فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۳۴۱ تا ۳۶۰ مورد از کل ۳۶٬۶۹۰ مورد.
حوزههای تخصصی:
Objective: The purpose of this study was to compare the effectiveness of cognitive-behavioral therapy (CBT) and metaphor therapy on marital burnout in women with marital conflicts. Methods: The research method was quasi-experimental with a pretest-posttest design, a control group, and a three-month follow-up period. The statistical population included women with marital conflicts who visited counseling centers in Shiraz in 2023. A total of 60 participants were selected voluntarily and randomly assigned to two experimental groups and one control group. The research instrument was the Marital Burnout Questionnaire (Pines, 1996, CBM). The educational interventions, based on the cognitive-behavioral approach (Gehart, 2012) and the metaphor-based approach (Coup, 2013), were conducted in eight 60-minute sessions for the two experimental groups. Data were analyzed using repeated-measures ANOVA. Findings: The results indicated a significant difference in the posttest and follow-up stages between the control group and the CBT group (p < .001) and the metaphor therapy group (p < .001). The effectiveness of CBT and metaphor therapy in improving marital burnout was 59.6% and 29.7% in the posttest, and 69.2% and 34.8% in the follow-up stage, respectively. Additionally, the findings showed a significant difference between the two experimental groups in both the posttest and follow-up stages, with differences of 26.3% and 37.1%, respectively. Conclusion: Based on the findings, it can be concluded that both CBT and metaphor therapy lead to improvements in marital burnout among women. Family therapists can utilize these educational approaches to enhance marital relationships in couples experiencing conflicts.
Cultural Silence and Emotional Suppression in Asian-American Families: A Phenomenological Exploration(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
Objective: This study aimed to explore the lived experiences of cultural silence and emotional suppression within Asian-American families. Methods: This qualitative study utilized a phenomenological approach to investigate emotional suppression among 24 Asian-American adults residing in the United States. Participants were selected through purposive sampling to ensure diversity across ethnic subgroups and generational backgrounds. Data were collected through semi-structured, in-depth interviews conducted via secure video conferencing platforms. Interviews lasted between 60 and 90 minutes and continued until theoretical saturation was reached. All interviews were audio-recorded, transcribed verbatim, and analyzed thematically using NVivo software. Thematic analysis was performed through an inductive coding process that emphasized participants’ subjective interpretations and cultural meaning-making around emotional expression. Findings: Four major themes emerged from the data: family communication norms, cultural identity and emotional suppression, impacts on mental and emotional health, and pathways to emotional expression and healing. Participants reported indirect communication, emotional stoicism, and intergenerational silence as common patterns within their families. These dynamics were often reinforced by cultural expectations of respect, shame, and self-control. Emotional suppression was linked to internalized distress, difficulty in emotional identification, and barriers to help-seeking. Despite these challenges, participants also described transformative experiences involving therapy, peer support, and bicultural integration that facilitated emotional literacy and relational healing. Conclusion: Emotional suppression and cultural silence in Asian-American families are shaped by deep-rooted cultural values and intergenerational practices. While these patterns may hinder emotional well-being, participants also demonstrated adaptive strategies and agency in redefining emotional norms. These findings underscore the importance of culturally responsive mental health practices that validate heritage while promoting emotional authenticity.
Analyzing the Components of Enhancing Dyadic Ego Strength (Facilitating the Transition from "I-ness" to "We-ness" in Marital Relationships) for Married Individuals(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
Objective: The aim of the present study was to analyze the components of enhancing dyadic ego strength (facilitating the transition from "I-ness" to "We-ness" in marital relationships) specifically for married individuals. The research setting included all texts related to the concept of "We-ness." Methods: The method for selecting texts was purposive sampling from among the aforementioned texts or related constructs within the time frame of 2010 to 2025, based on inclusion and exclusion criteria. The number of texts was determined according to the principle of data saturation. Data collection involved line-by-line analysis of texts based on questions relevant to the concept of "We-ness." The data obtained from the textual analysis were analyzed using the conventional content analysis method proposed by Hsieh and Shannon (2005). Findings: Content analysis of the texts revealed that dyadic ego consists of four key concepts: (1) essence (with sub-concepts of attention to marital union and dyadic identity); (2) dimensions of dyadic ego (with sub-concepts of cognitive, positive emotional, negative emotional, and behavioral aspects); (3) pathways to achieving dyadic ego (with sub-concepts of generative meaning of the marital bond, family values, and family goals); and (4) obstacles to achieving dyadic ego (with sub-concepts of individualism, lack of self-differentiation, and insecure attachment). Conclusion: Based on these findings, it can be concluded that dyadic ego is a mechanism that transforms the process of "I-ness" into "We-ness," and for its realization, couples must engage in pathways to attain it and overcome its obstacles.
