آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۱

چکیده

حجیت و اعتبار عقل چه از منظر برون دینى و چه از منظر درون دینى محل بحث و نزاع بوده است، نگارنده در این نوشتار، اعتبار عقل را از منظر آیات و روایات مورد بحث قرار داده و جایگاه آن را در اجتهاد فقهى بررسى نموده است و در پایان پرورش و شکوفایى عقل از دیدگاه اسلام را مطرح کرده و آموزه‏هایى از آیات کریمه و روایت را در رشد و بکارگیرى عقل و مبارزه با هرگونه جمود و رکود اندیشه و فرد مورد بحث قرار داده است.

متن

طرح بحث
یکى از مباحث مهم در کلام جدید، بحث نسبت میان عقل و دین است. اصل این بحث از دیر زمان در میان متکلّمان اسلامى و مسیحى مطرح بوده است.
منظور از «عقل» در این جا همان نیرویى است که باعث تشخیص حق و باطل و خیر و شرّ است. خداوند در نهاد انسان قوّه‏اى قرار داده است که در مسایل نظرى، حق را از باطل و در مسایل عملى، خیر را از شرّ و منافع را از مضارّ بازشناسى مى‏کند.
عقل انسان، نیرویى است که به کمک آن مى‏تواند حقایق را بشناسد و از طریق معلومات، به مجهولات برسد. کار عقل، ادراک است. متعلّق ادراک، گاهى «هست و نیست» است که در اصطلاح به آن «حکمت نظرى» مى‏گویند و گاهى «باید و نباید و خوب و بد» است که به آن «حکمت عملى» گفته مى‏شود.
حجیت و اعتبار عقل، بالذّات است؛ نه از طریق عقل اثبات مى‏شود و نه از طریق نقل؛ زیرا اثبات آن از طریق عقل، نامعقول است چون فرض بر این است که حجیّت آن، هنوز ثابت نشده است و اثبات آن از طریق نقل نیز دور است، زیرا اعتبار نقل از راه عقل ثابت مى‏شود.
دانشمندان زیادى در غرب درباره نسبت عقل و دین و یا عقل و ایمان بحث کرده‏اند که از آن جمله مى‏توان به آکویناس، کرکگارد، پاسکال، ویلیام جیمز، کالون، کارت بارت، هیوم، مایکل پترسون اشاره نمود.
سه نظریه اساسى در میان نظریه‏پردازان غربى در باب نسبت عقل و ایمان (دین) مطرح شده است: عقل‏گرایى حداکثرى، عقل‏گرایى انتقادى، ایمان‏گرایى محض.
در میان دانشمندان اسلامى نیز در این باره اختلاف نظر وجود دارد. اهل حدیث و حنابله که به سلفیّه معروف‏اند به کلّى منکر عقلانى بودن دین و آموزه‏هاى دینى بوده، و هرگونه بحث عقلى و چون و چرا در امور دینى را حرام و بدعت مى‏دانند. اما فرقه‏هاى اسلامى دیگر ـ اعم از معتزله و اشاعره و امامیّه ـ با اختلاف دیدگاه، به کارگیرى عقل و منطق را در اعتقادات و آموزه‏هاى دینى روا و بلکه لازم مى‏دانند.
طرح مباحث عمیق الهى از طرف أئمه اطهار و در رأس آن‏ها حضرت على علیه‏السلام ، باعث شد که عقل شیعى از قدیم الایّام به صورت عقل فلسفى و استدلالى در آید. ذخیره‏هاى علمى ارزش‏مندى که از پیشوایان دینى شیعه به جاى مانده، باعث شده است که علماى شیعه در معارف دینى به مباحث عقلى روى آورند.
حجیت و اعتبار عقل از منظر دین
در باب حجیت و اعتبار عقل از منظر دین مى‏توان به آیات و روایات فراوانى استناد و استشهاد کرد. در قرآن کریم 49 بار مشتقات عقل، 18 بار مشتقات فکر، 20 بار مشتقات فقه و صدها بار علم و مشتقّات آن به کار رفته است.
