نگاهى به تاریخنگارى مغرب اسلامى
آرشیو
چکیده
نوشتار حاضر سعى دارد در یک بررسى فشرده، ویژگىهای تاریخنگارى مغرب اسلامى (شمال افریقا و اندلس) را با تکیه بر منابع مهم آن حوزه بررسى کند. در این مقاله که با دو رویکرد تاریخپژوهى و اطلاعرسانىِ تاریخى تدوین یافته، مشخصات مدرسه تاریخنگارى این حوزه از جغرافیاى اسلام که کمتر براى ما شناخته است، بهاختصار تبیین میشود. همچنین سعى شده تاریخنگاران مشهور و اثرگذار در این سرزمین به همراه منابع و متون تاریخ آنان معرفى شوند. پیشکسوتى اندلسیان در مقایسه با افارقه و کثرت آنان، از نکتههاى مهم دیگر در مدرسه تاریخنگارى مغرب اسلامى است.متن
درآمد
حدود جغرافیاى مغرب اسلامى در آرا و نظریههاى جغرافىدانان یکسان نیست. اگرچه اغلب آنها حوزه شمال افریقاى امروزى، از غرب مصر تا اقیانوس اطلس را مغرب تلقى کردهاند، اما نگارنده این مقاله همراه با مقدسى و استخرى، شمال افریقا را با اندلس یکجا نهاده است و در این پژوهش سعى دارد سیر تاریخنگارى اسلامى را در این حوزه جغرافیایى بررسى کند. هر چند در بررسى متون و منابع تاریخىِ این حوزه از جغرافیاى اسلامى تا حدودى تفکیک اولیه میان شمال افریقا و اندلس ضرورى است؛ بدین معنا که در بررسى نخستین، تاریخنگارى شمال افریقا در مقایسه با مشرق اسلامى علاوه بر محدودیت و عدم گستردگى، از نظر تعداد متون، کمتر و از نظر زمانى متأخر است، در صورتى که در اندلس چنین نیست. در اندلس منابع تاریخى متنوعتر و تاحدودى قدیمىتر است. در سیر تاریخنگارى اسلامىِ شمال افریقا هرچه جلوتر مىرویم، قوت و تنوع تاریخنگارى را بیشتر شاهدیم. نکته دیگرِ قابل اعتنا در بررسى مدرسه تاریخنگارى مغرب اسلامى این است که مورخان، بیشتر اندلسىاند تا افریقایى.
ضمناً برخورد مسیحیان و صاحبان کلیسا پس از سقوط اندلس با میراث مکتوب اسلامى باعث شده تا در مورد تاریخ مغرب اسلامى کمى با تأمل اظهار نظر کرد ـ همانند اظهار نظر درباره اسماعیلیان، خصوصا اسماعیلیان نخستین که بخش اعظمى از میراث تاریخى خود را پس از سقوط فاطمیان در مصر و دولت الموت در ایران از دست دادند ـ زیر ا آنچه را کاردینال خیمنس پس از سقوط آخرین دولت اسلامى در اندلس مرتکب شد و به قول پاسکوال گایانگوس، هزاران نسخه از مکتوبات عربى، از جمله کتابهاى تاریخى را در غرناطه سوزاند سبب خلأ مطالعاتى در تاریخ مغرب اسلامى، بهویژه اندلس شده است. از سوى دیگر چون بیشتر تاریخنگاران این حوزه جغرافیایى، خصوصا از قرن پنجم به بعد متکلمان و فقیهانى هستند که در مدارس کلام عمومى «اشاعره» و فقه فراگیر «مالکى» دانش آموختهاند، رویکرد تحلیلى و علمى در آثار آنها کمتر به چشم مىخورد. بنابراین، اینکه بعضى از معاصران، تاریخنگارى مغرب و خصوصا اندلس را از قرن پنجم به بعد بر پایه اصول عقلى و نقد علمى دانستهاند به نظر مبالغه است. به عنوان مثال، اخبار فتوح اولیه، لبریز از اساطیر عربى است که به قول بویکا، خاورشناس معروف، تحت تأثیر تاریخنگارى اعراب یمانى درصدد ایجاد پیوند تاریخى میان مغرب اسلامى، بهویژه اندلس با جنوب جزیرةالعرب بوده است.
پیش از آنکه بحث را پىبگیریم ناگزیر به یادآورى چند نکته هستیم:
1. در این بررسى بنا نداریم تاریخنگارى مغرب اسلامى و تاریخنگاران مغاربه را
کامل پژوهش کنیم، مثلاً بودهاند کسانى از مغاربه که به سبک و سیاق تاریخنگارى مشرق اسلامى دست به تألیف زدهاند، مانند اطلاعات مندرج در العقد الفرید ابن عبدربه
(246-328ق) یا الاستیعاب فی معرفة الاصحاب ابن عبدالبر (م 463ق)، الدر المنظّم
فی مولد النبی المعظم نوشته ابوالعباس احمد بن محمد لخمى سبتى (557-633ق)، الاعلام المبین فی مفاضلة بین اهل صفین اثر ابن دحیه کلبى اندلسى (544-633ق).
همین مورخ، النبراس فى تاریخ خلفاء بنى العباس را برجاى گذاشته که هر دو اثر در دسترس است.
2. بودهاند مورخانى در مشرق اسلامى که به تفصیل درباره تاریخ مغرب اسلامى (شمال افریقا و اندلس) نوشتهاند، مانند آنچه ابناثیر جزرى در الکامل فی التاریخ بر جاى
گذاشته است.
3. بخشى از منابع و متون غیر تاریخى که پژوهشگر تاریخ مغرب اسلامى، خصوصا در حوزه تاریخ اجتماعى ناچار به مراجعه به آنهاست در این بررسى نیامده، مانند احکام السوق یحیىبنعمرکنانى (213-289ق) که در عسر اغالبه نوشته شده، یا حسبه نوشته ابنعبدوناندلسى (م 529ق) و یا التشوف إلی رجال التصوف اثر یوسف بن یحیى زیّات تادلى (م627ق).
4. نخستین تاریخنگارانى که از این حوزه نوشتهاند، مصریاناند، زیرا همجوارى مصر با مغرب و تقدّم تاریخنگارى در مصر و پل ارتباطى این سرزمین میان شرق و غرب اسلامى ایجاب مىکرد عالمان مصرى به اخبار مغرب اسلامى توجه خاصى داشته باشند. به قول بویکا، لیثبنسعدمصرى (94-175ق) ظاهراً نخستین کسى بوده که اخبار فتح اندلس را آمیخته با اساطیر اعراب یمانى جنوب، جمعآورى کرده و از طریق شاگردانش نشر داده است. و همین اخبار بوده که پایه تاریخنگرى در اندلس شده است. اما به نظر مىرسد پیشکسوت او عیسىبنمحمدبن سلمانبن ابىالمهاجر، نواده ابوالمهاجر دینار، سردار معروف مغرب اسلامى، نخستین تاریخنگار مدرسه مصرى است که کتابى درباره فتوح افریقیه نوشته است. این کتاب اینک در دسترس نیست. ابوالقاسم عبدالرحمنبن عبداللهبن عبدالحکم مصرى، معروف به ابنعبدالحکم مصرى (187-257ق) با نگارش فتوح مصر و المغرب و الاندلس مشهورترین تاریخنگار مصرى در مدرسه مغرب اسلامى است. بخش مغرب اسلامى که در مقایسه با بخش مصر از حجم بسیار کمترى برخوردار است، برگرفته از روایات لیثبنسعد و دیگر محدثان مصرى و از منابع مهم و مرجع تاریخ مغرب در قرون نخستین است.