اعتباریابی مقیاس ارزیابی فرآیند خلاق (CPAS) و رابطه آن با پنج عامل شخصیت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
روانشناسی کاربردی سال ۱۹ بهار ۱۴۰۴ شماره ۱ (پیاپی ۷۳)
176 - 199
حوزههای تخصصی:
هدف: هدف پژوهش اعتباریابی نسخه فارسی مقیاس ارزیابی فرآیند خلاق و بررسی رابطه آن با ویژگی های شخصیتی بود. روش: جامعه آماری دانشجویان دانشگاه های شهر تبریز بود. حجم نمونه براساس نظر کلاین (۲۰۱۱)، تعداد ۵۴۰ نفر به روش نمونه گیری خوشه ای چند مرحله ای انتخاب گردید. ابزار های گرد آوری داده ها شامل مقیاس ارزیابی فرآیند خلاق (CPAS؛ ایوان گورلیچ، ۲۰۲۳)، پرسشنامه پنج عاملی شخصیت (NEO-FFI؛ کلدبرگ، ۱۹۹۹) و مقیاس خودکارآمدی خلاق (CSES؛ لی، ۲۰۰۸) بود. داده ها با نرافزار های آماری SPSS۲۶ و AMOSE۲۶ و روش های آماری تحلیل عاملی تأییدی و ضریب همبستگی پیرسون تحلیل گردید. یافته ها: نتایج تحلیل عاملی تأییدی، مدل ساختاری مقیاس ارزیابی فرآیند خلاق را تأیید کرد. روایی همزمان این مقیاس با مقیاس خودکارآمدی خلاق تأیید گردید (۸۳/۰=R). پایایی مقیاس با روش آلفای کرونباخ (۹۰/۰) و روش بازآزمایی (۹۱/۰=R) بود. بیشترین رابطه مثبت بین تجربه گرایی با تولید ایده، وظیفه شناسی با مرحله انطباق و تحقق و برونگرایی با ارتباط و اجرا و بیشترین رابطه منفی بین توافق پذیری با کشف مسأله و روان رنجوری با ارتباط و اجرا یافت شد. روان رنجوری و توافق پذیری با کل فرآیند های خلاق دارای رابطه منفی بود. نتیجه گیری: مقیاس ارزیابی فرآیند خلاق یک ابزار معتبر و قابل اعتماد برای ارزیابی فرآیند های خلاقیت است. فرآیند های خلاق در ارتباط با ویژگی های شخصیتی است. توجه به فرآیند های خلاق و تفاوت های شخصیتی افراد در سازماندهی می تواند منجر به موفقیت در حل مسائل در سطح فردی و گروهی باشد.
تبیین الگوی برنامه روی آوری و بازداری (تشویق و تنبیه) بر اساس منابع اسلامی برای والدگری معنوی خداسو(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
روانشناسی و دین سال ۱۸ بهار ۱۴۰۴ شماره ۱ (پیاپی ۶۹)
63 - 79
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر با هدف دستیابی به الگوی برنامه روی آوری و بازداری (تشویق و تنبیه) بر اساس منابع اسلامی برای والدگری معنوی خداسو صورت گرفته است. این پژوهش از نوع کیفی و با روش تحلیل محتوا انجام شده است. برای رسیدن به این هدف حوزه معنایی والدگری بر اساس کتب لغت و متون دینی استخراج شد و علاوه بر آن از کتب حدیثی استفاده شد. با استفاده از واژگان و منابع حدیثی این حوزه واحدهای تحلیل مرتبط با موضوع مشخص شد. به منظور بررسی روایی محتوایی مؤلفه ها و مستندات مربوطه در اختیار 3 نفر از کارشناسان قرار گرفت و نظر کارشناسان نیز بررسی و یافته ها نسبت به میزان مطابقت با مستندات و همچنین نسبت به میزان ضروری بودن مقوله ها با 100% تأیید شد. طبق نتایج به دست آمده الگوی برنامه روی آوری و بازداری در چهار قسم تقسیم بندی شدند. برنامه روی آوری، دو قسم تقویت تصریحی و تقویت تلویحی و برنامه بازداری، دو قسم تأدیب تلویحی و تأدیب تصریحی را تشکیل می دهد. همچنین نتایج نشان داد که برنامه نهفته از روی آوری (ترغیب) جلب خشنودی خداوند و برنامه نهفته از بازداری (ترهیب) دفع غضب الهی است که می توان در تمام حوزه های ادراکی مبدأ، خود، هستی عینی و غایت به کار برد.
نقش هوش های چندگانه در تصمیم گیری مسیر شغلی: مروری بر ادبیات و پژوهش ها(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
علوم روانشناختی دوره ۲۴ تابستان (تیر) ۱۴۰۴ شماره ۱۴۸
۲۸۴-۲۶۷
حوزههای تخصصی:
زمینه: هوش های چندگانه، به عنوان یکی از نظریه های شناخته شده در روانشناسی، نقش مهمی در تصمیم گیری های مختلف از جمله مسیر شغلی ایفا می کنند. با وجود پژوهش ها متعدد در این حوزه، شکاف های علمی قابل توجهی در بررسی نحوه تأثیرگذاری انواع مختلف هوش بر تصمیم گیری شغلی مشاهده می شود. هدف: پژوهش حاضر با هدف مرور پژوهش های موجود پیرامون نقش هوش های چندگانه در تصمیم گیری مسیر شغلی انجام شد. روش: روش پژوهش حاضر مروری از نوع مرور منظم اسناد بود. جامعه این مطالعه شامل تمامی منابع علمی و پژوهشی مرتبط با مفاهیم نقش هوش های چندگانه در تصمیم گیری مسیر شغلی بود. این منابع شامل مقالات علمی، کتاب ها، گزارش های پژوهشی و تحلیل های انتقادی منتشرشده در بازه زمانی 2000 الی 2024 در پایگاه های داده علمی معتبر و نشریات بین المللی بود. روش نمونه گیری در این مطالعه به صورت غیرتصادفی و هدفمند بود. تحلیل داده ها با استفاده از روش تحلیل مضمون انجام شد. یافته ها: یافته های مرور نشان می دهد که هر یک از انواع هوش های چندگانه، از جمله هوش منطقی-ریاضی، هوش میان فردی، و هوش درون فردی، تأثیرات متفاوتی بر تصمیم گیری مسیر شغلی دارند. به ویژه، هوش میان فردی در انتخاب مشاغل مرتبط با تعامل اجتماعی و هوش منطقی-ریاضی در مشاغل فنی و تحلیلی تأثیرگذارتر بوده است. نتیجه گیری: این مطالعه نشان می دهد که استفاده از نظریه هوش های چندگانه می تواند به درک بهتری از فرآیند تصمیم گیری مسیر شغلی کمک کند و به مشاوران شغلی و برنامه ریزان منابع انسانی در ارائه راهبردهای متناسب با قابلیت های فردی یاری رساند.
