مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
۸.
۹.
۱۰.
تبیین تاریخی
حوزه های تخصصی:
در این جستار کوتاه، ضمن تفکیک مساله ی مفهومی علیت تاریخی از مساله ی معرفت شناختی، جایگاه این دو مساله در فلسفه ی تحلیلیِ تاریخ، مورد بررسی قرار گرفته و در ارتباط با مساله ی تبیین تاریخی، دیدگاه دو فیلسوف برجسته ی تاریخ که هر دو به نحله ی ایده آلیستی تعلق دارند، به اختصار آورده شده است. کالینگوود، با تمایز بین سه معنای علت در علوم تجربی، زندگی عملی و تاریخ، علت را در تاریخ، به معنای دلیل می گیرد و تبیین رویدادهای تاریخی را در گرو فهم اندیشه ی فاعلان آن رویدادها و از طریق بازاندیشی و بازسازی ذهنی آن ها توسط مورخ می داند. اوکشات، با تاکید بر جنبه ی منحصر به فرد بودن رویدادهای تاریخی، تبیین آن ها را نه به وسیله ی تعمیم، بلکه با ذکر جزئیات هر چه بیش تر به طوری که در سلسله رویدادهای مرتبط با هم، هیچ خلا و فروافتادگی باقی نماند، می داند و از این رو «علت» را مفهومی زائد و غیرضروری دانسته و از حوزه ی پژوهش تاریخی، طرد می کند.
تحلیل خلاف واقع در تبیین های تاریخی علوم اجتماعی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تحلیل خلاف واقع یعنی کنکاش در چیزهایی که رخ نداده اند ولی می توانستند رخ دهند. خلاف واقع ها، «آزمایش های ذهنی» هستند که با انجام آن ها، این امکان برای ما فراهم می شود تا تاریخ را در ذهن خویش به شکلی نسبتا متفاوت از آنچه که عملا وقایع در آن رخ داده اند، تکرار و فرضیات موردی را بر اساس شواهد قابل دست رس آزمون نماییم. محققان تاریخ محور در علوم اجتماعی غالبا به دنبال تبیین نتایج خاص در یک یا چند مورد منفرد هستند. در مقاله حاضر تلاش شده است تا به طور مستدل نشان داده شود که این نوع تبیین های تاریخی معمولا بر تحلیل خلاف واقع ابتنا دارند. به بیان دیگر، نشان داده شده است که اگر بخواهیم به مطالعه علی گذشته یا ارزیابی یک تبیین تاریخی بپردازیم، چاره ای جزء اقامه استدلال خلاف واقع نداریم. در این مقاله، ابتدا، چهار نوع مختلف از علیت، یعنی: شرط لازم و غیرکافی، شرط کافی و غیر لازم، شرط لازم و کافی، و شرط نا لازم که در تبیین های تاریخی مورد استفاده قرار می گیرند، تشریح شده اند. سپس، نسبت هر یک از این علل با تحلیل خلاف واقع مورد وارسی قرار گرفته است. در مرحله بعد، نسبت تحلیل خلاف واقع با تبیین های زنجیره ای تاریخی مورد بررسی قرار گرفته است، تبیین هایی که به تسلسل یا توالی هایی از عوامل علیِ بهم پیوسته ارجاع داشته و نتایج تاریخی را از طریق وقایع بهم پیوسته ای که در طول زمان برملا می شوند، تبیین می کنند. در پایان، اهمیت خلاف واقع ها در آزمون فرضیات علّی در مطالعات علوم اجتماعی که ماهیت تاریخی دارند مورد کنکاش قرار گرفته است
سرشت تبیین تاریخی در اندیشه ی ابن خلدون
حوزه های تخصصی:
ابن خلدون در مقدمه ی خود گونه ای از اندیشه ی تاریخی را مطرح کرده است که با تاریخ نگاری رایج عصر خود و حتی پس از آن، تفاوت های آشکاری دارد.در این شیوه به جای تأکید بر وقایع و فقط نقل اخبار، بر یافتن سرشت وقایع تاریخی، علت وقوع آن و تأثیرات آن بر حوادث دیگر تأکید می شود.این رویکرد به تاریخ که می توان تاریخ علمی، سنجیده و اندیشیده و به بیان دیگر منطق تاریخ خواند، روشی دارد که مقدمه ی ابن خلدون در بیان گام ها و چند و چون آن صراحتی ندارد.