آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۹۷

چکیده

متن

براى آگاهى از نگرش و بینش امام على(علیه السلام) به جوانى و جوانان، دو راه در پیش رو است:
اول. بازنگرى دوران جوانى امیرالمؤمنین(علیه السلام)
براى کسى که مى خواهد على شناسى را از دریچه نگاه امام على(علیه السلام) به جوان آغاز کند، یک راه رسیدن به این هدف جستوجو کردن از زیربناى تربیتى خود امام(علیه السلام)و بازنگرى و بازسازى دوران جوانى پرشور آن حضرت است.
اما در آغاز راه، پیش از هر چیز با این سؤال مواجه مى شویم که زیربناى مکتب تربیتى علوى چیست؟ در یک کلام، مى توان گفت: مکتب تربیتى علوى در حقیقت، همان مکتب تربیتى نبوى است.
معناى این سخن آن است که نقاط برجسته و مشهود در مکتب تربیتى امیرالمؤمنین، هم از جنبه نظرى و هم از جنبه عملى، همه دستاورد و برایند کارهاى تربیتى است که پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله)بر روى وجود امیرالمؤمنین(علیه السلام) انجام دادند. خود امیرالمؤمنین(علیه السلام) در کلامى بلند، به کمیل چنین مى فرماید: «یا کمیل ان رسول اللّه(صلى الله علیه وآله)ادّبه اللّهُ ـ عزّ و جلّ ـ و هو ادّبنی و انا اؤدب المؤمنین و اورّث الادب المکرمین.»1; اى کمیل، پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) تربیت شده خداوند سبحان است و پرورش و تربیت من به دست رسول خدا(صلى الله علیه وآله)صورت گرفته و تربیت مؤمنان بر عهده من است.
حضرت در کلامى دیگر، مى فرماید: «و أرایتکم کرائم الاخلاق من نفسى.»2 اگر فراز و نشیب هاى زندگى مرا مرور کنید، خواهید دید که همه آن ها جهت دهنده و درس آموز است; نه تنها گفته ها، که سکوت ها و موضع گیرى ها نیز همه اش درس آفرین است!
امام در جاى دیگر مى فرماید: «اذا رایتم فى رجل خلّة رائعةً فانتظروا اخواتها»;3 اگر در کسى ویژگى اخلاقى جالبى دیدید، از ویژگى هاى همانند و مشابه آن نیز جستوجو کنید.
یک ویژگى اخلاقى برتر در یک فرد دست در گردن ویژگى هاى همگون و مشابه دارد. اگر در کسى نکته برجسته اى مشاهده شد، باید به بررسى ریشه ها و زیرسازهاى آن پرداخت. ردیابى این نکته در امیرالمؤمنین(علیه السلام)، ما را به شاخص هاى شخصیتى پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله)مى رساند. در این باره، حضرت به سرچشمه ویژگى هاى شخصیتى خود اشاره کرده، مى فرماید: «و انّى على بیّنة من ربّى و منهاج من نبیّى.»4 اگر شاخصى در شخصیت من مى بینید، این همه برگرفته از تأدیب الهى و رفتن در مسیرى است که پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله)پیش روى من گشود.
حضرت(علیه السلام) در گفتارى دیگر، سرگذشت روزهاى نوجوانى و دوران سیزده سالگى شان را، که به اسلام گرویدند، در خطبه «قاصعه» چنین بیان مى نماید: «و لقد کنت اتّبعه اتّباع الفصیل اثر امّه یرفع لى فى کل یوم من اخلاقه علما و یأمرنى بالاقتداء به.»5 در آن روزگاران، من همانند فرزندى که سایه به سایه مادر در همه جا همراه و همگام با او است، با پیامبر(صلى الله علیه وآله) همراه بودم، هر روز عَلَم و نشانه اى از اخلاق برجسته خود پیش روى من برمى افراشت و مرا فرمان مى داد که آن راه را پیش گیرم.
و شاید به همین دلیل بود که وقتى اصبغ بن نباته در آخرین لحظه هاى زندگى امیرالمؤمنین(علیه السلام)، ضمن سؤال هاى خود از رابطه ایشان با تک تک انبیا و نیز پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله)سؤال کرد، که آیا شما برترید یا آدم(علیه السلام)، شما برترید یا نوح(علیه السلام)، شما برترید یا ابراهیم(علیه السلام)، موسى(علیه السلام) و عیسى(علیه السلام)، امام(علیه السلام) در پاسخ هر یک، خود را از دیگر پیامبران برتر مى دانست، تا این که اصبغ پرسید: یا على(علیه السلام) شما برترید یا پیامبر(صلى الله علیه وآله)؟ رابطه شما با پیامبر چگونه است؟ اصبغ مى گوید: تا این سؤال را از امام(علیه السلام)پرسیدم، دیدم دانه هاى درشت عرق بر پیشانى بلند امام(علیه السلام)نشست و حضرت در حالى که لرزش، گونه ها و دست هایشان را فراگرفته بود، فرمودند:واى بر تو! «أنا عبد من عبید محمد(صلى الله علیه وآله).» این سخن بیان گر میزان دینى است که امیرالمؤمنین(علیه السلام)به پیامبر(صلى الله علیه وآله)و پرورش نبوى داشت.
