مولوی از جمله نابغه هایی است که با داشتن ذهنی چندبعدی‘موضوعات گوناگون علوم انسانی را با عرفان درآمیخته؛مانند بحث کلامی"رؤیت حق" که اهل کلام در باب آن آراء گوناگونی ابراز نموده اند. اشاعره‘به رؤیت خدا در آخرت قائلند و معتزله منکر هرگونه رؤیت شده اند؛اما امامیه با نظری اعتدالی ‘معتقد به رؤیت روحی و قلبی حق در دو جهان هستند. درآثار مولوی نیز گرچه گاهی سخنانی به نظم یا نثر یافت میشوند که توهم رؤیت حسی را در ذهن پدید می آورند ؛ اما با توجه به فراوانی تعبیرهایی که از رؤیت قلبی نموده و سفارش های پیوسته ای که درباره ی باطن نگری و گذشت از ظواهر کرده‘است مخاطب را به اعتقاد خوداز رؤیت که همانا مشاهده ی حق‘در دو جهان به چشم دل است رهنمون می شود. همان چیزی که پیش تر ‘ سرور عارفان علی(ع)ابراز نموده و امامیه نیز بر همان اعتقادند. اینک تعبیرهای مولوی از رؤیت قلبی که ریشه ی آن را در عالم "الست " دانسته است: رؤیت به معنای وصال رؤیت به معنای رسیدن به مقام کشف و شهود در معنای دیدن جلوه های حق رسیدن به عین الیقین ‘تعبیر دیگریست از رؤیت خدا و به معنای درک معیّت حق با همه