آن که از این اصطلاح معنا و مفهوم واحد و متفقى بین صاحب نظران وجود ندارد، «المذهب الاقتصادى‏» را بدون برگردان، در این نوشتار مى‏آوریم و مقصود شهید صدر رحمه الله را از آن بیان مى‏کنیم .
2) ر . ک: سید محمدباقر صدر رحمه الله، المدرسة الاسلامیة (تهران، مکتبة اعتماد الکاظمى، 1401 ق) . ، ص 151 و 179 و همو، اقتصادنا (چاپ دوم: المجمع العلمى للشهید الصدر رحمه الله، 1408 ق) . ، ص 31 و 331 .
3) اقتصادنا، ص 384- 388 .
4) براى آشنایى بیش‏تر ر . ک: اقتصادنا، ص 28، 377، 331، 684 و المدرسة الاسلامیة، ص 163، 166، 167 و 170 .
5) ر . ک: المدرسة الاسلامیة، صص 154، 155، 157، 166 و اقتصادنا، ص 381 .
6) ر . ک: المدرسة الاسلامیة، ص 139، 163، 167 و 170 .
7) ر . ک: همان، ص 171، 175 .
8) همان، ص 140، 151 و 179 و اقتصادنا، صص 31، 330 و 331 .
9) اقتصادنا، ص 331، 332 و 333 .
10) ر . ک: المدرسة الاسلامیة، ص 145، 182، 187، 195 و 198 .
11) همان، ص 183 .
12) همان، ص 186- 187 .
13) همان، ص 311 .
14) اقتصادنا، ص 309 و 312 .
15) همان، ص 321 .
16) ر . ک: همان، ص 400- 402 .
17) همان، ص 722، 723، 724 و 725 .
18) نساء (4) آیه 59 .
19) ر . ک: اقتصادنا، ص 725- 726 .
20) همان، ص 389- 391 .
21) همان، ص 391 و 402 و المدرسة الاسلامیة، صص 184، 187 و 188 .
22) ر . ک: اقتصادنا، ص 390- 395 .
23) همان، ص 396- 400 .
24) اموالى از قبیل جنگل‏ها، زمین‏ها و کارخانه‏هاى دولتى که منشا درآمدهایى براى دولت است .
25) ر . ک: اقتصادنا، ص 392، 393 و 394 .
26) همان، ص 402- 429 .
27) حشر (59) آیه 7 .
28) همان .
29) عنکبوت (29) آیه 2 .

تبلیغات