نسبت عقل و دین
آرشیو
چکیده
حجیت و اعتبار عقل چه از منظر برون دینى و چه از منظر درون دینى محل بحث و نزاع بوده است، نگارنده در این نوشتار، اعتبار عقل را از منظر آیات و روایات مورد بحث قرار داده و جایگاه آن را در اجتهاد فقهى بررسى نموده است و در پایان پرورش و شکوفایى عقل از دیدگاه اسلام را مطرح کرده و آموزههایى از آیات کریمه و روایت را در رشد و بکارگیرى عقل و مبارزه با هرگونه جمود و رکود اندیشه و فرد مورد بحث قرار داده است.متن
طرح بحث
یکى از مباحث مهم در کلام جدید، بحث نسبت میان عقل و دین است. اصل این بحث از دیر زمان در میان متکلّمان اسلامى و مسیحى مطرح بوده است.
منظور از «عقل» در این جا همان نیرویى است که باعث تشخیص حق و باطل و خیر و شرّ است. خداوند در نهاد انسان قوّهاى قرار داده است که در مسایل نظرى، حق را از باطل و در مسایل عملى، خیر را از شرّ و منافع را از مضارّ بازشناسى مىکند.
عقل انسان، نیرویى است که به کمک آن مىتواند حقایق را بشناسد و از طریق معلومات، به مجهولات برسد. کار عقل، ادراک است. متعلّق ادراک، گاهى «هست و نیست» است که در اصطلاح به آن «حکمت نظرى» مىگویند و گاهى «باید و نباید و خوب و بد» است که به آن «حکمت عملى» گفته مىشود.
حجیت و اعتبار عقل، بالذّات است؛ نه از طریق عقل اثبات مىشود و نه از طریق نقل؛ زیرا اثبات آن از طریق عقل، نامعقول است چون فرض بر این است که حجیّت آن، هنوز ثابت نشده است و اثبات آن از طریق نقل نیز دور است، زیرا اعتبار نقل از راه عقل ثابت مىشود.
دانشمندان زیادى در غرب درباره نسبت عقل و دین و یا عقل و ایمان بحث کردهاند که از آن جمله مىتوان به آکویناس، کرکگارد، پاسکال، ویلیام جیمز، کالون، کارت بارت، هیوم، مایکل پترسون اشاره نمود.
سه نظریه اساسى در میان نظریهپردازان غربى در باب نسبت عقل و ایمان (دین) مطرح شده است: عقلگرایى حداکثرى، عقلگرایى انتقادى، ایمانگرایى محض.
در میان دانشمندان اسلامى نیز در این باره اختلاف نظر وجود دارد. اهل حدیث و حنابله که به سلفیّه معروفاند به کلّى منکر عقلانى بودن دین و آموزههاى دینى بوده، و هرگونه بحث عقلى و چون و چرا در امور دینى را حرام و بدعت مىدانند. اما فرقههاى اسلامى دیگر ـ اعم از معتزله و اشاعره و امامیّه ـ با اختلاف دیدگاه، به کارگیرى عقل و منطق را در اعتقادات و آموزههاى دینى روا و بلکه لازم مىدانند.
طرح مباحث عمیق الهى از طرف أئمه اطهار و در رأس آنها حضرت على علیهالسلام ، باعث شد که عقل شیعى از قدیم الایّام به صورت عقل فلسفى و استدلالى در آید. ذخیرههاى علمى ارزشمندى که از پیشوایان دینى شیعه به جاى مانده، باعث شده است که علماى شیعه در معارف دینى به مباحث عقلى روى آورند.
حجیت و اعتبار عقل از منظر دین
در باب حجیت و اعتبار عقل از منظر دین مىتوان به آیات و روایات فراوانى استناد و استشهاد کرد. در قرآن کریم 49 بار مشتقات عقل، 18 بار مشتقات فکر، 20 بار مشتقات فقه و صدها بار علم و مشتقّات آن به کار رفته است.
در برخى روایات، از عقل به عنوان حجّت باطنى خداوند، در کنار حجت ظاهرى او، یعنى انبیا، نام برده شده است. و در پارهاى از آنها دیندارى لازمه خردورزى و خردمندى معرفى گردیده است. و در برخى دیگر، عقل و خرد وسیله عبودیت پروردگار و تحصیل بهشت و معیار ثواب و عقاب دانسته شده است.
