مقالات
حوزه های تخصصی:
صورتگرایان ارسطو-توماسی معتقدند که صورت دانستن نفس در برههای از زمان با اشکال عدم تفرد و نحوه تعلق نفس به بدنی خاص روبرو نخواهد بود. طبق نظر ایشان، چون اولا صورت با ماده رابطه ضروری دارد و بدینوسیله متفرد است، ثانیا نفس ادامه صورت پیشین است، پرسش از چرایی تعلق نفس به بدنی خاص از اساس مطرح نمیشود. ما در این مقاله ابتدا اشکال جفت شدن کیم بر دوگانهانگاری دکارتی را توضیح دادهایم. طبق این اشکال، چون هیچ رابطه ضروری بین نفس و بدن وجود ندارد، دوگانه انگار دکارتی نمی تواند توضیح دهد که چرا هنگام تعلق نفس به بدن، نفس به این بدن خاص تعلق گرفته است نه به بدن دیگر. سپس با تمرکز بر نظریه صورتگرایان مذکور درخصوص نفس و اثبات عدم اینهمانی بین صورت و نفس استدلال کردهایم که این نظریه ترجیحی نسبت به دوگانهانگاری دکارتی نداشته و همچنان با اشکال جفت شدن و عدم تفرد روبرو است. برای این کار بین دو تغییر جوهری و عرضی تمایز گذاشتیم و با توجه به اینکه تغییر صورت به نفس از سنخ تغییر جوهری است، نشان دادیم که اینهمانی بین صورت پیشین و نفس وجود ندارد
جایگاه دعا و نیایش در سلوک اشراقی و مناجات های شیخ اشراق با ستارگان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
شیخ اشراق دارای رساله های مستقلی در زمینه دعا و نیایش است. همچنین در لا به لای آثار فلسفی وی مناجات هایی ذکر شده اند که در مجموع می توان آنها را به دو دسته نیایش (دعا و صلوات) و ستایش (تسبیح و تقدیس و سلام) تقسیم نمود. در این مقاله با بررسی انواع مناجات های بکار رفته در آثار شیخ اشراق علت توجه یک فیلسوف به دعا و نیایش مورد بررسی قرار گرفته است. بدین منظور به توصیه های شیخ اشراق نسبت به خواندن دعا توجه شده است و دعاهای سالکان خطاب به خداوند و فرشتگان و متقابلا دعای خداوند و فرشتگان در حق سالکان در آثار شیخ اشراق بررسی شده است. بر این اساس و نشان داده شده است که دعا و نیایش بخشی از نظام حکمت ذوقی و متناسب با سلوک اشراقی سهروردی است. همچنین مضامین بکار رفته در ادعیه وی با مطالب فلسفی و حکمی سهروردی و نیز تفکر حکمت خالده وی مطابقت دارد؛ به نحوی که می توان به کمک این ادعیه، به برخی از نکات ذکر نشده در نظام مابعدالطبیعی و دیدگاه های فلسفی وی دست یافت. همچنین با بررسی ادعیه وی خطاب به سیارات آسمان و نفوس فلکی، به ارتباط این گونه دعا ها با علوم غریبه اشاره شده است و نشان داده شده است که با وجود باطل شدن نظریه افلاک و نفوس فلکی، چگونه می توان مناجات های وی با کواکب را همچنان قابل قبول دانست.
