فناوری های آموزشی در یادگیری (فناوری آموزش و یادگیری سابق)
فناوری های آموزشی در یادگیری دوره 6 بهار 1402 شماره 19 (مقاله علمی وزارت علوم)
مقالات
حوزه های تخصصی:
مقاله حاضر با هدف ارائه چارچوبی برای عناصر برنامه درسی مبتنی بر یادگیری مادام العمر با استفاده ظرفیت فضاهای مجازی انجام شد. روش تحقیق کیفی از نوع پدیدارشناسی بوده و جامعه آماری اساتید و خبرگان برنامه ریزی درسی دانشگاه های تبریز در سال تحصیلی 1401-1400 بودند. حجم نمونه تا اشباع نظری داده ها (15نفر) از اساتید خبره انتخاب و گردآوری داده ها از طریق مصاحبه عمیق نیمه-ساختاریافته به روش گلوله برفی انجام گرفت. اعتبار مصاحبه ها از نوع درونی بود و جهت افزایش پایایی، مصاحبه ها در فضای مناسب و با رعایت شرایط مصاحبه و به دور از سوگیری و اعمال نظر شخصی انجام پذیرفت. از تحلیل داده ها بر اساس روش «تحلیل مضمون» حاصل از مصاحبه با خبرگان مورد مطالعه؛ 34 مضمون فرعی استخراج و به ترتیب در یازده مضمون اصلی منطق و چرایی برنامه درسی، اهداف برنامه درسی، محتوای برنامه درسی، فعالیت های یادگیری، روش تدریس، توجه به نقش معلم در برنامه درسی، مواد و منابع برنامه درسی، فضا و مکان برنامه درسی، زمان برنامه درسی، گروه بندی برنامه درسی و ویژگی های ارزشیابی برنامه درسی بعنوان چارچوب عناصر برنامه درسی مبتنی بر یادگیری مادالعمر با استفاده ظرفیت فضاهای مجازی قرار گرفتند. در نتیجه 11عنصر شناسایی شده و شاخص های 34گانه تشکیل دهنده آنها عمده ترین عناصر برنامه درسی مبتنی بر یادگیری مادام العمر با استفاده از ظرفیت فضای مجازی می باشند. با توجه به اینکه دانش آموزان در مدرسه به یادگیری و آموزش دست می یابند، بنابراین یادگیری مادام العمر دانش آموزان با استفاده از فضاهای مجازی با توجه به فناوری های آموزشی و ارتباطی روز دنیا در طراحی برنامه درسی مدارس، امری حیاتی است.
تأثیر یادگیری تلفیقی بر حضور عاطفی دانش آموزان دوره ابتدایی در درس علوم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
امروزه یادگیری تلفیقی مورد استقبال نظام های آموزشی قرار گرفته است. یک عامل مهم که در کیفیت اجرا و ارزیابی یک یادگیری تلفیقی وجود دارد، حضور عاطفی یادگیرندگان است. از این رو هدف پژوهش حاضر، بررسی تأثیر یادگیری تلفیقی بر میزان حضور عاطفی دانش آموزان دوره ابتدایی شهرستان شهریار در درس علوم بود. روش پژوهش شبه آزمایشی از نوع پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل بود. با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس 60 دانش آموز انتخاب شدند و به صورت تصادفی در گروه آزمایش و گروه کنترل قرار گرفتند. ابزار جمع آوری داده ها پرسشنامه حضور عاطفی Cleveland-Innes و Campbell (2012) بود. گروه آزمایش 6 جلسه به صورت یادگیری تلفیقی و گروه کنترل 6 جلسه به صورت چهره به چهره آموزش دیدند. به منظور بررسی تغییرات قبل از مداخله، یک پیش آزمون بر روی هر دو گروه اجرا شد و پس از مداخله از هر دو گروه پس آزمون به عمل آمد. برای تجزیه و تحلیل داده های پژوهش از روش های آماری در دو سطح توصیفی (میانگین و انحراف معیار) و استنباطی (آزمون تی همبسته و تحلیل کوواریانس چند متغیری) استفاده شد. نتایج تحلیل کوواریانس نشان داد تأثیر یادگیری تلفیقی بر حضور عاطفی بیشتر از یادگیری چهره به چهره می باشد. از این رو می توان گفت یادگیری تلفیقی می تواند به طور مؤثری زمینه ابراز عواطف و احساسات یادگیرندگان را فراهم کند.