در برخى از آیات قرآن کریم، نادیده گرفتن عقل باعث سقوط انسان تا مرحله شرّالدواب،(2) و در برخى دیگر، عدم تعقّل و خردورزى، عامل آلودگى انسان به پلیدى دانسته شده است. برخى آیات قرآن کریم که به دلالت التزامى بر حجیت و اعتبار عقل دلالت دارند به قرار زیر است:
الف) آیات فراوانى که بشر را به تعقل و تفکر و تذکّر دعوت مىکند، که به گفته علامه طباطبایى در المیزان، به حدود سیصد مورد مىرسد؛
ب) آیاتى که از مخالفان اسلام مىخواهد براى اثبات ادعاهاى خویش اقامه برهان کنند، مانند آیه: «قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ»(3)؛
ج) آیاتى که براى اثبات معتقدات دینى مانند توحید و معاد و نبوّت، به برهان عقلى و فلسفى متوسّل مىشود؛(4)
د) آیاتى که به فلسفه برخى از احکام مانند وجوب نماز و روزه و حج و حرمت شراب و قمار... اشاره مىکند؛
ه) آیاتى که مسلمانان را به اصل اجتماعى شور و مشورت ترغیب مىکند و در حقیقت از آنها مىخواهد از عقول و علوم دیگران در تصمیمگیرىها و برنامهریزىها استفاده کنند؛
و) آیاتى که به عوامل لغزش عقل و اندیشه اشاره مىکند و مردم را به مبارزه با آنها دعوت مىنماید. در حقیقت این دسته از آیات به مزاحمهاى عقل اشاره مىکند و افراد را از افتادن در دام آنها بر حذر مىدارد. برخى از مزاحمهاى عقل (یا عوامل لغزش اندیشه) در نگاه قرآن عبارتاند از: پیروى از ظن و گمان به جاى علم و یقین(5)، پیروى از تمایلات نفسانى و هوا و هوسها(6)، پیروى از اکثریت و وحشت از قرار گرفتن در اقلیت(7)، شخصیتگرایى و مرعوب شخصیتها شدن(8)، سنتگرایى و گذشتهنگرى کورکورانه(9) و شتابزدگى در اظهارنظر و داورىها(10).
بیان لغزشگاههاى عقل و اندیشه، خود نشان مىدهد که عقل از نگاه قرآن کریم برخوردار از اعتبار و حجیت است، و گرنه لزومى نداشت که قرآن ما را به لغزشگاههاى آن توجه دهد و از قرار گرفتن در آنها بر حذر دارد. در حقیقت، قرآن خواسته است با معرفى این لغزشگاهها، عقل ما را نسبت به ارتکاب خطاها مصون سازد.
اعتبار و اصالت دین و معارف دینى و ادلّه شرعى بر پایه عقل استوار است؛ به همین خاطر، هرگز معقول نیست که دین به بىاعتبارى عقل و احکام قطعى آن، حکم بدهد.
صدرالمتألهین شیرازى که نقش بزرگى در عقلانى نشان دادن معارف و آموزههاى دینى دارد درباره نسبت عقل و دین مىگوید:
«شرع و عقل با هم تطابق و توافق دارند. منزه است شریعت پاک حقّه الهیّه از این که احکام و آموزههاى آن ناسازگار با معارف عقلى یقینى ضرورى باشد و نابود باد فلسفهاى که قوانین آن با کتاب و سنّت سازگار و همراه نباشد».(11)
مرحوم علامه طباطبایى در دفاع از عقل و فلسفه و در رد طعن علاّمه مجلسى به فلاسفه در اعتماد به ادلّه عقلى فلسفى و عدم توجه به ظواهر اخبار، مىنویسد:
«اوّلاً، ظواهر امر دینى در حجیت خویش، بر برهان عقلى توقف دارند و عقل در اعتماد و گرایش به مقدمات برهانى، فرقى میان مقدّمهاى با مقدّمه دیگر قایل نیست. وقتى بر چیزى برهانى آورده شد به ناچار عقل آن را مىپذیرد. ثانیا، ظواهر دینى توقّف بر ظهور لفظ است و از آنجا که ظواهر لفظى دلیل ظنّىاند، نمىتوانند با براهین عقلى که قطعىاند معارضه نمایند. اما تمسّک به براهین عقلى در اصول دین و سپس معزول ساختن عقل در حوزه معارف که در آنها اخبار آحاد وارد شده، مستلزم تناقض آشکار است، زیرا ظواهر شرعیه که به کمک همین براهین عقلى اعتبار پیدا کردهاند چگونه مىتوانند مقدّمهاى را که به برکت آن سندیت پیدا کردهاند ابطال کنند».(12)