در برخى روایات، از عقل به عنوان حجّت باطنى خداوند، در کنار حجت ظاهرى او، یعنى انبیا، نام برده شده است. و در پاره‏اى از آن‏ها دین‏دارى لازمه خردورزى و خردمندى معرفى گردیده است. و در برخى دیگر، عقل و خرد وسیله عبودیت پروردگار و تحصیل بهشت و معیار ثواب و عقاب دانسته شده است.
در برخى از آیات قرآن کریم، نادیده گرفتن عقل باعث سقوط انسان تا مرحله شرّالدواب،(2) و در برخى دیگر، عدم تعقّل و خردورزى، عامل آلودگى انسان به پلیدى دانسته شده است. برخى آیات قرآن کریم که به دلالت التزامى بر حجیت و اعتبار عقل دلالت دارند به قرار زیر است:
الف) آیات فراوانى که بشر را به تعقل و تفکر و تذکّر دعوت مى‏کند، که به گفته علامه طباطبایى در المیزان، به حدود سیصد مورد مى‏رسد؛
ب) آیاتى که از مخالفان اسلام مى‏خواهد براى اثبات ادعاهاى خویش اقامه برهان کنند، مانند آیه: «قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ»(3)؛
ج) آیاتى که براى اثبات معتقدات دینى مانند توحید و معاد و نبوّت، به برهان عقلى و فلسفى متوسّل مى‏شود؛(4)
د) آیاتى که به فلسفه برخى از احکام مانند وجوب نماز و روزه و حج و حرمت شراب و قمار... اشاره مى‏کند؛
ه) آیاتى که مسلمانان را به اصل اجتماعى شور و مشورت ترغیب مى‏کند و در حقیقت از آن‏ها مى‏خواهد از عقول و علوم دیگران در تصمیم‏گیرى‏ها و برنامه‏ریزى‏ها استفاده کنند؛
و) آیاتى که به عوامل لغزش عقل و اندیشه اشاره مى‏کند و مردم را به مبارزه با آن‏ها دعوت مى‏نماید. در حقیقت این دسته از آیات به مزاحم‏هاى عقل اشاره مى‏کند و افراد را از افتادن در دام آن‏ها بر حذر مى‏دارد. برخى از مزاحم‏هاى عقل (یا عوامل لغزش اندیشه) در نگاه قرآن عبارت‏اند از: پیروى از ظن و گمان به جاى علم و یقین(5)، پیروى از تمایلات نفسانى و هوا و هوس‏ها(6)، پیروى از اکثریت و وحشت از قرار گرفتن در اقلیت(7)، شخصیت‏گرایى و مرعوب شخصیت‏ها شدن(8)، سنت‏گرایى و گذشته‏نگرى کورکورانه(9) و شتاب‏زدگى در اظهارنظر و داورى‏ها(10).
بیان لغزش‏گاه‏هاى عقل و اندیشه، خود نشان مى‏دهد که عقل از نگاه قرآن کریم برخوردار از اعتبار و حجیت است، و گرنه لزومى نداشت که قرآن ما را به لغزش‏گاه‏هاى آن توجه دهد و از قرار گرفتن در آن‏ها بر حذر دارد. در حقیقت، قرآن خواسته است با معرفى این لغزش‏گاه‏ها، عقل ما را نسبت به ارتکاب خطاها مصون سازد.
اعتبار و اصالت دین و معارف دینى و ادلّه شرعى بر پایه عقل استوار است؛ به همین خاطر، هرگز معقول نیست که دین به بى‏اعتبارى عقل و احکام قطعى آن، حکم بدهد.