هرچند محتوای مقدمه ی ابن خلدون، تأسیس علمی تحت عنوان علم عمران است که بتوان به کمک آن تاریخ نقلی را به سطح تاریخ برهانی و عقلی ارتقاء داد، اما ابن خلدون جدای از فقراتی که به نقل اخبار گذشته اختصاص می دهد، هیچ گاه به صراحت از روش چگونگی توضیح و تبیین تاریخی سخن نمی گوید.بدین ترتیب علم عمران متکفل شناخت سرشت اجتماعات بشری و طبایع انسانی می شود که خود به فهم تاریخی ما کمک می کند.اما مسئله ی دشوار این است که پس از آگاهی از سرشت و طبایع جوامع انسانی چگونه به نقد اخبار تاریخی و تبیین واقعیت های تاریخ بپردازیم؟به بیان دیگر علم عمران ابن خلدون، چه رویکردی برای تبیین خبر تاریخی، چه از دیدگاه منفی و نقادی و چه از دیدگاه مثبت و ایجابی دارد؟در این مقاله کوشیده ایم از خلال مقدمه، به منطق تبیین و علیت تاریخی در اندیشه ی ابن خلدون پی ببریم.نتیجه ی بررسی مقدمه نشان می دهد که منطق علم عمران، نوعی حکمت در معنای عام است که واجد ضرورت مادی و طبیعی است، نه ضرورت عقلی و نظری.هدف علم عمران نیز برهانی کردن تاریخ است، ولی ماده ی این برهانی سازی تنها عقل نیست، بلکه هم علوم عقلی(مانند فلسفه ی طبیعی) و هم علوم نقلی(نظیر فقه و نصوص دینی) در این برهانی سازی به کمک مؤلف مقدمه می آیند.
رویکردی به تبیین: انواع تبیین علمی در پژوهش های تاریخ محور
حوزه های تخصصی:
تبیین پاسخ به پرسش چرایی یک پدیده یا رویداد است، همانگونه که توصیف به پرسش از چگونگی وقوع پدیده یا رویداد می باشد. برای تبیین انواع گوناگونی را برشمرده اند. در این جستار به انواع تبیینی که در تحقیقات تاریخی از آنها برای توضیح علل وقوع پدیده-ها بهره گرفته می شود، پرداخته شده است. تبیین های رایجی که پژوهشگر تاریخی برای توضیح علل وقوع پدیده ها استفاده می کند شامل: تبیین قانونیت باوری، تاریخیت باوری (تفسیری)، تبیین تکوینی، تبیین خلاف واقع، تبیین تطبیقی، تبیین کارکردی و تبیین ساختاری می باشند. پژوهشگر تاریخی با توجه به هدف تحقیق خود و ماهیت پدیده مورد بررسی و با توجه به رویکرد های هستی شناسی و معرفت شناسی، از بین روشهای تبیینی فوق الذکر، دست به گزینش نوع تبیین مورد نظر برای توضیح علل وقوع پدیده مورد بررسی می زند. مقاله حاضر به مروری اجمالی بر فلسفه تاریخ و انواع تبیین تاریخی پرداخته و شیوه های تبیینی هر کدام از این تبیین ها را با ذکر مثال شرح داده است.
تأملی در ماهیت تاریخنگاری سیره پژوهی
حوزه های تخصصی:
در چارچوب تاریخ نگاری ا سلامی، مطالعه ی سیره پژوهی در شمار گسترده ای از مو ضوعات مختلف بسط و گسترش یافته است. فرایندهای منطقی که در این حوزه تبیین می شوند، شامل طیف های مختلف شرح حا ل نگاری زندگی رسول خدا(ص) و تاریخ اندیشه ها و مباحث فقهی کلامی می باشد. نکته ی قابل ملاحظه در این را ستا، بررسی این مسأله ا ست که قاعده مندی های حاکم بر منابع و مطالعات سیره نگاران، مؤید کدام روش ها و شیوه های رایج در عرصه ی تاریخ نگاری می با شد؟ پر سش مذکور، ما را به این فر ضیه رهنمون می سازد که تغییر و تحول مداوم قلمرو موضوعی و مفهومی سیره، معیارهایی در حوزه ی روش شناسی تاریخی فراهم ساخته که بر پایه ی نوعی معرفت، تعمیم می یابد و می توان بر اساس آنها اندیشه های سیاسی اجتماعی و نیروهای محرک تاریخ اسلام را شناسایی و بازتولید کرد. هدف اصلی پژوهش حاضر، بر مبنای نوعی روایت ذاتی از سیر تحول سیره نگاری، باز نمایاندن ساختار عقلانی- استدلالی و پیوستگی بین وقایع تاریخی سیره در قبال تجربه زندگی بشری است که البته، می توان آن را در خصیصه ی قالب تاریخ نگاری اسلامی به شمار آورد.
