
تحقیقات علوم قرآن و حدیث
تحقیقات علوم قرآن و حدیث سال 21 پاییز 1403 شماره 3 (پیاپی 63) (مقاله علمی وزارت علوم)
مقالات
حوزههای تخصصی:
"سمع" از واژگان پربسامد در آیات قرآن است که نشان دهنده اهمیت این قوه ادراکی در زندگی انسان است. استخراج قواعد و نکات شنیداری مربوط قوه ادراکی سمع در آیات قرآن کریم، در توانمندسازی انسان برای کاربری آگاهانه این قوه موثر و راه گشا است. این پژوهش به روش توصیفی تحلیلی از نوع تحلیل محتوا و با مطالعه کتابخانه ای به استخراج الگوی حاکم بر این آیات می پردازد. بدین منظور، ابتدا آیات مشتمل بر واژه سمع تفکیک شد(163 آیه) و پس از انس با آیات مبتنی بر سیاق، تحلیل کمی شد و تعداد 679مضمون فرعی و 34 مضمون اصلی به دست آمد. این مضامین در سه جهتگیری مضمونیِ خداوند و سمع، سمع انسان و سمع غیر انسان سازمان دهی شد. طبق یافته های پژوهش سمع الهی حاکی از علم و احاطه مطلق خداوند بر مخلوقات است و بر آشکار و نهان آگاه است. افزون بر این خداوند جاعل سمع در مخلوقات است و هرگاه اراده کند آن را بازمی ستاند. قوه سمع در انسان ابزار هدایت اوست و این امر مشروط به نوع کنش و موضع گیری شنیداری او در برابر مسموعات است و چه بسا کنش نامناسب انسان اسباب هلاکت اوست. طبق آیات قرآن شیاطین و جنیان نیز از قوه سمع برخوردارند و نسبت به شنیدن آیات الهی دارای اختیار بوده و کنش هایی را در مواجه با کلام الهی نشان داده اند.
تحلیل إنگاره های تفسیری در آیه تعدد زوجات(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نبود پیوند آشکار بین صدر و ذیل آیه سوم سوره مبارکه نساء، باعث پدید آمدن چالشی ترین دیدگاههای تفسیری در ذیل آیه شده است. مجموع این دیدگاهها تحت سه انگاره قابل دسته بندی هستند: «إنگاره مبتنی بر سیاق»، «انگاره مبتنی بر سبب نزول» و «انگاره مبتنی بر تحریف و گسست». دو إنگاره نخست در پی کشف پیوند عبارات آیه می باشد؛ ولی انگاره اخیر، تلاش در این راستا را بی حاصل دانسته است. پژوهش پیش رو با تأکید بر جریان شناسی تفسیری و با تکیه بر مطالعه تاریخی منابع تفسیری، در صدد تحلیلِ سه إنگاره فوق می باشد، تا از این رهگذر عوامل شکل گیری، توسعه و یا افول هر إنگاره در دوره های مختلف زمانی مشخص گردد. نتیجه آنکه «إنگاره مبتنی بر سیاق» که عموماً زادبوم آنها مدرسه تفسیری مکه می باشد و تا مدرسه تفسیری عراق نیز توسعه یافته، با وجود آنکه شانس این را پیدا نمود که تا چندین سده به حیات خود ادامه دهد؛ اما هرگز نتوانست به إنگاره ای برتر تبدیل شود. در مقابل، «إنگاره مبتنی بر سبب نزول» که در بوم مدینه متولد شد و با همت محدثان به توسعه و شهرت رسید از آغاز سده سوم هجری برای اولین بار وارد حوزه تفسیر شد و به مرور زمان به انگاره ای بی رقیب بدل گشت و به واسطه تصریح شیخ طوسی مبنی بر تعلق آن به حوزه تفسیری شیعه، چندین سده نیز مورد توجه مفسران شیعه بود. قرن ششم هجری نقطه آغاز «انگاره مبتنی بر تحریف و گسست» محسوب می شود که در دوره صفویه مفسران اخباری حیاتی دوباره به این انگاره می بخشند.
