همچون امروز، در جهان گذشته نیز توسعه طلبی دولت ها معمولاً نیازمند توجیهاتِ مشروعیت بخش بود. این توجیهات بیش از آنکه بازتاب همه واقعیت باشد بهانه و دستاویز بود. در آن روزگاران یکی از مهم ترین بهانه های توسعه طلبی حکومت ها دستاویزهای دینی بود. ازجمله در میان حکومت های مسلمان نیز معمولاً برای افزایش قدرت و قلمرو، گسترش دین و برپائی احکام آن یکی از مهم ترین بهانه ها به شمار می آمد. انجام فریضه جهاد برای گسترش دین اسلام اصلی ترین مستمسک مسلمانان برای کشورگشائی در سرزمین های غیر اسلامی بود. امّا آنگاه که برخی از این گونه حکومت ها می خواستند در درون سرزمین های اسلامی و علیه دیگر رقیبان مسلمان خود دست به توسعه طلبی بزنند، از آنجا که حکم جهاد کاربرد چندانی برای لشکر کشی در درون دارالاسلام نمی توانست داشته باشد، تلاش برای برپاداشتن برخی دیگر از احکام دین را دستاویز خود می کردند. یکی از این دست بهانه ها، تلاش برای کمک به انجام فریضة حجِ اتباع خود بود. از آنجا که پیش نیاز انجام چنین فریضه ای امنیت راههای گذر حاجیان از سرزمین خود تا مکه و مدینه بود، دولت های مسلمان همواره یکی از وظایف خود را برقراری چنین امنیتی می دانستند و به همین بهانه و در واقع برای توجیه توسعه طلبی خود، در قلمرو همسایگان دست به دخالت و کشورگشائی می زدند. در ایران به نظر می رسد دولت های مسلمان شرق ایران بیشتر به این بهانه دست یازیده باشند. چه حاجیان سرزمین آنان بودند که برای انجام حج باید از مرکز و غرب ایران گذر می کردند. طرح چنین ادّعاهائی در تاریخ ایران بعد از اسلام، گویا از روزگار غزنویان آغاز و تا میانه های روزگار صفویه ادامه یافته است. در این نوشته تلاش شده است روند طرح این ادّعاها از سوی دولت های مستقر در شرق ایران در مناسباتشان با دولت های مرکز و غرب ایران در دورة یادشده بررسی شود. از این روی این یک مطالعة طولی و تا اندازه ای مقایسه ایست و سعی می کند چگونگی زنده بودنِ یک ادّعا را در طول چند دوره از تاریخ ایران نشان دهد.