مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
دانمارک
حوزه های تخصصی:
In May of 2018, the strategy of law-making was utilized in the Kingdom of Denmark to respond to or, more to the point, respond against full-face garments along the lines of a democratic and secular society in which values like transparency inform and guide interaction, dialogue, and communication. The new legal norm and measure, law L 219, does not refer expressly to the veil, nor to women, or to Islam. Nevertheless, the national Parliament in the Kingdom of Denmark proceeded on the basis of premises that reveal, upon scrutiny, why the particular provision that prohibits full-face veils is widely known and referred to as the “burqa ban”.Like the niqab, the burqa is a full-face veil. Numerically speaking, between 50 and 200 Muslim women wear such a veil, a fact that enters them into a minority within a minority statistics of 0.1 or 0.2 percent. However, to trivialize the burqa ban would be an error. This point applies to all sides, including the stakeholders who assumed the responsibility of drafting the new norm and measure. As the Danish legislators see things, law 219 is not an instance of “shooting sparrows with a cannon”. After this, the need to legislate appears to be an instance of following a trend in Europe and, at the same time, sending a message about the prevailing (Danish) ideology in contradistinction to “political Islam” that gives rise to unwanted phenomena like gender inequality, religious extremism, and terrorism. The authors of The 2018 Danish “Burqa Ban”: Joining a European Trend and Sending a National Messageattempt to give an in-depth account of the burqa ban and the political context for this, as provided by the negotiations that led up to the ban’s final adoption. One objective is to identify the various variables in the legal equation and, as another objective, capture the wider prescriptively-proscriptive direction of the Danish case, thereby also establishing a platform for further discussion, reflection, and response. (This part of the project – an intended component and outcome since the formulation of the original research task, labor division, and methodology – is published in the concurrent but separate article, The Burqa Ban: Legal Precursors for Denmark, American Experiences and Experiments, and Philosophical and Critical Examinations.)
International Relations Begin at Home: A Humanitarian Learning Lesson from the Kingdom of Denmark(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات بین المللی سال ۱۵ تابستان ۱۳۹۷ شماره ۱ (پیاپی ۵۷)
116 - 172
حوزه های تخصصی:
Extreme measures to reduce the number and cost of refugees and immigrants belong among the recent examples of the Kingdom of Denmark’s illiberal responses to crises in the wake of third party armed conflict. Politically, the process of tightening the law and having a transparently unwelcoming attitude towards foreigners began in 2001, at least according to some experts on Danish foreign policy, e.g. Thomas Gammeltoft-Hansen. While the causes are controversial, the effects are clear. Denmark is undercutting its own history. However popular the current VLAK-coalition government’s Minister of Immigration, Integration and Housingmay be among the Danes, the ongoing series of restrictive policies cannot but result in Red Flags. Irrespective of any motivationally deeper or underlying reasons for their adoption, the relevant legal and other measures constitute international relations events and changes; and, as such, they affect the order among states. In terms of regional and global politics, the question is whether there is an analogy between post-2013 Qatar and post-2001 Denmark? More precisely, the question is whether Denmark should be listed under past as opposed to present “small and influential states”? By using Mehran Kamrava’s work on Qatar as a platform for a role reversal claim, the authors present a muted subtle power argument for the need to downgrade Denmark, too. Furthermore, a tension between the official Danish image and the climate of cultural values in Denmark creates a complex us versus them disconnect which, in turn, makes it possible to provide or, more to the point, explain some aspects of the evidence for the state’s precarious human rights capacity. Part of the argument derives from pre-2001 literary whistleblowing concerning Danishness – a strategy that accords with the popular Danish Minister’s own use of satire as a truth-recognition methodology.
تجزیه و تحلیل نقش کنش گری انطباق پذیر لیبرال - غربی در سیاست خارجی دانمارک در دوران جدید (2000 تا 2020)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
روابط خارجی سال دوازدهم پاییز ۱۳۹۹ شماره ۳
461 - 489
حوزه های تخصصی:
در دو دهه اخیر، دانمارک در بین کشور های «نوردیک» و همچنین اتحادیه اروپا در کنار انگلستان و لهستان، بیشترین جهت گیری غربی _ آمریکایی را داشته است و مبنای اصلی کنشگری فعال این کشور در حوزه سیاست خارجی، حضور و مشارکت حداکثری در ائتلاف های آمریکایی _ غربی در نظام بین الملل است. بر همین اساس مقاله حاضر این پرسش را مطرح می کند که «مدل اصلی و دلایل سیاست گذارانه جهت گیری های غربی _ آمریکایی در سیاست خارجی دانمارک چیست؟». در پاسخ به پرسش پژوهش، مقاله بر این فرض تأکید می کند که حاکم شدن احزاب لیبرال بر فرایندهای تصمیم گیری سیاست داخلی و خارجی دانمارک در تقابل با هنجار های کلاسیک احزاب سوسیال _ دموکرات چپ در یک رویه تاریخی، به خصوص بعد از دهه 2000، باعث گزینش رویکرد انطباقی _ کنشگرایانه فعال در نظام بین الملل بر مبنای اتحاد و ائتلاف حداکثری با ایالات متحده شده است. گزینش این رویکرد در تقابل با رویکرد های کلاسیک کنش پذیری انفعالی _ انطباقی جنگ سرد و کنشگری فعال انترناسیونالیستی بعد از آن در سیاست خارجی دانمارک بوده است. روش مقاله مبتنی بر واکاوی کیفی و تجزیه و تحلیل قواعد شناختی حاکم بر سیاست خارجی دانمارک در یک پس زمینه نظری_تاریخی است.