5. در این نوشتار که برآن است تا نگاهى به «تاریخ نوشتههاى» متقدم مغربى (افارقه و اندلسیون) داشته باشد، فرضیهاى پیشبینى نشده (ضرورت نداشته) تا اثبات شود، بلکه سعى نگارنده بر آن است تا پژوهشگران تاریخ مغرب اسلامى با جهتگیرى کلىِ مورخان مشهور مغربى الاصل آشنا شوند.
6. تقسیمبندى تاریخنگارى مغرب اسلامى به دو بخش اندلس و شمال افریقا باید با تسامح دیده شود، زیرا از افارقه هستند که فقط درباره اندلس نوشتهاند، مانند مقرىتلمسانى یا اندلسیونى که بیشتر درباره شمال افریقا نوشتهاند، مانند لئوى افریقایى.
تاریخنگاران مغربى و آثار آنها
الف) تاریخنگاران اندلس
عبدالملک بن حبیب (181-238ق) با نگارش تاریخ عمومى خود که فقط بخشى از آن در دسترس است، نخستین تاریخنگارى است که اطلاعاتى درباره فتوح طارقبنزیاد و موسىبننصیر در اندلس و نیز والیان عصر اموى بهدست مىدهد، هر چند روایات او با اساطیر تاریخى آمیخته است، مانند آنچه در مورد گشودن اندلس توسط سپاه مسلمانان آورده است. او که پس از استقرار در قرطبه در سال 218ق از فقیهان و قاضیان دربارِ امیرعبدالرحمن دوم شد، نخستین اندلسى است که درباره سرزمین خود نوشته است.
بویکا احتمال مىدهد تاریخ عمومى او پس از مرگش و بهدست یکى از شاگردانش تحریر شده باشد. این خاورشناس در مقایسه تاریخ ابن حبیب اندلسى با سیره ابن اسحاق چنین نتیجهگیرى مىکند که منشأ هر دو کتاب درباره «ابتداى عالم و خلق آن» یکى بوده است. آنچه باید تأکید کرد این است که تاریخ عبدالملک بن حبیب اندلسى نمونه بارزِ تأثیرپذیرى تاریخ اسلامىِ اندلس در قرون اولیه (دوم و سوم) از منابع، متون و راویان شرقى است.
معارکبن مروان بنعبدالملک بن مروان بن موسى بن نصیر از نوادگان سردار بزرگ مغرب اسلامى(موسىبننصیر) و معاصر ابنحبیب، یکى دیگر از نویسندگان تاریخ اندلس است. محمود على مکى، محقق و تاریخپژوه معاصر مغرب اسلامى بر این باور است که آنچه ابنقتیبه دینورى در مورد زندگانى موسىبننصیر در الامامة و السیاسه آورده از کتاب مفقود معارکبنمروان است.
در قرنهاى سوم و چهارم هجرى شاهد رونق تاریخنگارى در اندلس هستیم، زیرا حکم دوم در دوره شانزده ساله حکومتش (350-366ق) با حمایت از مورخان، مدرسه خاصى را بنیانگذاشت. در این مدرسه، کاتبان با دفاع از خاندان اموى و ضرورت وحدت سیاسى اندلس، در اطراف شخصیت خلیفه اموى و حاکمان اندلس قلم زدهاند. در این زمان، خاندان رازى با سه چهره پدر بزرگ، پدر و فرزند، خوش درخشیدند:
1. محمد بن موسى بن بشیر کنانى رازى از اهالى رى بود که در لباسِ تجارت، به اندلس آمده و در نیمه دوم قرن سوم هجرى در البیره از دنیا رفت. او که در دربار محمدبنعبدالرحمن دوم (238-273ق) و فرزندش منذر (273-275ق) دو تن از امراى اموى اندلس زیسته، کتابى با نام الرایات درباره فتح اندلس و توزیع قبایل عربى در آنجا نوشته که اینک مفقود است. البته یکى از امیران و ادیبان اندلس به نام محمدبنعیسى بن مزبن (م 450ق) نسخهاى از آن را در یکى از کتابخانههاى اشبیلیه دیده است. اگرچه خاورشناسانى چون لوى پروونسال و گارسیاگومز اساسا منکر تاریخنگارى و انتساب هر کتابى به محمد بن موسى رازى هستند.
2. احمد بن موسى رازى (274-344ق) فرزند محمدبن موسى که علاوه بر تأثیرپذیرى از پدر، از ابو محمد قاسم بن اضبغ بن محمد بیانى که در تاریخ و انساب دستى داشته، بیش از همه بهره گرفته است. احمد بن موسى رازى را دستکم در اندلس باید پیشتاز پیوند میان تاریخ و جغرافیا دانست. او آثار زیادى نوشته، اما اخبار ملوک الاندلس و اعیان الموالی در باب تاریخ اندلس و مسالک الاندلس و مراسیها و أمّهات أعیان مدنها و أجنادها السته در جغرافیاى اندلس که در واقع، مقدمه کتاب تاریخىِ اوست از همه برجستهترند. دقت در گاهنگارى، توجه به مسائل جغرافیاى تاریخى، اوضاع اجتماعى اندلس، مانند نزاع عرب و بربر از ویژگىهاى تاریخنگارى اوست. به قول دکتر عبدالواحد ذنونطه این ویژگى باعث شده تا کسانى مانند صاحب اخبار مجموعه، ابن ابّار، ابنخطیب غرناطى، ابنعذارى و مقرى از او فراوان بهرهبردارى کنند. از آثار او فقط بخشى که توسط گایاگونس و پیدال به اسپانیولى (ترجمه شده از زبان پرتغالى و لاتین) برگردانده شده، برجاى مانده است. این بخش برجاى مانده، متضمن جغرافیاى اندلس و تاریخ اسپانیا از عصر قدیم تا فتح اسلامى و از آن پس تا روزگار رازى است.
