۱.
طرح مفصل «مکتب تفکیک» در ویژهنامه کیهان فرهنگى در سال 1371 و سپس انتشار کتابى با همین عنوان از سوى جناب آقاى حکیمى، سبب شد که این موضوع بار دیگر در محافل فرهنگى کشور به عنوان یکى از مباحث جدى و قابل تأمل مطرح شود و گفتمان جدیدى را در حوزه اندیشه دینى وارد کند. یکى از بازتابهاى این موضوع، مقالهاى بود که در چند عنوان به تلخیص و جمعبندى اندیشههاى مکتب تفکیک پرداخته بود و آقاى حکیمى در مقاله بلند حاضر به شرح و بررسى آن عناوین همت گماشته است. هدف از این مقاله، چنان که ایشان خود گفته است، آشتى دادن میان دو طرز تفکر تفکیکى و غیرتفکیکى است و از این رو، به نقل قولهاى متعدد از بزرگان فلسفه و عرفان پرداخته و آنها را تأییدى بر مکتب تفکیک دانسته است. در تلخیص زیر تا حد امکان از نقل اقوال یادشده پرهیز کردهایم.
۲.
در این مقاله، ویژگىهاى بنیادگرایى و اصلاحطلبى بهعنوان دو رهیافت مختلف به دین و اندیشه دینى بررسى شده و در نهایت، اصلاحطلبى بر بنیادگرایى ترجیح داده شده است.
موضوع سخن، بنیادگرایى و اصلاحطلبى و نسبت آنها با اندیشه دینى است. وقتى مىخواهیم نسبت میان بنیادگرایى و اصلاحطلبى را با اندیشه دینى بسنجیم، ضرورت دارد که هم بنیادگرایى را تعریف کنیم و هم نشان دهیم که اصلاحطلبى مورد نظر کدام است و تصورمان را نیز از اندیشه دینى بیان کنیم.
۳.
هرمنوتیک، ابتدا دانش «فهمیدن متون» بود؛ ولى بهتدریج به دانش «فهمیدن زندگى» و دانش «فهمیدن وجود» و «شالودهشکنى» مبدل شد. دو نظریه درباره «معنا» وجود دارد که در یکى، هدف، رسیدن یا نزدیک شدن به معناى مراد مؤلف است و در دیگرى، روى هم افتادن افق معنایى خواننده با افق معنایى مؤلف است. مسلمانان نیز باید بر مبناى یک هرمنوتیک فلسفى به قرائت متون دینى خود بپردازند؛ کارى که هنوز انجام نگرفته است.
۴.
ایمان مسیحى، ایمان به تاریخ قدسى است و مدرنیته، وضعیت دور شدن از این تاریخ قدسى و روى آوردن به تاریخ عرفى و بر هم خوردن آرامش گذشته و پیدا شدن تعارض میان درون و بیرون انسان مؤمن است. براى رفع این تعارض سه راه حل در جهان مسیحیت پیشنهاد شده است که یکى بر بازسازى وحى تکیه دارد؛ دومى به اسطورهزدایى مىپردازد و تقلیلگراست و سومى بر تجربههاى دینى استوار است و مىخواهد تجربههاى دینى موجود در سنت را بازسازى کند. وضع در جهان اسلام با جهان مسیحیت تفاوت دارد و نمىتوان وضعیت این دو جهان را یکسان دانست.
۵.
در این مقاله آقاى سجادى به چهار مؤلفه حزب اشاره مىکند و نسبت اسلام را با یکى از مؤلفهها، یعنى کثرتگرایى سیاسى مىسنجد. به نظر وى کثرتگرایى محدود اعتقادى و اجتهاد تخطئهپذیر، از مبانىاى هستند که امکان پیدایش تکثر سیاسى و احزاب را در جامعه اسلامى فراهم مىکنند.
۶.
به نظر آقاى هاشمزاده، دست کم شش مبنا براى مردمسالارى دینى وجود دارد: حق حاکمیت انحصارى خدا؛ امر به معروف و نهى از منکر؛ کرامت انسان؛ اختیار انسان؛ قواعد فقهى و سیره عملى امیر مؤمنانعلیه السلام.
۷.
آقاى على فیضى حقوق بشر را مانیفست مدرنیسم مىداند و آن را یگانه معیار تنظیم روابط اجتماعى انسانها و ملتها با یکدیگر به حساب مىآورد. متفکران پستمدرن دستاوردهاى دنیاى مدرن را زیر سؤال مىبرند. اغلب کشورها، حتى آنها که زادگاه مدرنیته بودهاند، به مفاد اعلامیه حقوق بشر عمل نکردهاند؛ مگر در جایى که منافع آنها اقتضا کرده است و این نشانه بحران است.
۸.
این مقاله در صدد دفاع از اعلامیه جهانى حقوق بشر و پاسخگویى به منتقدان آن است. نویسنده با انکار مقوله «حقوق بشر اسلامى» معتقد است که در هیچ یک از خردهفرهنگها نمىتوان به تدوین یک حقوق بشر پرداخت.
۹.
مقاله حاضر گزارشى است از فعالیت شبکه «زنان تحت قوانین مسلمانان» که در راستاى جنبش فمینیسم اسلامى سعى مىکند با تفسیر و تأویلهاى جدید از قوانین و فرهنگ اسلامى، زمینههاى نفوذ و پذیرش فمینیسم را در بین زنان مسلمان و جوامع اسلامى فراهم سازد.
۱۰.
در این مقاله به دیدگاههاى مثبت و منفى منتقدان و حامیان جهانى شدن پرداخته شده است. نویسنده بر این باور است که جهانى شدن در کنار عوارض و پیامدهاى منفى، آثار مثبتى هم دارد که نباید نادیده انگاشت
۱۱.
این گفتوگو به پدیده جهانى شدن و رابطه آن با فرهنگ مىپردازد. جهانى شدن، علاوه بر تأثیر عمیق در حوزه اقتصاد و سیاست، موجب شده است علوم اجتماعى نیز به جاى مطالعه اجتماع، کل جهان را به عنوان یک واحد مورد مطالعه قرار دهند.