صدرالمتألهین شیرازى که نقش بزرگى در عقلانى نشان دادن معارف و آموزه‏هاى دینى دارد درباره نسبت عقل و دین مى‏گوید:
«شرع و عقل با هم تطابق و توافق دارند. منزه است شریعت پاک حقّه الهیّه از این که احکام و آموزه‏هاى آن ناسازگار با معارف عقلى یقینى ضرورى باشد و نابود باد فلسفه‏اى که قوانین آن با کتاب و سنّت سازگار و همراه نباشد».(11)
مرحوم علامه طباطبایى در دفاع از عقل و فلسفه و در رد طعن علاّمه مجلسى به فلاسفه در اعتماد به ادلّه عقلى فلسفى و عدم توجه به ظواهر اخبار، مى‏نویسد:
«اوّلاً، ظواهر امر دینى در حجیت خویش، بر برهان عقلى توقف دارند و عقل در اعتماد و گرایش به مقدمات برهانى، فرقى میان مقدّمه‏اى با مقدّمه دیگر قایل نیست. وقتى بر چیزى برهانى آورده شد به ناچار عقل آن را مى‏پذیرد. ثانیا، ظواهر دینى توقّف بر ظهور لفظ است و از آن‏جا که ظواهر لفظى دلیل ظنّى‏اند، نمى‏توانند با براهین عقلى که قطعى‏اند معارضه نمایند. اما تمسّک به براهین عقلى در اصول دین و سپس معزول ساختن عقل در حوزه معارف که در آن‏ها اخبار آحاد وارد شده، مستلزم تناقض آشکار است، زیرا ظواهر شرعیه که به کمک همین براهین عقلى اعتبار پیدا کرده‏اند چگونه مى‏توانند مقدّمه‏اى را که به برکت آن سندیت پیدا کرده‏اند ابطال کنند».(12)
وى در جایى دیگر مى‏گوید:
«خداى متعال در هیچ جا از کتاب مجیدش ـ حتى در یک آیه از آن ـ بندگان خود را مأمور نکرده است به این که او را کورکورانه بندگى کنند و یا به یکى از معارف الهى او ایمان کورکورانه بیاورند و یا طریقه‏اى را کورکورانه سلوک نمایند. حتى شرایع و احکامى را هم که تشریع کرده و بندگانش را مأمور به انجام آن نموده، با این که عقل بندگان قادر به تشخیص ملاک‏هاى آن نیست با این همه، آن شرایع را به داشتن آثارى تعلیل کرده است.»(13)
جایگاه عقل در اجتهادات فقهى
در فقه اسلام، عقل در کنار کتاب و سنت و اجماع به عنوان یکى از منابع و مدارک فقهى به رسمیت شناخته شده است. همین امر نشان دهنده نقش برجسته عقل در این عرصه است.
نقش عقل در اجتهادات فقهى را مى‏توان در موارد زیر مشاهده کرد:
الف) کشف حکم شرعى از طریق احاطه و آگاهى به ملاک احکام: یکى از مسلّمات فقه شیعه این است که احکام شرعى تابع و نشأت گرفته از یک سلسله مصالح و مفاسد واقعى است. یعنى خداوند متعال براى این که بشر را به یک سلسله مصالح واقعى که سعادت او در آن است برساند امورى را واجب یا مستحب کرده است، و براى این که بشر را از یک سلسله مفاسد دور بدارد، برخى امور را حرام و یا مکروه نموده است. به همین دلیل فقها معتقدند احکام شرعى تابع و دایر مدار حکمت‏ها (مصالح و مفاسد واقعیه) است.
