آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۹۷

چکیده

متن

 

لواء یا رایت (علم، پرچم، بیرق) در واقع یک مفهوم دارد و شاید یکى از دیگرى کوچکتر باشد ویا این که لواء همان رایت بوده منتهى در زمان جنگ رایت را لواء مى خوانند که به اصطلاح امروزى پرچم و بیرق و نظایر آن مى‏نامند.1
چنانچه درم غازى و واقدى نوشته: در جنگ خبیر پیامبر(ص) فرمود: فردا رایت را کسى به کسى مى دهم که پى در پى حمله کند و به عقب برنگردد و فرداى آن روز لواء را به امیر مومنان(ع) داد.2 به هر حال پرچم از روزگار باستان معمول بوده و مصریان در جنگ و صلح پرچم داشته اند و دیگران از آنها گرفته اند. درفش کاویانى پرچم رسمى ایرانیان بوده و در جنگهاى پیشاپیش برده مى شد ونزد ایرانیان قدیم خیلى احترام داشت زیرا آن را علامت ایران مى دانستند. بعدها به مرور زمان بر عرض و طول این بیرق افزودند چنانچه در اواخر دوره ساسانى طول آن 22 پا و عرض آن 15 پا و تماماً مزین به جواهرات قیمتى بود.3
عربهاى پیش از اسلام نیز پرچمهایى داشته اند و هر قبیله اى پرچمى مخصوص داشته اند و هر قبیله اى پرچمى مخصوص به خود داشت. چنانچه در فتح مکه قبائل زیادى همراه پیامبر بودند که هر قبیله اى پرچمى مخصوص به خود داشت و در جنگ حنین وقتى که طفیل بن عمرو از منهدم کردن بت قبیله خود به نام ذى الکَفَّین بر مى گشت و عده اى از افراد قبیله خود به همراه داشت پیامبر اکرم(ص) رو به او کرد و فرمود: اى گروه ازد چه کسى پرچم شما را حمل مى‏کند؟
طفیل گفت: کسى که در جاهلیت آن را بر مى‏داشت.
حضرت فرمود: خوب است. و آن کس که در جاهلیت پرچم آنها را بر مى‏داشت نعمان زراقه بود.4
پرچم در جنگهاى قدیم اهمیت به سزایى داشت و ارتباط و اعتماد در جبهه خودى را برقرار مى کرد ویکى از کارهاى آن، کار بى سیم امروزى بود. و در قلب لشگر در دست فرمانده یا کنار وى قرار مى گرفت و وسیله اى بود براى این که فرمانده بتواند ارتباط خود را با افراد برقرار کند و برافراشتگى پرچم دلیل بر پا برجائى لشگر و علامت پیروزى بود. چنانچه نعمان بن مُقرن در جنگ با ایرانیان به لشگریانش گفت: "من سه بار پرچم را به حرکت در مى آورم، مرتبه اول که آن را حرکت دادم هر یک شما افسار اسبش را بگیرد و آماده کند و دست به سلاحش ببرد و هنگامى که بار دوم حرکت دادم نیزه ها را به طرف جلو بگیرد و شمشیرها را به حرکت درآورید.
وقتى که بار سوم پرچم را به اهتزاز در آوردم تکبیر بگویید و حمله کنید که من هم حمله مى کنم."5
در جنگهاى اگر پرچم مى افتاد لشگر شکست مى خورد از این رو پرچم را به دست پهلوانان شجاع مید ادند. در جنگ احد ابوسفیان براى این که پرچم داران بنى عبدالدار را تحریک کند گفت: "اى بنى عبدالدار در جنگ بدر شما پرچم را رها کردید و به سرما آن بلا آمد و ما شکست خوردیم. چون سپاه به دنبال پرچم مى رود اگر پرچم بیافتد، پراکنده مى‏شود، یا پرچم را خوب نگهدارید و یا بدهید خود آن را نگهدارى کنیم. ولى آنها گفتند: ما خود بهتر مى توانیم آن را حفظ کنیم".6
هنگامى که در جنگ احد ابتدا مشرکین شکست خوردند، هند همسر ابوسفیان که با عده اى زنان قریش براى تحریک جنگجویان آمده بودند این اشعار را مى خواند و مى‏گفت:
"ویهاً بنى عبدالدار
ویهاً حُماة الادبار
ضَرباً بکل بَتّارٍ"7
امیر مومنان على(ع) درباره پرچم مى فرماید: "و پرچم خود را از جاى حرکت نداده و دورش را خالى نکنید )که موجب شکست لشگر خواهد شد، چون همه متوجه پرچم مى باشند( و آن را به دست هر کس ندهید مگر به دلاوران و کسانى که شما را از هر پیشامد آمد بدى مانع مى‏شوند.
