ولایت و ولى در عرفان شیخ نجم الدین کبرى و مولانا جلالالدین رومى
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
الدین حسین خوارزمى که از معاریف عرفان سده نهم هجرى است درباره نجمالدین کبرى گوید: برگزیده حضرت پروردگار، بغایت عظیم الشأن و رفیع المکان بوده است و انوار ولایت و آثار هدایت او، مشارق و مغارب آفاق را منوّر و مزیّن ساخته...7. او از خانواده اهل علم بود، پدرش عالمى صوفى مشرب و اهل حال بود. شیخ نجمالدین از همان کودکى بسیار باهوش بود و در دبستان، مشکلات و غوامض مسایلى را که از سوى استادش مطرح مىشد از دیگر دانشآموزان زودتر در مىیافت8. در نوجوانى دروس ابتدایى را در زادگاهش شهر خیوه نزد پدرش شیخ ناصرالدین عمر بن محمد بن عبداللّه و دیگران فرا گرفت. در جوانى شوق علم حدیث،او را به سیر و سفر داشت و بمقتضاى رسم آن روزگار به مسافرت در بلاد پرداخت، در نیشابور محضر ابوالمعالى فراوى، متوّفاى 578 هـ ق، را درک کرد و در همدان نزد حافظ ابوالعلاء عطار، متوّفى 569 هـ ق و در اصفهان به حوزه درس ابوالمکارم لبان، متوّفى 597 هـ ق و ابوجعفر صیدلانى، متوّفى 568 هـ ق و در تبریز خدمت ابومنصور حفده متوفى 571 هـ ق و در مکه نزد ابومحمد طباخ و در اسنکدریه از محضر ابوطار سلفى متوفى 576 هـ ق سماع حدیث کرده است و از آنها اجازت دریافت داشته است و به کتب و معارف صوفیه نیز تمایل پیدا مىکند و ظاهرا در سال 568 هـ ق رساله قشیریّه را از ابوالفضل محمدبن سلیمان همدانى سماع کرده است9. در مصر به صحبت شیخ المشایخ روزبهان کبیر وزان مصرى کازرونى الاصل رسید که روزبهان، ساکن مصر و از مریدان شیخ ابوالنجیب سهروردى بوده است و مدتى در محضر او به ریاضت اشتغال داشته تا این که ابواب فتوحات غیبى بر او گشاده مىشود و سعادت انس با عالَمِ قدس به او دست مىدهد، و حالاتشدر نظر شیخ پسندیده مىآید و او را به فرزندى قبول مىکند و شیخ روزبهان وى را به دامادى خود قبول میکند ونجمالدین کبرى از آن دختر، دو پسر مىآورد10و سپس به خدمت بابا فَرَج تبریزى مىرسد که از اولیاى اخفیاى تبریز بوده است. شیخ نجمالدین کبرى از تبریز عزیمت عراق به مصر مىکند و بااشاره بابا فرج در ضمن سفر به نزد عمار یاسر بدلیسى، متوفى 582 هـ ق شرفیاب مىشود، عمار یاسر از خلفاى ابوالنجیب سهروردى بود. شیخ عمار یاسر وى را نزد اسماعیل قصرى فرستاد که از دست او خرقه گرفت11. بنا به پیشنهاد شیخِ خود به خوارزم باز مىگردد و به نشر طریقت و ارشاد مىپردازد و بعنوان یک شیخ بزرگ صوفى در خوارزم و خراسان چنان حیثیت و اعتبارى براى تصوف بوجود آورد که مدتها مورد قبول و اعتقاد عامه و مرجع روحانى آنها شد. مؤلفین اسلامى او را در تصوف شاگرد سه استاد برجسته عصر دانستهاند اما شیخ شجره ارادت خویش را بخط شریف خود چنین نوشته است:صحبت شیخنا الامام عمار بن یاسر وهو صحب الشیخ ابا النجیب السهر وردى وهو صحبت الشیخ احمد الغزالى وهو صحب الشیخ ابابکر النساج وهو صحب الشیخ اباالقاسم الگرگانى وهو صحب الشیخ اباعثمان المغربى وهو صحب الشیخ اباعلی الکاتب وهو صحب الشیخ اباعلی الرودبارى وهو صحب الجنید وهو صحب السرى السقطى وهو صحب المعروف الکرخى وهو صحب الداؤد الطایی وهو صحب الحبیب العجمى وهو صحب الحسن البصرى وهو صحب علیبن ابیطالب(ع) وهو صحب سید المرسلین وخاتم النبیین محمد المصطفى(ص).12شجره خرقه شیخ نجمالدین کبرى بشرح زیر است: او خرقه را از دست شیخالشیوخ اسماعیل قصرى، او از محمد بن مانگ یل = مالکیل،او از وراد بن محمد معروف به خادم الفقراء (و او از داود از محمد خادم الفقراء)او از ابوالعباس بن ادریس،او از ابوالقاسم بن رمضان،او از ابویعقوب طبرى،او از شیخ عبداللّه بن محمد بن عثمان،او از شیخ ابویعقوب نهر جودى ،او از ابویعقوب سوسى،او از شیخ عبدالواحد بن زید،او از تاج التابعین کمیل بن زیاد،او از على بن ابیطالب(ع).13شیخ نجمالدین کبرى استاد عدهاى کثیر از بزرگان مشایخ ایران بوده است که هر یک از عالمان و اندیشمندان و شاعران بزرگ بودهاند. حمداللّه مستوفى گوید: در مدت عمر دوازده کَس را به مریدى قبول کرده اما همه مشایخ کباراند14 و قاضىنوراللّه شوشترى این امر را یکى از دلایل تشیّع او به حساب آورده15از جمله مریدان و تربیت یافتگان مشهور شیخ نجمالدین کبرى عبارتند از: 1ـ ابو سعید مجدالدین شرفبنمؤیدبغدادى مقتول بسال 607یا616هـ ق که از بغدادبهخوارزممهاجرتکرده است. 2ـ شیخ سعدالدین محمد بن مؤید حَمَوى، متوفى 650 هـ ق که آثار متعدّدى از او به جاى مانده است .3ـ شیخ سیفالدین باخرزى، متوفى 658 هـ ق که در بخارا پس از شیخ به تعلیم اشتغال داشته است. 4ـ شیخعینالزمان جمالالدینگیلى،متوفى651هـ.ق؛5ـ شیخ باباکمال جَندى؛ 6ـ شیخ نجم الدین رازى معروف به ـ دایه ـ مؤلف مرصاد العباد، متوفى 645 هـ ق؛ 7ـ شیخ بهاءالدین محمد معروف به بهاء ولد پدر مولانا جلال الدین مولوى، متوفى 628 هـ ق؛* شیخ آغابزرگ تهرانى (ره) در طبقات اعلام الشیعه نام نجمالدین کبرى را جزء رجال شیعه یاد کرده است.8ـ شیخ فریدالدین عطارنیشابورى،مقتول 628 هـ ق؛9ـ شیخ رضىالدین على بن سعد جوینى لالاى غزنوى، متوفى 642 هـ ق؛10ـ شیخبهاءالدینزکریامولتانى، متوفى641هـ ق.16شرح حال هر یک از نامبردگان را معصوم علیشاه و جامى و دیگران نوشتهاند.17تواضع، حسن معاشرت، قدرت روحى، نفوذ کلمه، هوش سرشار و دانش بسیار نجمالدین کبرى باعث شد تا بعدها او را بعنوان ـ پدر سلاسل فقر ـ لقب دهند، چون فرقهاى را تأسیس کرد که از او فرقههاى متعددى در تصوف منشعب گردید و تصوف ایرانى پس از او بسیار وسعت یافت. او توانست با کمک شاگردانش در مقابل سلسله سهروردیه در مغرب، سلسله کبرویه را در مشرق پىریزى کند و دامنه تعلیماتش را از خراسان و ماوراءالنهر تا شام و آسیاى صغیر گسترش دهد.18مذهب شیخ نجم الدین کبرى: تاجالدین سُبکى، متوفى 771هـ ق بنقل از معینالدین محمد بن عبدالغنى بن نقطه حنبلى، متوفى 619 هـ ق، مؤلف کتابى در انساب19 تصریح مىکند که نجم الدین کبرى شافعى مذهب بوده است.20یاقوت حمومى، متوفى 626 هـ ق که در حمله مغول در خوارزم بوده است و از آنجا بیرون رفته است مىگوید: خَیوَق به فتح اول و سکون دوم و فتح واو و آخرش ـ قاف ـ نام شهرى است از نواحى خوارزم (جایگاه شیخ نجمالدین کبرى) ساکنین این محل شافعى مذهب هستند، بخلاف دیگر شهرهاى خوارزم که حنفى مىباشد.21 لکن در رساله السایر الحایر، نجمالدین کبرى مىگوید:درود بىنهایت برخلاصه موجودات و خواجه کاینات، محمد، رسول اللّه باد، و اهل بیت او، خاصه فرزندان و نبیرگان او22...خوانسارى حکایتى را از نجمالدین کبرى بنقل از شرح دیوان امیر المؤمنین علیه السلام، از قاضى کمالالدین میر حسین بن معین الدین حسینى میبدى، متوفى 911 هـ ق آورده است که در خواب، رسول خدا(ص) را دیدیم که على علیهالسلام با او بود، من با على(ع) مصافحه کردم بمقتضاى حدیثى که رسول خدا(ص) فرموده است(«من صافح علّیا دخل الجنّة...»23.شیخ آغابزرگ تهرانى (ره) در طبقات اعلام الشیعه نام نجمالدین کبرى را جزء رجال شیعه یاد کرده است چنانکه گذشت بنقل حمداللّه مستوفى که نجمالدین کبرى در مدت عمر دوازده کس را به مریدى قبول کرده است و قاضى نوراللّه شوشترى این امر را یکى از دلایل تشیّع او به حساب آورده است و گوید که: چون پیران حقیقى او منحصر در دوازده امام بودند لذا در جانب مریدان نیز رعایت عدد پیران نموده... و در مدت عمر دوازده مرید بیش قبول نکرد24. همچنین نجمالدین کبرى، پیشواى زمان در مقاومت و نبرد علیه مغولان بود و کشته شدن او به دست مغولان در سال 618 هـ ق و عطار نیشابورى در سال 627 هـ ق و تخریب حرم امام رضا(ع)، امام هشتم شیعیان به دست همین مغولان در سال 617 هـ ق مسأله رویارویى تشیع و تسنن افراطى را تداعى مىکند، یکى از سلسلههاى فتیان که سند خود را از طریق نجمالدین کبرى به جنید و از او به معروف کرخى وازطریق على بن موسىالرضا(ع) به پیغمبر پیوند یافته است، و از جمله آداب فتوت مقرر است حلوایى که با آتش تهیه نشده باشد، صرف کنند، چنین حلواى پس از اجتماع غدیرخم، میان مردم توزیع گردیده است.25 ونیز شجره ارادت خویش را شیخ نجمالدین به حضرت على بن ابىطالب(ع) مىرساند، همچنین شجره خرقه او به حضرت على بن ابىطالب(ع) مىرسد26. و پیوند تصوّف کبرویه با تشیّع، و وجود تعدادى از شیعه خراسان و ماوراء النهر در بین مریدان شیخ نجمالدین کبرى27، و نقل عطار نیشابورى از سلسله پیر خود در کتاب مظهرالعجائب اگر صحت انتساب این اثر را به عطار صحیح بدانیم؟ درباره نجم الدین گوید: حکمت لقمان نموده در نجوم آن معلم بود وارث در علوم