3. عیسىبناحمد بن موسى (000-379ق) نواده محمدبن موسى نیز سه کتاب نوشته که هر سه مفقود است. یکى، درباره وزراى اندلس و دیگرى درباره حاجبها موسوم به حجّاب الخلفاء بالاندلس یا الحجّاب للخلفاء بالاندلس و سومى در تاریخ اندلس. کتاب سوم، یکى از مهمترین متون تاریخ اجتماعى اندلس است؛ قلمروى که مورخان اندلس کمتر به آن توجه داشتهاند. کتاب او از منابع اصلى مورخانى چون ابن حیّان، ابنابّار، ابنفرضى و ابن عذارى بهشمار است. دیگر از مورخان این دوره، عبدالله بن عبیدالله ازدى ملقب به حُکَیم است که با تدوین کتاب انساب الداخلین الی الاندلس من العرب و غیرهم و اهداى آن به عبدالرحمن سوم خلیفه اموى، تاریخ خلفاى اموى، قبیله قریش و موالیان آن، چهرههاى مشهور عرب و بربر را که به غرب و اندلس آمدند بیان مىکند. جز بخشهایى از این کتاب که انصارى، مورخ قرن هفتم در کتاب خود به نام الذیل و التکملة لکتابی الموصول و الصله آورده بقیه در دسترس نیست. اخبار مجموعة فی فتح الاندلس و ذکر امرائها رحمهماللّه و الحروب الواقعة فیهما بینهم معروف به اخبار مجموعه نوشته یکى از تاریخنگاران مجهول قرن چهارم در اندلس است و دربردارنده تاریخ فتح اندلس تا پایان روزگار عبدالرحمن سوم، خلیفه اموى مىباشد. همچنین فتح قرطبه، ورود اعراب شامى به اندلس، نزاع اعراب با یکدیگر و با بربرها، ورود عبدالرحمن الداخل به شبهجزیره ایبرى و مطالبى دیگر به دور از اساطیر تاریخى از محتواى اخبار مجموعه به شمار است. مورخ مجهول دیگرى در همین دوران، کتابى به نام فتحالاندلس طبق سالشمار نوشته که در کتاب خود به بهرهگیرى از ابن حبیب اندلسى، احمدبن موسى رازى، ابن حزم و ابن حیّان اشاره دارد.
ابو بکر محمدبنعمربنعبدالعزیز ابراهیمبن عیسى بن مزاحم اندلسى، معروف به ابن قوطیه (000-367ق) از نسل آخرین پادشاه گوتها کتاب تاریخ افتتاح الاندلس را نوشت. این منبعِ تاریخى کهن در بردارنده تاریخ این سرزمین، از آغاز فتح تا مرگ امیر عبداللهبنمحمد اموى (ح ک 274-300ق) مىباشد. بعضى پژوهشگران غربى، مانند رافائل والنسیا معتقدند این کتاب انشاى ابن قوطیه نیست، بلکه شنیدنىهاى دیگران از اوست.
ابوالولید عبداللهبن یوسف بن نصر ازدى قرطبى، مشهور به ابنفرضى (351-403ق) مولود و دانش آموخته اندلس که در قاهره، قیروان و مکه نیز شاگردى کرده است کتاب ارزشمندى به نام تاریخ علماء الاندلس که به قول خودش گستردهترین سرگذشتنامه اندلسى تا آن زمان بوده، تألیف کرده و در آن 1649 عالم مغرب را به اختصار توصیف کرده است. این کتاب از منابع مهم تاریخ فرهنگى ـ سیاسى اندلس در دوره اسلامى است. دکتر عبدالفتاح، استاد تاریخ و تمدن اسلامى دانشکده ادبیات دانشگاه قاهره در اثر تطبیقى و تحلیلى خود، ویژگى کتاب ابنفرضى را تشریح و در یک پژوهش میدانى آن را تحلیل محتوا کرده است. ابنفرضى در بحران و شورش بربرها در سال 403ق کشته شد.
ابوالقاسم خلف بن بشکوال (494-578ق) ذیلى برکتاب ابن فرضى نگاشت به نام الصله و شرح احوال عالمان اندلسى را به تعداد 1573نفر تا قرن ششمهجرى ادامه داد. ابنابّار اندلسى (595-658ق) با 501 شرح حال، کتاب ابن بشکوال را تکمیل کرد.
ابوعبدالله محمدبنحارث بناسدخشنى (000-361ق) مولود قیروان از تاریخنگاران مغربى است که در عنفوان جوانى و ظاهرا به علت مخالفت با دولت فاطمى به اندلس مهاجرت کرده است. کتاب قضاة قرطبه تصویرى نسبتاً جامع و روشن از اوضاع اجتماعى پایتخت امویان در قرنچهارم هجرى است. او ابتدا چند تن از قاضیانى که پیشنهاد قضاوت را در دولت اموى رد کردهاند نام برده و دلایل امتناع آنها را توضیح مىدهد و سپس قاضیان عصر والیان و عصر اموى را شرح مىدهد. کتاب دیگر او به نام اخبار الفقهاء و المحدثین یا طبقات المحدثین بالاندلس یا تاریخ علماء الاندلس مشتمل بر سرگذشتنامه 527 تن از فقیهان و محدثان 28 شهر اندلس است.
ابوعبدالله محمد بن ابى نصر حُمَیْدى اندلسى (420-488ق) جذوة المقتبس فی تاریخ علماء الاندلس را درباره 978 تن از عالمان اندلس، و احمد بن یحیى بن احمد بن عمیره ضَبّى (م599ق) بغیة الملتمس فی تاریخ رجال اهل الاندلس را درباره 1602 نفر از عالمان با همان سبک ابن بشکوال و ابنابّار نگاشتهاند.
در قرن پنجم در اندلس اسلامى شخصیتى درخشان و پراثر در حوزه تاریخنگارى به چشم مىآید، قاضى صاعد اندلسى (420-462ق) که بیشتر به التعریف بطبقات الامم شناخته شده است. وى آثار ارزشمند مفقودى در حوزه «تاریخ»، «ملل و نحل» و «تراجم» دارد: یکى جوامع اخبار الامم من العرب و العجم که ابنحیان در المقتبس از او بهره گرفته و دیگرى مقالات اهل الملل و النحل و سه دیگر تاریخالاندلس و اخبار الحکماء است.
ابومروانابنحیّان قرطبى (377-469ق) فرزند خلفبنحیان از وزیران عصر عامرى در کتاب معروف المقتبس فی اخبار اهل الاندلس اوضاع دهههاى نخستین عصر ملوکالطوایف را با نگاهى نقادانه ترسیم مىکند. ابنحیان، خود وزیر دولت بنىجهور از ملوک الطوایف بود. کتاب المقتبس در بردارنده تاریخ اندلس از فتح اسلامى تا زمان ابنحیان و به تعبیر دکتر مکى، دستاورد دوران جوانى اوست. کتاب تاریخىِ دیگر او که ظاهراً در دوران پیرى نوشته به نام المتین در شصت مجلد بوده است و آنگونه که مورخ معاصرش ابنبسام شنترینى نوشته، تاریخ دوران حیات ابنحیان است.
