مطالعات سیاست گذاری تربیت معلم - پژوهش در تربیت معلم سابق
پژوهش در تربیت معلم دوره چهارم پاییز 1400شماره 3 (پیاپی 9)
مقالات
حوزه های تخصصی:
به رغم این که روش شناسی، بنیاد پژوهش های تربیت معلم است و امروزه حوزه این پژوهش ها با ابهام روش شناختی مواجه می باشد، در سال های اخیر مطالعات محدودی در این زمینه انجام شده است و این کاستی، سبب گردیده تا برخی از پژوهش ها با نادیده گرفتن الزمات نظری پژوهش به مغالطات مفهومی پرتکراری دچار شوند؛ لذا ضروری است تا در مفاهیم روش شناختی حوزه پژوهش تربیت معلم بازنگری و بازاندیشی جدی انجام شود. در حقیقت نیاز است تا با استفاده از مبانی این حوزه، روش در پژوهش تربیت معلم به صورت مجدد مفهوم پردازی شود. در همین راستا، پژوهش حاضر قصد دارد تا با نگاهی جامع به تحولات حوزه های پژوهش و ظهور جنبش سوم روش شناسی، به مفهوم پردازی روش در مقابل روش تحقیق و بررسی ارتباط بین روش شناسی با هستی شناسی، معرفت شناسی و ارزش شناسی بپردازد و سپس رویکرد های کمّی و کیفی در پژوهش های تربیت معلم را از دریچه روش شناختی با یکدیگر مقایسه کند. برای رسیدن به این اهداف، با استفاده از روش سندکاوی نظامدار در یک فرآیند قاعده مند، 28 مقاله مرتبط در حوزه روش شناسی آموزشی، بازیابی و مورد واکاوی قرار گرفت و متون برگزیده بررسی و نقد شدند. یافته ها حاکی از این است که روش شناسی پژوهش در تحقیقات تربیت معلم، در سطوح هستی شناختی، معرفت شناختی و ارزش شناختی از بنیاد های فلسفی همگونی برخوردار است که ضرورت دارد برای شکل دهی به روش های تحقیق به عنوان فنون عملیاتی تحقیق، مورد توجه قرار گیرند. علاوه بر این، تحقیقات کیفی و کمّی در تمامی سطوح مذکور بررسی و تفاوت ها و شباهت های آنها مورد ارزیابی قرار گرفت. پژوهشگران حوزه تربیت معلم با استفاده از این یافته ها می توانند از بسیاری از مغالطات روش شناختی موجود در نتایج تحقیقات معاصر در حوزه تربیت معلم بپرهیزند و به درک عمیق تر و مفهومی تری از روش در تحقیق برسند.
ساخت و اعتباریابی مقیاسی برای سنجش دانش محتوای آموزشگری دانشجومعلمان رشته آموزش ابتدایی
حوزه های تخصصی:
دانش محتوای آموزشگری، تاثیر مهم و بسیار زیادی بر طراحی و اجرای تدریس معلمان در مدرسه دارد. بنابراین، در وضعیت فعلی، توسعه و کارآیی این دانش، روابط آن با کیفیت آموزش و تاثیر آن بر فرایندهای یادگیری، نیاز به بررسی دقیق این دانش دارد. بر این اساس، هدف پژوهش حاضر، ساخت مقیاسی برای سنجش دانش محتوای آموزشگری دانشجو معلمان رشته آموزش ابتدایی و تعیین روایی آن بود. روش پژوهش، توصیفی است. جامعه آماری شامل کلیه دانشجو معلمان رشته آموزش ابتدایی دانشگاه های فرهنگیان بود. ابتدا، با مطالعه پیشینه پژوهش، به استخراج مولفه ها و تدوین مقیاس اقدام شد. نمونه ای 203 نفری از دانشجویان، 120 زن و 83 مرد پرسش نامه را به صورت برخط تکمیل کردند. ابتدا، با مطالعه ادبیات تحقیق، به استخراج مولفه ها و ترکیب آن پرداخته شد. سپس برای تعیین همبستگی بین مولفه ها و روایی مقیاس از ضریب همبستگی پیرسون و تحلیل عاملی تاییدی استفاده شد و از آلفای کرونباخ (معادل 90/0) برای بررسی پایایی استفاده گردید. یافته های پژوهش نشان داد که بین مولفه های مقیاس، رابطه همبستگی مثبت و معناداری وجود دارد و مقیاس از روایی محتوایی قابل قبولی برخوردار است، روایی سازه نیز با استفاده از تحلیل عاملی اکتشافی به روش مولفه های اصلی تعیین شد. در نهایت مقیاس به صورت سه مولفه اصلی دانش برنامه درسی، دانش یادگیرنده و دانش تدریس راهبردها تعیین شد. لذا می توان بیان داشت که مقیاس دانش محتوای آموزشگری در جامعه ایران دارای روایی مناسب می باشد و در موقعیت ها و پژوهش های سازمانی مربوط به دانش محتوای آموزشگری قابل استفاده است .