پى به اسرار نهانى برده بود در علوم جعفر او پى برده بود
خاص اهلالبیت گویند اى عجب...28 داشت او یک سلسله کان را ذهب
و شواهدى دیگر است که نمادهاى تشیع شیخ نجم الدین کبرى را جلوهگر مىسازد، مگر این که تمایلات شیعى را در میان شافعى مذهبان بتوان تا حدودى جستجو کرد.آثار نجم الدین کبرى: او زغیریت تمامى رسته بود او تصوف را نکو دانسته بود
سى کتاب اندر تصوّف گفته بود29 در تصوف او بسى دُر سفته بود
دکتر توفیق سبحانى نام سى و دو اثر از آثار شیخ نجمالدین کبرى را یاد مىکند با نسخههاى خطى موجود از آن30. بیشتر مؤلفین اسلامى بهنگام بیان احوال نجمالدین کبرى، آثار او را نیز ذکر کردهاند از جمله حاجى خلیفه31 واسماعیل پاشا بغدادى32 نام هفت اثر از آثار نجمالدین کبرى را یاد کرده است، لکن آقاى دکتر اسداللّه خاورى تحلیل شایستهاى از آثار شیخ کرده و نسخههاى خطى آنها را در کتابخانههاى ترکیه نشانه داده است و کلاً چهار رساله فارسى بنامهاى :1ـ آداب المریدین 2ـ رسالة السائر الحائر الى السائر الواحد الماجد.3ـ کتاب سکینة الصالحین4ـ رسالة وصول الى اللّهوهفت اثر بزبان عربى را بنامهاى:1ـ فوائح الجمال و فواتح الجلال2ـ تفسیر عین الحیاة = تفسیر کبرى3ـ رسالة الاصول العشرة = معشره4ـ بدون عنوان5ـ رساله الى الهائم الخائف من لومة اللائم6ـ رسالة السلوک7ـ هم العالیةو چهار رساله دیگر را منسوب به شیخ کبرى مىداند:1ـ شرح بعضى ما اعطانى اللّه من نعمة الفقر2ـ رساله در ریاضت نفس3ـ رساله ذکر مذکور4ـ هدایة الطالبین33در خاتمه به چند نسخه خطى دیگر از آثار شیخ نجمالدین کبرى که نگارنده این سطور از وجود آنها آگهى یافته است اشاره مىشود:1ـ آداب الصوفیه؛ نسخه ضمیمه مجموعه شماره 5/12013 مجلس شوراى اسلامى.2ـ اقربالطرق؛ نسخه ضمیمهشماره 13007 رضوى.نسخه ضمیمه شماره 4/887 الهیات مشهد. نسخه شماره 3536 رضوى. نسخه شماره 6313 رضوى = ترجمه...نسخه شماره 7036م آیة اللّه مرعشى در قم.نسخه شماره 7410م آیةاللّه مرعشى تحریر 1044 هـ.3ـ تفسیر نجمالدین کبرى (عین الحیات)؛ نسخه شماره 6957 رضوى.4ـ رساله السفینة (سکینة الصالحین؟)؛ نسخه مجلس شوراى اسلامى شماره 5/12006. 5ـ منهاج السالکین و معراج الطالبین؛ نسخه شماره 5/549 آیة اللّه خامنهاى به کتابخانه رضوى. 6ـ نصایح شیخ نجمالدین؛ نسخه شماره 1/2305 مجلس شوراى اسلامى.7ـ هدایة الطالبین؛ نسخه شماره 1/2305 کتابخانه گنجبخش پاکستان. اشعار شیخ نجمالدین کبرى؛ رباعیات...شیخ نجمالدین کبرى، مانند غالب مشایخ بزرگ داراى اشعارى با مذاق عرفانى بوده است که رضاقلى خان هدایت تعداد سیزده رباعى از نجمالدین کبرى را نقل کرده است34. و برتلس حدود بیست و پیج رباعى از سرودههاى نجمالدین کبرى را آورده است که برخى از آنها به دیگران نیز نسبت داده شده است35. در ریحانةالادب و *یکى از ارکان طریقت شیخ نجمالدین کبرى ـ نظریه او در باب ولایت است .ریاض العارفین و روضات الجناب، سه رباعى دیگر به شیخ نجمالدین کبرى نسبت داده شده است. بنابرین آنچه از اشعار او دیده شده است سى و هشت بیت است. لکن در تذکره اقطاب اویسى تعداد هشتاد و یک بیت از اشعار نجمالدین کبرى را آورده است که شامل سى و نه رباعى و سه مفردات منسوب به او36.ولایت و ولى در عرفان نجمالدین کبرى تا قیامت، آزمایش دائم است پس به هر دورى ولّىِ قائم است
یکى از مسایل مهم تصوّف، مسئله ولایت است که گویند ملهم از کتاب و سنّت مىباشد، هُجویرى متوفى 465 هـ فرماید:جمله مشایخ اندر حکم اثبات ولایت موافق اند... ولایت ربوبیت بود و از آن است که خداوند تعالى گفت: هنا لک الولایة للّه الحقّ37... اما ولى روا باشد که فعیل بود بمعنى مفعول چنان که خداوند تعالى گفت: «وهو یتولّىالصالحین»38...«وانَّ الکافرین لامولى لهم»39 اى لاناصر لهم، چون کفّار را ناصر نبود لا محاله مؤمنان را ناصر بود که نصرت کند و عقول ایشان اندر استدلال آیات و بیان معانى دلهاى ایشان و کشف براهین بر اسرار ایشان ونصرت کند ایشان را بر مخالفت نفس و هوا و شیطان...40همچنین آیه کریمه: «الا ان اولیاء اللّه لاخوف علیهم ولا هم یحزنون»41 و آیه مبارکه: «اللّه ولى الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الى النور»42. و نیز رسول خدا صلىّ اللّه علیه و آله فرمود: «لقد اسرى بى فأوحى اللّه الى... یا محمد من آذى لى ولیا ارصدنى بالمحاربة...» 43و در حدیثى دیگر پیامبر اکرم(ص) از جبرئیل و از او خداى تعالى روایت کند که فرمود: «اولیائى تحت قبابى{قبائى}لایعرفهم غیرى الا اولیائى»44.بر این اساس که اغلب صوفیه بویژه بعد از ابن عربى بر اهمیت مقام اولیا تاکید مىکنند و گویند چون اولیا مستغرق در خالق هستند، قواى روحانى تازهاى مىیابند تا سواحل انسانى کره خاکى را شستشو نمایند و بدین منظور پیوسته به همنشینى با اولیا توصیه مىکنند، زیرا راه پر مخاطرهاى در پیش است و این راه براى سالک، خطر گمراهى دارد، لذا بسیارى از فرق صوفیه عقیده دارند که ولى لازم است تا سالک را در طلب و طریقت هدایت کند، و این امر در همه ادوار ادامه دارد. ابن عربى گوید: چون ولایت عبارت است از فلک محیط عام، لذا هیچگاه انقطاع نپذیرد.. خداى سبحان در کتاب عزیزش خویش را نه بنام رسول نامیده است و نه نبّى،لکن خود را به اسم ولى متّصف نموده است آنجا که فرماید: «هو الولى الحمید».45 و این نامه باقى است و بربندگان خداى نیز در دنیا و آخرت جارى مىباشد46.یکى از ارکان طریقت شیخ نجمالدین کبرى ـ نظریه او در باب ولایت است و ما بقدر میسور از آن سخن خواهیم گفت:لزوم و ضرورت وجود ولى در بیان احتیاج خلق به ـ ولى ـ که معلم و مرشد او باشد دلائل عقلى و نقلى متعدّدى اقامه شده است؛ ابتدا به ادّله نقلیه در اینباب اشاره مىشود:در قرآن کریم آیاتى هست که تصریحا یا تلویحا بر این امر دلالت دارد: از جمله «اطیعوا اللّه واطیعوا الرسول و أولى الامر منکم»47.وآیه:«یا ایها الذین آمنوا التقوا اللّه وکونوا مع الصادقین»48.و آیه: «قل ان کنتم تحبون اللّه فاتبعونى بحببکم اللّه»49و آیه:«یا ایها الذین آمنوا التقوا اللّه وابتغو الیه الوسیلاً وجاهد وافی سبیله لعلکم تفلحون»50 و مثل آیاتى که بسیارى انبیاء علیهمالسلام در آغاز دعوت به قوم خود مىگفتند: اتقوا اللّه واطیعون51.همه اینها دلالت دارد بر احتیاج خلق به ولى و وجوب رجوع مردم به وى. علاوه بر قرآن کریم، احادیث بسیارى در اینباب وارد شده است که ذکر آنها را حوصله این مقالت بیرون است. رجوع به کتاب الحجة از اصول کافى باب نیاز به امام و ولى امر، و این که حجّت الهى تمام نشود بر خلق مگر به امام زنده ایکه شناخته شود، زمین بدون حجّت نیست و... مراجعه به کتاب سلطان علیشاه ما را از تفصیل بیشتر در این خصوص بى نیاز مىسازد52. اما ادله عقلیه بر لزوم احتیاج به ولى نیز بسیار است، تنها مؤلف کتاب ولایتنامه، بالغ بر ده برهان عقلى آورده است. که گمشد آنکه در این ره به رهبرى نرسید به کوى عشق منه بى دلیل راه قدم