پژوهشی درباره ی روایات ترتیب نزول ابن عباس از طریق ابوصالح، ماهیت و وثاقت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ترتیب نزول سوره های قرآن کریم در روایات متعددی از صحابه و تابعین نقل شده است. تعدد و اختلاف روایات ترتیب نزول و کیفیت نقل آن ها در منابع مختلف برای قرآن پژوهان به ویژه در مطالعات مکی مدنی، ترتیب نزولی و تفسیر تنزیلی باعث سردرگمی شده است. تعداد زیادی از این روایات از ابن عباس نقل شده است. یکی از طرق نقل ترتیب ابن عباس، طریق ابوصالح است که به دلیل ویژگی های خاص و تحریرهای گوناگون آن مورد توجه و سوال قرارگرفته است. در این تحقیق با جستجو در نُسخ کهن ترین منابع موجود، تبارشناسی و مقایسه ی فهرست های روایی، فهرست های ابن عباس از طریق ابوصالح و ترتیب های مأخوذ از آن بازشناسی و بررسی می شود. خواهیم دید علاوه بر فهرست هایی که به صورت مسند از طریق ابوصالح نقل شده است، دو فهرست کلبی از ابن عباس و مقاتل بن سلیمان نیز که بدون ذکر سند و منبع در تفسیر شهرستانی آمده و فهرست های مستقلی در نظر گرفته می شوند، بنا بر شاخصه های متنی مشترک و مشایخ آن دو، به شاخه ی ابوصالح از ابن عباس ملحق می گردند. ابوصالح، کلبی و سایر راویان این شاخه کوفی هستند. تشابه زیاد و شاخصه های مشترک در متن روایات و بوم راویان این مجموعه، نشان دهنده ی ریشه ی واحد این فهرست هاست. بعضی از اختلافات جزئی در این مجموعه را می توان به حساب اشتباه در نقل یا استنساخ گذاشت؛ اما پاره ای اختلافات مانند حذف و اضافه ی سوره حمد و جابجا شدن سوره های حج، سجده و انسان میان بخش مکی و مدنی، با خطای سهوی قابل توجیه نیست و تنها می تواند ناشی از اجتهاد روایان و دخالت در فهرست پایه به دلیل ترجیح دیگر اقوال باشد.
تحلیل خطبه حضرت زینب (س) در شام با تکیه بر نظریه ساختارگرایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نظریه ساختارگرا، از نظریه های زبان شناسی معاصر برای درک صحیح کلام است که نگاهی همه جانبه به آثار مکتوب دارد و به واسطه آن می توان با زوایای مختلف متن آشنا شد. در این نظریه، نشانه های زبان دو بخشند شکل و محتوا که به منزله امری واحد در خدمت مفهوم سخن هستند لذا برای بررسی آثار ادبی تنها نمی-توان به محتوا و معنا توجه نمود، بلکه چگونگی ادای معنا در سطوح مختلف آن نیز مورد توجه قرار می گیرد تا نهایت امر، ارزیابی کلی نسبت به اثر ادبی صورت پذیرد بنابراین به کارگیری نظریه ساختارگرا در خصوص خطب گران قدری مانند خطبه حضرت زینب سلام الله علیها در شام، نکات نورانی آن را هر چه پرفروغ تر می نماید. جستار پیش رو با هدف آشنایی بیش تر با خطبه مذکور در صدد پاسخ به این پرسش است آیا مؤلفه های نظریه ساختارگرایی بر این خطبه منطبق است؟ و یا انسجام و هماهنگی بین شکل و محتوای خطبه در چه سطحی است؟ روش تحقیق، روش توصیفی- تحلیلی و مبتنی بر منابع کتابخانه ای است. به این گونه که ابتدا متن خطبه مذکور آورده شد و سپس ابعاد مختلف آوایی، واژگانی، نحوی و بلاغی آن مورد تحلیل ساختاری قرار گرفت. نتایج تحقیق حاکی از آن است که عناصر ساختار زبانی خطبه متناسب با اقتضای زمانی آن، دارای برجستگی های برهانی و استدلالی است و از ظرایف علم معانی و دقایق علم بیان و بدیع به شایستگی استفاده شده است و لذا می توان گفت مؤلفه های نظریه ساختارگرایی کاملا بر خطبه منطبق است.