بنابراین، کسانى که دوست دارند جوانى پرشور على(علیه السلام) را بشناسند، اولین راه نگرش در سیره امام(علیه السلام) و مرور دوران نوجوانى و جوانى ایشان در پیشگاه نبى مکرم(صلى الله علیه وآله)است. مى توان آن برهه را بازسازى و پردازش کرد و از آن براى پرورش نسل جوان بهره گرفت. این یافته ها مى توانند در قالب اصول، روش ها و اهداف تربیت دینى طبقه بندى شود.
دوم. توصیف جوان و جوانى در نگاه و کلام امام على(علیه السلام)
در این روش، که کوتاه تر هم هست، جوانى و شاخص هاى جوانان را نه با مرور جوانى خود امیرالمؤمنین(علیه السلام)، که از زبان ایشان هنگام توصیف جوانى و جوانان، مى توان بررسى نمود.
در بررسى سیره کلامى امام(علیه السلام) این نکته آشکار است که بخش مهمى از این سیره مربوط به دغدغه امام(علیه السلام) درباره تربیت برتر و بهینه فرزندان، یاران، دوستان و همه کسانى است که مسؤولیت تربیت آن ها بر دوش امام بوده است.
بجاست توجه کنیم که هرچند کتاب گران سنگ نهج البلاغه همه گفته هایى نیست که حتى در دوران حکومت چهارسال و اند امیرالمؤمنین از ایشان به یاد مانده و تنها نمایان گر بخش کمى از اقیانوس بى کران اندیشه هاى تاب ناک علوى است، ولى با این همه، مراجعه به غررالحکم و دررالکلم و نهج البلاغه و دقت در خطبه ها و نامه ها و کلمات قصار آن، ما را تا حدى با سیره تربیتى امام(علیه السلام) آشنا ساخته، بسترى نورانى پیش رویمان مى گشاید.
امام(علیه السلام) همواره به همگان، بخصوص جوانان، این گونه هشدار مى دهند: «الفرصة تمرّ مرّ السّحاب فانتهزوا فرص الخیر»6 لحظه هاى زندگى بسان ابر، آرام و بدون توجه انسان مى گذرند. ناگهان خواهیم دید تمام عمرمان سپرى گردیده و اقدام به هر تلاشى دیر شده است! راستى چه زود فرصت هاى جبران مى گذرد! آن وقت باید در چارچوب واژه هاى «اى کاش» و «اگر» و «مگر»، بگوییم: خدایا کاش دوباره آن موقعیت ها و آن روزهاى شادابى، نشاط و جوانى زنده مى شد! آن روزها من خام بودم و نمى دانستم چگونه از عمر و زندگى ام توشه بگیرم!
بنابراین، راه دوم براى دست یابى به سیره تربیتى امام على(علیه السلام) توجه به توصیف جوان و جوانى در لابهلاى کلمات، گفتارها، نامه ها و خطبه هاى باقى مانده از امیرالمؤمنین(علیه السلام)است. امام(علیه السلام) پس از بازگشت از جنگ صفیّن در سرزمینى به نام «حاضرین» وارد خیمه خود شدند و مدتى طولانى به نوشتن پرداختند. آن نوشتار باید امر سرنوشت ساز و مهمى مى بود; چون ساعت ها وقت امام(علیه السلام) را به خود مشغول داشت. وقتى امام از خیمه بیرون آمدند، یاران در دست ایشان نامه اى دیدند که خطاب به فرزندشان امام مجتبى(علیه السلام) نوشته بودند ـ که به شهادت اسناد تاریخى، در آن اوان، سى سال از سن مبارکشان مى گذشت. در این نامه، یکى از بهترین توصیفات، توضیحات، تفسیرها و تبیین ها از جاذبه هاى جوانى، حساسیت هاى آن، ظرافت هاى روحى ـ روانى جوان و هدف گذارى هاى تربیت دینى که مى توان براى جوان و جوانى ترسیم کرد و راه کارهاى لازم براى مربیانى که درصدد ارتباط بهینه با جوانان هستند، بیان شده است.
نامه سى و یکم امام على(علیه السلام) در نهج البلاغه به گفته بیش تر نهج البلاغه شناسان نامه اى است که امام خطاب به فرزندشان حسن بن على المجتبى(علیه السلام) نوشته اند. البته بعضى هم مى گویند:
این نامه خطاب به محمد بن حنفیه، فرزند دیگر امام(علیه السلام)، مى باشد. راز اختلاف هم این است که امام(علیه السلام)در این نامه، نه به عنوان یک معصوم، بلکه به عنوان یک پدر و یک مربّى دل سوز که دغدغه تربیت و آینده فرزندشان را دارند، مطالب را بیان کرده اند و این خود یکى از الطاف و هدیه هاى بزرگى است که امام(علیه السلام) به ما تقدیم نموده اند.