آراء و افکار شیخ نجمالدین کبرى مؤسس فرقه کبرّویه را مىتوان در آثارش جستجو کرد، عقیده شیخ در باب ولى بشرح زیر است: یکى از کتابهایى که در شناخت طریقت عرفانى شیخ نجمالدین کبرى بسیار مهم است و در میان آثار صوفیه از برجستگى خاصّى برخوردار است کتاب فوائح الجمال و فواتح الجلال است به نثر عربى که خوشبختانه این کتاب براى اولین بار در آلمان چاپ و منتشر شده است. این کتاب شامل مباحث عالى، عرفانى و متضمن حلّ معضلات مراتب سیر و سلو مىباشد، شیخ در فاتحه پنجم مىفرماید: سالک طالب که راه و رسم منزلها را نمىشناسد همچون کودکى است که به حدّ تمیز نرسیده و سود و زیان خویش را نمىداند و نیاز به ولى یا وصى یا قاضى و یا سلطان دارد تا ولایت امور او نماید و در کارهایش وى را ارشاد نماید. رسیدن به ثمرات مجاهده براى سالک غیر ممکن است مگر به کمک ولى چنان که گفتیم مسأله ولایت و ولى از ارکان عمده طریقت شیخ نجمالدین کبرى است، او در رساله موجز و مختصر خود بنام: الاصول العشرة که بنام دیگرى نیز مشهور است از جمله: رساله در بیان طریقت شُطّار، رسالة الطرق، رسالة الطالب الحق، اقرب الطرق الى اللّه و رساله طریقت نامه نیز خوانده مىشود. با وجود ایجاز و اجمال، پر مطلب است و در تقریر مذهب شیخ، حکم کتاب مفصّلى را دارد چنین گوید:اصل پنـجم از اصـول دهگــانه ـ عزلت ـ است، و عزلت بیرون آمدن است از آمیزش خلق به اختیار، و بریدن از ایشان، چنان که به موت، مگر از خدمت شیخى که به حق رسیده باشد و مربّى او باشد. و چنین شیخى همچون غسّال میّت است. پس سزاوار آن است که شخص پیش او همچون مرده باشد پیش غسّال، تا که تصرّف کند در او، چنان که خواهد. و این تصرّف از براى این است که بشوید او را به آب ولایت از لوث حوادث و او جنابت بیگانگى، یعنى آنچه از ازدواج روح به نفس پیدا شده و مانع شهود دائمى گشته که معبّر به صلات دائمى است53.شیخ نجمالدین کبرى معتقد است که بدون ولایت و تصرّف کردن ولى در وجود سالک رسیدن به ثمره مجاهده براى او بسیار دشوار بلکه غیر ممکن است، چون سالک، در طى مجاهده خویش هر اندازه که تحت ارشاد و هدایت شیخ از وجود خاکى، آبى، نارى و هوایى خویش چیزى را از دست دهد، بیشتر شاهد و ناظر مکاشفات و مشاهدات خواهد شد و هر چه رهایى کلى و نهایى وى از وجود ترابى، مائى، نارى و هوایى خویش جز با موت کبیر حاصل نشود، اما موت اختیارى که از ریاضت حاصل مىشود و وى را بقدر ممکن از بعضى تبعات اجزاء عناصر رهایى مىبخشد سبب مىگردد که وى هر زمان در مدارج سلوک، انوار وعالم تازهاى کشف کند که حاکى از احوال روحانى او در مراحل سیز خواهد بود. فى المثل وقتى براى وى این واقعه دست دهد که گویى دریایى هست و انسان که در آن مستغرق گشته است، از آن عبور مى کند نشان آن است که ـ بخش آبى ـ وجود در حال فانى شدن است. یا اگر چنان مشاهده کند که گویى آتشى هست و او از آن بیرون مىآید، این مشاهده، حاکى است از فضاى آن بهره آتش که در وجود او هست. وقتى نیز هست که سالک پیش روى، فضایى گشاده مشاهده مىکند که فراز آن هوایى است صاف و در آنجا که نظر به پایان مىرسد رنگها مىبیند چون سبزى، سرخى، زردى و کبودى. این مشاهده حاکى است از آن که وى از این هوا که رکنى از ارکان وجود جسمانى اوست، عبور خواهد کرد و به آن الوان، که رموز و نشانها است خواهد پیوست، این الوان در واقع الوان احوال است... و حاکى از اطوار قلب و مکاشفات خلوت است که در طریقت کبرویه اهمیت خاص پیدا مىکند. البته نقش شیخ هم در کمک به * شیخ نجمالدین کبرى عقیده دارد که ولى صاحب اسم اعظم است. وقتى بدرجه ولایت مىرسد که از مرحله تلوین و تمکین گذشته باشد و بدرجه تکوین رسیده باشد.شناخت این انوار و اطوار براى سالک فوق العاده مهم است و شیخ بهمین سبب براى سالک مقام ولایت دارد.ولایت شیخ در نزد نجمالدین کبرى، مبنى است بر ضرورت ارشاد و نگهدارى سالک از خطا، که خود وى براى آن کفایت و رشد لازم را ندارد54.ولى کیست و نشان آن چیست؟خواجه عبداللّه انصارى میدان هفتاد و هشتم از صد میدان را ـ میدان ولایت ـ مىداند و گوید: از میدان حقیقت، میدان ولایت زاید، ایشان که اهل این خلقت اند ـ اولیاـ اند و اوتاد در میان ایشان، قوله تعالى: «الا ان اولیاء اللّه لاخوف علیهم ولاهم یحزنون».55واولیا را سه نشان است: سلامت دل، سخاوِت تن و نصیحت خلق. سلامت دل رستگى است از سه چیز: گله از حق و جنگ با خلق و پسند خود. و سخاوت تن را سه نشان است: دست به داشتنآنچه خودخواهى و به دل بازشدن از آنچه خلق در آنند،منتظر نبودن چیزى را از دنیا بیشى. ونصیحت خلق را سه نشان است: نیکوکاران را یارى دادن، و بر بدکاران ببخشودن، و همه خلق را نیک خواستن، این اخلاق اولیا است. اصل این نیکودلى است و جوانمردى و کم آزارى.56شیخ نجمالدین کبرى عقیده دارد که ولى صاحب اسم اعظم است. وقتى بدرجه ولایت مىرسد که از مرحله تلوین و تمکین گذشته باشد و بدرجه تکوین رسیده باشد، یعنى هنگامى که از مشاهده صور و معانى عبور کرده باشد و به فناى از معانى در معنى المعانى و اصل شده باشد آن وقت است ک صاحب مقام ولایت مىشود که بمنزله وصول به عینالیقین است که این منزل پس از عبور از مقام علمالیقین و حقالیقین است.57شیخ نجمالدین کبرى در رساله السائر الحائر الواجد الى السائر الواحد الماجد که موضوع آن شرایط و احکام طهارت ظاهر و باطن از لوث آغشتگیها و مهلکات اخلاقى مىباشد که با رعایت این شرائط، سالکان وادى عرفان وجویندگان حقیقت را به منزل وصل مىرساند. او وصول به سدرة المنتهاى معارف الهى و قاب قوسین بقاء بعد النفآء را به ده شرط معلق کرده است که شرط هشتم آن:اختیار صحبت صالحان و هجران از اخوان، سوء است. نجمالدین کبرى مىگوید که: شیخ از این صالحان باشد، و قال تعالى: «یا ایها الذین آمنوا القتوا اللّه وکونوا مع الصادقین»58...و شرط شیخیّت آن باشد که شیخ عالم باشد به کتاب خداى تعالى و سنّت رسول(ص)، و با این همه صاحب مجاهدت و مشاهدت بود و صاحب فراست بود و صاحب همت و تصرّف بود. قال اللّه تعالى: «قل هذه سبیلى ادعو الى اللّه على بصیرة انا ومن اتبعنی»59 و شیخ قلاوُز60 راه حق باشد. مخاوف و مفاسد و مهالکِ راه داند و صواب از ناصواب شناسد، و در میان خواطر، تمییز و تفسیر واقعات درویشان را صاحب دیده و ماهر بود. و واقعه کارى بود به یک درجه بلندتر از خواب، زیراکه خواب هم مشاهده بود و لکن عوام را باشد و بتعبیر حاجت آید، زیرا که عوام را مصوره و مخیله قوى افتاده باشد، صاحب صورت و خیال باشند و غلظ61 حجاب ایشان را نگذارد که معانى بیصورت و خیال ادراک کنند و این علامت رهروان است که ایشان به واسطه مجاهدت آن سبل از پیش دیده دل دور کرده باشند، معانى را بیصورتها و خیال ادراک کنند، آنگاه دیگر مجاهدت کنند تا مخیله و مصوره را ضعیف کنند، برهان آن مضمحل شود، صورت و خیال از میان برخیز62.