رمزگشایی از ساز و کار حیات عرفانی از منظر ملاصدرا و آندرهیل(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یکی ازبزرگترین موهبت های الهی در سیر و سلوک عرفانی حیات معنوی است که مورد توجه عرفا و حکمای بسیاری قرار گرفته است. خانم اِوِلین آندرهیل عرفان پژوه مسیحی و ملاصدرای شیرازی متأله و فیلسوف اسلامی نیز در آثار خود تلاش در فهم چیستی حیات معنوی و کیفیت نیل به آن داشته اند. این دو متفکر با رویکردی مشترک، انسان را موجودی دارای سه ساحت عقلی، ارادی و احساسی می دانند اما در تقدم و تفوق این ساحات و کم و کیف تأثیر هریک بر حیات معنوی انسان، اختلاف نظر دارند. آندرهیل با تقدم احساس بر عقل و اراده، حیات معنوی را منوط به کسب سه ویژگی عبودیت، همکاری و وفاداری می داند و بر این اساس، افرادی که در این حیات زیست می کنند را واجد ویژگی هایی از جمله طمأنینه، ملاطفت و اطمینان قلب می داند که از هرگونه هیاهو و ناشکیبی به دورند. ملاصدرای شیرازی نیز با مقدم دانستن ساحت اندیشه بر دیگر ساحات نفس، معتقد است که حیات معنوی با اولین مرحله سلوک عقل نظری ایجاد می شود و نفس، پس از استکمال در عقل نظری می تواند با اقدامات عملی از جمله معرفه النفس، مراقبه و عشق به مخلوفات واجد مرتبه ای از حیات شود که ثمره آن کسب توانایی های ویژه ای برای نفس است از جمله منور شدن به نور یقین و بصیرت، خلق صور، دور ماندن از خدعه و نیرنگ اهل ظلمت.
هستی شناسی، روش شناسی، و رابطه ی آن ها در طبیعت گرایی فلسفی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
طبق تلقی غالب، طبیعت گرایی دیدگاهی است که با دو آموزه ی فلسفی، یعنی طبیعت گرایی هستی شناختی و طبیعت گرایی روش شناختی، مشخص می شود. با چنین توصیفی از طبیعت گرایی، این پرسش پیش می آید که این دو آموزه چه ارتباطی با هم دارند که هر دو، «طبیعت گرایی» خوانده می شوند؟ در این مورد چهار دیدگاه وجود دارد: عدم ارتباط این دو آموزه با هم، تقدم معرفتی طبیعت گرایی هستی شناختی بر طبیعت گرایی روش شناختی، تقدم معرفتی طبیعت گرایی روش شناختی بر طبیعت گرایی هستی شناختی، و ارتباط داشتن این دو آموزه بدون تقدم یکی بر دیگری. در این مقاله، این دیدگاه ها یک به یک به اجمال معرفی و ارزیابی می شوند، و تلاش می شود تا نشان داده شود که هیچ یک از آن ها دیدگاهی قابل قبول و باکفایت نیست. سپس پیشنهادی جایگزین برای توصیف طبیعت گرایی مطرح می شود که طبق آن، مسأله ی ارتباط آموزه های طبیعت گرایی منحل می گردد. به طور خلاصه، برای توصیف طبیعت گرایی از مدل سنت های پژوهشی لاودن، که در اصل برای تبیین تطور علم در تاریخ و مسایل مربوط به آن پیشنهاد شده است، استفاده می کنیم.
بازشناسی ارزش های علمی از ارزش های غیرعلمی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ارزش ها براساس گستره کاربرد به اجتماعی، اخلاقی، اقتصادی، سیاسی، علمی و زیبایی شناختی تقسیم می شوند. در این میان، ارزش های علمی به دلیل نقش کلیدی آنها در سامان دهی پژوهش و هدایت آن به صدق و نیز محوریت آنها در مسأله ارزش و دانش، سزاوار تأملات بیشتری هستند. گذشته از اختلاف در ماهیت این ارزش ها که معطوف به کدام ویژگی تحقیق (صدق، توجیه، کاربرد، مقبولیت، بهینه سازی) تعریف شوند و نیز تنوع مصادیق آنها در آثار مختلف، درباره اشتراک و اختلاف آنها با دیگر انواع ارزش اختلاف نظر وجود دارد. برخی سرشت آنها را با دیگر ارزش ها ازجمله ارزش های اخلاقی و اجتماعی کاملاً متفاوت می دانند و شماری نیز ارزش های علمی را دسته ای از ارزش های اخلاقی می پندارند. عده ای تمایز ارزش های علمی از غیرعلمی را نه روشن می دانند و نه دلایل قانع کننده ای بر آن می یابند؛ شماری آن را لغو می دانند و برخی تنوع مصداقی و اختلاف در تعیین آنها را دلیل بر نادرستی تفکیک تلقی می کنند. برخی نیز با اذعان به امکان چنین تمایزی، ضرورت آن را نفی می کنند. این نگرش ها اغلب نادرست هستند؛ چراکه ارزش های علمی هم دارای معیار روشن و هم دارای مصادیق مورداتفاق هستند و هم تفکیک بین انواع ارزش، ثمراتی علمی دارد و ازاین رو بیهوده نیست. همچنین سنخ ارزش-های علمی با ارزش های اجتماعی و اخلاقی مشترک است و تنها گستره کاربرد آنها (علم یا غیرعلم) تفاوت آنها را رقم می-زند.
