فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱٬۱۰۱ تا ۱٬۱۰۶ مورد از کل ۱٬۱۰۶ مورد.
منبع:
هستی و شناخت جلد ۹ پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۲
149 - 168
حوزههای تخصصی:
یگانه انگاری خنثی یکی از نظریات جدید فلسفه ذهن است. دیدگاه های دوگانه انگار جوهری در تبیین مسئله چگونگی تعامل ذهن و بدن مشکلات لاینحلی دارند، همچنین دیدگاه های یگانه انگارانه ای چون ماتریالیسم و ایدئالیسم در تبیین بخشی از طبیعت ناکام هستند. راسل برای حل مسئله چگونگی تعامل، نظریه یگانه انگاری خنثی را مطرح می کند که بنیاد عالم را امری خنثی می داند که ذهن و ماده بر اساس قوانین علّی خاصشان از آن شکل گرفته اند. او در یک مرحله امور خنثی را احساسات و ادراکات می داند و در مرحله دیگر آن ها را رویداد می نامد و سعی در تبیین کل عالم بر اساس این رویدادها دارد. هدف از این پژوهش، درابتدا شرح دیدگاه راسل و پس از آن نقد و ارزیابی آن است. توضیحات راسل در بسیاری از بخش های یگانه انگاری ناقص و دچار تناقض است او با رد جوهر، نتوانسته است تبیین درستی از وحدت و اینهمانی شی ارائه دهد.
ماهیت نداشتن خداوند و نتایج معرفتی آن از دیدگاه پلانتینگا و ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هستی و شناخت جلد ۹ پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۲
283 - 302
حوزههای تخصصی:
پلانتینگا ماهیت داشتن خداوند را پیرامون مسایل مربوط به واجب الوجود بودن و حاکمیت خداوند موردبررسی قرار می دهد، او در مباحث هستی شناسی طبق چهار روش که عبارتند از: عدم صدق تصورات ما در مورد خداوند،از طریق آموزه توماس اکوئناس در مورد بساطت مطلق الهی، ازطریق نومینالیسم و از طریق احتمالات دکارت سعی می کند ماهیت نداشتن خداوند را اثبات کند. ملاصدرا مبتنی بر اصالت وجود و بداهت وجود مبانی هستی شناسی خود را پی ریزی می کند، زیرا تا به اصالت وجود قائل نباشیم، نمی توانیم ماهیت دار بودن واجب را انکارکنیم، هردو فیلسوف بر نفی ماهیت داشتن خداوند به دلایلی تمسک جسته اند، با این حال دلایل پلانتینگا برای اثبات عدم ماهیت داشتن خداوند کامل و تمام نیست،عدم توجه پلاتینگا به اصالت وجود و عدم ملاکی برای بداهت از نقاط ضعف او به حساب می آید، اما ملاصدرا از طریق ادله اصالت وجود، استدلال از طریق عینیت صفات و ذات الهی، بساطت وجود، زیادت وجود برماهیت و اینکه« انیت را بر ماهیت » مقدم دانسته است به ماهیت نداشتن حق تعالی استدلال کرده است،می توان گفت ملاصدرا با این دلایل موفق تر از پلانتینگا عمل کرده است.
چالش نیچه برای فلسفه در اندیشه لئو اشتراوس(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هستی و شناخت جلد ۹ پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۲
233 - 282
حوزههای تخصصی:
لورنس لمپرت (2024-1941 م) را بزرگ ترین نیچه شناس معاصر آمریکای شمالی دانسته اند. مضمون اصلی آثار او را می توان تبیین مفهوم تاریخ نیچه ای فلسفه خواند؛ تاریخ جدیدی از فلسفه که در آن فیلسوفان اصیل فیلسوفانی هستند که فرمان می دهند و قانون می گذارند. از این منظر، فلسفه با دو چالش مهم نظری و عملی مواجه است. چالش نظری در کشف حقیقت عبارت است از مواجهه با حقیقت مرگ بار، که در آن بودن به مثابه خواست قدرت بودن است. چالش عملی فلسفه این است که این حقیقت را به امری زیستنی بدل کند؛ چالشی که اشتراوس آن را چالش فلسفه برای فرمان روایی بر دین می داند. مقاله «چالش نیچه برای فلسفه در اندیشه لئو اشتراوس» به منظور تبیین این چالش ها و چاره ای که نیچه برای آن ها اندیشیده است، به نگارش درآمده است. در مقدمه توضیحی بر این مقاله کوشیده ام تا ابتدا زندگانی و آثار پروفسور لمپرت را مختصراً معرفی نمایم، سپس نکات اساسی فهم لمپرت از نیچه را بیان کنم، و در نهایت، دورنمایی از ساختار استدلالی مقاله را در برابر خواننده قرار دهم.
