مقالات
حوزه های تخصصی:
دکتر مهدی حائری از جمله فیلسوفان مسلمانی است که برهان وجودی را معتبر می داند. وی تقریر آنسلم را قبول دارد اما تقریر دکارت را نمی پذیرد و انتقادات گوناگونی به آن وارد می کند، مانند اینکه دکارت، ذات و ماهیت خدا را مغایر با وجود او می داند؛ در حالی که ماهیت خدا عین وجود او است. همچنین دکارت ضرورت وجود، برای خدا را همانند ضرورت های ریاضی دانسته است. این مقایسه درست نیست زیرا ضرورت های ریاضی، وجود موضوعات آنها را ثابت نمی کند؛ اما ضرورت وجود برای خدا، وجود او را اثبات می کند. توماس آکوئیناس نیز برهان آنسلم را نادرست دانسته است زیرا برهان آنسلم وجود خدا را بدیهی می داند، ولی چون ما ذات خدا را نمی شناسیم، وجود او ذاتاً بدیهی است اما برای ما بدیهی نیست. دکتر حائری این انتقادات را وارد نمی داند و به آنها پاسخ می گوید و برخلاف آکوئیناس عقیده دارد که اولاً قضایای بدیهی یک نوع اند نه دو نوع، و ثانیاً برای صحت برهان آنسلم، شناخت ذات خدا لازم نیست بلکه فهمیدن تعریف لفظی واژه خدا کافی است. افزون بر این، استاد حائری برخی انتقادات کانت را نه به تقریر آنسلم بلکه به تقریر دکارت وارد می داند. این مقاله به معرفی نظرات دکتر حائری درباره تقریرهای آنسلم و دکارت و انتقادات آکوئیناس و کانت به این برهان اختصاص دارد.
اخلاق از منظر پدیدارشناسی با تکیه بر آرای «ماکس شلر»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
موضوع اصلی این مقاله ترسیم خطوط کلی رویکرد پدیدارشناسانه شلر به اخلاق است. شلر از همان آغاز شکل گیری جنبش پدیدارشناسی تصمیم داشت تا از این رویکرد در ساحاتی مانند اخلاق و دین استفاده کند. از این رو برای دست یابی به این هدف کوشش کرد تا با نوآوری هایی در پدیدارشناسی و با تأسیس نظامی مبتنی بر ارزش های غیرصوری، هم رویکرد پدیدارشناسانه را در ساحت اخلاق به کار برد و هم در مقابل رویکردهای صورت گرایانه ای مانند رویکرد کانت به اخلاق ایستادگی کند. از نظر شلر تکیه بر این قبیل نظام های صوری در حوزه اخلاق سبب غفلت از ارزش ها به عنوان پدیدارهای مبنایی تجربه اخلاقی انسان می شوند و از آن جا که در نگاه «شلر» ارزش ها از طریق احساسات بر آدمی عیان می شوند، نپذیرفتن ارزش ها از جانب کانت و نظام های اخلاقی صورت گرا سبب می شود که احساسات نیز نادیده انگاشته شوند. شلر برای روشن تر ساختن منظور خود از نقش احساسات، تفکیکی را بین احساسات قصدی، وضعیت های احساسی و تأثرات در نظر می گیرد و احساسات قصدی را راهبر فرد به سمت ادراک ارزش ها می داند.
نقد فخر رازی بر نظریه عقول مشائیان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
فیلسوفان مشائی عموماً نظریه ای را در باب عالم موجودات مجرد تام (عقول) پرورش داده اند که می توان آن را «نظریه عقول» نامید. آنان در تبیین نحوه صدور عقول، به قاعده مشهور «الواحد» متوسل شده اند که بر اساس آن، از علت واحد، تنها معلول واحد صادر می شود و صدور کثیر از واحد ممتنع است. از سوی دیگر در فلسفه مشائی تحت تأثیر کیهان شناسی کهن، تناظر عددی میان تعداد عقول با تعداد افلاک نه گانه برقرار می شود و بر این اساس تعداد عقول در ده عقل منحصر می گردد (هر یک از نُه عقلِ نخست متکفّل صدور یک فلک و نهایتاً عقل دهم -که عقل فعّال نامیده می شود- متکفل تدبیر امور عالم تحت القمر دانسته می شود). فخررازی با نقد قاعدة الواحد و نیز مخالفت با تناظر یادشده، دیدگاه مشائیان را مورد نقد قرار می دهد. وی در تلاشی برای معرفی دیدگاه جایگزین، «نظریه ارواح» را با صبغه ای کلامی پرورش داده است. این نظریه هر چند از جهت چارچوب مفهومی و نیز مبانی و اصول خود با نظریه فیلسوفان تفاوت دارد، ولی به نظر می رسد که در اساس تفاوتی بنیادین با نظریه عقول فیلسوفان ندارد.