تحلیل مابعدالطّبیعی علم و معرفت قدسی و تمایزشان از فلسفه از منظر دکتر سیّد حسین نصر و سنّت گرایان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
سیّد حسین نصر، بزرگ ترین فیلسوف سنّت گرای زنده جهان معاصر، اصل بنیادینی را مبنای حکمت جاودان قرار داده که عبارت است از تمایز مابعدالطّبیعی عقل شهودی و عقل استدلالی صرف. نصر، معرفت قدسی را ثمره عقل شهودی الهی و سایر علوم و مکاتب فلسفی را نتیجه عقل استدلالی بشری می داند و با تبیین ماهیّت ذاتی معرفت قدسی، به تمایز آن از فلسفه می پردازد. از منظر وی، عقل استدلالی، پژواک و انعکاس عقل شهودی بر مرتبه ذهن بشری است و استدلال منطقی، صرفاً بیان صوری سوبژکتیو از تجربه ابژکتیو حقیقت مابعدالطّبیعی است که مقدّم بر عقل استدلالی صرف و خود سوژه ای است که عمل استدلال را انجام می دهد. نتیجه استدلال نصر این است که معرفت قدسی، معرفتی «اشراقی» و إعطایی است، که برخلاف فلسفه، که از طریق کسب به دست می آید، از مبدأ کلّ بر قلوب، جایگاه قوّه عاقله، إفاضه می شود. به بیان عرفانی، این معرفت، از سنخ «احوال» است نه «مقامات»؛ و به همین دلیل، جزو «مواهب» به شمار می رود، نه «مکاسب». در این مقاله با رجوع به اصل آثار نصر و سایر سنّت-گرایان، که به روش تحلیلی- توصیفی انجام شده است، مبانی مابعدالطّبیعی معرفت قدسی را، که همان مابعدالطّبیعه سنّتی «شرق» و متافیزیک حقیقی در غرب است، تبیین کرده و رابطه این سنخ از معرفت را با فلسفه و الهیّات بررسی کرده ایم.
علم پیشین مغایرِ متصل با ذات از دیدگاه صدرالمتالهین شیرازی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
برخی از محققین معاصر به واسطه بعضی عبارات صدرالمتالهین بر این باورند که ملاصدرا علاوه بر علم پیشین ذاتی و علم مع الفعل ،به علم پیشین مغایرِ متصل با ذات نیز اعتقاد دارد.در این پژوهش پس از بررسی مستندات، می توان به این نتایج دست یافت که هرچند برخی مستندات این رأی قابل مناقشه است اما صدرالدین منکر علم پیشین مغایرِ متصل با ذات برای خداوند نیست و سخن از صور علمیه ای می نماید که لازم ذاتِ واجب بوده و نیازی به جعل ، تأثیر و تأثر نداشته و از اجزای عالم محسوب نمی شوند که این نحوه از علم را لازمه ی علم پیشین ذاتی و از لوازم قاعده بسیط الحقیقه می داند و مقصود وی از این صور، صور مرتسمه مشاء نیست بلکه همان اعیان ثابته عرفاست که از شئون ذاتی حق بوده و مورد جعل قرار نگرفته و به وجود حق موجودند نه به ایجاد او ،که این مرتبه را قضاء ربانی می نامد که باقی به بقاء واجب تعالی است.