ابنحیان در المقتبس تلفیقى از گاهشمارى (کرونولوژى)، سرگذشتنامه، تاریخ اجتماعى، تاریخسیاسى و تاریخ فرهنگى را ارائه مىدهد. این جامعنگرى، اثر او را ممتاز کرده است. وى کتاب دیگرى به نام البطشة الکبری نوشته و در آن، سیر سقوط دولت مخدوم خود (بنوجهور) را بهدست بنوعیان، حاکمان اشبیلیه توصیف مىکند.
احمدبنعمربن عذرى (393-478ق) مورخ و جغرافىدان دیگر اندلس آثار متعددى نوشته است و فقط بخشى از کتاب معروف او ترصیع الاخبار و تنویع الآثار و البستان فی غرائب البلدان والمسالک الی جمیع الممالک برجاى مانده است. توصیف کورههاى اندلس و شرح جغرافیاى تاریخى این سرزمین از مزایاى این کتاب است. دکتر عبدالواحد ذنونطه معتقد است اولین مورخى که به متن معاهده صلحتدمیر با عبدالعزیز بن موسى بن نصیر اشاره کرده، اوست. از مزایاى دیگر ترصیع الاخبار اطلاعات منحصر به فرد او درباره جنگهاى منصور عامرى، وزیر و حاکم دولت امویان اندلس با مسیحیان اسپانیا، و ذکر وقایع به دو تاریخ قمرى و میلادى است. آنچه را باید در تاریخنگارى عذرى توجه کرد گرایش اموى و باور او به حقانیت خلافت امویان اندلس است.
ابوبکراحمدبنسعیدبنمحمدبنعبداللهبن ابىالفیاض، معروف به ابنابىالفیاض (000-459ق) کتابى به نام العبر برجاى گذاشته که بخشى از آن به سبک مورخان قدیم اندلس درباره جغرافیاى این سرزمین، و بخشى درباره تاریخ قدیم آنجاست. فتح اسلامى اندلس تا عصر نویسنده، محتواى اصلى این کتاب ارزشمند تاریخى است که جز صفحاتى چند از آن در کتابخانه تاریخى اسکوریا بر جاى نمانده است.
ابنحزم اندلسى (384-456ق) که بیشتر با کتاب فرقهشناسىاش، یعنى الفصل فی الملل و الاهواء و النحل شناخته شده را مىتوان در زمره مورخان مغرب اسلامى قلمداد کرد. کتاب جمهرة انساب العرب او از متون اصلى درباره انساب عرب شمال افریقا و اندلس است. او دو رساله مختصر تاریخىِ دیگر درباره اندلس دارد: یکى نقط العروس و دیگرى رسالة فی فضل الاندلس و ذکر رجالها.
ابن بسّام شنترینى (م 542ق) سرگذشتنامه الذخیرة فی محاسن اهل الجزیرة را که یک دایرة المعارف تاریخى و ادبى است در قرطبه تألیف کرد. صاحب این سرگذشتنامه با تأثیر امثال ابنحیّان اطلاعات تاریخى مفیدى بهدست مىدهد. ابنبسّام همانگونه که
در مقدمه مىگوید این کتاب را درباره اخبار بزرگان، نویسندگان و شاعران جزیره اندلس
در چهاربخش جغرافیایى، به این ترتیب، تدوین کردهاست : 1. قرطبه و حوزه مرکزى
اندلس، 2. بخش غربى اندلس با مرکزیت اشبیلیه 3. بخش شرقى با مرکزیت ثغر اعلى،
4. وارد شدگان به اندلس، اعم از مغاربه و مشارقه.
لسان الدینابنخطیب غرناطى (713-776ق) ادیب، شاعر، وزیر و مورخ، چند اثر تاریخى مربوط به تاریخ سیاسى ـ اجتماعى عصر خود در مغرب اسلامى نوشته است. معروفترین اثر تاریخى او الاحاطة فی اخبار غرناطه درباره سرگذشت رجال مغرب و نیز شاهان آنجا و در لابهلاى آن، حوادث عصر نویسنده نوشته شده است. همچنین اطلاعات ارزشمندى درباره جغرافیاى اندلس ارائه مىدهد. کتاب دیگر او اعمال الاعلام فیمن بویع قبل الاحتلام من ملوک الاسلامی تاریخ اندلس و شمال افریقاست. اللمحة البدریة فی الدولة النصریه درباره دولت بنو احمد یا بنونصر، آخرین دولت اسلامى در اندلس، معیار الاختیار فی ذکر المعاهد و الدیار با نثرى مسجع درباره جغرافیاى تاریخى غرناطه تألیف شده است. ابنخطیب خاطرات شخصى خود را در فاصله سالهاى 761-763ق که در مغرب الاقصى در تبعید و عزلت بود در کتابى ارزشمند به نام نفاضة الجراب فی علالة الاغتراب تدوین کرده است.
المرقبة العلیا فیمن یستحق القضاء و الفتیا معروف به تاریخ قضاة الاندلس نوشته ابوالحسنبنعبدالله بن حسن نُباهى مالقى (713ق ـ 000) درباره قاضیان مغرب که عموم آنها اندلسىاند نوشته شده است. از مورخان این عصر یکى هم ابوالولید اسماعیلبن یوسفنصرى (000-807ق) از خاندان بنونصر در غرناطه است. از کتابهاى تاریخى او آنچه در دست است روضة النسرین فی فی دولة بنی مرین است که ـ همانطور که از نامش پیداست ـ درباره دولت بنو مرین نوشته شده است. النفحة النسرینیة و اللمحة المرینیه درباره همین دولت، اثر دیگرى از اوست.
یکى از موارد مهم در تاریخپژوهى مغرب اسلامى، واپسین دوران حاکمیت مسلمانان در اندلس و روزهاى پایانى عصر اسلامى در آن سرزمین است. از آثار قلمى آن روزگار، کتابى بهدست ما نرسیده است جز تاریخ مختصرى از یکى از مسلمانان ناشناخته که در دوران تعصّبات مسیحى در اسپانیا و سختگیرى مسیحیان علیه مسلمانان در سده دهم هجرى به سر مىبرده، نام این کتاب نبذة العصر فی اخبار ملوک بنی نصر است. محمد عبداللهعنان معتقد است این کتاب تنها روایت اسلامى از تاریخ سقوط غرناطه (اندلس) و مسیحى کردن اجبارى مسلمانان توسط دولت اسپانیاى مسیحى در آن دیار است. از جمله منابع مهم تاریخى این عصر مىتوان به سفرنامه لئوى افریقایى اشاره کرد. حسنبن محمد وزّان فارسى، معروف به لئوى افریقایى از موالید مسلمان غرناطه در قرن دهم هجرى است که خانوادهاش پس از سقوط غرناطه به فاس مهاجرت کرده و آنجا وطن اختیار کردند. از بد حادثه پس از مدتى به اجبار به دربار پاپ لوئى دهم درآمد و به اکراه و اجبار مسیحى و نامش به جیووانى لئودى مدیچى یا یوحنا غرناطى تبدیل شد. ابن وزّان گویا همیشه در قلب و باور خود مسلمان ماند و در اواخر عمر که به تونس بازگشت رسماً و مجدداً آیین گذشته خود را اختیار کرد. سفرنامه او در چهار بخش نوشته شده است: کتاب اول، با نام غرناطه، شرح اوضاع این سرزمین در واپسین روزگار اسلام است. کتاب فاس، بخش دوم سفرنامه و تاریخ انحطاط سلاطین فاس، و دو بخش دیگر بهنامهاى قاهره، درباره تاریخ فروپاشى ممالیک مصر و روم و ستیز شاهان مسیحى با پاپ است.