شیخ نجمالدین کبرى، شرایط ولىّ را ضمن آداب خرقه پوشیدن نیز بیان مىدارد و اولیاى حق را از اولیاى باطل مشخص مىسازد: هرکه را ارادت این کار پدید آید و خواهد که خرقه پوشد، باید که از دست پیرى پوشد که او را هم شریعت باشد و هم طریقت و هم حقیقت. علاّم بود به اصول شریعت و عارف به آداب طریقت و واقف بود بر اسرار حقیقت، تا چون مرید را در شریعت اشکالى افتد، به علم خویش بیان کند و چون در طریقت واقعهاى روى نماید به معرفت روشن کند و چون در حقیقت سرّى پیدا شود به بصیرت خویش سرّ آن باز نماید...63.این بود خلاصهاى از آراء نجمالدین کبرى در باب ولایت و ولى هم اکنون مناسب است در این زمینه به عقائد مولانا جلالالدین محمد بلخى اشارهاى شود چون مقرّب حضرت قیّومى، مولانا جلالالدین رومى هم از جهت والد شریف و هم از جهت شیخالدین تبریزى متصل به حضرت قلب الاقطاب نجمالدین کبرى است.64جان اولیامولوى همچون شیخ و ولى خویش معتقد است که اولیا بر اثر استغراق در خالق، داراى قواى روحانى و روح تازهاى هستند چنانکه مولاى متّقیان امیرمؤمنان علیهالسلام خطاب به کمیل، نفوس را به پنج قسم تقسیم و بیان فرموده، آن یکى که روح حیوانى است و عبارت از بخارات لطیفه خون قلب است، مشترک میان تمام افراد انسانى و حیوان، اما نفس قدسیّه کلیّه الهیه و روح ایمان، مختص ولىّ و نبى است، و نفس ناطقه قدسیه را روح و حىّ هم لقب دادهاند که در حیوانات و سایر ناس، این دو دو روح یافت نمىشود، و اتحادّ میان جانهاى انبیا و اولیا در این دو روح است نه در روح حیوانى که فرموده: جان گرگان و سگان از هم جداست.65این جان اولیا همچون آب پاک، وظیفه شستشوى سواحل انسانى کره خاکى را انجام مىدهند. آب، نمونهاى از روح مقدّس است که چون بر اثر تماس با گناه انسانى، ناپاک مىشود ولى پس از صعود و خروج از کثافات، پاکىاش تجدید مىگردد66. تا پلیدان را کُند از خبث پاک آب، بهرِ این ببارید، از سَماک
تا چنان شد، کآب دارد کرد حس آب چون پیکار کرد و شد نجس
تا بشستش از کرم،آن آب آب حق ببردش باز در بحر صواب
بستدم خلعت، سوى خاک آمدم من نجس زینجا شدم، پاک آمدم
کوغسول تیرگیهاى شماست خود غرض زین آب، جان اولیاست
بازگردد سوى پاکیبخش عرش چون شود تیره، زغَدر اهل فرش
ضرورت وجود ولى براى سالک:مولانا همچون نجمالدین کبرى معتقد است که طریقت راه پرخطر است و آن را بى کمک قلاوز و رهبر نمىتوان طى کرد. پس ولى که بر اسرار طریق واقف است وجودش عین راه را دارد والبته از دنبال کردن او که لازمهاش تسلیم شدن به ولایت و رهبرى اوست نباید سرپیچید. پیر را بگزین و عین راه دان... برنویس احوال پیر راهدان
هین مرو تنها ز رهبر سر مپیچ... پس رهى را که ندیدستى تو هیچ
شیر حقى پهلوانى پر دلى... گفت پیغمبر على را کاى على
نى چو ایشان بر کمال و برّخویش... تو تقرّب جو به عقل و سرّ خویش
تا رهى زآن دشمن پنهان ستیز... تو برو در سایه عاقل گریز
دست او جز قبضه اللّه نیست67 دست پیر از غایبان کوتاه نیست
موت اختیارى مولوى همچون شیخ نجمالدین بناى سیر الى اللّه بـر ـ موت اختیارى ـ است، نجمالدینکبرى گوید: اینراه کهاختیار کردهایم بناى آن بر موت اختیارى است،چنانکه در حدیث به آن اشارت است که فرموده: موتوا قبل ان تموتوا.68پیداست که این همان مرگ از صفات بشرى است که مولوى هم در مثنوى به آن اشاره کرده است و این موت اختیارى را که رهایى از خودى و در واقع نفى آن است، شرط نیل به کمال مىباشد و آخرین پلهاى مىباشد که با آن مىتوان به بام بقاىِ بعدالفنا بر آمد. مولوى در جاى دیگر، مرگِ پیش از مرگ را مایه ایمنى از عذاب مىخواند: مرگ را بگزین و بر درّ آن حجاب بى حجابت باید آن اى ذولباب
مرگ تبدیلى که در نورى روى...69 نه چنان مرگى که در گورى روى
این بود بخشى از آراء خاصّه نجمالدین کبرى و مولوى در خصوص ولایت و ولى، که امید است فرصتى دست دهد و بتوان این بحث را تکمیل کنم.* * **در بیان احتیاج خلق به ـ ولى ـ که معلم و مرشد او باشد دلائل عقلى و نقلى متعدّدى اقامه شده است. یک جــام تجلّى جمال تو بس استتــا از عـــدم و وجـــود بیــزار شومنجمالدین کبرى چکیده در این مقاله به جایگاه «ولایت» و «ولى» در آراء عرفانى شیخ نجمالدین کبرى و مقایسه مختصر آن با آراء مولوى درهمین زمینه پرداخته مىشود ولى ابتدا گزارش نسبتا مفصل درباره مقام شیخ در میان عرفا شرح حال زندگى شجرنامه و آثار او ارائه مىشود. درباره مذهب وى در دیدگاه در این مقاله ذکر شده که بر اساس یک دیدگاه او شافعى مذهب و بر اساس دیگرى ،که بنظر مىرسد بیشتر مورد تأیید نویسنهد است، مذهب شیخ نجم الدین کبرى شیعى مذهب دانسته شده و شواهدى نیز در این زمینه ارائه شدهاست و بقیه مقاله نیز اختصاص به بررسى، شرح و تبیین جایگاه ولایت و ولى در عرفان شیخنجمالدین کبرى دارد.کلید واژهولایت؛ولى؛ نجمالدین کبرى؛ مولوى؛سلطان الاولیاء والأقطاب، المرشد الى اللّه الوهّاب1، ابوالجَنّاب (به فتح جیم و نون مشدّد2 بر وزن شدّاد)احمد بن عمربن محمد خَیوَقى به سال 540 هـ ق در خیوه خوارزم متولد گردیده است و در دهم جمادى الاول سال 618 هـ ق در حمله مغولان به اورگنج به شهادت رسید و خانقاه مخصوص خودش بخاک سپرده شد3، گرچه حمدللّه مستوفى مزارش را ناپیدا مىداند4. عموم مورخین او را ستودهاند از جمله تاجالدین سبکى، متوّفى771هـ ق، وى را شیخ خوارزم و امامى عالم و زاهد معرّفى کرده است5، یافعى متوّفى 768 هـ ق، نجمالدین کبرى را قدوة المحدثین و امام السالکین، و... خوانده است6، کمال
پاورقیها:
69- مثنوى معنى. از مولوى بلخى، تهران، انتشارات مولى، (1362 خورشیدى): دفتر 3/315.
67- کلیات مثونى معنوى. از مولوى بلخى. تهران، جاویدان، 1342خورشیدى: دفتر اول، 166 و 167 و 168 ـ در صفت پیر و مطاوعت کردن با او .
14- تاریخ گزیده: 669.
1ـ جواهر الاسرار و زواهر الانوار. تألیف کمالالدین حسین بن حسن خوارزمى، سده نهم هـ ق:1/112.
11- طرایق الحقایق. تألیف نایبالصدر، محمد معصوم شیرازى «معصوم علیشاه». تهران، سنایى(بىتا): 2/335.
19- ریحانة الادب: 8/255.
17- طرایق الحقایق:2/336 به بعد. * نفحات الانس: 424 به بعد.
12- جواهر الأسرار: 1/118.
13- طبقات اعلام الشیعة، الأنوار الساطعة فى المائة السابعة.تألیف شیخ آغابزرگ تهرانى، بیروت، دارالکتاب العربى، 1972م: 10.
16- ریحانة الأدب فى تراجم المعروفین بالکنیة واللقب. تألیف محمد على مدرّس. تبریز، شفق:6/143.*روضات الجنات: 1/297.
18- رساله الى الهائم الخائف من لومة اللائم. تألیف نجمالدین کبرى. مقدمه دکتر توفیق سبحانى، تهران، سازمان انتشارات کیهان، 1364 خورشیدى: دوازده.
10- نفحات الأنس من حضرات القدس. تألیف جامى، عبدالرحمان بن احمد متوفى 898 هـ ق. (تهران)، محمودى، (1337 هـ ق):19 و 418.
15- مجالس المؤمنین.تألیف قاضى نوراللّه بن شریف مرعشى شوشترى، چاپ سنگى، تهران 1299هـ:286.
20- طبقات الشافعیة الکبرى: 8/25.
28- مظهر العجایب و مظهر الاسرار. از فریدالدین محمدبن ابراهیم عطار نیشابورى. تهران، سنایى، 1345 خورشیدى: 23. 29- همان مدرک.
27- دنباله جستجو در تصوف ایران، تألیف دکتر عبدالحسین زرینکوب، تهران، امیرکبیر، 1362خورشیدى: 89 ـ 88.
24- مجالس المؤمنین: 286.
25- تشیّع و تصوّف تا آغا سده دوازدهم هجرى. تألیف دکتر کامل مصطفى شیبى، ترجمه علیرضا ذکاوتى، تهران، امیرکبیر، 1359خورشیدى:349 و 329 و 81.
23- روضات الجنّات: 1/297.
22- رسالة السایر الحایر. تألیف نجمالدین کبرى. تهران، زوّار، 1361 خورشیدى:17.
26- جواهر الأسرار: 1/118. * طرایق الحقایق: 2/335.