پیش نیازهاى روان شناختى و تربیتى براى برقرارى ارتباط درست با جوانان
نامه سى و یکم نهج البلاغه مجموعه کاملى از آموزش اصول و روش هاى تعلیم و تربیت است و مباحث متعددى مانند عوامل تربیت، موانع تربیت، اهداف تربیت، پیش نیازهاى تربیت، اقسام تربیت، تربیت دینى، تربیت سیاسى، تربیت عاطفى و... را دربردارد. در این نوشتار، تنها به برخى از پیش نیازها و ظرافت هاى روان شناختى یا تعلیمى و تربیتى لازم براى برقرارى ارتباط تعلیم و تربیتى سازنده با جوانان و نوجوانان با استفاده از فرازهایى از نامه 31 نهج البلاغه اشاره مى شود:
1. لزوم برقرارى روابط تربیتى افقى و همسطح
روابط تربیتى با نوجوان و یا جوان باید افقى، متقابل و همراه با درک احساسات و موقعیت مخاطب باشد، نه عمودى که حالت القا و تلقین پیدا مى کند. برخوردهایى که از بالا به پایین صورت مى گیرد و مربّى مى کوشد بر اساس فهم یا انتظارات خود با فراگیر رابطه برقرار کند، معمولاً برخوردهایى کلیشه اى و همراه با پیش داورى است. مربّى در ارتباط خود با نوجوان و جوان نمى تواند ارتباط عمودى و از بالا به پایین داشته باشد، بلکه باید ارتباطى افقى، همسطح و همتراز، که حاصل تفاهم و درک طرفینى است، داشته باشد. ایجاد این فضاى تربیتى افقى، راه کارهاى گوناگونى دارد که به برخى از آن ها اشاره مى شود:
برخى از مربیّان و فیلسوفان تعلیم و تربیت امروزه معتقدند که بهترین فرایند تربیت، به ویژه در ارتباط با جوانان، زمانى رخ مى دهد که این ارتباط به یک ارتباط عاطفى افقى، مسبوق باشد، به طورى که در آن مربّى و متربّى همدیگر را درک کرده باشند و بالاتر آن که مربى در فرایند تربیت، گذشته از اثرگذارى، خود را متعلّم نیز بداند. البته چون حضرت على(علیه السلام)، خود معصوم، پیراسته و برخوردار از برترین نوع آگاهى ها هستند، نقششان جهت دهى و هدایت متربّى است، اما پیش از این مى کوشند که با فراگیر خود ارتباط افقى برقرار کنند. به این دلیل در آغاز نامه، هم خودشان را و هم طرف مقابلشان را توصیف و تعریف مى کنند و این احساس تفاهم و درک طرفینى را این گونه شروع مى کنند: «من الوالد الفان المقرّ للزمان المُدبِر العُمُر، المستسلم للدّهر... الى المولود المؤمّل ما لا یدرک، السالک سبیل من هلک...»7 با این توصیفات اولیه، امام(علیه السلام) هم نشان مى دهند که طرف مقابلشان را مى شناسند و هم خودشان را به گونه اى به طرف مقابل معرفى مى کنند که متربّى نقاط افتراق و اشتراک خود را با مربى بداند.
در فرایند تربیت، گذشته از شناخت و پذیرش نقاط اشتراک، که از راه برقرارى ارتباط عاطفى به دست مى آید، شناخت نقاط افتراق نیز تربیت را کیفى تر مى کند و از جمله ظرافت هاى فرمایش امام على(علیه السلام) این است که ایشان دست روى یکى از ظرافت هاى روان شناختى فضاى روانى نوجوان و جوان مى گذارند و مى فرمایند: «المؤمّل ما لا یدرک.» جوان شخصیتى است که فضاى روانى اش شهر آرزوها است، شهر آرمان ها است. او شهروند شهرک آرزوها است. مسلّط ترین گرایش در بخش گرایش هاى نوجوان و جوان عبارتند از: آینده نگرى، دورنگرى و حتى آرمان گرایى. اولین دریچه ارتباط صحیح تربیتى زمانى گشوده مى شود که متربى مطمئن باشد مربّى او و ظرافت هاى وجودى و شخصیتى او را ـ چنانچه هست ـ شناخته است.
از جمله راه کارهاى دیگر ایجاد ارتباط افقى، ساختن فضاى انس، دوستى و صمیمیت است. امام(علیه السلام)گام هاى ارتباط عاطفى خود را در برخى از بخش هاى این نامه، با به کارگیرى واژه «یا بُنىّ» برداشته اند. این واژه 12 یا 13 بار در این نامه تکرار شده است. واژه «یا بنى» در زبان و ادبیات عرب براى «تحبیب» یعنى ابراز و جلب محبت و یا جلب گرایش هاى عاطفى به کار برده مى شود. امام(علیه السلام)مى توانستند بگویند: «اى پسرم» یا «اى بزرگ شده من» یا واژه اى که هیچ پیامى عاطفى در برنداشته باشد به کار برند، ولى ایشان ظریف ترین ارتباط عاطفى را با فرزند خود، این چنین برقرار مى کنند. اى دل بندم، اى عزیزم، اى کسى که دوستت دارم: «اى بنىّ، انّى لما رأیتنى قد بلغت سنّاً، و رأیتنى أزداد و هناً بادرت بوصیتى الیک.»8 بنابراین، مربّى وقتى در کار تربیتى خود، به ویژه در برخورد با جوان، موفق است که بتواند پل ارتباطى تفاهم آمیز و افقى ایجاد کند، به طورى که متربّى احساس کند که مربّى نه تنها از دانش تربیتى برخوردار است، بلکه ابعاد وجودى و ظرافت هاى وجودى و منزلت متربّى خود را شناختهو به خوبى درک کرده است و مى تواند به راحتى و به گرمى با او ارتباط برقرار کند.
