من در این مقاله می خواهم با یک رویکرد تحلیلی به نحوهی شکل گیری حوزه ی عمومی در رخداد مشروطه بپردازم. حوزهی عمومی در ایران به دلایل شرایط تاریخی، سیاسی و اجتماعی خودش می تواند متفاوت از چیزی باشد که در غرب شکل گرفت. شاهان باستان در تمدن ایرانیان دارای حکومت پاتریمونالیستی بودند. پادشاهِ آرمانی، بزرگزاده ای است عادل و عاقل که برای هر یک از قشر های اجتماعی عدالت می ورزد و از بیداد بر رعیت پرهیز میکند. رویکرد تحلیلی نشان می دهد مطابق تئوری استبداد شرقی، سلاطین قاجار برخلاف پادشاهان باستان تنها عنوان فره ایزدی را دارا هستند و از این امر به منظور ابزاری برای حکومت بر رعیت استفاده می کردند. ورود رسانه های ارتباطی توسط حکومت در چارچوب نظریه استبدادی مطبوعات باعث بازتولید انواع دیگری از استبدادها میشود. مندر این مقاله آنها را "استبداد زبانی" و "استبداد اندیشه" می نامم. در دورهی حکومت درازمدت قاجاریان، زبان و ادبیات تشریفاتی آنها از یک سو، موجب می شود خلاقیتِ تفکر در توده مردم ایران به وجود نیاید. و از سویی دیگر، نبود قانون و استقلال طبقات اجتماعی از شکل گیری نهاد و یا طبقهای مستقل، به عنوان واسط میان حکومت و مردم جلوگیری می کند. در این وضعیت، امر ِفراعقلانی ِمذهب با طبقهای مردمی به نام روحانیت و در بستر ارتباطات سنتی از میان خود مردم عروج می یابد. این نهاد "مجدداَ ساختار یافته" در صدد است اقتدار عمومی از دست رفته در دورهی ِ قاجار را به منشاءِ اصلی اش، مردم بازگرداند.