بر همین اساس مى‏گویند اگر به فرض در موارد خاصّى از جانب شارع، حکمى به ما ابلاغ نشده باشد، عقل ما مى‏تواند در صورت دست‏رسى قطعى به مصالح و مفاسد برخى از افعال، حکم شرعى آن‏ها را کشف نماید. مثلاً عقل با پى بردن به مصلحت لازم الاستیفا در فعلى حکم مى‏کند که آن فعل از جانب شارع داراى وجوب شرعى است. و یا با پى بردن به مفسده لازم الاحتزار حکم مى‏کند که آن فعل داراى حرمت شرعى است. براى نمونه مى‏توان به این مسئله اشاره نموده که چون در زمان گذشته استعمال مواد مخدّر مطرح نبوده است، از جانب شارع حکمى در این مورد صادر نشده است، اما با توجه به این که از جهت علمى و عقلى، مفاسد و مضارّ آن به صورت قطعى کشف شده است، عقل مى‏تواند از این راه، حکم شرعى حرمت استعمال مواد مخدّر را کشف نماید.
اصولیون و فقها تلازم عقل و شرع را «قاعده ملازمه» نامیده و مى‏گویند: «کلّما حکم به العقل حکم به الشرع» و «کلّما حکم به الشرع حکم به العقل».
البته باید توجه داشت که قانون ملازمه، مربوط به جایى است که عقل به صورت قطعى و ضرورى به ملاک و مناط حکم، (مصلحت یا مفسده) دست‏رسى پیدا کند، و گرنه به صرف ظنّ و تخمین نمى‏توان به این قانون استناد کرد. دلیل بطلان «قیاس» هم این است که مناط و ملاک به دست آمده ظنّى و توهّمى است نه قطعى و ضرورى؛ به همین دلیل نباید قیاس را با «تنقیح مناط» که در فقه مورد قبول فقها است اشتباه گرفت؛ زیرا تنقیح مناط در جایى است که مناط حکم احراز گردیده باشد.
ب) کشف حکم شرعى از طریق لوازم احکام: هر حکمى از طرف هر حاکمى، لوازمى دارد که معمولاً از طریق عقل شناسایى مى‏شود. به عنوان مثال، در مسایلى هم چون مقدمه واجب، ترتّب، اجتماع امر و نهى و امر به شیئى مستلزم نهى از ضد است عقل با محاسبات دقیق خود، تکلیف را روشن مى‏کند. به همین دلیل، اصولیون، بحث‏هاى دقیقى را در این چهار مسئله مطرح کرده‏اند.
ج) کشف حکم شرعى از راه تشخیص مصادیق و موضوعات: اسلام در بسیارى از موارد حکم موضوعات را به صورت کلّى بیان نموده است، اما تشخیص مصادیق و موارد جزئى آن را به عقل واگذار کرده است. تشخیص مصادیق موضوع کلى در موارد زیادى به راحتى انجام نمى‏گیرد بلکه نیاز به محاسبات دقیق و تأملات زیاد عقلى دارد.
به عنوان نمونه، در نگاه اسلام، سلطه‏پذیرى کفّار حرام است، اما تشخیص این که فلان معامله و یا فلان نوع ارتباط، از مصادیق سلطه‏پذیرى است، در برخى از موارد، احتیاج به بررسى‏هاى کارشناسانه علمى و عقلى دارد، و مادامى که این بررسى‏ها صورت نگیرد نمى‏توان به حرمت آن‏ها حکم نمود. و یا بر اساس آیه شریفه «لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ»(14)، به جریان انداختن ثروت در معاملات، به صورت بیهوده، ممنوع گردیده است. بر همین اساس، در فقه اسلام، معاملات سفیهانه و غیرعقلایى باطل اعلام گردیده است، اما در مواردى، تشخیص سفهى و غیرعقلایى بودن معامله، نیاز به بررسى‏هاى کارشناسانه و علمى دارد؛ یعنى باید منافع و مضارّ آن به طور دقیق مورد محاسبه قرار گرفته و برآیند آن‏ها روشن گردد. و یا مثلاً به حکم آیه «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ...»(15) بر مسلمان‏ها واجب است در مقابل دشمن از آمادگى رزمى و دفاعى کامل برخوردار باشند به گونه‏اى که دشمن از آن‏ها حساب برده و نسبت به آن‏ها توطئه ننماید. اما این که در هر زمانى چه آمادگى‏هاى دفاعى لازم است و فراهم کردن چه نوع تجهیزات و ساز و برگ‏هایى ضرورى است، نیاز به بررسى‏هاى دقیق و کارشناسانه علمى و عقلى دارد. نمونه‏هایى از این دست که در اسلام بسیار است، نشان‏گر نقش و سهم برجسته عقل، در تطبیق اصول و احکام اسلام بر موارد و مصادیق مختلف است.