21- معجم البلدان. تألیف یاقوت بن عبداللّه حَمَوى رومى بغدادى .بیروت، دار صادر، (بىتا): 2/415.
2- طبقات الشافعیّة الکبرى. تألیف تاجالدین سبکى، عبدالوهاب بن على متوفى 771هـ ق.قاهره، دار احیاء الکتب(1971م):8/25.
3- شَذَراتالذهب فىاخبارمن ذهب.تألیف ابن عماد،عبدالحى، متوفى 1089 ق.بیروت،داراحیاءالتراثالعربى(بىتا): 5/80.
39- آیه 11 سوره محمد(ص).
37- آیه 44 سوره کهف.
35- تصوف و ادبیات تصوّف. تألیف یوگنى ادوارد ویچ برتلس، ترجمه سیروس ایزدى، تهران، امیرکبیر، 1356 خورشیدى: 439 ـ 436.
36- تذکرة اقطاب اویسى. تألیف جمال الدین شیخ محمد قادر باقرى نمینى. تهران، تابش، (بىتا): جلد سوم: 230 ـ 224.
33- ذهبیّه، تصوّف علمى ـ آثار ادبى، از دکتر اسداللّه خاورى. تهران، دانشگاه تهران، 1362 خورشیدى: 1/465 ـ 454.
31- کشف الظنون عن اسامى الکتب و الفنون. تألیف حاجى خلیفه، مصطفى بن عبداللّه. بغداد، مکتبة المثنّى: 1/786 و 900 و 2/1181 و 1292 و 2031...
30- الى الهائم الخائف من لومة اللائم: صفحة سیزده به بعد.
38-آیه 196 سوره اعراف.
32- هدیّة العارفین، اسماء المؤلفین و آثار المصّنفین. تألیف اسماعیل پاشا بغدادى. افست تهران، جعفرى، 1378 هـ ق: 1/90.
34- ریاض العارفین. از رضا قلى خان هدایت افست تهران، وصال (1305 هـ ق): 145.
40- کشف المحجوب.تصنیف ابوالحسن على بن عثمان جلابى هجویرى غزنوى، متوفى 465 هـ ق.تهران، طهورى، 1358 خورشیدى: 266 و 265.
41- آیه 62 سوره یونس .
42- آیه 257 سوره بقره.
4- تاریخ گزیده. تألیف حمداللّه بن ابى بکر مستوفى قزوینى، در سنه 730 هـ ق. تهران، امیرکبیر، 1362 خورشیدى: 669.
43- بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار. تألیف علامه مجلسى، محمدباقر بن محمدتقى، متوفى 1111 هـ ق. بیروت، داراحیاء التراث العربى، 1403 هـ ق: 75/146.
44- مرصاد العباد من المبدء الى المعاد به تألیف نجمالدین رازى، ابوبکر بن محمد معروف به دایه. تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1374 خورشیدى: 226. * کشف المحجوب: 70. * تفسیر کشف الاسرار میبدى: 4/406.
49- آیه 31 آلعمران.
47- آیه 59 سوره نساء.
46- فصوص الحکم. تألیف ابن عربى، متوفى 638 هـ ق. بیروت، دارالکتاب العربى، 1400 هـ ق: 135 ـ 134.
45- ایه 28 سوره شورى.
48- آیه 119 سوره توبه.
53- الاصول العشرة. تألیف شیخ نجمالدین کبرى، ترجمه و شرح عبدالغفور لارى، تهران، مولى، 1363 خورشیدى: 14 و 52 و 53.
55- آیه 62 سوره یونس.
5- طبقات الشافعیة: 8/25.
59- آیه 108 سوره یوسف.
57- فوایح الجمال.
54-فوایح الجمال.
56- مجموعه رسایل فارسى خواجه عبداللّه انصارى، رساله دوم ـ صدمیدان ـ تهران، توس، 1372 خورشیدى: 318 و 317.
52- ولایتنامه. تألیف سلطان محمد گناباد، سلطان عیلشاه. تهران، چاپخانه دانشگاه تهران، 1344 خورشیدى: 244 تا آخر.
58- آیه 119 سوره توبه.
50- آیه 35 سوره مائده.
51- آیه 50 سوره آلعمران و آیه 108 و 110 و 126 و 131 و 144 و 150 و 163 و 179 سوره شعراء و آیه 63 سوره زخرف و آیه 3 سوره نوح.
65- ره آورد معنوى، شرح ابیات و حکایات و مطالب مشکله مثنوى مولوى. از حاج میرزامحسن عماد حالى. تهران، عطایى (بىتا):110.
68- الاصول العشرة، تألیف شیخ نجمالدین کبرى: 37.
61- غلظ: اسم مصدر است به معنى: درشتى، ضخامت.
63- آداب الصوفیّه. تألیف شیخ نجمالدین کبرى. تهران، زوّار، 1362، خورشیدى: 27.
62- السایر الحایر... تألیف شیخ نجمالدین کبرى. تهران، زوّار، 1361 خورشیدى: 37 و 38 و 39.
64- جواهر الأسرار: 132.
60- قلاوُز: راهبر، بلد، دلیل راه. آنندراج.
6- مرآة الجنان و عبرة الیقظان... تألیف یافعى، محمد عبداللّه بن اسعد متوفى 768 هـ ق. حیدر آباد دکن، دائرة المعارف النظامیة، 1339 هـ ق: 4/40.
66- مقدمه رومى و تفسیر مثنوى معنوى.از رانلد الن نیکلسون، ترجمه و تحقیق اوانس اوانسیان. تهران، نشر نى، 1366 خورشیدى: 124.
7- جواهر الاسرار: 1/112.
8- مرآة الجنان: 4/41.
9- روضاتالجنات فىالاحوالالعلماءوالسّادات.تألیفمیرزا محمدباقر موسوىخوانسارى،تهران،اسماعیلیان،1390هـ ق: 1/289.
پى به اسرار نهانى برده بود در علوم جعفر او پى برده بود
خاص اهلالبیت گویند اى عجب...28 داشت او یک سلسله کان را ذهب
و شواهدى دیگر است که نمادهاى تشیع شیخ نجم الدین کبرى را جلوهگر مىسازد، مگر این که تمایلات شیعى را در میان شافعى مذهبان بتوان تا حدودى جستجو کرد.آثار نجم الدین کبرى: او زغیریت تمامى رسته بود او تصوف را نکو دانسته بود
سى کتاب اندر تصوّف گفته بود29 در تصوف او بسى دُر سفته بود
دکتر توفیق سبحانى نام سى و دو اثر از آثار شیخ نجمالدین کبرى را یاد مىکند با نسخههاى خطى موجود از آن30. بیشتر مؤلفین اسلامى بهنگام بیان احوال نجمالدین کبرى، آثار او را نیز ذکر کردهاند از جمله حاجى خلیفه31 واسماعیل پاشا بغدادى32 نام هفت اثر از آثار نجمالدین کبرى را یاد کرده است، لکن آقاى دکتر اسداللّه خاورى تحلیل شایستهاى از آثار شیخ کرده و نسخههاى خطى آنها را در کتابخانههاى ترکیه نشانه داده است و کلاً چهار رساله فارسى بنامهاى :1ـ آداب المریدین 2ـ رسالة السائر الحائر الى السائر الواحد الماجد.3ـ کتاب سکینة الصالحین4ـ رسالة وصول الى اللّهوهفت اثر بزبان عربى را بنامهاى:1ـ فوائح الجمال و فواتح الجلال2ـ تفسیر عین الحیاة = تفسیر کبرى3ـ رسالة الاصول العشرة = معشره4ـ بدون عنوان5ـ رساله الى الهائم الخائف من لومة اللائم6ـ رسالة السلوک7ـ هم العالیةو چهار رساله دیگر را منسوب به شیخ کبرى مىداند:1ـ شرح بعضى ما اعطانى اللّه من نعمة الفقر2ـ رساله در ریاضت نفس3ـ رساله ذکر مذکور4ـ هدایة الطالبین33در خاتمه به چند نسخه خطى دیگر از آثار شیخ نجمالدین کبرى که نگارنده این سطور از وجود آنها آگهى یافته است اشاره مىشود:1ـ آداب الصوفیه؛ نسخه ضمیمه مجموعه شماره 5/12013 مجلس شوراى اسلامى.2ـ اقربالطرق؛ نسخه ضمیمهشماره 13007 رضوى.نسخه ضمیمه شماره 4/887 الهیات مشهد. نسخه شماره 3536 رضوى. نسخه شماره 6313 رضوى = ترجمه...نسخه شماره 7036م آیة اللّه مرعشى در قم.نسخه شماره 7410م آیةاللّه مرعشى تحریر 1044 هـ.3ـ تفسیر نجمالدین کبرى (عین الحیات)؛ نسخه شماره 6957 رضوى.4ـ رساله السفینة (سکینة الصالحین؟)؛ نسخه مجلس شوراى اسلامى شماره 5/12006. 5ـ منهاج السالکین و معراج الطالبین؛ نسخه شماره 5/549 آیة اللّه خامنهاى به کتابخانه رضوى. 6ـ نصایح شیخ نجمالدین؛ نسخه شماره 1/2305 مجلس شوراى اسلامى.7ـ هدایة الطالبین؛ نسخه شماره 1/2305 کتابخانه گنجبخش پاکستان. اشعار شیخ نجمالدین کبرى؛ رباعیات...شیخ نجمالدین کبرى، مانند غالب مشایخ بزرگ داراى اشعارى با مذاق عرفانى بوده است که رضاقلى خان هدایت تعداد سیزده رباعى از نجمالدین کبرى را نقل کرده است34. و برتلس حدود بیست و پیج رباعى از سرودههاى نجمالدین کبرى را آورده است که برخى از آنها به دیگران نیز نسبت داده شده است35. در ریحانةالادب و *یکى از ارکان طریقت شیخ نجمالدین کبرى ـ نظریه او در باب ولایت است .ریاض العارفین و روضات الجناب، سه رباعى دیگر به شیخ نجمالدین کبرى نسبت داده شده است. بنابرین آنچه از اشعار او دیده شده است سى و هشت بیت است. لکن در تذکره اقطاب اویسى تعداد هشتاد و یک بیت از اشعار نجمالدین کبرى را آورده است که شامل سى و نه رباعى و سه مفردات منسوب به او36.ولایت و ولى در عرفان نجمالدین کبرى تا قیامت، آزمایش دائم است پس به هر دورى ولّىِ قائم است
