موروثی شدن حکومت توسط امویان و شهادت امام حسین(ع) عاملی برای افزایش فعالیت سیاسی قبیله بنی هاشم گشت؛ تا جایی که رهبران بنی هاشم، نماینده ی جبهه مخالف حکومت اموی به شمار می آمدند. در این میان خاندان عباسی که یکی از دو شاخه اصلی بنی هاشم به شمار می آمدند با استفاده از جایگاه اهل بیت(ع) و زمینه سازی قبلی علویان، بزرگترین قیام تاریخی علیه امویان را سازمان دادند و با توجه به آنکه بخش اصلی دعوت بنی عباس در منطقه ی خراسان و به طریق پنهانی و سازمانی انجام پذیرفت؛ این مقاله به بررسی سیر دعوت و چگونگی معرفی رهبر در جنبش عباسی، از طریق واکاوی گزارش-های تاریخی پیرامون دعوت عباسی پرداخته است.
این مقاله که به مناسبت سال پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله وسلم –نگارش یافته ،حاصل بینشی است دیگرگون از قصه هجرت آن حضرت و با استفسار از قرآن کریم و تدبر در آیات کریمه آن کتاب عظیم فراهم آمده است.اصول مطالب مطرح شده در این مقاله عبارتند از ""هجرت یا اخراج،""سنت الهی پس ازاخراج هر پیامبر "" و ""تدبیر آسمانی نبی معظم به هنگام خروج"". البته این اصول را فروعی است که بنابر مقتضا و در مجال یک مقاله به آنها اشاره شده است.
همچون امروز، در جهان گذشته نیز توسعه طلبی دولت ها معمولاً نیازمند توجیهاتِ مشروعیت بخش بود. این توجیهات بیش از آنکه بازتاب همه واقعیت باشد بهانه و دستاویز بود. در آن روزگاران یکی از مهم ترین بهانه های توسعه طلبی حکومت ها دستاویزهای دینی بود. ازجمله در میان حکومت های مسلمان نیز معمولاً برای افزایش قدرت و قلمرو، گسترش دین و برپائی احکام آن یکی از مهم ترین بهانه ها به شمار می آمد. انجام فریضه جهاد برای گسترش دین اسلام اصلی ترین مستمسک مسلمانان برای کشورگشائی در سرزمین های غیر اسلامی بود. امّا آنگاه که برخی از این گونه حکومت ها می خواستند در درون سرزمین های اسلامی و علیه دیگر رقیبان مسلمان خود دست به توسعه طلبی بزنند، از آنجا که حکم جهاد کاربرد چندانی برای لشکر کشی در درون دارالاسلام نمی توانست داشته باشد، تلاش برای برپاداشتن برخی دیگر از احکام دین را دستاویز خود می کردند. یکی از این دست بهانه ها، تلاش برای کمک به انجام فریضة حجِ اتباع خود بود. از آنجا که پیش نیاز انجام چنین فریضه ای امنیت راههای گذر حاجیان از سرزمین خود تا مکه و مدینه بود، دولت های مسلمان همواره یکی از وظایف خود را برقراری چنین امنیتی می دانستند و به همین بهانه و در واقع برای توجیه توسعه طلبی خود، در قلمرو همسایگان دست به دخالت و کشورگشائی می زدند. در ایران به نظر می رسد دولت های مسلمان شرق ایران بیشتر به این بهانه دست یازیده باشند. چه حاجیان سرزمین آنان بودند که برای انجام حج باید از مرکز و غرب ایران گذر می کردند. طرح چنین ادّعاهائی در تاریخ ایران بعد از اسلام، گویا از روزگار غزنویان آغاز و تا میانه های روزگار صفویه ادامه یافته است. در این نوشته تلاش شده است روند طرح این ادّعاها از سوی دولت های مستقر در شرق ایران در مناسباتشان با دولت های مرکز و غرب ایران در دورة یادشده بررسی شود. از این روی این یک مطالعة طولی و تا اندازه ای مقایسه ایست و سعی می کند چگونگی زنده بودنِ یک ادّعا را در طول چند دوره از تاریخ ایران نشان دهد.