و از آنچه که حفظ و نگهدارى آن لازم است دفاع مى نمایند )و البته چنین کسانى پرچم را از دست نمى دهند مگر این که ظفر یافته یا کشته شوند( زیرا کسانیکه بر بلاها و سختى ها شکیبا هستند آنانند که به اطراف پرچم دور زده آن را از راست و چپ و عقب و جلو نگهدارى مى نمایند، و از آن عقب نمى افتند که )به دشمن( تسلیم کنند و بر آن پیشى نمى گیرند که آن را تنها گذارند.8
و در جنگ جمل آن حضرت پرچم را به فرزندش محمد حنفیه داد و فرمود:
"اگر کوهها از جا کند شوند تو از جاى خود حرکت مکن. دندان روى دندان بنه، کاسه سرت را به خدا عاریه ده، پاى خود را چون میخ در زمین بکوب، چشم بینداز تا انتهاى لشگر را ببینى و چشم خود را بپوش و بدان فتح و پیروزى از جانب خداوند سبحان است".9
در جنگ احد پرچمداران قریش یکى پس از دیگرى به دست امیر مومنان على(ع) کشته شدند و پرچم به زمین افتاد و مشرکان شکست خورده و پا به فرار گذاشتند تا این که یکى از زنان قریش به نام عمره دختر علقمه حارثیه آن را برداشت و بلند کرد و قریشیان دور آن جمع شدند و سرنوشت جنگ عوض شد.10
در جنگ خیبر پیامبر اکرم(ص) فرمود: فردا پرچم را دست کسى مى دهم که خدا و پیامبرش او را دوست دارند و او هم خدا و پیامبر را. حمله مى برد و فرار نمى کند. و فرداى آن روز پرچم را به دست على(ع) داد.
راوى مى‏گوید: در جنگ موته وقتى که فرماندهان شهید شدند و پرچم به زمین افتاد مسلمانان چنان رو به قرار گذاشتند که مانند آن را ندیده بودم تا این که مردى از انصار به نام ثابت بن ارقم پرچم را از زمین بلند کرد و مردم را به جانب خود خواند. مردم اگر چه کم بودند ولى از هر جانب به سوى او شتافتند و او مى‏گفت به سوى من بیایید اى مردم، تا این که جمع شدند. ثابت به خالد بن ولید گفت: اى ابا سلیمان پرچم را بگیر! خالد گفت: نمى گیرم، تو به آن سزاروار ترى و مردى هستى که سن سالى از تو گذشته است و در جنگ بدر حاضر بودى.
ثابت گفت: بگیر اى مرد! به خدا سوگند آن را برنداشتم مگر اینکه به تو بدهم. این وقت خالد پرچم را گرفت و مدتى آن را نگهداشت ومشرکان به او حمله مى‏کردند تا بالاخره سست شدند خالد با تاکتیک خاصى جنگ را به پایان رساند.11
ملاک پرچمدارى در سخن رسول خد(ص)
هنگام رفتن به سوى تبوک پیامبر اکرم(ص) به قبائل انصار و سایر عربها دستور داد که هر کدام پرچمهاى خود را بردارند. و پرچم بنى مالک بن النجار را به عماره بن خرم داده بود. ناگهان زید بن ثابت خدمت پیامبر آمد و حضرت پرچم را به او داد.