مطالعه ی تطبیقی نحوه ی حمایت از زنان بی سرپرست و بد سرپرست در نظام حقوقی ایران، سوئد و دانمارک
حوزه های تخصصی:
یکی از آسیب پذیرترین اقشار جامعه، زنان بی سر پرست و بدسرپرست هستند. وضعیت اقتصادی نامناسب، مشکلات اجتماعی و فرهنگی، مشکلات روحی و روانی، فقر و... این زنان، همواره آن ها را در زندگی روزمره تهدید می کند؛ بررسی وضعیت این قشر مهم ترین مسئله ی پیش روی جوامع است. در واقع همه کشورها به نوعی سعی در حمایت از کودکان و زنان بی سرپرست و بدسرپرست داشته اند، اما تفاوت در نحوه ی توجه به این قشر و مدل حمایتی از آنان است. زنان بی سرپرست هم به عنوان بخشی از جامعه، حق داشتن زندگی با کیفیت دیگر افراد با امنیت اجتماعی را دارند، به این منظور لازم است تا حمایت از ایشان مورد بررسی های آکادمیک گسترده واقع گردد؛ پس در این مقاله به بررسی کلیات مفهوم سرپرستی و بی سرپرستی و مقایسه ی سه کشور ایران، سوئد و دانمارک به نمایندگی از کشورهای توسعه یافته ی حوزه ی اسکاندیناوی، در یک موضوع مشترک برای کشف نقاط اشتراک و اختلاف آن ها شده تا بتوان از این طریق به ارائه ی راه کارهای جدید در جهت بهبود وضعیت این زنان دست یافت. لذا وظیفه ی حمایت از این دسته زنان، بر عهده ی هر نظام حکوتی می باشد. این مقوله در نظام جمهوری اسلامی ایران نیز پایه و اساس دینی دارد و از اهداف عالی و سیاست های نظام محسوب می گردد. در قانون اساسی ایران و سیاست های کلان آن بهره مندی از تأمین اجتماعی امری اساسی و ضروری محسوب شده و برنامه ریزی های متعددی صورت گرفته است. یکی از اهداف تأمین اجتماعی رفع نیاز افراد کم درآمد و مستضعف جامعه می باشد و از آن جا که زنان بی سرپرست، بدسرپرست و خود سرپرست از نیازمندترین اقشار جامعه و مورد حجمه ی آسیب های مادی و معنوی زیادی هستند، مورد توجه ویژه و در اولویت بندی این راهبردها قرار دارند، اما کمک گرفتن از تجربه ی موفق کشورهای موفق و الگو در سیستم های رفاهی می تواند در بهبود وضعیت این زنان در جامعه ی اسلامی نیز بسیار موثر باشد.
