مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
۸.
۹.
۱۰.
۱۱.
۱۲.
پیشینی
منبع:
ذهن ۱۳۸۳ شماره ۲۰
حوزههای تخصصی:
اصطلاح بدیهی (self-evident) و پیشینی (a priori) دو اصطلاح از اصطلاحات مهم معرفتشناختی است که فلاسفه دربارة آنها بسیار بحث کردهاند. اما سوال مهمی که در اینباره قابل طرح است، ربط و نسبت آنها با یکدیگر است. نویسنده در این مقاله، ضمن معرفی و تشریح این دو اصطلاح، به نسبتسنجی آنها پرداخته، نوع نسبت بین آنها را تبیین میکند.
تفاوت رویکرد ارسطو و ابن سینا در اثبات وجود خدا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقایسه رویکرد ارسطو و ابن سینا در مسأله اثبات وجود خدا، تا اندازه زیادی روشنگر تفاوت مبنایی اندیشه مشایی ارسطویی و سینوی و همچنین، راه متفاوتی است که در جهان اسلام نسبت به مغرب زمین، در مسأله اثبات وجود خدا طی شده است. ارسطو در کتاب فیلوسوفیاس، به دو برهان «درجات کمال» و «غایت شناختی» اشاره کرده است، ولی استدلال اصلی او بر اثبات وجود خداوند، برهان حرکت است که در کتاب لاندای مابعدالطبیعه و همچنین، کتاب طبیعیات به تفصیل به آن پرداخته است. هر سه برهان فوق، رویکرد جهان شناختی داشته، در دسته براهین پسینی قرار می گیرند. برای ابن سینا پذیرش این که ارسطو می خواسته از امور طبیعی، مانند حرکت عالم، وجود خدا را اثبات کند، بسیار سخت است. بر اساس همین تفکر، همه تلاش ابن سینا در اثبات وجود خدا بر این امر متمرکز شده است که از برهان های جهان شناختی در اثبات خدا استفاده ننماید. ابن سینا از برهان وسط و طرف و امکان و وجوب در چندین کتاب خود استفاده کرده، آخرین تقریر خود از برهان امکان و وجوب را «صدّیقین» می داند. برهان او وجودشناختی و در عین حال پیشینی است
تمایزِ تحلیلی تألیفی از منظر کواین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقالة 1951 کواین با عنوان «دو حکم جزمی تجربه گرایی» با نقدی دور از انتظار به دوگانة مشهور تحلیلی ترکیبی، ضمن موضع گیری علیه استفاده از مفهوم تحلیلت در توضیح و تبیین ضرورت و پیشینی بودن، هرگونه تلاش در جهت ارائة تمایزی غیر دوری میان گزاره های تحلیلی و ترکیبی را ناکام دانست. به اعتقاد کواین مفاهیمی نظیر تناقض، ترادف، و معنا که در تعریف قضایای تحلیلی از آن ها بهره برده می شود، در عین حال که وضوح لازم را ندارند، ارتباطی دوری با یک دیگر دارند.
کواین همچنین بر آن است که نگرشی کل نگرانه به محتوای هر گزارة مفرد موجب خواهد شد تا همة گزاره ها به نحوی با حاشیه های تجربی شبکة باورهای ما تماس حاصل کنند و این به معنای امکان بازنگری در همة گزاره ها و از میان رفتن تمایز مألوف میان قضایای تحلیلی و ترکیبی خواهد بود. این نوشتار ضمن بررسی تفصیلی نظرگاه کواین در نفی تمایز، در نهایت، عمده ترین چالش های پیش روی این نظریه را به بحث و بررسی خواهد گذاشت.
اخلاق از منظر پدیدارشناسی با تکیه بر آرای «ماکس شلر»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
موضوع اصلی این مقاله ترسیم خطوط کلی رویکرد پدیدارشناسانه شلر به اخلاق است. شلر از همان آغاز شکل گیری جنبش پدیدارشناسی تصمیم داشت تا از این رویکرد در ساحاتی مانند اخلاق و دین استفاده کند. از این رو برای دست یابی به این هدف کوشش کرد تا با نوآوری هایی در پدیدارشناسی و با تأسیس نظامی مبتنی بر ارزش های غیرصوری، هم رویکرد پدیدارشناسانه را در ساحت اخلاق به کار برد و هم در مقابل رویکردهای صورت گرایانه ای مانند رویکرد کانت به اخلاق ایستادگی کند. از نظر شلر تکیه بر این قبیل نظام های صوری در حوزه اخلاق سبب غفلت از ارزش ها به عنوان پدیدارهای مبنایی تجربه اخلاقی انسان می شوند و از آن جا که در نگاه «شلر» ارزش ها از طریق احساسات بر آدمی عیان می شوند، نپذیرفتن ارزش ها از جانب کانت و نظام های اخلاقی صورت گرا سبب می شود که احساسات نیز نادیده انگاشته شوند. شلر برای روشن تر ساختن منظور خود از نقش احساسات، تفکیکی را بین احساسات قصدی، وضعیت های احساسی و تأثرات در نظر می گیرد و احساسات قصدی را راهبر فرد به سمت ادراک ارزش ها می داند.