د) تشخیص موارد احکام حکومتى: اسلام به حاکم اسلامى ـ اعم از امام معصوم یا فقیه جامع الشرایط ـ اختیار و ولایت داده است که بر طبق مصالح اسلام و مسلمین، با رعایت مقتضیات زمان و مکان، قانون‏گذارى نموده و دستوراتى را صادر نماید. رعایت این مقررات و احکام، به حکم شرع بر همگان واجب است. بدیهى است تشخیص موارد مصالح اسلام و مسلمین و تمییز مقتضیات زمان و مکان، نیاز به محاسبات عقلى و کارشناسى علمى دارد. حاکم اسلامى موظف است از عقول و علوم کارشناسان و اطلاعات مشاوران مطلع و متخصّص در این موارد استفاده کند. در حقیقت مى‏توان گفت همین که اسلام چنین اختیارات وسیعى را به حاکم اسلامى داده است، به صورت ضمنى و تلویحى، نقش و اعتبار عقل را در این موارد به رسمیت شناخته است.
اسلام و پرورش عقل
در نگاه شهید مطهرى آموزه‏هاى فراوانى در اسلام وجود دارد که مستقیم و یا غیرمستقیم به پرورش عقل و شکوفاسازى ذهن و فکر بشر مربوط مى‏شود. اسلام از نظر تربیتى بر پرورش عقل و استقلال آن اهتمام دارد نه کوبیدن و خاموش کردن آن. این آموزه‏ها در اسلام، نشان‏گر نگاه مثبت اسلام به عقل و عقلانى بودن این دین است؛ زیرا دینى که نسبت به عقل نگاه منفى داشته باشد و یا آموزه‏هاى خود را غیرعقلانى بداند هرگز در صدد ارائه راه‏کارهایى براى پرورش عقل نیست. برخى از این آموزه‏ها به قرار زیر است:
الف: تأکید و ترغیب اسلام نسبت به تعلیم و تعلّم: در آیات و روایات فراوان بر اهمیّت و فضیلت تعلیم و تعلّم تأکید شده است. اسلام از پیروان خود خواسته است در تمام عمر و در هر کجاى عالم و از هر کس به یادگیرى و طلب علم بپردازند و از دانشمندان نیز خواسته است دانش خویش را در اختیار دیگران قرار دهند و این کار را به منزله پرداخت زکات و انفاق در راه خدا به حساب آورده است. به طور قطع یکى از بهترین راه‏هاى شکوفا ساختن و پرورش عقل، کسب دانش و فراگیرى علوم است. در روایت آمده است: «ان العقل مع العلم»(16)؛ یعنى عقل باید با علم توأم باشد. به دنبال آن، به آیه «وَ تِلْکَ الأَْمْثالُ نَضْرِبُها لِلنّاسِ وَ ما یَعْقِلُها إِلاَّ الْعالِمُونَ»(17) استشهاد شده است.
تفکر و تعقل، تجزیه و تحلیل معلوماتى است که انسان در ذهن خود اندوخته است. مایه تفکر، علم است، چون تفکر بدون معلومات میسّر نیست. بنابراین دعوت به طلب علم، در حقیقت دعوت به پربار کردن فکر و ساختن عرصه وسیع‏تر براى جولان دادن آن است.