وى در جایى دیگر مىگوید:
«خداى متعال در هیچ جا از کتاب مجیدش ـ حتى در یک آیه از آن ـ بندگان خود را مأمور نکرده است به این که او را کورکورانه بندگى کنند و یا به یکى از معارف الهى او ایمان کورکورانه بیاورند و یا طریقهاى را کورکورانه سلوک نمایند. حتى شرایع و احکامى را هم که تشریع کرده و بندگانش را مأمور به انجام آن نموده، با این که عقل بندگان قادر به تشخیص ملاکهاى آن نیست با این همه، آن شرایع را به داشتن آثارى تعلیل کرده است.»(13)
جایگاه عقل در اجتهادات فقهى
در فقه اسلام، عقل در کنار کتاب و سنت و اجماع به عنوان یکى از منابع و مدارک فقهى به رسمیت شناخته شده است. همین امر نشان دهنده نقش برجسته عقل در این عرصه است.
نقش عقل در اجتهادات فقهى را مىتوان در موارد زیر مشاهده کرد:
الف) کشف حکم شرعى از طریق احاطه و آگاهى به ملاک احکام: یکى از مسلّمات فقه شیعه این است که احکام شرعى تابع و نشأت گرفته از یک سلسله مصالح و مفاسد واقعى است. یعنى خداوند متعال براى این که بشر را به یک سلسله مصالح واقعى که سعادت او در آن است برساند امورى را واجب یا مستحب کرده است، و براى این که بشر را از یک سلسله مفاسد دور بدارد، برخى امور را حرام و یا مکروه نموده است. به همین دلیل فقها معتقدند احکام شرعى تابع و دایر مدار حکمتها (مصالح و مفاسد واقعیه) است.
بر همین اساس مىگویند اگر به فرض در موارد خاصّى از جانب شارع، حکمى به ما ابلاغ نشده باشد، عقل ما مىتواند در صورت دسترسى قطعى به مصالح و مفاسد برخى از افعال، حکم شرعى آنها را کشف نماید. مثلاً عقل با پى بردن به مصلحت لازم الاستیفا در فعلى حکم مىکند که آن فعل از جانب شارع داراى وجوب شرعى است. و یا با پى بردن به مفسده لازم الاحتزار حکم مىکند که آن فعل داراى حرمت شرعى است. براى نمونه مىتوان به این مسئله اشاره نموده که چون در زمان گذشته استعمال مواد مخدّر مطرح نبوده است، از جانب شارع حکمى در این مورد صادر نشده است، اما با توجه به این که از جهت علمى و عقلى، مفاسد و مضارّ آن به صورت قطعى کشف شده است، عقل مىتواند از این راه، حکم شرعى حرمت استعمال مواد مخدّر را کشف نماید.
اصولیون و فقها تلازم عقل و شرع را «قاعده ملازمه» نامیده و مىگویند: «کلّما حکم به العقل حکم به الشرع» و «کلّما حکم به الشرع حکم به العقل».
البته باید توجه داشت که قانون ملازمه، مربوط به جایى است که عقل به صورت قطعى و ضرورى به ملاک و مناط حکم، (مصلحت یا مفسده) دسترسى پیدا کند، و گرنه به صرف ظنّ و تخمین نمىتوان به این قانون استناد کرد. دلیل بطلان «قیاس» هم این است که مناط و ملاک به دست آمده ظنّى و توهّمى است نه قطعى و ضرورى؛ به همین دلیل نباید قیاس را با «تنقیح مناط» که در فقه مورد قبول فقها است اشتباه گرفت؛ زیرا تنقیح مناط در جایى است که مناط حکم احراز گردیده باشد.
