مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
انسان شناسی صدرایی
حوزههای تخصصی:
تفسیر کنش متقابل اجتماعی، دغدغه اساسی بسیاری از جامعه شناسان است که دارای رویکردهایی از جمله تفهمی و پدیدارشناختی هستند. هر یک از این رویکردها، بر مبانی معرفتی ویژه ای استوار است. حکمت صدرایی، با نظریه انسان شناختی متفاوت، ظرفیت فراوانی برای فهم و تفسیر کنش متقابل اجتماعی دارد. این موضوع، در این پژوهش با روش تحلیلی، مورد بررسی قرار گرفته است. از منظر حکمت صدرایی، انسان جسمانیه الحدوث بوده که با حرکت درونی و تحت تأثیر عوامل خارجی، بسته به میزان به فعلیت تبدیل شدن فطرت و عقل، یا غلبه طبیعت و غریزه، به انواعی از انسان تبدیل می شود. انسان وحشی، اجتماعی و متمدن بالفطره از این جمله اند که با مدل های تعاملی استثماری، استخدام متقابل و تعامل مبتنی بر محبت و احسان، سه گونه فرهنگ حسی خیالی، وهمی و عقلانی را به ارمغان می آورند. توجه به بستر اجتماعی انواع انسان و سنخ های سه گانه معنا (ذهنی، اعتباری و حقیقی)، تفسیر کنش متقابل دارای سطوحی خواهد بود که از تفسیر بر مبنای قصد و نیت کنشگر، تفسیر بر اساس اعتباریات اجتماعی و ارزیابی انتقادی آن، بر مبنای معانی حقیقی، از آن جمله است.
بررسی نقش مبانی انسان شناختی صدرالمتألّهین در تحلیل مدینه فاضله(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزههای تخصصی:
نظریه «مدینه فاضله» به عنوان نظریه ای در حوزه سیاست، از یونان باستان تاکنون، از جمله مباحث مهم در حکمت عملی بوده است. با توجه به تأثیرپذیری حکمت عملی از حکمت نظری و به ویژه مباحث انسان شناسی، این سؤال مطرح است که با توجه به نوآوری های صدرالمتألّهین در انسان شناسی، آیا تحوّلی در تحلیل «مدینه فاضله» نیز صورت می گیرد، یا نه؟ بنابراین، مسئله اصلی نوشتار حاضر این است که مبانی انسان شناختی صدرایی چه نقشی در تحلیل یا تکمیل نظریه مدینه فاضله دارد؟ برای پاسخ به این سؤال، نوشتار حاضر ابتدا با استفاده از روش «نقلی و توصیفی»، به تشریح مبانی انسان شناختی صدرایی و همچنین تبیین چیستی مدینه فاضله پرداخته و سپس با بهره گیری از روش «تحلیلی و فلسفی»، نقش هر یک از مبانی انسان شناختی اختصاصی صدرالمتألّهین در تحلیل مؤلّفه های مدینه فاضله را تبیین کرده است. تبیین دقیق تر ویژگی های رئیس اول مدینه و انطباق آن با معصومان علیهم، اثبات ضرورت دایمی ولایت فقیه در صورت دست رسی نداشتن به معصوم، اتحاد حقیقی افراد مدینه فاضله با یکدیگر و با رئیس اول مدینه و تشکیل صورت نوعی خاص برای تک تک افراد مدینه فاضله در اثر معرفت و محبت به امام جامعه، از مهم ترین دستاوردهای این تحقیق است.
نظریه بدیع علامه طباطبایی در باب تمایز نفس ملکوتی و نفس حاصل از اشتداد، بستری برای تحوّل در انسان شناسی صدرایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نظریه حدوث جسمانی و بقای روحانی نفس انسانی، از ابداعات جناب صدرالمتألهین بود. ایشان بر این اساس، مسائل فراوانی در حیطه قوس صعودی سیر انسانی را حل و فصل کرد و برای آنها تقریرهای عمیق فلسفی یافت. امّا دیدگاه او در تبیین روشن قوس نزولی انسان و مراحلی که دین از آن ها سخن گفته همچون عالم ذر، امتحان انسان پیش از ورود به طبیعت، مسأله هبوط و...، توفیق چندانی نیافت. علامه طباطبایی، رحمه الله علیه، به عنوان فیلسوفی چیره بر حکمت صدرایی و مأنوس با آیات قرآن کریم و روایات اهل بیت علیهم السلام، راهی نو پیش روی انسان شناسی فلسفی گشود. بر اساس تحلیل و تبیین بدیع ایشان که تمام انسان شناسی جناب صدرا بایستی بر اساس آن بازنگری و تدقیق گردد، هر موجودی، نفسی ملکوتی دارد که محور موجودیتش همان است و آنچه حدوث جسمانی دارد، در پرتوی این حقیقت، تحقق دارد. تبیین علامه، که این نوشتار متکفّل تبیین و تشریح آن است، هم عوالم وجودی انسان را به روشنی تبیین میکند، هم عهده دار تشریح قوس نزول انسان و احکام آن می شود و هم تبیین دقیق تری از قوس صعود ارائه می دهد.