بررسی اثربخشی راهبردهای یادگیری خود تنظیمی بر خودکارآمدی تحصیلی، انگیزه علمی، نگرانی و پیشرفت تحصیلی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
زمینه: اثربخشی خودتنظیمی تحصیلی به طور فزاینده ای در کاهش اضطراب مورد استفاده قرار گرفته است. در چند دهه اخیر این رویکرد باعث بهبودی مهارت های مختلف از جمله مهارت های تحصیلی، شناختی، هیجانی و اجتماعی شده است. ولی اثربخشی آن در تمام حوزه های تحصیلی یک ضرورت مهم و اساسی است که باید توسط مطالعات پوشش داده شود. هدف: هدف پژوهش حاضر بررسی اثربخشی راهبردهای یادگیری خود تنظیمی بر خودکارآمدی تحصیلی، انگیزه علمی، نگرانی و پیشرفت تحصیلی بود. روش: پژوهش حاضر یک مطالعه شبه آزمایشی با طرح پیش آزمون- پس آزمون با گروه گواه بود. جامعه آماری این پژوهش کلیه دانش آموزان ابتدایی شهر بغداد در سال تحصیلی 403-1402 بود. نمونه پژوهش 50 نفر از دانش آموزان مقطع ابتدایی شهر بغداد بود که به روش نمونه گیری خوشه ای چند مرحله ای انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه 25 نفره (گروه کنترل 25 نفر و گروه آزمایش 25 نفر) گمارده شدند. برای جمع آوری داده ها از پرسشنامه خودکارآمدی موریس (2001)، انگیزه علمی میدلتون و میدگلی (1998)، نگرانی تحصیلی ابوالقاسمی و همکاران (1388) و پیشرفت تحصیلی صالحی (1394) انجام گرفت. داده های جمع آوری شده با استفاده از تحلیل کواریانس چندمتغیری مورد تجزیه و تحلیل آماری قرار گرفتند. یافته ها: نتایج حاصل از تحلیل کوواریانس چندمتغیری نشان داد که آموزش راهبردهای یادگیری خود تنظیمی منجر به افزایش خودکارآمدی تحصیلی، انگیزه علمی و پیشرفت تحصیلی دانش آموزان شده است (05/0≥P). همچنین نتایج نشان داد که آموزش راهبردهای یادگیری خود تنظیمی منجر به کاهش نمرات پس آزمون نگرانی تحصیلی دانش آموزان شده است (05/0≥P). نتیجه گیری: مداخلات و برنامه های پیشگیرانه باید راه هایی را برای بهبود پیشرفت تحصیلی و انگیزه علمی و کاهش نگرانی تحصیلی، به ویژه ادامه تحصیل و خودکارآمدی تحصیلی در نظر بگیرند. مطالعات آتی باید عوامل خطری را که ممکن است این روابط را تقویت کنند شناسایی کنند.
اثربخشی آموزش خودشفقت ورزی بر حس امنیت و اهمال کاری تحصیلی در دانش آموزان دختر متوسطه دوم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: امروزه، دانش آموزان زیادی با چالش های تحصیلی و غیرتحصیلی فراوانی مواجه هستند که از جمله می توان به افت حس امنیت و افزایش اهمال کاری تحصیلی اشاره کرد. بنابراین، هدف این پژوهش تعیین اثربخشی آموزش خودشفقت ورزی بر حس امنیت و اهمال کاری تحصیلی در دانش آموزان دختر متوسطه دوم بود. روش و مواد: مطالعه حاضر شبه آزمایشی از نوع پیش آزمون و پس آزمون همراه با گروه کنترل بود. جامعه پژوهش حاضر دانش آموزان دختر متوسطه دوم منطقه 6 آموزش وپرورش شهر تهران در سال تحصیلی 3-1402 بودند که از میان آنها تعداد 60 نفر با روش نمونه گیری هدفمند انتخاب و به صورت تصادفی با کمک قرعه کشی در دو گروه 30 نفری شامل گروه های آزمایش و کنترل جایگزین شدند. گروه آزمایش 8 جلسه 90 دقیقه ای تحت آموزش خودشفقت ورزی قرار گرفت و در این مدت گروه کنترل هیچ آموزشی دریافت نکرد. ابزارهای پژوهش شامل مقیاس حس امنیت ادموندسون (1999) و مقیاس اهمال کاری تحصیلی سولومون و راث بلوم (1984) بودند و داده های حاصل از اجرای آنها با روش تحلیل کوواریانس چندمتغیری در نرم افزار SPSS-23 تحلیل شدند. یافته ها: بر اساس یافته های این مطالعه، بین گروه های آزمایش و کنترل از نظر هر دو متغیر حس امنیت و اهمال کاری تحصیلی در دانش آموزان دختر متوسطه دوم تفاوت معنی داری وجود داشت. به عبارت دیگر، آموزش خودشفقت ورزی باعث افزایش معنی داری حس امنیت و کاهش معنی دار اهمال کاری تحصیلی در دانش آموزان دختر متوسطه دوم شد (001/0P<). نتیجه گیری: بر اساس یافته های ذکرشده، آموزش خودشفقت ورزی نقش موثری بر بهبود حس امنیت و اهمال کاری تحصیلی در دانش آموزان دختر متوسطه دوم داشت. بنابراین، مشاوران و روانشناسان می توانند از روش آموزش خودشفقت ورزی در کنار سایر روش های آموزشی برای افزایش حس امنیت و کاهش اهمال کاری تحصیلی در دانش آموزان دختر متوسطه دوم استفاده نمایند.