ب) کشف حکم شرعى از طریق لوازم احکام: هر حکمى از طرف هر حاکمى، لوازمى دارد که معمولاً از طریق عقل شناسایى مىشود. به عنوان مثال، در مسایلى هم چون مقدمه واجب، ترتّب، اجتماع امر و نهى و امر به شیئى مستلزم نهى از ضد است عقل با محاسبات دقیق خود، تکلیف را روشن مىکند. به همین دلیل، اصولیون، بحثهاى دقیقى را در این چهار مسئله مطرح کردهاند.
ج) کشف حکم شرعى از راه تشخیص مصادیق و موضوعات: اسلام در بسیارى از موارد حکم موضوعات را به صورت کلّى بیان نموده است، اما تشخیص مصادیق و موارد جزئى آن را به عقل واگذار کرده است. تشخیص مصادیق موضوع کلى در موارد زیادى به راحتى انجام نمىگیرد بلکه نیاز به محاسبات دقیق و تأملات زیاد عقلى دارد.
به عنوان نمونه، در نگاه اسلام، سلطهپذیرى کفّار حرام است، اما تشخیص این که فلان معامله و یا فلان نوع ارتباط، از مصادیق سلطهپذیرى است، در برخى از موارد، احتیاج به بررسىهاى کارشناسانه علمى و عقلى دارد، و مادامى که این بررسىها صورت نگیرد نمىتوان به حرمت آنها حکم نمود. و یا بر اساس آیه شریفه «لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ»(14)، به جریان انداختن ثروت در معاملات، به صورت بیهوده، ممنوع گردیده است. بر همین اساس، در فقه اسلام، معاملات سفیهانه و غیرعقلایى باطل اعلام گردیده است، اما در مواردى، تشخیص سفهى و غیرعقلایى بودن معامله، نیاز به بررسىهاى کارشناسانه و علمى دارد؛ یعنى باید منافع و مضارّ آن به طور دقیق مورد محاسبه قرار گرفته و برآیند آنها روشن گردد. و یا مثلاً به حکم آیه «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ...»(15) بر مسلمانها واجب است در مقابل دشمن از آمادگى رزمى و دفاعى کامل برخوردار باشند به گونهاى که دشمن از آنها حساب برده و نسبت به آنها توطئه ننماید. اما این که در هر زمانى چه آمادگىهاى دفاعى لازم است و فراهم کردن چه نوع تجهیزات و ساز و برگهایى ضرورى است، نیاز به بررسىهاى دقیق و کارشناسانه علمى و عقلى دارد. نمونههایى از این دست که در اسلام بسیار است، نشانگر نقش و سهم برجسته عقل، در تطبیق اصول و احکام اسلام بر موارد و مصادیق مختلف است.
د) تشخیص موارد احکام حکومتى: اسلام به حاکم اسلامى ـ اعم از امام معصوم یا فقیه جامع الشرایط ـ اختیار و ولایت داده است که بر طبق مصالح اسلام و مسلمین، با رعایت مقتضیات زمان و مکان، قانونگذارى نموده و دستوراتى را صادر نماید. رعایت این مقررات و احکام، به حکم شرع بر همگان واجب است. بدیهى است تشخیص موارد مصالح اسلام و مسلمین و تمییز مقتضیات زمان و مکان، نیاز به محاسبات عقلى و کارشناسى علمى دارد. حاکم اسلامى موظف است از عقول و علوم کارشناسان و اطلاعات مشاوران مطلع و متخصّص در این موارد استفاده کند. در حقیقت مىتوان گفت همین که اسلام چنین اختیارات وسیعى را به حاکم اسلامى داده است، به صورت ضمنى و تلویحى، نقش و اعتبار عقل را در این موارد به رسمیت شناخته است.
