نظر به اینکه در اشعار مولانا و حافظ ‘ گاهی معرفت عقلانی و فلسفی مورد تخطئه و نفی قرار میگیرد و تنها راه معرفت صحیح و کامل را معرفت عرفانی وکشف و شهود قلبی معرفی مینمایند‘ولی در برخی برمی آیند‘ لذا عده ای فکر می کنند که اشعارشان از نوعی تناقض گویی ظاهری برخوردار است . ما در این مقاله اثبات نموده ایم که آنان طریقه ملل را با طریقه معرفت و شهود عرفانی متباین نمی دانند و معتقدند که این دو معرفت مکمل یکدیگرند و اگر ما عقل خطاپذیر را با دل و تزکیه نفس پیوند زنیم‘ادراکمان کمال می یابد.آنان یکسره شناختهای عقلانی را طرد نکردند‘بلکه عقل را به عقل ممدوح و مذموم تقسیم نموده و عقلی را که در معرض وهم و گمان است ‘ نارسا دانسته اند و معتقدند یقینی و کامل بودن دست آوردهای عقلی مشروط به این است که اولأ‘عقل درست عمل کند‘ثانیأحقایق در حد توان ادراک عقلی باشد؛ زیرا حقایق و اسرار پنهانی بسیارند که قوای ادراکی عادی بشری از ادراک آنان عاجز است ‘ بنابراین باید عقل را با دل و قلب و معرفت قلبی پیوند زد تا ادراک آن کمال یابد و به حقایق متعالی دست یابد.