Comparative Effectiveness of Reality Therapy and Emotion-Focused Therapy on Love Trauma Syndrome, Self-Worth, and Relationship Beliefs in Divorced Women in Tehran(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
Objective: The present study aimed to compare the effectiveness of reality therapy and emotion-focused therapy (EFT) on love trauma syndrome, self-worth, and relationship beliefs in divorced women residing in Tehran. Methods and Materials: This research is applied in terms of purpose and quasi-experimental in terms of data collection, using a pretest-posttest-follow-up design with a control group. The statistical population included all divorced women residing in District 2 of Tehran in 2023, from whom 45 participants were selected through convenience sampling. The participants were randomly assigned, with age-matching, into two intervention groups and one control group. Participants completed the Relationship Beliefs Questionnaire, Ross's Love Trauma Syndrome Questionnaire, and the Self-Worth Questionnaire at pretest, posttest, and follow-up phases. The first intervention group received 8 sessions of reality therapy, while the second group received 10 sessions of emotion-focused therapy. Data were analyzed using repeated measures analysis of variance (ANOVA) with SPSS version 22. Findings: Both reality therapy and emotion-focused therapy were effective in enhancing self-worth, improving relationship beliefs, and reducing love trauma syndrome symptoms among divorced women in Tehran. Moreover, the effectiveness of both treatments persisted over time. No significant difference was found between the effectiveness of reality therapy and emotion-focused therapy on the studied variables. Conclusion: Based on the results, it can be concluded that both reality therapy and emotion-focused therapy are effective interventions for improving love trauma syndrome symptoms, enhancing self-worth, and modifying relationship beliefs in divorced women in Tehran
پیش بینی نگرش به ازدواج بر اساس حمایت اجتماعی ادراک شده و تنظیم هیجان در دختران دانشجو(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
رویش روان شناسی سال ۱۴ خرداد ۱۴۰۴ شماره ۳ (پیاپی ۱۰۸)
۱۱۲-۱۰۵
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر با هدف پیش بینی نگرش به ازدواج براساس حمایت اجتماعی ادراک شده و تنظیم هیجان در دختران دانشجو انجام شد. روش پژوهش حاضر توصیفی-همبستگی بود. جامعه آماری این پژوهش کلیه دختران دانشجو مقطع کارشناسی دانشگاه شهید بهشتی در سال 1401 بودند که از بین آنها 200 نفر با استفاده از روش نمونه گیری دردسترس و غیرتصادفی به عنوان نمونه انتخاب شدند. ابزار سنجش شامل ﭘﺮﺳﺸﻨﺎﻣﻪ تنظیم شناختی هیجان گراس و جان (2003CERQ, )، نگرش نسبت به ازدواج براتن و روزن (1988 (MAS, و مقیاس چندبعدی حمایت اجتماعی ادراک شده زیمت و همکاران (1988 MSPSS,) بود. جهت تجزیه و تحلیل داده ها از روش تحلیل رگرسیون چندگانه استفاده شد. یافته های پژوهش نشان داد حمایت اجتماعی ادراک شده و تنظیم هیجان قادر به پیش بینی نگرش به ازدواج بوده اند (05/0>p) و درمجموع 1/54 درصد از واریانس نگرش به ازدواج را تبیین می کنند. بنابراین می توان نتیجه گرفت که حمایت اجتماعی ادراک شده و تنظیم هیجان نقش معنی داری در پیش بینی نگرش به ازدواج دارند و لزوم توجه به این عوامل برای افزایش نگرش مثبت به ازدواج در دختران دانشجو ضروری به نظر می رسد.
پیش بینی مشکلات هیجانی و رفتاری نوجوانان بر اساس جو عاطفی خانواده و شفقت به خود: نقش واسطه ای امنیت روانی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
رویش روان شناسی سال ۱۴ خرداد ۱۴۰۴ شماره ۳ (پیاپی ۱۰۸)
۱۷۲-۱۶۳
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر با هدف ارزیابی مدل ساختاری مشکلات هیجانی و رفتاری نوجوانان براساس جو عاطفی خانواده و شفقت به خود با نقش واسطه ای امنیت روانی انجام شد. روش پژوهش، توصیفی- همبستگی از نوع مدل یابی معادلات ساختاری بود. جامعه آماری پژوهش، شامل تمامی دانش آموزان دختر دوره اول متوسطه شهرستان آبیک در سال تحصیلی 1403-1402 بود که از بین آنها با روش نمونه گیری خوشه ای دو مرحله ای 360 نفر به عنوان نمونه انتخاب شدند. ابزارهای این پژوهش شامل مقیاس خودگزارشی آخنباخ (YSR، آخنباخ، 1991)، پرسشنامه جو عاطفی خانواده FECQ) ، هیل برن، 1964)، پرسشنامه شفقت به خودFPQ) ، نف، 2003) و پرسشنامه امنیت روانی (MSQ، مازلو، 2004) بودند. روش تحلیل این پژوهش، مدل یابی معادلات ساختاری بود. نتایج تحلیل معادلات ساختاری، حاکی از برازش مناسب مدل بود. سایر یافته های پژوهش نشان داد متغیرهای جو عاطفی خانواده و شفقت به خود، اثر مستقیم و معناداری بر کاهش مشکلات هیجانی و رفتاری نوجوانان دارند (05/0>P). همچنین اثر غیرمستقیم امنیت روانی در رابطه بین جو عاطفی خانواده و شفقت به خود و مشکلات هیجانی و رفتاری معنادار بود (05/0>P). بنابراین آموزش مؤلفه های شفقت به خود و تقویت جو عاطفی خانواده با در نظر داشتن امنیت روانی می تواند از مشکلات هیجانی و رفتاری نوجوانان بکاهد.