مقایسه گزاره بدیهی و گزاره پیشینی در مسأله توجیه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
معرفت در حوزة فلسفی اسلامی و غربی، به باور صادق موجّه تعریف شده است؛ عنصر محوری توجیه، همواره مورد بحث در میان محقّقان معرفت شناس بوده است. فیلسوفان معرفت شناس مسلمان، با تکیه بر تقسیم معرفت به بداهت و نظریّت، بداهت را به عنوان گزارة پایه معرّفی نموده و مبناگروی را بر اساس ابتناء نظریّات بر بدیهیّات، طرّاحی کرده اند. مقصود از بداهت در این نوشتار، استقلال از فکر است. لیکن تقسیم معرفت به پیشینی و پسینی، نتوانسته است چنین کارآمدی را داشته باشد؛ به عبارت دیگر، در فلسفة غرب، گزارة پیشینی نتوانسته است تکیه گاه توجیهی برای گزارة پسینی باشد. مقصود از پیشینی در این نوشتار از میان تعاریف هشت گانه مذکور در مقاله، عدم وابستگی توجیه گزاره به تجربه به معنای حسّ ظاهر است. در این مقاله، فارغ از کمبودی که در بیان معرفت شناسان غربی در این زمینه وجود دارد، نحوة توجیه مبناگرایانة گزاره های پیشینی و پسینی - با الهام از الگوی فلسفة اسلامی- با رویکردی تحلیلی تبیین شده است.
ذهنی (پیشینی) بودن تجرد و مادیت در فلسفه صدرایی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه و کلام اسلامی سال پنجاه و دو پاییز و زمستان ۱۳۹۸ شماره ۲
311 - 330
حوزههای تخصصی:
مسئله مجرد و مادی و معیار تمایز این دو از نگاه معاصرین در حوزه فلسفه ملاصدرا، بصورت امری تشکیکی و طیف گونه مطرح می شود و لذا مرز عینی و مشخصی به جز قابل اشاره حسی بودن یا نبودن بعنوان ملاک تمایز مجرد و مادی تعیین نمی گردد. این مقاله نشان داده است در فلسفه ملاصدرا تجرد و مادیت وابسته به مراتب وجودی موجودات است. و بر همین اساس نشان داده که هر موجودی متصف به مجرد بودن و مادی بودن، بصورت توأمان می شود. پس مرز خارجی ای میان تجرد و مادیت تحقق ندارد. پس عامل اتصاف موجودات به ایندو ذهن و نوع نگاه و اعتبار کردن آن می باشد و لذا تجرد و مادیت وابسته به ذهن هستند و از تقسیمات پیشینی ذهن در نگاه به واقعیت (وجود) می باشند. و لذا تقسیم موجودات به مجرد و مادی براساس مبانی حکمت متعالیه تقسیمی سوبژکتیو است و این نوع نگاه به مسئله تجرد و مادیت، بحث های بنیادین دیگر مانند ربط حادث به قدیم و رابطه نفس و بدن و بقای نفس و معاد را نیز تحت تأثیر مستقیم خویش قرار می دهد
معرفت شناسی معاصر و فلسفه فارابی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن بهار ۱۳۹۹ شماره ۸۱
63 - 91
حوزههای تخصصی:
معرفت پیشینی اجمالاً معرفت حقایقی است که از ابتدا فارغ از تجربه و صرفاً به نحو عقلی قابل ادراک هستند. کانت معرفت پیشینی یا ماتقدم را در مقابل معرفت پسینی یا ماتأخر قرار داد و آن را به معرفت مستقل از تجربه تعریف کرد. معرفت شناسان معاصر غربی بر مبنای تعریف کانت، چهار تعریف تکمیلی از معرفت پیشینی به دست داده اند. در کنار این بحث، مسئله آگاهی فطری به معنای مورد نظر افلاطون، دکارت و برخی دیگر از عقل گرایان در سنّت فلسفی غرب نیز مطرح است. آگاهی فطری بدین معنا، اجمالاً آگاهی ای است که منشأ هستی و وجود آن تجربه نباشد. به باور غالب معرفت شناسان معاصر غربی، آگاهی فطری به این معنا غیر از معرفت پیشینی است. در نوشتار حاضر نشان داده خواهد شد که فارابی اگرچه در آثار خویش از معرفت پیشینی صراحتاً سخن نگفته، از معرفت بدیهی و مفاهیم مرتبط با آن از قبیل معرفت اوّلی، ضروری، یقینی و... فراوان بحث کرده است. مدعای نوشتار حاضر، استنباط این مطلب است که فارابی به گونه ای از معرفت پیشینی به معنای نخستِ مورد نظر معرفت شناسان معاصر غربی معتقد است؛ او همچنین آگاهی فطری به معنای فوق را آشکارا رد می کند.