اسلام و پرورش عقل
در نگاه شهید مطهرى آموزههاى فراوانى در اسلام وجود دارد که مستقیم و یا غیرمستقیم به پرورش عقل و شکوفاسازى ذهن و فکر بشر مربوط مىشود. اسلام از نظر تربیتى بر پرورش عقل و استقلال آن اهتمام دارد نه کوبیدن و خاموش کردن آن. این آموزهها در اسلام، نشانگر نگاه مثبت اسلام به عقل و عقلانى بودن این دین است؛ زیرا دینى که نسبت به عقل نگاه منفى داشته باشد و یا آموزههاى خود را غیرعقلانى بداند هرگز در صدد ارائه راهکارهایى براى پرورش عقل نیست. برخى از این آموزهها به قرار زیر است:
الف: تأکید و ترغیب اسلام نسبت به تعلیم و تعلّم: در آیات و روایات فراوان بر اهمیّت و فضیلت تعلیم و تعلّم تأکید شده است. اسلام از پیروان خود خواسته است در تمام عمر و در هر کجاى عالم و از هر کس به یادگیرى و طلب علم بپردازند و از دانشمندان نیز خواسته است دانش خویش را در اختیار دیگران قرار دهند و این کار را به منزله پرداخت زکات و انفاق در راه خدا به حساب آورده است. به طور قطع یکى از بهترین راههاى شکوفا ساختن و پرورش عقل، کسب دانش و فراگیرى علوم است. در روایت آمده است: «ان العقل مع العلم»(16)؛ یعنى عقل باید با علم توأم باشد. به دنبال آن، به آیه «وَ تِلْکَ الأَْمْثالُ نَضْرِبُها لِلنّاسِ وَ ما یَعْقِلُها إِلاَّ الْعالِمُونَ»(17) استشهاد شده است.
تفکر و تعقل، تجزیه و تحلیل معلوماتى است که انسان در ذهن خود اندوخته است. مایه تفکر، علم است، چون تفکر بدون معلومات میسّر نیست. بنابراین دعوت به طلب علم، در حقیقت دعوت به پربار کردن فکر و ساختن عرصه وسیعتر براى جولان دادن آن است.
ب) تأکید و ترغیب اسلام نسبت به تفکر و تعقل: قرآن مجید در آیات فراوان بشریت را به تفکر و تعقل در پدیدههاى طبیعت و نفس انسان و تاریخ و قرآن و... دعوت کرده است. قداست و فضیلت تفکّر تا آنجا است که در روایت آمده است: «برترین عبادتها تفکّر است» و یا «هیچ عبادتى مانند تفکر نیست» و یا «یک ساعت تفکر بهتر از هفتاد سال عبادت است».
از مؤثرترین و مفیدترین راهها براى شکوفایى و پرورش عقل، تفکر و به کارگیرى اندیشه است.
ج) دعوت اسلام به تدبیر در کارها و عاقبتاندیشى در امور: در این مورد نیز روایات فراوانى وجود دارد. به عنوان نمونه، در بحارالانوار آمده است که شخصى خدمت رسول اکرم صلىاللهعلیهوآله رسید و عرض کرد یا رسول الله! مرا موعظه فرما. حضرت به او فرمود: اگر من بگویم، تو به کار مىبندى؟ گفت: بلى. حضرت باز تکرار کرد، به راستى اگر بگویم به کار مىبندى؟ گفت: بلى. حضرت براى بار سوم سؤال را تکرار فرمود و او همان جواب را داد. پس از این که حضرت سه بار از او اقرار گرفت، فرمود: «اذا هممت بامر فتدبّر عاقبته؛(18) تصمیم به هر کارى که مىگیرى، به عاقبت آن بیندیش و فرجام آن را بررسى کن».
و یا در روایت آمده است که «قلب احمق در زبان اوست و زبان عاقل در قلب اوست».
معناى این روایت این است که عاقل قبل از سخن گفتن ـ و به طور کلى قبل از هر کارى ـ به بررسى اصل سخن و لوازم و آثار آن و کیفیت اداى آن مىپردازد.
د) دعوت اسلام به سکوت و پرهیز از زیاده گویى: در روایات متعدد، سکوت به عنوان علامت عقل و زیادهگویى علامت سفاهت و جهالت معرفى گردیده است. به طور قطع زیادهگویى مجال فکر کردن را از شخص مىگیرد و در مقابل، سکوت نمودن مجال و فرصتخوبى براى فکر کردن و پرورش عقل در اختیار شخص قرار مىدهد.
ه) دعوت و تأکید اسلام به تجزیه و تحلیل و نقادى سخنان دیگران: قرآن کریم مىفرماید: «بشارت بده بندگانم را، آنان که سخن را مىشنوند و از بهترین آن پیروى مىکنند. آنان کسانى هستند که خدا آنها را هدایت کرده و به راستى آنان صاحبان خرد مىباشند.»(19)
روایات زیادى نیز وجود دارد که بر این مسئله تأکید مىکند که انسان عاقل نباید چشم و گوش بسته و بدون بررسى و تحلیل، گفتههاى دیگران را بپذیرد و هر سخنى را باید با ترازوى عقل سنجید.