2. مددرسانى شناختى متربّى
جوانى و نوجوانى دورانى است که در آن بسیارى از قابلیت ها و توانایى هاى جوان و نوجوان ناشکفته است; هنوز آنان نوش و نیش دنیا، تلخ و شیرین، و سرد و گرم زندگى را نچشیده اند و براى پوییدن راه زندگى آینده و درک از خود و بایدها و نبایدها، نیازمند آگاهى هاى بى شمارى هستند.
معمولاً براى به دست آوردن اطلاعات، دو راه اساسى وجود دارد:
الف. روش آزمون و خطا: برخى از دانشمندان علوم طبیعى مى گویند: بهترین راه تسخیر و مهار طبیعت و منابع طبیعى، بهره بردارى از روش آزمون و خطا است، رفتن به سمت طبیعت و آزمون کردن گزینه هاى احتمالى و به دست آوردن بهترین راهى که جواب بهترى مى دهد.
ب. روش بهره برى از تجربه ها و اطلاعات ناب دیگران: امیرالمؤمنین(علیه السلام)در این نامه مى فرمایند که عمر جوان و نوجوان عزیزتر از آن است که صرف تکرار و تجربه دوباره تلخى ها شود. یکى از دغدغه هایى که مربّى باید داشته باشد، این است که از اطلاعات و داشته هاى خود و دیگران متربّى را امداد شناختى کند و او را از تکرار تک تک تلخى ها و شیرینى ها و فراز و نشیب ها بى نیاز سازد. این نکته را امام(علیه السلام) چنین بیان مى فرمایند: «أى بنىّ، انّى و ان لم أکن عمّرت عمر من کان قبلى فقد نظرت فى اعمالهم، و فکّرت فى اخبارهم، و سرت فى آثارهم حتى عدت کاحدهم، بلى کأنى بما انتهى الى من امورهم قد عمّرت مع اوّلهم الى آخرهم، فعرفت صفو ذلک من کدره، و نفعه من ضرره، فاستخلصت لک من کلٍّ امر نخیله.»9 گرچه عمر پدر تو به درازاى عمر آدمیان روى این کره خاکى نیست، اما من در داستان زندگى ساکنان این کره اندیشیدم و در اخبار زندگى آن ها اندیشه کردم و در آثارشان سیر کردم; چنان که گویى با این مراجعه و بازنگرى، پدر تو بازمانده اى است از زمان حضرت آدم که تاکنون همچنان شاهد حوادث و فراز و نشیب ها بوده است. به خاطر این تفکر و اندیشه اى که من در راز شکست و پیروزى آن ها داشته ام، گویا من از ابتداى هبوط آدم بر روى این کره خاکى همراه با همه عصرها و نسل ها بوده ام. من این اطلاعات را دسته بندى کرده ام و براى تو به یادگار مى گذارم.
امداد شناختى مربّى زمانى کامل است که در آغاز، خود اطلاعات را دریافت کند، آن گاه آن ها را بازنگرى و پالایش نماید و سرانجام، اطلاعات پالایش یافته و برگزیده را در اختیار متربّى قرار دهد. حضرت نیز در این زمینه مى فرماید: من چکیده و عصاره پالایش یافته ترین اطلاعات و داده هاى مربوط به گذشتگان را در اختیار تو قرار مى دهم. دانش و اطلاعات من در هم ریخته و گیج کننده نیست، به خوبى طبقه بندى شده و جهت دهنده نیز هست. دوست ندارم تو را با انبوه گیج کننده اى از اطلاعات و تجربیات درست و نادرست مواجه کنم که دچار شوک اطلاعاتى بشوى!
همچنین امدادرسانى شناختى در تعلیم و تربیت معمولاً زمانى به خوبى انجام مى شود که مربّى در نظر متربّى داراى حیثیت و منزلتى برتر باشد و در نتیجه، به خاطر این احساس اعتماد و اعتبار، از مربّى تأثیر بپذیرد و به سخنان او گوش فرا دهد. به همین دلیل، امام(علیه السلام)ابتدا خود را در موقعیتى قرار مى دهند که متربّى و فراگیرشان متوجه باشد که طرف مقابل او یک آدم عادى نیست، یک آدم بى اطلاع و ناپخته نیست; کسى است که بهترین و پالایش یافته ترین اطلاعات تربیتى را در اختیار دارد. بنابراین، اصل و پیش نیاز دوم براى ایجاد ارتباط با جوانان عبارت است از: ارائه ناب ترین و پالوده ترین اطلاعات و آگاهى هاى ضرورى به نسل نو با هدف بى نیاز سازى آنان از تکرار و تجربه دوباره تلخى ها و شیرینى هایى که مربى و گذشتگان او پشت سر گذاشته اند. به انجام رساندن این مهم معمولاً پس از جلب اعتماد متربّى هموارتر است.