تأثیر آموزش مهارت های مثبت اندیشی بر تعلق به مدرسه و مهارت های اجتماعی دانش آموزان ابتدایی شهر اردبیل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
علوم روانشناختی دوره ۲۴ پاییز (آذر) ۱۴۰۴ شماره ۱۵۳
۲۲۸-۲۱۱
حوزههای تخصصی:
زمینه: در سال های اخیر، توجه به تعلق به مدرسه و مهارت های اجتماعی دانش آموزان به عنوان عواملی اساسی در توسعه ی شخصیت و عملکرد تحصیلی آنان مورد تأکید پژوهش ها بوده است. تعلق به مدرسه، حس پیوند و ارتباط با محیط آموزشی را تقویت می کند و مهارت های اجتماعی، به دانش آموزان کمک می کند که روابط مثبت تری با همسالان و معلمان برقرار کنند. آموزش مهارت های مثبت اندیشی می تواند در بهبود این جنبه ها نقش مؤثری داشته باشد. با این حال، شکاف پژوهشی موجود به دلیل کمبود مطالعاتی که به صورت مستقیم اثرات مثبت اندیشی را بر تعلق به مدرسه و مهارت های اجتماعی در سطح دانش آموزان ابتدایی، بررسی کرده اند، مشهود است. هدف: پژوهش حاضر با هدف بررسی تأثیر آموزش مهارت های مثبت اندیشی بر تعلق به مدرسه و مهارت های اجتماعی دانش آموزان ابتدایی شهر اردبیل انجام شد. روش: روش پژوهش حاضر نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون-پس آزمون با گروه گواه و پیگیری 3 ماهه بود. جامعه ی آماری پژوهش شامل تمامی دانش آموزان دختر دوره دوم ابتدایی (4945 نفر) شهر اردبیل در سال تحصیلی 1402-1403 بودند که از میان آنها با روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای 60 نفر به عنوان نمونه انتخاب شدند و در دو گروه 30 نفره (30 نفر گروه آزمایش و 30 نفر گروه گواه) به صورت تصادفی جایگزین شدند. برای جمع آوری داده ها از پرسشنامه های مهارت های اجتماعی (ماتسون، 1983) و احساس تعلق به مدرسه (بری و همکاران، 2005) استفاده شد. برای تحلیل داده ها از آزمون تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر در نرم افزار SPSS.24 استفاده شد. یافته ها: یافته ها نشان داد که آموزش مهارت های مثبت اندیشی منجر به افزایش تعلق به مدرسه در دانش آموزان ابتدایی شود (01/0 >p)؛ همچنین آموزش مثبت اندیشی در ارتقای مهارت های اجتماعی دانش آموزان ابتدایی مؤثر بود (01/0 >p) و نتایج این تأثیر در بازه زمانی 3 ماهه نیز پایدار بود (01/0 >p). نتیجه گیری: باتوجه به نتایج مطالعه حاضر، آموزش مهارت مثبت اندیشی می تواند به عنوان یک برنامه پیشگیرانه برای دانش آموزانی که در زمینه تحصیلی و هیجانی دچار مشکل و نقص هستند یا در قالب یک برنامه مداخله ای برای کاهش آسیب در کودکان و نوجوانان، به ویژه توسط درمانگران و مشاوران مدنظر قرار گیرد.
نقش هیجانات تحصیلی دانش آموزان و جوّ عاطفی خانواده در پیش بینی پیوند با مدرسه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات روانشناسی تربیتی سال ۲۱ تابستان ۱۴۰۴ شماره ۵۸
201-218
حوزههای تخصصی:
هدف: هدف پژوهش حاضر بررسی نقش هیجانات تحصیلی دانش آموزان و جو عاطفی خانواده در پیش بینی پیوند با مدرسه بود. روش: روش پژوهش حاضر بر اساس هدف (کاربردی)، و از نوع همبستگی بود. جامعه آماری این پژوهش شامل کلیه دانش آموزان پایه هشتم شهرستان بجستان در سال تحصیلی 1402-1401 به تعداد 263 نفر که براساس جدول کرجسی مورگان حجم نمونه 152 نفر(79 نفر دانش آموز پسر، 73 نفر دانش آموز دختر) به صورت روش نمونه گیری طبقه ای تصادفی انتخاب شدند. ابزار پژوهش پرسشنامه هیجان تحصیلی(پکران و همکاران، 2005)، پرسشنامه جو عاطفی خانواده(هیل برن، 1964) و پرسشنامه پیوند با مدرسه(رضایی شریف و همکاران، 1393)، بود. روایی پرسشنامه ها از نوع محتوایی و اعتبار با استفاده از ضریب آلفای کرونباخ برای پرسشنامه هیجان تحصیلی 83/0، جو عاطفی خانواده 87/0 و پیوند با مدرسه 91/0 برآورد گردید یافته ها: یافته ها نشان داد بین هیجان تحصیلی و جو عاطفی خانواده(و مؤلفه های آن) با پیوند با مدرسه دانش آموزان رابطه معناداری وجود داشت. نتایج نیز بیانگر این بود که هیجان های مثبت تحصیلی توانست 35 درصد و هیجان های منفی تحصیلی 29 درصد و جو عاطفی خانواده نیز 25 درصد از تغییرات پیوند با مدرسه در دانش آموزان را پیش بینی نمایند. نتیجه گیری: با توجه به یافته ها میتوان نتیجه گرفت که هیجان تحصیلی دانش آموزان و جو عاطفی خانواده میتوانند تغییرات پیوند با مدرسه را پیش بینی کنند.