تصحیح انتقادی رسالة تشویق السالکین ملّا محمّد تقی مجلسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ملا محمّد تقی مجلسی اوّل از معاریف بزرگان شیعه در دوره صفویّه بوده که علاوه بر آثار فقهی دارای تألیفات عرفانی نیز می باشد که از جمله مصنّفات عرفانی وی رساله تشویق السالکینمی باشد. در این نوشتار، ضمن تصحیح انتقادی رساله مذکور به شرح احوال عرفانی مؤلّف و موضوع صحت انتساب رساله تشویق السالکینبه مجلسی اول پرداخته شده است. از اهمّ موضوعات این رساله، شرح مبانی معرفتی سلوک الی الله واثبات انتساب معنوی بزرگان صوفیه به ائمه (ع)می باشد. همچنین مؤلّف با ذکر شواهدی، خاستگاههای آداب و مناسک صوفیانه را مبتنی بر سیره انبیاء و ائمه (ع)معرفی کرده و حقیقت تشیّع را تصوّف حقیقی دانسته و قائل به پیوند و یگانگی بین این دو شده است.
عکس مستوی قضیه خارجیه نزد خونجی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
افضل الدین خونجی در عکس مستوی موجهات نوآوری های فراوانی دارد که منطق دانان بعدی در این زمینه همگی از او پیروی کرده اند. پی گیری این بحث در ارسطو، ابن سینا، فخر رازی و خونجی نشان می دهد که تغییرات تدریجی از ارسطو تا خونجی مانند طیفی است که دو سر آن هیچ همانندی ندارند و احکامی که ارسطو در عکس مستوی موجهات پذیرفته است، همگی مورد انکار خونجی قرار گرفته است. هرچند ادعاهای خونجی در عکس قضایای خارجیه پس از وی مورد قبول عام قرار می گیرد، نوآوری های او در عکس قضایای حقیقیه مورد انکار یا بی اعتنایی متأخران واقع می شود تا جایی که بحث از قضایای حقیقیه از آثار منطقی ایشان حذف می گردد. در این مقاله، به دلیل پیچیدگی بحث قضایای حقیقیه و اختلاف نظرهای فراوان در معنا و احکام آن، از پرداختن به عکس این قضایا خودداری می کنیم و تنها به نوآوری های خونجی در عکس قضایای خارجیه می پردازیم. به کمک فرمول بندی های منطق جدید نشان می دهیم که در همه موارد اختلافی میان خونجی و فخر رازی، حق با خونجی بوده است و همین نکته می تواند دلیل پذیرش اندیشه های خونجی از سوی متأخران باشد.
تبیین کثرت و وحدت وجود در اندیشه عین القضات همدانی بر اساس طور عقل و طور ورای عقل(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
از آرای عین القضات همدانی در وجودشناسی دو تلقی کثرت وجود و وحدت وجود قابل استنباط است. تلقی اول در جایی مطرح می شود که وی برای اثبات وجود واجب، وجود را به قدیم و حادث تقسیم می کند. لازمه این تقسیم، پذیرش کثرت در وجود است؛ اما تلقّی دوم آنجا مطرح می شود که وی هستی را منحصر در وجود حق می کند و او را یگانه مصداق حقیقت وجود می داند. در این تلقّی، کثرات هیچ شأنی جز مظهر بودن حق نداشته و ذاتاً معدوم اند. از این رو، رابطه حق با آنها نه ارتباط دو وجود با یکدیگر بلکه رابطه ظاهر با مظهر بوده و در نتیجه غیریت و کثرت در وجود نفی می شود. امّا با توجه به تمایزی که عین القضات بین طور عقل و طور ورای عقل قائل می شود، می توان کثرت وجود را ناظر به طور عقل و وحدت وجود را ناظر به طور ورای عقل دانست، یعنی او از حیث معرفت شناختی به دو نحو سخن می گوید نه از حیث وجودشناختی.
Suhrawardi's Modal Syllogisms(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
Suhrawardi’s logic of the Hikmat al-Ishraqis basically modal. So to understand his modal logic one first has to know the non-modal part upon which his modal logic is built. In my previous paper ‘Suhrawardi on Syllogisms’(3) I discussed the former in detail. The present paper is an exposition of his treatment of modal syllogisms. On the basis of some reasonable existential presuppositions and a number of controversial metaphysical theses, and also by confining his theory to alethic modality, Suhrawardi makes his modal syllogism simple in a way that is without precedent