از این پس که مسلمانان اندلس مجبور به مهاجرت یا زندگى مخفیانه در
اندلس و یا بازگشت اجبارى از اسلام بودند کتابهاى فقهى و حقوقىِ حوزه مغرب
اسلامى بعضاً اهمیت پیدا مىکند. یکى از مهمترینآثار فقهى و حقوقى این دوره که
در شناخت تاریخ اجتماعى مغرب اسلامى مؤثر است، کتاب المعیار المعرب و الجامع
عن فتاوی علماء افریقیه و الاندلس و المغرب تألیف احمد بن یحیى و نشریسى
(834-914ق) فقیه الجزایرى است. وضعیت «مُدَجَّنون» یا مسلمانانى که پس از
سقوط اندلس در اسپانیا ماندند و به اجبار غسل تعمید داده شدند از محتویات این
دایرة المعارف فقهى است. اطلاعات مفید سیاسى درباره بعضى از افراد خاندان
اموى از رهگذر موقوفات، کسانى که همسر مسیحى برگزیدند، وضعیت بازار، مظاهر
زندگى اجتماعى، تعلیم و تربیت در عصر بنواحمر(بنونصر) و... از دیگر مزایاى این اثر فقهى است. از سوى دیگر، اقامت مسلمانان در اندلس اشغال شده موجب صدور بعضى احکام فقهى است. استفتا از فقها در مورد باقى ماندن در اسپانیا یا مهاجرت به سایر سرزمینهاى اسلامى و نظر فقیهان قابل توجه است.
ب) تاریخنگاران شمال افریقا
ابن صغیر، تاریخنگار اختصاصى دولت اباضى ـ مذهبِ بنورستم از مورخان قرن سوم در مغرب اسلامى است. او که به تصریح خودش در تاریخ الائمة الرستمیین معاصر ابویقظان بن افلح بن عبدالوهاب از حاکمان دولت بنورستم در مغرب الاوسط بوده، یکى از مورخان شمال افریقاست که تاریخ بنورستم و سیماى اجتماعى این دولت اباضى ـ مذهب را با ایجاز و اختصار، اما واقعبینانه به تصویر مىکشد. تاریخ بنىرستم تنها مرجع تاریخى درباره بنورستم، و یکى از منابع اساسى در مورد خوارج اباضیه است.
قرن چهارم هجرى آغاز دوره جدید و رونق تاریخنگارى مغرب اسلامى است. شکلگیرى دولت نوبنیاد فاطمى در افریقیه که پایان دوره ستر و پنهانکارى جریان قدرتمند اسماعیلى بود، باعث شد تا مورخانى چون قاضى نعمان تمیمى (000-363ق) با نوشتن آثارى چون المجالس والمسایرات و نیز افتتاح الدعوة و ابتداء الدوله بخشى از تاریخ دولت اسماعیلى مخالف دو خلافت بغداد و قرطبه را در دسترس قرار دهند و از حضور تشیع در صفحات مغرب اسلامى سخن بگویند. درباره تاریخ همین دولت در شمال افریقا باید از سیره جعفر الحاجب اثر جعفر بن منصور الیمن، داعى اسماعیلى که همراه عبیدالهب المهدى مؤسس دولت فاطمى به مغرب رفته و در سجلماسه با او زندانى خوارج بنومدرار بوده است، نام برد. ابوالعرب محمد بن احمد بن تمیم تمیمى قیروانى (000-333ق) عالم، تاریخنگار و تراجمنویس نسبتاً متعصب شمال افریقا و همعصر آغاز دولت فاطمیان، تاریخ مفصلى در هفده جلد نگاشته که در دسترس نیست. اما سرگذشتنامه معروف او به نام طبقات علماء افریقیه و تونس منبع ارزشمندى در مختصات مذهبى مغرب الادنى یا افریقیه در قرن سوم و چهارم هجرى است.
ابواسحاق ابراهیم بن قاسم، معروف به رقیق قیروانى از مورخان قرن چهارم شمال افریقاست. کتاب او موسوم به تاریخ افریقیة و المغرب تاریخ شمال افریقا از فتح اسلامى تا حیات نویسنده بوده، ولى آنچه اینک در دسترس است از استاندارى عقبة بن نافع در سال 62 ق تا اوایل عصر بنو اغلب را بیان مىکند.
ابوعبدالله محمد بن یوسف قروى قیروانى، معروف به وراق (292-363ق) هموطن دیگر رقیق در عصر حکم دوم، به اندلس مهاجرت کرد و مورخ دربار قرطبه شد. کتاب مهم او در مسالک و ممالک اینک در دسترس نیست، ولى ابوعبید بکر (000-487ق) در کتاب المغرب فی ذکر بلاد افریقیه و المغرب و مقدسى در أحسن التقاسیم از آن بسیار نقل کردهاند. ابنعذارى مراکشى که از آن سخن خواهیم گفت در کتابش البیان المغرب از آن بهره گرفته است. ابن حیّان اندلسى، وراق را «الحافظ لاخبار المغرب» توصیف
مىکند. او آثار دیگرى در تاریخ المغرب اسلامى و انساب بربر داشته که همگى
مفقودند.
ابوزکریا یحیى بن ابى بکر و رجلانى (000-471ق) از تاریخنگاران اباضى ـ مذهب شمال افریقاست که کتاب السیرة و اخبار الائمه او (درباره عصر بنورستم) از منابع مهم تاریخ اجتماعى این خطه است. چگونگى ورود مذهب اباضى به مغرب اسلامى و سیر دگرگونىهاى آن، تاریخ دولت بنورستم، جدال بنورستم با فاطمیان و نیز سرگذشتنامه بزرگان اباضیه در دو قرن چهارم و پنجم از مطالب مهم این متن است.
این مورخ خارجى مسلکِ اباضى، تعصب شدیدى به مذهب خود دارد. و زمانى که از آن دسته از اباضیانى که بعد از سقوط دولت بنورستم به فاطمیان پیوستند سخن مىگوید از آنها به مسوّده (=سیاهرویان) یاد مىکند.
کتاب الاستبصار فی عجائب الامصار از مورخى گمنام در قرن ششم در مراکش است. نویسنده کتاب در سه بخش به ترتیب از اماکن مقدس مصر، شمال افریقا و سودان سخن مىگوید.