تحلیل عوامل مؤثر بر علاقه مندی دانشجو- معلمان دانشگاه فرهنگیان استان کردستان به حرفه معلمی
حوزه های تخصصی:
علاقه به حرفه معلمی یکی از متغیرهایی است که در تضمین کیفیت معلم نقش دارد. دانشجو-معلمان و معلمان به عنوان یکی از ارزنده ترین سرمایه های کشور، همواره در تعلیم و تربیت نسل آینده جامعه تأثیرگذاری عمیقی داشته اند. هرچه دانشجو-معلمان و معلمان کارآمدتر، علاقه مندتر و نسبت به حرفه خود متعهدتر باشند، تأثیر آنان نیز بیشتر خواهد بود. پژوهش حاضر با هدف تحلیل عوامل مؤثر بر علاقه مندی دانشجو-معلمان پردیس های دانشگاه فرهنگیان استان کردستان به حرفه معلمی انجام شده است. پژوهش توصیفی از نوع همبستگی است. جامعه آماری کلیه دانشجو-معلمان پردیس های دانشگاه فرهنگیان استان کردستان بودند که در سال تحصیلی 1399-1398 به تحصیل اشتغال داشتند (جمعاً 928 نفر). تعداد 258 دانشجو-معلّم (133 پسر و 125 دختر) به روش نمونه گیری طبقه ای انتخاب شدند. داده های جمع آوری شده با استفاده از پرسش نامه محقق ساخته در سطح پنج درجه ای مقیاس لیکرت گردآوری شد. روایی پرسش نامه با استفاده از شاخص ضریب روایی محتوایی و از طریق مراجعه به متخصصان حوزه های علوم تربیتی و روان شناسی حاصل شد. برای ارزیابی پایایی پرسش نامه از روش آلفای کرونباخ استفاده شد و ضریب99/0 به دست آمد. برای تحلیل داده ها ابتدا از روش تحلیل عاملی اکتشافی با مؤلفه های اصلی برای استخراج عامل ها و سپس رگرسیون چند متغیری با کمک نرم افزار SPSS نسخه 25 استفاده گردید. یافته ها نشان داد که علاقه دانشجو-معلمان به حرفه معلمی بالاتر از حد متوسط است. یافته ها همچنین نشان داد که 52% واریانس علاقه مندی دانشجو-معلمان به حرفه معلمی به وسیله متغیرهای پیش بینی کننده قابل تبیین است. از بین همه متغیرهای پیش بینی کننده انتقال تجربه دانشجویان سنوات بالاتر به دانشجویان سنوات پایین تر، شیوه برخورد کارکنان، علاقه به حرفه معلمی قبل از ورود به دانشگاه، مشاغل با حقوق و مزایای بیشتر و مزایای دوره تحصیل رابطه معنی داری با متغیر علاقه مندی به حرفه معلمی نشان دادند و شدت رابطه نیز به همین ترتیب ذکر شده است.
اندازه گیری دانش موضوعی تربیتی ریاضی معلمان پایه سوم دوره ابتدایی
حوزه های تخصصی:
دانش معلمان یکی از ابعاد اصلی شایستگی های حرفه ای معلمان است. از میان دانش معلمان، برخورداری از دانش موضوعی تربیتی به دلیل منحصر به فرد بودن برای معلمان و اثر آن بر عملکرد دانش آموزان از جایگاه ویژه ای برخوردار است. در این مطالعه، دانش موضوعی تربیتی ریاضی 330 معلم پایه سوم ابتدایی در چهار استان خراسان رضوی، گیلان، یزد و شهرستان های استان تهران با استفاده از سؤالات استاندارد شده مطالعه تدز -ام بررسی شد. نتایج نشان داد که میانگین دانش موضوعی تربیتی معلمان پایه سوم از نقطه وسط مقیاس پایین تر است. همخوانی نمره حاصل شده با عملکرد ریاضی دانش آموزان ابتدایی در مطالعه تیمز احتمال رابطه بین این دو متغیر را تقویت می کند. هم چنین، دانش معلمان مرد و زن و معلمان شاغل در مدارس دولتی و غیر دولتی تفاوتی نداشت ولی معلمان با مدرک لیسانس و بالاتر از معلمان با مدرک کمتر از لیسانس دانش بیشتری داشتند. علاوه براین، معلمان با رشته های تحصیلی آموزش ابتدایی دانش کمتری را نسبت به معلمانِ دارای رشته های تحصیلی دیگر نشان دادند. در نهایت، رابطه سن و سابقه معلمان با دانش معلمان منفی بود. دو یافته آخر با انتظارات معمول در تعارض بود.