بیزگرایی و مطالعات تاریخی در علوم اجتماعی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مروری اجمالی بر تاریخ علوم اجتماعی حکایت از منازعاتِ متعدد روش شناسانه در خصوص معقولیت تبیین تاریخی یا استنباط علّی در یک موردِ خاص با طرح تحقیق «تک موردی» دارد. در این مقاله، ابتدا سه انتقادِ روش شناسانه نسبت به تبیین های تاریخی از یک مورد خاص تشریح گردیده است. سپس، پاسخ اصلی روش شناسانِ مدافعِ تحقیقات تاریخی یا تبیین های درون موردی تشریح شده که استدلال نموده اند یک چنین انتقاداتی مبتنی بر یک منطق خاص از استنباط علّی است که در سنتِ پژوهشی کمّی یا آماری حاکم است؛ در صورتی که تبیین تاریخی و استنباط علّی در یک موردِ منفرد از منطقِ متفاوتی بنام بیزگرایی استفاده می کند که انتقادات مطرح شده را کلاً بلاموضوع می سازد. همچنین نشان داده شد که از حیث روش شناسی اگر ردیابی فرآیند روش اصلی استنباط علّی در مطالعات تاریخیِ تک موردی باشد، استنباط بیزی نیز قلب ردیابی فرآیند است و ماهیت بیزی ردیابی فرآیند است که توضیح می دهد چرا نامناسب است که این گونه مطالعات را واجد مشکلات مربوط به معین نمودن مدل استاندارد علّی ببینیم.
تبیین تاریخی دلایل عدم روایت واقعه غدیر در سیره ابن اسحاق(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
تاریخ اسلام سال بیستم پاییز ۱۳۹۸ شماره ۳ (پیاپی ۷۹)
7 - 30
حوزه های تخصصی:
واقعه غدیر به عنوان یکی از مهم ترین مستندات روایی اثبات جانشینی امیرالمؤمنین حضرت علی(ع)، به تواتر در منابع اهل سنت گزارش شده است و مورد قبول بیشتر علمای آنان است. با این وجود، ابهام هایی درباره درستی این روایت در برخی منابع به چشم می خورد که نپرداختن به این روایت از سوی برخی از مهم ترین سیره نگاران متقدم، مانند محمد بن اسحاق (د. 151) یکی از آنها است. در این پژوهش برای ارزیابی موضع گیری ابن اسحاق درباره گزارش واقعه غدیر و با وجود باور برخی علمای شیعه به روایت این واقعه از سوی او، با ارائه شواهدی از شرایط سیاسی فرهنگی دوران نوشتن این سیره و با استفاده از شیوه تبیین تاریخی، چرایی عدم روایت این واقعه در سیره ابن اسحاق تحلیل و تبیین می شود.
بررسی ویژگی های تاریخ نگاری سبک خراسانی در دوره غزنوی(مقاله علمی وزارت علوم)
تاریخ نگاری ایران در دوره اول حکومت غزنوی (351 431ق.) به دلیل پیدایش مورخان بزرگی که سنت تاریخ نویسی و گرایش های آن را دگرگون کردند، از اهمیت ویژه ای برخوردار است. طی قرون چهارم و پنجم با برآمدن ادیبان و دبیرانی بزرگ در جامه ی تاریخ نویس، تاریخ نگاری ایرانی و اسلامی از دست محدثان بیرون آمد و در قامت دانشی غیروابسته مطرح گردید. در آن هنگام خراسان به عنوان مرکزی علمی فرهنگی بازیگری بی همتا در شکل گیری شیوه جدید تاریخ نگاری بود و بیش تر مورخانی چون ثعالبی، بیهقی و گردیزی از اهالی یا مانند عتبی رشدیافته و علم آموخته آن دیار قلمداد می شدند؛ از این رو در این نوشتار از تاریخ نگاری غزنوی با سرواژه تاریخ نگاری سبک خراسانی یاد شده است. این پژوهش که به روش توصیفی- تحلیلی، آثار تاریخ نگارانه عصر غزنوی را بررسی خواهد کرد، کوشیده است ویژگی های تاریخ نگاری مورخان خراسانی که بیش ترین اثربخشی را بر روند تاریخ نگاری این عصر و تاریخ نویسان پس از خود داشته اند، بررسی نماید. طی این بررسی می توان سه ویژگی برجسته را در تاریخ نگاری عصر غزنوی یافت: رشد نگرش فرهنگی و اجتماعی در تاریخ نگاری؛ ظهور تبیین هایی تاریخی که به تاریخ نگاری عقلانی انجامیده و افزایش نگاه نقادانه به منابع تاریخی، اشخاص و عملکردهای سیاسی در روزنه دید مورخان این دوره.