بررسی مقتضای حال مخاطب در خطاب های قرآنی حضرت موسی(ع) به بنی اسرائیل با تکیه بر انسان شناسی صدرایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مبحث «مقتضای حال» همواره به عنوان یکی از مباحث بنیادین علم بلاغت مطرح بوده است. این موضوع، چهار مؤلفه اصلی دارد که شامل: «مقتضای متکلم»، «مقتضای مخاطب»، «مقتضای کلام» و «مقتضای موقعیت های کلام» می شود. تمرکز این پژوهش بر بخش «مقتضای مخاطب» خواهد بود. مقتضای مخاطب به معنای رعایت تناسب کلام با دریافت کننده آن است. بی تردید شناخت مخاطب، مقدمه رعایت این تناسب است. بر این اساس هر قدر معیارهای مخاطب شناسی دقیق تر و کامل تر باشند، رعایت مقتضای مخاطب صحیح تر انجام می شود. مخاطب شناسی در کتب بلاغی، محدود به علم و توجه مخاطب است. تقسیم مخاطب به خالی الذهن، مردد و منکر مؤید این مطلب است، اما ویژگی های مخاطب در علم و توجه خلاصه نمی شود، بلکه عناصر دیگری در ساختار ادراکی و رفتاری انسان وجود دارد که هر کدام متکلم را به انتخاب شیوه ای خاص در سخن گفتن سوق می دهد. از آنجایی که این پژوهش، قرآنی است، معرفت نفسی ضروری نمود که با انسان شناسی وحیانی سازگار باشد. به همین منظور انسان شناسی صدرایی که تا حد زیادی برگرفته از قرآن و احادیث است، برای این امر انتخاب شد. بدین ترتیب ابتدا انسان شناسی صدرایی تبیین و مؤلفه های ساختار وجودی انسان در دو ساحت ادراکی و رفتاری ذکر شد، سپس بر اساس منطوق و مفهوم هر مؤلفه، ارتباط آن مؤلفه از ساختار انسان با ساختار زبانی متناسب با آن بیان گردید و در بخش نهایی، آیات مورد نظر بر اساس این ساختار متناظر تحلیل شدند. نقطه تمرکز بحث، نمود مخاطب شناسی زبانی در خطاب های قرآنی حضرت موسی(ع) بر اساس انسان شناسی در نظام فلسفی صدرایی است.
بررسی مسئله مرگ در سرمازیستی با تکیه بر آراء ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت صدرایی سال ۱۲ پاییز و زمستان ۱۴۰۲ شماره ۱ (پیاپی ۲۳)
123 - 132
حوزههای تخصصی:
مسئله سرمازیستی از مسائل نوپدید کاربرد علم فیزیک در پزشکی است که با چالش هایی روبه رو شده است. یکی از اشکالات عمده به این شیوه نگاهداشت بدن -که جسم بیمار صعب العلاج را با هدف درمان در آینده، برای سال ها در حالت انجماد (۱۹۶-) حفظ می کند و ادعا دارد که در شرایطی خاص، آن را از انجماد بیرون می آورد- این است که سرمازیستی مفهوم مرگ را تغییر داده و در کار خداوند دخالت می کند. از طرفی تبیین و تحلیل مسئله مرگ از دغدغه های همیشگی برخی فیلسوفان از جمله ملاصدرا بوده است که سعی نموده از منظر فلسفی آن را تبیین کند. این مقاله می کوشد با توجه به مبانی فلسفی ملاصدرا همچون حرکت جوهری و رابطه نفس و بدن، چگونگی و چرایی مرگ را از منظر او بکاود و اشکال به سرمازیستی را بررسی نماید. در این مطالعه توصیفی و تحلیلی سعی شده تا با بررسی مفهوم مرگ طبیعی از دیدگاه پزشکی نوین و مقایسه آن با دیدگاه ملاصدرا در باب مرگ، به این نتیجه برسیم که آنچه ملاصدرا در توصیف لحظه مرگ بیان می کند، مربوط به زمان بی نیازی نفس از بدن در حرکت استکمالی است که زماناً و مکاناً برای انسان مجهول است؛ چراکه استغنای نفس از بدن قابل رؤیت و اثبات نیست. بنابراین، نمی توان ادعا کرد که در فناوری سرمازیستی، دانشمندان در پی انکار و تغییر عنوان مرگ و دخالت در کار خداوند هستند. مسئله سرمازیستی از مسائل نوپدید کاربرد علم فیزیک در پزشکی است که با چالش هایی روبه رو شده است. یکی از اشکالات عمده به این شیوه نگاهداشت بدن -که جسم بیمار صعب العلاج را با هدف درمان در آینده، برای سال ها در حالت انجماد (۱۹۶-) حفظ می کند و ادعا دارد که در شرایطی خاص، آن را از انجماد بیرون می آورد- این است که سرمازیستی مفهوم مرگ را تغییر داده و در کار خداوند دخالت می کند. از طرفی تبیین و تحلیل مسئله مرگ از دغدغه های همیشگی برخی فیلسوفان از جمله ملاصدرا بوده است که سعی نموده از منظر فلسفی آن را تبیین کند. این مقاله می کوشد با توجه به مبانی فلسفی ملاصدرا همچون حرکت جوهری و رابطه نفس و بدن، چگونگی و چرایی مرگ را از منظر او بکاود و اشکال به سرمازیستی را بررسی نماید. در این مطالعه توصیفی و تحلیلی سعی شده تا با بررسی مفهوم مرگ طبیعی از دیدگاه پزشکی نوین و مقایسه آن با دیدگاه ملاصدرا در باب مرگ، به این نتیجه برسیم که آنچه ملاصدرا در توصیف لحظه مرگ بیان می کند، مربوط به زمان بی نیازی نفس از بدن در حرکت استکمالی است که زماناً و مکاناً برای انسان مجهول است؛ چراکه استغنای نفس از بدن قابل رؤیت و اثبات نیست. بنابراین، نمی توان ادعا کرد که در فناوری سرمازیستی، دانشمندان در پی انکار و تغییر عنوان مرگ و دخالت در کار خداوند هستند.