معاصر او عبدالملک بن احمد باجى، معروف به ابنصاحب الصلاة (000-594ق)
کتاب المن بالامامه را درباره تاریخ موحدین در مغرب اسلامى (شمال افریقا و اندلس) نوشته است. این کتاب که از مهمترین منابع عصر موحدین است در سه بخش
(سفر) نوشته شده، ولى اینک فقط بخش دوم آن در دسترس است. ارتباط نویسنده
با دربار موحدینِ مغرب باعث شده تا اطلاعات بدیع و ارزشمندى درباره نظام دیوانىِ دولت و اوضاع سیاسى ـ اجتماعى آن عصر بهدست دهد. دکتر عبدالهادى تازى، ادیب
و مورخ شهیر معاصرِ شمال افریقا که این کتاب را پژوهش و چاپ کرده معتقد است،
دقت، امانتدارى، تکیه بر مشاهدات و نقل از راویان موثق از ویژگىهاى این کتاب
است. همچنین آنچه در این کتاب اهمیت دارد نقش و جایگاه قبایل عربى در
تمدن موحدین است. در بخش برجاى مانده از کتاب، وقایع مغرب اسلامى در عصر موحدین از سال 554-568ق براساس سالنگارى و حولیات ثبت شده است. همین مورخ ـ آنطور که در متن المن بالامامه اشاره کرده ـ کتابى دیگر بهنام ثورة المریدین دارد که مفقود شده است.
ابو عامر محمد بن احمد بن عامر بلوى، معروف به ابو عامر سالمى (000-559ق) ادیب، لغوى و مورخ اندلسى قرن ششم، تاریخ درر القلائد و غرر الفوائد فی اخبار الاندلس و امرائها و طبقات علمائها و شعرائها را همچون اسلوب ابنحیّان و احمد بن محمد رازى (آمیختگى جغرافیا و تاریخ) نگاشته است. همین مورخ، کتابى دیگر به نام الفتنة الکائنة علی اللمتونیین بالاندلس سنة اربعین و مایلیها قبلها و بعدها نوشته است. هم وطن غرناطىِ او، ابوبکر یحیى بنمحمدبنیوسفى انصارى، معروف به ابن صیرفى (000-570ق) کتابى درباره دولت صنهاجى مرابطین به نام الانوار الجلیة فی اخبار الدولة المرابطیه تألیف کرده که بنا به گزارش حاجى خلیفه در دسترس نیست. اما ابنعذارى در البیان المغرب از آن نقل مىکند.
ابوبکر بن على صنهاجى، معروف به بیذق (م قرن 6 هجرى) یکى از پیروان ابنتومرت مغربى، رهبر معنوى و دینى موحدین، کتاب اخبار المهدی ابن تومرت و ابتداء دولة الموحدیه را که یکى از مهمترین منابع عصر موحدین است در قرن ششم نوشته است. قسمت برجاى مانده از این کتاب، با ورود ابنتومرت به تونس در سال 510ق شروع و به سال 558 ق، پایان حکومت عبدالمؤمن، ختم مىشود.
در قرن هفتم که مقارن با عصر موحدین است شاهد رشد تاریخنگارى در مغرب اسلامى هستیم. نسبنگارى، بهویژه نسبنگارى موحدین و شرح احوالنگارى یا سرگذشتنامه و تاریخ اختصاصى دولتها در این قرن، مورد اهتمام بوده است، مانند تحفة الحاری المطرب فی رفع نسب شرفاء المغرب تألیف ابوالقاسم زیّانى، الانساب فی معرفة الاصحاب اثر نسبشناس و مورخى مجهول که بخشى از آن را لوى پرونسال، خاورشناس فرانسوى درکتابخانه اسکوریال پیدا کرده و در سال 1928م ضمن کتاب اخبار المهدی ابن تومرت، اثر البیذق چاپ کرده است. ذیل الصله تألیف ابوالعباس احمد بن یوسف بن فرتوت سلمى فاسى، اختصار المدرک نوشته ابوعبدالله حمّاد سبتى، المستفاد فی ذکر الصالحین و العباد بمدینة فاس و مایلیها من البلاد، معروف به تاریخ فاس اثر ابوعبدالله تمیمى، از آثار این دوره است. از آثار تاریخى قرن هفتم در مغرب اسلامى، کتاب طبقات المشایخ یا طبقات الاباضیه تألیف ابوالعباس احمد بن سعید بن سلیمان درجینى، شاعر و مورخ اباضى مذهب این عصر است. این کتاب مهمِتاریخى، مشتمل بر دو بخش است: بخش اول که درباره ورود اباضیان به شمال افریقا، تأسیس دولت بنورستم، سیره سیاسى امامان بنورستم و بعضى عالمان این فرقه در مغرب است برگرفته و در واقع، بازنویسى کتاب ابوزکریا و رجلانى (السیرة و اخبار الائمه) است. اما بخش دوم که سرگذشتنامه و سیره عالمان اباضى مذهب در مشرق و مغرب اسلامى در دوازده گروه (طبقه) مىباشد نوشته شخص درجینى است.
کتاب اخبار ملوک بنی عبید و سیرتهم نوشته ابوعبدالله محمدبن على بن حماد صنهاجى (548-626 ق) یکى از بربرهاى قبیله صنهاجه و از مورخان عصر بنوجماد است. این کتاب مختصر ـ همانطور که از نامش پیداست ـ تاریخ فاطمیان و سیره خلفاى آن دولت در شمال افریقیه و مصر مىباشد. او به فاطمیان تعصب ندارد و ضمن صحیح دانستن نسب علوى ایشان، بىطرفانه تاریخ آنها را مرور مىکند. آنطور که محقق عربى این کتاب نوشته، او کتاب دیگرى به نام النبذة المحتاجة فی اخبار صنهاجة بافریقیة و بجایه داشته که در دسترس نیست، گرچه ابنخلدون در تاریخ خود، هنگام سخن گفتن از بجایه از آن نقل مىکند.
عبدالواحد مراکشى (581-647 ق) در کتاب المعجب فی تلخیص اخبار المغرب تاریخ سیاسى ـ اجتماعى و فرهنگى دولت موحدین را در اندلس با اشاره به تاریخ اندلس اسلامى قبل از موحدین تا سال 561 ق با نگارشى ساده توصیف مىکند.
نظم الجمان و واضح البیان فیما سلف من اخبار الزمان نوشته تاریخنگار بربر، ابوعلى حسن بن على بن محمد بن عبدالملک کتامى، معروف به ابن قطان، تاریخ و جغرافیاى مفصلى درباره شمال افریقا و اندلس بوده و در آن از تاریخ فاطمیان مصر نیز سخن گفته است. اما آنچه در دست ما مانده بخش اندکى از این اثر ارزشمند است؛ یعنى تاریخ سال 500ق؛ سالى که ابنتومرت مغربى به شرق سفر کرده تا 533 ق. این کتاب که نویسندهاش تعصب شدیدى به موحدین دارد براساس سال و حولیات تنظیم و تألیف
شده است.