چرا تبیین توانایی استدلال مطابق قواعد منطقی به عنوان استعدادهای مفهومی ناکافی است؟(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
لوئیس کرول در مقاله "لاکپشت به آشیل چه گفت؟" نشان داد اضافه کردن قواعد منطق به صورت گزاره سبب ایجاد تسلسلی در استنتاج قیاسی می شود که حصول نتیجه را غیرممکن می سازد. یکی از راه حلهایی که برای این معما پیشنهاد شده استعدادی دانستن دانش منطق است؛ استعدادهای منطقی، توانایی هایی هستند که در صورت بروز شرایط مناسب، عمل مشخصی را در پی دارند. در این دیدگاه، فردی که منطق می داند، در هنگام مواجه با یک استدلال، دست به عمل می زند و استعداد خود را ظاهر می سازد و نتیجه گیری می کند. برای دفاع از این دیدگاه، گاهی منطق به مثابه بخشی از زبان جهانی، یا به مانند زبان اندیشه معرفی می شود و همانطور که زبان مجموعه ای از توانایی ها و استعدادها برای صحبت کردن است، منطق نیز توانایی برای استنتاج معرفی می شود. اما در این مقاله نشان می دهیم منطق بخشی از زبان جهانی نیست، زیرا منطق های متعدد و بیشماری وجود دارند، در حالیکه گرامر جهانی یکتا است. بعلاوه دیدگاه استعدادی به منطق، اگرچه می تواند از تسلسل کرول جلوگیری کند، اما از توضیح برخی از ویژگی های ابتدایی منطق، مانند پیشینی بودن، ناتوان است. استعدادهای ذهنی نه پیشینی هستند و نه پسینی؛ در حالیکه منطق نمونه اعلی برای دانش پیشینی است. همچنین می توانیم عمل به منطق را نه به کمک استعدادها، بلکه به واسطه دلیل و انگیزه ای که منطق برای عمل در اختیار ما قرار می دهد توجیه کنیم. بنابراین به دلیل نقصهای برطرف نشده و مهم دیدگاه استعدادی، بعلاوه وجود راه حلهای بهتر برای معمای کرول، دیدگاه استعدادی ناکافی به نظر می رسد.
برهان ابتکاری ابن سینا در اثبات وجود واجب الوجود(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۴۹ پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۲
57 - 75
حوزههای تخصصی:
مشهور است که ابن سینا برای اثبات وجود واجب الوجود سه برهانِ علیت، حرکت و وجوب و امکان را اقامه کرده است. با اندک تأملی روشن می شود که هیچ کدام از براهین مزبور، برهان ابتکاری ابن سینا نیستند و این سه برهان در آثار ارسطو، کندی و فارابی به وضوح مطرح شده اند؛ لذا برهان ابتکاری ابن سینا در اثبات وجود واجب الوجود، برهانی است که لازمۀ نظام فلسفی اوست؛ یعنی برهان مبتنی بر تحلیل عقلی «وجود»، که می توان آن را «برهان سینوی» یا «برهان ابن سینایی» نامید. ابن سینا با تحلیل عقلیِ وجود، به مثابۀ حقیقت معقول، وجود واجب و صفات و افعال واجب را اثبات می کند. حال آنکه در براهین سه گانۀ یادشده با پیش فرض وجود ممکن، به اثبات واجب پرداخته می شود. در این مقاله با استدلال ها و شواهدی نشان می دهیم که برهان اصلی و ابتکاری ابن سینا بر نظریۀ او دربارۀ وجود مبتنی است. وجود در اندیشۀ ابن سینا حقیقتی متافیزیکی و پیشینی است. تأمل در نظریۀ ابن سینا دربارۀ وجود، روشن می کند که برهان وی از جنس برهان وجودی آنسلم و دکارت نیست و در معرض انتقادات کانت قرار نمی گیرد. با این مبنا، ابن سینا اولین ارائه دهندۀ برهان وجودی است که ضمن تقدم بر فلاسفه ای چون آنسلم، تفاوت بارزی نیز با آنها دارد.
