دانش سیاسی»، به معنای معرفتی که به پرسش های مربوط به زندگی جمعی، یا به عبارت دیگر، امر سیاسی، پاسخ معینی داده است، به تمدن های باستان در هند، چین، بین النهرین، ایران، و یونان باز می گردد. «دانش سیاسی» از یکسو مقید به بافت فرهنگی ـ تمدنی معین، و از سوی دیگر، همیشه معطوف به ضرورت های تاریخی ـ اجتماعی خاص بوده است. این «دانش» دارای تاریخ، یعنی حیاتی پرفراز و نشیب، در سیر خود بوده است و تحولات پارادایمی جدی ای را به خود دیده است. در عصر کلاسیک یونان، کلاسیک اسلام و قرون وسطای اروپا، «دانش سیاسی» یک معرفت عملی ـ هنجاری بود و پیوند با «نیک زیستن» ذاتی آن بود. این دانش معطوف به پرسش «چه باید کرد» و چیستی «سامان نیک» بود. اما، در دوره آغازین عصر جدید این دانش به «فن مدیریت منابع» تبدیل شد و سپس با ظهور و غلبه دانش پوزیتیویستی در عصر مدرن متأخر، سیاست هنجاری، که همانا اندیشه ورزی برای نیک زیستن بود کاملاً به محاق رفت و «علم سیاست» به «علم توزیع فایده» مبدل شد. از چند دهه پیش، اما، مجدداً وجه هنجاری، در نظریه سیاسی احیاء شده است و اکنون رهیافت های هنجاری هدایت علم سیاست را به عهده گرفته اند. در حال حاضر، دانش سیاسی در بردارنده سه مؤلفه «توضیحی»، «انتقادی»، و «هنجاری» است...
هدف پژوهش در حوزه سیاستگذاری، ارائه توصیه های علمی و عملیاتی به سیاستگذاران است. پژوهش سیاستی در پی بررسی عوامل مؤثر بر سیاست ها و تأثیر سیاست ها بر جامعه است و در این زمینه از روش های مختلفی بهره می گیرد. پیچیدگی محیط سیاستگذاری عمومی و ابعاد مختلف مسائل سیاستی ایجاب می کند که تحلیل گران سیاست، به رویکردهای روش شناسی مناسب مجهز باشند. در این میان روش فراترکیب، عصاره پژوهش های انجام گرفته در یک موضوع خاص را به شیوه نظام مند و علمی فرا روی سیاستگذاران قرار می دهد، نقش مهمی در روشن کردن ابعاد مختلف پدیده های سیاستی پیچیده دارد و یادگیری سیاستی و مطلع شدن مقامات را تسهیل می کند. در مقاله پیش رو با درک ضرورت توسعه روش شناسی ترکیب پژوهش ها در حوزه سیاستگذاری به تبیین روش فراترکیب، مراحل و مزایای آن پرداخته شده و نمونه هایی از کاربرد این روش در سیاستگذاری عمومی بیان شده است.