مدرسه تاریخنگارى مغرب اسلامى در قرن هشتم، تاریخنگاران بزرگى پرورش داده است. شاخصترین مورخ این عصر، ابنخلدون است که تاریخ جامع اسلامى را نوشته و براى همه شناخته شده است. اگر چه اطلاعات تاریخىِ ابنخلدون در حوزه مشرق اسلامى برگرفته از مورخان شرفى است، اما در جغرافیاى غرب اسلام، نوآورىهاى گرانسنگى دارد، مانند آنچه در مورد اقوام بربر نوشته است. برادرش ابو زکریا یحیىبنخلدون (733-780ق) تاریخ اختصاصى سلسله بنوعبدالواحد را به نام بغیة الرواد فی ذکر الملوک من بنی عبدالواد نوشته است.
البیان المغرب فی اخبار الاندلس و المغرب نوشته ابوالعباس احمدبنمحمد عذارى مراکشى، معروف به ابنعذارى یکى از جامعترین متون تاریخىِ مغرب اسلامى است. ابنعذارى تاریخ خود را غالباً براساس حولیات و سالشمارى دنبال مىکند. نظم در نگارش، دقت و امانتدارى، مراجعه گسترده به منابع تاریخىِ پیشینیان، از ویژگىهاى برجسته این تاریخ است. الانیس المطرب بروض القرطاس فی اخبار ملوک المغرب و تاریخ مدینة فاس اثر ابوالحسن علىبنعبدالله فاسى، معروف به ابنابىزرع (000-726ق) از متون برجسته تاریخ مغرب الاقصى است. او برخلاف بسیارى از مورخان مغرب اسلامى، بیش از اخبار سیاسى بر مطالب فرهنگى ـ اجتماعى و جغرافیایى تکیه دارد، خصوصاً جغرافیاى تاریخى فاس را به تفصیل توصیف مىکند. کتاب روض القرطاس تاریخ مغرب الاقصی از سال 145-726 ق را در بردارد. همچنین نقش قبایل غربى در دو دولت موحدین و بنومرین و مشارکت آنها در تمدن مغرب اسلامى از برجستگىهاى این کتاب است.
الحلل الموشیة فی ذکر الاخبار المراکشیه از یکى از مورخان ناشناخته قرن هشتم، درباره دو دولت مرابطین و موحدین است، و به رغم حجم اندکش جایگاه ارزشمندى در مدرسه تاریخنگارى مغرب اسلامى دارد.
سفرنامه ابومحمد عبداللّهبناحمد تجانی یا رحله تجانی توصیف تاریخ اجتماعى افریقیه یا مغرب الاتى در آغاز قرن هشتم هجرى و یکى از منابع مورد استناد ابنخلدون در العبر است. این سفرنامه، مشاهدات نویسنده در فاصله سالهاى 706-709ق بوده است.
تاریخ الدولتین الموحدیة و الخصیه نوشته ابوعبدالله محمدبنابراهیم زرکشى درباره دو دولت موحدین و بنوحفص در شمال افریقاست که اولى از سال 515-668 ق برشمال افریقا و بخشهایى از اندلس حکم راند، و دولت دوم که همراهان و امراى موحدین در مغرب الادنى بودند با اعلان استقلال در سال 625 ق صفحات مغرب الادنى را از آنِ خود کردند و تا 941ق (زمان ورود ترکان عثمانى به تونس) در آنجا حکم راندند. دولت بنوحفص از دولتهاى بزرگ تاریخ مغرب اسلامىاست، لذا تاریخنگارى اختصاصى آن نیز جایگاه خاصى داشت. احمدبن حسینعلىبنقنفذ (000-810 ق) کتاب الفارسیة فی مبادی الدولة الحفصیه را درباره بنوحفص و براساس سالنگارى نوشت. و نیز محمدبناحمد شماع هنتانى در سال 861 ق کتابى با نام الادلة البینة النورانیة علی مفاخر الدولة الحفصیه تألیف کرد.
المؤنس فی اخبار افریقیه و تونس نوشته محمدبنابىالقاسم رعینى قیروانى، معروف
به ابنابى دینار در 1092ق آراسته شده است. این کتاب، بیشتر تاریخ محلى قیروانى
و تونس است که نویسنده پس از توصیف جغرافیاى تونس و افریقیه (منظورِ مورخ
از افریقیه، قیروان است) به تاریخ سیاسى این خطه، از فتح اسلامى تا عصر ترکان عثمانى مىپردازد.
احمد بن محمد مقرى تلمسانى (م 1041ق) با تألیف تاریخ جامع نفح الطیب من غصن الاندلس الرطیب متن ارزشمندى درباره دوران متأخر اندلس برجاى گذاشت. وى که معاصر دوران فروپاشى و اخراج مسلمانان از سرزمین اندلس است. با بسیارى از شاهدان فاجعه سقوط اندلس و پس از آن روبهرو شده و از آنها شنیده است. قسمت اول و اصلى کتاب درباره جغرافیاى اندلس، فتح اندلس و عصر امارت، عصر خلافت اموى تا سقوط غرناطه، مراودات فرهنگى و علمى مشرق اسلامى و اندلس سخن دارد، و قسمت پایانى درباره ابنخطیب غرناطى و اسلاف و اخلاف اوست.
نزهة الأنظار فی عجائب التواریخ و الآثار تألیف محمود مقدیش (1154-1228ق) تاریخنگار تونسى است که با اقتباس از پیشینیان، تاریخ خود را تدوین کرده و ضمن بحث از جغرافیاى مغرب اسلامى، به تاریخ امویان، عباسیان و بعضى از دولتهاى شرقى پرداخته است و به تفصیل در مورد تاریخ شمال افریقا تا عصر عثمانى سخن مىگوید. محمود مقدیش درباره اندلس فقط منحصرا به دوره امویان اندلس و دوران مراطبین و موحدین در اندلس اشاره مىکند. دیگرى الاستقصاء لاخبار دول المغرب الاقصی تألیف ابوالعباس احمدبنخالد ناصرى سلاوى (1250-1315ق) است. مؤلف این کتاب با روش سالنگارى و حولیات، حوادث مغرب الاقصى را تبیین کرده و به نظر مىآید او نخستین تاریخنگار مغربى است که از آثار اروپایىها بهره برده است. حضور او در منصبِ دیوانى دولت شرفاى مراکش طبعاً مدارک و اسنادى را برایش به ارمغان آورده است.
آنچه در سطور بالا آمد نگاهى گذرا به تاریخنگارى مغرب اسلامى تا آغاز دوران معاصر بود. اما آنچه شایسته بررسى جداگانه است و باید در مقالهاى دیگر به آن همت کرد، نقد و بررسى تاریخنگارى و تاریخنگرى معاصران مسلمان و غیر مسلمان درباره مغرب اسلامىاست، خصوصاً درباره تاریخ شمال افریقا. بعضى محققان معاصرِ شمال افریقا معتقدند اساسا نویسندگان و تاریخ پژوهان مسلمانِ معاصر که عموماً عرباند، چون شهرنشین بودهاند و با بادیهنشینى بیگانه، تاریخ شمال افریقا در دوره اسلامى را که اساساً تاریخ بادیه است بهخوبى پژوهش نکردهاند و نادرند محققانى چون عبدالله العروى که با تألیف تاریخ المغرب توانسته از عهده تاریخنگارى مغرب اسلامى برآید.