بررسی نقدهای ملاصدرا به تحلیل سهروردی از دگرآگاهی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
سهروردی در تحلیل آگاهی با دو قسم «خودآگاهی» و «دگرآگاهی» راه خود را دست کم از برخی از فیلسوفان گذشته جدا کرده است. اما دیدگاه سهروردی درباره دگرآگاهی با نقدهای ملاصدرا مواجه شده است. سهروردی موجود خودآگاه را «نور لنفسه» و دگرآگاهی را حاصل اضافه اشراقیِ موجود خودآگاه به دیگر موجودات یا تحصیل صورت علمیه آنها دانسته است. ملاصدرا تحلیل سهروردی از دگرآگاهی را نادرست انگاشته و دستِ کم سه استدلال علیه نظریه اضافه اشراقی سهروردی مطرح کرده است. وی با اینکه با تحلیل سهروردی از خودآگاهی فی الجمله موافق است ولی «نور» در تعبیر سهروردی را به وجود تفسیر کرده است. این مقاله پس از صورت بندی و تقریرِ سه استدلال انتقادیِ وی به سهروردی، به ارزیابی و نقد آنها پرداخته است. به زعم نویسندگان، اولاً هر سه اشکال ملاصدرا در نقد تحلیل سهروردی از دگرآگاهی ناتمام است و در نقد نظریه سهروردی کارایی لازم را ندارد و ثانیاً تفسیر ملاصدرا از «نور» در کلام سهروردی نادرست است. هدف این مقاله صرفاً نشان دادن ناتمامیّتِ اشکالات ملاصدرا به سهروردی است و به هیچ وجه در مقام دفاع ایجابی از دیدگاه سهروردی نیست.
تصویرسازی های بیدل از حقیقت اعیان ثابته(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ابن عربی در عالَم وجود، غیریت را برنمی تابد، از این رو، درمعمای حق و خلق، هستی خلق را آن گونه تبیین می نماید که به وحدت شخصی وجود بیانجامد؛: وی با وضع اصطلاح اعیان ثابته، هویت جدیدی برای ماسوا الله درنظرگرفت که گرچه با ذات الهی عینیت ندارد اما غیراو هم نیست؛: آفرینش حاصل توجه آفریدگار به ذات خویش است که این توجه موجد اعیان ثابته بوده است. ابوالمعانی میرزا بیدل عظیم آبادی از آرای عرفانی ابن عربی تاثیرفراوان پذیرفته است، به گونه یی که می توان او را بقیه السیف شارحین ابن عربی دانست. بیدل با دقت و وسواس، آموزه های عرفان نظری را به لسان حکمت ذوقی، در شعر خیال انگیز خود آورده است. شرح بیدل بر آموزه های عرفانی ابن عربی، حداقل در آثار منظوم ادبیات تصوف، کم نظیر است. بیدل با استفاده از ظرفیت های بی نظیر شعر فارسی و فنون لفظی و معنوی، در تصویرگری آموزه های اتنزاعی و مجرد عرفانی کوشیده است. این مقاله با دیدگاهی تطبیقی، ضمن تبیین اعیان ثابته و مسایل متفرع بر آن، تصویرسازی های شاعرانه بیدل از مساله دشوار اعیان ثابته را بررسی می نماید.
بررسی نظریه سلسله های علّی راسل(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نظریه علیّت و قوانین علّی در نظر فلاسفه، چیزی است که راسل، به خاطر ویژگی های خاص آن؛ یعنی ضرورت و کلیّت، مهمل و بیهوده می پندارد ولی همانند تجربه گرایانی همچون هیوم، به طور کلی علیّت را مورد تردید و انکار قرار نمی دهد. وی برای حلّ معضل شکاکیت که بعد از انتقادات هیوم به علّیت می-توانست دامنگیر علم شود و منجر به انسداد شناخت علمی گردد، نظریه ای جدید درباره نوع ارتباط بین رویدادها ارائه می دهد که آن را «سلسله های علّی» می نامد. هدف راسل از نظریه سلسله های علّی، بیان اصولی است که می تواند به حصول احتمالی متناهی برای پیش بینی وقوع رویدادها کمک کند. لذا، راسل ادعا نمی کند که اصول موضوعی مرتبط با مفهوم «سلسله های علّی» که در استنتاج رویدادهای نامشخص به ما کمک می کنند، می تواند ما را به نتایج قطعی و یقینی برسانند، بلکه مدعی است که این اصول تنها می توانند ما را به استنتاج نتایجی محتمل هدایت کنند. از این رو، در این مقاله، نوع استنتاج مورد نظر راسل و اصول موضوعی مرتبط با آن مورد بررسی قرار می گیرد و ضمن تبیین مفهوم «سلسله های علّی» به نسبت آن با هویت اشیاء فیزیکی پرداخته می شود و در انتها، ایرادات نظریه راسل که از سوی وسلی سالمُن، یکی از قائلان به نظریه فرآیند علّی، وارد شده است، مطرح می گردد.