بررسی میزان و نوع استفاده دانش آموزان متوسطه از فضای مجازی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پژوهش حاضر با هدف تعیین میزان و نوع استفاده دانشآموزان متوسطه از فضای مجازی انجام گرفت. روش پژوهش حاضر، توصیفی- پیمایشی و از نظر هدف نیز پژوهشی کاربردی بود. جامعه آماری کلیه دانش آموزان متوسطه استان همدان در سال تحصیلی 99-1398 بودند که تعداد 500 نفر به عنوان حجم نمونه و با روش نمونه گیری خوشه ای چند مرحله ای انتخاب شدند. ابزار پژوهش پرسشنامه محقق ساخته بود که اعتبار آن با دیدگاه اساتید و پایایی با آزمون آلفای کرونباخ(92/0) حاصل شد. برای تحلیل داده ها از آماره های توصیفی(فراوانی، درصد و میانگین) و استنباطی(T مستقل و کای دو) با کمک نرم افزار Spss24 استفاده شد. یافته ها نشان داد 5/84 دانش آموزان بین 2 تا 5 ساعت، 13/0 کمتر از 1 ساعت و 5/2 بیشتر از 5 ساعت در روز با اینترنت سر و کار دارند. نتایج نشان داد میزان استفاده دانش آموزان از فضای مجازی کمتر از حد متوسط(3) است و بیش ترین نوع استفاده به ترتیب مربوط به «انجام تکالیف درسی»، «کسب اطلاعات عمومی»، «ارتباط با همکلاسی» و «گوش دادن به موسقی و آهنگ» بود. در مورد شبکه های اجتماعی تلگرام، واتساپ و شاد میزان استفاده دخترها از پسرها بیشتر و در مورد فیس بوک و اینستاگرام استفاده پسران از دختران بیشتر بود(05/0>P). همچنین در رابطه با نوع استفاده از فضای مجازی، نتایج آزمون کای دو نشان داد دختران بیشتر از پسران برای انجام تکالیف درسی از فضای مجازی استفاده می کنند. می توان نتیجه گرفت میزان استفاده دانش آموزان از فضای مجازی زیاد نیست و موارد استفاده بیش تر مربوط به امورات درسی و تعاملات اجتماعی با همکلاسی ها و دوستان است.
رابطه سرزندگی تحصیلی و تجارب یادگیری با تفکر انتقادی دانشجویان در دوره کووید 19: نقش میانجی سرمایه روان شناختی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پژوهش حاضر با هدف تعیین رابطه سرزندگی تحصیلی و تجارب یادگیری با تفکر انتقادی با نقش میانجی سرمایه روان شناختی در دانشجویان انجام شد. روش پژوهش همبستگی بود. جامعه آماری، دانشجویان دوره کارشناسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران شمال در سال تحصیلی 1399-1400 که تعدادشان 17600 نفر بود. 210 شرکت کننده به روش نمونه گیری دردسترس انتخاب شدند. داده ها با استفاده از پرسشنامه های تفکر انتقادی فاشیون (1990)، سرزندگی تحصیلی دهقانی زاده و حسین چاری (1391)، کیفیت تجارب یادگیری نیومن و نیومن (1993) و سرمایه روان شناختی لوتانز و همکاران (2007) جمع آوری و بوسیله آزمون های ضریب همبستگی پیرسون و تحلیل رگرسیون سلسله مراتبی تحلیل شدند. نتایج نشان داد که سرزندگی تحصیلی و تجارب یادگیری با تفکر انتقادی رابطه مثبت و معنادار دارند (01/0P<). نتایج تحلیل رگرسیون سلسله مراتبی نشان داد که سرمایه روان شناختی در رابطه سرزندگی تحصیلی و تجارب یادگیری با تفکر انتقادی نقش میانجی معناداری دارد (01/0P<). نتایج شواهدی را نشان می دهد که سرزندگی تحصیلی و تجارب یادگیری از طریق درگیر ساختن دانشجویان در فرآیند یادگیری سازنده گرا روی تفکر انتقادی آنان تاثیر می گذارند و سرمایه روان شناختی با تقویت سازه های مثبت در دانشجویان، نقش سرزندگی تحصیلی و تجارب یادگیری را در پیش بینی تفکر انتقادی بیشتر تبیین می کند. لذا به منظور افزایش تفکر انتقادی دانشجویان پیشنهاد می شود به سرزندگی تحصیلی و تجارب یادگیری توجه شود و از طریق مشاوره و آموزش زمینه ارتقاء سرمایه روان شناختی فراهم شود.