3. توجه به اصل تربیت پذیرى جوان در برهه جوانى
اگرچه در بیش تر مکاتب تربیتى، تربیت پذیرى اصل پذیرفته و مسلّط بر تمامى گستره عمر انسان برشمرده شده است، اما از نگاه امیرالمؤمنین، بین تربیت پذیرى و متغیّر سن همبستگى بالایى وجود دارد. معمولاً وقتى مى خواهند در یک پژوهش، متغیّرها را با هم ارتباط بدهند، مى گویند: ارتباط میان متغیّرها زمانى معنادار است که بین آن ها همبستگى آمارى، کمّى یا کیفى وجود داشته باشد. در دیدگان امام(علیه السلام)، هرچند تربیت پذیرى اصلى مسلّط بر گستره زندگى انسان است و هر انسان تا آخرین لحظه زندگى خود، حالت تربیت پذیرى و اثرپذیرى دارد، اما بالاترین سطح همبستگى بین تربیت پذیرى و سنین پایین وجود دارد; یعنى هرقدر سن پایین تر باشد، تربیت پذیرى بهتر است; زیرا متربّى هنوز دست نخورده است، بکر است، شکل نیافته است، نهال است و مى توان او را به هر صورتى جهت داد. با توجه به این نگرش، مى توان گفت که جوانان و نوجوانان کیفى ترین مخاطبان تربیتى در مکتب تربیتى امام على(علیه السلام)هستند. این پیام از این فراز کلام امام(علیه السلام)برگرفته مى شود که حضرت مى فرمایند: «انّما قلب الحدث کالارض الخالیه ما القى فیها من شىء قبلته، و بادرتک بالادب قبل أن یقسو قلبک.»10 سرزمین دل جوانان و نوجوانان بسان یک زمین خالى، شخم زده و آماده است که هرچه در او بپاشى به سرعت مى گیرد و رشد مى کند. اهمیت این نکته را با طرح این سؤال دنبال مى کنیم که اگر در مزرعه اى بخواهید نهال بکارید، اگر آن مزرعه شخم زده و خالى باشد، رشد و پرورش گیاه و نهال سریع تر است یا اگر قبلاً به وسیله کاشت گیاه دیگرى اشغال شده باشد؟ روشن است، موانع یا گیاهان کاشته شده به طور طبیعى نمى گذارند بذر و نهالى که مورد توجه و هدف زارع است، خوب رشد کند. این نکته در مورد تربیت پذیرى جوانان و نوجوانان نیز صادق است. نوجوانان و جوانان سریع تر، راحت تر و بدون سرمایه گذارى هاى کلان و دردسر آفرین تربیت پذیرى دارند.
4. ضرورت پالایش یافتن انگیزه هاى مربّى
امام(علیه السلام) مى فرمایند: فرایندى از تربیت موفق است که در آن انگیزه هاى تربیتى مربّى پالوده باشد. متربّى باید احساس کند که انگیزه مربّى در این امدادرسانى، خیرخواهى و جدّیت است. فرزند یا متربّى باید احساس کند که پدرش، ماردش و یا مربى اش دغدغه او را دارند و به آینده او چشم دوخته اند و براى وى دل مى سوزانند.
امام(علیه السلام) براى درک و سنجش پالایش انگیزشى مربّى نشانه هایى مشخص کرده اند که به برخى از آن ها با استفاده از نکته ها و نیز فضاى تدوین این نامه اشاره مى شود:
اولین نشانه پالودگى انگیزشى امام(علیه السلام) این است که امام(علیه السلام)زمانى اقدام به نوشتن این نامه مى کنند که بحرانى ترین هنگام در زندگى ایشان است. ایشان از جنگ صفین برمى گردند، تلخى هاى جنگ توان فرساى صفین و ماجراى حکمیت در میان بوده است، هنوز هم به شهر وارد نشده اند، در منطقه اى به نام «حاضرین» امام(علیه السلام) به خیمه وارد مى شوند و مدتى از چشم اطرافیان دور مى مانند! مگر چه امر مهم و دغدغه آفرینى براى امام(علیه السلام)پیش آمده است؟ آیا جهاد دیگرى در پیش است؟ آیا امام درصدد تدارک طرح و نقشه جدیدى است؟ امام(علیه السلام) پس از زمانى طولانى، از خیمه بیرون مى آیند و آن نامه را خطاب به فرزندشان امام مجتبى(علیه السلام) به همراه دارند! پس تربیت فرزند مهم ترین دغدغه امام(علیه السلام)بوده است که این همه وقت، آن هم در این موقعیت صرف نوشتن نامه جهت دهنده خود به فرزندشان کرده اند.
نشانه دوم این است که دغدغه هاى تربیتى امام(علیه السلام) در این نامه، تمامى ساحت هاى وجودى متربّى را فراگرفته است. امروزه مربّیان تعلیم و تربیت مى گویند که تربیت، حتى تربیت دینى، زیرمجموعه هاى زیادى دارد. تربیت دینى در ساحت احساسات و عواطف، تربیت دینى در ساحت ارزش هاى اخلاقى، تربیت دینى در حوزه مسائل سیاسى، اجتماعى، جنسى و... . به همین دلیل، کارشناسان تعلیم و تربیت مى گویند: تربیت ممکن است ابعاد و جنبه هاى گوناگونى داشته باشد. تربیت گاهى سیاسى است، گاهى اخلاقى، زمانى عاطفى، و گاهى هم جنسى. این مرزبندى در واقع، همان ساحت بندى و قلمروگذارى فرایند عمرگستر تربیت است.