کریپکی، سومز و مسأله متر استاندار(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
شناخت پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۸۷
169 - 184
مطابق نظر کریپکی، کسی که مرجع «یک متر» را با توصیف معین «طول میله S، در پاریس، در زمان t» تثبیت می کند می تواند به صورتِ پیشینی بداند که یک متر طول میله S، در پاریس، در زمان t است. اسکات سومز ادعای کریپکی را به صورتِ استدلال بازسازی کرده و نشان داده است که این استدلال مبتنی بر سه اصل است. او سپس ادعا کرده است که اصل سوم معنایی را از مفهوم پیشینی مفروض می گیرد که با معنای سنتی این مفهوم هم خوانی ندارد. بنابراین، اگر استدلال کریپکی مبتنی بر همان معنای سنتی از مفهوم پیشینی باشد، این استدلال کار نمی کند. من در این مقاله ابتدا صورت بندی دقیقی از تفسیرهای متفاوت از مثال متر، و مثال های شبیهِ آن، ارائه می کنم. این صورت بندی به ما کمک می کند تا بفهمیم که بازسازی سومز را از استدلال کریپکی ذیل کدام تفسیر باید فهمید. سپس سعی می کنم نشان دهم که منازعه اصلی میان سومز و کریپکی درباره معنای سنتی از مفهوم پیشینی نیست، بلکه درباره چیستی شاهد تجربی است. اگر ادعای من درست باشد آنگاه نتیجه می گیرم که نقد سومز علیه استدلال کریپکی، در بهترین حالت، مصادره به مطلوب است.
دلوز و قاعده ای شاعرانه از زمان در فلسفه کانت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
انگاره زمان در فلسفه کانت در نسبت با کلیات ایدئالیسم استعلایی او را می توان مؤلفه ای خُرد(Minor) در نظر آورد، اما دلوز همین عنصر خُرد را از فلسفه کانت بیرون کشیده و عنصر کلان (Major)، یعنی سوژه استعلایی را در نقد عقل محض، حول آن بازپیکربندی می کند. این خوانشی یکسره متفاوت از نقد عقل محض است که در آن، مرکز ثقل از «امر استعلایی» به مفهوم «زمان» منتقل شده است. در اندیشه دلوز، مفهوم «زمان» را می توان دروازه ورود به هستی شناسی تفاوت محور او قلمداد کرد. به همین دلیل، خوانش منحصربه فرد دلوز از مفهوم زمان در فلسفه کانت حائز اهمیت بوده و در این مقاله موضوع پژوهش ما قرار گرفته است. در این مقاله تلاش می شود تا از مجموع چهار قاعده ادبی و شاعرانه، که دلوز برای شرح فلسفه کانت به کار برده است، دو قاعده اول را با محوریت چرخش مفهومی کانت درباره زمان، مورد بررسی قرار دهیم.
ارزش های اخلاقی و نسبت آن با عواطف در اندیشه ماکس شلر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
موضوع متافیزیک شلر، انسان و به عبارتی فرا انسان شناسی است. در این نوع انسان-شناسی با تأمل در ماهیت انسان و ارائه تصویری جامع از آن، که شامل وجوه مختلف اعم از طبیعی، عقلانی و عاطفی است، بر عواطف به عنوان عناصر پیشینی در پیدایش ارزش ها تأکید می شود، درواقع عواطف به عنوان راهی برای درک ارزش ها شناخته می شوند. از دیدگاه شلر ارزشها پسینی نیستند؛ یعنی از تجربه های خارجی گرفته نمی شوند؛ بلکه به عنوان عناصر پیشینی عاطفه شناخته می شوند، بنابراین از دیدگاه وی ما معرفت هایی با ویژگی پیشینی داریم که مربوط به حوزه عواطف هستند. می توان گفت با این دیدگاه، شلر در مقابل فلاسفه ایی چون کانت قرار می گیرد؛ زیرا نزد کانت عواطف انسان نمی توانند دارای عناصر پیشینی باشند؛ در این مقاله بعد از تبیین معرفت متافیزیکی به عنوان یکی از سه قسم معرفت از دیدگاه شلر، به تبیین ماهیت انسان و نقش معرفتی عواطف به عنوان عناصر پیشینی در پیدایش ارزشها پرداخته می شود. در این پژوهش از طریق روش اسنادی، تحلیل محتوا و توصیف گرایانه، به طرح و بررسی دیدگاه شلر پیرامون ارزش های اخلاقی و نسبت آن با عواطف می پردازیم. مدعای ما این است که براساس دیدگاه شلر اخلاق نه بر پایه ارزش هایی صرفاً صوری و عقلانی بلکه بر اساس عواطف و احساسات شکل می گیرد.