تبیین مدل پدیدارشناختی کسب مهارت در دیدگاه دریفوس و دلالت های آن برای حرفه تدریس
حوزه های تخصصی:
مدل کسب مهارت دریفوس، نوعی تبیین پدیدارشناختی از رشد مهارت در طی زمان است. این مدل دارای مراحل پنج گانه مبتدی، مبتدی پیشرفته، متبحر، ماهر و متخصص است. شخص به میزان افزایش مهارت خود، از قواعد و دانش گزاره ای فاصله گرفته و نوعی درگیری ماهرانه با متعلق مهارت خود پیدا می کند. تدریس، یکی از حرفه های مورد اشاره در ادبیات دریفوس است. رویکرد این پژوهش، کیفی و روش آن توصیفی - تحلیلی است. مسئله اصلی پژوهش، بررسی دلالت های مدل کسب مهارت دریفوس در حرفه تدریس است. برای این منظور لازم بود تا در ابتدا، مؤلفه های رویکرد پدیدارشناختی دریفوس درباره کسب مهارت مورد بررسی قرار گیرند که نسبت میان دانش گزاره ای و مهارت، نقش پیروی از قواعد در مهارت ورزی، و جایگاه موقعیت و شهود، از مهم ترین آن ها به شمار می آیند. سپس با توجه به این مبانی، دلالت های مدل کسب مهارت دریفوسی در حرفه تدریس از معلم مبتدی تا رسیدن به عالی ترین مرتبه یعنی معلم متخصص استخراج گردید. یافته های این پژوهش نشان می دهد که برای تخصص در عمل تدریس، معلم باید نگرش خود را از موقعیت های انتزاعی ایده های نظری به سوی کنش ورزی فعال در فضای واقعی کلاس درس تغییر دهد. در نتیجه معلم متخصص با رشد در مراحل کسب مهارت، به جای اصول انتزاعی به شهود متکی بر تجربه های خویش در موقعیت های واقعی کلاس درس تکیه کرده و قادر به برنامه ریزی خواهد بود.
تاثیر آموزش مهارت کارآفرینی در تغییر نگرش دانشجویان پسر دانشگاه فرهنگیان اهواز نسبت به درس کارورزی
حوزه های تخصصی:
انجام موفقیت آمیز درس کارورزی، به داشتن نگرش مثبت نسبت به این درس نیاز دارد. از این رو، ایجاد چنین نگرشی از طریق آموزش مهارت هایی همچون مهارت کارآفرینی به دانشجویان، ضرورتی درخور تامل است. در این راستا، هدف از انجام پژوهش حاضر، بررسی تاثیر آموزش مهارت کارآفرینی در تغییر نگرش دانشجویان پسر دانشگاه فرهنگیان اهوازنسبت به درس کارورزی است.روش پژوهش حاضر، نیمه تجربی از نوع پیش آزمون و پس آزمون با گروه کنترل می باشد. جامعه آماری شامل کلیه دانشجویان پسر پردیس رسول اکرم (ص) اهواز بوده است که در مهرماه سال تحصیلی 98، به گذراندن درس کارورزی3 مشغول بودند. تعداد این دانشجویان 103 نفر بود که از میان آن ها، 40 نفر با روش نمونه گیری تصادفی ساده انتخاب، و در دو گروه آزمایشی و گواه گمارده شدند. بعد از انتخاب نمونه ها و تقسیم تصادفی آن ها بین دو گروه (گروه آزمایشی و گروه گواه) و اجرای پیش آزمون، مداخله در گروه آزمایشی از طریق آموزش مهارت کارآفرینی در طی 13 جلسه 90 دقیقه ای و هر هفته دو جلسه؛ علاوه بر آم وزش موضوع ات درس ی کارورزی، انجام ش د. برای جمع آوری داده ها، پرسش نامه محقق ساخته ای که دارای 34 سوال و در طیف پنج درجه ای لیکرت (خیلی زیاد، زیاد، متوسط، کم، خیلی کم) تنظیم شده بود، مورد استفاده قرار گرفت. پایایی پرسش نامه با استفاده از آلفای کرونباخ 86/0، به دست آمد و داده ها با بهره گیری از تحلیل کوواریانس بررسی شدند. نتایج این پژوهش نشان داد که آموزش مهارت کارآفرینی در تغییر نگرش کلی دانشجویان، و خرده مقیاس های شناختی، رفتاری و عاطفی نگرش نسبت به درس کارورزی، موثر بوده است.