دغدغه هاى امام(علیه السلام) در این نامه فراگیر، متعدد و فراوانند و گویى به همه ساحت هاى تربیتى انسان پرداخته اند. نشانه سوم این که امام(علیه السلام) به گونه اى هشدار تربیتى خود را مطرح مى کنند که احساسات و عواطف متربّى را تسخیر مى کنند. پس از به کارگیرى واژه «یا بنى»، یعنى پس از بیان احساس دغدغه داشتن و ناراحت بودن براى آینده فرزندشان، مى فرمایند:«وجدتک بعضى، بل وجدتُک کلّى، حتى کأنّ شیئاً لو أصابک أصابنى، و کأنّ الموت لو أتاک أتانی»;11 تو پاره تن منى، بلکه تو همه وجود منى! چنین نیست که من تو را بریده و جداى از خودم بدانم. اگر حادثه اى یا خطرى متوجه تو شود، آن خطر متوجه من مى شود; چون تو دنباله وجود من هستى! ببینید با این پل زدن ها و ایجاد ارتباطات عاطفى، امام(علیه السلام)طرف مقابل را آماده مى کند که به راحتى، پیام هاى تربیتى را به او منتقل کند.
5. پیشتازى و پیش دستى نمودن در تربیت جوان
فرایند تربیتى در ارتباط با جوانان و نوجوانان باید سریع و بى درنگ باشد; به دلیل آن که شخصیت جوان و نوجوان هنوز ثبات لازم را پیدا نکرده و آسیب پذیرى در آن زیاد است. امام(علیه السلام) مى فرمایند: مربى باید پیش دستى کند و در آغاز نمودن فرایند تربیت، سرعت بورزد: «أى بنىّ انىّ لما رأیتنى قد بلغت سنّاً، و رأیتنى أزداد و هنا بادرت بوصیتى الیک، و أوردت خصالاً منها قبل أن أنقص فى رأیى کما نقصت فى جسمى... أو یسبقنى الیک بعض غلبات الهوى و فتن الدّنیا... فبادرت بالادب قبل ان یقسو قلبک و یشتغل لبّک.»12 زمانى که احساس کردم تو به نضج و بالندگى لازم تربیتى رسیده اى، شروع کردم به این که وصیت هایم را در اختیارت قرار دهم. چرا؟ چون مى ترسم پیش از آن که من اقدامى بکنم، آسیب ها به سراغ تو بیایند و تو را زمین گیر کنند. بنابراین، پیش از آن که فکر و دلت به اندیشه ها و گرایش هاى آلاینده گرفتار شود، من زودتر دست به کار شدم.
شاید مضمون این بند از فرمایش امیرالمؤمنین(علیه السلام) همان باشد که امام صادق(علیه السلام) خطاب به مربّیان مى گویند: «بادروا احداثکم بالحدیث قبل ان یسبقکم المرجئه»13یا «قبلّ ان تسبقکم الیهم المرجئه»; پیش از این که دگراندیشان هجوم بیاورند و قلب و فکر و دل جوانان و نوجوانان شما را پرکنند، شما به داد آنان برسید و آنان را دریابید.
6. لزوم خودشناسى متربّى
در فرایند تربیت، اولین گام این است که متربّى ابتدا باید به خودشناسى و خودیابى و سپس به خودسازى بپردازد. تقوا، که در فرهنگ اسلامى اوج هدف تربیت دینى برشمرده شده است، زمانى به دست مى آید که متربّى موفق به خودشناسى، خودیابى، شناخت امکانات، محدودیت ها و ظرافت ها شده باشد و به دنبال آن بکوشد تا به درجه خودسازى برسد; یعنى در مکتب تربیتى علوى، صیانت درونى و رسیدن به مرحله تقوا منوط به داشتن بصیرت و شناخت کافى از ظرافت ها و ویژگى هاى شخصیتى است.
با توجه به این که امروزه ما در عصر یورش اطلاعات به سر مى بریم و استفاده از متغیّرهاى بیرونى یا مهارکننده هاى بیرونى براى افراد جامعه، به ویژه طیف جوانان، چندان نمى تواند کارگشا باشد، باید گفت: زمانى جوانان مى توانند در برابر یورش اطلاعات ایستادگى نمایند که به یک حالت ثبات و خودسازى درونى رسیده باشند. این مهم معمولاً پس از خودشناسى درست و کامل امکان پذیر است.
7. استفاده از گرایشات آرمان گرایانه جوانان در جهت دهى آنان به واقع گرایى
امام(علیه السلام) مى فرمایند: چون جوان آرمان گرا است و آرمان گرایى با واقعیت ها و نگرش واقع بینانه فاصله دارد، از ظرافت هاى کار مربّى در برخورد با جوان این است که از گرایش آرمان گرایى به عنوان محرّک روانى براى جهت دهى او به سمت یک زندگى موفق بهره بردارى کند. آرمان گرایى یک موهبت درونى و الهى است که مى تواند به سمت فجور یا به سمت تقوا سوق داده شود. این مربّى است که با دقتوظرافت سعى مى کند این نیروى روانى رابه سمت تقوا جهت دهد.
امروزه فیلسوفان تعلیم و تربیت مى گویند که بخصوص در دوران نوجوانى، نیروى جوانى و نوجوانى مثل یک شعله آتش مى تواند عامل حرکت باشد و یا باعث آتش افروزى و سوختن و نابود شدن. پس، از این گرایش آرمان گرایى باید در جهت رشد و هدایت جوان براى رسیدن به قله تقوا استفاده کرد. مربّى با استفاده از همین گرایش آرمان گرایى، باید در جوان روح خوش بینى به آینده، اعتماد به نفس، گزینش آرمان هاى الهى مانا و پایدار و روح توکل ایجاد کند.
