در سال 36 ق.م. یگانی از ارتش امپراتوری هان در آسیای مرکزی و کرانه رود تالاس کنونی به خیونگ نوها که یکی از قدرت های محلی آنجا بودند حمله و آنان را مغلوب کرد. مدتی پیش از آن، چینیان از شرق آسیا و اشکانیان از غرب آسیای مرکزی سعی در بسط نفوذ خود در این منطقه داشتند و اقوام کوچ رو منطقه می توانستند نقش دشمن یا متحد را برای دو قدرت ایفا کنند. در میان نیروهای خیونگ نو دسته ای از سربازان رومی حضور داشتند که مدتی قبل توسط اشکانیان در جبهه غربی اسیر شده بودند. پرسش اصلی مقاله حاضر این است که اشکانیان چه نقشی در درگیری مذکور داشتند؟ یافته ها نشان می دهد که اشکانیان در دوره مورد بحث در تلاش برای بسط نفوذ خود از راه عملیات مستقیم یا غیرمستقیم نظامی و همچنین مداخله سیاسی در آسیای مرکزی بودند و از طرفی تقابل منافع آنان با امپراتوری هان در آسیای مرکزی و دشمنی با اقوام کوچ رو منطقه آنان را وادار به مداخله در مناسبات سیاسی این ناحیه می کرد و لذا عامدانه دسته ای از نیروهای خود را برای جلوگیری از پیشرفت چینیان به منطقه گسیل کردند که در نهایت با عدم موفقیت به اتمام رسید.
جریان اصلاح طلبی در فرارود ابتدای قرن بیستم، همچون دیگر قطعات دنیای اسلام واکنشی بود به فلاکت پیش آمده در این سرزمین. تلاش برای باوراندن این وضعیت به ارکان جامعه، به همراه رویکردی علت شناسانه و ارائه راهکارهایی برای رهایی و احیای مجدد، سرفصل های مهم این حرکت اجتماعی بود. نوشتار حاضر با عنوان « روایت اصلاح طلبان فرارودی قرن بیست ازشرایط جامعه اسلامی عصر تزاری» با تاکید بر آثار عبدالرئوف فطرت بخارایی در دوران پیشا شوروی، تلاش دارد تا با خوانش آثار نگارش یافته توسط او در دوران تزاری، به تبیین و علّت شناسی انحطاط و یا به قول او «قفا مانی» جامعة اسلامی پرداخته و راه حلهای برای نجات جامعه ارائه دهد. مدعای ما که در نتیجه نیز ثابت می شود این است، فطرت که معتقد به اصلاح سیاسی جامعه بود، با بهره گیری از قرآن، حدیث و تاریخ، ریشة انحطاط جامعه و در نهایت خراجگزار شدنش به دست روسها را در عملکرد علمای مرتجع، حاکمان مستبد و مردمان جاهل می دید و یگانه راه نجات را در رهایی از جهل ( اعم از جهل نسبت به احکام شریعت و علوم جدید) و اتحاد مسلمانان می دانست