ب) تأکید و ترغیب اسلام نسبت به تفکر و تعقل: قرآن مجید در آیات فراوان بشریت را به تفکر و تعقل در پدیده‏هاى طبیعت و نفس انسان و تاریخ و قرآن و... دعوت کرده است. قداست و فضیلت تفکّر تا آن‏جا است که در روایت آمده است: «برترین عبادت‏ها تفکّر است» و یا «هیچ عبادتى مانند تفکر نیست» و یا «یک ساعت تفکر بهتر از هفتاد سال عبادت است».
از مؤثرترین و مفیدترین راه‏ها براى شکوفایى و پرورش عقل، تفکر و به کارگیرى اندیشه است.
ج) دعوت اسلام به تدبیر در کارها و عاقبت‏اندیشى در امور: در این مورد نیز روایات فراوانى وجود دارد. به عنوان نمونه، در بحارالانوار آمده است که شخصى خدمت رسول اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله رسید و عرض کرد یا رسول الله! مرا موعظه فرما. حضرت به او فرمود: اگر من بگویم، تو به کار مى‏بندى؟ گفت: بلى. حضرت باز تکرار کرد، به راستى اگر بگویم به کار مى‏بندى؟ گفت: بلى. حضرت براى بار سوم سؤال را تکرار فرمود و او همان جواب را داد. پس از این که حضرت سه بار از او اقرار گرفت، فرمود: «اذا هممت بامر فتدبّر عاقبته؛(18) تصمیم به هر کارى که مى‏گیرى، به عاقبت آن بیندیش و فرجام آن را بررسى کن».
و یا در روایت آمده است که «قلب احمق در زبان اوست و زبان عاقل در قلب اوست».
معناى این روایت این است که عاقل قبل از سخن گفتن ـ و به طور کلى قبل از هر کارى ـ به بررسى اصل سخن و لوازم و آثار آن و کیفیت اداى آن مى‏پردازد.
د) دعوت اسلام به سکوت و پرهیز از زیاده گویى: در روایات متعدد، سکوت به عنوان علامت عقل و زیاده‏گویى علامت سفاهت و جهالت معرفى گردیده است. به طور قطع زیاده‏گویى مجال فکر کردن را از شخص مى‏گیرد و در مقابل، سکوت نمودن مجال و فرصت‏خوبى براى فکر کردن و پرورش عقل در اختیار شخص قرار مى‏دهد.
ه) دعوت و تأکید اسلام به تجزیه و تحلیل و نقادى سخنان دیگران: قرآن کریم مى‏فرماید: «بشارت بده بندگانم را، آنان که سخن را مى‏شنوند و از بهترین آن پیروى مى‏کنند. آنان کسانى هستند که خدا آن‏ها را هدایت کرده و به راستى آنان صاحبان خرد مى‏باشند.»(19)
روایات زیادى نیز وجود دارد که بر این مسئله تأکید مى‏کند که انسان عاقل نباید چشم و گوش بسته و بدون بررسى و تحلیل، گفته‏هاى دیگران را بپذیرد و هر سخنى را باید با ترازوى عقل سنجید.
در یک روایت آمده است: «براى جهالت انسان همین بس که هر چه مى‏شنود براى دیگران نقل کند».
در روایت دیگرى آمده است: «کونوا نقّاد الکلام؛ صرّاف سخن باشید».
معناى نقد کلام، تجزیه و تحلیل آن و تفکیک بین قسمت‏هاى درست از قسمت‏هاى نادرست آن است. برخى روایات انسان‏ها را از دهن‏بینى و ملاک قرار دادن قضاوت‏هاى مردم بر حذر داشته است: «اگر در دست تو گردویى باشد و مردم بگویند آن‏چه در دست تو است مروارید است نباید در تو تأثیرى داشته باشد و اگر در دست تو مرواریدى باشد و مردم بگویند آن گردو است باز نباید تأثیر منفى در تو بگذارد».(20)
ابن سینا مى‏گوید:
«هر کسى عادت کند که حرف دیگران را بدون دلیل قبول کند او از لباس انسانیت بیرون رفته است».(21)
و در جایى دیگر مى‏گوید:
«هر چیز عجیب و غریبى به گوش تو بر مى‏خورد مادامى که دلیل قاطع و روشن تو را از پذیرش آن باز نداشت، آن را در بوته امکان و احتمال بگذار».(22)
معناى این دو سخن ابن سینا این است که هم پذیرفتن و هم نپذیرفتن سخن دیگران، باید از روى دلیل باشد.