بنابراین، از کارهاى مهمى که مربّى باید انجام دهد این است که براى بازشناسى مرز بین آرمان ها و واقعیت ها، به کمک متربّى خود بشتابد; زیرا او هنوز تلخ و شیرین، و نیش و نوش دنیا را تجربه نکرده است و مرز بین واقعیت ها و آرمان ها را خوب تفکیک نمى کند; نیازمند شناخت واقعیت ها است و این کمکى است که به عنوان پیش نیاز، مربّى باید براى او انجام دهد. البته نه این که براى اوتصمیم بگیرداماکمکش کندکه آرمان گرایى اوبه سمتواقعیت هاسوق پیدا کند.
8. تقویت روح امید در برابر مشکلات
بحران ها و مشکلات و شهوات به گونه اى تند و براندازنده است که به زودى جوان را از پاى درمى آورد و به تسلیم مى کشاند. مربّى باید به گونه اى برخورد بکند که اولاً، در فرایند تربیت، خود را اولین پناهگاه در برابر متربّى نشان بدهد که وقتى وى با سختى ها و فراز و نشیب ها مواجه مى شود، مربّى را اولین پناهگاه خود بداند.
همچنین مربى باید متربّى را در رسیدن به باور توکّل و دریافت امدادهاى غیبى یارى کند. از فرازى از این نامه چنین استفاده مى شود که مربّى غیر از این که باید خود را اولین پناهگاه نشان دهد، باید دست متربّى را در دست امدادهاى غیبى بگذارد. نشانه هاى تربیتى غیب گرایى و امید به کمک هاى ماورایى به این صورت در کلام امام تصویر شده اند: «و اعلم، انّ الّذى بیده خزائن السموات و الارض اذن لک فى الدعاء و تکفّل لک بالاجابة و أمرک ان تسأله لیعطیک و تسترحمه لیرحمک ،و لم یجعل بینک و بینه من یحجبه عنک و لم یلجئک الى من یشفع لک الیه، و لم یمنعک إن اسأت من التوبه، و لم یعاجلک بالنقمه.»14 ببین چه کریمى است! هیچ پرده اى ندارد، هیچ وساطتى نمى خواهد، در هر گوشه و مقطع زندگى به راحتى مى توانیم با او در ارتباط باشیم. هیچ وقت براى بازگشت دیر نیست! نگران نباشید! حتى اگر لغزیدید، بازگردید! راه هیچ وقت بسته نیست! همیشه یک پنجره باز است! آغوش رحمت الهى همیشه گشوده است!
به دنبال تقویت روح خودیابى و خودشناسى و استفاده بهینه از نیروى درونى، امام(علیه السلام) متربّى را نیازمند توکّل و بهره گیرى از امدادهاى غیبى مى دانند! آن هم امدادى که پایان ناپذیر و هماره در دست رس است.
9. مصونیت بخشى جوانان در برابر اندیشه هاى مخالف
تجهیز جوان به بنیه هاى شناختى و باورهاى اعتقادى به تنهایى کافى نیست، بلکه امداد شناختى مربّى براى متربّى جوان باید دو چندان باشد; یعنى در ابتدا، بنیه اعتقادى با ثبات داشتن و دوم خاک ریز زدن براى حفظ این بنیه ها. امام(علیه السلام) با ظرافت تمام مى فرمایند: «ثمّ اشفقت أن یلتبس علیک ما اختلف الناس فیه من أهوائهم و آرائهم مثل الّذى التبس علیهم، فکان احکام ذلک على ما کرهت من تنبیهک له أحبّ الى من اسلامک الى أمر لا آمن علیک به الهلکة و رجوت أن یوفقک الله فیه لرشدک و أن یهدیک لقصدک.»;15 گرچه دوست نداشتم که ذهن تو را با انبوهى از شبهه ها و توهّمات اعتقادى، که به ذهن دیگران آمده و از مسیر درست دین و فطرت دور شده اند، مشغول کنم، اما چه چاره که تو به ناچار در مسیر تهاجم و یورش این اطلاعات و شبهات قرار مى گیرى. بنابراین، از خداوند مى خواهم که راه راست و درست را در قالب این وصیت به تو بنماید.
امام به مربّیان پیشنهاد و توصیه مى کنند که بنیان هاى شناختى ارائه شده به جوان باید داراى دو ویژگى باشند: هم در آنان بنیه هاى اعتقادى اولیه را که از تعلیم کتاب خدا و آشنایى با معارف آن شروع مى شود، ثبات و استقرار بخشند; و هم گرداگرد این بنیه ها خاک ریز زده، آنان را براى مقابله با تهاجمات فکرى و اعتقادى، که بعدها با آن مواجه مى شوند، آماده سازند. پیش از آگاه سازى متربّى نسبت به شبهات و گونه هاى تهاجم عقیدتى و ایمانى، امام(علیه السلام)مى فرمایند: «و أن ابتدئک بتعلیم کتاب اللّه عزّ و جلّ ـ و تأویله و شرائع الاسلام و احکامه و حلاله و حرامه لا أجاوز ذلک بک الى غیره.»16 پیش از هرچیز، تو را با معارف نورانى قرآن و تأویل آن آشنا ساختم. واژه «تأویل» اشاره به لزوم آگاه سازى جوان از پیچ و خم هاى معارف قرآنى دوپهلو یا چند پهلو دارد که ممکن است وى را در تیررس یورش هاى فکرى و شناختى دگراندیشان منحرف و آلوده قرار دهد. سپس مى فرمایند: آن گاه حدود مقررات حلال و حرام الهى را در اختیارت قرار دادم. اگر براى هدایت و راه نمایى بشر چیزى کارامدتر و مفیدتر از قرآن، معارف قرآنى و شناخت مرزهاى حلال و حرام خدا وجود داشت، خداوند در ربوبیت تشریعى خود همان را معیار قرار مى داد. به دنبال این آموزش و آماده سازى، تلاش نمودم تا تو را از لغزش گاه ها و مناطق لرزان و لغزنده اعتقادى، فرهنگى و ارزشى، که در مصاف با سایر فرهنگ ها ممکن است برایت پیش آید، آگاهى بخشم.