روند تکنولوژی های نوین در یادگیری و آموزش: با تاکید بر چالش ها و سیاست های مورد نیاز در عصر پساکرونا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقدمه: فناوری های نوین آموزش و یادگیری قابلیت های متفاوتی برای افزایش کیفیت یادگیری فراهم آورده اند. این دسته از فناوری ها صورتبندی های جدیدی از فهم چیستی، چگونگی، مکان و زمان یادگیری ایجاد کرده و با اتکا بر ماهیت سه گانه سخت افزاری، نرم افزاری و حل مساله، فرآیند یادگیری را معنادارتر و متحول کرده اند. روش: روش این پژوهش مرور نظام مند بوده است. پایگاه های اسکوپوس، ساینس دایرکت و پایگاه نشریات باز مراجع اصلی استخراج منابع بوده اند. با راهبرد جستجوی هدفمند، 440 مقاله انتخاب و طی پنج مرحله با قیاس عنوان، چکیده، روش و یافته های پژوهش، تعدادی مقاله از دایره مطالعاتی حذف و 83 مقاله مبنای کار قرار گرفت. یافته ها: توسعه سیستم های مدیریت یادگیری مبتنی بر هوش مصنوعی و هوش شناختی-فناوری مولفه های اصلی یافته های پژوهش در دو ساحت روند های فناورانه و آموزشی می باشند. براساس یافته های پژوهش ترکیب عناصر ساختاری در بعد سخت افزاری و همچنین شناختی در بعد میان افزاری و نرم افزاری در بعد پیش بینی و تحلیل رفتار از جهت گیری های آینده نگرانه این حوزه می باشند. نتیجه گیری: بنابراین، برای طراحی، توسعه و پیاده سازی محیط های یادگیری الکترونیکی، سیاست گذاری و برنامه ریزی به منظور فراهم نمودن زیر ساخت های مناسب عصر پساکرونا ضروری و حیاتی است. در این راستا، بٌعد فرهنگ سازی و توجه به ارزش های سیستم دیجیتال، رهبری آینده نگر و آینده پژوه از ضرویات اولیه زیرساختی هستند.
واکاوی رابطه فرهنگ سازمانی با یادگیری ضمنی دوران کرونا در نظام آموزش و پرورش (مطالعه موردی: معلمان مدارس ابتدایی)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این پژوهش با هدف واکاوی رابطه فرهنگ سازمانی با یادگیری ضمنی دوران کرونا در نظام آموزش و پرورش (مطالعه موردی: معلمان مدارس ابتدایی) انجام شده است. پژوهش حاضر از نظر هدف کاربردی و از نظر ماهیت توصیفی پیمایشی است. جامعه آماری شامل کلیه معلمان ابتدایی شاغل در مدارس دولتی استان البرز به تعداد 6657 نفر بودند که با استفاده از روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای و بر اساس جدول کوکران تعداد 363 نفر از معلمان به عنوان نمونه پژوهش انتخاب شدند. برای جمع آوری داده ها از پرسشنامه فرهنگ سازمانی دنیسون و برای سنجش یادگیری ضمنی در سازمان، از پرسشنامه محقق ساخته یادگیری ضمنی استفاده شد. بررسی ارتباط فرهنگ سازمانی با یادگیری ضمنی با همبستگی پیرسون و بررسی توانایی فرهنگ سازمانی در پیش بینی یادگیری ضمنی با تحلیل رگرسیون انجام شده است. نتایج نشان داد که بین فرهنگ سازمانی و یادگیری ضمنی در مدرسه ارتباط معناداری وجود دارد. همچنین فرهنگ سازمانی، می تواند پیش بینی کننده یادگیری ضمنی در مدرسه باشد.