در یک روایت آمده است: «براى جهالت انسان همین بس که هر چه مىشنود براى دیگران نقل کند».
در روایت دیگرى آمده است: «کونوا نقّاد الکلام؛ صرّاف سخن باشید».
معناى نقد کلام، تجزیه و تحلیل آن و تفکیک بین قسمتهاى درست از قسمتهاى نادرست آن است. برخى روایات انسانها را از دهنبینى و ملاک قرار دادن قضاوتهاى مردم بر حذر داشته است: «اگر در دست تو گردویى باشد و مردم بگویند آنچه در دست تو است مروارید است نباید در تو تأثیرى داشته باشد و اگر در دست تو مرواریدى باشد و مردم بگویند آن گردو است باز نباید تأثیر منفى در تو بگذارد».(20)
ابن سینا مىگوید:
«هر کسى عادت کند که حرف دیگران را بدون دلیل قبول کند او از لباس انسانیت بیرون رفته است».(21)
و در جایى دیگر مىگوید:
«هر چیز عجیب و غریبى به گوش تو بر مىخورد مادامى که دلیل قاطع و روشن تو را از پذیرش آن باز نداشت، آن را در بوته امکان و احتمال بگذار».(22)
معناى این دو سخن ابن سینا این است که هم پذیرفتن و هم نپذیرفتن سخن دیگران، باید از روى دلیل باشد.
به هر حال، دعوت اسلام به عادت دادن ذهن و فکر به تجزیه و تحلیل سخنان دیگران، یکى از بهترین روشها براى پرورش عقل و فکر است.
و: مبارزه اسلام در برابر همه عوامل رکود و ایستایى اندیشه: اسلام در آموزههاى خود به مبارزه بى امان با همه عوامل تضعیف عقل و ایستائى ذهن و اندیشه بشر برخاسته است. این امر نشانگر این است که اسلام خواهان پویایى و شکوفایى اندیشه و خرد انسانها است.
به عنوان نمونه، اسلام شخصیتگرایى و ملاک و معیار قرار دادن شخصیتها در تشخیص حق و باطل و انتخاب راه، و یا گذشتهنگرى و سنتگرایى، و یا اکثریتگرایى، و یا پیروى از ظن و گمان به جاى علم و یقین، را منع کرده است. هر یک از این امور مانعى در برابر آدمى براى دیدن حقیقت است.
نمونه دیگر این که: اسلام طغیان شهوت و غضب را سبب ایجاد پرده بر روى عقل آدمى مىداند و به همین دلیل، انسان را از تصمیمگیرى و اظهارنظر در این مواقع بر حذر داشته است؛ چنان که از افراط در حب و بغض بر حذر داشته است؛ زیرا افراط در حب و بغض، چراغ عقل انسان را خاموش و یا کم نور مىسازد. و یا این که شراب و هر چیز مست کننده را حرام نموده است؛ زیرا باعث تخدیر عقل و بىخاصیت شدن آن مىشود. همچنین در اسلام لهو و لعب و غناى مطرب به دلیل تأثیرگذارى منفى آن بر روى عقل حرام دانسته شده است.
یکى از شیوههاى مهم پرورش عقل و فکر، بیدار کردن حسّ پرسشگرى است.(23) جالب این که خداوند در آیات متعددى از قرآن کریم سؤالاتى را با عبارت «یسئلونک» مطرح و به آن پاسخ داده است. اینها همه دلالت بر این دارد که در نگاه اسلام، پرسش و تحقیق و تفحّص براى حل مجهولات، امرى مقدس و مطلوب مىباشد.
ز: نهى و نکوهش اسلام نسبت به ظاهربینى و عدم تعمق در شخصیت واقعى افراد: در روایات آمده است که در ارزیابى شخصیت افراد به ظواهر آنها بسنده نکنید بلکه با به کارگیرى عقل، به ملاکهایى که از باطن افراد حکایت مىکند دسترسى پیدا کنید.