دقت و بازنگرى عمیق تر مى تواند ما را به نکات و ظرافت هاى فراوان تربیتى دیگر رهنمون باشد. آنچه در بالا گفته آمد مشتى بود از خروار!
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1 محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 77، ص 269، روایه 1، باب 11 / محمدى رى شهرى، میزان الحکمه، ج 1، ص 78، حدیث 429
2 ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 6، باب 86، ص 373 / نهج البلاغه، ترجمه سیدجعفر شهیدى، خطبه 87، ص 79: «با خوى خود، به شما نشان دادم که اخلاق گزیده و برتر چیست.»
3 محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 69، ص 411، روایت 129، باب 38
4 ابن ابى الحدید، پیشین، ج 7، باب 96، ص 71
5 سیدجعفر شهیدى، پیشین، خطبه 192، ص 222; «و من در پى او ـ در سفر و حضر ـ چنان که شتر بچه در پى مادر مى رود، مى رفتم و وى هر روز براى من از اخلاق خود نشانه اى برپا مى داشت و مرا به پى روى آن مى گماشت.»
6 همان، کلمات قصار، کلمه 21، ص 363; «فرصت چون ابر گذران است. پس فرصت هاى نیک را غنیمت بشمارید.»
7 همان، نامه 31، ص 295: «از پدرى که در آستانه فنا است و چیرگى زمان را پذیرا است، زندگى را پشت سر گذاشته، به گردش روزگار گردن نهاده... به فرزندى که آرزومند چیزى است که به دست نمى آید، رونده راهى است که به جهان نیستى مى انجامد...»
8 همان، ص 297; «پسرکم، چون دیدم سالیانى را پشت سر نهاده ام و به سستى در افتاده ام، بدین وصیت براى تو پیش دستى کردم.»
9 همان، ص 297ـ298: «پسرکم، هرچند من به اندازه همه آنان که پیش از من بوده اند نزیسته ام، اما در کارشان نگریسته ام و در سرگذشت هاشان اندیشیده و در آنچه از آنان برجاى مانده، فرورفته و درنگ نموده ام تا چون یکى از ایشان گریده ام، بلکه با آگاهى که از کارهاشان به دست آورده ام: گویى که با نخستین تا پسینشان به سر برده ام. پس از آنچه ـ دیدم ـ روشن را از تار و سودمند را از زیان بار باز شناختم و براى تو از هر چیز زبده آن را جدا ساختم.»
10 همان، ص 297:«دل جوان همچون زمین ناکشته است; هرچه در آن افکنند، بپذیرد، پس به آموختن و تربیّت تو پرداختم، پیش از آن که دلت سخت شود.»
11 همان، ص 296; «تو را دیدم که پاره اى از منى، بلکه دانستم که همه جان و تن منى; چنان که اگر آسیبى به تو رسیده، به من رسیده و اگر مرگ به سراغت آید، رشته زندگى مرا بریده است.»
12 همان، ص 297; «پسرکم، چون دیدم سالیانى را پشت سر نهاده ام و به سستى در افتاده ام، بدین وصیت به تو پیش دستى کردم، و خصلت هایى را در آن برشمردم، از آن پیش که مرگ بشتابد و مرا دریابد و آنچه در اندیشه دارم به تو نگفته باشم... یا پیش از نصیحت من، پاره اى از خواهش هاى نفسانى بر تو غالب گردد.»
13 محمد ابن الحسن الطوسى، تهذیب الاحکام، ج 8، ص 11، روایت 30، باب 36
14 سیدجعفر شهیدى، پیشین، نامه 31، ص 302: «بدان، کسى که گنجینه هاى آسمان و زمین به دست او است، تو را در دعا رخصت داده، و پذیرفتن دعایت را به عهده گرفته، و تو را فرموده که از او بخواهى تا به تو بدهد و از او بطلبى تا تو را بیامرزد و از کسى ناگزیرت نکرده که نزد او برایت میانجى گرى کند، و اگر گناه کردى از توبه ات منع ننموده و در کیفرت شتاب نفرموده است.»
15 همان، نامه 31، ص 298: «سپس از آن ترسیدم که مبادا رأى و هوایى که مردم را دچار اختلاف گردانید، به این خاطر که من تو را به حال خود واگذارده ام و به دست چیزى که هلاکت در آن است، سپرده ام، در کار خود فرو برد، و امید بستم که خدا توفیق رستگارى ات عطا فرماید و راه راست را به تو بنماید.»
16 همان، نامه 31، ص 298: «و اینک تو را کتاب خدا بیاموزم، و تأویل آن را به تو تعلیم دهم، و شریعت اسلام و احکام آن را از حلال و حرام بر تو آشکار سازم، و به چیز دیگرى نپردازم.»

تبلیغات