شهرنشینی دوران اسلامی با تعالیم مکتب اسلام عجین شد و سیمایی متفاوت از شهر دوره ساسانی ارائه کرد. هدف اصلی این پژوهش نشان دادن چشم انداز مستندی از فضای اقتصادی حاکم بر شهرهای اسلامی، در منطقه موضوع مطالعه است. این چشم انداز از طریق مطالعه اسناد و اطلاعات تاریخی مکتوب در گزارش های جغرافیانویسان مسلمان، به روش تاریخی تحلیلی و مبتنی بر جمع آوری و جمع بندی فراهم آمده است. در این نوشتار، بازتاب عوامل محیطی و جغرافیایی بر معیشت مردم شهرهای منطقه موضوع مطالعه از سده های چهارم/ تا نهم قمری/دهم تا پانزدهم میلادی و تعیین پراکندگی جغرافیایی حوزه های معیشتی جنوب غرب ایران و نیز نقش حکومت ها در شکل گیری سیمای اقتصادی و معیشتی شهرهای دوران اسلامی بررسی شده است. عوامل زیست محیطی، طبیعی، فرهنگی و سیاسی از یک سو و راه های بازرگانی امن در سایه سیاست گذاری های دولتی از سوی دیگر، در اتخاذ شیوه های معیشتی نقش بارزی داشته اند. در برآیند این پژوهش، متون تاریخی و جغرافیایی به جای مانده از بازه زمانی ضمن به تصویر کشیدن سیمای اجتماعی شهرها، مدارک مستندی از رونق شهرنشینی و گسترش کشاورزی، باغداری، صنعت، بازرگانی، تجارت و خدمات شهری این دوران در اختیار ما نهادند.
در بررسی ناکامی فاطمیان در گسترش و تثبیت مذهب اسماعیلی در مغرب، تأثیر و نقش عوامل جغرافیایی، به رغم اهمیت مورد توجه واقع نمی شود. پژوهش حاضر سعی دارد با عنایت به ارتباط وثیق میان پدیده ها و رویدادهای تاریخی با عوامل جغرافیایی(اعم از طبیعی، انسانی، مذهبی و سیاسی)، نقش و تأثیر این دسته از عوامل را در فراگیر نشدن مذهب اسماعیلی در مغرب عهد فاطمی مورد تبیین قرار دهد. یافته های این پژوهش نشان می دهد که وسعت سرزمینی، موانع محیطی و جغرافیایی مغرب، همانطورکه مدتها از سیطره مسلمانان در دوره فتوح ممانعت به عمل آورد، تسلط فاطمیان بر شئون آن برای زمینه سازی جهت تثبیت مذهب اسماعیلی را هم ناممکن نمود. این در حالی بود که جغرافیای انسانی ، مذهبی و نیز سیاسی مغرب در دوره پیشافاطمی به گونه ای تثبیت شده بود که هر کدام از گروههای مذهبی سنی(مالکی و حنفی)، خوارج(صفری و اباضی) و نیز برخی گروه های شبه اسلامی مثل برغواطه قلمرو سرزمینی خاص خود را داشتند.علاوه بر این، فاطمیان با ناتوانی در ایجاد تقسیمات اداری جغرافیایی مطلوب خود، نتوانستند اداره مناطق مختلف مغرب را تحت کنترل خود درآورند.از این رو، عوامل جغرافیایی نیزمی توانند از جمله موانع اشاعه مذهب اسماعیلی در مغرب عهد فاطمی مورد توجه قرار گیرند.
شکوفایی فرهنگ و تمدن اسلامی و ضعف قدرت مرکزی خلافت و در نتیجه واگرایی سیاسی جهان اسلام، زمینه ساز پیدایش و گسترش فرقه هایی با باورهای التقاطی در حوزه خلافت عباسی شد. باورهای برخی از این فرقه ها در تعارض آشکار با شریعت اسلام بود. فرقه شلمغانیه که برخی منابع آن را عزاقریه نامیده اند، نمونه ای از این فرقه هاست. این فرقه که محمد بن جعفر شلمغانی آن را در عصر غیبت صغری بنیان نهاد، معتقد به حلول و تناسخ بود و به همین دلیل از سوی شیعیان اثنی عشریه رانده شد. مقاله حاضر بر آن است با بررسی پایگاه اجتماعی بنیان گذار این فرقه و تحلیل اوضاع زمانه زیست او، در نگاهی تاریخی، چگونگی اثرپذیری مبانی فکری و ساختار اندیشه ای این فرقه را از اندیشه های نوظهور در مرکز خلافت بازنمایی کند.