یکى از مسایل مهم تصوّف، مسئله ولایت است که گویند ملهم از کتاب و سنّت مىباشد، هُجویرى متوفى 465 هـ فرماید:جمله مشایخ اندر حکم اثبات ولایت موافق اند... ولایت ربوبیت بود و از آن است که خداوند تعالى گفت: هنا لک الولایة للّه الحقّ37... اما ولى روا باشد که فعیل بود بمعنى مفعول چنان که خداوند تعالى گفت: «وهو یتولّىالصالحین»38...«وانَّ الکافرین لامولى لهم»39 اى لاناصر لهم، چون کفّار را ناصر نبود لا محاله مؤمنان را ناصر بود که نصرت کند و عقول ایشان اندر استدلال آیات و بیان معانى دلهاى ایشان و کشف براهین بر اسرار ایشان ونصرت کند ایشان را بر مخالفت نفس و هوا و شیطان...40همچنین آیه کریمه: «الا ان اولیاء اللّه لاخوف علیهم ولا هم یحزنون»41 و آیه مبارکه: «اللّه ولى الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الى النور»42. و نیز رسول خدا صلىّ اللّه علیه و آله فرمود: «لقد اسرى بى فأوحى اللّه الى... یا محمد من آذى لى ولیا ارصدنى بالمحاربة...» 43و در حدیثى دیگر پیامبر اکرم(ص) از جبرئیل و از او خداى تعالى روایت کند که فرمود: «اولیائى تحت قبابى{قبائى}لایعرفهم غیرى الا اولیائى»44.بر این اساس که اغلب صوفیه بویژه بعد از ابن عربى بر اهمیت مقام اولیا تاکید مىکنند و گویند چون اولیا مستغرق در خالق هستند، قواى روحانى تازهاى مىیابند تا سواحل انسانى کره خاکى را شستشو نمایند و بدین منظور پیوسته به همنشینى با اولیا توصیه مىکنند، زیرا راه پر مخاطرهاى در پیش است و این راه براى سالک، خطر گمراهى دارد، لذا بسیارى از فرق صوفیه عقیده دارند که ولى لازم است تا سالک را در طلب و طریقت هدایت کند، و این امر در همه ادوار ادامه دارد. ابن عربى گوید: چون ولایت عبارت است از فلک محیط عام، لذا هیچگاه انقطاع نپذیرد.. خداى سبحان در کتاب عزیزش خویش را نه بنام رسول نامیده است و نه نبّى،لکن خود را به اسم ولى متّصف نموده است آنجا که فرماید: «هو الولى الحمید».45 و این نامه باقى است و بربندگان خداى نیز در دنیا و آخرت جارى مىباشد46.یکى از ارکان طریقت شیخ نجمالدین کبرى ـ نظریه او در باب ولایت است و ما بقدر میسور از آن سخن خواهیم گفت:لزوم و ضرورت وجود ولى در بیان احتیاج خلق به ـ ولى ـ که معلم و مرشد او باشد دلائل عقلى و نقلى متعدّدى اقامه شده است؛ ابتدا به ادّله نقلیه در اینباب اشاره مىشود:در قرآن کریم آیاتى هست که تصریحا یا تلویحا بر این امر دلالت دارد: از جمله «اطیعوا اللّه واطیعوا الرسول و أولى الامر منکم»47.وآیه:«یا ایها الذین آمنوا التقوا اللّه وکونوا مع الصادقین»48.و آیه: «قل ان کنتم تحبون اللّه فاتبعونى بحببکم اللّه»49و آیه:«یا ایها الذین آمنوا التقوا اللّه وابتغو الیه الوسیلاً وجاهد وافی سبیله لعلکم تفلحون»50 و مثل آیاتى که بسیارى انبیاء علیهمالسلام در آغاز دعوت به قوم خود مىگفتند: اتقوا اللّه واطیعون51.همه اینها دلالت دارد بر احتیاج خلق به ولى و وجوب رجوع مردم به وى. علاوه بر قرآن کریم، احادیث بسیارى در اینباب وارد شده است که ذکر آنها را حوصله این مقالت بیرون است. رجوع به کتاب الحجة از اصول کافى باب نیاز به امام و ولى امر، و این که حجّت الهى تمام نشود بر خلق مگر به امام زنده ایکه شناخته شود، زمین بدون حجّت نیست و... مراجعه به کتاب سلطان علیشاه ما را از تفصیل بیشتر در این خصوص بى نیاز مىسازد52. اما ادله عقلیه بر لزوم احتیاج به ولى نیز بسیار است، تنها مؤلف کتاب ولایتنامه، بالغ بر ده برهان عقلى آورده است. که گمشد آنکه در این ره به رهبرى نرسید به کوى عشق منه بى دلیل راه قدم
آراء و افکار شیخ نجمالدین کبرى مؤسس فرقه کبرّویه را مىتوان در آثارش جستجو کرد، عقیده شیخ در باب ولى بشرح زیر است: یکى از کتابهایى که در شناخت طریقت عرفانى شیخ نجمالدین کبرى بسیار مهم است و در میان آثار صوفیه از برجستگى خاصّى برخوردار است کتاب فوائح الجمال و فواتح الجلال است به نثر عربى که خوشبختانه این کتاب براى اولین بار در آلمان چاپ و منتشر شده است. این کتاب شامل مباحث عالى، عرفانى و متضمن حلّ معضلات مراتب سیر و سلو مىباشد، شیخ در فاتحه پنجم مىفرماید: سالک طالب که راه و رسم منزلها را نمىشناسد همچون کودکى است که به حدّ تمیز نرسیده و سود و زیان خویش را نمىداند و نیاز به ولى یا وصى یا قاضى و یا سلطان دارد تا ولایت امور او نماید و در کارهایش وى را ارشاد نماید. رسیدن به ثمرات مجاهده براى سالک غیر ممکن است مگر به کمک ولى چنان که گفتیم مسأله ولایت و ولى از ارکان عمده طریقت شیخ نجمالدین کبرى است، او در رساله موجز و مختصر خود بنام: الاصول العشرة که بنام دیگرى نیز مشهور است از جمله: رساله در بیان طریقت شُطّار، رسالة الطرق، رسالة الطالب الحق، اقرب الطرق الى اللّه و رساله طریقت نامه نیز خوانده مىشود. با وجود ایجاز و اجمال، پر مطلب است و در تقریر مذهب شیخ، حکم کتاب مفصّلى را دارد چنین گوید:اصل پنـجم از اصـول دهگــانه ـ عزلت ـ است، و عزلت بیرون آمدن است از آمیزش خلق به اختیار، و بریدن از ایشان، چنان که به موت، مگر از خدمت شیخى که به حق رسیده باشد و مربّى او باشد. و چنین شیخى همچون غسّال میّت است. پس سزاوار آن است که شخص پیش او همچون مرده باشد پیش غسّال، تا که تصرّف کند در او، چنان که خواهد. و این تصرّف از براى این است که بشوید او را به آب ولایت از لوث حوادث و او جنابت بیگانگى، یعنى آنچه از ازدواج روح به نفس پیدا شده و مانع شهود دائمى گشته که معبّر به صلات دائمى است53.شیخ نجمالدین کبرى معتقد است که بدون ولایت و تصرّف کردن ولى در وجود سالک رسیدن به ثمره مجاهده براى او بسیار دشوار بلکه غیر ممکن است، چون سالک، در طى مجاهده خویش هر اندازه که تحت ارشاد و هدایت شیخ از وجود خاکى، آبى، نارى و هوایى خویش چیزى را از دست دهد، بیشتر شاهد و ناظر مکاشفات و مشاهدات خواهد شد و هر چه رهایى کلى و نهایى وى از وجود ترابى، مائى، نارى و هوایى خویش جز با موت کبیر حاصل نشود، اما موت اختیارى که از ریاضت حاصل مىشود و وى را بقدر ممکن از بعضى تبعات اجزاء عناصر رهایى مىبخشد سبب مىگردد که وى هر زمان در مدارج سلوک، انوار وعالم تازهاى کشف کند که حاکى از احوال روحانى او در مراحل سیز خواهد بود. فى المثل وقتى براى وى این واقعه دست دهد که گویى دریایى هست و انسان که در آن مستغرق گشته است، از آن عبور مى کند نشان آن است که ـ بخش آبى ـ وجود در حال فانى شدن است. یا اگر چنان مشاهده کند که گویى آتشى هست و او از آن بیرون مىآید، این مشاهده، حاکى است از فضاى آن بهره آتش که در وجود او هست. وقتى نیز هست که سالک پیش روى، فضایى گشاده مشاهده مىکند که فراز آن هوایى است صاف و در آنجا که نظر به پایان مىرسد رنگها مىبیند چون سبزى، سرخى، زردى و کبودى. این مشاهده حاکى است از آن که وى از این هوا که رکنى از ارکان وجود جسمانى اوست، عبور خواهد کرد و به آن الوان، که رموز و نشانها است خواهد پیوست، این الوان در واقع الوان احوال است... و حاکى از اطوار قلب و مکاشفات خلوت است که در طریقت کبرویه اهمیت خاص پیدا مىکند. البته نقش شیخ هم در کمک به * شیخ نجمالدین کبرى عقیده دارد که ولى صاحب اسم اعظم است. وقتى بدرجه ولایت مىرسد که از مرحله تلوین و تمکین گذشته باشد و بدرجه تکوین رسیده باشد.شناخت این انوار و اطوار براى سالک فوق العاده مهم است و شیخ بهمین سبب براى سالک مقام ولایت دارد.ولایت شیخ در نزد نجمالدین کبرى، مبنى است بر ضرورت ارشاد و نگهدارى سالک از خطا، که خود وى براى آن کفایت و رشد لازم را ندارد54.ولى کیست و نشان آن چیست؟