کاربست شواهد قرآنی در نقد دیدگاه آنگلیکا نویورث در خصوص شفاهیت قرآن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
توجه به زمینه های نزول قرآن امری است که از همان عصر نزول قرآن مدنظر عالمان این عرصه بوده است. این اهتمام را می توان در خلال مباحث متقدم شان نزول و اسباب نزول و همچنین مباحث متاخر بینامتنیت مشاهده کرد. در این میان شفاهیت قرآن یکی دیگر از این حوزه هاست با این تفاوت که توجه به زمینه های شکل گیری آیات قرآن را رکن رکین قرآن پژوهی و فهم قرآن می داند. دیدگاه شفاهیت قرآن، کلام مقدس مسلمانان را به سان نمایشنامه ای می بیند که پیامبر و همه اقتضائات معاصر وی در شکل گیری آن نقش فعال خود را دارند و آن ها را از شنونده صرف به عنصر فعال تبدیل می کند. از این رو دیدگاه مذکور، متن بودگی قرآن را ساحتی غیر اصیل دانسته و اصالت را به مشافهه میان پیامبر و عصر او می دهد. این پژوهش با روش توصیفی – تحلیلی، ضمن بررسی آراء باورمندان به دیدگاه شفاهیت قرآن همچون آنگلیکا نویورث، ویلیام آلبرت گراهام، دانیل مدیگان و ... و نیز تدقیق در وجه نام گذاری وحی اسلامی به «قرآن»، «قول، «ذکر» و «حدیث» در خلال آیات ابتدایی و همچنین بهره گیری از راهبرد تحدی به عنوان سنجه ارزیابی دیدگاه های قرآن، دیدگاه شفاهیت قرآن مورد نقد و بررسی قرار گرفته است. حاصل آن که به نظر می رسد شواهد قرآنی استفاده شده در این پژوهش، همگی بر اصالت قدسی قرآن تاکید داشته و دیدگاه شفاهیت قرآن از این نظر مخدوس است.
معنی شناسی تأویل در قرآن با روش های تحلیل توزیع پیکره ای و نظریل شبکه های شعاعی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
«تأویل» از موضوعات مهم علوم قرآنی، با کاربردهای متعدد در قرآن و روایات است؛ که در میان آن ها «تأویل قرآن» به سبب ارتباط با حوزه فهم آن جایگاه مهمی دارد. با وجود این که نظریه های متفاوتی در بیان معنی تأویل در قرآن مطرح شده، آثار متعدد معاصر، نشانگر عدم بیان دیدگاهی جامع و تلاش پژوهشگران برای یافتن این معنی است. در پژوهش حاضر با روش توصیفی- تحلیلی، از طریق روش های معنی شناسی جدید، به معنای واژه تأویل در قرآن پرداخته می شود. به این منظور، پس از معرفی اجمالی دیدگاه های مختلف در مورد واژه تأویل در قرآن از دو روش «تحلیل توزیع پیکره ای» و «نظریه شبکه های شعاعی» برای یافتن معنای این واژه استفاده شد. بر اساس روش توزیعی، برای واژه تأویل در قرآن دو معنای کلی «رجوع به یک معیار»، و «منشأ ایجاد یک پدیده» به دست آمد؛ که معنای اخیر، خود به چهار معنا، شامل تعبیر رؤیا (منشأ ایجاد رؤیا)؛ هدف و مراد فاعل (منشأ ایجاد عمل)؛ حقایق وجودی، و مفاهیم الفاظ (منشأ ایجاد قرآن)، گسترش یافته است. در بررسی این واژه با نظریه شبکه های شعاعی نیز، واژه سرنمون «آل»، به معنای «ستون خیمه»، شبکه شعاعی معنا را برای ریشه «أول» شکل می دهد. از دستاوردهای ارزیابی نظریات تأویل با نتایج معنی شناسی واژه تأویل، حذف معنای «عاقبت» از مجموعه معانی ذکرشده برای این واژه است.