مبناگرایی کلاسیک و ساختار توجیه دانش تاریخی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
روش شناسی علوم انسانی سال ۲۹ زمستان ۱۴۰۲ شماره ۱۱۷
77 - 95
حوزه های تخصصی:
نقش مطالعات تاریخی در تنظیم مناسبات اجتماعی و برساخت نظم گفتمانی جوامع، پرسش از مبانی اعتبار دانش تاریخی را ضروری و اندیشه وران را به ارزیابیِ منطقِ تفکرِ تاریخی در پرتو ضوابط معرفت شناسانه رهنمون کرده است. «مبناگرایی کلاسیک» یکی از این ضوابط معرفت شناسانه است که گروهی از اندیشمندان غربی و فیلسوفان مسلمان معاصر جهت اعتبارسنجی حوزه های معرفتی تجویز می نمایند. مبناگرایی کلاسیک با این ادعا که توجیه هر ادعای معرفتی مستلزم دسترسی به باورهای پایه خطاناپذیر و استنتاج قیاسی باورهای غیرپایه از باورهای پایه است، شروط سخت گیرانه ای را تجویز می کند که دانش تاریخی توان برآورده کردن آن را ندارد. عدم دسترسی مستقیم مورخ به کنش های انسانی در گذشته، آمیختگی شواهد تاریخی با ذهنیت مورخان، دشواری فهم عینی شواهد مکتوب و توجیه گزاره های تاریخی با ارجاع به منابع خطاپذیری همچون گواهی و حافظه موانعی است که اجازه تولید گزاره های پایه خطاناپذیر در ساحت بازشناسی واقعیت های تاریخی را نمی دهد. ازسوی دیگر، نابسندگی تلاش های مورخان برای گذر از مسئله اذهان دیگر و همچنین، ناتوانی آنها در توجیه خطاناپذیری فرضیه های جهان شمول موانعی است که اجازه تولید باورهای پایه خطاناپذیر در ساحت تبیین تاریخی را نمی دهد. با استناد به این دلایل است که نگارنده مبناگرایی کلاسیک را نظریه مناسبی برای ترسیم ساختار توجیه دانش تاریخی نمی انگارد و بر آن است که ساختار توجیه دانش تاریخی را باید براساس ظرفیت های مطالعات تاریخی ترسیم نمود.
چشم انداز تاریخی تشکیلات فراماسونری در دوره پهلوی دوم(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تحقیقات اسنادی انقلاب اسلامی سال ۵ بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۹
246 - 273
حوزه های تخصصی:
ریشه تشکیلات ماسونی در ایران به اوایل دوره قاجار بازمی گردد. ساختار و ماهیت این تشکیلات با تحولات تاریخی فلسفه سیاسی و حاکمیت گره خورده است. لژهای فراماسونری بعد از شهریور 1320 و کودتای 28 مرداد در ایران پا گرفتند و به حوزه های نفوذ پیوستند. تشکیلات ماسونی به مثابه قدرت های پنهان و در سایه، دارای وابستگی ها و کنش های مختلفی بوده اند. دوره پهلوی دوم عصر تکوین واقعی تشکیلات ماسونی در ایران است. فراماسونری در این دوره ۳۷ ساله دارای ابعاد و زوایای پنهان و متناقضی است که در طول تاریخ مغفول مانده است. هدف از نگارش این مقاله، بررسی، رصد و تبیین تاریخی تشکیلات فراماسونری ایران در عصر پهلوی دوم است که پژوهشگر با روش توصیفی- تحلیلی و در چارچوب مطالعات تاریخی و با تکیه بر اسناد آرشیوی و کتابخانه ای درصدد پاسخ گویی به ابهامات پژوهش می باشد. یافته ها بر این است که تشکیلات فراماسونری در طول سه دهه از عمر پهلوی دوم هم به ساختار هویتی مستقل دست یافت و در مقام یکی از مؤلفه های قدرت به صورت علنی ظاهر شد. این تشکیلات در روابط و کشمکش های درباری چه در سطح داخلی و هم به عنوان عناصر وابسته قدرت های فرامحلی و جهانی دارای کارکردهای متعددی بودند. در این دوره حوزه نفوذ لژهای فراماسونری وسعتی کشوری یافته و کانون های وابسته از انفعال خارج شدند و اولیای قدرت مناسبات درون تشکیلاتی را هدفمند و سازمان دهی نمودند.