کدام ویژگی ، آثار هنری را از دیگر اشیاء طبیعی و یا ساخته های دست آدمی ممتاز می کند ؟ برای پاسخگویی به این سوال دیرین که پیشینه اش به آغاز تأملات و ژرف اندیشی های آدمی درباره آثار هنری باز می گردد ، اهل نظر در هر زمان پاسخهایی را بیان کرده اند . برخی به تقلید طبیعت و بازنمایی واقعیات محسوس نظر کرده اند و برخی دیگر بیان احساسات و عواطف هنرمند را ویژگی مشترک آثار هنری دانسته اند . زیبایی نیز به عنوان ویژگی ممتازه هنر ، در بحثهای نظری و تأملات زیباشناختی ، جایگاه درخور توجهی داشته است ...
پیش از تماشای یک تئاتر یا فیلمی بر پرده سینما و یا استماع یک کنسرت موسیقی این پرسش فراروی ما قرار دارد که نطفه امکان درک یک اثر هنری در کجا بسته می شود. از آنجا که تبیین شعور انسان – تاریخی باشد یا فرا تاریخی – در مبنا تنها به یمن آن مقولات فلسفی ممکن است که در چهارچوب درک مشخص علمی این هنر یا آن هنر نمی گنجد و هر گونه مقولات فلسفی در غایت در مبادی هستی شناسانه منزل و مأوا دارد؛ درک زیبایی شناسانه انسان بالتبع، نیازمند توجیهات فلسفی و هستی شناسانه نظام مند خاص خود است. در این مقاله کوشش شده است تا ضمن ترسیم حدود درک هنری به این مطلب توجه داده شود که " تفاسیر هنری " می تواند با استعانت از قواعد پیشین فلسفی و هرمنوتیکی توجیه و تبیین بنیادینی بیابد؛در عین اینکه با استدلال نشان داده شده است این توجیه و تبیین تنها در ذیل مفهوم شامخ «متن هنری » امکان پذیر است. با این ملاحظه می توان دریافت که مانند هر متن هرمنوتیکی متن و اثر هنری نیز چونان مرجع تفسیر هنری خود در آینه های گوناگون تفسیرات به تلؤلو در می آید و درک و تفسیر – که عمل فاهمه است با این تلؤلو امکان انعکاس می یابد.