The Effectiveness of Play Therapy Training on Improving Social Skills in Children with Autism Spectrum Disorder
حوزههای تخصصی:
Objective : Autism spectrum disorder is a complex neurodevelopmental disorder characterized by communication problems, limited social interactions, and repetitive behaviors. The present study aimed to investigate the effectiveness of play therapy education with a parent-child approach in improving social skills in children with autism spectrum disorder. Methods: This study was a quasi-experimental study with a pre-test-post-test design, a control group, and a follow-up phase. The statistical population of the study included children with autism at the Justice Center in Isfahan. The sample of the present study included 30 children with autism, including 30 children with autism, who were selected using purposive sampling and were divided into two experimental and control groups. The research instrument used was the Autism Social Skills Profile (ASSP), and play therapy education sessions with a parent-child approach were implemented in ten 90-minute sessions once a week on the experimental group. The research data were analyzed using repeated measures analysis of variance and Bonferroni post hoc test and SPSS version 24 software. Results: The research findings showed that the difference between the experimental and control groups in terms of the mean scores of social skills variables in all stages of the experiment was significant (P<0.001). Conclusion: The results of this study show that play therapy education with a parent-child approach can help improve children's social skills. Therefore, its use is recommended to strengthen social skills in children with autism spectrum disorder. Objective : Autism spectrum disorder is a complex neurodevelopmental disorder characterized by communication problems, limited social interactions, and repetitive behaviors. The present study aimed to investigate the effectiveness of play therapy education with a parent-child approach in improving social skills in children with autism spectrum disorder. Methods: This study was a quasi-experimental study with a pre-test-post-test design, a control group, and a follow-up phase. The statistical population of the study included children with autism at the Justice Center in Isfahan. The sample of the present study included 30 children with autism, including 30 children with autism, who were selected using purposive sampling and were divided into two experimental and control groups. The research instrument used was the Autism Social Skills Profile (ASSP), and play therapy education sessions with a parent-child approach were implemented in ten 90-minute sessions once a week on the experimental group. The research data were analyzed using repeated measures analysis of variance and Bonferroni post hoc test and SPSS version 24 software. Results: The research findings showed that the difference between the experimental and control groups in terms of the mean scores of social skills variables in all stages of the experiment was significant (P<0.001). Conclusion: The results of this study show that play therapy education with a parent-child approach can help improve children's social skills. Therefore, its use is recommended to strengthen social skills in children with autism spectrum disorder.
بررسی اثربخشی القای خلق بر کنش های اجرایی و نظریه ذهن دانشجویان دختر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف : این پژوهش در پی بررسی تاثیر حالت های خلقی مختلف ( هم خلق مثبت که شامل شادی و آرامش و هم خلق منفی که شامل ترس و خشم ) بر دو کنش اجرایی سرد (حافظه فعال و بازداری) و کنش اجرایی گرم ( نظریه ذهن) در دانشجویان دختر بود. روش : این پژوهش از نوع نیمه آزمایشی و از طرح پیش آزمون – پس آزمون است. جامعه آماری این پژوهش را کلیه دانشجویان دختر دانشگاه فردوسی مشهد در سال تحصیلی 1400-1399 تشکیل داد. در این پژوهش از افراد واجد شرایط 75 نفر به صورت در دسترس انتخاب و به صورت تصادفی در چهار گروه آزمایشی و یک کنترل گمارده شدند (15 نفر برای هر گروه). برای جمع آوری داده ها از پرسشنامه پاناس؛ آزمون ذهن خوانی از طریق تصویر چشم و آزمون برو-نرو و n-back و برای بررسی فرضیه های پژوهش نیز از آزمون کوواریانس استفاده شد. یافته ها : نتایج پژوهش نشان داد القای خلق مثبت میزان عواطف منفی را کاهش و میزان عواطف مثبت را به طور معنی داری افزایش می دهد. همچنین القای خلق مثبت تاثیر معناداری بر کنش های اجرایی مانند بهبود ظرفیت حافظه کاری، بازداری و بهبود عملکرد نظریه ذهن در دانشجویان دختر دارد (05/0P˂). نتیجه گیری: این یافته ها نشان می دهد که القای خلق مثبت می تواند به عنوان یک مداخله مؤثر در بهبود کنش های اجرایی و نظریه ذهن مورد استفاده قرار گیرد. استفاده از این روش در محیط های آموزشی و روان شناختی می تواند به ارتقای عملکرد شناختی و اجتماعی دانشجویان کمک کند.