بررسی نظریه فاعل بالتجلی و انطباق آن بر نظریه فاعل بالعنایه از منظر صدرالمتألّهین و برخی شارحان حکمت متعالیه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یکی از مباحث مهم در الهیات بالمعنی الاخص، تبیین چگونگی فاعلیت حضرت حق است؛ آنچه به عنوان دیدگاه منتخب ملاصدرا از آثار این حکیم قابل درک است، نظریه فاعلیت بالتجلی است؛ طبق این دیدگاه خداوند متعال بر اساس علم به ممکنات، که عین ذات خداوند، بلکه عین علم به خود او است، فاعل بی واسطه ی همه ی موجودات امکانی است، بگونه ای که ممکنات، موجودات رابط بوده و تنها موجود اصیل، حضرت حق متعال است. با این وصف، ملاصدرا در برخی آثارش و در مبحث مرتبط با تبیین نوع فاعلیّت الهی، فاعلیّت بالعنایه را به عنوان دیدگاه منتخب خویش، معرّفی می کند، حال آنکه فاعلیّت بالعنایه دیدگاه منتخب فیلسوفان مشّاء محسوب می شود. بکارگیری این اصطلاح، سبب این ابهام شده است که در نهایت، دیدگاه ملاصدرا چه تفاوتی با دیدگاه حکمای مشّاء در نحوه ی فاعلیت الهی دارد. در این نوشتار، رویکردهای مختلف فلاسفه ی صدرایی: رویکرد حکیم سبزواری و حکیم زنوزی، رویکرد ملا علی نوری، و رویکرد استاد حسن زاده آملی، در جهت رفع این ابهام، طرح و بررسی انتقادی شده است، و در نهایت، راه حل حکیم ملاعلی نوری تقویت شده است. بر طبق رویکرد منتخب، فاعلیّت عنایی همچون علم عنایی، اصطلاحی مختص به حکمت مشّاء نیست، و مختصات حکمت مشّاء همچون زیادت علم بر ذات، مقوّم آن نیستند.
بخت، اتفاق و علیت عرضی در دیدگاه ارسطو(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بخت، خود علت فاعلی است اما گویی به طریقی علتی غایی دارد. ارتباط تفسیر بخت و قلمرو عاملیت و تقابل رویداد های سودمندی که غایت آن ها غایب و نامعلوم است با رویداد های سودمندی که در آن ها غایت حاضر و معلوم است، ابزار ورود به تحلیل بخت در قلمرو عمل خواهند بود. ارسطو اتفاق را نحوه وقوع رویدادهایی می داند که غایتی خاص دارند و تحقق این غایت به سبب طبیعت یا در پی فکر نبوده است. او در متافیزیک نیز به این اشاره دارد که همچنانکه موجود را بالذات یا بالعرض می نامند ، علت نیز همین سان است. از آن جا که مولفه اصلی بخت، بی ربطی غایت با نتیجه است، لذا بخت علت بالعرض است برای واقعه ای که علی القاعده از روی انتخاب مبتنی بر فکر و برای مقصودی روی می دهد. استدلال ارسطو بر تقدم علیت بالذات غایی و متعاقبا عدم امکان علیت اتفاقی بالعرض مستقل از آن، هسته اصلی روایت وی از بخت را تشکیل می دهد. بررسی رابطه بخت و فراوانی وقوع یک رویداد، تردیدهای بسیاری در هم مصداقی ندرت وقوع رویداد با اتفاقی بودن آن، می افکند. بنابراین برای تحلیل بخت، فهم نسبت میان تحلیل بر مبنای طبقه بندی سه گانه ارسطو از رویدادها به صورت ضروری یا دائمی، اکثری و اتفاقی (تحلیل فراوانی) و تحلیل بر اساس تحقق علیت غایی با التفات به تضاد میان علیت ذاتی و عرضی، لازم است.