در روایتى از پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله آمده است: «به زیادى نماز و روزه و حج و بیدارى در شب و کارهاى نیک افراد نگاه نکنید (یعنى این امور را تنها ملاک ارزیابى اشخاص قرار ندهید) بلکه به راستى در گفتار و امانتدارى او نگاه کنید».(24)
و یا در روایتى از امام صادق علیهالسلام آمده است: «به رکوع و سجود طولانى شخص نگاه نکنید؛ زیرا ممکن است این کار از روى عادت باشد که نمىتواند آن را ترک کند، بلکه به راستگویى و امانتدارى او نگاه کنید».(25)
این دستور اسلام نیز راهکارى براى واداشتن مسلمانان به واقعبینى و به کارگیرى عقل و پرهیز از ارزیابىهاى ظاهربینانه و شتابزده مىباشد.
ح: توصیه و ترغیب اسلام به سؤال کردن در مورد مجهولات: در اسلام نه تنها از سؤال کردن نکوهش نشده است بلکه در آیات و روایات زیادى، بر پرسش از دانشمندان در مورد مجهولات تأکید و ترغیب شده است. به عنوان نمونه، در قرآن کریم آمده است: «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ»(26)؛ یعنى اگر نمىدانید از دانایان بپرسید. و یا در روایتى از امام باقر آمده است: «الا ان مفتاح العلم السؤال»(27)؛ یعنى پرسش، کلید دانش است. جالب این که امام علیهالسلام پس از این جمله، شعرى را با این مضمون انشاء مىکند: «شفاى کورى باطنى این است که آدمى همواره چیزى را که نمىداند، خجالت نکشد و بپرسد و منتهاى کورى باطنى این است که آدمى، حقیقتى را نداند و به ملاحظاتى سکوت کند و نپرسد و بر جهالت باقى بماند».
در روایتى دیگر از امام باقر علیهالسلام آمده است: «هر وقت من حدیثى به شما بگویم، از من بپرسید تا از قرآن شاهدى براى آن نقل کنم».(28)
حضرت على علیهالسلام نیز در مقاطع مختلف بر روى منبر با جمله «سلونى قبل ان تفقدونى» از مردم درخواست مىکرد که از او سؤال کنند. و در جایى مىفرماید: «من راههاى آسمان را از راههاى زمین بیشتر مىشناسم» و از این راه مردم را به سؤال کردن تشویق و ترغیب مىنمود.
________________________________________
1ـ مدرس حوزه و عضو هیأت علمى دانشگاه علوم پزشکى بابل، محقق و نویسنده.
2ـ انفال / 22.
3ـ بقره / 111.
4ـ انبیاء / 22؛ مؤمنون / 91ـ90؛ جاثیه / 21و22؛ ص / 28ـ27 و انعام / 91.
5ـ انعام / 116 و اسراء / 36.
6ـ نجم / 23.
7ـ انعام / 111.
8ـ احزاب / 67.
9ـ بقره / 170.
10ـ اعراف / 169 و یونس / 39.
11ـ صدرالمتألهین، اسفار، دار احیاءالتراث العربى، چاپ سوم، 1981، ج 8، ص 303.
12ـ بحارالانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، چاپ سوم، 1403، ج 1، ص 104.
13ـ محمدحسین طباطبایى، المیزان، ج 5، ص 443.
14ـ بقره / 188.
15ـ انفال / 60.
16ـ کلینى، اصول کافى، دار الکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، تهران، 1365، ج1، ص 13.
17ـ عنکبوت / 43.
18ـ علامه مجلسى، بحارالانوار، ج 77، ص 130.
19ـ زمر / 18ـ17.
20ـ ر.ک.: شهید مطهرى، تعلیم و تربیت، انتشارات الزهرا، 1362، ص 29.
21ـ ابن سینا، اشارات، به نقل از مرتضى مطهرى، تعلیم و تربیت در اسلام، چاپ 29، 1376، ص 281.
22ـ همان.
23ـ ر.ک.: مرتضى مطهرى، تعلیم و تربیت، و نیز بیست گفتار، ص 276ـ268 و 290ـ287 و315ـ313، انتشارات صدرا، چاپ سیزدهم، 1376.
24ـ علامه مجلسى، بحارالانوار، ج 71، ص 9.
25ـ محمد بن یعقوب کلینى، اصول کافى، ج 2، ص 105.
26ـ نحل / 43.
27ـ علامه مجلسى، پیشین، ج 36، ص 359.
28ـ همان، ص 360.