ارائه مدل علی ادراک از سبک مدیریت کلاس و خودناتوان سازی تحصیلی با نقش واسطه ای سرمایه های روان شناختی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات روانشناسی تربیتی سال ۲۱ تابستان ۱۴۰۴ شماره ۵۸
219-246
حوزههای تخصصی:
این پژوهش با هدف ارائه مدل علی ادراک از سبک مدیریت کلاس و خود ناتوان سازی تحصیلی با نقش واسطه ای سرمایه های روان شناختی درمیان دانش آموزان انجام گرفت. روش انجام پژوهش توصیفی همبستگی بود. جامعه آماری شامل کلیه ی دانش آموزان دوره دوم متوسطه شهرستان آباده به تعداد 4100 نفر در سال تحصیلی 1402-1401 بود که 351 نفر از دانش آموزان به صورت طبقه ای تصادفی انتخاب شدند. ابزار پژوهش پرسش نامه های سبک مدیریت کلاس (ولفگانک و گلیکمن، 1986)، خود ناتوان سازی تحصیلی(میجلی و همکاران، 2000) و سرمایه های روان شناختی(لوتانز و همکاران، 2007) بود. جهت تجزیه و تحلیل داده ها از روش تحلیل مسیر با نرم افزار لیزرل ورژن52/8 استفاده شد. نتایج پژوهش نشان داد که سبک مدیریت کلاس تعاملی و غیر مداخله گر اثر مستقیم و مثبت بر سرمایه های روان شناختی دارد و سبک مدیریت کلاس مداخله گر اثر مستقیم و منفی بر سرمایه های روان شناختی دارد. همچنین، افزایش سرمایه های روان شناختی مستقیما بر خود ناتوان سازی تحصیلی تاثیر منفی بر جای می گذارد. سبک مدیریت تعاملی و غیرمداخله گر بصورت غیرمستقیم و با واسطه گری سرمایه های روان شناختی موجب کاهش خودناتوان سازی می شود و سبک مدیریت مداخله گر بصورت غیرمستقیم سبب افزایش خود ناتوان سازی می شود.
نتایج پژوهش نشان داد از میان متغیرهای برونزا به ترتیب سبک مدیریت تعاملی (31/0-)، سبک مدیریت غیر مداخله گر(28/0-) و سبک مدیریت مداخله گر(23/0) بالاترین تا پایین ترین ضریب همبستگی را با خود ناتوان سازی تحصیلی دارا می باشند که همه ضرایب در سطح 01/0 معنی دار می باشند از میان متغیر های درونزا نیز به ترتیب خودکارآمدی(49/0-)، خوش بینی(42/0-)، تاب آوری(40/0-)و امیدواری(38/0-)، بالاترین تا پایین ترین ضریب همبستگی را با خود ناتوان سازی تحصیلی دارا هستند که تمامی این ضرایب منفی و از نظر آماری در سطح 01/0 معنی دار هستند. بالاترین ضریب همبستگی مربوط به رابطه بین خودکارآمدی و خودناتوان سازی تحصیلی(49/0-) و پایین ترین ضریب همبستگی در این ماتریس مربوط به رابطه بین سبک مداخله گر و سبک تعاملی(18/0-) است که هر دو از نظر آماری در سطح 01/0 معنی دار هستند. بنابراین می توان نتیجه گرفت که بهبود ادراک دانش آموزان از سبک مدیریت کلاس از طریق به کارگیری رویکردهای تعاملی و غیرمداخله گرانه، همراه با تقویت سرمایه های روان شناختی، می تواند به عنوان یک راهبرد مؤثر در کاهش خودناتوان سازی تحصیلی مورد استفاده قرار گیرد.
اثربخشی آموزش فرزندپروری با رویکرد آدلر - درایکورس بر همدلی و جرأت ورزی دانش آموزان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
روانشناسی تربیتی سال ۲۱ تابستان ۱۴۰۴ شماره ۷۶
79 - 110
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر باهدف تعیین اثربخشی آموزش فرزندپروری با رویکرد آدلر - درایکورس بر همدلی و جرأت ورزی دانش آموزان دبستان دخترانه زهرا مردانی2 با طرح پژوهشی نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون - پس آزمون با گروه کنترل انجام شد. جامعه آماری شامل کلیه مادرانِ دانش آموزان مقطع دبستان زهرا مردانی2 شهر تهران در سال تحصیلی 1398-1399 بود و از روش نمونه گیری در دسترس استفاده گردید. گروه نمونه شامل ۳۰ نفر از مادران، به صورت تصادفی در دو گروه کنترل و آزمایش قرار گرفتند و به پرسشنامه علاقه اجتماعی علیزاده و همکاران (1394) پاسخ دادند. گروه آزمایش، در یک دوره ی 10 جلسه ای 60 دقیقه ای فرزندپروری با رویکرد آدلر - درایکورس شرکت داده شدند و در پایان دوره ی آموزشی، گروه کنترل و آزمایش 15 نفره مورد پس آزمون قرار گرفتند. کلیه آموزش ها و آزمون ها به صورت مجازی صورت گرفت. داده ها به کمک SPSS تحلیل شد. نتایج تحلیل کوواریانس برای مقایسه همدلی و جرأت ورزی در گروه های آزمایش و کنترل درمرحله پس آزمون نشان داد به ترتیب سطح معناداری با مقدار 001/ 0و 011/0 در دو گروه دارای تفاوت معنادار هستند. باتوجه به بالاتر بودن میانگین نمرات گروه آزمایش در پس آزمون، می توان نتیجه گرفت که آموزش فرزندپروری با رویکرد آدلر درایکورس بر همدلی و جرأت ورزی کودکان تأثیر معناداری داشته و باعث افزایش همدلی و جرات ورزی در کودکان شده است.