اثربخشی آموزش بسته معنا محورتحصیلی مبتنی بر نظریه انسان سالم و آموزش روان شناسی مثبت نگر بر اشتیاق تحصیلی دانش آموزان ایرانی ساکن دانمارک(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
روانشناسی تربیتی سال هفدهم زمستان ۱۴۰۰ شماره ۶۲
205 - 226
اشتیاق به تحصیل متغیری بسیار با اهمیت برای موفقیت دانش آموزان در هر مقطعی است. این پژوهش با هدف تعیین اثربخشی آموزش معنامحور تحصیلی مبتنی بر نظریه انسان سالم و آموزش روان شناسی مثبت نگر بر اشتیاق تحصیلی دانش آموزان ایرانی ساکن دانمارک اجرا شد. روش پژوهش نیمه آزمایشی با سه گروه و در دو مرحله پیش آزمون و پس آزمون بود. جامعه آماری شامل کلیه دانش آموزان 12 تا 18 ساله ایرانی ساکن شهر کپنهاگ دانمارک در زمستان 2021 بود، که از بین آن ها 99 نفر از طریق نمونه گیری داوطلبانه انتخاب و به طور تصادفی در سه گروه 33 نفری گمارده شدند. پرسشنامه اشتیاق تحصیلی شاوفیلی و همکاران (2002) برای سنجش متغیر وابسته استفاده شد. دو گروه آموزش معنا محورتحصیلی مبتنی بر نظریه انسان سالم و آموزش روان شناسی مثبت نگر طی 10 جلسه تحت آموزش قرار گرفتند. داده ها از طریق تحلیل کوواریانس و آزمون تعقیبی بونفرونی تحلیل گردید. نتایج نشان داد که در اشتیاق تحصیلی به ترتیب بین گروه آموزش معنامحورتحصیلی مبتنی بر نظریه انسان سالم وگروه آموزش مثبت نگر با گروه کنترل تفاوت معناداری وجود دارد (01/0>p )، ولی بین دو گروه آموزش معنامحور تحصیلی مبتنی بر نظریه انسان سالم و آموزش روان شناسی مثبت نگر تفاوت معناداری به دست نیامد (05/0<p ). بر اساس نتایج، آموزش معنامحور تحصیلی مبتنی بر نظریه انسان سالم همراه با آموزش مثبت نگر دو روش موثر برای افزایش اشتیاق تحصیلی دانش آموزان هستند.
دولت های کوچک نوردیک؛ سیاست های امنیتی در پرتو گذارهای محیط بین الملل(مقاله علمی وزارت علوم)
پنج دولت نوردیک، به عنوان دولت های کوچک تعریف شده اند. شناخت اولویت های امنیتی و چالش های پیش روی این دولت ها از اهمیت بسیاری برخوردار است. کشورهای نوردیک، سطح همبستگی بسیار قوی دارند. اسکاندیناوی ها به لحاظ استراتژیک هم در اروپا تأثیرگذار هستند و هم موقعیت منحصر به فردی در شمالگان دارند. مسائل امنیتی این دولت ها پیچیدگی های خاصی دارد. سوالی که در این جا مطرح است این است که دولت های کوچک نوردیک، چگونه سیاست های امنیتی خود را در پرتو گذارهای امنیتی بین المللی طراحی کرده اند؟ در پاسخ، به سیاست های پناه گاه امن، بی طرفی، اتحادها، دنباله روی، استراتژی موازنه سازی و پوشش خطر (ریسک) به عنوان استراتژی های امنیتی دولت های کوچک نوردیک در مواجهه با گذارهای امنیتی محیط بین الملل (از جمله گذارهایی شبیه به فروپاشی نظم دوقطبی، گذار به محیط امنیتی جدید بعد از سال 2001، گذار در پرتو محیط امنیتی شرق اروپا) اشاره خواهد شد. به منظور نیل به این فرضیه، روش پژوهش حاضر به لحاظ هدف، توسعه ای و به لحاظ روش، توصیفی-تحلیلی و به لحاظ نحوه گردآوری داده ها، کتابخانه ای است.
گسست اسلام در دانمارک؛ از اقلیت قانونی تا پدیده ای «ضددانمارکی»(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
دانش سیاسی سال ۱۹ پاییز و زمستان ۱۴۰۲ شماره ۲ (پیاپی ۳۸)
419 - 444
حوزه های تخصصی:
اولین برخورد وایکینگ های دانمارکی با مسلمانان مربوط به هزار سال پیش است، اما اولین ورود انبوه مسلمانان به دانمارک را باید در دهه 1960 به عنوان کارگران میهمان دنبال کرد. بعد از آن امواج دوم و سوم ورود مسلمانان به عنوان کارگران، پناهندگان پناه جویان و آوارگان به این کشور وارد شدند. به موازات ورود مهاجران مسلمان به دانمارک در نزدیک به 60 سال گذشته، قوانین و مقررات محدودکننده نیز وضع شده است؛ قوانینی که پیوسته محدودیت هایی را نسبت به اسلام، اسلام گرایان و مساجد وضع کرده است. سؤال پژوهش حاضر آن است که چرا اسلام در دانمارک نه به عنوان یک اقلیت دینی قانونی، همچون دین یهود، بلکه به عنوان یک پدیده «ضددانمارکی» سازمادهی شده است؟ برای این منظور از نظریه «گسست پروبلماتیک»، برای تحلیل استفاد شده و دستاورد پژوهش حکایت از آن دارد که شاهد تغییر جامعه دانمارکی از پروبلماتیک «مهاجر/کارگر» به پروبلماتیک «مسلمان/ ضددانمارکی» می باشیم.