بررسی حرکت ذاتی نزد فخر رازی و میزان تناسب آن با حرکت جوهری ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هستی و شناخت جلد ۹ پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۲
169 - 187
حوزههای تخصصی:
در این پژوهش مدعای ما این است که مفاهیم ارائه شده توسط فخر رازی به نوعی حرکت ذاتی را اثبات می کند و این معنا تا حد قابل توجهی به حرکت جوهری ملاصدرا نزدیک شده است. فخر رازی گرچه به صورت اثباتی به دلیل آوری بر حرکت ذاتی رو نیاورده اما برخی شواهد - مانند تحلیلی دانستن نسبت حرکت به متحرک- ما را قادر می سازد تا کلام فخر را اثبات کننده حرکت ذاتی بدانیم. با این همه پس از واکاوری جنبه های تشابه و تمایز حرکت ذاتی و حرکت جوهری این نتیجه بدست آمد که حرکت ذاتی تا اثباتِ «علت بودن ذات، برای حرکت» پیش رفته است امّا نتوانسته «متحرّک بودن ذات» را به اثبات برساند چراکه فخر رازی مبانی لازم برای برای اثبات حرکت جوهری را در اختیار نداشته است. این تحقیق به درک عمیق تر از مفاهیم حرکت ذاتی و حرکت جوهری کمک کند و سیر اثبات حرکت جوهری را تعمیق می بخشد.
مقایسه دیدگاه ملاصدرا و ویلیام رو در باب اختیار خداوند(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هستی و شناخت جلد ۹ پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۲
189 - 209
حوزههای تخصصی:
ملاصدرا و ویلیام رو، از دو سنت فلسفیِ مختلف به مسئله «اختیار خداوند» پرداخته و به نتایج متفاوتی رسیده اند. هر دو فیلسوف توافق دارند که اراده خداوند بر خلق عالم، واجدِ ضرروتِ ازلی است. تفاوت در این است که ملاصدرا با تمسک به رویکرد سازگارگرایانه در باب اختیار، معتقد است همچنانکه در خصوص آدمی، ضرورتِ بالغیر اراده منافاتی با اختیار ندارد؛ در خصوص خداوند نیز ضرورتِ ازلیِ اراده منافاتی با اختیار او ندارد. در مقابل ویلیام رو، با تمسک به تلقّی آزادی گرایانه از اختیار، معتقد است ضرورتِ ازلیِ اراده جایی برای اختیار خداوند باقی نمی گذارد و قیاس میان ضرورت بالغیر، در خصوص انسان، و ضرورت ازلی در خصوص خداوند، مع الفارق است. در این مقاله با تحلیل استدلال های دو فیلسوف بدین نتیجه رسیدیم که در مجموع موضع ویلیام رو قابل دفاع تر است؛ زیرا اولا دیدگاه رو با شهودات زبانی-اخلاقیِ ما سازگار تر است؛ ثانیا وجوه معقولی برای تفکیکِ حکم ضرورت بالغیر و ضرورت ازلی، از حیث لزوم/عدمِ لزومِ جبر، وجود دارد.
بازخوانی آرای مفسرین معاصر از فلسفه دین هگل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هستی و شناخت جلد ۹ پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۲
51 - 74
حوزههای تخصصی:
کانت با اثبات عدم توانایی شناخت عقلانی از امر نامشروط و مفهوم خدا سبب اولین مضمون سازی ها از فلسفه دین شد. درمقابلْ هگل صراحتاً اعلام داشت موضوع فلسفه همان موضوع دین یعنی خدا است. این امر پرسشی اساسی را پدیدار می کند، اگر موضوع فلسفه همان دین است، آیا هگل به شیوه پیشاکانتی به تفوق دین بر فلسفه باور دارد و فلسفه را در چارچوب درک مسیحی می فهمد؟ یا بالعکس؟ هر یک از مفسرین پاسخی متفاوت به این پرسش داده اند و مسئله این مقاله نیز در همین هنگام شکل می گیرد. تأمل در این موضوع سبب می شود تا در هنگام خوانش دیدگاه دینی هگل به واسطه این تفسیرها دچار خلط روش شناسی نشویم. بنابراین، می کوشیم در ضمن واکاویِ علل اختلاف آراء مفسرین، تفسیرها را دسته بندی کنیم. سپس به تحلیل آن ها پرداخته، نقاط شباهت و افتراق شان را نشان می دهیم و روش شناسی هر یک را تبیین می کنیم. درنهایت، می کوشیم تا ضرورت حفظ تکثر پارادایم های تفسیری را به واسطه امکان ها و عقلانیت های مختلف آن ها نشان دهیم و از این طریق تبیین کنیم که اساساً نباید به دنبال جمع تفسیری بود. زیرا علاوه بر اینکه هر تفسیری سبب مواجهه ای نو و پاسخی جدید به مسئله ها می شود، اساساً هرگونه داوری برای ترجیح یک تفسیر بر دیگر تفسیرها تابعی از معیارها و پیش فرض هایی است که هیچ ترجیحی بر یکدیگر ندارند.