Modeling the Structural Relationships of Adolescent Self-Control within the Family Environment: The Mediating Role of Rumination and the Influence of Parenting Styles, Family Emotional Support, and Cognitive Flexibility(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
Objective: This study aims to examine the structural model of adolescent self-control within the family context, focusing on the contributions of parenting styles, family emotional support, and cognitive flexibility, with rumination as a mediating factor. Methods and Materials: Using a correlational design, this study targeted a population of adolescents aged 12–18 years attending urban schools in Azarshahr, Iran, in 2023. A sample of 385 adolescents was selected via multi-stage cluster sampling. Data were collected using validated instruments: the Parenting Styles Questionnaire (Darling & Toyokawa, 1997), Family Emotional Support Scale (Pierce, Sarason, & Sarason, 1991), Cognitive Flexibility Scale (Dennis & Vander Wal, 2010), and Rumination Response Scale (Nolen-Hoeksema & Morrow, 1991). Data analysis was conducted using SmartPLS software, applying structural equation modeling (SEM) to test the hypothesized model. Findings: The findings revealed significant direct effects of parenting styles, family emotional support, and cognitive flexibility on adolescent self-control (p < .05, effect size = .2). Rumination significantly mediated the relationships between these factors and self-control, underscoring its role within this dynamic. Conclusion: The results indicate that fostering positive parenting styles, supportive family environments, and flexible cognitive abilities can enhance adolescent self-control, with reduced rumination serving as a beneficial mediator. This model highlights the potential of family-centered approaches in promoting adolescent self-regulation.
Effectiveness of Emotion-Focused Therapy and Schema Therapy on Attachment Styles and Emotion Regulation in Women Affected by Infidelity(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
Objective: The present study aimed to examine and compare the effectiveness of emotion-focused therapy and schema therapy on attachment styles and emotion regulation in women affected by infidelity. Methods and Materials: This research employed a quasi-experimental design with a pretest–posttest and control group. The statistical population included all women affected by infidelity who referred to counseling centers in Tehran in 2023. From this population, 45 participants were selected using purposive sampling and randomly assigned to three groups: the first experimental group (emotion-focused therapy, 15 participants), the second experimental group (schema therapy, 15 participants), and the control group (15 participants). The experimental groups received the respective interventions across a set number of sessions, while the control group did not receive any intervention. All three groups were assessed at pretest, posttest, and follow-up stages using the Attachment Styles Questionnaire and the Emotion Regulation Questionnaire. Findings: Data analysis using repeated measures analysis of variance and post hoc tests indicated that both therapeutic approaches led to significant improvements in attachment styles and enhanced emotion regulation abilities in women affected by infidelity (p < .05). Moreover, a comparison of results showed that schema therapy demonstrated greater effectiveness than emotion-focused therapy in certain indices. Conclusion: Based on the findings, emotion-focused therapy and schema therapy can be considered effective approaches for promoting secure attachment styles and improving emotion regulation among women affected by infidelity.
پیش بینی عملکرد تحصیلی بر اساس مهارت های ارتباطی – کلامی با نقش میانجی گر مهارت های فراشناخت دانش آموزان مبتلا به ناتوانی یادگیری ریاضی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
علوم روانشناختی دوره ۲۴ تابستان (مرداد) ۱۴۰۴ شماره ۱۴۹
۱۷۹-۱۶۱
حوزههای تخصصی:
زمینه: اهمیت عملکرد تحصیلی کودکان استثنایی در شرایط حاکم بر نظام آموزشی ایران اهمیت زیادی پیدا کرده است. جنبه های روان شناختی مختلفی بر میزان عملکرد تحصیلی دانش آموزان دارای اختلال یادگیری مؤثر است. در ادبیات موجود در این زمینه ارتقای عملکرد تحصیلی مورد توجه بوده ولی متغیرهای تأثیرگذاری مانند مهارت های ارتباطی–کلامی و مهارت های فراشناخت مورد غفلت واقع شده اند. هدف: هدف پژوهش حاضر پیش بینی عملکرد تحصیلی بر اساس مهارت های ارتباطی – کلامی با نقش میانجی مهارت های فراشناخت دانش آموزان مبتلا به ناتوانی یادگیری ریاضی بود. روش: روش پژوهش حاضر توصیفی از نوع همبستگی که به روش مدل سازی معادلات ساختاری انجام شد. جامعه آماری شامل تمامی دانش آموزان (دختر و پسر) مبتلا به اختلال یادگیری ریاضی دوره دوم دبستان شهر کرمانشاه در سال تحصیلی 1401-1402 بود. نمونه پژوهش 200 نفر از دانش آموزان 10 تا 12 مبتلا به اختلال ریاضی شهر کرمانشاه بود که به روش نمونه گیری هدفمند انتخاب شدند. ابزارهای جمع آوری اطلاعات در این پژوهش شامل پرسشنامه های عملکرد تحصیلی (فام وتیلور، 1999)، مهارت های ارتباطی – کلامی (بارتون جی ای، 1990) و پرسشنامه مهارت فراشناخت (والترز، 1993) بود. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از ضریب همبستگی پیرسون، رگرسیون و مدل معادلات ساختاری در نرم افزارهای SPSS23 و AMOS. 23 صورت گرفت. یافته ها: نتایج بیانگر این است که بین مهارت های ارتباطی – کلامی با عملکرد تحصیلی و مهارت های فراشناخت را به وجود دارد (05/0 <P). بین مهارت های فراشناخت با عملکرد تحصیلی نیز رابطه وجود دارد. نتایج نشان داد که مهارت های ارتباطی-کلامی از طریق مهارت های فراشناخت با عملکرد تحصیلی رابطه دارد (05/0 <P). نتیجه گیری: استفاده از مهارت های ارتباطی – کلامی و فراشناخت موجب رشد معنادار یادگیری در دانش آموزان مبتلا به اختلال یادگیری ریاضی می شود بنابراین می توان با تقویت مهارت های ارتباطی – کلامی و فراشناختی ضمن تقویت عملکرد تحصیلی دانش آموزان مبتلا به اختلال یادگیری ریاضی، زمینه شناخت دقیق ظرفیت ها، توانایی ها و کاستی ها به دست خودشان فراهم شود.