بررسی تطبیقی حجیّت سنّت از نگاه نواندیشان منتقد حدیث (تحلیل دیدگاه اسلامبولی، عشماوی و کردی)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در طول تاریخ اسلام حجیّت سنّت و روایات در فهم قرآن با اندک اختلافی در مصادیق، مورد اتفاق مفسران تمام فرقه ها بوده است؛ امّا، در عصر کنونی رویکرد جدیدی توسط نواندیشان ظهور کرد و در مقابل قرآنیون که به طور کلی سنّت را نفی کردند، به نقد و تنقیح جوامع حدیثی و تقلیل گستره ی حجیّت سنّت پرداخت. پژوهش پیش رو در صدد است با بررسی تطبیقی آرای 3تن از نواندیشان منتقد حدیث، دیدگاه آنان به حجیّت سنّت و میزان تفاوت و شباهت آرای آنان در این زمینه را بسنجد. نتایج حاصل از پژوهش نشان می دهد؛ علی رغم آن که، طیف معتدلِ نواندیشان منتقد حدیث همواره به عنوان جریانی ملتزم به حجیّت سنّت معرفی شده اند، که تنها سنّت گفتاری را مورد نقد قرار می دهند؛ در دیدگاه های آنان تاریخی نگری که بر پایه ی آن سنّت مساله ای تاریخی و حاصل فهم پیامبر(ص) دانسته شده است، دیده می شود. نفی تشریعی و وحیانی بودن سنّت و عدم عصمت رسول خدا(ص) از خطا و سهو و نسیان نیز از دیگر دیدگاه های مطرح شده توسط متفکران این جریان است.کلید واژه ها: حدیث نبوی، حجیّت سنّت، منتقدان حدیث، تاریخی نگری.کلید واژه ها: حدیث نبوی، حجیّت سنّت، منتقدان حدیث، تاریخی نگری.کلید واژه ها: حدیث نبوی، حجیّت سنّت، منتقدان حدیث، تاریخی نگری.کلید واژه ها: حدیث نبوی، حجیّت سنّت، منتقدان حدیث، تاریخی نگری.
نقش آیات پیرامون «صورتگری أحسن الهی» در انگاره «أشرفیت انسان»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
: یکی از فرضیه های مهم در حوزه های انسان شناسی، گیتی شناسی و حتی هستی شناسی، ادعای برتری انسان بر موجودات دیگر است و به طور عمده برای تأیید این ادعا، به برخی آیات قرآنی و روایات همسو رجوع شده است. از جمله: آیه 64 سوره غافر و آیه3 سوره تغابن است که در آنها با تعبیر «وَ صَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ» به حسن صورت انسان اشاره شده است. ازاین رو مفسران با رویکردهای گوناگون علمی در آثار خود چنین استنباط کرده اند که چون «أحسن» افعل تفضیل و دال بر انحصار صورتگری أحسن الهی درباره انسان است، پس نوع انسان أشرف مخلوقات خواهد بود. هدف این مقاله بررسی رابطه مبنایی این دو آیه با ادعای «أشرفیت انسان بر موجودات دیگر» و کشف حقیقت است. همچنین در این آثار با استناد به روایت «الصوره الانسانیه اکبر حجج الله ...»، تلاش شده تا آن مدعای أشرفیت انسان تقویت شود. اما روایت مذکور مورد تأیید علم الدرایه نیست و از حیث سند، دلالت و حکایت گری مورد نقد می باشد. یافته های این تحقیق حکایت از آن دارد که «أحسن»، افعل تفضیل نیست و فعل ماضی است، به نظر می رسد آن دو آیه و نیز روایت مذکور، نمی تواند ادعای مورد نظر را اثبات کند و لذا این فرضیه عرفانی، کلامی و فلسفی، از حیث استناد به این ادله درون دینی، نارسا و بی دلیل خواهد بود