نتیجه
حوزه تاریخنگاری مغرب اسلامی در آغاز پیداییاش از تاریخنگاری مکتب مصر بسیار تأثیر پذیرفت. مصریان نخستین کسانیاند که از تاریخ مغرب اسلامی گفتهاند. افزون بر این، مدرسه تاریخنگاری شمال مغرب اسلامی (اندلس) از پیشینه دراز و گوناگونی فراوانی برخوردار است و دولتهای آن سرزمین بهویژه امویان اندلس در سده سوم و پایانی عمر خود و پس از آنان ملوک الطوائف به این موضوع بیش از دیگران توجه کردهاند. البته تاریخنگاری در شمال افریقا از سده هفتم هجری به بعد اوج گرفت و اگرچه نوآوری و تازگی در این مدرسه دیده نمیشود، شمار آثار و نوشتههای تاریخیاش فراوان است. بیگمان دو گونه از تاریخنگاری؛ یعنی رجالشناسی و انساب را از رستههای فراگیر در در حوزه تاریخنگاری مغرب اسلامی باید دانست.
کتابشناسی
1. ابن حزم اندلسى، رسائل ابن حزم الاندلسی، تحقیق احسان عباس، بیروت، المؤسسة العربیة للدراسات و النشر، [بىتا].
2. ازیکو، على، (1971 م)،«من مشاکل البحث التاریخى فى المغرب»، مجلة الکلمه، رباط.
3. استخرى، ابواسحاق ابراهیم،(1368)، مسالک و ممالک، به اهتمام ایرج افشار، تهران، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى.
4. بروکلمان، کارل، (بىتا)، تاریخ الادب العربی، ترجمه عبدالحلیم نجار، قاهره، دارالمعارف.
5. بویکا، ک، (1999م)، المصادر التاریخیة العربیة فی الاندلس، ترجمه نایف ابوکرم (به عربى)، دمشق دار علاء الدین.
6. چلبى، مصطفى بن عبدالله (حاجى خلیفه)، (1402ق)، کشف الظنون عن اسامی الکتب و الفنون، بیروت، دارالفکر.
7. ذنونطه، عبدالواحد، (2004 م)، نشأة تدوین التاریخ العربی فی الأندلس، بیروت، دارالمدار الاسلامى.
8. ــــــــــــــــــــــــــ ، (2004م)، دراسات فی التاریخ الاندلسی، بیروت دارالمدار الاسلامى.
9. ــــــــــــــــــــــــــ ، (2004م)، دراسات فی حضارة الأندلس و تاریخها، بیروت، دارالمدار الاسلامى.
10. ــــــــــــــــــــــــــ ، (2005م)، ابن عذاری المراکشی شیخ مؤرخی المغرب الإسلامی، بیروت، دارالمدار الاسلامى.
11. ـــــــــــــــــــــــــ الفتح و الاستقرار العربى الاسلامى فى شمال افریقا و الاندلس.
12. رضوان الدایه، (1978م)، محمد، المختار من التراث العربی، دمشق، منشورات وزارة الثقافة و الارشاد القومى.
13. سواژه، ژان، (1366)، مدخل تاریخ شرقی اسلامی، ترجمه نوشآفرین انصارى، تهران، مرکز نشر دانشگاهى.
14. عبدالله عنان، محمد، (1949م)، نهایة الاندلس و تاریخ العرب المنتصرین، قاهره.
15. ـــــــــــــــــــــــــ ، (1371)، تاریخ دولت اسلامی در اندلس، ترجمه عبدالمحمد آیتى، تهران، انتشارت کیهان.
16. ـــــــــــــــــــــــــ ، (1367)، تاریخ دولت اسلامی در اندلس، ترجمه عبدالمحمد آیتى، تهران، انتشارات کیهان.
17. فتحى عبدالفتاح، عبدالفتاح، (1424ق)، التاریخ و المؤرخون فی مصر والاندلس فی القرن الرابع الهجری، بیروت، دارالکتب العلمیه.
18. فرّوخ، عمر، (1984م)، تاریخ الادب العربی، بیروت، دارالعلم للملایین.
19. قیروانى، محمد بن احمد بنتمیم، (1985م)، طبقات علماء افریقیه و تونس، تحقیق على شابى و نعیم حسن یافى، تونس (الدارالتونسیه للنشر) و الجزایر (المؤسسة الوطنیه للکتاب).
20. کاهن، کلود، (1370)، درآمدی بر تاریخ اسلام و قرون وسطی، ترجمه اسدالله علوى، مشهد، بنیاد پژوهشهاى اسلامى آستانه قدس رضوى.
21. کراچکوفسکى، ایگناتى، (1379)، تاریخ نوشتههای جغرافیایی در جهان اسلامی، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى.
22. لوسیکى، تادیوس، (2000م)، المؤرخون الاباضیون فی افریقیا الشمالیه، ترجمه ماهرجرّار و ریماجرّار، بیروت، دارالمغرب الاسلامى.
23. مجدوع، اسماعیل اجینى، (1344)، فهرست الکتب و الرسائل، تحقیق على منزوى، تهران، دانشگاه تهران.
24. مقدسى، ابوعبدالله محمد بن احمد، (1361)، احسن التقاسیم فی معرفة الأقالیم، ترجمه علینقى منزوى، تهران، شرکت مؤلفان ومترجمان ایران.
25. منونى، محمد، (1989م) حضارة الموحدین، دارالبیضاء ـ دارتوبقال للنشر.
26. مؤنس، حسین، (1406ق)، تاریخ الجغرافیة و الجغرافیین فی الاندلس، چاپ دوم : قاهره، مکتبة مدبولى.
27. والنسیا، رافائل، (1955م)، تاریخ الفکر الاندلسی، ترجمه حسین مؤنس، قاهره، [بىنا].
28. ابن فرضى، (1410ق)، تاریخ علماء الاندلس، تحقیق ابراهیم ابیاری، چاپ دوم، قاهره دارالکتاب المصری و بیروت دارالکتاب البنانی، قاهره و بیروت.
29. ابن صغیر، (1375)، تاریخ بنی رستم، تحقیق محمدناصر و ابراهیم بحاز، ترجمه حجتالله جودکى، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى.
30. ابن قطان، ابوعلى حسن بن على بن محمدبن عبدالملک کتامى، (1990م)، نظم الجمان و واصنع البیان فیما سلف من اخبار الزمان، تحقیق محمود على مکى، بیروت، دارالمغرب الاسلامى.