به هر حال، دعوت اسلام به عادت دادن ذهن و فکر به تجزیه و تحلیل سخنان دیگران، یکى از بهترین روش‏ها براى پرورش عقل و فکر است.
و: مبارزه اسلام در برابر همه عوامل رکود و ایستایى اندیشه: اسلام در آموزه‏هاى خود به مبارزه بى امان با همه عوامل تضعیف عقل و ایستائى ذهن و اندیشه بشر برخاسته است. این امر نشان‏گر این است که اسلام خواهان پویایى و شکوفایى اندیشه و خرد انسان‏ها است.
به عنوان نمونه، اسلام شخصیت‏گرایى و ملاک و معیار قرار دادن شخصیت‏ها در تشخیص حق و باطل و انتخاب راه، و یا گذشته‏نگرى و سنت‏گرایى، و یا اکثریت‏گرایى، و یا پیروى از ظن و گمان به جاى علم و یقین، را منع کرده است. هر یک از این امور مانعى در برابر آدمى براى دیدن حقیقت است.
نمونه دیگر این که: اسلام طغیان شهوت و غضب را سبب ایجاد پرده بر روى عقل آدمى مى‏داند و به همین دلیل، انسان را از تصمیم‏گیرى و اظهارنظر در این مواقع بر حذر داشته است؛ چنان که از افراط در حب و بغض بر حذر داشته است؛ زیرا افراط در حب و بغض، چراغ عقل انسان را خاموش و یا کم نور مى‏سازد. و یا این که شراب و هر چیز مست کننده را حرام نموده است؛ زیرا باعث تخدیر عقل و بى‏خاصیت شدن آن مى‏شود. هم‏چنین در اسلام لهو و لعب و غناى مطرب به دلیل تأثیرگذارى منفى آن بر روى عقل حرام دانسته شده است.
یکى از شیوه‏هاى مهم پرورش عقل و فکر، بیدار کردن حسّ پرسشگرى است.(23) جالب این که خداوند در آیات متعددى از قرآن کریم سؤالاتى را با عبارت «یسئلونک» مطرح و به آن پاسخ داده است. این‏ها همه دلالت بر این دارد که در نگاه اسلام، پرسش و تحقیق و تفحّص براى حل مجهولات، امرى مقدس و مطلوب مى‏باشد.
ز: نهى و نکوهش اسلام نسبت به ظاهربینى و عدم تعمق در شخصیت واقعى افراد: در روایات آمده است که در ارزیابى شخصیت افراد به ظواهر آن‏ها بسنده نکنید بلکه با به کارگیرى عقل، به ملاک‏هایى که از باطن افراد حکایت مى‏کند دست‏رسى پیدا کنید.
در روایتى از پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله آمده است: «به زیادى نماز و روزه و حج و بیدارى در شب و کارهاى نیک افراد نگاه نکنید (یعنى این امور را تنها ملاک ارزیابى اشخاص قرار ندهید) بلکه به راستى در گفتار و امانت‏دارى او نگاه کنید».(24)
و یا در روایتى از امام صادق علیه‏السلام آمده است: «به رکوع و سجود طولانى شخص نگاه نکنید؛ زیرا ممکن است این کار از روى عادت باشد که نمى‏تواند آن را ترک کند، بلکه به راست‏گویى و امانت‏دارى او نگاه کنید».(25)
این دستور اسلام نیز راه‏کارى براى واداشتن مسلمانان به واقع‏بینى و به کارگیرى عقل و پرهیز از ارزیابى‏هاى ظاهربینانه و شتاب‏زده مى‏باشد.