عماره گفت: اى رسول خدا، آیا از من ناراضى و خشمگین هستید؟
حضرت فرمود: نه به خدا سوگند. ولى قرآن را مقدم دارید و او بیشتر از تو از قرآن بهره دارد و حافظه قرآن مقدم مى‏شود اگر چه غلام سیاه بینى بریده باشد. و به اوس و خزرج هم دستور داد پرچمشان را کسى بردارد که بیشتر قرآن را از حفظ دارد.12
پرچمدارى در جاهلیت
عربهاى پیش از اسلام پرچمهائى داشتند و هر قبیله اى پرچمى مخصوص به خود داشت. در مکه هم پرچمى به نام عقاب بود که به هنگام جنگ به کار برده مى شد و این پرچم در خانواده اى بود و موقع جنگ باید رئیس این خانواده پرچم را بیرون بیاورد و به پرچمدار بدهد.13 وقتى که قُصى بن کلاب جد پیامبر(ص) بر مکه استیلاء یافت تمام وظایف و ریاسات قریش از جمله رفاده و سقایت و حجابت و پرچمدارى و اختیار دارالندوه به او رسید و او چند پسر به نامهاى عبد مناف و عبد شمس و عبد قصى و عبدالدار داشت و سه فرزند عبد مناف و عبد شمس و عبد قصى در زمان حیات پدر به مقام هایى رسیده بودند و براى خود شرافت و بزرگى کسب کرده بودند. قصى خواست فرزند دیگرش عبدالدار را که عقب مانده بود به پاى آنها برساند، گفت فرزندم تو را به آنها مى رسانم از این به بعد هیچ یک از آنها وارد کعبه نمى شود مگر این که تو در آن را به روى آنها بازکنى و پرچمى نخواهد بود مگر این که تو آن را ببندى ... از این رو رئاسات قریش را به عبدالدار سپرد و همین طور بود و برادرانش هیچ اعتراضى نمى‏کردند تا همه برادران از دنیا رفتند و فرزندان آنها نزاع کردند. و فرزندان دیگر برادران گفتند: قصى این وظائف را به عبدالدار داده تا به پایه پدران ما برسد و ما به آن سزاوارتر بودیم چون پدران ما به آن سزاواربودند اکنون که شما هم پایه ما هستید پس آن وظائف را به ما بسپارید.
فرزندان عبدالدار گفتند: قصى آنها را به ما سپرده و ما به آنها سزاوارتر هستیم. اختلاف بالا گرفت و آماده جنگ شدند. ولى ریش سفیدان واسطه شدند نگذاشتند جنگ در بگیرد و صلح کردند بر این که سقایت و رفادت به فرزندان عبدمناف سپرده شود و حجاب و پرچم و اختیار دارالندوه هم براى فرزندان عبدالدار باشد. بدین ترتیب پرچمدارى در فرزندان عبدالدار باقى ماند. از این رو همواره پرچم قریش در دست بنى عبدالدار بود و آنها آن را حمل مى‏کردند 14. چنانچه ابوسفیان در جنگ احد آنها را مورد خطاب قرار داد و گفت: شما در روز بدر پرچم را نتوانستید نگهدارید و ما شکست خوردیم و اکنون اگر نمى توانید به ما بسپارید 15 .
و قریش پرچم خود را در دارالندوه که کناره کعبه بود مى بستند 16.
عادت عرب براین بود که پرچم را بر سر نیزه مى بستند و این شاید به خاطر این بود که در موقع لزوم بتوان از آن بر اى دفاع و جنگ استفاده کرد. در جنگ حنین مردى از هوازن بر شتر سرخ موئى سوار بود و در دست نیزه اى داشت که بر سر آن پرچمى بسته بود که به هر کس مى زد مى کشت و جلو مى آمد و عده اى از مسلمانان به دست او کشته شدند . تا اینکه على (ع) به سوى او شتافت و وى را از پاى در آورد 17. رسول خدا (ص) هم غالباً پرچم را بر سر نیزه مى بست، عربها در یک جنگ ممکن بود چند پرچم داشته باشند. این به تعداد قبیله هایى که در جنگ شرکت مى‏کردند بستگى داشت و هر قبیله اى پرچم خود را حمل مى کرد. همان طور که در جنگ احد مشرکان سه پرچم داشتند. پرچم بنى کنانه را سفیان بن عوف حمل مى کرد و پرچم احابیش را یک نفر از آنها و پرچم قریش را طلحه بن ابى طلحه مى برد18.