خواجه عبداللّه انصارى میدان هفتاد و هشتم از صد میدان را ـ میدان ولایت ـ مىداند و گوید: از میدان حقیقت، میدان ولایت زاید، ایشان که اهل این خلقت اند ـ اولیاـ اند و اوتاد در میان ایشان، قوله تعالى: «الا ان اولیاء اللّه لاخوف علیهم ولاهم یحزنون».55واولیا را سه نشان است: سلامت دل، سخاوِت تن و نصیحت خلق. سلامت دل رستگى است از سه چیز: گله از حق و جنگ با خلق و پسند خود. و سخاوت تن را سه نشان است: دست به داشتنآنچه خودخواهى و به دل بازشدن از آنچه خلق در آنند،منتظر نبودن چیزى را از دنیا بیشى. ونصیحت خلق را سه نشان است: نیکوکاران را یارى دادن، و بر بدکاران ببخشودن، و همه خلق را نیک خواستن، این اخلاق اولیا است. اصل این نیکودلى است و جوانمردى و کم آزارى.56شیخ نجمالدین کبرى عقیده دارد که ولى صاحب اسم اعظم است. وقتى بدرجه ولایت مىرسد که از مرحله تلوین و تمکین گذشته باشد و بدرجه تکوین رسیده باشد، یعنى هنگامى که از مشاهده صور و معانى عبور کرده باشد و به فناى از معانى در معنى المعانى و اصل شده باشد آن وقت است ک صاحب مقام ولایت مىشود که بمنزله وصول به عینالیقین است که این منزل پس از عبور از مقام علمالیقین و حقالیقین است.57شیخ نجمالدین کبرى در رساله السائر الحائر الواجد الى السائر الواحد الماجد که موضوع آن شرایط و احکام طهارت ظاهر و باطن از لوث آغشتگیها و مهلکات اخلاقى مىباشد که با رعایت این شرائط، سالکان وادى عرفان وجویندگان حقیقت را به منزل وصل مىرساند. او وصول به سدرة المنتهاى معارف الهى و قاب قوسین بقاء بعد النفآء را به ده شرط معلق کرده است که شرط هشتم آن:اختیار صحبت صالحان و هجران از اخوان، سوء است. نجمالدین کبرى مىگوید که: شیخ از این صالحان باشد، و قال تعالى: «یا ایها الذین آمنوا القتوا اللّه وکونوا مع الصادقین»58...و شرط شیخیّت آن باشد که شیخ عالم باشد به کتاب خداى تعالى و سنّت رسول(ص)، و با این همه صاحب مجاهدت و مشاهدت بود و صاحب فراست بود و صاحب همت و تصرّف بود. قال اللّه تعالى: «قل هذه سبیلى ادعو الى اللّه على بصیرة انا ومن اتبعنی»59 و شیخ قلاوُز60 راه حق باشد. مخاوف و مفاسد و مهالکِ راه داند و صواب از ناصواب شناسد، و در میان خواطر، تمییز و تفسیر واقعات درویشان را صاحب دیده و ماهر بود. و واقعه کارى بود به یک درجه بلندتر از خواب، زیراکه خواب هم مشاهده بود و لکن عوام را باشد و بتعبیر حاجت آید، زیرا که عوام را مصوره و مخیله قوى افتاده باشد، صاحب صورت و خیال باشند و غلظ61 حجاب ایشان را نگذارد که معانى بیصورت و خیال ادراک کنند و این علامت رهروان است که ایشان به واسطه مجاهدت آن سبل از پیش دیده دل دور کرده باشند، معانى را بیصورتها و خیال ادراک کنند، آنگاه دیگر مجاهدت کنند تا مخیله و مصوره را ضعیف کنند، برهان آن مضمحل شود، صورت و خیال از میان برخیز62.شیخ نجمالدین کبرى، شرایط ولىّ را ضمن آداب خرقه پوشیدن نیز بیان مىدارد و اولیاى حق را از اولیاى باطل مشخص مىسازد: هرکه را ارادت این کار پدید آید و خواهد که خرقه پوشد، باید که از دست پیرى پوشد که او را هم شریعت باشد و هم طریقت و هم حقیقت. علاّم بود به اصول شریعت و عارف به آداب طریقت و واقف بود بر اسرار حقیقت، تا چون مرید را در شریعت اشکالى افتد، به علم خویش بیان کند و چون در طریقت واقعهاى روى نماید به معرفت روشن کند و چون در حقیقت سرّى پیدا شود به بصیرت خویش سرّ آن باز نماید...63.این بود خلاصهاى از آراء نجمالدین کبرى در باب ولایت و ولى هم اکنون مناسب است در این زمینه به عقائد مولانا جلالالدین محمد بلخى اشارهاى شود چون مقرّب حضرت قیّومى، مولانا جلالالدین رومى هم از جهت والد شریف و هم از جهت شیخالدین تبریزى متصل به حضرت قلب الاقطاب نجمالدین کبرى است.64جان اولیامولوى همچون شیخ و ولى خویش معتقد است که اولیا بر اثر استغراق در خالق، داراى قواى روحانى و روح تازهاى هستند چنانکه مولاى متّقیان امیرمؤمنان علیهالسلام خطاب به کمیل، نفوس را به پنج قسم تقسیم و بیان فرموده، آن یکى که روح حیوانى است و عبارت از بخارات لطیفه خون قلب است، مشترک میان تمام افراد انسانى و حیوان، اما نفس قدسیّه کلیّه الهیه و روح ایمان، مختص ولىّ و نبى است، و نفس ناطقه قدسیه را روح و حىّ هم لقب دادهاند که در حیوانات و سایر ناس، این دو دو روح یافت نمىشود، و اتحادّ میان جانهاى انبیا و اولیا در این دو روح است نه در روح حیوانى که فرموده: جان گرگان و سگان از هم جداست.65این جان اولیا همچون آب پاک، وظیفه شستشوى سواحل انسانى کره خاکى را انجام مىدهند. آب، نمونهاى از روح مقدّس است که چون بر اثر تماس با گناه انسانى، ناپاک مىشود ولى پس از صعود و خروج از کثافات، پاکىاش تجدید مىگردد66. تا پلیدان را کُند از خبث پاک آب، بهرِ این ببارید، از سَماک
تا چنان شد، کآب دارد کرد حس آب چون پیکار کرد و شد نجس
تا بشستش از کرم،آن آب آب حق ببردش باز در بحر صواب
بستدم خلعت، سوى خاک آمدم من نجس زینجا شدم، پاک آمدم
کوغسول تیرگیهاى شماست خود غرض زین آب، جان اولیاست
بازگردد سوى پاکیبخش عرش چون شود تیره، زغَدر اهل فرش
ضرورت وجود ولى براى سالک:مولانا همچون نجمالدین کبرى معتقد است که طریقت راه پرخطر است و آن را بى کمک قلاوز و رهبر نمىتوان طى کرد. پس ولى که بر اسرار طریق واقف است وجودش عین راه را دارد والبته از دنبال کردن او که لازمهاش تسلیم شدن به ولایت و رهبرى اوست نباید سرپیچید. پیر را بگزین و عین راه دان... برنویس احوال پیر راهدان
هین مرو تنها ز رهبر سر مپیچ... پس رهى را که ندیدستى تو هیچ
شیر حقى پهلوانى پر دلى... گفت پیغمبر على را کاى على
نى چو ایشان بر کمال و برّخویش... تو تقرّب جو به عقل و سرّ خویش
تا رهى زآن دشمن پنهان ستیز... تو برو در سایه عاقل گریز
دست او جز قبضه اللّه نیست67 دست پیر از غایبان کوتاه نیست
موت اختیارى مولوى همچون شیخ نجمالدین بناى سیر الى اللّه بـر ـ موت اختیارى ـ است، نجمالدینکبرى گوید: اینراه کهاختیار کردهایم بناى آن بر موت اختیارى است،چنانکه در حدیث به آن اشارت است که فرموده: موتوا قبل ان تموتوا.68پیداست که این همان مرگ از صفات بشرى است که مولوى هم در مثنوى به آن اشاره کرده است و این موت اختیارى را که رهایى از خودى و در واقع نفى آن است، شرط نیل به کمال مىباشد و آخرین پلهاى مىباشد که با آن مىتوان به بام بقاىِ بعدالفنا بر آمد. مولوى در جاى دیگر، مرگِ پیش از مرگ را مایه ایمنى از عذاب مىخواند: مرگ را بگزین و بر درّ آن حجاب بى حجابت باید آن اى ذولباب
مرگ تبدیلى که در نورى روى...69 نه چنان مرگى که در گورى روى
این بود بخشى از آراء خاصّه نجمالدین کبرى و مولوى در خصوص ولایت و ولى، که امید است فرصتى دست دهد و بتوان این بحث را تکمیل کنم.* * **در بیان احتیاج خلق به ـ ولى ـ که معلم و مرشد او باشد دلائل عقلى و نقلى متعدّدى اقامه شده است. یک جــام تجلّى جمال تو بس استتــا از عـــدم و وجـــود بیــزار شومنجمالدین کبرى چکیده در این مقاله به جایگاه «ولایت» و «ولى» در آراء عرفانى شیخ نجمالدین کبرى و مقایسه مختصر آن با آراء مولوى درهمین زمینه پرداخته مىشود ولى ابتدا گزارش نسبتا مفصل درباره مقام شیخ در میان عرفا شرح حال زندگى شجرنامه و آثار او ارائه مىشود. درباره مذهب وى در دیدگاه در این مقاله ذکر شده که بر اساس یک دیدگاه او شافعى مذهب و بر اساس دیگرى ،که بنظر مىرسد بیشتر مورد تأیید نویسنهد است، مذهب شیخ نجم الدین کبرى شیعى مذهب دانسته شده و شواهدى نیز در این زمینه ارائه شدهاست و بقیه مقاله نیز اختصاص به بررسى، شرح و تبیین جایگاه ولایت و ولى در عرفان شیخنجمالدین کبرى دارد.کلید واژهولایت؛ولى؛ نجمالدین کبرى؛ مولوى؛سلطان الاولیاء والأقطاب، المرشد الى اللّه الوهّاب1، ابوالجَنّاب (به فتح جیم و نون مشدّد2 بر وزن شدّاد)احمد بن عمربن محمد خَیوَقى به سال 540 هـ ق در خیوه خوارزم متولد گردیده است و در دهم جمادى الاول سال 618 هـ ق در حمله مغولان به اورگنج به شهادت رسید و خانقاه مخصوص خودش بخاک سپرده شد3، گرچه حمدللّه مستوفى مزارش را ناپیدا مىداند4. عموم مورخین او را ستودهاند از جمله تاجالدین سبکى، متوّفى771هـ ق، وى را شیخ خوارزم و امامى عالم و زاهد معرّفى کرده است5، یافعى متوّفى 768 هـ ق، نجمالدین کبرى را قدوة المحدثین و امام السالکین، و... خوانده است6، کمال
پاورقیها:
69- مثنوى معنى. از مولوى بلخى، تهران، انتشارات مولى، (1362 خورشیدى): دفتر 3/315.