ح: توصیه و ترغیب اسلام به سؤال کردن در مورد مجهولات: در اسلام نه تنها از سؤال کردن نکوهش نشده است بلکه در آیات و روایات زیادى، بر پرسش از دانشمندان در مورد مجهولات تأکید و ترغیب شده است. به عنوان نمونه، در قرآن کریم آمده است: «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ»(26)؛ یعنى اگر نمى‏دانید از دانایان بپرسید. و یا در روایتى از امام باقر آمده است: «الا ان مفتاح العلم السؤال»(27)؛ یعنى پرسش، کلید دانش است. جالب این که امام علیه‏السلام پس از این جمله، شعرى را با این مضمون انشاء مى‏کند: «شفاى کورى باطنى این است که آدمى همواره چیزى را که نمى‏داند، خجالت نکشد و بپرسد و منتهاى کورى باطنى این است که آدمى، حقیقتى را نداند و به ملاحظاتى سکوت کند و نپرسد و بر جهالت باقى بماند».
در روایتى دیگر از امام باقر علیه‏السلام آمده است: «هر وقت من حدیثى به شما بگویم، از من بپرسید تا از قرآن شاهدى براى آن نقل کنم».(28)
حضرت على علیه‏السلام نیز در مقاطع مختلف بر روى منبر با جمله «سلونى قبل ان تفقدونى» از مردم درخواست مى‏کرد که از او سؤال کنند. و در جایى مى‏فرماید: «من راه‏هاى آسمان را از راه‏هاى زمین بیش‏تر مى‏شناسم» و از این راه مردم را به سؤال کردن تشویق و ترغیب مى‏نمود.
________________________________________
1ـ مدرس حوزه و عضو هیأت علمى دانشگاه علوم پزشکى بابل، محقق و نویسنده.
2ـ انفال / 22.
3ـ بقره / 111.
4ـ انبیاء / 22؛ مؤمنون / 91ـ90؛ جاثیه / 21و22؛ ص / 28ـ27 و انعام / 91.
5ـ انعام / 116 و اسراء / 36.
6ـ نجم / 23.
7ـ انعام / 111.
8ـ احزاب / 67.
9ـ بقره / 170.
10ـ اعراف / 169 و یونس / 39.
11ـ صدرالمتألهین، اسفار، دار احیاءالتراث العربى، چاپ سوم، 1981، ج 8، ص 303.
12ـ بحارالانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، چاپ سوم، 1403، ج 1، ص 104.
13ـ محمدحسین طباطبایى، المیزان، ج 5، ص 443.
14ـ بقره / 188.
15ـ انفال / 60.
16ـ کلینى، اصول کافى، دار الکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، تهران، 1365، ج1، ص 13.
17ـ عنکبوت / 43.
18ـ علامه مجلسى، بحارالانوار، ج 77، ص 130.
19ـ زمر / 18ـ17.
20ـ ر.ک.: شهید مطهرى، تعلیم و تربیت، انتشارات الزهرا، 1362، ص 29.
21ـ ابن سینا، اشارات، به نقل از مرتضى مطهرى، تعلیم و تربیت در اسلام، چاپ 29، 1376، ص 281.
22ـ همان.
23ـ ر.ک.: مرتضى مطهرى، تعلیم و تربیت، و نیز بیست گفتار، ص 276ـ268 و 290ـ287 و315ـ313، انتشارات صدرا، چاپ سیزدهم، 1376.
24ـ علامه مجلسى، بحارالانوار، ج 71، ص 9.
25ـ محمد بن یعقوب کلینى، اصول کافى، ج 2، ص 105.
26ـ نحل / 43.
27ـ علامه مجلسى، پیشین، ج 36، ص 359.
28ـ همان، ص 360.

 

تبلیغات