اولین پرچم در اسلام
در سیره ابن هشام از ابن اسحاق نقل مى‏کند: آنچه که به ما رسیده این است که اولین پرچم را پیامبر اکرم براى عبیده بن حارث پسر عموى خود بست و او را به سوى دشمن روانه کرد و این را صحیح میداند. در مقابل عده اى گفتند که اولین پرچم را پیامبر (ص) براى عمویش حمزه بست. ابن هشام این را قبول نمى کند و مى‏گوید: ممکن است اعزام حضرت حمزه و عبیده در یک زمان بوده و براى مردم متشبه شده است و اشعارى منسوب به حضرت حمزه است که ابن هشام مى‏گوید این اشعار دلالت مى‏کند که اولین پرچم مال اوست ولى اهل فن شعر انتساب این اشعار را به حمزه نمى پذیرند 19. واقدى اولین پرچم را از آن حضرت حمزه مى‏داند و سریه او را در ماه هفتم هجرت و سریه عبیده در ماه هشتم مى‏داند 20.
پرچم دارن پیامبر(ص)
1- امیرمومنان على (ع)
آن حضرت پرچمدار پیامبر اکرم در تمام جنگها بود و پیوسته پرچم مهاجران به دست با کفایت وى بود.
شیخ مفید در ارشاد از ابوالبخترى قرشى نقل مى‏کند: رایت و لوا هر دو به دست قصى بن کلاب بود و بعد از او رایت در دست یکى از بنى هاشم و بنى عبدالمطب بود و هرگاه یکى از آنها در جنگ شرکت مى جست او رایت را حمل مى کرد. تا آن که رسول خد(ص) آن را به دست على (ع) سپرد و غزوه ودان اولین جنگى بود که پیامبر (ص) براى على »پرچم( بست و این)پرچم( بعد از آن در جنگها با امیرمومنان بود . و لوا مسلمانان را مصعب بن عمیر از بنى عبدالدار حمل مى کرد تا اینکه در جنگ احد شهید شد و رسول خد(ص) آن را به على (ع) داد. و لوا و رایت در دست آن حضرت جمع شد21.
باز ابن عباس در مورد على (ع) مى‏گوید:
"او چهار خصلت دارد که جز او کسى آنها را دارا نیست. اولین کسى است که با رسول خد(ص) نماز خوانده پرچمدار پیامبر در هر جنگى بوده و کسى است که در روز احد ایستاگى کرد و سایرمردم فرار نمودند و اوست که پیامبر (ص) را داخل قبر کرد22.
در جنگ بدر على (ع) پرچم سیاهى به نام عقاب را پیشاپیش پیامبر حمل مى کرد23.
در احد هم پرچمدارپیامبر اکرم(ص) در دست امیر مومنان بود و در بعضى نصوص پرچمدارى مصعب بن عمیر هم در احد به عنوان پرچمدار پیامبر(ص) مطرح شد. و این سوال ایجاد کرده که در احد پیامبر و مهاجران دو پرچمدار داشتند یا یکى از این دو بوده است. قدر مسلم از نصوص این است که على پرچمدار بود و آیا مصعب بن عمیر بوده یا نه. ممکن است گفته شود پرچمدار اصلى پیامبر اکرم، على(ع) بوده که شجاع ترین فرد در اسلام بوده و پرچم را به شجاعترین مى سپرند و پیامبر (ص) براى این که به رسم جد خود قصى بن کلاب احترام بگزارد که پرچمدارى را در بنى عبدالدا قرار داده بود، پرسید پرچم قریش را چه کسى حمل مى‏کند گفتند: شخصى از بنى عبدالدار.