67- کلیات مثونى معنوى. از مولوى بلخى. تهران، جاویدان، 1342خورشیدى: دفتر اول، 166 و 167 و 168 ـ در صفت پیر و مطاوعت کردن با او .
14- تاریخ گزیده: 669.
1ـ جواهر الاسرار و زواهر الانوار. تألیف کمالالدین حسین بن حسن خوارزمى، سده نهم هـ ق:1/112.
11- طرایق الحقایق. تألیف نایبالصدر، محمد معصوم شیرازى «معصوم علیشاه». تهران، سنایى(بىتا): 2/335.
19- ریحانة الادب: 8/255.
17- طرایق الحقایق:2/336 به بعد. * نفحات الانس: 424 به بعد.
12- جواهر الأسرار: 1/118.
13- طبقات اعلام الشیعة، الأنوار الساطعة فى المائة السابعة.تألیف شیخ آغابزرگ تهرانى، بیروت، دارالکتاب العربى، 1972م: 10.
16- ریحانة الأدب فى تراجم المعروفین بالکنیة واللقب. تألیف محمد على مدرّس. تبریز، شفق:6/143.*روضات الجنات: 1/297.
18- رساله الى الهائم الخائف من لومة اللائم. تألیف نجمالدین کبرى. مقدمه دکتر توفیق سبحانى، تهران، سازمان انتشارات کیهان، 1364 خورشیدى: دوازده.
10- نفحات الأنس من حضرات القدس. تألیف جامى، عبدالرحمان بن احمد متوفى 898 هـ ق. (تهران)، محمودى، (1337 هـ ق):19 و 418.
15- مجالس المؤمنین.تألیف قاضى نوراللّه بن شریف مرعشى شوشترى، چاپ سنگى، تهران 1299هـ:286.
20- طبقات الشافعیة الکبرى: 8/25.
28- مظهر العجایب و مظهر الاسرار. از فریدالدین محمدبن ابراهیم عطار نیشابورى. تهران، سنایى، 1345 خورشیدى: 23. 29- همان مدرک.
27- دنباله جستجو در تصوف ایران، تألیف دکتر عبدالحسین زرینکوب، تهران، امیرکبیر، 1362خورشیدى: 89 ـ 88.
24- مجالس المؤمنین: 286.
25- تشیّع و تصوّف تا آغا سده دوازدهم هجرى. تألیف دکتر کامل مصطفى شیبى، ترجمه علیرضا ذکاوتى، تهران، امیرکبیر، 1359خورشیدى:349 و 329 و 81.
23- روضات الجنّات: 1/297.
22- رسالة السایر الحایر. تألیف نجمالدین کبرى. تهران، زوّار، 1361 خورشیدى:17.
26- جواهر الأسرار: 1/118. * طرایق الحقایق: 2/335.
21- معجم البلدان. تألیف یاقوت بن عبداللّه حَمَوى رومى بغدادى .بیروت، دار صادر، (بىتا): 2/415.
2- طبقات الشافعیّة الکبرى. تألیف تاجالدین سبکى، عبدالوهاب بن على متوفى 771هـ ق.قاهره، دار احیاء الکتب(1971م):8/25.
3- شَذَراتالذهب فىاخبارمن ذهب.تألیف ابن عماد،عبدالحى، متوفى 1089 ق.بیروت،داراحیاءالتراثالعربى(بىتا): 5/80.
39- آیه 11 سوره محمد(ص).
37- آیه 44 سوره کهف.
35- تصوف و ادبیات تصوّف. تألیف یوگنى ادوارد ویچ برتلس، ترجمه سیروس ایزدى، تهران، امیرکبیر، 1356 خورشیدى: 439 ـ 436.
36- تذکرة اقطاب اویسى. تألیف جمال الدین شیخ محمد قادر باقرى نمینى. تهران، تابش، (بىتا): جلد سوم: 230 ـ 224.
33- ذهبیّه، تصوّف علمى ـ آثار ادبى، از دکتر اسداللّه خاورى. تهران، دانشگاه تهران، 1362 خورشیدى: 1/465 ـ 454.
31- کشف الظنون عن اسامى الکتب و الفنون. تألیف حاجى خلیفه، مصطفى بن عبداللّه. بغداد، مکتبة المثنّى: 1/786 و 900 و 2/1181 و 1292 و 2031...
30- الى الهائم الخائف من لومة اللائم: صفحة سیزده به بعد.
38-آیه 196 سوره اعراف.
32- هدیّة العارفین، اسماء المؤلفین و آثار المصّنفین. تألیف اسماعیل پاشا بغدادى. افست تهران، جعفرى، 1378 هـ ق: 1/90.
34- ریاض العارفین. از رضا قلى خان هدایت افست تهران، وصال (1305 هـ ق): 145.
40- کشف المحجوب.تصنیف ابوالحسن على بن عثمان جلابى هجویرى غزنوى، متوفى 465 هـ ق.تهران، طهورى، 1358 خورشیدى: 266 و 265.
41- آیه 62 سوره یونس .
42- آیه 257 سوره بقره.
4- تاریخ گزیده. تألیف حمداللّه بن ابى بکر مستوفى قزوینى، در سنه 730 هـ ق. تهران، امیرکبیر، 1362 خورشیدى: 669.
43- بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار. تألیف علامه مجلسى، محمدباقر بن محمدتقى، متوفى 1111 هـ ق. بیروت، داراحیاء التراث العربى، 1403 هـ ق: 75/146.
44- مرصاد العباد من المبدء الى المعاد به تألیف نجمالدین رازى، ابوبکر بن محمد معروف به دایه. تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1374 خورشیدى: 226. * کشف المحجوب: 70. * تفسیر کشف الاسرار میبدى: 4/406.
49- آیه 31 آلعمران.
47- آیه 59 سوره نساء.
46- فصوص الحکم. تألیف ابن عربى، متوفى 638 هـ ق. بیروت، دارالکتاب العربى، 1400 هـ ق: 135 ـ 134.
45- ایه 28 سوره شورى.
48- آیه 119 سوره توبه.
53- الاصول العشرة. تألیف شیخ نجمالدین کبرى، ترجمه و شرح عبدالغفور لارى، تهران، مولى، 1363 خورشیدى: 14 و 52 و 53.
55- آیه 62 سوره یونس.
5- طبقات الشافعیة: 8/25.
59- آیه 108 سوره یوسف.
57- فوایح الجمال.
54-فوایح الجمال.
56- مجموعه رسایل فارسى خواجه عبداللّه انصارى، رساله دوم ـ صدمیدان ـ تهران، توس، 1372 خورشیدى: 318 و 317.
52- ولایتنامه. تألیف سلطان محمد گناباد، سلطان عیلشاه. تهران، چاپخانه دانشگاه تهران، 1344 خورشیدى: 244 تا آخر.
58- آیه 119 سوره توبه.
50- آیه 35 سوره مائده.
51- آیه 50 سوره آلعمران و آیه 108 و 110 و 126 و 131 و 144 و 150 و 163 و 179 سوره شعراء و آیه 63 سوره زخرف و آیه 3 سوره نوح.
65- ره آورد معنوى، شرح ابیات و حکایات و مطالب مشکله مثنوى مولوى. از حاج میرزامحسن عماد حالى. تهران، عطایى (بىتا):110.
68- الاصول العشرة، تألیف شیخ نجمالدین کبرى: 37.
61- غلظ: اسم مصدر است به معنى: درشتى، ضخامت.
63- آداب الصوفیّه. تألیف شیخ نجمالدین کبرى. تهران، زوّار، 1362، خورشیدى: 27.
62- السایر الحایر... تألیف شیخ نجمالدین کبرى. تهران، زوّار، 1361 خورشیدى: 37 و 38 و 39.
64- جواهر الأسرار: 132.
60- قلاوُز: راهبر، بلد، دلیل راه. آنندراج.
6- مرآة الجنان و عبرة الیقظان... تألیف یافعى، محمد عبداللّه بن اسعد متوفى 768 هـ ق. حیدر آباد دکن، دائرة المعارف النظامیة، 1339 هـ ق: 4/40.
66- مقدمه رومى و تفسیر مثنوى معنوى.از رانلد الن نیکلسون، ترجمه و تحقیق اوانس اوانسیان. تهران، نشر نى، 1366 خورشیدى: 124.
7- جواهر الاسرار: 1/112.
8- مرآة الجنان: 4/41.
9- روضاتالجنات فىالاحوالالعلماءوالسّادات.تألیفمیرزا محمدباقر موسوىخوانسارى،تهران،اسماعیلیان،1390هـ ق: 1/289.