فرمود: ما بهتر از آنها مى توانیم به پیمان وفا بکنیم . معصب بن عمیر کجاست.
مصعب گفت: اینجا هستم .
حضرت فرمود: پرچم را بگیر. مصعب هم آن را گرفت24.
و این منافاتى با پرچمدارى على (ع) ندارد. شاهد این مطلب این است وقتى که کارزار احد شدت گرفت پیامبر (ص) زیر پرچم انصار نشست و به على (ع) پیغام فرستد که پرچم را جلو بیاورد و على (ع) هم جلو آمد و با پرچمدار قریش که نعره مى کشید و هماورد مى طلبید جنگید و او را به خاک افکند،25 ولى پرچمدارى معصب بن عمیر در نصوص با اضطراب مطرح است واقدى در مغازى گفته"یقال الى مصعب بن عمیر". یعنى بعضى ها گفتند: پیامبر پرچم را به مصعب بن عمیر سپرد 26.
واقدى مى‏گوید : وقتى که مصعب شهید شد پرچم را فرشته اى در صورت معصب برداشت27 و ابن هشام از ابن اسحاق نقل مى‏کند: بعد از شهادت مصعب پیامبر پرچم را به على (ع) داد 28. در محاصره بنى قریظه هم پرچم به دست على (ع) بود29.
در خیبر نیز چنانچه گفته شد پیامبر (ص) پرچم را به دست آن حضرت داد و او قلعه هاى خیبر را گشود 30.
در فتح مکه هم پرچم مهاجران با آن حصرت بود31.
و در حنین هم همچنین .
2- در جنگ بدر غیر از على (ع) مصعب بن عمیر و سعد بن معاذ هم پرچمى را حمل مى‏کردند 32.
3- در جنگ احد پرچم اوس به دست اسید بن حضیر و پرچم خزرج به دست حباب بن منذر و پرچم مهاجرین به دست على (ع) بود33.
4- در فتح مکه مهاجرین سه پرچم داشتند:
یکى به دست على(ع) بود؛
و دیگرى در دست زبیر بن عوام؛
و پرچمى هم سعد بن ابى وقاص داشت؛
و پرچمداران انصار از این قرار بودند.
پرچم تیره بنى عبدالاشهل از اوس به دست ابونائله؛
پرچم بنى ظفربه دست قتاده بن نعمانل؛
پرچم بنى حارثه به دست ابوبرده بن نیار؛
پرچم بنى معاویه به دست جبر بن عتیک ؛
پرچم بنى خطمه به دست ابولبابه ؛
پرچم بنى ساعده به دست ابواسید ساعدى ؛
پرچم بنى حارث بن خزرج به دست عبدالله بن زید؛
پرچم بنى سلمه به دست قطیه بن عامر ؛
پرچم بنى مالک بن نجار به دست عماره بن حزم؛
پرچم بنى مازون به دست سلیط بن قیس34.
5- در جنگ حنین در میان مهاجران پرچمى را على (ع) حمل مى کرد؛و پرچمى را سعد بن ابى وقاص و پرچمى را هم عمر.
و در میان انصار پرچم خزرج را حباب بن منذز و پرچم اوس را اسید بن حضیر حمل مى کرد35.
6- هنگام رفتن به تبوک در ثنیه الودع پیامبر پرچمها را بست یک پرچم به ابوبکر و پرچمى دیگر به زبیر داد و پرچم اوس را به اسید بن حضیر و پرچم خزرج را به ابى دجانه سپرد. و على (ع) دراین جنگ به دستور پیامبر در مدینه باقى مانده بود36.
7- در غزوه مریسیع پرچم مهاجرین با عماره و پرچم انصار با سعد بن عباده37.
رنگ پرچم
رنگ پرچم قریش در جاهلیت معلوم نیست که چگونه بوده است ولى پرچمها ى پیامبر گاه سیاه مى شد و گاه سفید و آن گونه که از منابع استفاده مى‏شود، آن پرچمى را که على (ع) حمل مى کرد غالباً سیاه بود که همان پرچم عقاب بود.
ابن اسحاق مى‏گوید: آن پرچمى که پیامبر به مصعب بن عمیر داد سفید بود 38.
پرچمهاى اوس و خزرج در جاهلیت سبز و سرخ بود و هنگامى که پیامبر (ص) به مدینه آمد آنها را همان گونه نگهداشت 39.
در زمان امویان پرچم به رنگ سرخ شد و در زمان عباسیان رنگ سیاه شعار آنان شده بود. از این رو پرچم هم به رنگ سیاه بود و آنها را سیاه جامگان مى خواندند. و در زمان مامون که با امام رض(ع) به ولایت عهدى بیعت کرد به خاطر آن حضرت لباس سیاه به لباس سبز تبدیل شد و به تبع آن پرچم هم سبز گشت ولى بعد از شهادت امام رضا (ع) دوباره رنگ سیاه رسمى شد40.
پى نوشتها
1.جرجى زیدان، تاریخ تمدن اسلام، على جواهر کلام ، ج 1، )تهران :موسسه انتشارات امیرکبیر، 1372)،ص 132.
2.مغازى ، تحقیق دکتر مارسدون جونز، ج 2، چاپ سوم )بیروت: بینا، 1404ه(، ص 653.
3.تاریخ ایران ، حسن پرى نیا و عباس اقبال آشتیانى ، )تهران : انتشارات خیام، 1370)، ص 245 .
4.مغازى واقدى ، ج3، ص923.
5.الاخبارالطوال ، ابوحنیفه احمد ابن داوود الدین ورى )قاهره :منشورات الشریف الرضى،1960م (، ص136؛ عقدالفرید، ج 1، )بیروت : 1409)،ص 95.
6.سیره ابن هاشم ، ج 3، )بیروت : دارالمعرفه(، ص 67.
7.همان ، ص 67.
8.نهج البلاغه فیض الاسلام، خطبه 124، ص 382.
9.همان ، خطبه 11، ص62.
10.سیره ابن هشام ، ج 3، ص 78.
11.مغازى واقدى ، ج 2، ص 723.
12.همان ، ج 3، ص 1003.
13.جرجى زیدان ، پیشین ، ص 139.
14.طبقات کبرى ، ابن سعد ،ج 1، )بیروت : 1405ه(، ص 70؛ سیره نبویه ابن کثیر، تحقیق مصطفى عبدالواحد، ج1، )بیروت: 17،14)، ص 100.
15.سیره ابن هاشم ، ج 3، ص 67.
16.مغازى واقدى ، ج 2، ص433.
17.همان ، ج 3، ص902.
18.همان ،ج 1، ص203.
19.سیره ابن هشام، ج 2، ص 595.
20.مغازى واقدى، ج 1، ص 9.
21.ارشاد مفید، فصل 22، ترجمه شیخ محمد باقر ساعدى خراسانى )تهران: کتاب فروشى اسلامى 1364)؛تاریخ ابن عساکر، ترجمه امام على ، طبقات ابن سعد ، ج 3، ص 23.
22. ارشاد مفید فصل22.
23. سیره ابن هشام، ج 2 ، ص612.
24. مغازى واقدى ، ج 1، ص 56.
25. سیره این هشام ،ج 3، ص 73.
26. مغازى واقدى ، ج 1، ص 215.
27. همان ، ص234.
28. سیره ابن هشام، ج 2، ص 73.
29. مغازى واقدى، ج 2، ص 497.
30. همان ، ص 653.
31. همان ، ص 800.
32. سیره ابن هشام ، ج 1، ص 612.
33. مغازى واقدى ، ج 1، ص 215.
34. همان ، ج 2، ص800.
35. همان ،ج 3، ص 895.
36. همان ، ص 1002.
37. همان،ج 1، ص 67.
38. سیره ابن هشام، ج 1، ص 612.
39. مغازى واقدى، ج 3، ص 612.
40.تاریخ تمدن اسلام، جرجى زیدان، ج 1، ص 140.

تبلیغات